۱۳۹۶ مهر ۹, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (شصت و ششم) 11

لعاب
بضم لام و فتح عین و الف و باء موحده بعربی ریق و بفارسی آب دهان نامند
ماهیت آن
معروف است
افعال و خواص آن
جالی خصوص لعاب دهان صائم یعنی شخص ناشتا و چون آب دهان صائم را در کوش کسی که از اذیت کرم متاذی باشد ریزند تسکین دهد و کرم آن را بکشد و برآورد و طلای آن محلل خون مرده و خالی بهق و کلف و قوبای اطفال را نافع و چون در دهن مار اندازند آن را بکشد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
 لعاب . [ ل ُ ] (ع اِ) ۞ آب دهن که روان باشد. یقال : تکلم حتی سال لعابه . بفج . برغ . (منتهی الارب ). خیو. خدو. ریق . بزاق . بصاق . غلیز. آب دهان را لعاب گویند. (ذخیره  خوارزمشاهی ). لیزآبه . و ان علق (الجزع ) علی طفل کثر سیلان لعابه . (ابن البیطار).
از شرف مدح تو در کام من
گرد عبیر است و لعابم گلاب .
ناصرخسرو.
...
روآم ؛ لعاب دهن . لعم ؛ لعاب دهن . العاب ؛ لعاب رفتن از دهان . لعابناک شدن دهان . (منتهی الارب ). || آنچه از لزوجت برآید از چیزهایی که پس از تر نهادن . (خیساندن ) لزج گردند. هر چیزی که غلظلت و چسبندگی دارد. (غیاث ). لزوجت روان پاره ای ریشه ها یا دانه هاو جز آن که با جوشانیدن یا تر نهادن گیرند. ماده  لزج که در بعضی چیزها باشد، چون : اسپغول و دانه  آبی و تخم کتان و تخم بارتنگ و تخم تو دری و مرو و آنچه بدین ماند. (از ذخیره  خوارزمشاهی ). لیزآبه ۞ . پَت ، لعاب سپستان ، لعاب بارهنگ ، لعاب قدومه لعاب اسفرزه ۞ ، لعاب وهنگ ، لعاب ریشه  خطمی ، لعاب صمغ، لعاب بزرقطونا. صاحب اختیارات بدیعی گوید: مختلف بود به سبب انواع و به حسب مزاج شخص و قوت وی منضج و محلل بود و کلف و نمش را زایل گرداند و محلل خون مرده بود. || لعاب که به سفالینه دهند. سوثا. سینی :
گلودرد آفاق را از غبار
لعابی زجاجی دهد روزگار.
نظامی .
///////////
بزاق . [ ب ُ ] (ع اِ) مجموعه  ترشحات غدد بناگوشی و زیرفکی و زیرزبانی و سایر غدد ریز موجود در مخاط دهان که در محیط دهان انجام می گیرد و عمل اصلی آن مرطوب کردن غذا و تاثیر شیمیایی روی مواد قندی و قابل هضم کردن آنست . (فرهنگ فارسی معین ). خدو. (منتهی الارب ). آب دهان . انجوغ . (ناظم الاطباء). لعاب دهان . کف دهن . (غیاث اللغات ) (آنندراج ). بصاق . بساق . (مهذب الاسماء خطی ). آب دهان . خیو. تف . خیزی . تفو. قشاء. (یادداشت بخط دهخدا). || حلزون . (ناظم الاطباء).
خیو. [ خ َ / خیو ] (اِ) تف ، آب دهن ، خلشک . (ناظم الاطباء). تفو، اخ تف ، خیم ، ته ، تهو، بزاق ، بصاق ، بساق ، لعاب ، رضاب ، لیاط، ریق ، خدو، انجوغ ، انجوخ ، لفج ،مجاجه . (یادداشت مولف ) : و این مهتران راکه رنجه نیارستند داشتن دشنام دادندی و سرد گفتندی و خیو بر رویشان انداختندی و آنکس که خیو بر روی پیغمبر صلی اﷲ علیه و سلم انداخت کافری ... (ترجمه  طبری بلعمی ). ابی بن خلف گفت قریش میگویند که تو دین او گرفته ای و من سخن گفتن و دوستی با تو حرام کردم که تو به انجمن محمد شوی و چون او در انجمن نشسته باشد سردگویی و خیو بر روی وی اندازی . (ترجمه  طبری بلعمی ).لشکری از پس عبداﷲ درآمدند و سپاه را هزیمت کردند واز اسبش بیفکندند و بسی زخمها و جراحتها داشت ... اورا دید خیو بر روی وکیل زد. (ترجمه  طبری بلعمی ).
ز دیدار پیران فروماندند
خیو زیر لبها برافشاندند.
فردوسی .
///////////
بزاق مایعی چسبنده و لزج است که از سه جفت غده بزاقی به نام های «زیر زبانی»، «بناگوشی» و «تحت فکی» و غده های کوچک مخاط دهان ترشح می شود. بزاقی که به وسیله این غدد ترشح می شود، به طور مستقیم به درون حفره دهان می ریزد.
بزاق انسان
حدود 98 درصد بزاق را آب تشکیل می دهد. ترکیبات پروتئینی مختلفی در بزاق وجود دارد که برخی خاصیت آنزیمی دارند. «موسین» یکی از پروتئین های موجود در بزاق است که از مخلوط شدن آن با آب، مایع لزج و چسبنده ای به نام «موکوس» به وجود می آید. موکوس بزاق باعث می شود تشکیل گلوله های کوچک غذا و حرکت آن ها در دهان، حلق و مری آسانتر شود. برخی از ترکیبات پروتئینی موجود در بزاق خاصیت آنزیمی دارند. بزاق نوعی «آمیلاز» است که باعث تجزیه نشاسته به قندهای ساده تر می شود. «لیزوزیم» موجود در بزاق خاصیت ضد عفونی کنندگی دارد. لیزوزیم با تخریب دیواره سلولی باکتری ها باعث نابودی آن ها می شود. یکی از دلایلی که جانوران، خود و بچه هایشان و حتی زخم هایشان را با بزاق تمیز می کنند، وجود این آنزیم و خاصیت ضد عفونی کنندگی آن است.
ترشح بزاق توسط مراکز عصبی که در مغز واقع اند تنظیم می شود. این مراکز با ورود غذا به دهان تحریک می شوند؛ در نتیجه ترشح بزاق افزایش می یابد. احساس بوی غذا و یا حتی دیدن غذای مطیوع نیز می تواند موجب تحریک این مراکز و افزایش ترشح بزاق می شود.
روزانه حدود 1/5  لیتر بزاق از غدد بزاقی ترشح می شود. در کودکان میزان ترشح بزاق بیش از بزرگسالان است؛ زیرا فعالیت غده های بزاقی تا چند سال پس از تولد زیاد است. در برخی از افراد، بزاق هنگام خواب از دهان بیرون می ریزد. این حالت ممکن است ناشی از سوءهاضمه باشد.
//////////////
قس لعاب در عربی:
اللعاب (باللاتينية: Saliva) هو مادة سائلة موجودة في أفواه الحيونات و تفرزها الغدد اللعابية الموجودة هناك، بيد أن اللعاب الموجود في فم الإنسان يتكون في معظمه و بما نسبته 99.5% من الماء و أما 0.5 % التي تبقت فهي تشمل على: مركبات أيونية، مواد لزجة، بروتينات سكرية، إنزيمات، و مواد بكتيرية وأخرى مضادة للبكتيريا مثل) الغلوبين المناعي"أ " والليزوزيم).[1] تكمن أهمية الإنزيمات الموجودة في اللعاب في الدور الذي تلعبه خلال المرحلة الأولى من الهضم حيث تقوم بتفكيك كل من المأكولات النشوية و تلك الدهنية إلى مواد أبسط، اضافة إلى دور آخر تقوم به هذه الإنزيمات في عملية تحليل أجزاء الطعام التي تعلق في تشققات الأسنان مما يعمل على حماية الأسنان من التسوسات الجرثومية.[2] كما يقوم اللعاب بتسهيل عملية البلع وإنزلاق الطعام بيُسر فهو يقوم على ترطيب الطعام و إعطائه قوامًا لزجًا؛ واللعاب أيضًا يحمي الأسطح الداخلية التي تغلف جدار الفم و يمنعها من الجفاف.[3]
لا تقتصر أهمية اللعاب على عملية تفتيت الطعام و إنما تمتد إلى أبعد من ذلك فبعض أنواع الطيور من فصيلة (سويفت) تستخدم لعابها الصمغي لبناء الأعشاش، وتُستخدم أعشاش (Aerodramus) ذات القيمة العالية في صناعة حساء عش العصفور.[4] عدا عن ذلك فإن أفعى الكوبرا و الفايبر و بعض الأنواع الأخرى من الأفاعي شديدة الخطورة تصطاد باستخدام لعابها السام الذي تحقنه بواسطة أنيابها، ليس هذا فقط فبعض المفصليات كالعناكب و اليسروع تُصنِّع خيوطها من خلال الغدد اللعابية .
///////////
قس تاپارچک، آغِز سویو در آذری:
Tüpürcək və ya ağız suyu - tüpürcək vəzilərinin ifraz etdiyi şəffaf, yapışqanvarı sekret. İnsanın və bir çox heyvanların tüpürcəyi qarışıq olub, 3 cüt iri və çoxlu xırda tüpürcək vəzilərindən ifraz edilir.
Tüpürcəyin 98,5—99,5%-ni su, qalanını duzlar və bərk maddələr təşkil edir. Tüpürcək zəif qələvi (pH—5,6—7,6) reaksiyaya malikdir; yenidoğulmuşlarda (ilk illər) böyüklərə nisbətən turş reaksiyalıdır. Tüpürcəyin tərkibindəki fermentlər polisaxaridləri monosaxaridlərə qədər parçalayır.
//////////////
قس در دیوهی (مالدیوی):
ކުޅު ނުވަތަ (އިނގިރޭސި ބަހުން: Saliva) އަކީ އަނގައިގެ ތެރޭގައި ހުންނަ ކުޅުބޭރުކުރާ ގޮށް ތަކުން އުފައްދައި ދޫކުރާ ދިޔައެކެވެ. އެވްރެޖް ގޮތެއްގައި ޞިއްޙަތު ސަލާމަތުން ހުރި މީހެއްނަމަ ދުވާލަކު 700 މިލިލީޓަރުގެ ކުޅު އުފައްދައި ބޭރުކުރާ ކަމަށްވެއެވެ. ކުޅުގެ 98 އިންސައްތަ އަކީ ފެނެވެ. ބާކީ 2 އިންސައްތައިގެ ތެރޭގައި ތަފާތު މަޢުދަންތަކާއި، ދަވަ، އަދި ޖަރާސީމްތައް ނެތިކޮށްލާ މާއްދާތަކާއި، އެންޒައިމް ތައް ހުރެއެވެ.
///////////
قس ایر لیور در باسای اندونزی:
Air liurair ludah, atau saliva adalah cairan bening yang dihasilkan dalam mulut manusia dan beberapa jenis hewan.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
/////////
قس میت در سواحلی:
Mate ni dutu ya maji iliyotengenezwa katika vinywa vya binadamu na wanyama. Mate huanza kumeng'enya chakula kinywani, na kukilowesha ili kukimeza kwa urahisi. Mate yana maji 99.5%.
Pamoja na elektrolaitikamasiseli nyeupe za damuseli za epitheliamu (ambazo zinaweza kutumika kuondoa ADN), glaikoprotini, vimeng'enya vinavyopatikana katika mate ni muhimu katika mwanzo wa mchakato wa umeng'enyaji wa chakula na mafuta. Vimeng'enya hivi pia vina jukumu la kuvunja chembe za chakula zilizoingia ndani ya vyumba vya meno, hivyo kulinda meno kutokana na kuoza kwa bakteria. Zaidi ya hayo, mate hutumikia kazi ya ulainishaji, kuimarisha chakula na kuruhusu kuanzishwa kwa kumeza.
Aina mbalimbali za wanyama ina matumizi maalumu ya mate ambayo hupita zaidi ya kabla ya umeng'enyaji wa chakula. Baadhi ya mbayuwayu hutumia mate yao kujenga viotaCobranyoka, na wengineo huwinda kwa mate yao ya sumu yanayoingizwa kwa meno kwenye mawindo yao.
///////////
قس توکوروک، سالیا در ترکی استانبولی:
Tükürük veya salya, insan ve hayvan ağzında üretilen bir tür sıvıdır. Bu sıvı, dilin altındaki tükürük bezleri aracılığıyla üretilir. Tükürük, çoğunlukla sudan oluşur, ancak içinde mukuselektrolitler, bazı enzimler ve antibakteriyel bileşikler barındırır. Nişastayı kimyasal olarak parçalayabilen enzimleri içeren tükürük, diş çürümesini önemli ölçüde engeller. Tükürüğün pH değeri nötre çok yakındır. Yılanlar gibi bazı hayvanlar, tükürük bezlerine benzeyen organlarında kendilerini düşmanlardan korumak amacıyla zehir de üretirler.
///////////
قس لعاب، تهوک در اردو:
لعاب یا تُھوک، پانی نما مائع سیال ہے جوکہ انسان اور دیگر جانداروں کے منہ میں پیدا ہونے والی رطوبت کو کہا جاتا ہے۔ قدرتی میکانیکی طریقہ کار کے مطابق ٹھوس غذا منہ میں موجود لعاب کی مدد سے گیلی ہوجاتی ہے، جس کی وجہ سے غذا چبانے،نگلنے اور ہضم ہونے میں بہت مدد ملتی ہے۔ لعاب کی مدد سے یہ غذا چھوٹے چھوٹے ٹکڑوں میں تقسیم ہوکر قابلِ ہضم بن جاتی ہے۔
////////////
Saliva
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the substance produced in the mouth. For other uses, see Saliva (disambiguation).
Not to be confused with Salvia.
Saliva is a watery substance formed in the mouths of animals, secreted by the salivary glands. Human saliva comprises 99.5% water, plus electrolytesmucus, white blood cellsepithelial cells (which can be used to extract DNA), glycoproteinsenzymes (such as amylase and lipase), antimicrobial agents such as secretory IgA and lysozyme.[1] The enzymes found in saliva are essential in beginning the process of digestion of dietary starches and fats. These enzymes also play a role in breaking down food particles entrapped within dental crevices, thus protecting teeth from bacterial decay.[2] Furthermore, saliva serves a lubricative function, wetting food and permitting the initiation of swallowing, and protecting the mucosal surfaces of the oral cavity from desiccation.[3]
Various animal species have special uses for saliva that go beyond pre-digestion. Some swifts use their gummy saliva to build nests. Aerodramus nests form the basis of bird's nest soup.[4] Cobras, vipers, and certain other members of the venom clade hunt with venomous saliva injected by fangs. Some caterpillars, produce silk fiber from salivary glands.[citation needed]
&&&&&&
لعبت بربری
بضم لام و سکون عین و فتح باء موحده و تاء مثناه فوقانیه و فتح دو باء موحده در میان هر دو راء مهمله و در آخر یاء نسبت
ماهیت آن
بیخی است شبیه بسورنجان و باریکتر از ان و مانند سر پستان و طعم آن تلخ و تند و در مصر معروف بتریاقی است و از نواح افریقیه آورند و نامقیدان مغشوش بسورنجان می نمایند و بعضی سورنجان را باین نام خوانند و اشتباه است
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
محلل ریاح و قاطع بلغم و مقوی حرارت غریزی اعضاء الصدر و النفض آشامیدن آن جهت قطع بلغم سینه و تحلیل ریاح معده و بواسیر و ادرار خون حیض و بواسیر و اوجاع صدر و امثال آن نافع السموم رازی جهت سم افعی و سموم سائر هوام بغایت نافع دانسته و مداومت آن باعث سرخی رنک رخسار مقدار شربت آن دو درم که در سویق بسیار جوش دهند تا رفع غالیۀ حدت آن کردد المضار اکثار آن مورث امراض حاره و مصدع مصلح آن کشنیز بدل آن بوزن آن مغز کردکان است و چون اطفال و یا غیر ایشان بغلطی بخورند قئ و اسهال آورد تا به حدی که سرخی چشم و حالتی مانند مستان احداث نماید و اکر زن باشد اختناق رحم و هلاک سازد تدبیر آن قئ نمودن بروغن و عسل و بعد از ان انیسون خوردن است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
لعبت بربری . [ ل ُ ب َ ت ِ ب َ ب َ ] (ترکیب وصفی ،اِ مرکب ) نام دوایی است که آن را به زبان اندلس سورنجان و به لغت مصر عکنه خوانند و آن را لعبت بربریه هم میگویند. (از برهان ). مستعجله است . (فهرست مخزن الادویه ). چیزی است همچون سورنجان از نواحی افریقیه آرند. (ذخیره  خوارزمشاهی ). رجوع به لعبت بربریه شود.
/////////////
لعبت بربری
http://www.peykshafa.ir/Images/Content/5585517694347139403.jpg
http://www.peykshafa.ir/images/%D9%84%D8%B9%D8%A8%D8%AA%20%D8%A8%D8%B1%D8%A8%D8%B1%DB%8C1.jpg

لعبت بربری

Colchicum variegatum

بیخی است شبیه به سورنجان و باریک‌تر از آن و مانند سر پستان و طعم آن تلخ و تند و در مصر معروف به تریاقی است.
طبیعت آن در دوم گرم و خشک می باشد.
خواص :تحیل برنده بادها و قطع کننده بلغم و مقوی حرارت غریزی است. مصرف آن برای از بین بردن بلغم سینه و کم کردن باد معده و بواسیر و جاری شدن خون حیض و دردهای سینه و امثال آن نافع است. محمد زکریای رازی آن را برای سموم حیوانی مثل سم افعی و حشرات زهردار نافع می داند. مداومت بر مصرف آن باعث سرخی رنگ رخسار است.
مقدار خوراک دارویی دو درم که باید بسیار جوشانده شده باشد. زیاده روی در آن موجب بروز امراض گرم و سردرد می شود, که مصلح آن گشنیز است. مصرف بی مورد آن برای خردسالان و دیگران موجب استفراغ و اسهال شدید می شود و در زنان اختناق رحم بوجود آورده و موجب هلاکت می گردد. درمان آن قی کردن به روغن و عسل و بعد از آن انیسون خوردن است.

افعال و خواص (متن اصلی مخزن الادویه): محلل ریاح[1] و قاطع بلغم و مقوی حرارت غریزی. آشامیدن آن جهت قطع بلغم سینه و تحلیل ریاح معده و بواسیر و ادرار خون حیض و بواسیر و اوجاع[2] صدر[3] و امثال آن نافع است. رازی جهت سم افعی و سموم سایر هوام[4] بغایت نافع دانسته و مداومت آن باعث سرخی رنگ رخسار می باشد.



[1]بادها
[2]امراض
[3]سینه
[4]حشرات زهردار
http://www.peykshafa.ir/Images/Icon/reference-icon.png?width=20
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
http://www.peykshafa.ir/Images/Icon/tag-icon.png?width=18
کلید واژگان
/////////
قس لحلاح مبرقش در عربی:
اللحلاح المبرقش نوع نباتي يتبع جنس اللحلاح من الفصيلة اللحلاحية.
الموئل والانتشار[عدل]
موطنه جنوب غرب تركيا واليونان.
الوصف النباتي[عدل]
اللحلاح نبات عشبي معمر من أحاديات الفلقة، له جعثن (كورمة) (ونادراً رئد (بالإنجليزية: Stolon))، بيضي الشكل، وتغطي الجعثن حراشف بنية، ويتشكل سنويا جعثن جديد. له أوراق قاعدية خيطية تتشكل في الربيعالنورة عنقودية تزهر في الخريفالأزهار بنفسجية مبرقشة بالأبيض من أجمل أزهار اللحلاح. والكم له ست بتلاتوالثمرة كبسولة ثلاثية الحجرات، أما الثمار فتنضج في بداية الصيف.
مصادر[عدل]
تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في : الأنواع النباتية، الإصدار الأول، المجلد 1 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجيhttp://biodiversitylibrary.org/page/358361 — المؤلفكارولوس لينيوس — العنوان : Species Plantarum — المجلد: 1 — الصفحة: 342


في كومنز صور وملفات عنلحلاح مبرقش
/////////////
قس اِلوان واکستساز چیچک:
Əlvan vaxtsızçiçək (lat. Colchicum variegatum)[1] — vaxtsızçiçək cinsinə aid bitki növü.[2]

/////////

 Colchicum variegatum

From Wikipedia, the free encyclopedia
Κολχικό το ποικιλόμορφο
Güz Acıçiğdemi, Sürincan
Colchicum variegatum.png
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
C. variegatum
Colchicum variegatum
L.
·         Colchicum tessellatum Salisb.
·         Colchicum tessulatum Mill.
·         Colchicum chionense Haw. ex Kunth
·         Colchicum parkinsonii Hook.f.
·         Colchicum variegatum subsp. parkinsonii (Hook.f.) K.Richt.
·         Colchicum variegatum f. decolorans Candargy
·         Colchicum variegatum var. desii Pamp.
Colchicum variegatum, common name Κολχικό το ποικιλόμορφο or Güz Acıçiğdemi, Sürincan[2] is a plant species native to Greece and Turkey but cultivated in many other places.[1][3]
Colchicum variegatum is a perennial herb forming an underground cormTepals are broadly lanceolate, white, mottled with numerous brown or purple markings, sometimes taking the form of spots, other times forming a checkerboard (or chess-board, if you prefer) pattern.[4]
References[edit]
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Colchicum variegatum.
·         Colchicum
·         Medicinal plants of Europe
·         Poisonous plants
·         Plants described in 1753
·         Flora of Turkey
·         Flora of Greece
&&&&&&
لعل
بفتح لام و سکون عین و لام کفته اند معرب از لال هندی است
ماهیت آن
از احجار جدیده است که تازه اطلاع بدان بهم رسیده و در کتب احجار قدیمه ذکر آن نیست و مولف منافع الاحجار و لباب الصناعه تصریح نموده اند که از سی صد سال متجاوز است که سالی بسبب زلزلۀ عظیمی کوه بدخشان منهدم کردید و لعل ظاهر کشت و از جنس یاقوت است و رنک آن از رنک یاقوت در سرخی کمتر و اندک مائل به بنفشی و ارغوانی و از یاقوت نرم تر و معدن آن بدخشان از مملکت توران و در دکهن نیز بهم می رسد و بدخشانی بهتر و سرخی آن غالب و صلب تر از دکهنی و دکهنی نرم تر و اندک تیره تر و وافرتر از بدخشانی و کم بهاتر و بالجمله قسمی از اقسام یاقوت است که باختلاف مکان بدین نحو متکون می کردد و یاقوت در حرف الیاء مع الالف ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
طبیعت آن
در کرمی و سردی معتدل مائل بحرارت و در دوم خشک
افعال و خواص آن
در تفریح دل و اعصاب و قوت باصره قویتر از یاقوت و حابس نزف الدم و بواسیر و در جمیع علل سوداوی قوی التاثیر مقدار شربت آن از یک قیراط تا یک دانک و بعضی تا نیم دانک کفته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
لعل . [ ل َ ] (معرب ، اِ) ۞ (کلمه  فارسی است محیطالمحیط). لال . بدخشانی . (زمخشری ). ملخش . بدخشی . یکی از احجار کریمه ۞ و صورت دیگر آن لال است چون نعل و نال . یکی از احجار کریمه و آن غیر بیجاده است . سنگی ظریف با سرخی لامع و از یاقوت سست تر. (دزی ). حمداﷲ مستوفی گوید: الوان است سرخ و زرد و بیشتر سبز و بنفش و بهترینش سرخ بدخشانی است . (نزهةالقلوب ). و هم او گوید: در ایام سابق لعل نبوده است و بدین سبب در کتب ذکرش کمتر آید [ و ] در این چند سال در کوه بدخشان پیدا شد. معدن خوب دارددر سر راه آذربایجان نیز معدن است اما لعل آن نارسیده است و تیره رنگ و با کبودی زند، لاجرم قیمتی ندارد.(نزهةالقلوب چ لیدن ص 204). در قاموس کتاب مقدس آمده : معروف است و در میان سنگهای گرانبهای مشرق زمین به منزله  الماس است ، و فی الحقیقة اگر این جنس لعل بزرگتر از اندازه باشد گران بهاتر و نفیس تر از الماسی است که به همان وزن باشد، لعل مشرقی نوعی از یاقوت سرخ است رنگش میانه  دودة القرمز و قرمز قانی است . لفظ لعل دفعات در کتاب مقدس وارد شده (ایوب 28: 18 ارمیا3: 15 و 8: 11) اما به گمان بعضی مفاد لفظ عبرانی مرجان یا لولو می باشد و حال آنکه لعل حقیقی و اصلی شباهت به یشم یارباق (؟) دارد. (اشعیا 54: 12 حز27: 16). صاحب آنندراج گوید: معرّب لال ، هر چیز سرخ عموماً و به معنی جوهر سرخ قیمتی خصوصاً... و به هندی و فارسی مشترک باشد یا تصرف فارسیان عربی دانست ... و آن جوهری است سرخ رنگ و این در اصل به الف بوده که فارسیان متعرب به عین مینویسند و اینکه میگویند معدن لعل در بدخشان است از مستحدثات است ، زیرا که معدن آن مخفی بود تا در زمان خلافت اوایل عباسیان در ارض ختلان زلزله ای عظیم پدید آمده و کوه سکنان ۞ (؟) شکافته شده ، کان لعل پیدا گشت و لعل از شهر بدخشان نمیخیزد، بلکه از معادن دیگر در بدخشان آورده میفروشند و بدان شهرت گرفته و لعل انواع میباشد: رمانی و پیازی و تمری و لحمی و عنابی و بقمی و ادریسی و دوشابی و لعل پیکانی و لعل عقربی و لعل قطبی و آن نگینه وار پهن باشد و بهترین آن عقربی است و بعد از آن پیازی و سپس تمری و رمانی و پیکانی ، لعلی که آن را بر شکل پیکان تراشند و زنان آن را گوشواره سازند و ناب از صفات لعل است . (آنندراج ). حکیم مومن گوید: معرب از لال است و از ادویه  مستانفه است و در کتاب احجار قدیم ذکر او نشده و مولف منافع الاحجار ولباب الصناعة تصریح نموده اند که از سیصد سال متجاوزاست که به سبب زلزله  عظیم کوه بدخشان منهدم گشته لعل ظاهر شده و از جنس یاقوت و به استحکام رمانی او نیست و به جهت اختلاف مکان تکون بعید نیست چه قدما یاقوت را به اقسام مختلفه ذکر نموده و قسمی را در رنگ مانند او تصریح کرده و در منافع به حسب تجربه مثل او یاقوت احمر و در تفریح و تقویت دل و باصره قوی تر از یاقوت است ، و معهذا شرب او حابس خون ، بواسیر و رافع سموم و در جمیع علل سوداوی و اعصاب قوی التاثیر است و قدر شربتش از یک قیراط تا یک دانگ و بعضی تا نیم درهم تجویز کرده اند. (تحفه  حکیم مومن ). صاحب مخزن الادویه گوید: لعل ، معرب از لال هندی است . ماهیت آن از احجار جدیده است که تازه اطلاع بدان بهم رسیده و در کتب احجار قدیمه ذکر آن نیست ، مولف منافع الاحجار و لباب الصناعة تصریح کرده اند که از سیصد سال متجاوز است که سالی به سبب زلزله  عظیمی کوه بدخشان منهدم گردید و لعل ظاهر گشت و از جنس یاقوت است و رنگ آن از رنگ یاقوت در سرخی کمتر و اندک مایل به بنفشی و ارغوانی و از یاقوت نرم تر و معدن آن بدخشان از مملکت توران و دکهن هم بهم میرسد. بدخشانی بهتر و سرخی آن غالب و صلب و دکهنی نرم تر و اندک تیره تر و وافرتر از بدخشانی و کم بهاتر و بالجمله قسمی از اقسام یاقوت است که به اختلاف مکان بدین نحو متکون میگردد... طبیعت آن در گرمی و سردی معتدل مایل به حرارت و در دوم خشک .
افعال و خواص آن : در تفریح دل و اعصاب و قوت باصره قوی تر از یاقوت و حابس نزف الدم و بواسیر و در جمیع علل سوداوی قوی التاثیر مقدار شربت آن از یک قیراط تا یک دانگ و بعضی تا نیم دانگ گفته اند. (مخزن الادویه ). ابوریحان در الجماهر ذیل کلمه  لعل بدخشی گوید: الجواهر الفاخرة فی الاصل ثلاثة و هی الیاقوت و الزمرد و اللولو، و من حق الترتیب فیها ان یتلو بعضها بعضاً فی الوصف الا انه لما جری فی باب الیاقوت ذکر لا شباهه وجب الحاق العل لها ۞ فانه منها و ابهاها ۞ فاقول انه جوهر احمر مشف . صاف یضاهی فائق الیاقوت فی اللون و ربما فضل علیه حسناً و رونقاً ثم یخلف عنه فی الصلابة حتی اسرع التاثیر الی زوایاه و حروفه من مماسة الاشیاء و مصاکتها و یجاوز ۞ ذلک الی سطوحه المستویة حتی ذهب بمائه الی ان یعاد علیه الجلاء بالمار قشیثا ۞ الذهبانی ۞ الذی یسمیه اهل المعادن ترنجه ۞ تشبیها ۞ صفرته بالشبه لان المار قشیثا و ان تنوع انواعاً بالوانه و نسب اصفره الی الذهب و ابیضه الی الفضة و احمره الی النحاس و ادکنه الی الحدید فان الذی یستعمله الجلاوون ۞ هو الذهبانی لم اتحقق فیه الی الاَّن اءَذلک لخاصیة فیه : معدومة فی سائر انواعه ام هو من جهة کثرتة و قلة سائره . و هذا للعل هو الذی سماه الکندی و نصر بیجاذیا ذهبی اللون و لست اعرف لهذه التسمیة علة سوی احتیاجه فی الجلاء الی ذهبی المار قشیثا و استبعدها مع ذلک انّه لیس للذهب بلونه اتصالا یحتمل التشبیه و الاختلاط کما تری فی غیره ۞ من قطع ۞ اللازورد- و نسب نصر معدنه الی بدخشان و قال انه یشتری الی ایام آل بویه بقیمةالیاقوت ثم عرفوه فتخلف عن نفاقه بتلک القیمة و لیس بدخشان منه بشی  و لکنه ینسب الیه لان ممر حامله علیه و فیه یجلی و یسوی فبدخشان له باب ینتشر منه فی البلاد کما ینسب الهلیلج و العود و البرنک الی کابل لان کابل کان فیما مضی اقرب ثغور الهند الی ارض الاسلام و بها مقر المتلقبین بالشاهیة من الاتراک و البراهنه ۞ بعدهم فکان کابل ایامئذ کالفرضة المقصودة لجلب تلک السلع منها والا فذلک العود الخالص محمول الیها ۞ من سواحل الهند الجنوبیة و الهلیلج من جالهندر ۞ و بینهما مسیرة اکثرمن شهرین بسیر الرفق . و البرنک محمول الیه من نواحی قیرات المصاقبة لحدود کشمیر و القندهار و معلوم انه لایقوم علی النار من انواع الیواقیت غیر احمره و ان لونی ۞ احفره و اکهبه ینسلخان عنها فی الحمی لکن احد من یزاول صنعة الحک و الجلاء بتلک النواحی اخبران ۞ هذا الجوهر اللعل یقاوم النار ان احمی بالتدریج و ترکت البوطقة فی الکور ۞ الی ان تبرد بالتدریج ایضا فان النارتزیده حسناً و صفاء و لم اشاهد ذلک و لم اتمکن من امتحانه - و معادن اللعل فی بقاع بها قریة تسمی ورزقنج ۞ علی مسیرة ثلاثة ایام من بدخشان بخروخان ۞ فی مملکة شاهنشاه و مقره شکاسم قریب من تلک المعادن و الطریق الیها یتیاسر من ۞ شکاسم و یمر فیها بینه و بین شکنان ۞ و لهذا استاثر صاحب وخان بغلاوة الجوهر و یجوزه سرا ۞ و لایطلق لمستنبطیه حمل شی  عظیم الحجم الی موضع الا بمقدار من الوزن فرضه لهم و رخص فی حمله و مازاد علیه فهو له و محظور علیهم حمله الی غیره و ذکروا فی اول ظهور هذا الجوهران الجبل هناک انشق . و تقطع بزلزلة ارجفت الارض حتی تساقطت الصخور العظام و انقلب الموضع عالیها سافلاً و ظهر اللعل منه و راته النساءو ظنته صابغا للثیاب و سحقته فلم تلون ۞ منه شیئاً و ارینه رجالهن و انتشر الحدیث به و شعربه اصحاب المعادن بامره فاستنبطوه بالحفرو نسبت المعادن و ما اخرج من کل واحد منها نسب الیه ۞ کالبلعباسی ۞ و السلیمانی ۞ و الرحمانی ۞ و ربما الی ماقاربها من القری و البقاع کالنیازکی ۞ فانها نسبت الی انف جبل هناک یسمی پیازک لا اتصال له بشی  من ذکر النصل ۞ . و طلب اللعل ینقسم الی قسمین احدهما بحفر المعدن فی الجبل و الاخر بتفتیشه بین الحصی و التراب المنهالة من تقطع ۞ تلک الجبال بالرجفات و اسالة السیول الی السفوح ۞ و یسمی هذا الطلب هناک تاتری ۞ و استنباط المعادن ۞ کالخصال فی ۞ القمار و کاعتساف المهامه خزافا و القفار و التهور فی رکوب البحر لادلیل لفا علیها معیناً ۞ علی بلوغ المرام غیرالتفرس ۞ و کذلک هولاء یبتدون فی عمله و اکل الجبل کاکل السوس و الارضة علی عمیاء لیس فیها الا لعل و عسی فان طال بهم الامر علی ذلک عادوا بالخسران و الخیبة و ان وصلوا الی حجر ابیض یشابه الرخام فی لونه لین منفرک قد احتف به من جانبیه اما حجرالزنود و اما حجر آخر یسمونه غدود ۞ علی وجه تشبیه بغدر اللحم وهوابیض یضرب قلیلا الی الکهوبة ۞ استمروا فیه علی العمل و کان اول امارات النجاح فی العمل و الامل و عند ذلک یفضی بهم الی مایسمونه شرسته ۞ و هو جوهر متفرک اذا اخرج انتشر ۞ و لم ینتفع به لکنه عندهم من طلائع المقصود ثم یفضی بهم الحفر الی شیئی غیر متفرک ۞ بل متماسک یعمل منه خرز مواتیة للثقب ونسبته الی المطلوب کنسبة الکرکند الی الیاقوت اعنی بالکمودة و الصمم و نزارة ۞ الشفاف غیر التام فاذا جاوزوه بلغوا موضع الجوهر و مما یجری علی السنتهم فی التشبیه ان هذا جزاء الجوهرکملک مشتهر فی الممالک بالسخاء ۞ مقصود منها بتامیل العطاء و الحباء ۞ یحتاج الی قطع مسافة مدیدة فی فلاةعدیمة الماء و المرعی یعیا فی قطعها الخریت و هی مثال الجبل المحفور فاذا اقتحمهما ۞ انتهی الی تخوم المملکة فاستبشر بالا نتهاء الی العمارة کالاستبشار بالحجر الابیض المبشر بالنجاح و اذا اخترق ۞ العمران من قریة الی اخری شابه اشرستة ۞ الاولی و البلد کالثانیة و قد بلغ قصر الملک المقصود فیه - و هذا اللعل ۞ یوجد فی وعاء کانه من ذلک الحجر الابیض کالبلور و اسم الوعاءبما فیه مغل و یختلف بالصغر و العظم فیاخذ من ۞ کالبندقة الی قدر البطیخة و لم یذکروا منه مایفضل علی الثلاثة ارطال و اذا کشطت عنه تلک القشرة بدا الجوهر اما قطعة واحدة و ذلک عزیز الوجود و اما قطاعاً مهندمة کهندام حب الرمان فی قشره متفاوتة ۞ فی الحجم الی ان یبلغ فی المغل من القطعة الواحدة الی الکثیرة المتشابهة فی الصغر الارزن ۞ و ربما وجد الجوهر غیر متغلف ایضاً و یختلف لونه فی حفائر معادنه فیمیل بعضها الی البیاض و فی بعض الی السواد و تخلص الحمرة فی بعض کالذی فی المعدن المعروف بابی العباس فانه علی غایة الحمرة المشبعة و الذی یعرف بالرحمانی ۞ فانه ارداها و اجود الجمیع هوا المعروف بالنیازکی ۞ بهرمان عصفری فی غایة الصفاء و فی ایامنا قیمة مایکون منه وزن درهم عشرة دنانیر هرویة فان بلغت القطعة ۞ من وزن عشرین درهما الی مائة درهم کانت قیمة کل وزن درهم منه عشرین دیناراً ۞ الی ثلاثین . و ذکرجوهریو ۞ الامیر یمین الدولةانهم شاهدوا ۞ منه مایفضل علی وزن المائة درهم فطابق قولهم مایحکی عن بعضهم انه عثر علی مغل اتزن منا و نصفا ۞ و انکشفت جلدتها عن قطعة واحدة من فائق النیازکی ۞ فخاف ان یقبض علیها و توخذ منه فکسرها قطعا و حمل احدیها ۞ الی یمین الدولة و کان ۞ وزنها نیف و تسعین درهما و لهذا یقال فی ثمن المغل فربما کان فیه غناء من یجده مدةالعمر و کنت اسمع فی مامضی ان اللعل یوجد احیانا فی وعائه مائعا سائلا ۞ و اذا ضربته کیفیة الهواء استحجر و صلب . هکذا سمعنا ۞ ایضاً من احد من مکث فی تلک ۞ النواحی و انکره سائر المخبرین و لیس انکارهم یفید ۞ یقینا علی امتناع ذلک فربما کان ذلک فی الندرة و لم یتفق لهم و لاوصل ۞ خبره بهم اذتقرر فی باب البلور تحجره بعد المیعان الذی فی غایة الرقة و یوجد من جوهر هذا اللعل بنفسجی و اکهب و اخضر و اصفر و قد شاهدت من هذه الالوان شیئاً لم یشبع خضرة اخضر شبع المینا الا خضر بل کان بالزجاج اکثر شبها و ذکر الحکاک الذی حکیت عنه ان بعض الکبار بتلک النواحی احمی الاخضربمشهده مرات متوالیة فما استهال عن لونه و لم تقدح النارفیه قدحه فی الزمرد و اکثر ما یوجد هذا الاخضر من التراب و الحصی فی التفتیش اما اصفره فانه لایصبر علی النار ولکنه یتغیر و هذا مضاه لما ذکره الکندی فی اکهب الیاقوت اذا شابته صفرة ثم انه لیس فی رونق الیاقوت الاصفر حتی یکون من اشباهه و لا فی ماء اصفر المینا و هذا ارخی انواعه و اقبله ۞ للتفتت و التناثر و یوجد هذا الاصفر فی جمیع حفائر المعادن و یکثر وجوده بالقرب من قریة ورزفنج ۞ فی سفح الجبل قرب الماء و هناک معدن یعرف بناو نولون جوهره مشمشی و اما البنفسجی الضارب الی الکهوبة فیوجد حول المعدن البلعباسی و فوق هذا المعدن معدن یعرف بالشریفی یغلب السواد فی جوهره علی الحمرة حتی یخفی شفافه و حمرته الا اذا اقیم بازاء الشمس بینهما و بین البصر و علی ظهر الجبل الذی فیه هذه المعادن یوجد البلور علی هیئة نبات السکر النباتی و لقد حمل الی منه نوع اکهب فکان کالیاقوت الکحلی الناصع و اما وجود قطعة واحدة بعضها احمر و بعضها اصفر فهو مما یکثر التحدت به و ذکر بعض الجوهریین انه یکون منه قطعة واحدة تجمع الاحمر و الاصفر و الاخضر مختلطة لا بالتماس بین المتمیزات ولکن باتحاد المادة و اتصال الملونات بتلک الالوان و هی فی ذاتها واحدة. و کان نصربن الحسن بن فیروزان مولعا بجمع الغرائب وخاصة من الحصی و الاحجار و ذکران عنده یاقوت احمر فی عرض الکف و طلبه منه خوارزم شاه لیراه فاهداه الیه وکان غلظه مقار بالغلظ ۞ الاصبع فی عرض یستر الکف اذا اطبق علیه و وجه مجب کالاترج و العنب المندمج و بطنه مسطح و لونه احمر یضرب قلیلا الی الخمریة غیرتام الصفاء و اخبر انه وجد بارض الهند ملتحماً علی حجر و انه امر بحکه بالسنبادج حتی تمیز منه و لما لم یقم للمبرد قلنا انه بعض الاشباه و اتفقت لی اعجوبة فی غار مشرف علی بطحا، متاخمة بقصیا ۞ علی قرب فرسخین من قریة سالیاهة نحو کشمیر و فی جباله و ذلک انی لمحت علی ارض ذلک المغار نصف کرة حمراء فی قدر الرمانة الکبیرة وظنتها من مشابه ماوجد نصربن الحسن و قربت منها و زاولتها فاذا انها نصف کرة من طین قد نبت علیها حبات کحبات ۞ الرمان علی حمرة تامة رمانیه تلمع فی وسط کل حبة نواة دقیقة مستطیلة و قدر کل حبة منها کجتین او ثلاث من حب الرمان السمین متطاولة ۞ الخلقة و قدبر زمن اصل کّل واحدة الی الطّین مثل ما یبرز من حبّةالرمان ، حبةالرمان کالخیط و ینغرس فی شحمه فاخرجت نواها و زرعتها فلم تنجب و تعجبت من حصول حب علی طین من غیر توسط شجرة او نبات بینهما - فاما قیاس مابین اللعل والیاقوت الا کهب المتساوی المساحة فهو سبعون و ثلث وثمن عند المائة و لایزال اللغویون و الشعراء یشتقون الاسامی للتفاول و التیمن و التشاوم - فقد کتب الحاکم ابوسعد ۞ بن دوست النیسابوری الی صدیق له عقیب النثر:
ففی الخاتم لاشک
علی الودین ختمان
فلولا الفال ما کان
قبول المال من شان . ۞
(الجماهر بیرونی صص 81 - 88) _(: k05l)_
که بود آنکه کمتربه گفتار او شد
عقیق یمانی ز لعل بدخشان .
ناصرخسرو.
/////////////
لَعل (نارسنگ، حجر سیلان) یکی از سنگ‌های نيمه قیمتی است. لعل‌ها از دوره برنز به عنوان سنگ قیمتی و ساینده کاربرد داشته‌اند.

لعل واژه‌ای فارسی است و اصل آن لال بوده است. آن را در قدیم، لال، بدخشانی، بدخشی و ملخش نیز می‌نامیدند.[۳]

در لغتنامه دهخدا به نقل از منابع قدیمی می‌نویسد[۴]: سنگی ظریف با سرخی درخشنده و از یاقوت سست‌تر است. رنگارنگ است سرخ و زرد و بیشتر سبز و بنفش و بهترینش سرخ بدخشانی است. در روزگار پیشین لعل نبوده است و بدین سبب در کتب ذکرش کمتر آمده‌است و پس از آن در کوه بدخشان پیدا شد. در سر راه آذربایجان نیز معدن است اما لعل آن نارسیده است و تیره رنگ و با کبودی زند، از این‌رو قیمتی ندارد.

صاحب آنندراج می‌گوید: معرّب لال، معدن آن مخفی بود تا در زمان خلافت اوایل عباسیان در ارض ختلان زلزله‌ای عظیم پدید آمده و کوه سکنان (؟) شکافته شده، کان لعل پیدا گشت و لعل را انواع می‌باشد: رمانی و پیازی و تمری و لحمی و عنابی و بقمی و ادریسی و دوشابی و لعل پیکانی و لعل عقربی و لعل قطبی و آن نگینه‌وار پهن باشد و بهترین آن عقربی است و بعد از آن پیازی و سپس تمری و رمانی و پیکانی، لعلی که آن را بر شکل پیکان تراشند و زنان آن را گوشواره سازند و ناب از صفات لعل است. حکیم مومن طبیعت آن را در گرمی و سردی معتدل مایل به حرارت می‌داند.

منابع و پانویس‌ها[ویرایش]
          در ویکی‌انبار پرونده‌هایی درباره لعل موجود است.
ویکی‌پدیای انگلیسی.
پرش به بالا Rhombic dodecahedron
پرش به بالا Specific Gravity
پرش به بالا لغتنامه دهخدا، سرواژه لعل، به نقل از محیط‌المحیط.
پرش به بالا دهخدا، لعل (نقل از منابع قدیمی منقول مشکل حق تکثیر ندارند.
//////////////
قس جارنيت، غارنيت، بجادي، بيجاذي، بجادي، لبيجاذ، بيجاذق، حجر السيلان، لبنقش، مقيق، العقيقدر عربی:
الجارنيت أو الغارنيت[2] أو البجادي[3] (أو البيجاذي أو البجادي أو البيجاذ أو البيجاذق) أو البنفش أو حجر السيلان[4][5] أو البنقش[6] أو المقيق[7]أو العقيق (الحف أو الأحمر)[8] لبنان ناشرون 2 مجموعة من المعادن استخدمت منذ العصر البرونزي وهي أحجار كريمة ومواد للسنفرة. وقد تم التعرف على ستة أنواع شائعة من الجرانيت من خلال التركيبة الكيميائية الخاصة بهم. هذه الأنواع هي:
محتويات
  [أظهر] 
أصل التسمية[عدل]
قد يعود أصل اسم الجارنيت إلى الكلمة القادمة من اللغة الإنجليزية الوسطى (بالإنجليزيةgernet) والتي تعني "أحمر داكن"، أو يعود أصلها إلى الكلمة (باللاتينية: granatus) التي تعني حبوب والتي قد تكون مرجعاً للكلمة اللاتينية (باللاتينية: Punica granatum) ("الرمان")، الفاكهة ذات البذور الحمراء المتماثلة في الشكل والحجم واللون كما في بلورات الجارنيت.
معرض الصور[عدل]
  • https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/2/28/Garnet_s.jpg/180px-Garnet_s.jpg
النموذج الجزيئي للجارنيت

  • https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/09/Almandine.jpeg/180px-Almandine.jpeg
المصادر[عدل]
1.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب المعهد الأمريكي للأحجار الكريمةGIA Gem Reference Guide 1995, ISBN 0-87311-019-6
2.      ^ Garnet حسب بنك باسم للمصطلحات العلمية؛ مدينة الملك عبد العزيز للعلوم والتقنية، تاريخ الوصول: 05 02 2017.
3.      ^ الطبي الموحد
7.      ^ ثورندايك
لقراءة أوسع[عدل]
/////////////////
قس قرانات کروبو در آذری:
Qranat qrupu - Ümumi formulu A3B2 [SiO4]3 olan minerallar; burada A = Mg2+, Fe2+, Mn2+, Ca2+, Y3+, nisbətən az Na+, K+; B=Al3+, Fe3+, Cr3+, Mn3+, nisbətən az V3+, Ti3+, Ti4+, Zr4+, TR3+. Rast gəlmə tezliyi şkalası: çox da tez-tez rast gəlməyən.
////////////
قس باتو دیلما در باسای اندونزی:
Batu delima adalah sejenis mineral silikat. Terdapat sejumlah jenis batu delima yang berbeda, tergantung pada logam yang dikandungnya. Kristal batu delima yang ditemukan seringkali berukuran besar dan terlihat cantik. Warna batu delima paling umum merah atau ungu, namun bisa juga ditemukan dalam berbagai warna dan sering digunakan sebagai perhiasan. Di Amerika Serikat, batu delima adalah batu zodiak bagi orang-orang yang lahir di bulan Januari. Kehadiran batu ini di suatu daerah menunjukan disekitar tempat tersebut terdapat intan.
//////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
//////////////
قس لعل در پنجابی: لعل سلیکیٹ معدن دی اک ونڈ اے۔
////////////
قس گِرِنا در ترکی استانبولی:
Garnet
Vikipedi, özgür ansiklopedi
Grena, başkalaşmış kayaçlarda ve bazı yerli kayaçlarda bulunan doğal silikat grubudur.
Grena (süleyman taşı da denir) grubunun yerel formülü X3Y2(SiO4)3'tür; formülde X iki değerli katyonu (demirmagnezyumkalsiyum ya da manganez), Y üç değerli katyonu (alüminyum, demir ya da krom), SiO4 de dört oksijen iyonuyla çevrili silikat iyonunu gösterir.
·         Uranovit
·         Grosülonit
·         Antradit
·         Pirop
·         Almandin
·         Spesartit
Grenalar, güzel renklerinden ötürü kuyumculukta kullanılır.
Stub icon
Kimya ile ilgili bu madde bir taslaktır. Madde içeriğini geliştirerek Vikipedi'ye katkıda bulunabilirsiniz.
//////////////
قس لعل در اردو:
لعل؛ معدنیات کا ایک گروہ ہے جو بارپہلوی متوازی الاضلاع (rhombic dodecahedrons) قلموں (crystals) پر مشتمل ہوتا ہے۔ اسے انگریزی میں Garnet کہا جاتا ہے۔ یہ ایک nesosillicates ہے جس کا عمومی فارمولا ، A3B2(SiO4)3 ہے۔ لعل میں جو کیمیائی عناصر پاۓ جاتے ہیں انمیں؛ کیلشیئم،میگنیشیئم، المونیئم، آئرن (فیرس اور فیرک حالتوں میں)، کرومیئم، میگنیز اور ٹائٹینئم شامل ہیں۔
لـعـل، کسی قسم کی شگافیت (cleavage) کا اظہار نہیں کرتا۔ اسکے علاوہ یہ اپنی سکستگی یعنی ٹوٹنے کے وقت ایک خاص طریقے پر سکستہ ہوتا ہے جس کو اسکی صدف کی شکل سے مماثلت کی وجہ سےصدفیت (conchoidal) کہا جاتا ہے، لیکن اکثر لعل کی شکستگی غیرمعین (کسی مخصوص انداز کے بغیر) بھی ہوتی ہے۔، مزید یہ کہ اسکی چند اقسام انتہائی سخت ہوتی ہیں جو تراشیدگی عمل (abrasive purposes) میں بھی استعمال کی جاتی ہیں۔
1.      ^ 1.0 1.1 Cite error: حوالہ بنام GRG کے لیے کوئی متن فراہم نہیں کیا گیا ().
/////////////
Garnet
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Garnet (disambiguation).
Garnet
260px
General
Category
Formula
(repeating unit)
The general formula X3Y2(SiO4)3
Identification
Color
virtually all colors, blue very rare
Indistinct
conchoidal to uneven
Mohs scalehardness
6.5–7.5
vitreous to resinous
White
3.1–4.3
Polish luster
vitreous to subadamantine[1]
Optical properties
Single refractive, often anomalous double refractive[1]
1.72–1.94
None
None
variable
Other characteristics
variable magnetic attraction
Major varieties
Pyrope
Mg3Al2Si3O12
Almandine
Fe3Al2Si3O12
Spessartine
Mn3Al2Si3O12
Andradite
Ca3Fe2Si3O12
Grossular
Ca3Al2Si3O12
Uvarovite
Ca3Cr2Si3O12
Garnets ( /ˈɡɑːrnɪt/) are a group of silicate minerals that have been used since the Bronze Age as gemstones and abrasives.
All species of garnets possess similar physical properties and crystal forms, but differ in chemical composition. The different species are pyropealmandinespessartinegrossular(varieties of which are hessonite or cinnamon-stone and tsavorite), uvarovite and andradite. The garnets make up two solid solution series: pyrope-almandine-spessartine and uvarovite-grossular-andradite.