۱۳۹۶ مهر ۹, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (شصت و هفتم) 13

مرجان
بفتح میم و سکون را و فتح جیم و الف و نون لغت عربی است و بفارسی نیز مشهور بدان و بهندی مونکه و مرجان نیز نامند
ماهیت آن
جسمی حجری شبیه بساق و شاخ درخت است و سرخ و سفید و سیاه نیز می باشد که در بحر یمن در زیر آب از زمین می روید و تا بقدر یک ذرع و زیاده نیز و با شاخ های بی برک و ثمر و بهترین آن قطعهای بزرک سرخ رنکین براق بی جرم و بی سوراخ کم کره آنست و بعد از آن سفید باوصاف مذکوره و سیاه آن زبون و مادۀ تکون آن اجزای لطیفه ارضیۀ مختلفه با آب و هوای حادث از ابخرۀ محتقنه در زیر زمین آن دریا و بین احجار است که بسبب تابش آفتاب و تاثیر کواکب بهم می رسد و هنکام زیادتی و قوت و غلبۀ ابخره بروز آنها را از خلل و فرج و منافذ احجار و زمین مرتفع ساخته برمی آورد و بعد از برآمدن متشعب می کردد بشکل نبات و درخت و اجزای بخاریه از ان مفارقت نموده متحجر می کردد و بصورت سنک می شود و در بحر طولس و اندلس بهم می رسد و جایی که بسیار عمیق است آلات سرب و غیره از اثقال بر دام ماهی کیری بسته در دریا می اندازند و بر اطراف و جوانب حرکت می دهند تا بدانها پیچیده کردد پس بزور می کشند تا شکسته و جدا کردد و برآید و جاها که عمق آب آن کم است غواصان در آب فرو رفته بریسمان بسته شکسته برمیآورند
طبیعت آن
در دوم سرد و خشک و بعضی در اول سرد کفته اند و سیاه آن را تا سوم سرد و خشک
افعال و خواص آن
اشامیدن نیم درم آن قابض و مجفف و حابس و یک درم آن را بادزهر جمیع سموم دانسته اند و تعلیق آن بر معده جهت جمیع علل آن بالخاصیت نافع و جهت رفع فزع و خوف اطفال در خواب و در سائر افعال مانند بسد است و در حرف الباء مع السین ذکر یافت و دستور احراق و حب و سفوف آن در قرابادین کبیر مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
مرجان . [ م َ ] (ع اِ) بسد. (ذخیره  خوارزمشاهی ) (فرهنگ اسدی ) (منتهی الارب ) (تحفه  حکیم مومن ). حجر شجری . وسد. قورل . خروهک . کامه . بستام . قودالیون . قورالیون . (یادداشتهای مولف ). مسموع است که مرجان به معنی جوهر سرخ رنگ است در آب دریای شور مثل نبات می روید چون از آب بیرون می آرند سنگ می گردد و گاهی مثل چوب کرم خورده می شود. (غیاث اللغات ). نوعی از شبه سرخ و آن شاخ درخت دریائی است . (منتهی الارب ). شیئی است آهکی که حیوان دریائی آن را همچو حفیظی و حرزی از برای جسم خود می سازد و مرجان در زیر آب موجود می باشد و چون صخره بر بالای یکدیگر قرار دارد و بسیار اوقات تل های مرجانی سبب شکستن کشتی میگردند. به رنگهای مختلف و جور به جور یافت می شود سفید یا قرمز بعضی دارای شاخ و برگند. (از قاموس کتاب مقدس ). بیرونی در کتاب احجار نفیسه گوید: حجر شجری ریشه اش را مرجان و شاخه ها را بسد گویند. (لکلرک ، کتاب چهارم ص 481 ص 11). نباتی دریائی است بین نبات و حجر، و گفته اند آن حجر بحری است . (از بحرالجواهر). سنگ سرخ رنگی است به صورتی شاخه شاخه ، و معدن آن در موضعی از بحر قلزم است در ساحل افریقیه معروف به مرسی الخزر، در کف دریا چون گیاهی می روید. (از صبح الاعشی ). مرجان ۞ جانوری است دریازی از رده مرجانها که دارای پایه  آهکی است و در دریای گرم می زید و دارای انواع و گونه های بسیار است . قورال . قرالیون . پایه  آهکی مرجان قرمز که جزو احجار کریمه است و در جواهرسازی مورد استعمال دارد بسد نامیده می شود. مرجانها رده ای است از کیسه تنان که دریازی هستند و اکثر به صورت اجتماع زندگی می کنند. مرجانها از جانوران گیاهی شکلند و بر روی تخته سنگها در نقاط کم عمق دریاهای گرم می زیند. زندگی انفرادی در مرجانها بندرت دیده می شود و غالباً مستعمره های بسیار بزرگی درست می کنند. شکل خارجی مرجان استوانه ای است که در قاعده به صفحه ای پهن موسوم به صفحه پائی ختم می شود. سلولهای صفحه  پائی جهت ثابت نگه داشتن حیوان مواد آهکی ترشح می کنند. از تجمع این مواد آهکی تدریجاً پایه ای آهکی برای حیوان بوجود می آید و چون مرجانها به صورت اجتماع می زیند. به سبب تجمع پایه های آهکی آنها گاهی جزایر مرجانی و یا سدهای مرجانی در دریا تولید می شود. در انتهای دیگر بدن دهان جانور قرار دارد که دور آن را شکافها احاطه می کنند. عده  شاخکها متغیر است ، گاهی شش یا مضرب شش و گاهی هشت است . مبنای تقسیم بندی مرجانها بر روی تعداد همین شاخهاست . در صورتی که تعداد شاخکها هشت تا باشد آنها را «اوکتوکورالیر» ۞ یا «آلسیونر» ۞ گویند در صورتی که تعداد آنها شش یا مضربی از شش باشد آنها را «هکزاکورالیر» ۞ یا «زوآنتر» ۞ نامند. نمونه ای از مرجانهای هشت شاخکی مرجان قرمز است که دارای پایه  آهکی قرمز و یا گلی رنگ می باشد. این مرجان مستعمره های بزرگی در اعماق بین 60 تا 150 متر دریا به وجود می آورد. از پایه های این گونه مرجان در جواهر سازی استفاده می شود و به همین جهت سالانه مقادیر زیادی از این قسم مرجان در بحر احمر و بحرالروم (دریای مدیترانه ) صید میشود. معمولاً مرجانی را که در ردیف احجار کریمه نام می برند و بنام بسد نیز مشهور است پایه  گلی رنگ همین مرجان است . نمونه مرجانهای دسته دوم یعنی آنهائی که شش شاخک یا مضربی از شش هستند آنمونیا است که بر روی صدف خالی نرم تنان که قبلاً بوسیله یک جانور بندپا بنام پاگور اشغال شده ثابت می شود و با آن زندگی اشتراکی تشکیل می دهد. (فرهنگ فارسی معین ) : و به نزدیک طبرقه [به ناحیت مغرب ] اندر دریا معدن مرجان است سخت بسیار و اندر همه جهان جائی دیگر نیست . (حدود العالم ).
ز ترکان جنگی فراوان نماند
ز خون سنگها جز به مرجان نماند.
فردوسی .
//////////
مَرجان دریایی یکی از جانوران ساده است که در شاخه مرجانیان و رده گُل‌سان‌زیان (آنتوزوآ) رده‌بندی می‌شود.
مرجان واژه‌ای عربی است. در زبان فارسی از واژه وُسَد (پارسی میانه: wassad) یا بُسَد استفاده می‌شود.[۳]
//////////
قس مرجان در عربی:
المرجان (بالإنجليزيةCorals) كائن بحري وهو جنس من المرجان الكارمبي يحتوي المستخلص المحضر منه على مجموعة من المركبات المسكنة للألم، تعرف بزيدوستيروسنيز،يقال إنها ذات قوة تفوق المورفين، لكن ليس لها تأثيره المخدر وصفة الإدمان عليها، ولها تأثيرات مضادة للالتهابات تفوق بمقدار يتراوح بين أربع وخمس مرات تأثير الأدوية المعروفة. و يمكن استعمالها بعد معالجتها كيماوية كمواد بويولوجية لا عضوية في زراعة و استبدال العظام.
/////////////
قس کاقا انقان در آذری:
کاقاانقان (اینگیلیسجه: Coral، (فارسجا:مرجان)، (روسجا:Коралл)، (آلمانجا:Koralle)) دسته‌سینه عایید حئیوان نؤعو.
////////////
قس در عبری:
אלמוּגים (שם מדעי: Anthozoa - "פרחים חיים" ביוונית) הם מחלקה של בעלי חיים חסרי חוליות ימיים המשתייכים למערכת הצורבים. המחלקה כוללת כ-6,100 מינים. לכמה ממיני האלמוּגים חשיבות רבה בבניית שוניות אלמוגים שהן מבתי־הגידול המרהיבים ביותר הקיימים על פני כדור הארץ והסביבות הימיות העשירות ביותר באוקיינוסים.
////////////
قس مرجون در ازبکی:
Marjon — 1) munchoq va shahrik.ni ipga qator tizib yasaladigan ayollar taqin-chogʻi. Munchoqlari turli shakldagi bezak toshlar (serdolikmarmarferuzaoltinkumush va boshqalar)dan iborat boʻlib, bir yoki bir necha qatorli qilib boʻyinga taqiladi. Suyak va sopol donalaridan yasalgan M.lar Oʻzbekiston hududida miloddan avvalgi 4—3ming yillikka oid manzilgohlardan topilgan. Jez davrida M.ning turli (och tusli, marmar, oq, och qizil yoki kulrang toshlar, sopol, bronza va suyaklardan sillits yoki sodda naqshli) xillari tarqalgan. Saklanib qolgan devoriy rasmlar (jumladan, Bolaliktepa devoriy rasmlari)da M.ning turli tasvirini koʻrish mumkin. M.ning markaziga, baʼzan chetlariga tumorchalar qoʻshilgan; 2) zargarliksa ishlatiladigan bezak tosh; dengizjonivorlari qoldiklaridan iborat; uzunchoq (shohmarjon), dumaloq (tanamarjon) va boshqa shaklli turlaridan ziynat buyumlari (ziraktillaqoshtumor va boshqalar)ni bezashda foydalaniladi; 3) miskarlikyuqumgʻonning qorniga qalamcha bilan solingan dumaloq gul.[1]
//////////
قس مرجان در پنجابی:
مرجان جنوراں دی اک برادری ڈنگنے دی اک ٹولی پھل جیون دے سمندری انکنگریڑے نیں۔ ایس ٹولی وچ کج اہم جنور آندے نیں جیہڑے سمندراں وچ ریندے نیں تے کیلشیم کاربونیٹ کڈدے نیں جس نال پانی پتھر بنن وچ ہتھ ونڈائی ملدی اے۔
////////////
قس سمندری ایرم در پشتو:
سمندري ایرم يا سمندری مرجان، سمندری ریړم (په لاتين: Curalium) یو سمندري ژوي دي چې د Cnidaria په څانگې د Anthozoa په طابقې پورې اړه لري او په گرمو سمندرونو کي ژوند کوي. په اوس وخت کې په نړی کې د سمندري ايرم ۶۰۰۰ ډوله شته.نوموړي ژويان په ځانگړي ډول په لویو مستعمراتو کې ژوند کوي. سکلټ یی د کالسیوم کاربوناټ څخه جوړ شوي دي چې د ایرمانو لخوا تولید شوي دي. ایرمان په دوو دلو (نرمو ایرمانو او سختو ایرمانو) تقسیم کېږي. نوموړي ژوي پلانکتون خوري. ځيني ایرمان د گاڼو (جواهراتو ) د جوړولو لپاره او په طب کې د کالسیوم سرچينې په توگه کارېږي.
/////////////
قس کورال (کانلی) در ترکی استانبولی:
Koralmercanlar sınıfında bir deniz omurgasızıdır. Genellikle aynı poliplerin bulunduğu kolonilerdeyaşarlar. Grup, tropik okyanuslarda yaşayan ve sert bir iskelet oluşturmak için kalsiyum karbonat salgılayan önemli resif üretenleri de içermektedir.
//////////
قس مرجان در اردو:
مـرجان طرح طرح کی اقسام اور رنگوں میں پائے جانے والے ایک سمندری جانور کا نام ہے جنکو انگریزی میں coral کہا جاتا ہے۔ اسکا تعلق حیوانات کی جماعت گلحیوانات (گل + حیوانات = گل نما حیوانات) سے ہے جس کو انگریزی میں Anthozoa کہا جاتا ہے (antho = گل ، zoa = حیوان) اور جانداروں کی اس حماعت کو یہ نام دینے کی وجہ کچھ یوں ہے کہ انکے جسم کے خوبصورت رنگوں کے باعث ان پر پھول (گل) ہونے کا گمان ہوتا ہے۔ حیوان گل نامی اس جماعت میں مرجان کے ساتھ ساتھ ایک اور نسبتا ملتے جلتے خوبصورت بحری جاندار بھی شامل ہیں جنکو شقائق بحری (sea anemone) کہا جاتا ہے۔
///////////
Corals are marine invertebrates in the class Anthozoa of phylum Cnidaria. They typically live in compact colonies of many identical individual polyps. The group includes the important reefbuilders that inhabit tropical oceans and secrete calcium carbonate to form a hard skeleton.
A coral "group" is a colony of myriad genetically identical polyps. Each polyp is a sac-like animal typically only a few millimeters in diameter and a few centimeters in length. A set of tentaclessurround a central mouth opening. An exoskeleton is excreted near the base. Over many generations, the colony thus creates a large skeleton that is characteristic of the species. Individual heads grow by asexual reproduction of polyps. Corals also breed sexually by spawning: polyps of the same species release gametes simultaneously over a period of one to several nights around a full moon.
Although some corals can catch small fish and plankton using stinging cells on their tentacles, most corals obtain the majority of their energy and nutrients from photosynthetic unicellulardinoflagellates in the genus Symbiodinium that live within their tissues. These are commonly known as zooxanthellae and the corals that contain them are zooxanthellate corals. Such corals require sunlight and grow in clear, shallow water, typically at depths shallower than 60 metres (200 ft). Corals are major contributors to the physical structure of the coral reefs that develop in tropical and subtropical waters, such as the enormous Great Barrier Reef off the coast of Queensland, Australia.
Other corals do not rely on zooxanthellae and can live in much deeper water, with the cold-water genus Lophelia surviving as deep as 3,000 metres (9,800 ft).[4] Some have been found on the Darwin Mounds, north-west of Cape Wrath, Scotland. Corals have also been found as far north as off the coast of Washington State and the Aleutian Islands.
&&&&&&&&
مرداسنج
بضم میم و سکون راء مهمله و فتح دال مهمله و الف و فتح سین مهمله و سکون نون و جیم معرب مرداسنک فارسی است و نیز در فارسی مرداهنک و بیونانی لیدوخورس نامند
ماهیت آن
جسمی حجری است مصنوع از اجساد معدنیه سوای آهن و بیشتر از سرب و قلعی بطریق احراق بعمل می آورند و ذهبی آن سرخ و فضی بنفش و رصاصی مائل بسرخی و زردی است و بهترین آن صاف زردرنک براق سنکین آنست
طبیعت آن
بانحای است از آن جمله آنکه می کدازند سرب را و سرنج و یا سرب سوخته بخورد آن می دهند تا هر دو خوب ممزوج کردند پس در ظرفی کرده سرکۀ تند بر سر آن می ریزند و هرچه خوب سوخته و ممزوج بآن باشد جدا می سازند و با آب و جو طبخ می دهند به حدی که جو مهرا کردد و منشق شود پس از جو جدا کرده باهم وزن آن نمک می سایند و در آب می خیسانند و هر روز برهم می زنند و هر سه روز آب را تبدیل می نمایند تا چهار مرتبه که خوب صاف کردد و اجزای خام در ان نماند پس استعمال می نمایند و چون خواهند که آن را سفید کردانند که مرتک نامند بفتح میم و بکسر آن نیز و سکون راء مهمله و فتح تاء مثناه فوقانیه و کاف در پشم سفیدی پیچیده با آب باقلا بجوشانند و بعد از مهرا شدن باقلا و سیاه شدن پشم آب باقلا و پشم را تجدید نمایند و طبخ دهند تا سفید کردد و این مستعمل در اطلیه و ذرورات است برای آنکه عضو را سیاه نکرداند و مغسول آن الطف و حدت آن کمتر از غیر مغسول و طریق غسل آن آنست که هر مقدار که خواهند نرم بسایند و آب و نمک بران ریزند آن مقدار که چهار انکشت بر بالای آن آید و تا چهل روز بکذارند و هر سه چهار روز برهم زنند و هر هفته یک مرتبه آب را تبدیل نمایند پس آب را ریخته خشک نموده نرم سوده بکار برند و باید که نمک بوزن مرداسنک باشد و بدین طریق غسل نیز سفید می کردد
طبیعت آن
مائل بکرمی و در آخر دوم و تا سوم خشک کفته اند و مغسول آن در اول سرد و خشک در سوم و سفید کردۀ آنکه مرتک نامند الطف و اقوی
افعال و خواص آن
اقسام آن سم قتال و از داخل غیر مستعمل و محلل و مجفف و قابض و مغری و مسدد و حابس و جالی و برندۀ کوشت فاسد زائد و رویانندۀ کوشت صالح و التیام دهندۀ زخمهای عمیق و مادۀ کثر مراهم و جامع ادویه و کاسر شدت تحلیل ادویۀ محللۀ قویه و خورندۀ کوشت فاسد عفن و از خاصیت آن آنست که چون در سرکه اندازند آن را شیرین کرداند اعضاء العین سفید کردۀ مغسول آن در اکتحال جالیه جهت سلاق و جرب و ناخنه و قرحۀ چشم نافع اعضاء النفض شیخ الرئیس رحمه اللّه تعالی علیه در ادویۀ مفردۀ قانون نوشته که آشامیدن آن حابس بول است و زنان بلاد ما باطفال برای خلفه و قروح امعا و اسهال می خورانند و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه المؤمنین نوشته که در بلاد دار المرز جهت رفع کرم با شیر می دهند و حرکت می فرمایند و تا کرمها دفع نکردند مانع سکون آنند و فی الواقع در دفع اقسام کرم بیعدیل است امین الدوله تصریح نموده که نیم درم سفید کردۀ آن با جلاب مخرج اقسام کرم معده است و مجرب و سفید کردۀ آن در حقنها حابس اسهال قروحی و سحجی الجروح و القروح طلای آن رویانندۀ کوشت فاسد زائل شده در قروح و منشف آنها و قروح رطبه و منقی قروح بالعرض بمعاونت ادویۀ مناسبه و با مثل آن کبریت زرد و سرکه و روغن مورد جهت شری و جوششهای پر آب الزینه طلای سفید کردۀ آن جالی کلف و رافع آثار حکه و جرب و جدری و تحلیل خون منجمد تحت جلد و سوختکی آتش و آب کرم و مسکن حدت ادویۀ حاده و جهت دفع بدبوی عرق اعضا مانند زیر بغل و کشن ران و بوی عرق را خوش کند و منع ادرار عرق نماید و جهت سحج جلد مؤثر خصوصا با روغن کل سرخ و با روغن کل بر حوالی قلب و زیر بغل مانع ریختن مواد بقلب و با سرکه جهت رفع قمل و چون با روغن زیتون بسایند و بجوشانند تا غلیظ کردد و طلای آن بهترین ادویۀ انشقاق است و طلای غیر سفید کردۀ آن با آهک سیاه کنندۀ جلد و ذرور آن جهت قروح بین انکشتان پا نافع المضار دو درم آن کشنده باحتباس بول و انتفاخ بطن و حالبین و قولنج و مغص عظیم و ضیق النفس و کشیدکی زبان و خناق و کاه منجر بانشقاق امعا کردد مصلح و مداوای آن بقئ و تنظیف بدن است با ماء شبت و انجیر و آشامیدن مرمکی سه درم با آب نیم کرم و ملازمت آشامیدن اسفیدباج و لحوم خرفان و مرق خروس پیر و آب کوشت های چرب و سرکۀ خمر سیاه و مالیدن لطوخات معرقه و ادهان بر بدن و خوردن زنجبیل مربا و افسنتین و زوما و تخم کرفس و فلفل و فاغیه یعنی کل حنا و ناردین و طلای دو مثقال از تخم کرفس و افسنتین و مرمکی یا یک اوقیه طبیخ کرفس و اکر طبیعت قبص باشد حقنه فرمایند بحقنهای لینه و حب و مرهم آن در قرابادین ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
 مرداسنج . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مردارسنج . مردارسنگ . رجوع به مرداسنگ شود.
/////////////
مرداسنگ . [ م ُ س َ ] (اِ مرکب ) مرداسنج . (دستور الاخوان ) (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (دزی ج 2 ص 580). مردارسنگ . (برهان قاطع) (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ). مردآهنگ ۞ . مرده سنگ . (رشیدی ). مراسنگ . مرتک . (منتهی الارب ) (دستور الاخوان ) (رشیدی ) (انجمن آرا) (نزهةالقلوب ). مرتج . (منتهی الارب ) (رشیدی ) (از قاموس ) (انجمن آرا). جوهری باشد که از سرب سازند و در مرهم ها به کار برند. (برهان قاطع). ازرصاص و اسرب میگیرند و بر سه گونه است سرخ و سفید وذهبی و بهترینش اصفهانی بود. (نزهة القلوب ). به پارسی مردار سنگ و به یونانی لیندر خورس خوانند و نیکوترین آن اصفهانی بود براق که به سرخی زند و طبیعت وی به سردی مایل بود، و از خواص وی آن است که چون در سرکه اندازند شیرین بود اگر در نوره بود بدن را سیاه کند و وی ماده  مرهم ها بود و بوی بدن خوش کند خاصه بغل و کلف را زایل گرداند، اثر سیاهی و خون مرده و اثرآبله زایل کند، منع عرق بکند، و گوشت در ریشها برویاند. و مغسول وی چشم را جلا دهد، و خوردن وی نشاید ازبهر آنکه کشنده بود، بول ببندد و نفخ در شکم و جانبین پیدا کند و قبض زبان بکند و باشد که قولنج آورد وایلاوس و باشد که اطلاق بول و غایط بکند و خناق آورد،مداوای آن به قی کنند، بعد از آن به شراب و زنجبیل و مربا و اسفیداج . (از اختیارات بدیعی ). مردارسنگ ، مراسنگ ، معرب آن مرداسنج = مرداهنگ : اکسید دو ظرفیتی سرب متبلور یا پروتو اکسید ازت به فرمول Pbo می باشد.اگر این اکسید دو ظرفیتی بی شکل باشد یعنی متبلور نباشد ماسیکو ۞ نام دارد، ولی پس از ذوب و سرد شدن متبلور می گردد و به نام لیتارژ ۞ یا مردارسنگ نامیده می گردد. مردارسنگ به صورت ورقه های کم ضخامت نارنجی یا زرد یا قرمز متبلور می گردد. مردارسنگ در نقاشی به عنوان یکی از خشک کننده های رنگ های روغنی مصرف می شود، و همچنین آن را در پزشکی جهت شستشو و ضدعفونی کردن وسایل پزشکی در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف می کنند، و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهیه لعاب روی کوزه ها مورد استعمال دارد ولی همیشه به سبب داشتن سرب در ترکیبش جزو مواد سمی است و حتی ظروفی که به وسیله مردارسنگ لعاب داده می شوند باز هم به کار بردن آنها جهت مواد غذائی و خوراکی خالی از خطر نیستند : زحل دلالت دارد بر مرداسنگ و ریماهن و زاگ . (التفهیم ). و نیز رجوع به ترجمه  صیدنه و تحفه  حکیم مومن و تذکره  ضریر انطاکی ص 302 و المعرب جوالیقی ص 317 س 13 و الجماهر ص 33، 96، 259 و نزهةالقلوب ص 206 و نشوءاللغة ص 91 و قانون ابن سینا چ تهران ص 114 شود.
//////////
اکسید سرب(II) (به انگلیسیLead(II) oxide) با فرمول شیمیایی PbO یک ترکیب شیمیایی با شناسه پاب‌کم۱۴۸۲۷ است. که جرم مولی آن 223.20 g/mol می‌باشد. شکل ظاهری این ترکیب، پودر زرد یا قرمز است. این ترکیب اگر متبلور نباشد، ماسیکوت(به انگلیسیMassicot) نام دارد، اما پس از ذوب و سرد شدن متبلور گشته و لیتارژ(بهانگلیسیLitharge) نامیده میشود.
لیتارژ در منابع کهن فارسی به نام مُرداسنگ یا مُردارسنگ یا مُرداسنج آمده است. این ماده در نقاشی به عنوان یکی از خشک کننده های رنگ های روغنی و در پزشکی جهت شستشو و ضدعفونی کردن وسایل پزشکی، در ترکیب برخی صابونهای طبی مصرف می شود، و نیز در برخی صنایع از جمله کوزه گری جهت تهیه لعاب روی کوزه ها به کار میرفته است.
جستارهای وابسته[ویرایش]
منابع[ویرایش]
////////////
قس اکسید الرصاص الثنائی:
أكسيد الرصاص الثنائي مركب كيميائي له الصيغة PbO ، ويكون على شكل بلورات حمراء أو صفراء وذلك حسب البنية البلورية .
محتويات
  [أظهر] 
الخواص[عدل]
بنية أكسيد الرصاص الثنائي الأحمر لها بنية رباعية tetragonal وتعرف تحت اسم مرتك [2] Litharge أو المُرداسَنج [3]، والأخير ذكره الخوارزمي في كتابه مفاتيح العلوم (الأسرب هو الرصاص).
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/c/ca/PbO.jpg/220px-PbO.jpg
شكلي أكسيد الرصاص الثنائي
بتسخين المركب إلى درجة حرارة تبلغ 488° س [4] تتغير البنية ويحدث تحول في الشكل البنيوي إلى النظام البلوري المعيني القائم ويكون الناتج ذو لون أصفر يعرف باسم ماسيكوت Massicot .
يحدث هذا التحول بشكل بطيء عند درجات حرارة منخفضة لذلك فإن الشكل شبه شبه المستقر من أكسيد الرصاص الثنائي هو الشكل الأصفر.
يتفاعل أكسيد الرصاص الثنائي مع الأكسجين عند درجة حرارة تتراوح عند 500°س حيث يحصل تفاعل ضم مشكلاً رابع أكسيد الرصاص (أحمر الرصاص).
3PbO + 1/2 O2 → Pb3O4
تجدر الإشارة إلى ضرورة إبقاء درجة الحرارة تحت 550°س، وإلا تفكك المركب الناتج إلى مكوناته.
التحضير[عدل]
يحضر أكسيد الرصاص الثنائي من أكسدة فلز الرصاص المصهور عند حوالي 600°س .
2Pb + O2 → 2PbO
يحضر المركب بأسلوب آخر، وذلك بالتفكك الحراري لمركب نترات الرصاص الثنائي أو كربونات الرصاص
2Pb(NO3)2 → 2PbO + 4NO2 + O2
PbCO3 → PbO + CO2
الاستخدامات[عدل]
  • يستخدم في صناعة الادوية الخاصة بالامراض الجلدية كالبهاق والبرص والثعلبة.
  • سابقاً كان يستعمل كخضاب وحالياً يستعمل لتحضير مركبات الرصاص الأخرى.
  • يدخل مركب أكسيد الرصاص الثنائي ضمن المركبات المستعملة في فلكنة المطاط.
  • يدخل أكسيد الرصاص الثنائي في بعض تفاعلات التكاثف في الاصطناع العضوي [5].
السلامة[عدل]
مركبات الرصاص سامة يجب الحذر عند التعامل معها.
المصادر[عدل]
المراجع[عدل]
1.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب ت مذكور في : بوب كيم — https://pubchem.ncbi.nlm.nih.gov/compound/14827 — تاريخ الاطلاع: 20 سبتمبر 2016 العنوان : Lead monoxide — الرخصةمحتوى حر
2.      ^ مجمع اللغة العربية في القاهرة
4.      ^ Holleman, Wiberg: Lehrbuch der anorganischen Chemie, 1985
5.      ^ “1,4-Diphenylbutadiene” Corson, B. B. Organic Syntheses, Coll. Vol. 2, p.229 (1943). http://www.orgsyn.org/orgsyn/pdfs/CV2P0229.pdf.
///////////
قس تیمبال (||) اکسیدا در باسای اندونزی:
Timbal(II) oksida, juga disebut timbal monoksida, adalah senyawa anorganik dengan rumus molekul PbO. PbO terjadi dalam dua polimorf, satu litharge yang memiliki struktur kristal tetragonal dan yang lainnya massicot memiliki kristal struktur kristal ortorombik. Aplikasi modern untuk PbO sebagian besar untuk industri terkemuka berbasis timbalkaca dan keramik industri, termasuk komponen komputer. Ini adalah oksida amfoter.
/////////////////
Lead(II) oxide, also called lead monoxide, is the inorganic compound with the molecular formula PbO. PbO occurs in two polymorphslitharge having a tetragonal crystal structure, and massicot having an orthorhombic crystal structure. Modern applications for PbO are mostly in lead-based industrial glass and industrial ceramics, including computer components. It is an amphoteric oxide.
&&&&&&&&
مرزنجوش
بفتح میم و سکون را و فتح زای معجمه و سکون نون و ضم جیم و سکون واو و شین معجمه معرب مرزنکوش فارسی است و بعربی سرمق و عنقر و بهندی دوناومروا نامند
ماهیت آن
غیر از اذان الفار است جهت آنکه برک آن هیچ شباهتی بکوش ندارد بلکه طولانی و نبات آن از جملۀ ریاحین خوش بو است و در باغچهای زرع می نمایند و نبات آن تا بدو سه ذرع و با شاخهای پراکنده و برک آن طولانی اندک باریک کم عرض و کل ان سفید مائل بسرخی و تخم آن شبیه بتخم ریحان و شفاف و کسانی که آن را اذان الفار دانسته اشتباه نموده اند
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و در اول آن خشک
افعال و خواص آن
قویتر از سوسنبر و ملطف و محلل و مفتح و جالی و مفتح و جاذب اعضاء الراس آشامیدن مطبوخ آن مفتح سدۀ دماغ و خیاشیم و رافع صداع بارد رطب بلغمی و سوداوی و ریحی و مالیخولیای مراقی و لقوه و حابس زکام جهت آنکه محلل رطوبات و ریاح دماغی است و بوئیدن آن جهت تقویت دماغ و مستی شراب و منع خمار و تفتیح سدۀ منخرین و سعوط آن جهت تنقیۀ دماغ و لقوه و صرع و طلای آن با حنا در حمام جهت درد سربارد مجرب و تدهین بدهن آن جهت فالج و امراض عصب بارد مانند کزاز و امثال اینها و اکتحال آن جهت ابتدای نزول آب در چشم و ضعف باصره و طلای خشک آن با عسل جهت رفع آثار خون منجمد زیر چشم و خائیدن و فرو بردن آب آن مانع سیلان رطوبات و آب از دهان و نطول آن جهت درد کوش و بدستور قطور آن و قطور دهن آن نیز و یا کذاشتن خرقۀ تر کردۀ بدهن آن در کوش دافع سدد آن اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن مطبوخ آن مفرح و جهت درد سینه و سرفه و ضیق النفس و خفقان و وجع فواد و تسخین اعضای باطنی و احشا و تحلیل ریاح سپرز و رافع مغص و استسقا و عسر البول و احتباس حیض و قولنج ریحی و فرزجۀ آن مدر حیض مقدار شربت از جرم آن تا دو مثقال و در مطبوخ تا هفت مثقال مضر کرده و مثانه مصلح آن کاسنی و تخم خرفه بدل آن سوسنبر و کویند افسنتین و مرماحوز و دو وزن آن و نیم وزن آن فلفل و بوزن آن شابانک نیز کفته اند الاورام و البثور طلای آن محلل اورام بلغمیه و با بزر البنج جهت ورم انثیان الات المفاصل با موم روغن جهت التوای عصب و وجع ظهر و اربیه و با عسل جهت رفع اعیا و بدستور تدهین بدهن آن الزینه طلای آن با سرکه جهت رفع کلف و بدبوئی عرق و مالیدن آن بر موضع حجامت رافع اثر زخم آن السموم ضماد آن با سرکه جهت لسع عقرب طرد الهوام بخور آن کریزانندۀ هوام و رافع مضرت هوای و بائی و روغن آنکه آب آن را با هموزن آن با روغن زیتون بجوشانند تا آب رفته روغن بماند تدهین بدان جهت فالج و لقوه و کزاز و رعشه و شقیقه و درد سربارد و قطور آن جهت تفتیح سدۀ کوش و کرانی سامعه و تحلیل ریاح آن نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
مرزنجوش . [م َ زَ ] (اِ مرکب ) مرزنگوش . رجوع به مرزنگوش شود.
///////////
مرزنگوش . [ م َ زَ ] (اِ مرکب ) ۞ مرزنجوش . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) (غیاث اللغات ). آذان الفار. (بحر الجواهر) (رشیدی ). مرد قوش . مرده گوش . حبق الفیل . عنقر. سمسق . عترة. گوش موش . مرزه گوش ۞ . مرزجوش . انجرک . شمشاد. عیسوب . ریحان داود. حبق الفتی . حبق القنا. مروس اقطی . سمسیمون . بردقوس . کحلا. (از یادداشتهای مرحوم دهخدا) ۞ . مرزنجوش معرب از مرزنگوش و غیر آذان الفار است ، چه اصلا برگ او شبیه به گوش موش نیست و از جمله ریاحین خوشبو است و در خانه ها زرع کنند، برگش طولانی و کم عرض و گلش سفید مایل به سرخی و تخمش مانند تخم ریحان و شفاف است ... و او در آخر دوم گرم و در اول آن خشک و در افعال بهتر از سوسنبر و محلل و مفتح و ملطف و جالی و جاذب و مدر بول و مفتت حصاة و مفرح و مسخن اعضا و مجفف رطوبات معده و امعا و بجهت مغص و قولنج ریحی و استسقاو سده جگر و سپرز و دماغ و جهت خفقان و وجعالفواد ومالیخولیای مراقی و لقوه و درد سینه و سرفه و ضیق النفس و ریاح سپرز ... نافع و طلای او با حنا در حمام جهت درد سر بارد مجرب و برگ خشک او با عسل جهت آثار خون منجمد تحت چشم و با سرکه جهت گزیدن عقرب و جهت کلف و بدبوئی عرق و با موم روغن جهت التوای عصب و اورام بلغمی و با مغره جهت ورم حار چشم نافع؛ و با بذرالبنج جهت ورم انثیان مجرب ، و بوئیدن او جهت سده ٔ منخرین و دماغ و تقویة مستی شراب و منع خمار و سعوط آب او جهت تنقیه ٔ دماغ و لقوه و صرع و خائیدن او با نمک و فرو بردن او جهت رفع سیلان آب دهان و اکتحال آب اوجهت ابتداء نزول آب و ضعف باصره مفید، و مالیدن آب او بر موضع حجامت رافع اثر زخم آن و فرزجه او مدرحیض ، و قدر شربت از جرم او تا دو مثقال و در مطبوخ تا هفت مثقال و مضر گرده و مصلحش کاسنی و تخم خرفه و بدلش سوسنبر است و روغن مرزنجوش که آب او را با مثل آن روغن زیتون بجوشانند تا روغن بماند جهت فالج و رعشه و کزاز و شقیقه و درد سر بارد و تحلیل ریاح و تفتیح سده و گرانی سامعه نافع و بخور مرزنجوش رافع مضرات هوای وبائی و گریزاننده ٔ هوام است . (از تحفه حکیم مؤمن ). چنین گویند که بیخ نبات او از روم به انوشیروان فرستادند و مدتی او را آب دادند و تربیت کردند چون نبات او بزرگ شد شعبه ای از نبات او را پیش تخت انوشیروان آوردند چون نظرش بروی افتاد برگ او را به گوش موش تشبیه کرد. (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). مرزنجوش نوعی از ریحان است که خوشبودار باشد و زلف و خط معشوق را بدان تشبیه کنند. (از غیاث اللغات ). مرزنجوش از اسفرم هاست . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). گیاهی است از تیره ٔنعناعیان ۞ که دارای گونه های پایا و دو ساله و یکساله میباشد در نقاط گرم پایااست و در نواحی بحرالرومی (مدیترانه ای ) بصورت گیاه دو ساله و در نواحی سردتر بصورت گیاه یکساله است . برگهایش متقابل و بیضوی و بدون دندانه و گلهایش کوچک وسفید و یا گلی رنگ و پوشیده از چهار ردیف برگه های مایل بسفید که بصورت کروی درآمده اند میباشد. بویش معطر و نافذ و طعمش پسندیده و با احساس گرما همراه است .برگ و سر شاخه های گلدار این گیاه مورد استفاده ٔ داروئی است و از آنها اسانس گیری میشود. اسانس مرزنگوش زرد مایل به سبز است و بوئی مخصوص و کاملاً مشخص و طعمی ملایم دارد و شامل 40 درصد از ترکیبات ترپن ها ۞ میباشد. برگ این گیاه غالباً بصورت گرد (پودر) جهت معطر ساختن اغذیه به کار میرود و بعلاوه برای آن اثر آرام کننده و تسکین بخش نیز ذکر کرده اند. از اسانس آن در صابون سازی جهت معطر ساختن صابونها استفاده بعمل می آید؛ مرزجوش ، مرزنجوش ، مرد قوش ، مرتقوش ، ریحان داود، مرزنگوش افریقائی ، مرزه گوش ،حبق الفتی ، حبق الفناء، حبق القناء، حبق الفیل ، خرک .
- مرزنگوش وحشی ۞ ؛ گیاهی است پایا از تیره ٔ نعناعیان که ارتفاعش بین 30 تا 60 سانتیمتر است و دارای بوئی معطر میباشد و بطور خودرو در نواحی خشک و کوهستانی وجنگلهای اروپا و آسیا (از جمله ایران ) میروید و بیشتر بنام آویشن کوهی مشهور است . این گیاه را بمنظور استفاده های داروئی آن نیز کشت میکنند. ساقه ٔ آن راست و پوشیده از کرک مایل بقرمز و برگهایش متقابل ، بیضوی برنگ سبز تیره و پوشیده از کرک است . گلهایش مجتمع برنگ ارغوانی یا سفیدند و در فاصله ٔ ماههای خرداد و مرداد ظاهر میشوند. از قدیم الایام استعمال این گیاه معمول بوده و حتی در زمان ارسطو در باره ٔ آن خواص متنوع ذکر گردیده است . برگ و سرشاخه های گل دار گیاه مزبوربه مصارف درمانی و تهیه اسانس میرسد. اسانس آن در صورتی که تصفیه شده باشد بی رنگ است ولی بزودی زرد میشود. ترکیب شیمیائی اسانس این گیاه بر حسب محل رویش آن فرق دارد رویهمرفته شامل مقادیری تیمول ۞ میباشد. برای این گیاه اثر مقوی معده و بادشکن و معرق و ضد تشنج ذکر کرده اند و اسانس آن نیز دارای اثر التیام دهنده و ضدعفونی کننده است . این گیاه در اکثر نقاط آسیا (از جمله ایران ) و اروپا و افریقا میروید؛ فودنج جبلی ، صعتر، آویشن کوهی ، مامون :
چو زلف خوبان در جویهاش مرزنگوش
چو خط خوبان بر مرزهاش سیسنبر.
فرخی .
///////////

///////////
مرزنگوش (Origanum majorana) گیاهی علفی، یکساله ودر بعضی مواقع دوساله با ساقه ای راست و شاخه و برگ های متقابل بیضی شکل است. گلهای سفید و ریز آن از بغل برگها در خوشه های به هم فشرده ای می رویند. میوه آن به صورت فندقه و چهار قسمتی است و فقط در مناطق گرمسیری نشکیل می شود. تمام قسمتهای گیاه دارای عطر خوشایند است.
برای مصرف طبی سرشاخه های آن را هنگامی که گیاه کاملاً گل کرده در هوای آزاد می چینند. گیاه پس از مدتی دوباره جوانه می زند. سرشاخه های چیده شده را به صورت دسته ای در می آورند و در محلی که هوا جریان داشته باشد یا در خشک کن با حداکثر ۴۰ درجه سانتیگراد گرما خشک می کنند. آن ها محتوی ۱ تا ۲ درصد اسانس روغنی که ۶۰ درصد آن ترپینئول است، تانن ها و شیره های تلخ، کاروتن ها و ویتامین C هستند و علیه بیماریهای گوارشی موثرند.
مقدار مصرف آن در جوشانده یک قاشق مرباخوری در هر فنجان آب است که روزانه دو فنجان از آن می نوشند. از این گیاه در ترکیب مرهم ها برای درمان روماتیسم استفاده می شود.[۱]
منابع[ویرایش]
1.      پرش به بالا ژان ولاک و ژیری استودولا؛ترجمه ساعد زمان/ گیاهان دارویی.
///////////
قس مردقوش کبیر در عربی:
المردقوش الكبير[2] أو البردقوش[3] أو المردكوش (باللاتينية: Origanum majorana) نوع نباتي عشبي معمر يتبع جنس المردقوش من الفصيلة الشفوية، وهو نبات عطري من مجموعة النعانيع.

أزهار المردقوش
محتويات  [أظهر]
موطنه وانتشاره[عدل]
موطنه تركيا وقبرص وانتشر منه في بلاد حوض البحر الأبيض المتوسط[4] (مثل لبنان) وفي إيران وشمال أمريكا والجزيرة العربية والهند. ينمو على المنحدرات المشمسة في المروج والحقول والأراضي الحجرية في الأجواء الجافة. يزرع بكثرة في المناطق الجنوبية من السعودية.
الوصف النباتي[عدل]
المردقوش هو نبات عشبي معمر ارتفاعه 30 ـ 60 سم. ساقه صلبة مضلعة، وتكسوها شعيرات دقيقة لونها في الأعلى أسمـر ممزوج بالحمرة، والورقة بشكل لسان، وأزهارها بمجموعات مغزلية لونها أحمر فاتح، ولها رائحة عطرية. أزهاره بيضاء تميل إلى اللون القرنفلي.
استعمالاته[عدل]
يستخدم على نطاق واسع في الصناعات الغذائية كتوابل مع اللحوم والخضراوات. وينصح بعدم تناوله أثناء الحمل، لأنه منبه رحمي نشط.
فوائده الطبية[عدل]
الجزء المستخدم من النبات هو جميع أجزائه الهوائية، يحتوي على زيت طيار وأهم مكوناته السابينين وهيدرات السابينين والكارقاكروول ولينالول، كما يحتوي على فلافونيات وحمض الكافئين وحمض الروزمارينيك وتربينات ثلاثية، يستخدم المردقوش على نطاق واسع فقد أورد جون جيرارد أن المردقوش علاج لأمراض الدماغ والرأس الناتجة عن البرد وهو مضاد للتشنج وهو منبه جيد وهو يستعمل للجهاز العصبي، ويجب عدم استخدامه أثناء الحمل. وأشار إلى ان الابحاث التي اجريت حول سمية هذا العشب أثبتت أن خلاصته آمنة تماما حتى تركيز 5 غم لكل كيلوغرام من وزن الجسم. كما لم يسفر الاستعمال المتواصل له لمدة شهرين عن أضرار في وظائف الكبد والكلى وصورة الدم مما يجعله آمناً تماماً عند استعماله بصورة متواصلة. وجد مؤخراً احتوائه على مادة (E-beta-caryophyllene(EBCP وهي مادة مضادة للالتهابات حتى بجرعات صغيرة.
الجرعة وطريقة الاستخدام[عدل]
يأخذ ملء ملعقة شاي صغيره من مسحوق المردقوش الجاف توضع في كوب ثم يصب عليه ماء مغلي ويغطى ويترك ما بين 10 إلى 15 دقيقه ثم يصفى ويشرب مرتين في اليوم صباحا ومساء.
الآثار الجانبية والسمية[عدل]
الأبحاث التي أجريت حول سمية هذا العشب أثبتت أن خلاصته آمنة تماما حتى تركيز 5 جم لكل كيلوجرام من وزن الجسم كما لم يسفر الاستعمال المتواصل له لمدة شهرين عن أضرار في وظائف الكبد والكلى وصورة الدم مما يجعله آمنا تماما عند استعماله بصورة متواصلة، إلا أنه لوحظ أن الإكثار من تناوله يسبب النعاس.
المعلومات الغذائية[عدل]
يحتوي كل 100غ من المردكوش، بحسب وزارة الزراعة الأميركية على المعلومات الغذائية التالية :
السعرات الحرارية: 271
الدهون: 7.04
الدهون المشبعة: 0.52
الكاربوهيدرات: 60.56
الألياف: 40.3
البروتينات: 12.66
الكولسترول: 0
المعلومات الغذائية عن المردكوش
المراجع[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب مذكور في : الأنواع النباتية، الإصدار الأول، المجلد 2 معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358611 المؤلف: كارولوس لينيوس العنوان : Species Plantarum المجلد: 2 الصفحة: 590
^ موقع أغروفوك.المردقوش الكبير. تاريخ الولوج 14 أيلول 2012.
^ معجم «المعاني»
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار المردقوش الكبير (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 26 تشرين الثاني 2011.
///////////
قس مِرزِه در آذری:
MərzəMərzənguşMayoran və ya Duşitsa (Origanum majorana, syn. Majorana hortensis Moench, Majorana majorana (L.) H. Karst[2]) — dərman bitki növü.
مرزه (اینگیلیسجه: Marjoram، (فارسجا:مرزنگوش)، (تورکجه:Mərzə)، (عربجه:مردقوش كبير)، (فرانسه‌جه:Majoran)، (آلمانجا:Majoran)) بیر نؤع بیتکی.
///////////
قس در عبری:
אֵזוֹב תַּרְבּוּתִי (מוכר גם בשמו הלועזי מיורן או מיורם) (שם מדעיOriganum majorana) הוא שיח רב-שנתי ממשפחת השפתנייםעלי האזוב משמשים לתיבול ונפוצים מאוד במטבח הים-תיכוני בכלל והאיטלקי בפרט.
////////////
Marjoram /ˈmɑːrdʒərəm/[2] (Origanum majorana, syn. Majorana hortensis Moench, Majorana majorana (L.) H. Karst[3]) is a somewhat cold-sensitive perennial herb or undershrub with sweet pine and citrus flavors. In some Middle Eastern countries, marjoram is synonymous with oregano, and there the names sweet marjoram and knotted marjoram are used to distinguish it from other plants of the genus Origanum. It is also called pot marjoram,[4] although this name is also used for other cultivated species of Origanum.
Contents
  [show] 
History[edit]
The name marjoram (Old French majoraneMedieval Latin majorana) does not directly derive from the Latin word maior (major).[5] Marjoram is indigenous to Cyprus and southern Turkey, and was known to the Greeks and Romans as a symbol of happiness.
&&&&&&&&
مرسطس
بفتح میم و را و فتح سین و ضم طا و سین مهملات لغت نبطی است
ماهیت آن
درختی است بقدر یک قامت برک آن بباریکی موی و بهم پیچیده و با رطوبتی چسپنده مانند عسل و تندبوئی و تلخ و رطوبت برک آن زیاده از شاخ آن
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
طلای آن جهت نهش افعی و سائر هوام سمی و محرق برک و شاخ آن با آرد در حمام سه مرتبه رافع جرب و قالع آن و سنون آن جهت تقویت لثه و جراحت آن و ذرور خشک آن جهت التیام زخمها و تعلیق آن جهت عسر ولادت مؤثر و آشامیدن دو اوقیه از آب آن کشنده است بعد دو روز و صاحب فلاحت کفته چون برک آن را غرس نمایند درخت می روید و چون شاخ آن را بریده دفن نمایند و آب دهند بعد از چهل روز فطر ماکول روید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&&
مرعزی
بفتح میم و سکون را و فتح عین مهمله و کسر زای معجمه و یاء نسبت اسم سریانی است بفارسی مرعز نامند
ماهیت آن
نوعی از پشم بز و از موی بسیار نرم است و اکثر سفید می باشد و از ان لباس می بافند
افعال و خواص آن
پوشیدن آن موافق جمیع امزجه و مسخن مبرودین و مقوی کمر و کرده و محرک باه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
مرعزی . [ م ِ ع ِ زا / م َع ِ زا / م ِ ع ِزْ زا / م َ ع ِزْ زا ] (ع اِ) به معنی مرعز است که پشم بز باشد. (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد). رجوع به مرعز شود. و بُزیون و سندس را از مرعزی کنند. (یادداشت مرحوم دهخدا). مرحوم دهخدا در دو بیت زیرین از ناصرخسرو ۞ :
همچنین دایم نخواهد ماند برگشت زمان
موی جعدت ششتری و روی خوبت مرغزی
بی گمان شو زانکه روزی ابر دهر بی وفا
برف بارد باهم بر آن شاهسپرم مرغزی .
کلمه ٔ مرغزی بیت اول را (در حواشی دیوان ص 682) به مرعزی تصحیح و مصراع را چنین حدس زده است : ظاهراً: همچنین ... روی خوبت ششتری و موی جعدت مرعزی . و این صورت تصحیح شده ٔ بیت را در یادداشتی برای لغت نامه شاهد لغت «مرعزی » آورده است . اما با توجه به اینکه کلمه ٔ «مرغزی » خود در تداول منسوب به «مرغز» و به همان معنی مرغز یعنی پشم نرم بز آمده است لذا صورت مضبوط در چ مرحوم تقوی درست می نماید و با «مرغزی » بیت دوم که به معنی منسوب به مرغز و مرو است سبب تکرار قافیه نمیشود. از طرف دیگر در چ جدید دیوان ناصرخسرو (دیوان چ مینوی - محقق ص 420) بیت اول چنین ضبط شده است :
همچنین دانم نخواهد ماند برگشت زمان
موی جعدت عنبری و روی خوبت قرمزی .
که این ضبط با اندک تغییری در حاشیه ٔ چ مرحوم تقوی نیز آمده است و در این صورت شعر شاهد لغت مورد نظرما نیست .
/////////////
Cashmere wool
From Wikipedia, the free encyclopedia
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/0/01/Kaschmirschal_1.jpg/220px-Kaschmirschal_1.jpg
Cashmere scarves
Cashmere wool, usually simply known as cashmere, is a fiber obtained from cashmere goatsand other types of goat.
Common usage defines the fiber as wool but it is finer and softer than sheep's wool. Some say it is hair, but as seen below, cashmere requires the removal of hair from the wool. The word cashmere is an old spelling of the Kashmir northernmost geographical region of South Asia.[1][better source needed] Cashmere is finer, stronger, lighter, softer, and approximately three times more insulating than sheep wool.[2]
In the United States, under the U.S. Wool Products Labeling Act of 1939, as amended, (15 U. S. Code Section 68b(a)(6)), states that a wool or textile product may be labelled as containing cashmere only if:
·         such wool product is the fine (dehaired) undercoat fibers produced by a cashmere goat (Capra hircus laniger);
·         the average diameter of the fiber of such wool product does not exceed 19 microns; and
·         such wool product does not contain more than 3 percent (by weight) of cashmere fibers with average diameters that exceed 30 microns.
·         The average fiber diameter may be subject to a coefficient of variation around the mean that shall not exceed 24 percent.[3]
&&&&&&&&
مرقشیشا
بفتح میم و سکون راء مهمله و فتح قاف و کسر شین معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح شین معجمه و الف لغت یونانی است و آن را مارقشیشا و حجر النور و حجر روشنائی نیز خوانند جهت آنکه برای روشنائی چشم بسیار مفید است و بهندی سونامکهی نامند
ماهیت آن
سنکی است غیر براق بخلاف مغنیسا که براق است و انواع می باشد از ذهبی و فضی و نحاسی و حدیدی و شهمی و در معادن آنها تکون می یابد و هریک برنک آن فلز و منسوب بدان و مخلوط بجوهر آن معدن است و آن جوهر را از ان استخراج می نمایند و قوی ترین همه نحاس است
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و در سوم نیز خشک کفته اند
افعال و خواص آن
محلل و جالی و قابض و منفخ و مسخن و با سمیت و استعمال آن از داخل غیر مجوز و ما دام که آن را خوب نرم نمایند منفعت آن ظاهر نمی کردد اعضاء الراس کفته اند تعلیق آن بر کردن طفل باعث عدم فزع آن است اکتحال محرق و غیر محرق آن جهت جلا و تقویت چشم و تحلیل مدۀ تحت آن الاورام و البثور طلای آن با راتیانج جهت تحلیل اورام صلبه و داخل مراهم محلله کرده می شود بسبب تحلیل و انضاجی که دارد القروح و الجروح باراتیانج جهت التیام قروح و با زرنیخ منقی قروح و خورندۀ کوشت زاید فاسد و رویانندۀ کوشت صحیح الات المفاصل طلای آن محلل آنچه جمع شده است در اجزای عضل از ماده شبیه بمده الزینه طلای آن با سرکه جهت برص و بهق و نمش و تحلیل رطوبات محتقنۀ زیر جلد و نرم و باریک کندۀ موی و باعث تجعید آن و محرق مغسول آن الطف و حرارت آن کمتر و طریق احراق آن آنست که بعسل آلوده در خرقۀ پیچیده در آتش اندازند تا سرخ کردد و بعضی مکرر می نمایند و طریق غسل آن مانند غسل اقلیمیا است و اهل مصر مصفای آن را جهت استسقا و بواسیر و اوجاع کرده و مثانه و یرقان و جریان منی و دق شیخوخت استعمال می نمایند و بجهت دفع سموم مشروبه نیز مصنوع از مس یک آثار هندی و روی توتیا ربع آثار و سرب ثمن آن و قلعی نصف ثمن آن و سنک ریزۀ سرخ سوده نیم من آثار که همه را یکجا کداخته در ان ربع آثار سم الفار زرد سوده پاشیده در حین کذار و در جای ریزند شبیه بمرقشیشا می شود در لون
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
مرقشیشا. [ م َق َ ] (اِ) ۞ اصل کلمه آرامی است و آن کیفا مقشیثا باشد یعنی سنگ سخت . (یادداشت مرحوم دهخدا). جوهری باشد که در داروهای چشم بکار برند و آن را اقسام باشد: ذهبی و فضی و نحاسی و حدیدی و شبهی ، و بهترین آن ذهبی است و آن را به عربی حجرالنور خوانند. (برهان ). اسم یونانی سنگی است ، و او ذهبی و فضی و نحاسی و حدیدی می باشد و هریک در رنگ شبیه به یکی از معادنند و غیر براق اند، به خلاف مغنسیا که براق است ، و گویند هریک در معدنی بهم میرسد و بقدری (به نسبتی ) مخلوط به جوهر آن معدن می باشد و آن جوهررا از او استخراج می کنند. و قویترین همه نحاسی است .(از مخزن الادویه ). مارقشیشا. بوریطوس . مرغش . مرقشیث . مرقشیثا. ارشد. حجر روشنائی . حجر النور. حجرالطور.کلمه ٔ مرقشیثا معرب از کلمه ٔ آرامی «مرقشیثا» یا «کیفا مقشیثا» است به معنی سنگ سخت . سولفور طبیعی سفیدرنگ آهن است و بدین جهت آن را پیریت سفید ۞ نیز گویند. فرمول آن را میتوان بهمان صورت پیریت معمولی ۞ نوشت ،برخلاف پیریت معمولی که زردرنگ است و در سیستم کوبیک ۞ متبلور میشود مرقشیشا درسیستم رومبواِدریک ۞ متبلور میشود، وزن مخصوص آن بین 4/6 تا 4/8 است و سختی آن بین 6 تا 6/5 است (یعنی شیشه را خط می اندازد). بعلت همین سختی جالب توجه و رنگ سفیدش در جواهرسازی مورد استعمال دارد. در اکثر زمینهای گچی و گل سفیدی فراوان است . در تشکیلات گچی اطراف فرحزاد تهران سنگ مزبور بسیار یافت میشود و غالباً در برابر عوامل خارجی در طبیعت بصورت سولفات آهن درمی آید : [ مشتری دلالت دارد بر ] مرقشیشا و توتیا و... (التفهیم ).
فروزنده چون مرقشیشای زر
منی و دو من کمتر و بیشتر.
نظامی
//////////////
مرقشیشا
ذهبی و فضی و نحاسی و حدیدی و شبهی بود و هر جنسی مشابه باشد بجوهری که بوی منسوب بود و آن را حجر النور و حجر روشنایی خوانند از بهر روشنایی چشم و طبیعت آن گرم و خشک بود در سئوم و مقوی چشم بود و طبیعت آن گرم و خشک بود دیسقوریدوس گوید قوت وی سوخته یا ناسوخته مسخن و محلل بود و چشم را جلا دهد و منضج اورام جاسیه بود و چون با راتینج خلط کنند گوشت زیادی بخورد در ریشها و رازی گوید چون از گردن کودک بیاویزند نترسد و اگر سحق کنند بسرکه و بر برص طلا کنند زایل کند و گویند محلل ماده بود که در زیر چشم بود و قوت چشم بدهد و بر نمش با سرکه طلا کنند سود دهد و در مرهمها کردن محلل بود و قاطع دم بود و بدل آن مغنیسا بود
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: مرقشیشا بفتح میم و سکون را و فتح قاف و کسر شین و سکون یا و فتح شین لغت یونانیست و آن را حجر النور و حجر روشنایی نیز خوانند از بهر آنکه برای روشنایی چشم بسیار مفید است و بهندی سونامکهی نامند و آن سنگی است غیر براق بعکس مغنیسا که براق است‌
اختیارات بدیعی
//////////////
پیریت یا پیریت آهن که در متنهای کهن فارسی مارقشیشا نامیده می‌شود، یک کانی با فرمول شیمیایی FeS2 است.

پیریت از لغت یونانی پیر به معنی آتش گرفته شده‌است. شاید این نامگذاری به علت تولید جرقه‌است که بر اثر برخورد با سنگ‌های دیگر حاصل می‌شود. این کانی را در کانی‌شناسی قدیم ایران با مارکازیت یکی دانسته‌اند. در فارسی واژهٔ برنجه و سنگ نور نیز برای پیریت بکار برده می‌شود.[نیازمند منبع] ترکیب شیمیایی آن دارای ۰۰/۴۶ درصد آهن و ۴۵/۵۳ درصد گوگرد است که به صورت FeS۲ مشاهده می‌شود. از نظر کریستالوگرافی سیستم تبلور مکعبی دارد که شبیه به نمک طعام می‌باشد. علاوه بر تبلور مکعبی، پیریت به صورت اکتاهدرال و پیریتوهدرال و گاهی دودکاهدرال دیده می‌شود. علاوه بر عناصر یاد شده ناخالصی‌هایی از نیکل، کبالت، طلا، نقره، مولیبدن، کرومیوم، وانادیوم، تنگستن، تالیوم، مس، روی، آرسنیک و تیتانیوم در کانی یاد شده می‌تواند مشاهده گردد.

این کانی از نظر شفافیت کدر بوده و به رنگ زرد، زرد طلایی با بازتاب چند رنگی مشاهده می‌شود و آنرا طلای احمق‌ها می‌نامند. اشکال ظاهری آن به صورت بلوری، آگریگات توده‌ای، دانه‌ای، دندریتی اشباع شده، سودومورف و پودری است. پیریت از نظر سختی ترد بوده و دارای خاصیت غیر مغناطیسی (دیا مغناطیس) می‌باشد. شکستگی آن به صورت صدفی و اکثراً ناهموار بوده و چگالی آن ۱/۵۹۵/۴ می‌باشد. پیریت در آب، اسید سولفوریک و اسید کلریدریک نامحلول بوده و در اسید نیتریک حل شده و در زیر شعله به رنگ آبی درمی‌آید. نقطه ذوب این کانی ۱۱۷۷ تا ۱۱۸۸ درجه سانتی گراد است و خاصیت هدایت الکتریکی متوسطی دارد. این کانی منشاء ماگمایی، دگرسانی مجاورتی، هیدروترمال و رسوبی دارد و با پیروتیت، اسفالریت، گالن، کالکوپیریت، کلسیت، کوارتز، باریت، مارکازیت، آرسنوپیریت و هماتیت همراه است و در داخل ذغال سنگ نیز تشکیل می‌شود. این کانی برای تهیه اسید سولفوریک استفاده می‌شود و در رنگ سازی، جهت صیقلی کردن، به ندرت در تهیه آهن و تهیه دی اکسید سولفور در کاغذسازی بکار می‌رود.

وجود پیریت و اکسیده شدن آن توسط باکتری، اهمیت زیادی در فروشویی زیستی کانی‌های معدنی دارد و گاهی برای پیشرفت واکنش، به سنگ‌های معدنی افزوده می‌شود. با تجزیه زیستی پیریت، اسید سولفوریک و یون فریک تولید می‌شود که هر دو می‌توانند در تجزیه فراتر سنگ مؤثر باشند.
در معادن، پیریت در معرض هوا قرار می‌گیرد و یک واکنش خودبخودی کندی، با اکسیژن صورت می‌گیرد. این واکنش آغازگر منجر به پیدایش محیط اسیدی می‌شود که برای رشد باکتری‌های خاص مناسب می‌باشد. این باکتری‌ها، آهن فرو را اکسید کرده و Fe۲+ ایجاد می‌کنند که در pH اسیدی محلول بوده و به عنوان یک اکسید کننده قوی می‌تواند سبب اکسیده شدن بیشتر پیریت و سایر کانی‌ها می‌شود.
در pH بالای ۵/۲ ممکن است رسوب زرد یا قهوه‌ای رنگ جاروسیت [HFe3(SO۴)۲(OH)۶] شکل گیرد که به صورت فاضلاب اسیدی از معدن خارج می‌گردد. طی اکسیده شدن کامل پیریت تنها یک الکترون از بخش آهن کانی آزاد می‌شود و این در حالی است که ۱۴ الکترون از بخش گوگردی رها شده‌است. مجموعه این الکترون‌ها در زنجیره انتقال الکترونی قرار گرفته و انرژی آزاد می‌نمایند. لازم به ذکراست که شکل کریستالی پیریت در سرعت فروشویی کاملاً مؤثر است و رهائی آهن فریک از آن بیشتر از سایر اشکال است
//////////////
پیریت یا پیریت آهن که در متنهای کهن فارسی مارقشیشا نامیده می‌شود، یک کانی با فرمول شیمیایی FeS2 است.
پیریت از لغت یونانی پیر به معنی آتش گرفته شده‌است. شاید این نامگذاری به علت تولید جرقه‌است که بر اثر برخورد با سنگ‌های دیگر حاصل می‌شود. این کانی را در کانی‌شناسی قدیم ایران با مارکازیت یکی دانسته‌اند. در فارسی واژهٔ برنجه و سنگ نور نیز برای پیریت بکار برده می‌شود.[نیازمند منبع] ترکیب شیمیایی آن دارای ۰۰/۴۶ درصد آهن و ۴۵/۵۳ درصد گوگرد است که به صورت FeS۲ مشاهده می‌شود. از نظر کریستالوگرافی سیستم تبلور مکعبی دارد که شبیه به نمک طعام می‌باشد. علاوه بر تبلور مکعبی، پیریت به صورت اکتاهدرال و پیریتوهدرال و گاهی دودکاهدرال دیده می‌شود. علاوه بر عناصر یاد شده ناخالصی‌هایی از نیکل، کبالت، طلا، نقره، مولیبدن، کرومیوم، وانادیوم، تنگستن، تالیوم، مس، روی، آرسنیک و تیتانیوم در کانی یاد شده می‌تواند مشاهده گردد.
این کانی از نظر شفافیت کدر بوده و به رنگ زرد، زرد طلایی با بازتاب چند رنگی مشاهده می‌شود و آنرا طلای احمق‌ها می‌نامند. اشکال ظاهری آن به صورت بلوری، آگریگات توده‌ای، دانه‌ای، دندریتی اشباع شده، سودومورف و پودری است. پیریت از نظر سختی ترد بوده و دارای خاصیت غیر مغناطیسی (دیا مغناطیس) می‌باشد. شکستگی آن به صورت صدفی و اکثراً ناهموار بوده و چگالی آن ۱/۵۹۵/۴ می‌باشد. پیریت در آب، اسید سولفوریک و اسید کلریدریک نامحلول بوده و در اسید نیتریک حل شده و در زیر شعله به رنگ آبی درمی‌آید. نقطه ذوب این کانی ۱۱۷۷ تا ۱۱۸۸ درجه سانتی گراد است و خاصیت هدایت الکتریکی متوسطی دارد. این کانی منشاء ماگمایی، دگرسانی مجاورتی، هیدروترمال و رسوبی دارد و با پیروتیت، اسفالریت، گالن، کالکوپیریت، کلسیت، کوارتز، باریت، مارکازیت، آرسنوپیریت و هماتیت همراه است و در داخل ذغال سنگ نیز تشکیل می‌شود. این کانی برای تهیه اسید سولفوریک استفاده می‌شود و در رنگ سازی، جهت صیقلی کردن، به ندرت در تهیه آهن و تهیه دی اکسید سولفور در کاغذسازی بکار می‌رود.
وجود پیریت و اکسیده شدن آن توسط باکتری، اهمیت زیادی در فروشویی زیستی کانی‌های معدنی دارد و گاهی برای پیشرفت واکنش، به سنگ‌های معدنی افزوده می‌شود. با تجزیه زیستی پیریت، اسید سولفوریک و یون فریک تولید می‌شود که هر دو می‌توانند در تجزیه فراتر سنگ مؤثر باشند.
در معادن، پیریت در معرض هوا قرار می‌گیرد و یک واکنش خودبخودی کندی، با اکسیژن صورت می‌گیرد. این واکنش آغازگر منجر به پیدایش محیط اسیدی می‌شود که برای رشد باکتری‌های خاص مناسب می‌باشد. این باکتری‌ها، آهن فرو را اکسید کرده و Fe۲+ ایجاد می‌کنند که در pH اسیدی محلول بوده و به عنوان یک اکسید کننده قوی می‌تواند سبب اکسیده شدن بیشتر پیریت و سایر کانی‌ها می‌شود.

در pH بالای ۵/۲ ممکن است رسوب زرد یا قهوه‌ای رنگ جاروسیت [HFe3(SO۴)۲(OH)۶] شکل گیرد که به صورت فاضلاب اسیدی از معدن خارج می‌گردد. طی اکسیده شدن کامل پیریت تنها یک الکترون از بخش آهن کانی آزاد می‌شود و این در حالی است که ۱۴ الکترون از بخش گوگردی رها شده‌است. مجموعه این الکترون‌ها در زنجیره انتقال الکترونی قرار گرفته و انرژی آزاد می‌نمایند. لازم به ذکراست که شکل کریستالی پیریت در سرعت فروشویی کاملاً مؤثر است و رهائی آهن فریک از آن بیشتر از سایر اشکال است
////////////
قس بیریت در عربی:
البيريت (Pyrite) هو معدن ينتمي إلى مجموعة معادن الكبريتيدات ويشتهر باسم الذهب الكاذب لكون كثير من الذين يبحثون عن الذهب يخلطون بين الذهب والبيريت لتشابهما في اللون والشكل تقريبا. يدخل معدن البيريت في تركيب بعض الصخور الرسوبية، ويتميز بأنه أصفراللون وله بريق معدني. وتتبع بلوراته نظام بلوري مكعب ، حيث أن لها ثلاثة محاور متساوية في الطول ومتعامدة على بعضها البعض. واسم (البيريت) جاء من اللغة اليونانية، ويعني (حجر النار) وذلك لأنه إذا ما احتكت قطعتان من البيريت سوف تولد شرارة.
يتكون هذا المعدن كيميائياً من كبريتيد الحديد، وهو معتم ويُستخدم في تحضير حامض الكبريتيك وبعض الأصباغ. وقد صنع منه القدماء الفنيقيين المرايا، ويتحلل هذا المعدن في حامض النيتريك، كما أنه ينصهر بسهولة، وتوجد به بعض آثار من الذهب والفضة. وتوجد الصخور التي تحتوي على البيريت في إسبانيا وإيطاليا والنرويج واليونان والسويد وألمانيا والولايات المتحدة.
/////////
قس پیریت در آذری:
Pirit (kükürd kolçedanı, dəmir kolçedanı) – FeS2 - (yun. πυρίτης λίθοςKubik sinqoniya. Rast gəlmə tezliyi şkalası: hər yerdə rast gələn.
//////////
قس در عبری:
פִּירִיט (מכונה "זהב השוטים") הוא צורת המינרל של סולפיד הברזל ונוסחתו ברזל דו-גופריתי FeS2, המורכב מגבישיםאיזומטריים במבנה בלתי מסודר. הברק המתכתי שלו וצבעו דמוי הפליז הקנו לו את הכינוי "זהב השוטים", אך למרבה האירוניה לעתים אכן ניתן למצוא בו כמויות קטנות של זהב. פיריטים מסוימים נחשבים כעפרה משובחת להפקת זהב,ארסןניקלקובלט ונחושת.
///////////
قس پیریت در ازبکی:
Pirit (yun. pyrites lithos — uchqun be-ruvchi tosh), oltingugurt kolchedani, temir kolchedani — mineral. Kimyoviy tarkibi FeS2 (46% Fe, 53,4% S); Co, Ni, As, Cu, Ai, Se va boshqa aralashmalari boʻladi. Kub, pentagon-dodekaedr, baʼzida oktaedr kristallar hosil qilib, kub singoniyada kristallanadi. Zich donador massalar, sharsimon konkretsiyalar shaklida kup uchraydi. Och, sargʻishqoʻngʻir rangli, metallsimon yaltiroq. Qattiqligi 6—6,5; zichligi 4900–5200 kg/m3. P. gidrotermal konlarda, kolchedanli qatlamlarda keng tarqalgan. P. sulfat kislotasi, oltingugurt va temir kuporosi uchun xom ashyo hisoblanadi. RF (Ural, Ol-toy), Kozogʻiston, Norvegiya, Ispaniya, Italiya, Kipr, AQSH, Kanada va Yaponiyada P. konlari topilgan.[1]
///////////
قس پیریت در ترکی استانبولی:
Pirit, formülü FeS2 olan, kübik sistemde billurlaşan demir sülfür.
Özgül ağırlığı 5-5,02 arasında, sertliği 6-6,5 arasında değişen piritin, billurları metal parlaklığındadır. Elektriği iletir ve ısıtıldığında zayıf bir elektrik akımı üretir. Kavrulma sonunda kükürt dioksit verdiğinden, sülfürik asit üretiminde kullanılır. Tortul kayaçlarda ve başkalaşma kayaçlarında bulunur. En yaygın ve en bol sülfür mineralidir. Sahip olduğu altın renginden dolayı, çoğu zaman altınla karıştırıldığından, "aptal altını" (fool's gold) diye de anılır.
/////////////
قس پیرِت در اویغوری
///////////
Pyrite
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Fool's Gold" redirects here. For other uses, see Fool's Gold (disambiguation).
This article is about iron pyrite. For other pyrite minerals, see Pyrite group.
Pyrite
2780M-pyrite1.jpg
Pyrite cubic crystals on marl from NavajúnLa Rioja, Spain (size: 95 by 78 millimetres (3.7 by 3.1 in), 512 grams (18.1 oz); main crystal: 31 millimetres (1.2 in) on edge)
General
Category
Formula
(repeating unit)
FeS2
2.EB.05a
Dana classification
2.12.1.1
Diploidal (m3)
H-M symbol: (2/m 3)
Pa3
a = 5.417 Å, Z = 4
Identification
119.98 g/mol
Color
Pale brass-yellow reflective; tarnishes darker and iridescent
Cubic, faces may be striated, but also frequently octahedral and pyritohedron. Often inter-grown, massive, radiated, granular, globular, and stalactitic.
Penetration and contact twinning
Indistinct on {001}; partings on {011} and {111}
Very uneven, sometimes conchoidal
Brittle
Mohs scalehardness
6–6.5
Metallic, glistening
Greenish-black to brownish-black
Opaque
4.95–5.10
4.8–5 g/cm3
2.5–3 to a magnetic globule
Insoluble in water
Other characteristics
References
The mineral pyrite, or iron pyrite, also known as fool's gold, is an iron sulfide with the chemical formula FeS2. Pyrite is considered the most common of the sulfide minerals.
Pyrite's metallic luster and pale brass-yellow hue give it a superficial resemblance to gold, hence the well-known nickname of fool's gold. The color has also led to the nicknames brassbrazzle, and Brazil, primarily used to refer to pyrite found in coal.[5][6]
The name pyrite is derived from the Greek πυρίτης (pyritēs), "of fire" or "in fire",[7] in turn from πύρ (pyr), "fire".[8] In ancient Roman times, this name was applied to several types of stone that would create sparks when struck against steelPliny the Elder described one of them as being brassy, almost certainly a reference to what we now call pyrite.[9]
By Georgius Agricola's time, c. 1550, the term had become a generic term for all of the sulfide minerals.[10]
Pyrite is usually found associated with other sulfides or oxides in quartz veinssedimentary rock, and metamorphic rock, as well as in coal beds and as a replacement mineral in fossils. Despite being nicknamed fool's gold, pyrite is sometimes found in association with small quantities of gold. Gold and arsenic occur as a coupled substitution in the pyrite structure. In the Carlin–type gold deposits, arsenian pyrite contains up to 0.37% gold by weight.[11]
&&&&&&&&
مرماحوز
بفتح میم و سکون را و فتح میم و الف و ضم حاء مهمله و سکون واو و زای معجمه و براء مهمله نیز آمده و بفارسی مروخوش نامند
ماهیت آن
مرو جبلی است ساق آن زیاده بر شبری و خشبی و با صلابت و شاخهای آن طولانی و برک آن مائل بتدویر و درازی و رنک آن مائل بتیرکی و سبزی و خوش بو و تلخ با بشاعت کمی و ملاصق بساق آن و مائل باسفل و تخم آن در غلافی شبیه بتخم کتان و کل آن مائل بتیرکی و زردی و در تموز می رسد
طبیعت آن
تا سوم کرم و در دوم خشک
افعال و خواص آن
ملطف و محلل و مسکن ریاح و مفتح سدد بلغمی در هر جا که باشد اعضاء الراس چون در شراب اندازند بزودی سکر آورد و بوئیدن آن تفتیح سدۀ دماغی نماید و صداع آورد و انکباب بمطبوخ آن جهت انحدار بخارات از دماغ و صداع بارده و مشابه بشیح است درین امر اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن آن جهت خفقان سوداوی و تقویت معده و امعا و احشای ضعیفه و ضعف جکر بارد و قئ و غثیان بازدارد و جهت تفتیح سدد احشا و نشف رطوبات معده و با شراب جهت درد رحم حوامل و بدستور نطول بطبیخ آن و جلوس در ان مقدار شربت از برک و کل و تخم آن تا دو درم و از آب آن تا یک اوقیه المضار مصدع و معطش مصلح آن مورد و ریاحین بارده بدل آن بادرنجبویه و مرزنجوش بجهت سکر بوزن آن شنه و اندکی زعفران و مرماحوز و مرزنجوش و فرنجمشک و شاهسفرم و بادرنجبویه همه قریب بهم و قائم مقام و بدل یکدیکراند الاوجاع چون برک تازۀ آن را در حمام فرش کنند و بران صاحب اوجاع بارده و ریاح حایله در بدن و اعضای باطنه و ظاهره بخوابد زائل کردد و بهتر از ان دوائی نیست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
مرماحوز
نوعی از مرو بود بپارسی مروخوش گویند و نیکوترین آن بستانی بود سبز و طبیعت آن گرم و خشک است در سئوم و گویند در دویم و گویند خشکی وی در چهارم بود و گویند گرم بود در اول و وی لطیف بود و محلل و مسکن ریاح بود و سده بلغمی بگشاید و چون سر بر بخار آن دارند صداع سرد را نافع بود و وی منشف رطوبت غریبه معده و مقوی آن بود و مقدار مستعمل از وی یک درم بود و منع قی بکند و خوزی گوید چون در شراب خویسانند و بیاشامند مستی سخت کند و بوئیدن وی مصدع بود و مصلح آن ریاحین سرد بود و بدل آن مرزنکوش و اگر از جهت سکر بود بوزن آن اشنه و دانکی از آن زعفران و مرزنجوش و مرماحوز و جمسفرم و فرنجمشک و بادرنبویه همه قایم‌مقام یکدیگرند در ابدال‌
///////////
مرماحوز. [ م َ ] (معرب ، اِ) مرماخوز. نوعی از مرو* که به فارسی مرزنجوش گویند. (ضریر انطاکی ). نوعی از مرو. (بحر الجواهر). نوعی از مرو است ، به پارسی مرو خشک خوانند و نیکوترین آن بستانی بود. (از مفردات ابن البیطار). جنسی از حی العالم . (مفاتیح العلوم ). مرماهان . نوعی از برسفانج . مروماحوزی . خرنباش . مرماحوز، و آن گیاهی باشد چون مرو با برگهای خرد و گل سفید و بوی خوش . (یادداشت مرحوم دهخدا).
* مرو. [ م َرْوْ ](اِ) نوعی از ریاحین و آن را اقسام می باشد. (منتهی الارب ). اسم جنس است انواع ریاحین را و بطور مطلق «مرماحوز» (مرماخوز) است ، یک دانه ٔ آن مروة باشد. نوعی از ریاحین . (دهار) (از اقرب الموارد). گیاهی باشد خوشبو که آن را مروخوش نیز خوانند و عربان ریحان الشیوخ و حبق الشیوخ خوانند. (از جهانگیری ) (از برهان ). خودروی وی کم بود و هیئت برگ او آن است که دراز بود و اطراف او تیز باشد و نبات او درشت بود و بوی او به بوی تیسوم مشابه بود و گل او کبود بود و آنچه مزروع بود گل او را کبودی از دشتی کمتر باشد و او را مروماحور گویند، تخم این هر دو نوع از شهدانه خردتر بود و یک جانب او پهن باشد. (از تذکره ٔ ضریر انطاکی ). اسم جنس است ریاحین را و انواع او هریک بنامی مخصوص ، و برابرون ۞ و خزامی و اقحوان و لسان الثور نیز اطلاق میکنند، و از مطلق او مراد نوع خوشبوی او است که مرماحوز باشد. و اصناف مرو چهار است و نزد بعضی پنج . (از مخزن الادویه ). کنیچه . (بحر الجواهر). جنسی از حی العالم . (مفاتیح ). تب بر. توفیل .(منتهی الارب ). سپرم دشتی . اسم جنس است انواع ریاحین را و چون مطلق گویند مراد مرماحوز است ، اعشی گوید: و آس و خیری ة و مرو و سوسن ِ. (از اقرب الموارد).
- تخم مرو ؛ دانه ٔ مرو است . بزرالمرو، تخم کنیچه . (بحر الجواهر).
- سرخ مرو ؛ بقله ٔ یمانیه .
- سفید مرو؛ بقله ٔ یمانیه .
- مرو آزاد ؛ مرمازاد. (فهرست مخزن الادویه ).
- مرو اردشیران ؛ قسمی گل خوشبوی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
- مروالتلال ؛ مرماطوس . (فهرست مخزن الادویه ). و مرماطوس مرو بری است و قسمی از مرو سفید که مرماهوس خوانند. رجوع به فهرست مخزن الادویه شود.
- مروالهرم ؛ مرماهوس . (فهرست مخزن الادویه ). و مرماهوس مرو سفید و مرو تلخ است .
- مرو بری ؛مرماطوس . (فهرست مخزن الادویه ).
- مرو تلخ ؛ مرماهوس . (فهرست مخزن الادویه ). مروالهرم . رجوع به مروالهرم و فهرست مخزن الادویه شود.
- مرو جبلی ؛ مرماخوز. (فهرست مخزن الادویه ).
- مروخوش ؛ مرو. رجوع به مروخوش در ردیف خود شود.
- مرو خوشبو ؛ برسفانج . رجوع به برسفانج شود.
- مرو سفید ؛ مرماموس . (فهرست مخزن الادویه ). زغبر. مروالهرم .مرو تلخ .
- مرو شیرین ؛ مرماحوز. (فهرست مخزن الادویه ).
- مرو عَریض ۞ ؛ خافور.
- مروماحوزی ؛ قسم شاهسپرم . رجوع به مروماحوزی در ردیف خود شود.
///////////
مروخوش . [ م َرْوْ خوَش ْ / خُش ْ ] (اِ مرکب ) به معنی مرو، که گیاهی باشد خوشبوی . (از برهان ) (از آنندراج ). خرنباش . ریحان الشیوخ . برسفانج .
/////////////
خرنباش . [ خ َ / خ ُ رَم ْ ] (ع اِ) ۞ گیاهی دارویی که مرو نیز گویند. (از ناظم الاطباء). نوعی از رستنی باشد که بفارسی مروخوش گویند و بعربی ریحان الشیوخ خوانند، محلل و مسکن ریاح باشد و سده ٔ بلعمی بگشاید. (برهان قاطع). مرماخور و آن گیاهی باشد چون مرو با برگهای ریز و گل سفید و آن بهترین اقسام مرو باشدو در داروها بکار است و بوی خوش دارد. (یادداشت بخطمؤلف ). مرماخور که مرو کوهی باشد. (منتهی الارب ).
////////////
حبق الشیوخ . [ ح َب َ قُش ْ ش ُ ] (ع اِ مرکب ) ریحان الشیوخ . مرد. مرد خوش . مرد رشگ . (منتهی الارب ) ۞ (داود ضریر انطاکی ). مرد ریحانی . برسفایج . تب بُر.
////////////
//////////
مریم‌نخودی، کَلپوره[۶] یا مور سرده ای از گیاهان است.

این جنس در ایران ۱۲ گونه گیاه علفی چندساله و گاهی بوته‌ای دارد.

گونه‌های انحصاری آن در ایران عبارتند از:

مریم‌نخودی شیرازی Teucrium persicum
مریم‌نخودی فرنجمشکی Teucrium melissoides
مریم‌نخودی کوهسری Teucrium macrum
گونه‌های مهم دیگر[ویرایش]

درمنه نمدی.[۷]
Teucrium ajugaceum
Teucrium argutum
Teucrium balfourii
Teucrium balthazaris
Teucrium botrys مریم‌نخودی برگ‌بریده
Teucrium canadense مریم‌نخودی آمریکایی
Teucrium capitatum درمنه نمدی
مریم نخودی طناز مریم‌نخودی طناز
Teucrium corymbosum
Teucrium cossonii مریم‌نخودی میوه‌ای
Teucrium cubense
Teucrium flavum مریم‌نخودی زرد
Teucrium fruticans مریم‌نخودی درختی
Teucrium glandulosum
Teucrium grandiusculum
Teucrium laciniatum مریم‌نخودی توری
Teucrium marum &nbsp؛ آویشن گربه
کلپوره مریم‌نخودی اسپانیایی
Teucrium pyrenaicum
Teucrium racemosum
Teucrium scordium مریم‌نخودی باتلاقی
Teucrium scorodonia مریم‌نخودی جنگلی
Teucrium socotranum
Teucrium townsendii
Teucrium townsendii ssp. affine
Teucrium townsendii var. townsendii
منابع[ویرایش]
          در ویکی‌انبار پرونده‌هایی دربارهٔ مریم‌نخودی موجود است.
مظفریان، ولی‌الله، فرهنگ نام‌های گیاهان ایران: لاتینی، انگلیسی، فارسی تهران: فرهنگ معاصر ۱۳۷۵، ص۳۰۸.
پرش به بالا Teucrium fruticans
پرش به بالا Eudicots
پرش به بالا Lamiales
پرش به بالا Lamiaceae
پرش به بالا Teucrium(HTML). . International Association for Plant Taxonomy, 1996-02-09. Retrieved on 2008-06-04.
پرش به بالا «کَلپوره» [گیاهان دارویی] هم‌ارزِ «Teucrium» مترادفِ: «مریم‌نخودی» هم‌ارزِ واژهٔ بیگانه‌ای دیگر (germander)؛ منبع: گروه واژه‌گزینی و زیر نظر غلامعلی حداد عادل، «فارسی»، در دفتر سیزدهم، فرهنگ واژه‌های مصوب فرهنگستان، تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی (ذیل سرواژهٔ کَلپوره)
پرش به بالا Teucrium capitatum
رده‌ها: مریم‌نخودی گیاهان علفی نعناعیان
//////////
قس جُعده در عربی:
الجُعدة[2] (باللاتينية: Teucrium) جنس نباتي يتبع الفصيلة الشفوية من رتبة الشفويات. يضم عشرات الأنواع المقبولة.[3]
تركيب الزيت العطري[عدل]
يحوي الزيت العطري لنبات الجعدة على مركبات كادينين في تركيبته.
من أنواعها الواطنة في الوطن العربي[عدل]
2.      جعدة اوليفر (باللاتينية: Teucrium oliverianum) في بلاد الشام
3.      جعدة باسقة (باللاتينية: Teucrium procerum) في بلاد الشام
4.      جعدة بايديرية (باللاتينية: Teucrium paederotoides) في بلاد الشام وتركيا
5.      الجعدة الخوخية (باللاتينية: Teucrium pruinosum) في بلاد الشام وتركيا
6.      الجعدة الرأسية (باللاتينية: Teucrium capitatum) في بلاد الشام ومصر والمغرب العربي وحوض المتوسط والقوقاز
7.      الجعدة الشوكية (باللاتينية: Teucrium spinosum) في بلاد الشام والمغرب العربي وبعض مناطق حوض البحر الأبيض المتوسط
8.      الجعدة الشوكرانية (باللاتينية: Teucrium coniortodes) في بلاد الشام
9.      الجعدة صغيرة الأزهار (باللاتينية: Teucrium parviflorum) في بلاد الشام وتركيا وجنوب القوقاز
10.  الجعدة الصلبة (باللاتينية: Teucrium rigidum) في بلاد الشام وتركيا
11.  الجعدة عديمة الطلع (باللاتينية: Teucrium apollinis) في المغرب العربي
12.  الجعدة العقربية (باللاتينية: Teucrium scordium) في بلاد الشام والمغرب العربي وتركيا ومعظم مناطق أوروبا والقوقاز
13.  الجعدة الفطحاء (باللاتينية: Teucrium chamaedrys) في بلاد الشام والمغرب العربي ومعظم مناطق أوروبا والقوقاز
14.  الجعدة القلمونية (باللاتينية: Teucrium antilibanoticum) في بلاد الشام
15.  الجعدة الكريتية (باللاتينية: Teucrium creticum) في بلاد الشام وقبرص وتركيا واليونان
16.  الجعدة لاميومية الأوراق (باللاتينية: Teucrium lamiifolium) في بلاد الشام وتركيا وبلغاريا
18.  الجعدة المتباينة (باللاتينية: Teucrium divaricatum) في بلاد الشام
19.  جعدة متباينة نويع المتباينة (باللاتينية: Teucrium divaricatum subsp. divaricatum) في بلاد الشام
20.  جعدة متباينة نويع اليونانية (باللاتينية: Teucrium divaricatum subsp. graecum) في بلاد الشام
21.  جعدة متباينة الشعر (باللاتينية: Teucrium heterotrichum) في بلاد الشام
22.  جعدة متعددة السوق (باللاتينية: Teucrium multicaule) في بلاد الشام
23.  جعدة متعددة السوق نويع متعددة السوق (باللاتينية: Teucrium multicaule subsp. multicaule) في بلاد الشام
24.  جعدة متعددة السوق نويع منبسطة الأوراق (باللاتينية: Teucrium multicaule subsp. planifolium) في بلاد الشام
25.  جعدة مشرقية (باللاتينية: Teucrium orientale) في بلاد الشام وتركيا والقوقاز
26.  جعدة مشرقية السوق نويع المشرقية (باللاتينية: Teucrium orientale L. subsp. orientale) في بلاد الشام
27.  جعدة مونتبرت (باللاتينية: Teucrium montbretii) في بلاد الشام وتركيا وكريت
28.  جعدة مونتبرت نويع اللبنانية (باللاتينية: Teucrium montbretii subsp. libanoticum)
29.  جعدة مونتبرت نويع مونتبرت (باللاتينية: Teucrium montbretii subsp. montbretii)
30.  جعدة هرجانية (باللاتينية: Teucrium haradjanii) في بلاد الشام وتركيا
31.  الجعدة اليبرودية (باللاتينية: Teucrium socinianum) في بلاد الشام
المصادر[عدل]
1.      ^ مذكور في : الأنواع النباتية معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجيhttp://biodiversitylibrary.org/page/358583 — المؤلفكارولوس لينيوس — العنوان : Species plantarum — الاصدارالأول المجلد: 2 الصفحة: 562
2.      ^ أحمد عيسى بك، 1931. معجم أسماء النبات. وزارة المعارف العمومية. القاهرة. الطبعة الأولى. ص 179.
3.      ^ موقع لائحة النباتاتأنواع الجعدة. تاريخ الولوج 12 آذار 2013.
/////////////
قس مریم نخودی در آذری:
Məryəmnoxudu (lat. Teucrium)[1] — dalamazkimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi[2].
Mündəricat
  [göstər] 
Növləri[redaktə | əsas redaktə]
Azərbaycanın dərman bitkiləri[redaktə | əsas redaktə]
·         Adi məryəmnoxudu (Teucrium chamaedrys L.)
·         Hirkan məryəmnoxudu (Teucrium hyrcanicum L.)
·         Dərman məryəmnoxudu (Teucrium marum L.)
·         Şərq məryəmnoxudu (Teucrium orientale L.)
·         Xırdaçiçək məryəmnoxudu (Teucrium parviflorum Schreb.)
·         Ağ məryəmnoxudu (Teucrium polium L.)
·         Skordi məryəmnoxudu (Teucrium scordium L.)
Digər növləri[redaktə | əsas redaktə]
·         Teucrium ajugaceum
·         Teucrium balfourii
·         Teucrium balthazaris
·         Teucrium socotranum
·         Teucrium fruticans
·         Teucrium scorodonia
İstinadlar[redaktə | əsas redaktə]
1.    Jump up Nurəddin Əliyev. Azərbaycanın dərman bitkiləri və fitoterapiya. Bakı, Elm, 1998.
2.    Jump up Elşad Qurbanov. Ali bitkilərin sistematikası, Bakı, 2009.
Xarici keçidlər[redaktə | əsas redaktə]
·         Məryəmnoxudu bitkisi  (azərb.)
 //////////////
قس در عبری:
געדה (שם מדעיTeucrium) היא סוג של בן-שיח וכוללת כ-250 מינים ממשפחת השפתניים, הצמחים שרועים על-פי-רוב, אך ישנם גם מינים זקופים (געדה כרתית) שרוע או זקוף, בגובה 20-150 ס"מ (בהתאם לסוג, בית הגידול, האקלים, המשקעים ועוד גורמים סביבתיים וגנטיים). גדל בבתות ים-תיכוניות, בסלעים ובערוצים במדבר ובערבה. מצוי ברוב חלקי הארץ. כותרת הפרח היא חד שפתנית[1] והפרח מכיל על פי רוב 4 אבקנים.
מינים רבים של געדה משמשים כצמח נוי בגינות בכל העולם.

////////////

Teucrium

From Wikipedia, the free encyclopedia
Germanders
Teucrium fruticans detail.JPG
Tree Germander (Teucrium fruticans)
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Subfamily:
Genus:
Teucrium
L. (1753)
·         Chamaedrys Mill.
·         Polium Mill.
·         Scordium Mill.
·         Scorodonia Hill
·         Iva Fabr. 1759 not L. 1753
·         Melosmon Raf.
·         Monipsis Raf.
·         Scorbion Raf.
·         Trixago Raf.
·         Poliodendron Webb & Berthel.
·         Monochilon Dulac
·         Botrys Fourr.
·         Kinostemon Kudô
Teucrium is a genus of mostly perennial plants in the family Lamiaceae. Some of the New World species are annuals. [3] The name is believed to refer to King Teucer of Troy.[4] Members of the genus are commonly known as germanders.[5] There are hundreds of species, including herbsshrubs or subshrubs. They are found all over the world but are most common in Mediterranean climates.[2][6][7][8]
An unusual feature of this genus compared with other members of Lamiaceae is that the flowers completely lack the upper lip of the corolla, although it is somewhat reduced also in other genera (Ajuga among them).
Several species are used as food plants by the larvae of some Lepidoptera species including the Coleophora case-bearers Coleophora auricella and Coleophora chamaedriella. The latter is only known from Wall Germander (T. chamaedrys).
Teucrium species are rich in essential oils. They are valued as ornamental plants and a pollen source, and some species have culinary and/or medical value.
&&&&&&&&
مرما زاد
بفتح میم و سکون راء و فتح میم و الف و فتح زای معجمه و الف و دال مهمله بفارسی مرو آزاد و بفرنکی اسطاکیس نامند
ماهیت آن
نباتی است ساق آن یک عدد و بقدر شبری و قریب بجعده و پرزغب به حدی که کویا از ساق تا آخر در میان پنبه حلاجی کرده بسیار نرم پیچیده اند و کل آن بنفش مائل بسرخی و ریزه و از ساق تا آخر با برکهای بسیار ریزه آمیخته بکل و حکیم میر محمد مؤمن رحمه اللّه تعالی نوشته اند که فقیر در فیروزه کوه مکرر مشاهده کرده و اخذ نموده
طبیعت آن
کرم و خشک و کرمی آن را زیاده از خشکی دانسته اند
افعال و خواص آن
اعضاء الراس سعوط آن با روغن بنفشه جهت تفتیح سدد دماغی و تقویت دماغ و صداع بلغمی نافع اعضاء الغذاء و النفض مقوی معده و جکر و اعضای باطنی و تحلیل ریاح و امراض باردۀ جکر و رحم و مدر حیض است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&&
مرماطوس
بفتح میم و سکون را و فتح میم و الف و ضم طاء مهمله و سکون واو و سین مهمله بفارسی درنک نامند
ماهیت ان
مروبری است و قسمی از مرو سفید که مرماهوس خوانند و برک آن شبیه ببرک خبازی و از ان کوچکتر و با تشریف و در همه افعال مانند مرماهوس است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&&
مرماهوس
بفتح میم و سکون را و فتح میم و الف و ضم ها و سکون واو و سین مهمله بفارسی مرو سفید و مرو تلخ نامند
ماهیت آن
نباتی است شبیه بمرماحوز و برک آن مانند برک لبلاب و از ان کوچکتر و کل آن مائل بسفیدی و تخم آن مدور بخلاف سایر اصناف آنکه همه طولانی اند و کفته اند مراد از مطلق تخم مرو تخم این است
طبیعت آن
کرم و خشک و نزد بعضی معتدل
افعال و خواص آن
مفرح و مجفف و در همه افعال مانند مرماحوز است و شکوفۀ آن را امین الدوله سرد و تر دانسته
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
مرو:

مرو لغت نبطی است و گویند فارسی است و نیز به فارسی مرورشک و به هندی کنوچه نامند و آن را انواع است هریک به نامی مخصوص و برابر وزن و خزامی و اقحوان و لسان الثور نیز اطلاق می‌نمایند و از مطلق آن مراد نوعی خوشبوی آن است که مرماحوز باشد و اصناف مرو چهار است و نزد بعضی پنج. یک نوع را مرمازاد نامند و دوم را مرماحوز و سوم را مرماطوس و چهارم را مرماهوس و صفت پنجم را سرو دانسته‌اند و ظاهرا ابرون بود و از نوع مرو نباشد و نوعی از مرو که کم می‌باشد نسبت به ماحوز آن را شموسا نامند. (مخزن ص 829). آنچه از نبات او ناکشته بروید نبات او در بیشتر مواضع باشد و هیأت او آن است که برگ او دراز بود و اطراف برگ او تیز باشد و نبات او درشت بود و بوی او به بوی «قیسوم» ماند و نوع دیگر از او بوستانها زراعت کنند. او را اطبا «مرماحوز» گویند و تخم این هر دو از شهدانه فراتر بود. ابو ریحان درباره مرو عقاید مختلفی از نویسندگان مختلف ذکر می‌کند. می‌نویسد: رسایلی گوید نبات مرو مختلف الانواع می‌باشد که یکی از انواع مرماحوز است و برگ نبات او تنک می‌باشد. نوع دیگر آن است که مروطیب گویند به معنی خوش بوی و نوع دیگر مرو سپید است و نوع دیگر مروارد شیران است و این نوع از انواع دیگر بقوت‌تر است و مروماحوز نباتی است که او را بوی مادران گویند و به لغت رومی هیوفسیطیوس و باسهل گوید مروماحوز را همیشه بهار گویند و سپس از قول محمد زکریا می‌گوید مروماحوز برگ و شاخ و شکوفه بود به هم آمیخته و شکوفه او تیره‌رنگ باشد و خوش بوی و لون او به سبزی مایل بود. (صیدنه ص 646). انواع است نوع خوشبوی وی مرماحوز خوانند و به شیرازی مروخوش گویند نوع دیگر آنکه بوی آن کمتر است آن را اشموسا خوانند طبیعت آن گرم و تر بود و تخم آن را به شیرازی مرورشک خوانند.
نوع دیگر دارماوزاریک گویند و آن را مرو سفید خوانند و گویند که آن لسان الثور بود.
یک نوع دیگر خراما گویند. یک نوع دیگر آرد شیردار و اردشیران نیز گویند و به شیرازی مرو تلخ و به لفظی دیگر مرماهان و مرماهوس نیز گویند. (اختیارات ص 411).
یادگار، در دانش پزشکی و داروسازی، متن، ص: 370