قلی
بفتح قاف و فتح لام و الف مقصوره و بکسر قاف و سکون لام و
یا نیز آمده و آن را قلی الصیاغین و شب العصفر نیز و در اصفهان کهلا و در خراسان شخار
و در کیلان و شیراز قلیا و بهندی مجی و ساجی و در کابل اشفار نامند
ماهیت ان
چیزی است متخذ از اشنان سوخته بدین نحو که بر زمین اندک کودی
می کنند و بران اشنان تازه بسیار جمع می کنند و بالای آن نی و خار یا هیمه آتش می زنند
اندک رطوبتی از ان سیلان می نمایند و در ان مجتمع و منجمد می کردد چنانچه در اشنان
ذکر یافت و هرچند در ان اشنان رطوبت و چسپندکی زیاده باشد زیاده بعمل می آید تا آنکه
مانند قرصی و کردۀ بزرکی و الا مانند حبهای بزرک و کوچک می باشد و از نبات رمث و رمرام
نیز بعمل می آورند و در بلاد کرمان و روم و ملتان خوب بعمل می آید و رومی بهتر و قرصهای
آن بزرک و صاف و ملتانی اکثر ریزه با خاکستر آمیخته و مسموع کشته که در ملتان نیز از
اقراص بعمل می آید و در جایی که کیاه آن را می سوزانند ظرفی سفالی شبیه بدیکچه دفن
می نمایند که رلوبت سائله از ان در ان جمع و منعقد کردد و آن بسیار خوب می شود و بهترین
این صاف سیاه براق شبیه بحجر الرحی است که قوف نامند و بعد از ان ممزوج برمث و رمرام
آنچه مانند خاکستر سیاه که در ان پارچهای کوچک باشد زبون و جزو اعظم صابون است
طبیعت آن
در چهارم کرم و خشک و با قوت سمیت
افعال و خواص آن
جالی و محرق و اکال و اقوی از ملح بمراتب اعضاء الغذاء چون
آن را هفت مرتبه در آب حل کنند و بجر علقه تصفیه نموده منعقد سازند آشامیدن یک قیراط
آن جهت تقویت معده و انهضام طعام و آوردن اشتها و قطع بلغم و رفع قئ مایوس العلاج و
تحلیل ورم طحال العین اکتحال آن رافع بیاض چشم حیوانات القروح و الثآلیل و غیرها طلای
آن خورندۀ کوشت زائد زخمها و زائل کنندۀ ثآلیل و نواصیر و برص و بهق و جرب رطب و سعفه
المضار یک درم آن کشنده در همان روز و دو درم آن در ساعت و قابل العلاج نیست و بالجمله
مداوای آن مداوای صابون خورده و آشامیدن ادهان و امراق چرب و قئ نمودن است و در اطلیه
استعمال آن بتنهائی ممنوع است بدون ادهان زیرا که محدث یبسی است که رفع آن دشوار است
و چون آن را در روغن حل کنند و بر انکور بپاشند بزودی آن را مویز کرداند و ملح قلی
در حرف المیم مع اللام در املاح ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
قلی . [ق َ لا ]
(ع اِ) قلیا. قِلْی ْ. قلی الصباغین . شب العصفر. (مخزن الادویه ). و در اصفهان گهلا
و در خراسان شخار و در گیلان و شیراز قلیا و به هندی سجی و ساجی و درکابل اشغار نامند.
و آن چیزی است متخذ از اشنان سوخته بدین نحو که برزمین اندک کودی میکنند و بر آن اشنان
تازه بسیار جمع میکنند و بالای آن نی و خار
یا هیمه آتش میزنند اندک رطوبتی از آن سیلان مینماید و در آن مجتمع و منجمد میگردد
و هر چند در آن اشنان رطوبت و چسبندگی زیاده باشد زیاده بعمل می آید تاآنکه مانند قرصی
و گرده بزرگی والا مانند حبهای بزرگ و کوچک
میباشد و از نبات رمث و رمرام نیز بعمل می آورند و در بلاد کرمان و روم و ملتان خوب
بعمل می آید و رومی بهترو قرصهای آن بزرگ و صاف و ملتانی اکثر ریزه با خاکستر آمیخته
و مسموع گشته و در ملتان نیز از اقراص بعمل می آید و در جایی که گیاه آن را می سوزانند
ظرفی سفالی شبیه به دیگچه دفن مینمایند که رطوبت سایله از آن در آن جمع و منعقد گردد و آن بسیار خوب می
شود و بهترین این صاف سیاه براق شبیه به حجرالرحی است که قوف نامند و بعد از آن ممزوج
به رمث و رمرام آنچه مانندخاکستر سیاه که در آن پارچهای کوچک باشد زبون و جزءاعظم صابون
است طبیعت آن در چهارم گرم و خشک و با قوت سمیت افعال و خواص آن ، جالی و محرق و اکال
و اقوی از ملح بمراتب اعضاء الغذاء و چون آن را هفت مرتبه در آب حل کنند و بجز علقه
تصفیه نموده منعقد سازند آشامیدن یک قیراط آن جهت تقویت معده و انهضام طعام و آوردن
اشتها و قطع بلغ و رفع قی مایوس العلاج و تحلیل ورم طحال العین و اکتحال آن رافع بیاض
چشم حیوانات ،القروح و الثآلیل و غیرها، طلای آن خورنده گوشت زاید زخمها و زایل کننده ثآلیل و نواصیر و برص و بهق و جرب رطب سعفه المضار
یک درم آن کشنده درهمان روز و دو درم آن در ساعت و قابل العلاج نیست و بالجمله مداوای
آن مداوای صابون خورده و آشامیدن ادهان و امراق چرب و قی نمودن است و در اطلیه استعمال
آن به تنهایی ممنوع است و بدون ادهان زیرا که محدث یبسی است که رفعآن دشوار است وچون
آن را در روغن حل کنند و بر انگور بپاشند بزودی آن را مویز گرداند. (مخزن الادویه
).
|| قلی . [ ق ِل ْی ْ ] (ع اِ) آنچه از حمض و نخود سوخته سازند. (منتهی
الارب ) (اقرب الموارد) و به آن قلیا و قیلیاء نیز گویند. (اقرب بنقل از اساس ).
|| آب اشنان . (منتهی الارب ). رجوع به ماده
قبل شود.
//////////
قلیا
از ویکیواژه
فارسی[ویرایش]
(قَ)
اسم[ویرایش]
شخار؛ مادهای که از اِشنان گرفته میشود و از آن در صابون
سازی استفاده میکنند.
منابع[ویرایش]
فرهنگ لغت معین
برگردانها[ویرایش]
انگلیسی
soda
alkali
sodium carbonate
lye
carbonate of soda
alkaloid
basify
amphoteric
metaprotein
litmus
رده:
اسمهای فارسی
/////////////
Alkali
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article needs additional citations for verification. Please
help improve this article by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (June 2008)(Learn how and when to remove this template message)
|
In chemistry, an alkali (/ˈælkəlaɪ/; from Arabic: al-qaly القلي,
القالي , “ashes of the saltwort”) is a basic, ionic salt of an alkali metal or alkaline earth metal chemical element. An alkali also can be
defined as a base that dissolves in water. A solution of a soluble
base has a pH greater than 7.0.
The adjective alkaline is
commonly, and alkalescent less often, used in English as a synonym for basic,
especially for bases soluble in water. This broad use of the term is likely to
have come about because alkalis were the first bases known to obey the Arrhenius definition of a
base, and they are still among the most common bases.
Contents
[show]
The
word "alkali" is derived from Arabic al qalīy (or alkali),[1] meaning the
calcined ashes (see calcination), referring to the
original source of alkaline substances. A water-extract of burned plant ashes,
called potash and composed mostly
of potassium carbonate, was mildly basic. After heating this substance
with calcium hydroxide (slaked lime),
a far more strongly basic substance known as caustic potash (potassium hydroxide) was produced. Caustic
potash was traditionally used in conjunction with animal fats to produce
soft soaps, one of the caustic
processes that rendered soaps from fats in the process of saponification, one known since
antiquity. Plant potash lent the name to the element potassium, which was first derived
from caustic potash, and also gave potassium its chemical symbol K (from
the German name Kalium), which ultimately derived from alkali.
Alkalis
are all Arrhenius bases, ones which form hydroxide ions (OH−) when dissolved in
water. Common properties of alkaline aqueous solutions include:
·
Moderately concentrated
solutions (over 10−3 M) have a pH of 7.1 or greater. This
means that they will turn phenolphthalein from colorless to
pink.
·
Alkaline solutions are
slippery or soapy to the touch, due to the saponification of the fatty
substances on the surface of the skin.
·
Alkalis are
normally water-soluble, although some
like barium carbonate are only soluble
when reacting with an acidic aqueous solution.
The
terms "base" and "alkali" are often used interchangeably,
particularly outside of the context of chemistry and chemical engineering.
There
are various more specific definitions for the concept of an alkali. Alkalis are
usually defined as a subset of the bases. One of two subsets is commonly
chosen.
·
A basic salt of an alkali
metal or alkaline earth metal[2] (This includes
Mg(OH)2 but excludes NH3.)
·
Any base that is soluble
in water and forms hydroxide ions[3][4][5] or the solution of
a base in water.[6] (This includes
Mg(OH)2 and NH3.)
The
second subset of bases is also called an "Arrhenius base".
Alkali
salts are soluble hydroxides of alkali metals and alkaline earth metals, of which common
examples are:
·
Magnesium hydroxide – an atypical
alkali since it has low solubility in water (although the dissolved portion is
considered a strong base due to complete dissociation of its ions)
Soils
with pH values that are higher than 7.3 are usually defined as being alkaline.
These soils can occur naturally, due to the presence of alkali salts. Although
many plants do prefer slightly basic soil (including vegetables like cabbage and fodder
like buffalograss), most plants prefer a
mildly acidic soil (with pHs between 6.0 and 6.8), and alkaline soils can cause problems.[1]
In alkali lakes (also called soda
lakes), evaporation concentrates the naturally occurring carbonate salts,
giving rise to an alkalic and often saline lake.
Examples
of alkali lakes:
1. ^ Jump up to:a b Chambers's encyclopaedia: a dictionary of
universal knowledge, Volume 1. J.B. Lippincott & Co. 1888. p. 148.
2. Jump up^ Alkali | Define Alkali at
Dictionary.com.
Dictionary.reference.com. Retrieved on 2012-04-18.
4. Jump up^ alkali – definition of alkali by the Free
Online Dictionary, Thesaurus and Encyclopedia. Thefreedictionary.com.
Retrieved on 2012-04-18.
5. Jump up^ Chung, L.H.M.
(1997) "Characteristics of
Alkali",
pp. 363–365 in Integrated Chemistry Today. ISBN 9789623722520
7. Jump up^ Davis, Jim and
Milligan, Mark (2011). Why is Bear Lake so blue? Public Information
Series 96. Utah Geological Survey, Department of Natural Resources
//////////
باز ( قلیا )[ویرایش]
محیطی که در دمای ۲۵ درجه سانتیگراد، pH آن بیشتر از ۷ باشد محیط قلیایی یا بازی نامیده میشود.قلیا عبارت است از ترکیبهای
فلزهای قلیایی یا قلیایی خاکی که دارای گروه OH-
هستند و محلول آنها میتواند چربیها را در خود حل کند.
حالت[ویرایش]
بازها عموماً تلخ مزه هستند و حالت چرب مانند دارند و در واکنش
خواهان گرفتن الکترون هستند بازها با اسید واکنش نشان داده و تولید آب و نمک میکنند.
خصوصیات مشترک مواد قلیایی[ویرایش]
تمام مواد قلیایی در برخورد با اسیدها از خود واکنش نشان میدهند؛
همه آنها وقتی در آب حل میشوند به شکل یون هیدروکسید در میآیند. در واقع فهم صحیح
باز ها احتیاج به درک اسیدها دارد. البته برای توضیح ساز و کار این دو ماده نطریه های
زیادی مطرح شده که نظریه گیلبرت لوییس فیزیکدان و شیمیدان مشهور آمریکایی از مهمترین
آنهاست. از دیگر تعریف های ماده قلیایی باید به اینها اشاره کرد: ماده شامل گروه OH ، گیرنده الکترون (در حالی که اسیدها دهنده الکترون هستند)، گیرنده پیوند داتیو
و ... . برای مثال
H2O+H2O ---->H3O+OH
در این واکنش،مولکول آبی که به H۳O مثبت تبدیل شده، اسید است و دیگری باز است. البته این واکنش بیشتر جنبه نظری
دارد تا جنبه عملی و در واقع بیانگر خواص اسیدی و بازی آب است.
///////////
قس القلوی در عربی:
القلوي هي كلمة ذات أصل عربي
هو أي ملح أيوني قاعدي لفلز قلوي أو لفلز قلوى ترابي. تصنف المواد القلوية في الكيمياء ضمن القواعد.
القلويات القوية هي مركبات كيميائية
قلوية قادرة على نزع بروتون من الحموض الضعيفة جدًا في تفاعل حمض-قلوي. المركبات ذات ثابت التفكك الحمضي أكبر من 13 تسمى قلويات
قوية. من الأمثلة الشائعة عن القلويات القوية هي هيدروكسيدات الفلزات القلوية والفلزات القلوية الترابية مثل NaOH وCa(OH)2. يمكن للقلويات القوية
جدًا أن تنزع البروتونات من المجموعات الوظيفية الحمضية الضعيفة جدًا (C-H) حتى بدون وجود الماء.
المركبات الهيدروكسيدية مرتبة من
الأقوى إلى الأضعف:
- هيدروكسيد
البوتاسيوم
- هيدروكسيد
الباريوم
- هيدروكسيد
السيزيوم (CsOH)
- هيدروكسيد
الصوديوم (NaOH)
- هيدروكسيد
السترونشيوم
- هيدروكسيد
الكالسيوم
- هيدروكسيد
الليثيوم (LiOH)
- هيدروكسيد الروبيديوم (RbOH)
كاتيونات هذه القلويات القوية تظهر
في المجموعات الأولى والثانية من الجدول الدوري (الفلزات القلوية، والفلزات القلوية الترابية).
////////////
قس الکالی در باسای اندونزی:
Alkali
(dari bahasa Arab: al-qaly القلي, القالي , “abu dari
saltwort”) dalam kimia adalah suatu garam ionik basa dari suatu unsur kimia
alkali logam atau alkali tanah. Ada yang mendefinisikan suatu alkali sebagai
suatu zat basa yang larut dalam air. Larutan alkali mempunyai pH lebih dari 7,0.
/////////
قس در عبری با فیلترشکن!
//////////////////
قس ایشخورلر در ازبکی:
Ishqorlar —
suvda yaxshi eriydigan asoslar. Mendeleyev davriy siste-masi I va II guruhining
asosiy guruhchasidan metall gidroksidlari va ammoniy gidroksid I. ga kiradi. I.
— oq, qattiq, gigroskopik (suvga oʻch) moddalar. Ishqoriy metallarning
gidroksidlari, mas, LiOH, KON, NaOH kuchli asoslar boʻlib, oʻyuvchi I. deb
ataladi. Ishqoriyer metallar gidroksidlari - Sa(ON)2, Va(ON)2, Sr(OH)2 va NH4OH
ancha kuchsiz asos hisoblanadi.
I. suvda
toʻla dissotsiatsiyalanib, metall va gidroksid ionlari hosil qiladi (mas,
oʻyuvchi natriy (kaustik soda) Na+ va ON~ ga parchalanadi). Bu jara-yonda koʻp
issiklik ajralib chiqadi.
///////////
قس الکلی در پنجابی
کیمسٹری چ الکلی اک الکلی
عنصر یا فیر الکلی زمینی دھات دی آئانک نمک نوں کیندے نیں۔ الکلی نوں عام طور تے انج بیان کیتا
جا سکدا اے کہ او اساس جیڑے کے پانی چ کل سکدے نیں۔ اساس اوہ عنصر یا مادہ ہوندے نیں جناں دا پی ایچ نمبر
7 توں زیادہ ہوندا اے۔ سارے الکلی آرہینیس اساس نیں جیڑے کے پانی چ کلن
تے ہائیڑروآکسائیڈ آئن(OH-)
بناندے نیں۔
//////////
قس الکالی در ترکی استانبولی:
Alkaliler, suda çözünen bazlardır. Bir alkali çözeltisi, gösterge ilave edilerek
tespit edilebilir. Örneğin bir sodyum hidroksit çözeltisi, turnusolü kırmızıdan
mora çevirir. Alkalik çözeltileri, hidroksit iyonları içerir. Asid ve
alkali çözeltileri karıştığında, alkalideki hidroksit iyonları asitteki
hidrojen iyonlarıyla tepkir ve suyu meydana getirir. Tuz tepkimenin diğer bir ürünüdür.
//////////
قس القالی در اردو:
القالی (جمع: القالیون / انگریزی: alkali) علم کیمیاء میں ایسے عناصر یا مرکبات یا اشیاء کو کہا جاتا ہے کہ جو ترشوں کی تعدیل کر دیتے ہیں اور ایک اکال (corrosive) محلول (اساسی) پیدا کرتے ہیں؛ اسی بات کو یوں بھی کہا جاسکتا ہے
کہ ، القالی اصل میں القالی دھات یا القالی
ارض دھات عناصر کا اساسی آئونی نمک ہوتا ہے۔ انگریزی میں رائج alkali کا لفظ القالی سے ماخوذ ہے اور القالی کا لفظ اردو کے دیگر الفاظ کی طرح عربی سے ماخوذ ہے اور اپنی اساس میں قلي سے نکلا ہے جس
کے معنی کسی برتن میں تلنے یا بھوننے کے ہوتے ہیں۔ چودھویں صدی عیسوی تک یہ لفظ پودوں اور دیگر نامیاتی مرکبات ( شورہ گھاس (saltwort) وغیرہ) کو خاکستر کر کے (ان کی راکھ) سے حاصل کیئے جانے والے
القالی (اساسی) مادوں (جیسے صودا دردار (soda ash)، Sodium hydroxide اور Potassium hydroxide) کے لیے استعمال ہوتا تھا جو صابن سازی میں مستعمل تھے۔
&&&&&&&&
قلانش
بفتح قاف و لام و الف و ضم نون مشدده و شین معجمه
ماهیت آن
نباتی است مسمی بخوخ المروج جهت مشابهت بآن دو رنک و برک و
شاخها مکر آنکه برک این از ان کوتاه تر و اندک عریض تر و کرههای قصب این نزدیک بهم
و منبسط بر روی زمین بخلاف آن و اهل مصر بجای چوب در استسقای آب استعمال می نمایند
و بسیاری آب نیل را بدان می کشند و بزراعت و غیرها می دهند و مزۀ آن تفه با اندک لزوجت
است
افعال و خواص آن
شیخ ابن بیطار کفته عصارۀ آن چون بیاشامند جهت نفث الدم سینه
و جهت نزف الدم نیز حمولا نافع و فعل آن درین باب مانند دوائی است که بیونانی لوسیماخیوس
نامند و در حرف اللام مع الواو و مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی و کویا نوعی از
ان است و در غیر مصر من آن را ندیدم
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قلانش . [ ق َ لان ْ ن ُ ] (اِ) نباتی است مسمی به خوخ المروج
جهت مشابهت به آن در رنگ و برگ و شاخه ها مگر آنکه برگ این از آن کوتاه تر و اندک عریض
تر و گرههای قصب این نزدیک به هم و منبسط بر روی زمین به خلاف آن ، و اهل مصر به جای
چوب در استسقای آب استعمال مینمایند و بسیاری آب نیل را بدان میکشند و به زراعت و غیره
میدهند، و مزه آن تفه با اندک لزوجت است ،
و شیخ ابن بیطار گفته عصاره آن چون بیاشامند
جهت نفث الدم مفید و جهت نزف الدم نیز حمولاً نافع و فعل آن در این باب مانند دوایی
است که به یونانی لوسیماخیوس نامند و گویا نوعی ازآن است . (مخزن الادویه ). نوعی گیاه
که آن را به عربی خوخ المروج گویند و از آن دارویی سازند که نفث الدم را مفید باشد
و نزف الدم را بند آرد. (دزی ج 2 ص 387).
&&&&&&&&
قلب
بفتح قاف و سکون لام و باء موحده لغت عربی است بفارسی دل و
بلاطینی مطس برمیون نامند
ماهیت آن
عضوی مرکب معروف از اعضای حیوان است و اول عضوی است که تکون
می یابد بنا بر قول و اصل و مبدا و معدن حرارت غریزی و روح حیوانی است و لهذا کرم ترین
همه اعضا است و آخر همه اعضا از حرکت می ماند و سرد می کردد و کوشت آن بسیار صلب و
بطئ الهضم اولی اجتناب از ان است مکر عند الضرورت بهترین آن دل حیوان کم سن جوان فربه
صحیح المزاج است و بهترین از مواشی دل کوسفند و بز کم سن بصفات مذکوره و از طیور دل
دجاج جوان فربه خالی از مرض و از قلوب طیور آبی احتراز انسب
طبیعت آن
مطلقا کرم و خشک و کرمی طیور زیاده از کرمی غیر آن و خشکی
بری زیاده از اهلی و طیور آبی بسیار کرم تر از غیر آبی
افعال و خواص آن
مقوی دل و رافع خفقان و دیر هضم و ردی الغذا مصلح آن مهرا
پختن و مطنجن آن با شحم و روغن و با آبکامه و سرکه خوردن و یا کباب رقیق بروغن کنجد
و یا بادام و با سرکه و انجدان و فلفل و زیره و صعتر و بالای آن سرکه و آبکامه آشامیدن
و نیکو غذائی است از برای اصحاب کد و ریاضت العین قطور و اکتحال خونابۀ که در هنکام
کباب کردن از ان می چکد در رفع شبکوری مجرب دانسته اند قلب هر حیوانی در طی آن ذکر
شد و می شود ان شاء اللّه تع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
|| دل ، یا اخص از آن . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). و
آن عضوی است صنوبری شکل و در طرف چپ سینه قرار دارد و در باطن آن تجویفی جایی است مجوف
و دارای خون سیاه . (اقرب الموارد).عضوی معروف از اعضاء حیوان است و اول عضوی است که
تکوّن می یابد بنابر قول و اصل و مبدء و معدن حرارت غریزی و روح حیوانی است و لهذا
گرم ترین ِ همه اعضاست وآخرِ همه از حرکت میماند
و سرد میگردد و گوشت آن بسیار صلب و بطی ءالهضم و اولی اجتناب از آن است مگر عندالضروره
و بهترین آن دل حیوان کم سن جوان فربه صحیح المزاج است و بهترین از مواشی دل گوسفند
و بز کم سن به صفات مذکوره و از طیور دل دجاج جوان فربه خالی از مرض و از قلوب طیور
آبی احتراز آن است . طبیعت آن مطلقاً گرم و خشک و گرمی طیور زیاده از گرمی غیر آن و
خشکی تری زیاده از اهلی و طیور آبی بسیار گرم تر از غیرآبی . خواص آن : مقوی دل و رافع
خفقان و دیرهضم و ردی الغذاء و مصلح آن مهرا پختن و مطنجن آن با شحم و روغن و با آبکامه
و سرکه خوردن و با کباب رقیق به روغن کنجد و یا بادام و یا سرکه و انجدان و فلفل و
زیره وصعتر و بالای آن سرکه و آبکامه آشامیدن ، و نیکو غذایی است برای اصحاب کد و ریاضت
. قطور و اکتحال خونابه که در هنگام کباب کردن از آن میچکد در رفع شبکوری مجرب دانسته
اند. (مخزن الادویه ) (تحفه حکیم مومن ). عضو
عضلانی مجوفی است که در قفسه سینه در قسمت
میان سینه قدامی واقع است و بین دو ناحیه جنبی ریوی ، در بالای حجاب حاجز و عقب استخوان جناغ
سینه و جلو میان سینه و جلو میان سینه خلفی قرار دارد و به وسیله یک غلاف لیفی زلالی به نام برون شامه دل ۞ احاطه شده است
. شکل و جهت قلب به شکل هرم مثلث القاعده ، یا مخروطی است که راس آن در جلو و پائین
و چپ و قاعده اش در بالا و عقب و راست است . محور اطول قلب جهت قلب را نشان میدهد و
برحسب شکل قفسه سینه وضع محور متفاوت است ،
اگر قفسه سینه باریک باشد محور بزرگ به خط
قائم نزدیک میباشد و قلب از بالا به پائین کشیده شده است (قلب عمودی ) و درصورتی که
قفسه سینه پهن و وسیع باشد محور بزرگ به خط
افقی نزدیک میگردد (قلب افقی ). در سینه با ابعاد متوسط، قلب به طرف جلو و چپ و کمی
به پائین تمایل دارد (قلب مایل ) و با سطح افقی زاویه 40 درجه میسازد و قاعده آن به عقب وراست متوجه است و راسش در جلو و چپ میباشد.
بعضی اوقات که سینه تنگ و در جهت عمودی طویل است راس قلب به حجاب حاجز نمیرسد و مثل
شاقول در حفره سینه آویزان است . رنگ و صلابت
: قلب قرمزرنگ و محکم است . وزن : وزن قلب نسبت به سن زیاد نمیشود. در سن بلوغ در مرد
تقریباً 275 گرم تا 312 گرم است ، ولی در زن از 260 تا286 گرم میباشد. ابعاد: طول آن
در مرد 98 میلی متر وعرضش 105 میلی متر است . این ابعاد در زن کمتر است . ظرفیت : نسبت
به حجم قلب متفاوت است ، دهلیز راست 110 تا 185 و دهلیز چپ 100 تا 130 سانتی متر مکعب
. بطن راست 160 تا 230 و بطن چپ 143 تا 212 سانتی متر مکعب . قلب راست تقریباً 270
و قلب چپ در حدود 243 سانتی متر مکعب ظرفیت دارد. حجم قلب بین 513 تا 757 سانتی متر
مکعب است . وسایل ثبات و نگاهداری : قلب به وسیله
عروق بزرگ در جای خود نگاهداری میشود، آئورتا و شاخه های عمده ای که به طرف
گردن و اعضای بالا میفرستد عروق ریوی که قلب را به ریتین متصل میسازند. و وریدهای اجوف
بخ خصوص اجوف تحتانی قلب را به قسمت خلفی و راست حجاب حاجز محکماً نگاه میدارد به قسمی
که راس قلب آزاد و قاعده اش ثابت و متصل است . به علاوه غلاف خارجی قلب توسط اتصالاتش
به حجاب حاجز و ستون مهره و جناغ سینه و چینهای اتصالی به عروق بزرگ مهمترین وسیله نگاهداری قلب میباشد. معذلک قلب در حفره لیفی برون شامه آزاد است به جز قسمتهایی که شامه دل به عروق بزرگ قاعده متصل میشود، قلب به سهولت
تا اندازه ای تحت تاثیر حجاب حاجز به بالا و پایین تغییر مکان میدهد. قلب و وسایل نگاهداری
آن ممکن است بر اثر بیماری تماماً تغییر محل ووضع بدهد. تشکیلات خارجی قلب : چون قلب
به شکل هرم مثلث القاعده است دارای سه سطح و سه کنار و یک قاعده و یک راس میباشد. قلب
از دو قسمت تشکیل شده است ، قلب راست دارای خون وریدی و قلب چپ دارای خون شریانی است
،هر یک از قلب های راست و چپ شامل دو حفره به نام دهلیز و بطن است . دهلیز راست در
عقب بطن راست و دهلیز چپ در عقب بطن چپ قرار دارد. دهلیزها و بطن ها در سطح بیرونی
قلب به وسیله شیارهای بین بطنی و بین دهلیزی
و دهلیزی بطنی محدود میباشند. برای تفصیل بیشتر به «کالبدشکافی ، تشریح عملی قفسه سینه ، قلب و ریه » تالیف کیهانی مراجعه شود.
////////////
دل یا قلب نوعی عضو عضلانی در انسانها و دیگر حیوانات است
که خون را از طریق رگ خونی در دستگاه گردش خون به گردش درمیآورد.[۱] خون اکسیژن و
مواد غذایی لازم را برای بدن مهیا میسازد و همچنین به از بین رفتن مواد زائد ناشی
از متابولیسم (سوخت و ساز بدن) کمک میکند.
قلب انسان به طور متوسط حدود ۷۰ بار در دقیقه میتپد. قلب
انسان بین دو شش در بدن قرار دارد و به گونهای قرار گرفتهاست که رأس آن متمایل به
سمت چپ و پایین قرار میگیرد. هر ضربان قلب حدود هشت دهم ثانیه زمان میخواهد که این
زمان شامل ۰/۱ ثانیه انقباض دهلیزها، ۰/۳ ثانیه انقباض بطنها و ۰/۴ ثانیه استراحت
قلب میباشد. بافت قلب نیز همچون دیگر بافتهای بدن نیاز به تغذیه دارد که تغذیه قلب
برعهده عروق کرونری (تاجی) میباشد.[۲] قلب در فضای میانی میانسینه در سینه قرار دارد.[۳]
///////////
قلب در لغت به معنی دگرگونی است قلب از لحاظ علمی اندامی است
که در مرکز قفسه سینه (متمایل به سمت چپ) واقع شده است و وزن آن ۳۰۰گرم است و خون را
پمپاژ میکند نام این عضو به علت اینکه باعث دگرگونی خون و تبدیل خون کثیف به خون تمیز
میشود قلب نام گذاری شده است در دگرگون کردن خون قلب مانند یک تلمبه عمل میکند
////////////////
قس قلب در عربی:
القلب هو عضو عضلي مجوف في الحيوان والإنسان يضخ الدم من خلال
الأوعية الدموية ضمن جهاز الدوران بما يشبه عمل المضخة[1] مشكلا العضو الرئيسي في الجهاز
القلبي الوعائي أو ما يعرف بالجهاز الدوراني. ويقع القلب في وسط الصدر بحيث يميل إلى
اليسار. قلب الإنسان بحجم قبضة اليد ولكنه أقوى عضلة في الجسم. يبدأ خفقان القلب قبل
أن يولد الإنسان وينبض القلب كل يوم بمعدل مائة ألف نبضة ويقوم القلب في كل نبضة بضخ
الدم للجسم. ينبض القلب في الدقيقة الواحدة تقريباً 70 نبضة وقد يتضاعف هذا الرقم إلى
الضعف عند ممارسة الرياضة. يتم ضخ الدم من الجهة اليسرى للقلب إلى الجسم ويكون محملاً
بالمغذيات والأكسجين ويقوم بإيصالها إلى جميع أعضاء الجسم وبعد ذلك يقوم بجمع المخلفات
والرجوع إلى الجهة اليمنى للقلب وأثناء ذلك يمر عبر الكبد حيث يتم التخلص من المخلفات.
هذا النظام معرض للخلل بسبب عوامل يمكن الوقاية منها. [2]
تشكل العضلة القلبية النسيج الفعال وظيفياً من القلب حيث يؤمن
تقلصها انتقال الدم وضخه من القلب إلى باقي الأعضاء مما يجعل القلب محطة الضخ الرئيسية
للدم من القلب إلى الأعضاء لتزويدها بالأكسجين المحمل في الدم القادم من الرئتين، ومن
ثم يقوم القلب بضخ الدم القادم من الأعضاء والمحمل بثاني أكسيد الكربون إلى الرئتين
لتنقيته وتحميله من جديد بالأكسجين. ولا ينحصر نقل الدم للأكسجين فقط، وإنما يحمل أيضا
موادا غذائية، وموادا واقية للجسم، ويعمل القلب على توصيلها جميعا إلى كل خلية حية
من خلايا الجسم لكي تقوم بوظيفتها، كما ينقل السوائل العادمة البول لتنقيتها في الكلى
تمهيدا لإخراجها من الجسم عن طريق المثانة.[3]
كمية الدم التي يضخها القلب في الحالة الطبيعية تبلغ 4.5 إلى
5 لتر في الدقيقة، ويمكن أن تزداد إلى ثلاثة أضعاف عند القيام بتمارين رياضية، وذلك
بسبب تزايد عدد ضربات القلب القلبية خلال التمارين.
تحتاج العضلة القلبية إلى 7% من الأكسجين الذي يحمله الدم
لإنتاج طاقة الضخ بالتالي فهي حساسة جدا لنقص الأكسجين، وأي نقص في كمية الأكسجين الوارد
إليها يؤدي إلى نوع من الاستقلاب اللاهوائي يؤدي لألم يعرف بالذبحة الصدرية (Angina
pectoris).
وزن القلب يبلغ 0.5% من وزن جسم الإنسان أي أنه بحدود 350
غرام لشخص يزن 70 كغ ويمكن لهذا الوزن أن يزداد بزيادة عمله كما عند الرياضيين. يترافق
مع هذه الزيادة الوزنية إزدياد حجم الدم الذي يضخ في النبضة الواحدة فما يزداد عند
الرياضيين هو كمية الدم التي تضخ وليس عدد النبضات.
بما أن القلب عضلة متحركة باستمرار فهو بحاجة دائمة إلى إمداد
مستمر من الدم ينقل لخلاياه الغذاء والأكسجين، ويرجع بالفضلات وثاني أكسيد الكربون
وهو ما يعرف بالتروية. تتم تروية العضلة القلبية بشريانين تاجيين (أيمن وأيسر) يخرجان
من بداية الأبهر (الأورطي) ويتفرعان إلى شرايين وشعيرات دموية حيث يغذي كل منها نصف
القلب.
في الإنسان والعديد من الثديات الأخرى والطيور؛ القلب مقسم
إلى أربع غرف: الأذينين العلويين الأيسر والأيمن، البطينين السفليين الأيسر والأيمن.[4][5]
ومن الشائع أن يُشار إلى البطين الأيمن والأذين الأيمن بالقلب الأيمن، أما البطين الأيسر
والأذين الأيسر فيشار إليهما بالقلب الأيسر.[6] فعلى سبيل المثال قلب السمكة على عكس
الإنسان لديه غرفتين فقط: أذين وبطين، في حين أن الزواحف لديها ثلاث غرف.[5] في القلب
الطبيعي يتدفق الدم بإتجاه واحد من خلال القلب إلى الصمامات مما يمنع تدفق الدم الإرتجاعي
(العكسي)[2]
////////////////
قس اورک در آذری:
Ürək — ürək
əzələsi olaraq bilinən xüsusi bir tip cizgili əzələdən meydana gəlmiş özbaşına
sıxılma xüsusiyyətinə sahib qüvvətli bir nasosdur.
Maddələr
mübadiləsi fəaliyyətləri nəticəsində ibarət olan artıq məhsulların da bədəndən
uzaqlaşdırılması, bədən istiliyinin təşkil edilməsi, turşu-əsas tarazlığının
qorunması, hormonlar və fermentlərin bədənin lazımlı bölgələrinə daşınması
lazımdır. Bütün bu əməliyyatları ürək və damarlardan ibarət olan qan dövranı
sistemi yerinə yetirir.
//////////////
قس در دیوهی (مالدیوی):
ހިތް ނުވަތަ (އިނގިރޭސި ބަހުން: Heart) މިއި
އިންސާނާގެ ހަށިގަނޑުގައިވާ އެންމެ ނާޒުކު ގުނަވަނެވެ. ހިތަކީ ހިތަށް ޚާއްޞަ މަސްތަކަކުން
އުފެދިފައި އޮންނަ ގުނަވަނެކެވެ. ހަށިގަނޑު އެކި ހިސާބުތަކަށް ބޭނުންވާ ލޭ ފޮނުވައިދެނީ
ހިތުން ކުރިފަޅައި ނިކުމެފައިވާ ބޮޑު ލޭނާރަކުންނެވެ. ބޭސްވެރިކަމުގެ ދުނިޔޭގައި ބޭނުންކުރާ
ކާޑިއެކް (Cardiac)މިބަހުން ދޭހަވަނީ ހިތާއި ގުޅުންހުރި މިހެންނެވެ. ހިތް އުފެދިފައިވަނީ
ކުރިންވެސް ބުނިހެން ހިތަށް ޚާއްޞަ މަހުގެ ވައްތަރަކުންނެވެ. އެއީ ހިތު މަސް(Cardiac
muscle) އެވެ.
//////////////
قس دل در هندی فیجی:
Dil(Heart) insan ke sareer ka ek ang hota hai.
Samanyatah
/////////////
قس جانتونگ در باسای اندونزی:
Jantung (bahasa
Latin: cor) adalah
sebuah rongga, rongga organ berotot
yang memompa darah lewat pembuluh
darah oleh kontraksi berirama yang berulang. Darah menyuplai okisgen dan
nutrisi pada tubuh, juga membantu menghilangkan sisa-sisa metabolisme.
Istilah kardiak berarti berhubungan dengan
jantung, dari kata Yunani cardia untuk jantung.
Jantung adalah salah satu organ manusia yang berperan dalam sistem
peredaran darah, terletak di rongga dada agak sebelah kiri.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
/////////////
قس جانتونگ در باسای جاوی:
Jantung (ꦗꦤ꧀ꦠꦸꦁ) iku rongga organ otot sing mompa getih liwat pembuluh getih déning kontraksi kanthi irama sing dibolan-balèni.
Istilah kardiak ateges gegandhengan kaliyan
jantung, saka Yunani cardia kanggo jantung. Jantung iku
organ sing duwé peran ing sistem parédharan getih.
Isi
[dhelikaké]
//////////
قس مویو در سواحلی:
Moyo ni ogani ya mwili inayoendesha mzunguko
wa damu mwilini. Kazi yake ni kama pampu ya damu. Hali
halisi ni misuli inayosukuma damu kwenye mishipa kwa
njia ya kujikaza.
Mioyo
ya mamalia pamoja
na binadamu huwa
na pande mbili. Upande wa kulia unasukuma damu kwenda mapafu inapopokea oksijeni; upande
wa kushoto unazungusha damu katika sehemu nyingine za mwili pale ambako
oksijeni inahitajika.
/////////
قس قلب در مالتی:
Il-qalb hija organu li tinsab fit-toraċe/sider u hija magħmula esklussivament
minn tessut muskolari strijat, li huwa miżmum minn struttura
fibruża msejħa perikardju. It-terminu 'kardijaku' (bħal f'kardjoloġija)
ifisser "relatat mal-qalb" u ġej mill-kelma Griega καρδια, kardia, li tfisser
"qalb".
Il-qalb hija l-organu
ċentrali tas-sistema ċirkulatorja u taħdem bħal pompa li kapaċi
tipproduċi pressjoni li tippermeti ċ-ċirkolazzjoni tad-demm b'mod effiċjenti.
///////////
قس یوراک در ازبکی:
Yurak takroriy ritmik qisqarishlar orqali qonni tomirlarda yurgizuvchi organdir. Yurak qon aylanish tizimiga ega barcha hayvonlarda mavjud.
//////////
قس دل در پنجابی:
دل اک کھوکھلا پٹھا تے پنڈے دا اک پاسہ اے جیڑا پنڈے وچ لعو نوں ہر تھاں تے ناڑاں نال اپڑاندا اے۔ دل لگاتار اپنے آپ نوں دباندا اے تے اینج لعو بار
جاندا تے اندر آندا اے۔ ہر جنور وچ
دل تے گھمن پربندھ ہوندا اے۔
اک نارمل جنے دا دل اک منٹ چ 72 واری تعڑکدا اے اے تے پورے جیون چ 2۔5 بلین دے نیڑے تعڑکدا اے۔ مرداں دا دل 300 توں 350 گرام دے نیڑے تے زنانیاں دا دل 250
توں 3000 گرام دے نیڑے ہوندا اے۔
////////////
قس زره در پشتو:
زړه يو موټي ته ورته عضلي اورگان دی چې په بدن کې د يوه پمپ حيثيت لري. دا غړی رگونو ته د وينې د پمپولو دنده
ترسره کوي. وينه د زړه د پرله پسې رېتميک غونجېدلو په پايله کې نورو رگونو ته
ورځي. په انيلايډونو، مولاسکونو او آرتروپوډونو ژونديو کې همداسې زړه ته ورته يو
جوړښت دا کار ترسره کوي.[1] د cardiac يا کارډياک وييکه (لکه دcardiology يا
کارډيولوژي) د "زړه پورې اړوند يا زړه ته اړوند" مانا لري، دا وييکه د
آر له مخې د يوناني لغت
καρδίαα،کارډيا، نه
راوتلې چې د "زړه" په مانا ده. زړه د کارډياک عضلو نه جوړ شوی، د
کارډياک عضلې يو ډول غېرداوطلبانه عضلي نسجونه دي چې يواځې په همدغه اورگان کې
موندل کېږي. [2]
////////////
قس دل در کردی سورانی:
دڵ (بە ئینگلیزی: Heart)
ئەندامێکی ناوەندییە لە کۆئەندامی سووڕاندا و ئەو ئەندامە ماسولکەییە کە قەبارەکەی دەگاتە نزیکەی قەبارەی مشتەکۆڵەیەک. دڵ دەکەوێتە ناو سنگە کەلێن له پشت ئێسكه كۆڵهی نێوان سییهكانهوه
،كه پاڵ به خوێنهوه دهنێت له ڕێی تۆڕێك لولهی خوێن.
//////////
قس در تاتاری:
Йөрәк —
канны артерияләр, веналар һәм капиллярлар буенча куучы кеше яки хайван тәне
әгъзасы.
Кардиохирургиянең
заманча методлары клиник практикага киңрәк үтеп керү моңа кадәр дәвалап булмый
дип саналган миллионнарча кешеләрнең гомерен озынайтуга һәм хезмәткә
яраклылыгын кире кайтаруга мөмкинлекләр ачты.
///////////
قس در تاجیکی:
Дил узви марказии гардиши хуни одам ва ҳайвон, ки харакати хунро дар рагҳо таъмин
менамояд. [1]Дили ҳайвони ширхӯр ва одам дар қафаси сина,
байни ҳарду қисми шуш, дар болои диафрагма ҷой гирифтааст. Дили
одами калонсол ба ҳисоби миёна 220-300 г ва дарозиаш 12-15 см мешавад.
Дил узви мушакӣ буда, аз пешдил ва меъдачаи чапи дил
(хунро аз венаи гардиши хурди хун ба артерияи гардиши калони хун мегузаронад) ва
пешдилу меъдачаи рости дил (хунро аз венаи гардиши калони хун ба артерияи
гардиши хурди хун мегузаронад) иборат аст. Тарафҳои чап ва рости дил бо девораи
яклухт аз ҳамдигар чудо шудаанд. Девораи дил се қабат дорад: 1) қабати берунии
серозӣ - эпикард; 2) қабати мобайнии мушакӣ - миокард; 3) қабати дарунӣ - эндокард.
//////////////
قس کَلپ در ترکی استانبولی:
Kalp veya yürek (Arapça: قلب kalb; Latince: cor ; Yunanca: Καρδιά =
kardia), kalp kası olarak bilinen özel bir tip çizgili kastan oluşmuş,
içi boş, kendiliğinden kasılma özelliğine sahip kuvvetli bir pompa.
Temel
görevi kanı vücuda
pompalamak olan kalp, metabolizma faaliyetleri
sonucunda oluşan artık ürünlerin de vücuttan uzaklaştırılması, vücut ısısının düzenlenmesi, asit-baz dengesinin
korunması, hormonlar ve enzimlerin vücudun
gerekli bölgelerine taşınması gibi görevleri yapar.
//////////
قس یورِک در اویغوری:
يۈرەك
///////////
قس قِلب در زازاکی:
Qelb yew organê insanan u heywanano. Qelb edale ra ameyo meydan u zerre ra thalo.
Na thaliye de goni pompa bena.
Heart
From Wikipedia, the free encyclopedia
Heart
|
|
The human heart
|
|
Details
|
|
Aorta,[a] pulmonary
trunk and right and
left pulmonary arteries[b] Right coronary artery, left main coronary
artery[c]
|
|
Identifiers
|
|
cor
|
|
kardía (καρδία)
|
|
|
MENU
0:00
|
The heart is
a muscular organ in humans and other animals, which pumps blood through the blood vessels of the circulatory
system.[1] Blood provides the body with oxygen and nutrients, as well as assists in the removal
of metabolic wastes.[2] In humans, the heart is located between
the lungs, in the middle compartment of the chest.[3]
In
humans, other mammals, and birds, the heart is divided into four chambers:
upper left and right atria; and lower left and right ventricles.[4][5] Commonly the right atrium and
ventricle are referred together as the right heart and their
left counterparts as the left heart.[6] Fish, in contrast, have two chambers,
an atrium and a ventricle, while reptiles have three chambers.[5]In a healthy heart blood flows one way
through the heart due to heart valves, which prevent backflow.[3] The heart is enclosed in a protective
sac, the pericardium, which also contains a
small amount of fluid. The wall of the heart is made up of three
layers: epicardium, myocardium, and endocardium.[7]
The
heart pumps blood with a rhythm determined by a group of pacemaking cells in
the sinoatrial node. These generate a
current that causes contraction of the heart, traveling through the atrioventricular
node and
along the conduction
system of the heart. The heart receives blood low in oxygen from the systemic
circulation,
which enters the right atrium from the superior and inferior venae cavae and passes to the right ventricle.
From here it is pumped into the pulmonary
circulation,
through the lungs where it receives
oxygen and gives off carbon dioxide. Oxygenated blood then returns to the left
atrium, passes through the left ventricle and is pumped out through the aorta to the systemic circulation−where the
oxygen is used and metabolized to carbon dioxide.[8] The heart beats at a resting rate close to 72 beats per minute.[9] Exercise temporarily increases the rate, but
lowers resting heart
rate in
the long term, and is good for heart health.[10]
Cardiovascular
diseases (CVD)
are the most common cause of death globally as of 2008, accounting for 30% of
deaths.[11][12] Of these more than three quarters are
a result of coronary
artery disease and stroke.[11] Risk factors include: smoking, being overweight, little exercise, high cholesterol, high blood pressure, and poorly
controlled diabetes, among others.[13]Cardiovascular diseases frequently have no
symptoms or may cause chest pain or shortness of
breath.
Diagnosis of heart disease is often done by the taking of a medical history, listening to the heart-sounds with a stethoscope, ECG, and ultrasound.[3] Specialists who focus on diseases of
the heart are called cardiologists, although many specialties of medicine may
be involved in treatment.[12]
//////////