مشمش
بکسر دو میم یکی اول و دیکر در میان دو شین معجمۀ ساکنه لغت عربی
است و بیونانی ارمینافن و برومی اصافو و بفارسی زردآلو و خشک کردۀ آن را قیسی و خوبانی
نیز نامند و بترکی اردک
ماهیت آن
ثمری است معروف و بهتر از خوخ و در بلاد سردسیر بهم می رسد و اقسام
می باشد از خستۀ شیرین و تلخ و هریک بنامی مشهور و بهترین همه رسیدۀ شیرین لطیف پوست
خستۀ شیرین پر آب کم جرم آن است و خشک کردۀ آن بهتر از تازۀ آن
طبیعت آن
در دوم سرد و تر کفته اند ظاهرا شیرین آن کرم تر باشد
افعال و خواص آن
مفتح سدد و ملین صلابات اعضاء الغذاء شیرین آن ملین طبع و موافق
محرورین ما دام که در معده فاسد نکردد و باعث رفع بدبوئی دهان و آشامیدن آب مطبوخ و
یا نقوع خشک آن مسهل صفرا و ملین طبع و مسکن تشنکی و غلیان خون و صفرا و التهاب معده
و رافع آروغ و خصوصا میخوش آن الحمیات چون صاحب تپ حار صفراوی تازۀ آن را بخورد و آب
کرم و عسل بالای آن بیاشامد و قئ کند اخلاط کراثی و زنجاری دفع شده تپ او رفع کردد
و از مجربات شمرده اند المضار سریع التعفن و فساد و نفاخ و مولد آروغ ترش و تپهای عفونی
و مضر مبرودین و صاحبان ریاح و تمدد و جشای حامض و ضعف معده و مشائخ مصلح آن شکر و
مصطکی و انیسون و نانخواه و جوارش کمونی و کندری و خوردن آب بالای آن خصوص آب سرد و
یخ و برف و یا آن را بالای طعام غیر منهضم خصوص طعام غلیظه بطئ الهضم خوردن بغایت مضر
مصلح آن قئ فرمودن و تنقیۀ بدن با هلیلج یا تخم رازیانه چند روز پی هم و یا بالای آن
سکنجبین خوردن و کویند نیم درهم مصطکی و نیم درهم انیسون با شراب میبه ممسک بیاشامند
و ناشتا خوردن آن بسیار بد و مداومت بران باعث سحج مصلح آن شکر و انیسون در جمیع امزجه
و کفته اند هرکاه بعد از خوردن زردآلو فصد کنند خون سفید مشاهده کردد و لهذا اکثار
خوردن آن را مورث برص دانسته اند بجهت آنکه سریع التعفن و مولد خلط بلغمی است و تخم
قسم تلخ آن در دوم کرم و خشک و تخم قسم شیرین آن در اول کرم و تر
افعال و خواص آن
مبهی و بطئ الهضم مصلح آن بریان کردن و نمک بران زدن است و روغن
همه اقسام آن مفتح سدد و ملین صلابات و رافع خشونت حلق و درشتی جلد روغن مغز تلخ آن
بقدر یک مثقال کشندۀ کرم معده و مسهل آن بقوت و محلل اورام مقعده و مفتت حصاه و جهت
زحیر بارد و بواسیر ظاهری و باطنی شربا و طلاء و با افیون جهت جمیع اوجاع طلاء و قطور
آن در کوش جهت تسکین در دو قتل کرم آن و کرانی سامعه بیعدیل و در سائر افعال قریب بروغن
بادام تلخ مقدار شربت آن تا سه مثقال و روغن شیرین آن ضعیف تر از روغن بادام شیرین
است و اجزای درخت آن در دوم سرد و خشک
افعال و خواص آن
آشامیدن طبیخ برک آن مسقط کرم معده و مدر بول و نطول آن محلل اورام
و آشامیدن برک خشک آن بقدر دو مثقال با آب سرد قاطع اسهال و قطور آب برک تلخ آن مسکن
درد کوش و قاتل کرم آن و شکوفۀ آن سرد و خشک
افعال و خواص آن
ملطف آشامیدن و ذرور آن قاطع نزف الدم باطنی و ظاهری و خوردن مغز
تخم تلخ آن باعث غثیان و غشی مداوای آن قئ کردن است و ربوت فواکه حامضه مانند غوره
و اترج و لیمو آشامیدن است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
مشمش . [ م ِ م ِ / م َ م َ ] (ع اِ) زردآلو...
و بعضی «آلو» را مشمش گویند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). درختی است بلند و گاه تا به
اندازه گردو بالا میرود و دارای شاخ و برگ
فراوان و مغز و میوه آن اگر تلخ باشد «گلابی » و اگر شیرین باشد «لوزی » نامند و واحد
آن مشمشة و برخی آلو را مشمش نامند. (از اقرب الموارد) (از محیطالمحیط). زردآلو و یا
آلو. (از ناظم الاطباء). زردآلو. (دهار) (الفاظالادویه ) (مهذب الاسماء). زردآلو و
آن را خوبانی نیز گویند و آن میوه ای است شیرین . (غیاث ) تفاح ارمینی . برقوق . زردآلو
۞ . (یادداشت مولف ). نوعی زردآلو
۞ که در افریقا و سوریه فراوان
است ، این میوه بسیار ناسازگار و مضر است و در دوران جنگهای صلیبی «مزافرانشی » ۞ بمعنی «فرنگیان را می کشد» شهرت
یافته است . دوران رسیدن بار درخت مشمش بیش از پانزده روز نمی پاید و به همین دلیل
«دولت المشمش » مثلی است و بدان دولت و قدرت زودگذری را تعبیر کنند. (از السنه ترکیه و فرانسویه نکت لغتی ). ابوالعباس گوید اهل
کوفه او را به فتح هر دو میم گویند و اهل شام او را آلو دانند... مسیح گوید زردآلو
را برقوق ۞ گویند و به رومی اصافو گویند
و معلوم نیست که هرقوق ۞ از کدام لغت است ... (ترجمه صیدنه ، نسخه خطی کتابخانه
لغت نامه دهخدا). به فارسی زردآلو و
به ترکی ارک ۞ و اقسام می باشد و بهترین او
شیرین و پرآب و کم جرم وخشک او بهتر از تازه است ... (تحفه حکیم مومن). و رجوع به تذکره داود ضریر انطاکی و اختیارات بدیعی والابنیه عن
حقایق الادویه و فهرست مخزن الادویه شود.
///////////
اروق . [ اَ ] (ترکی ، اِ) به ترکی مشمش
است . (فهرست مخزن الادویة). اروک . (تحفه حکیم مومن ). زردآلو. و امروز ترکان اَریک
گویند.
//////////////
زردآلو. [ زَ ] (اِمرکب ) ۞ زردالو. درختی است از تیره گلسرخیان جزو دسته بادامی ها که دارای میوه شفت می باشد. آنچه را که بنام هسته میوه این
درخت می نامیم عبارت از درون بر و دانه می باشد. منشاء این گیاه را ارمنستان میدانند،
ولی بطور قطع اصل این درخت از آسیای غربی و مرکزی است . درخت زردآلو چندان مرتفع نمی
شود و شاخه هایش در اطراف گسترده می شوند. برگش بیضوی یا نسبتاً گرد و بیشتر قلبی شکل
و گلهایش سفید است . اروق . اروک . مشمش . (فرهنگ فارسی معین ). || نام میوه ای چون
خشک شود خوبانی نامند. (آنندراج ). میوه زردآلوبن
و قیصی و شفتالو. (ناظم الاطباء). میوه درخت
مذکور، تا حدی درشت و آبدار و زردرنگ یا زرد مایل به قرمز است . قسمت ماکول میوه این گیاه بحد کافی دارای ذخیره مواد قندی است و ضمناً بوی معطری نیز دارد. (فرهنگ
فارسی معین ). نام میوه ای چون آن را خشک کنند خوبانی نامند. (غیاث اللغات ). مشمش
. (دهار). تفاح ارمینی ۞ . مشمش . برقوق . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) :
نرم کردستیم و زرد چو زردآلو
قصد کردی که بخواهیم همی خوردن .
ناصرخسرو (دیوان ص 309).
///////////
مشمش
بپارسی زردآلو گویند و قیصی خوانند و بیونانی
ارمینافن و نیکوترین آن ارمنی بود و طبیعت آن سرد و تر بود در دویم و دیسقوریدوس گوید
خوشطعمتر از شفتالو بود و بمعده نیکوتر از وی بود و خوزی گوید مسهل صفرا بود و مولد
خلط غلیظ بود و خشک وی چون بجوشانند و نقیع آن بیاشامند مسکن تشنگی بود و مبرد بود
معده بغایت و تبهای حاره را نافع بود و اگر در معده طعامی بود فاسد کند و بگذرد و اولی
آن بود که اگر در معده بقیتی طعام بود بخورند از پی آن سکنجبین بخورند و گویند نیم
درم مصطلی و نیم درم انیسون با میعه ممسک خورند اگر مغز استخوان آن خورند غثیان آورد
و مداوای وی بقی کنند پس بربوب فواکه ترش غوره و اترج و لیمو روغن مغز استخوان وی بواسیر
را نافع بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: مشمش بکسر
دو میم لغت عربیست و بیونانی ارمینافن و برومی اصافو و بپارسی زردآلو و خشککرده آن
را قیسی و خوبانی نیز نامند و بترکی اردک
ابو ریحان مینویسد: مسیح گوید زردآلو
را برقوق گویند و برومی ارمیناقون
لاتینPRUNUS ARMENIACA فرانسهABRICOT انگلیسیAPRICOT
اختیارات بدیعی، ص: 419
///////////
3 و 4. در میان میوهها، باختر زمین بیش از همه بابت شفتالو (Amygdalus
persica) و زردآلو (Prunus
armeniace) وامدار چین است. دور
نیست این دو رهاورد را بازرگانان ابریشم
نخست به ایران (در سده دوم یا نخست پیش از
میلاد) و از آنجا به ارمنستان، یونان و روم (در سده نخست ترسائی) برده باشند. خیلی دیرتر، در نخستین سده امپراطوری، از یافت
شدن این دو درخت در رم سخن رفته؛ پلینی2 و کولوملا (Columella) از آنها به نام Persica arbor و Armeniaca arbor یاد کرده اند.
تئوفراستوس از هیچ یک از این دو درخت نامی نبرده، بدین معنی که هیئت همراه اسکندر در اردوکشی وی به آسیا متوجه آنها
نشدهاند. 3 دوکاندول با تمام توان از این نگر پشتیبانی کرده که چین
خاستگاه شفتالو و زردآلوست، و انگلر4 نیز بر همین می رود. میتوان گفت زردآلوی خود رو از ترکستانِ روسیه
گرفته تا سونگاریا، جنوب خاوری مغولستان، و کوههای هیمالیا میروید، اما
این واقعیت تاریخی همچنان پا برجاست که چینیها نخستین مردمی بودهاند که از دوران باستان درخت این میوه را
کاشته اند. نویسندگان پیشین بدرستی رخت
کشیدن شفتالو و زردآلو را به سمت باختر را به داد و ستدهای بسیار میان چین و باختر
آسیا در پی مأموریت چان کیین نسبت دادهاند. 5 در زبان پارسی برای این
دو میوه تنها نامهای باز نمودی هست؛ پارسیان
هلو "peach" را شفتالو، šaft-ālu ("آلوی فربه") و "apricot" را zard-ālu ("آلوی زرد")
مینامند. 6 در نوشته های پهلوی از هر دو میوه یاد شده (صص 192 و 193
کتاب پیش رو).
در مورد رسیدن کشت شفتالوی
چینی به هند اطلاعات جالبی در روزنامه
هوان تسان، زائر چینی، هست. [1] در فرمانروائی کنیشکه (kaniska) ، پادشاه
بزرگ هند و ایشغوز، که در تمام کشورهای همسایه آوازه ای فرا گیر داشت، قبایل باختر
رودخانه زرد (رود هو ـ سی / Ho-si در کان ـ سو / Kan-su) از قدرت وی هراسان بودند و گروگانهایی به دربارش میفرستادند. کنیشکه آنان را بزرگ داشته خان و مانی ویژه داده
پاسدارانی بر ایشان می گمارد. سرزمینی که
گروگانها در زمستان در آنجا می زیستند (در پنجاب خاوری)، سینابوکتی (Cīnabhukti) ("در اجاره چین") نام گرفت. در
این سرزمین و در سرتاسر هند نه گلابی بود و نه شفتالو. این درختها را همان
گروگانها در هند کاشتند. از همینرو شفتالو
cīnanī ("میوه چینی")
و گلابی cīnarājaputra ("ولیعهد
چین") نام گرفت. این نامها هنوز هم
رایج اند. 2 گرچه هوان تــــــسان (Hüan Tsan) در سال 630 میلادی داستانی گفتاری را که در
هند به گوشش خورده بود و به روزگاری بیش از پانسد سال پیش مربوط میشد نگاشته است،
نمیتوان در امانتداری او که همیشه استوار بوده در این مورد چون و چرا
کرد: این داستان به همین ترتیب در هند بوده و در واقع میتوان خاستگاه آن را رویدادی دانست که در فرمانروائی کنیشکه
رخ داد که تاریخ درست آن هنوز در چون و چراست است. 3 دو دلیل استوار
مرا برآن میدارد تا داستان هوان تسان را بپذیرم. از دید گیاهشناسی، شفتالو بومی
هند نیست. شفتالو در هند تنها به شکل
بستانی یافت میشود و حتی بستانیش هم بار چندان خوبی نمیدهد و میوه اش کیفیتی
متوسط داشته ترش است. [2] هیچ نام سنسکریت کهنی برای این
درخت نیست و بر خلاف چین هیچ نقشی هم در فرهنگ مردم هند ندارد. از این گذشته، در
مورد تاریخ ورود این گیاه به هند نیز باید گفت خواه آن را در پادشاهی کنیشکه، یک سده پیش یا پس از میلاد مسیح بدانیم،
بروشنی با تاریخ آغاز ورود و کشت این درخت در باختر آسیا همزمان است.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان
(ساینو-ایرانیکا)
//////////
زردآلو
اشاره
به فارسی انواع آن را «زردآلو»، «شکرپاره»،
«قیسی» و در کردستان «مشمش» نامند و خشک کرده آن را برگه زردآلو و برگه قیسی و خوبانی
گویند. در کتب طب سنتی قدیم با نام «مشمش» آمده است.
میوه درختی است که درخت آن را به فرانسویAbricotier و به انگلیسیApricot tree گویند. گیاهی است
از خانوادهRosaceae
، نام علمی آنPrunus armeniaca L . و مترادف آنArmeniaca vuglaris Lam . است.
مشخصات
درخت زردآلو به بلندی 6- 4 متر با تاج
کروی است. پوست تنه آن در جوانی ظریف به رنگ سبز مایل به قهوهای پس از آن در سنین
پیری و در درختان کهن به رنگ مایل به قرمز درآمده و ترکهای محسوسی میخورد. برگهای
آن ساده قلبیشکل، لیز به رنگ سبز درخشان و زیبا که کناره آن دندانهدار است و دمبرگ
درازی دارد. گلهای آن در اوایل بهار به رنگ سفید یا صورتی بدون دم گل بهطور منفرد
یا دوتایی ظاهر میشود. میوه آن که در گونههای وحشی کوچک است در انواع پرورش یافته
نسبتا درشت، خوش طعم، شیرین، کرویشکل کمی تخممرغی و گوشت آن به رنگ زرد روشن و در
داخل آن هستهای قرار دارد که دارای پوست سخت خشبی ولی برخلاف هلو صاف است و معمولا
در اغلب ارقام به گوشت نمیچسبد.
معارف گیاهی، ج2، ص: 134
در داخل هسته، مغزی به شکل بادام با پوست
نازک وجود دارد که طعم آن شیرین و در برخی موارد تلخ است. میوه زردآلو معمولا در اقلیم
مناطق معتدله ایران در تیر و مرداد میرسد.
زردآلو بومی منچوری، مغولستان و شمال چین
است و ابتدا آن را بومی ارمنستان میدانستند و به همین علت نام آن را منسوب به ارمنستان
گذاردهاند. در ایران در مناطق استپی کشت میشود و انواع متنوعی دارد. تکثیر زردآلو
از طریق پیوند آن انجام میگیرد و هسته زردآلو فقط به منظور به دست آوردن پایه برای
پیوند کاشته میشود. پیوند زردآلو شکمی و پایههایی که بیشتر برای پیوند انتخاب میشوند
عبارتاند از: برای خاکهای عمیق و مناطق گرم و آفتابی معمولا از پایه حاصله از هسته
زردآلو استفاده میشود و در مناطقی با خاکهای آهکی، بادام به عنوان پایه زردآلو به
کار میرود.
در بعضی مناطق پایه هلوی وحشی را برای
پیوند زردآلو انتخاب میکنند که متأسفانه اغلب پاجوشهای غیر پیوندی میدهد. پیوند زردآلو
را معمولا در ارتفاع 10- 8 سانتیمتر از سطح خاک میزنند.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در مغز هسته زردآلو
وجود روغن چرب و روغن اتری یا اتریالاویل 228] و چند انزیم و آمیگدالین گزارش شده
است و در میوه زردآلو لیکوپن و آلفا- کاروتن 229] و ویتامینA یافت میشود]G .I .M .P[ .
در سند و گزارش علمی دیگری آمده است که
در مغز هسته زردآلو، روغن چرب و پروتئین 230]، قند آرابینوز، خاکستر، اسانس روغنی فرّار،
آمیگدالوزید[231]، امولسین، لاکتاز سلوبیاز[232] و ویتامینA وC
وجود دارد [روا*].
گلوکوزید آمیگدالین تحت تأثیر انزیمها
و آب به گلوکوز و سیانیک اسید[233] و
معارف گیاهی، ج2، ص: 135
بنزآلدئید[234] تجزیه میشود [چیو* و کاریونه
و کیمورا*]. سیانیک اسید به فرمولHOCN
یک ترکیب سمّی است.
در هریک صد گرم گوشت شیرین زردآلو مواد
زیر وجود دارد:
آب 85 گرم، هیدراتهای کربن 12 گرم، پروتئین
1 گرم، خاکستر 7/ 0 گرم، کلسیم 17 میلیگرم، فسفر 23 میلیگرم، آهن 5/ 0 میلیگرم،
سدیم 1 میلیگرم، پتاسیم 281 میلیگرم، ویتامینA 2700 واحد بینالمللی، ویتامینC 10 میلیگرم، تیامین
03/ 0 میلیگرم، رایبوفلاوین 04/ 0 میلیگرم، نیاسین 6/ 0 میلیگرم و مقدار زیادی منیزیم.
خواص- کاربرد
کاربرد زردآلو در مناطق خاور دور، طبق
آنچه که در مدارک علمی طب سنتی منتشره در مغرب زمین آمده است: در کره از مغز هسته آن
به عنوان داروی سینه و معالجه خشکی حلق و گلو استفاده میشود [چونگ**]. و برای بیماریهای
ورم حنجره (لارنژیت) و بیماریهای ریه و آبسهها به کار میرود [ایشیدویا]. در چین
و ژاپن به عنوان تصفیهکننده خون و ضد سرفه [روا*]، مسکّن ناراحتیهای مرکز تنفسی
[چیو*]، و مقوی و ضد تشنج و برای سرماخوردگیهای سخت و آسمهای برونشیتی 235] [ایچیمورا]،
روماتیسم، ورمهای پا و یبوست تجویز میشود [لوئی**]. جوشانده برگ پخته زردآلو اشتهاآور
است [هو]. روغنی که از مغز هسته آن گرفته میشود به ترکیبات دارویی ضد سرفه اضافه میشود
[کاریونه و کیمورا*]. در هند و چین مرسوم است که لهشده زردآلو را میجوند ولی بلع
نمیکنند و به این ترتیب معتقدند که لولههای برونشی از سرما در دوران زمستان محافظت
میشود و آسیب نمیبیند [کروست و پتلو**]. [استوارت معتقد است که گل و برگ و مغز هسته
و خلاصه تمام قسمتهای هوایی گیاه در موارد فوق مؤثر است.
زردآلو از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب
سنتی سرد و تر است و شیرین آن کمی گرم میباشد. از نظر خواص آن بازکننده گرفتگیهای
مجاری عروق و نرمکننده سفتیها میباشد. زردآلوی شیرین ملین مزاج است و برای گرممزاجان
مفید است و موجب رفع بدبویی دهان میشود. خوردن آب پخته یا خیسکرده برگه آن مسهل
معارف گیاهی، ج2، ص: 136
شاخه زردآلو با گل
صفرا و ملین مزاج است. تشنگی و غلیان خون
و صفرا و التهاب معده را فرومینشاند.
آروغ را قطع میکند. اگر شخص تبدار که
تب گرم صفراوی دارد آن را بخورد و روی آن آب گرم و عسل بنوشد و قی کند تب او قطع میشود.
زردآلو خیلی زود فاسد و متعفن میشود، نفاخ است و در این صورت آروغ ترش ایجاد میکند
و ممکن است تب بیاورد، برای سردمزاجان و معده ضعیف اشخاص کهنسال نیز مضر است. از این
نظر برای عدم مواجهه با این ضررهای آن باید با شکر، مصطکی و انیسون، زیره و کندر خورده
شود. اگر روی آن آب خورده شود خصوصا اگر آب سرد خورده شود و یا اینکه زردآلو را بعد
از غذای سنگین بخورند، بسیار مضر است و در این قبیل موارد برای اصلاح باید سعی کرد
قی کنند و با تنقیه با هلیله یا تخم رازیانه چند روز پیدرپی و یا سکنجبین خوردن رفع
ناراحتیها شود. ناشتا خوردن زردآلو بسیار بد است و مداومت در خوردن آن باعث دلدرد
میشود و برای رفع آن باید شکر و انیسون خورد.
معارف گیاهی، ج2، ص: 137
مغز هسته زردآلو اگر تلخ باشد گرم و خشک
است و اگر شیرین باشد کمتر گرم و خشک است و از نظر خواص مقوی نیروی جنسی و دیرهضم است.
از این نظر باید با نمک بو داده و خورده شود. روغن مغز هسته آن اعم از تلخ و شیرین
بازکننده گرفتگیهاست و خشونت حلق و زبری پوست را رفع میکند. خوردن 5 گرم از روغن
مغز تلخ آن کشنده کرم معده و مسهل قوی است و ورم مقعده را تحلیل میبرد و سنگ مثانه
را خرد میکند و برای شکم روش سرد مفید است. ریختن چند قطره آن در گوش برای تسکین درد
گوش و رفع سنگینی شنوایی نافع است و در سایر خواص خیلی شبیه روغن بادام تلخ است.
مقدار خوراک آن تا 15 گرم و روغن مغز شیرین
آن ضعیفتر از تلخ آن است.
خوردن مغز تلخ هسته زردآلو ممکن است ایجاد
مسمومیت نموده و باعث آشفتگی شود و علاج آن قی کردن آن است و با خوردن ربهای میوههای
ترش رفع میشود.
برگ و شکوفه زردآلو از نظر طبیعت سرد و
خشک است. و خوردن دمکرده برگ آن دافع کرم معده و مدرّ است و ریختن آن روی ورمها موجب
تحلیل ورمها میشود. اگر برگ خشک آن به قدر 10 گرم با آب سرد خورده شود اسهال را قطع
میکند و بند میآورد و اگر چند قطره از آب برگ آن در گوش ریخته شود، مسکن درد گوش
است.
چند رقم زردآلو
مقطع میوه
معارف گیاهی، ج2، ص: 138
خوردن شکوفه زردآلو خواصی نظیر برگ آن
دارد. شکوفههای خشکشده زردآلو خونریزی داخلی و بیرونی را بند میآورد.
نظری به تحقیقات جدید در مورد خواص درمانی
زردآلو
طبق تحقیقات علمی جدید زردآلو در ردیف
بالای لیست میوهها و سبزیهای ضد سرطان بخصوص ضد سرطان ریه و شاید هم سرطان لوز المعده
جای دارد. هر دو نوع سرطان یاد شده در ارتباط با سیگار کشیدن هستند. علت این اثر مفید
وجود مقدار زیادی ماده شیمیایی بتاکاروتن 236] یا پروویتامینA [237] در زردآلو و سایر
میوهها و سبزیهای نارنجی و سبز تیره میباشد که برای پیشگیری و تا حدودی نیز کنترل
انواعی از سرطانها بخصوص سرطان ریه و پوست بسیار مؤثر است. توصیه دانشمندان این است
که برای داشتن بیشترین نتیجه، بهتر است برگه زردآلو خورده شود زیرا تراکم و غلظت بتاکاروتن
در آن خیلی بیشتر از زردآلوی تازه است.
طبق بررسیهای جدید روشن شده است که در
مغز هسته زردآلو، نظیر مغز هسته هلو و گیلاس و آلبالو و سیب و آلو و بادام تلخ، ماده
شیمیایی به نام لتریل 238] یافت میشود. لتریل یا ویتامینB 71 ? از نظر شیمیایی از دو مولکول قندی یکی بنزآلدئید[239]
و دیگری سیانید[240] تشکیل شده که نام آن آمیگدالین 241] است، که با مقدار کم و در
حد مجاز و با نظر پزشک به عنوان دارویی از گروه نیتریلوزیدها[242] معمول میباشد. لتریل
از موادی است که مصرف در حد مجاز آن ممکن است ضد سرطان باشد ولی به علت داشتن ماده
سمّی سیانید معمولا توصیه نمیشود. مصرف آن جز در چند ایالت در غالب ایالات امریکا
طبق قانون ممنوع است. طبق آزمایشهایی که شده اگر 30- 5 مغز هسته زردآلو بهطور پراکنده
در تمام ساعات روز به تدریج خورده شود ممکن است اثر ضد سرطانی داشته باشد ولی اگر یکجا
و در یک نشست خورده شود مسمومکننده است. اما استعمال خارجی بادام تلخ و مغز هسته زردآلو
برای تعداد زیادی از
معارف گیاهی، ج2، ص: 139
بیماریها مفید و معمول میباشد. لتریل
یکی از انواع ویتامینهایB
است که در مخمّر آبجو وجود ندارد.
توجه: مغز هسته زردآلو به سبب داشتن آمیگدالین
یا لتریل سمّی است و اگر مقدار زیادی در یک نشست خورده شود بخصوص در اطفال ممکن است
ایجاد مسمومیت نماید.
معارف گیاهی، ج2، ص: 140
//////////////
/////////
زرد آلو (نام علمی: Prunus armeniaca) یک گونه از خانواده گلسرخیان است. این درخت کوچک که میوه
آن خوراکی است از دوران پیشاتاریخی کشت میشدهاست.
محتویات
[نمایش]
زرد آلو در زبان ارمنی «دزیران»، در
ترکی آذربایجانی اریک (ərik) و در ترکی استانبولی قیسی (Kayısı) نامیده میشود.
/////////
قس مشمش در عربی:
المِشْمِش هي شجرة مثمرة ذات حجم متوسط
يتراوح طولها بين 2 و3 مترا، وتصل الأشجار المعمرة منها مايزيد عن ثمانية أمتار، أوراقها
ذات شكل قلبي مع أطراف مدببة. طول الأوراق يصل لـ10 سم وعرضها بين الـ3 و4 سم. تسقط
أوراقها في الخريف وتزهر في الربيع وفي الصيف تنضج ثمار المشمش. أزهارها ذات لون أبيض
مائل إلى الوردي. تبدو ثمارها شبيهة بثمار الخوخ والنكتارين حيث لون المشمش يكون أصفرا
أو برتقالى عليه مسحة حمراء. لثمرة المشمش نواة واحدة. وتختلف كمية طرحها وانتاجها
من شجرة لإخرى .
////////
قس اریک در آذری:
اریک، گولچیچکلر خانوادهسیندن بیتکی
نوعو. اریک یاخیندان شفتالی، بادام، گاوالی و گیلانار ایله باغلانتیسی وار. اریک
چینده اولارمیش و اورادان جنوب قوطبوندان سونرا بوتون قارّهلره یاییلیب. ان
بؤیوک اریک حاصیل ائدن اؤلکهلر ۲۰۱۱جی میلادی ایلده تورکیه، ایران، اؤزبکیستان،
ایتالیا و الجزایر ایمیش.[۱] اریک یایین اورتالاریندا
یئتیشر.[۲]
Adi ərik mart-apreldə çiçəkləyir. Çiçəkləri ağ və ya açıq
çəhrayıdır, yarpaqlarından çox əvvəl açılırlar. Çiçək saplaqları qısadır.
Meyvələri iyun-avqustda yetişir. Meyvələri birçəyirdəkli olub, rəngi ağ, sarı
və qırmızı-narıncı olur. Meyvəsinin ağırlığı 3-18 q, forması isə müxtəlifdir.
Ətliyi şirəli, şirin və ya turşa-şirindir. Adi ərik təzə halda istehlak edilir.
Ondan kompot, şirə, mürəbbə, cem, marmelad, pat, pastila, jele, povidlo, sukat,
karamel üçün içlik və şərab hazırlanır, həmçinin qurudulur. Çəyirdəyi ilə
birlikdə qurudulduqda uryuk, çəyirdəksiz bütöv qurudulduqda qaysı, iki yerə
bölünüb qurudulduqda isə kuraqa adlanır. Qurudulmuş ərikdən tamlı qatqı kimi
bir çox xörəklərin hazırlanmasında istifadə olunur. Çəyirdəyinin qabığından
aktivləşdirilmiş kömür, budaqlarının ifraz etdiyi qətranlardan isə kley
hazırlanır. Balverən bitki kimi az məşhurdur. Çünki çox qısa müddətdə
çiçəkləyir. Yabanı ərik qiymətli calaq materialı hesab edilir. Mədəni sortların
yetişdirilməsində onun böyük əhəmiyyəti vardır.[1]
//////////
قس مِشمِشه* در عبری:
מִשמֵש (שם מדעי: Prunus armeniaca) הוא עץ נשיר נושא פרי, שמקורו בסין. הוא משתייך לסוג פרונוס, שעימו נמנה גם השזיף.
גודל העץ מוגדר כבין קטן לבינוני וחופתו הצפופה והמתפשטת מגיעה לגבהים של 8 - 12 מטר. צורת עליו מזכירה לב, קצותיהם מחודדים, אורכם כ-8 ס"מ ורוחבם 3 - 4 ס"מ; צבעיהם ירוק כהה. צבע פרחיו נע בין לבן לוורדרד. הפרי דומה לאפרסק או לנקטרינה, וצבעיו נעים בין צהוב לכתוםולעתים נזרק בהם גם צבע אדום. פניו חלקים וכמעט חסרי שערות. הפרי הוא גלעיני, בכל אחד זרע אחד בלבד. עונתו של הפרי בין אמצע מאי לסוף יולי. טעמו של הפרי חמוץ-מתוק. את פריו נוהגים לאכול טרי, מיובש או משומר, ומכינים ממנו ריבות או לפתנים. גלעינו המוצק של הפרי משמש בישראל כמשחק ילדים ומכונה בשם "גוגו" או ברבים- "גוגואים".
////////////
قس مواپریکوتی در سواحلی:
Mwaprikoti ni mti mdogo wa familia Rosaceae. Matunda yake huitwa maaprikoti. Asili ya mti huu haijulikani, kwa
sababu ulipandwa sana kabla ya historia. Sikuhizi hupandwa mahali pengi katika
kanda za nusutropiki.
////////////
قس مِشمِش در کردی:
Agahdarî: Kurdiya
vê rûpelê ne baş e.
Derbarê vê pirsgirêkê de li ser rûpela guftûgoya vê gotarê nêrîna xwe binivîse. |
mişmiş
|
|
glozekeka mişmişan
|
|
Cîhan:
|
|
Parçe:
|
|
Çîn:
|
|
Kom:
|
|
Famîle:
|
|
Cins:
|
|
Binecins:
|
|
Rêze:
|
Armeniaca
|
Cure:
|
P. armeniaca
|
Mişmiş navê derk û fêkiyê ew darê ye. Mişmiş fêkîyeka zer e. Ku
çir dibe yê kesk wek behîvên şîrin e. Keskeskî tê xwerin. Du cureyên xwe hen e.
Cureyekî xwe dendikê xwe şîrine, pê ra dibêjin şekirpere. Cureyî xwe yê din
dendikên xwe tal in.
///////////
قس اُ ریک در ازبکی:
Oʻrik — raʼnoguldoshlar oilasiga mansub daraxtlar turkumi; mevali oʻsimlik. Vatani — Oʻrta Osiyo. Osiyoda 10 turi maʼlum. Oddiy Oʻ. (Armeniaca vulgaris), manchjuriya Oʻ.i (A. mandshurica), sibir Oʻ.i (A. sibirica), david Oʻ.i (A. davidiana) va qora Oʻ. (A. dasycarpa) turlari keng tarqalgan. Shim. Hindiston, Eron, Turkiya, Italiya, Ispaniya, Shim. va Janubiy Afrika, Shimoliy Amerika mamlakatlari va Avstraliya, Oʻrta Osiyo, Zakavkazye hamda Rossiyaning Yevropa qismi jan.da
yetishtiriladi. Oʻrta Osiyoda va Xitoyda 5 ming yil, Janubiy Yevropada 2 ming
yil oldin madaniylashtirilgan. 500 dan ortiq navi bor. Jahon boʻyicha yalpi
hosili 2,7 mln. t. Oʻzbekistonda 35 ming t (1999), ekin maydoni jihatidan
mevali daraxtlar orasida 4oʻrinni egallaydi.
//////////
قس خوبانی در پنجابی:
خوبانی اک فروٹ تے ایہدےرکھ دا ناں اے۔ ایہ گلاب ٹبر توں اے۔
خوبانی اک نکا رکھ اے جیہڑا 8 توں 12 میٹر تک اچا جاندا اے۔ ایہدی ٹیسی گھنی تے پھیلی ہوندی اے۔ ایہدے پتے انڈے ورگے 5 توں 9 سینٹی میٹر لمے تے 4 توں 8 سینٹی میٹر تک چوڑے ہوندے نیں جنہاں دا شروع گول تے انت چنجوالہ تے چنگیاں کناریاں ہوندیاں نیں پھل 2،4 تے 5 سینٹی میٹر دے گھییر دے جنہاں دیاں 5 چٹیاں تے گلابی پتیاں ہوندیاں نیں۔ پھل بسنت وچ پتیاں توں پہلے کلے یا جوڑیاں وچ کھڑدے نیں۔
//////////
قس معمولی مندته در پشتو:
معمولي مندته (په لاتين:Prunus armenica ) د آلوگانو څخه یوه مېوه ده چی د آسيا څخه نړۍ ته پراخه شوه. په اوس وخت کی
معمولی مندته د نړۍ په بیلا بیلو سیمو کی کرل کېږي.
/////////////
قس قیسی در کردی سورانی:
قەیسی بڕێکی زۆری لە ڤیتامین A تێدایە، بە تایبەتی کە وشککراوەتەوە. خواردنی سێ دانە قەیسی قەبارە مام ناوەندی نزیکەی 45% ی پێویستی رۆژانەی ئەم ڤیتامینە دابین دەکات. ھەروەھا قەیسی بڕێکی باشی لە ڤیتامین C و پۆتاسیۆم تێدایە، لەگەڵ ئەوەی کە کۆلیستیرۆلی تێدانییە.
یەک دانە قەیسی تەنھا 20 کالۆری وزەی تێدایە. قەیسی وشککراوە بۆ چارەسەرکردنی قەبزی سوودی لێ وەردەگیرێت. زەیتی تۆی قەسی بەکاردێت لە ئاوێتەکانی جوانکاری و پیشەسازی سابون و گەلێک لە ئاوێتەکانی پێست.
بۆ ئەو کەسانەی کە ھەستەوەریان بە خواردنی بە قەیسی ھەیە، قەیسی وشک بە گازی دووەم ئۆکسیدی گۆگرد مامەڵەی لەگەڵدا دەکرێت وەکو پارێزەری رەنگ و کومکردنەوەی ئەگەری ھەستەوەری. ناوکە تاڵەکەی قەیسی بڕێک لە مادەی سایانیدی تێدایە، کە مادەیەکی ژەھراوییە، بۆیە ئامۆژگاری ناکرێت کە ناوکی قەیسی بخورێت بەتایبەتی لە لایەن منداڵانەوە.
قەیسی قوتووکراو، ھەمان تامی قەیسی تازەی ھەیە، لەبەر ئەوەی کە تا بە تەواوی پێدەگات، تام و رەنگی تەواو وەردەگرێت ئینجا قوتووبەند دەکرێت. لە رووی بەھای خۆرکیشەوە، ئەوندە جیاوازی نییە لەگەڵ قەیسی تازەدا
///////////
قس زردآولو در ازبکی:
Зардолу (ном алме: Prunus armeniaca)
- яке аз меваҳои маъмули Тоҷикистону Осиёи Марказӣ ва Қафқоз.
Дар дунё 1600 навъи зардолу, дар Тоҷикистон қариб 120 навъ, дар Конибодому Исфара зиёда
аз 90 навъи зардолу парвариш карда мешавад. Навъҳо: аҳрорӣ, хурмоӣ,
кафак, бинигорӣ, мирсанҷалӣ, тоҷxибоӣ, бобоӣ, руиxонон (сурх), лола, лоларух,
учма (сурх, сафед), боқитаппак, обак, маҳтобӣ, луччак, ҷавпазак, шишахурмоӣ,
субҳонӣ, нишонбойӣ, қандак, моҳтобпазак, пешпазаки самарқандӣ, арзаникатта,
августпазаки бегоҳӣ, исфарак, ниёзӣ, абрикос, ширпайванд, хасак ва ғ.
Ин навъҳо барои хушккунӣ, истеъмол дар ҳолати тарӣ ва консерванамоӣ қулай
мебошад.
/////////////
قس ئۆرۈك در اویغوری
//////////////
Prunus armeniaca
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Prunus armeniaca
|
|
Apricot fruits
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Subgenus:
|
|
Section:
|
Armeniaca
|
Species:
|
P. armeniaca
|
·
Armeniaca ansu (Maxim.)
Kostina
·
Prunus ansu (Maxim.) Kom.
·
Armeniaca
holosericea (Batalin) Kostina
·
Armeniaca armeniaca (L.) Huth
|
Prunus armeniaca ("Armenian plum"),[3] the most commonly cultivated apricot species, also called ansu
apricot,[1] Siberian apricot,[1] Tibetan apricot,[1] is a species of Prunus, classified with the plum in the subgenus Prunus. The native range is
somewhat uncertain due to its extensive prehistoric cultivation, though almost certainly
somewhere in Asia. It is extensively cultivated in many countries and has
escaped into the wild in many places.[4][5][6]
Contents
[show]
Prunus armeniaca is a small tree, 8–12 m (26–39 ft) tall, with a trunk up to
40 cm (16 in) in diameter and a dense, spreading canopy. The leaves are ovate, 5–9 cm (2.0–3.5 in) long and
4–8 cm (1.6–3.1 in) wide, with a rounded base, a pointed tip and a
finely serrated margin. The flowersare 2–4.5 cm (0.8–1.8 in) in
diameter, with five white to pinkish petals; they are produced singly or in
pairs in early spring before the leaves. The fruit is a drupe similar to a small peach, 1.5–2.5 cm (0.6–1.0 in)
diameter (larger in some modern cultivars), from yellow to orange, often tinged red
on the side most exposed to the sun; its surface can be smooth (botanically
described as: glabrous) or velvety with very short hairs (botanically: pubescent). The flesh is usually firm and not very
juicy. Its taste can range from sweet to tart. The single seed is enclosed in a hard, stony shell,
often called a "stone", with a grainy, smooth texture except for
three ridges running down one side.[7][8]
Apricot and its
cross-section
Apricots drying
on the ground in Turkey
The origin of the species is disputed. It
was known in Armenia during ancient times, and has been cultivated there for so long, it
is often thought to have originated there.Seeds of the apricot have been
discovered during archaelogie excavations of the Garni Temple and Shengavit
settlement, having a history of 6 000 years.[9][10] Its scientific name Prunus
armeniaca (Armenian plum) derives from that assumption. For example,
De Poerderlé, writing in the 18th century, asserted, "Cet arbre tire
son nom de l'Arménie, province d'Asie, d'où il est originaire et d'où il fut
porté en Europe ..." ("this tree takes its name from Armenia,
province of Asia, where it is native, and whence it was brought to Europe
...").[11] An archaeological excavation
at Garni in Armenia found apricot seeds in
an Eneolithic-era site.[12] Despite the great number of
varieties of apricots that are grown in Armenia today (about 50),[10] according to Vavilov its center of originwould be the Chinese region, where the domestication of apricot would have
taken place. Other sources say that the apricot was first cultivated in India
in about 3000 BC.[13]
Its introduction to Greece is attributed to Alexander the Great;[13] later, the Roman General Lucullus(106–57 B.C.) also would have imported
some trees – the cherry, white heart cherry, and apricot – from Armenia to Rome[citation needed]. Subsequent sources were often confused
about the origin of the species. Loudon (1838) believed it had a wide native range including Armenia, Caucasus, the Himalaya, China, and Japan.[14]
Apricots have been cultivated in Persia since antiquity, and dried ones were an important commodity on
Persian trade routes.
More recently, English settlers brought the apricot to the English colonies in the New
World. Most of modern American production of apricots comes from the seedlings
carried to the west coast by Spanish missionaries.
Today, apricot cultivation has spread to
all parts of the globe with climates that support
Seeds or kernels of the apricot grown
in central Asia and around the Mediterranean are so sweet, they may be substituted for almonds.[citation needed] The Italian liqueur amaretto and amaretti biscotti are flavoured with extract of apricot
kernels rather than almonds.[citation needed] Oil pressed from these cultivar kernels,
and known as oil of almond, has been used as cooking oil. Kernels contain between 2.05% and
2.40% hydrogen cyanide, but normal consumption is insufficient to produce serious effects.[15][clarification
needed]
The scientific name armeniaca was
first used by Gaspard Bauhin in his Pinax Theatri Botanici (page 442), referring
to the species as Mala armeniaca "Armenian apple".
It is sometimes stated that this came from Pliny the Elder, but it was not used by Pliny. Linnaeus took up Bauhin's epithet in the first
edition of his Species Plantarum in 1753.[16]
The name apricot is
probably derived from a tree mentioned as praecocia by Pliny.
Pliny says "We give the name of apples (mala) ... to peaches (persica)
and pomegranates (granata) ..."[17] Later in the same section he
states "The Asiatic peach ripens at the end of autumn, though an early
variety (praecocia) ripens in summer – these were discovered within the
last thirty years ...".
The classical authors connected Greek armeniaca with
Latin praecocia:[18] Pedanius Dioscorides' " ... Ἀρμενιακὰ, Ῥωμαιστὶ δὲ βρεκόκκια"[19]and Martial's "Armeniaca, et praecocia
latine dicuntur".[20] Putting together the Armeniaca and
the Mala obtains the well-known epithet, but there is no
evidence the ancients did it; Armeniaca alone meant the
apricot. Nonetheless, the 12th century Andalusian agronomist Ibn al-'Awwam refers to the species in the
title of chapter 40 of his Kitab al-Filaha as والتفاح الارمني, "apple
from Armenia", stating that it is the same as المشمش
or البرقوق ("al-mishmish" or "al-barqūq").
Accordingly, the American
Heritage Dictionary under apricot derives praecocia from praecoquus,
"cooked or ripened beforehand" [in this case meaning early
ripening], becoming Greek πραικόκιον praikókion "apricot"
and Arabic البرقوق al-barqūq, a term that has been used for a variety
of different members of the genus Prunus (it currently refers
primarily to the plum in most varieties of Arabic, but some writers use it as a catchall term for Prunus fruit).
The English name comes from earlier "abrecock"
in turn from the Middle French abricot, from Catalan abercoc.[21] Both the Catalan and the Spanish albaricoque were
adaptations of the Arabic, dating from the Moorish rule of Spain.
However, in Argentina, Chile, and Peru, the word for "apricot" is damasco,
which could indicate that, to the Spanish settlers of Argentina, the fruit was
associated with Damascus in Syria.[22] The word damasco is
also the word for "apricot" in Portuguese (both European and Brazilian, though in Portugal the word alperce is
also used).
An Armenian
stamp featuring Prunus armeniaca.
The Chinese associate the apricot with education
and medicine. For instance, the classical word 杏壇 (literally:
'apricot altar') which means "educational
circle", is still widely used in written language. Chuang Tzu, a Chinese philosopher in 4th
century BCE, told a story that Confucius taught his students in a forum
surrounded by the wood of apricot trees.[23] The association with medicine
in turn comes from the common use of apricot kernels as a component in traditional
Chinese medicine, and from the story of Dong Feng (董奉), a physician
during the Three Kingdoms period, who required no payment from his patients except that they plant apricot
trees in his orchard on recovering from their illnesses, resulting in a large
grove of apricot trees and a steady supply of medicinal ingredients. The term
"Expert of the Apricot Grove" (杏林高手) is still used as a poetic reference to
physicians.
In Armenia, the wood of the apricot tree is
used for making wood carvings such as the duduk, which is a popular wind instrument in
Armenia and is also called the apricot pipe. Several hand-made souvenirs are
also made from the apricot wood.
1.
^ Jump up to:a b c d John H. Wiersema. "USDA Germplasm Resources Information Network (GRIN)". Ars-grin.gov. Retrieved 2012-06-22.
3.
Jump up^ "apricot". The Oxford Companion to
Food (2nd ed.). Oxford: Oxford
University Press. 2006. ISBN 978-0-19-101825-1. External link in |chapter= (help)
5.
Jump up^ Australia, Atlas of Living. "Prunus armeniaca : Apricot – Atlas of Living Australia". bie.ala.org.au.
6.
Jump up^ Altervista Flora Italiana, Albicocco, Prunus armeniaca L. includes photos and European distribution map
10.
^ Jump up to:a b "VII Symposium on Apricot Culture and Decline". Actahort.org. Retrieved 2012-06-22.
11.
Jump up^ De Poerderlé, M. le Baron
(MDCCLXXXVIII (1788)). Manuel de l'Arboriste et du Forestier Belgiques:
Seconde Édition: Tome Premier. à Bruxelles: Emmanuel Flon. p. 682. Check date values in: |date=(help) Downloadable Google Books.
12.
Jump up^ B. Arakelyan, "Excavations at
Garni, 1949–50" in Contributions to the Archaeology of Armenia,
(Henry Field, ed.), Cambridge, 1968, page 29.
13.
^ Jump up to:a b Huxley, A., ed. (1992). New
RHS Dictionary of Gardening 1: 203–205. Macmillan ISBN 0-333-47494-5.
14.
Jump up^ Loudon, J.C.
(1838). Arboretum Et Fruticetum Britannicum. Vol. II. London: Longman,
Orme, Brown, Green and Longmans. pp. 681–684. The genus is given
as Armeniaca. Downloadable at Google Books.
15.
Jump up^ Medicinal and Poisonous Plants of
Southern and Eastern Africa – Watt & Breyer-Brandwijk (1962)
18.
Jump up^ Holland, Philemon (1601). "The XV. Booke of the Historie of Nature, Written by Plinius Secundus:
Chap. XIII". James Eason at
penelope.uchicago.edu. pp. Note 31 by Eason relates some scholarship
of Jean Hardouin making the connection. Holland's
chapter enumeration varies from Pliny's.
&&&&&&&&
مصطکی
بفتح میم و سکون صاد و فتح طاء مهملتین و کسر کاف و یا و بضم میم
و فتح کاف نیز آمده و انباری کفته مصطکا بمد الف بر وزن فعللی معرب از مصطخای یونانی
است و یا مصطخی رومی و بعربی علک رومی و بسریانی کیا و نیز برومی و سندی کیه نامند
ماهیت آن
صمغ درختی است که در سباطه از بلاد شام و روم و ناحیه ارمنیه می
شود و چوب و برک آن لطیف و نازک مثل اراک و ثمر آن مائل بتلخی و آن صمغ در هنکام بودن
آفتاب در برج جوزا و حوالی آن از درخت آن مستخرج می شود و قوت آن تا بیست سال باقی
می ماند و آن دو قسم می باشد قسمی سفید نرم خوش بو صاف شفاف با اندک شیرینی و چسپندکی
بسیار بدندان در وقت خائیدن و تازۀ آن بحدی نرم است که سائیده نمی شود و این را نبطی
نامند و بهترین آن بزرک دانۀ آنست و این قسم مثل صموغ دیکر از قوت طبیعت از جوف درخت
تراوش کرده بیرون می آید بدون اعانت از خارج بخراش درخت آن و غیره و قسم دوم سیاه و
با تلخی و در اوصاف مذکوره ضد آن و قابل سحق است و این را قبطی نامند و بعضی کفته اند
که این قسم بزدن تیغ بر ساق و شاخهای درخت آن تراوش رطوبت از ان حاصل می کردد و دیکران
کفته اند که چوب و شاخهای نازک و برک تازۀ آن را جوش داده صاف نموده منعقد می سازند
و این قسم یافته می شود در زمین صافن از اعمال روس قریب بترکستان از اقلیم پنجم و این
قسم ردئ غیر جید است
طبیعت آن
کرم و خشک در آخر دوم و بعضی خشک در سوم دانسته اند و شیخ الرئیس
رح کفته که این مقدار کرمی و خشکی که در ان است در درخت آن نیست و آن لطیف و معتدل
است در سردی و کرمی و مرکب از جوهر لطیف مائی اندک کرم و جوهر کثیف ارضی است و همچنین
جمیع اجزای آن
افعال و خواص آن
ملطف و محلل و جالی و قابض و مقوی قوی و اعضای رئیسه و معده اعضاء
الراس و الصدر خائیدن آن با اندک صبر جاذب رطوبات و بلاغم از دماغ و کام و زبان و آشامیدن
آن رافع صداع بارد و نزلات بارده و بدستور بوئیدن و استنشاق آن با روغن زنبق و با هلیلجات
جهت وسواس و حدیث نفس و مبادی مالیخولیا و تسکین نوازل و تصفیۀ قصبۀ رئه برای آنکه
مسهل سودا است با آنها و با کندر جهت حدت دهن و تقویت حفظ فهم و طلای مطبوخ آن با زیت
جهت کزاز و رعشه و ضربان و ماندکی اعضا و لرز حمیات و ذرور آن در چشم جهت الصاق شعر
منقلب و چون در آتش اندازند و پارچۀ پنبه را در کلاب تر کرده بدود آن داشته بر چشم
صاحب رمد کذارند درد آن را تسکین دهد و چون با روغن کنجد جوش دهند و در کوش بچکانند
سدۀ آن را بکشاید و کری را نافع و قطور روغن ثمر آن در کوش محلل ریاح و مسکن درد آن
و خائیدن و یا سنون آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه جهت استحکام دندان و لثه و رویانیدن
کوشت و تسکین درد آن و خوشبوی دهان و جلب رطوبات از حوالی کام و زبان و دماغ و تقویت
معده بالمشارکه مفید و مضمضه بروغن ثمر آن مستحکم کنندۀ دندان متحرک و مسواک کردن بچوب
و شاخهای آن جالی دندان و مستحکم کنندۀ آن و لثۀ مسترخیه و آشامیدن آن جهت سرفه و نفث
الدم و تصفیۀ قصبۀ رئه و با ادویۀ قاطعۀ دم حابس آن از هر عضو که باشد اعضاء الغذاء
و النفض آشامیدن آن جهت تقویت معده و امعا و کبد و کرده و خوش بوئی معده و برانکیختن
اشتهای طعام و کسر ریاح و رفع سوء هضم و قراقر و فواق ریحی و تحلیل ریاح و تحریک جشا
و ورم احشا و مغص خصوص با آب کرم یا با آب سرد جهت انحدار رطوبات و رفع بلت از معده
صاحب شفاء الاسقام کفته چون مصطکی را با آب سرد بیاشامند احداث بلت و رطوبت می نماید
در معده بخلاف آنکه با آب کرم بیاشامند و اکر در معده رطوبت بسیار باشد و مصطکی را
با آب سرد که در ان کلقند مالیده صاف کرده باشند بیاشامند تلیین طبیعت می نماید بعسر
و مداومت بران باعث حبس و قبض بطن است و با غاریقون مسهل بلغم و با صبر مسهل صفرا و
با هلیلجات مسهل سودا و با کهربا قاطع نفث الدم و چون یک درم آن را با دو درم شکر سوده
بیاشامند به آب تلیین طبیعت نماید و تقویت معده بخشد و بادها دفع کند و اخلاط غلیظۀ
بلغمیه را تحلیل دهد و فضول را منحدر سازد و طبع را نرم دارد خواه شب وقت خواب و یا
صبح بیاشامند و یا شام و یا قبل از طعام و یا بعد از ان و چون در آب جوش دهند و بیاشامند
جهت نفث الدم و حبس اسهال و تقویت معده و احشا و چون یک درم آن را در یکرطل آب در کوزۀ
آب ندیده تازه جوش دهند تا دو ثلث آن برود و بیاشامند و چون صرف کردد تجدید نمایند
باز در کوزۀ تازۀ دیکر جهت استسقای زقی و غثیان و زحیر و تقویت هضم مجرب و بدستور چون
اجزای درخت آن را در آب بجوشانند و صاف کرده بیاشامند و جمیع اجزای درخت آن از ثمر
و برک و شاخ و ساق و بیخ همه قابض اند و پوست درخت آن قائم مقام اقاقیا و عصارۀ لحیه
التیس است که هوفقسطیداس نامند و همچنین عصارۀ برک تازۀ آن و از ثمر آن روغنی ترتیب
می دهند شدید القبض و لطیف و ملین آشامیدن و مالیدن آن جهت اوجاع رحم و سیلان رطوبات
ردیه از ان و برآمدکی آن و معده و بر موضع معده و کرده و مثانه جهت تقویت و تحلیل ریاح
آن و هیضه و فواق و سوء هضم و چون اجزای آن را بتمامی بجوشانند با آب و مکرر کنند یعنی
آن آب را صاف نموده باز اجزای تازه داخل کرده جوش دهند و همچنین تا آنکه غلیظ کردد
و بیاشامند جهت نفث الدم و قرحۀ امعا و اسهال و برآمدکی ناف و رحم مفید و ضماد برک
آن جهت برآمدکی مقعده و رحم حادث از سردی نافع مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن کندر
بوزن آن و یک وزن و نیم علک البطم و در تقویت معده و جکر بوزن آن اذخر کفته اند مصطکی
مضر مثانه است مصلح آن خیسانیدن آنست در سرکۀ انکوری یک شبانه روز پس خشک نموده استعمال
نمودن با کثیرا و یا بتنهائی و کویند مصلح آن قند و صمغ عربی است و مغز کردکان و کشنیز
نیز کفته اند آلات المفاصل و الجروح و القروح آشامیدن مصطکی جهت جبر کسر و کوفتکی اعضا
و ضربه و صدمه و سقطه و نطول آن مقوی اعضای مسترخیه و جابر استخوان شکسته شده و ضربه
رسیده و سقط و کوفتکی اعضا و ذرور مصطکی نرم سوده بر اورام و اوجاع و بی جا شدن اعضا
و زخمها و بستن آنها بپارچه باعث تحلیل اورام و تسکین اوجاع و بجا آمدن عضو بی جا شده
و التحام زخمها است خصوص که اول به آب طبیخ اجزای آن عضو را شسته باشند مکرر و مالیدن
آن بر اوجاع بارده و تقعد مفاصل با روغنهای کرم محلل و بتنهائی جهت التیام قروح و بدستور
تدهین بدهن و کل آن و کفته اند سیاه قبطی آن در تحلیل صلابات اقوی از سفید آنست الزینه
آشامیدن و طلای آن جالی بشره و سرخ کنندۀ رخسار و طریق داخل نمودن مصطکی در تراکیب
و جوارشات و حبوب و دهن و سفوف آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
مصطکی . [ م َ طَ ] (معرب ، اِ) (از یونانی ماستیخه
) صمغ زردرنگ که از درخت ضرو تراود. (یادداشت مولف ). یک نوع سم سقزی خوشبو و شبیه
به کندر که آن را اراء و پلاجور و رماس و رماست و کیه نیز گویند و درخت آن را و کشک
و ولمشک نامند. (ناظم الاطباء). صمغی است زردرنگ . (غیاث ) (آنندراج ). صمغ درختی است
. (نزهةالقلوب ). علک الروم . (یادداشت مولف ) ۞ . علک رومی . (دهار) (مهذب الاسماء)
(زمخشری ). کیا. (یادداشت مولف ). مصطکی که آخر آن را باتلفظ کنند در لغت عرب «مصطکا»
به فتح یاضم میم و الف مقصور و «مصطکاء» به فتح میم و الف ممدود است و اصل آن کلمه
ای یونانی ۞ است و در فرانسه نیز آن را ماستیک
۞ نامند. آذربایجانیان گاهی نونی
نیز به آخر آن بیفزایند و مصطکین گویند. (از نشریه دانشکده
ادبیات تبریز سال 2 شماره 1). کرکم
. (منتهی الارب ). صمغی است که سپید آن را رومی مصطکی و سیاه آن را مصطکی نبطی گویند.
درختش ریزه تر از کندر و سپید آن نافع جهت معده و مقعد و روده و جگر و سرفه کهنه به نوشیدن . (از منتهی الارب ). نوعی است از
علک رومی و آن عربی اصلی نیست بلکه دخیل است در لغت عرب ، و هر دارویی که در وی مصطکی
بکار برند عرب آن را مصطک گوید.مصطکی را کیا نیز گویند و به پارسی رماس و رماست خوانند.
نیکوترین وی آن است که از قبرس آورند. مصطکی رومی بود و دو گونه است سفید که علک رومی
است و روغن مصطکی را از آن گیرند و به سریانی علکا نامند و سیاه که قبطی یعنی مصری
آن است . مصطکی سفید قطعه های بزرگ دارد و پوست درخت و چوب او به هم نیامیخته باشد.
درعطرها و علاجها بکار برند و روغن آن را به هر عضوی که بمالند نرم شود و جگر و معده
و امعارا تقویت کند و اشتها بیفزاید. سرفه و نفث الدم و عفونت زایل کند. (از تذکره صیدنه ابوریحان
بیرونی ). به پارسی کندر رومی خوانند و به سریانی کبا و به رومی مسطیخی و به یونانی
سحینوس گویند و آن را علک رومی و کیه نیز گویند. جهت دفع زخم معده و سردرد و شقاق لبها
و خونریزی زبان و سرفه بلغم و رانش شکم و شکستگی
استخوان و سستی اعضا و ترشح زخم موثر است و بول را براند و مضمضه آن دندانها محکم گرداند و جرب را نافع بود. (از
اختیارات بدیعی ). صمغ آن را صمغ مصطکی گویند گونه ای از سقز که به صورت شیرابه ای
بر اثر ایجاد شکاف از ساقه و شاخه های درختچه
مصطکی خارج می شود و به صورت قطرات کوچکی در محل شکاف منعقد می گردد. قطرات
سخت شده مصطکی به درشتی نخودی کوچک و رنگش زرد پریده و کمی شفاف است و بو و طعم آن
ملایم به جو و مطبوع میباشد. در گرمای 108 درجه ذوب می شود، و بر اثر جویدن بسهولت
در زیر دندان نرم می گردد. مصطکی کمی از آب سنگین تر است و در اتر و کلروفرم و اسانس
تربانتین و به مقدارکم در الکل حل می شود. گاهی مصطکی به جای آنکه بر روی شاخه ها و
ساقه درخت باقی بماند در پای درخت بر روی هم
انباشته شده به صورت قطعات نسبتاً بزرگ درمی آید. این قسم نوعی خالص مصطکی را تشکیل
می دهد. نوع اخیررنگ قهوه ای دارد و معمولاً دارای ماسه و ناخالصی های دیگر است . نوع
مرغوب مصطکی به صورت دانه های کوچکی است و به مصرف جویدن می رسد. کندر رومی . کندوک
. مصطکا. علک خاییدنی . کندور. علک رومی و مسطیخی :
به شرط بی بی شمس و به شرب باباخمس
به مصطکی و به بادام و پسته و عناب .
خاقانی (دیوان چ سجادی ص 55).
و رجوع به تحفه حکیم مومن و ذخیره خوارزمشاهی و تذکره داود ضریر انطاکی ص 397 و گیاه شناسی گل گلاب ص
217 شود. || درخت مصطکی ، درختچه ای است از تیره
سماقی ها که در حقیقت یکی از گونه های پسته به شمار می رود و شاخه های ناهموار
و برگ هایی مرکب از5 تا 12 زوج برگچه با یک برگچه
انتهایی دارد و معمولاً در نواحی بحرالروم (مدیترانه ) مخصوصاً مجمعالجزایر
یونان پرورش می یابد، از ساقه و شاخه های این درختچه بر اثر ایجاد شکاف شیرابه ای خارج
می شود که بسهولت قطرات کوچکی در محل شکاف منعقد می گردد معمولاً از هر درخت سالیانه
معادل 4 تا 5 کیلوگرم از این ماده که به مصطکی موسوم است به دست می آید. درخت علک رومی
. درخت کندوک .
/////////////
علک
هر صمغی که وی را توان خائیدن علک خوانند
و علک الانباط صمغ البطم خوانند و گفته شد طبیعت آن گرم و خشک بود دویم و گویند تر
است بهترین وی سفید بود و بزردی زند و در طبیعت نزدیک بود به مصطکی و علک رومی و گفته
شود و صمغ البطم در گوشت رویانیدن ریشها مانند راتینج بود در مرهمها بدل وی کنند و
اسحق گوید مضر بود به عصب و مصلح وی عسل بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه تحت عنوان علک البطم
مینویسد: علک بکسر عین و سکون لام و کاف ماهیت آن صمغ درخت بطم است حک آن را قلفون
و بفارسی سقز و باصفهانی قندرون نامند
لاتینPISTACIAE ACUMINATAE RESINA فرانسهTEREBENTHINE DE
PERSE انگلیسیPERSIAN TURPENTINE
اختیارات بدیعی، ص: 307
///////////
مصطکی، (به انگلیسی:Mastic) شیره زرینی زرد رنگی
است که در فارسی به نامهای: «رماس»، «رماست»، «کِیَه» خوانده شده است. در کتابهای
طب سنتی با نامهای: «مصطکی»، «مصطکی رومی»، «کندر رومی»، «مستکی»، «علک رومی» ذکر
شده است.
محتویات [نمایش]
مشخصات[ویرایش]
عصاره زرد رزینی مصطکی در ماههای گرم
سال به صوت قطراتی کوچک و خود به خودی از ساقه و شاخههای درخت مصطکی به بیرون میتراود
که در مجاورت هوا سفت شده و به شکل قطرات اشک در بازار به فروش میرسد.
ترکیبات شیمیایی[ویرایش]
صمغ رزینی مصطکی تا حدود ۹۰% از ماستیسیک
اسید[پانویس ۱]، ماستیکولیک اسید[پانویس ۲] و ماستیکو رزن[پانویس ۳] تشکیل شده است.
مقداری اسانس نیز در آن یافت میشود.
خواص[ویرایش]
در کتابهای طب سنتی خواص عدیدهای برای
این صمغ نوشته شده است. از نظر طبیعت این صمغ گرم و خشک، محلل و مقوی است. در معجونهای
تقویت حافظه، جزو داروهای اصلی بشمار میرود.
واژهنامه[ویرایش]
پرش به بالا ↑ Masticic acid
پرش به بالا ↑ Masticolic acid
پرش به بالا ↑ Masticoresene
پانویس[ویرایش]
جستارهای وابسته[ویرایش]
معجون مصطکی
منابع[ویرایش]
کتابها
میرحیدر، حسین. معارف گیاهی. ج. ۶. چاپ
اول. تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامی، ۱۳۷۳. ۶۴۷.
پیوند به بیرون[ویرایش]
ردهها: آشپزی یونانی ادویهها خیوس صمغهاگیاهان دارویی
قص مصطکی در عربی:
غصن مصطكاء مثمر
فصوص المصطكاءالمتداولة كبهار
المَصطَكى أو المَصْطَقَى
أو المُصْطَكاء[1] أو المستكة (من اليونانية [2] mastikhān· مَستيخان ·· مَضغ) هو شُجيرة من عائلة الفُستقيّات تنمو في المناطقالمتوسطية، ذات ثمار حمراء ثم سوداء.
من أسمائها أيضا Pistacia lentiscus، Lentisco، lentisque
من أسمائها أيضا Pistacia lentiscus، Lentisco، lentisque
قال ابن منظور في لسان العرب أن
المصطكى هو العلك الرومي، بينما قال أبو محمد عبد الله بن محمد الازدي الصحاري في
كتاب الماء أنه اللبانالمسقطي، فيما
ذكر داود الأنطاكي فيكتابه التذكرة بأنه معرّب عن مصطيخا اليوناني ويسمى العلك
الرومي ولا يوجد إلا بصفاقس من أعمال رودس مما يلي الترك.[3]
شجرة دائمة الخضرة لها ثمر أحمر مر
الطعم. شجر المستكة شجر صغير ينمو بحوض البحر المتوسط.
تعتبر هذه المادة من المواد الصمغية التي
تستخرج من جذوع الأشجار وتختلف جودتها بحسب نوع الجذع ومكان زراعته و هي عبارة عن
فصوص راتنجية معروفة من قديم، رغم أن الراتنج يبرز تلقائياً فإن الإفراز يزداد إذا
ما أزيلت شرائح من اللحاء أو بعمل شقوق طويلة في جذع الشجرة والأغصان الكبيرة
للنبات فتسيل عصارته الراتنجية سائلة تجمد بسرعة وتبقى متعلقة بالشجرة على هيئة
دموع هشة بيضاوية أو حبوب طويلة لونها أصفر في حين يتساقط الباقي على الأرض.
يستخرج المصطكى ثلاث مرات في العام
الواحد أي يعطي ثلاثة محاصيل :
المحصول الأول يكون لونه ضارباً إلى البياض وهو أطيب الأنواع واجودها. والمحصول
الثاني يكون أصفر ناصعاً أما المحصول الأخير فيكون رمادياً.
منذ آلاف السنين تعتبر المستكة واحدة من
المنتجات النباتية المفضلة لدى الشرقيين والغربيين في العالم...لها رائحة ذكية
،وطعم مميز ،وبسبب هذان الميزتان تدخل في إعداد أطباق الأطعمة لدى الكثير.
وهي مادة يمكن استخدامها في الطعام
والشراب والعود وليس لها أي تأثير جانبي ولكن لا بد من الاعتدال في كل شي.
و تستعمل فصوص المصطكى أو المستكة أو
المستكا حالياً في مقدمة التوابل مع حب الهال في المأكولات والعلك والأيس كريم
(البوظة) كما تستخدم مع بعض المشروبات كالقهوة وتستخدم أيضا كمطيب لبعض الحلويات
مثل الارز بحليب.
كما استعملت منذ فجر التاريخ في البخور
ويستخدم بالطيب كالعود حرقاً وحتى العطور ومستحضرات نظافة البشرة ومستحضرات
التجميل ومواد لص الأسنان وملئها لإيقاف التسوس والنخر بها وتهدئة العصب وتعتبر
المصطكى من أجود أنواع الراتنجات وأغلاها ثمناً.
و استعملت فصوص المصطكى في الطب الشعبي
فكانت توصف لعلاج النزلات والصداع بأنواعه ولقطع النزيف وعلاج سوء الهضم وعلاج
الكبد والطحال وإذا طبخت في الزيت وقطرت باردة في الأذن فتحت السدد وأزالت الصمم
واستعملت لتقوية اللثة والاسنان.
وقال ابن سينا : " إن شجرة المصطكا قابض ودهن شجرته ينفع من الجرب
ويصب طبيخ ورقة وعصارته على القروح فتنبت اللحم فوقها وعلى العظام المكسورة
فتجبرها. ومضغه يجلب البلغم من الرأس وينقيه وكذلك المضمضة به تشد اللثة وهو يقوي
المعدة والكبد ويفتح الشهية للطعام ويطيب المعدة ويحرك الجشأ ويذيب البلغم وينقع
من أورام المعدة والكبد وفي نفس الوقت يقوي الكبد والامعاء وينفع من أورامها. وطبح
أصله وقشره وورقه ينفع من الديسونتارية وانجراد سطح الامعاء ومن نزف الرحم ونتوء
المقعدة ويدر البول.
وقد استعمل الاتراك واليونان وأهل الشام
المصطكى بمضعها لإعطاء رائحة مستحبة للفم وكمضادات للتشنجات المعوية وتقوية اللثة
وتحفظ بياض الاسنان وتزيد اللعاب وتقوي المعدة وتستعمل لعمل كمادات الآلام
الروماتيزمية وآلام النقرس وآلام الأعصاب وتستعمل في التقلصات الصدرية.
تحتوي المصطكا على 2% زيت طيار، 20% مواد
راتنجية وحمض المصكنيك ومواد مرّة.
والدراسات العلمية الآن تذكر لنا المزيد
وتعطيناأكثر في أسباب إقبالنا عليها، وتذكر الكثير من الفوائد لها حيث كلها مجالات
طبية وصحية دخلت المستكة فيها على سبيل الوقاية وكأداة للمعالجة.
فهى دخلت في علاج المعدة وتقرحاتها، وصحة
الفم والأسنان، والقولون واضطراباته، حتى السرطان وآثاره،
- وقاية من السرطان
القيمة الطبية الواعدة والجديدة للمستكة
هي في الوقاية أو تخفيف أعراض سرطان القولون. والذي قام به الباحثون من فلوريدا
ومن اليونان هو محاولتهم معرفة هل بمقدور المستكة أن تقضي على خلايا سرطان القولون
أم لا؟ وباستخدامهم مستخلص من راتينج المستكة، وغمر خلايا سرطان القولون في
تركيزات متدرجة القوة من مستخلص المستكة، تبين لهم بفحص المجهر الإلكتروني للخلايا
السرطانية أن مواد المستكة قامت بقتل الخلايا السرطانية وفق ضوابط كمية التركيز
ومدة التعرض، بمعنى أن طول مدة تعرض الخلايا السرطانية للمستكة وزيادة تركيز
المستكة هما ما يرفع من احتمالات قتل الخلايا السرطانية. وبمزيد من التعمق في
البحث تبين أن المستكة عملت على الإخلال بتتابع انقسام الخلايا السرطانية وأوقفت
بالتالي سلسلة التكاثر والانتشار لها. كما أنها عملت على تخلخل التصاق الخلايا
السرطانية بكتلة الأنسجة الرابطة بين الخلايا، والذي في الواقع أحد عوامل حماية
تجمع كتلة الخلايا السرطانية، من ثم يسهل موتها، وتنشيط عملية تحلل محتويات
الخلايا السرطانية من مواد ومحتويات النواة.
- الوقاية من امراض الفم والأسنان
فإن الفم والأسنان مجال آخر رحب لأبحاث
فوائد المستكة، فصحة اللثة والأسنان مبنية في جانب كبير منها على سلامة الفم من
البكتيريا. وأشارت الأبحاث إلى أنها تقلل بنسبة %41.5 من نمو البكتيريا المسببة لتسويس الأسنان ،إلا أن
الباحثين من تركيا،ْ يذكرون بأن مضغ علك المستكة يقلل من درجة حموضة الفم، وهي ما
تحتاجه البكتيريا كي تنخر في الأسنان وفي اللثة. وما أكدته أيضاً أبحاث من
اليونان.
- فوائدها بالنسبة للمعدة.
كما أن القيمة الصحية الواعدة الأخرى
للمستكة، وهي تشير إلى دورمواد المستكة في تنشيط نمو الخلايا الطبيعية لبطانة
المعدة وفي التخلص من البكتيريا الحلزونية، ليس من المعدة فقط، بل من الفم أيضاً،
والذي هو السبب في تكرار الإصابة بها لدى البعض.، الرديف النباتي لمركبات
اللكوليسترول الحيوانية. وتعتبر من البهارات ذات الاستخدامات الواسعة في المأكولات
والعلك والأيس كريم (البوظة) وحتى العطور ومستحضرات نظافة البشرة. وذلك حسب ما جاء
في صحيفة "الشرق الأوسط" السعودية
///////////
قس مستكا در عبری:
מסטיקא (ביוונית נקראת "מסטיכה",
Μαστιχα וגם בפיניקית ומשמעו "לעיסה" או "ללעוס". באנגלית "Mastic" או "Mastix"),תבלין המופק מתוך שרף עצי האלה ובעיקר מהמין הנקרא אלת המסטיק (Pistacia lentiscus), שממנו מפיקים בעיקר את תבלין המסטיקא הנמכר בחנויות ובשווקים, ונקרא גם בשמות נוספים כגון "מסטיק תימני" או "מסטיק ערבי". ביוון הוא מכונה "הדמעות של כיוס" בגלל מראהו הדומה לדמעות המופק באי יווני בשם זה.
////////////
قس دالما سکیزی در ترکی عثمانی:
Damla sakızı, sakız ağacından elde edilen bir reçinedir. Türk mutfağı ve Yunan mutfağında ve ayrıca ilaç yapımında kullanılır. İsmi geleneksel
olarak üretildiği Sakız
Adası'ndan gelmektedir.[kaynak belirtilmeli]
/////////
Mastic (plant resin)
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Mastic tears
Mastic (Greek: Μαστίχα) is a resin obtained from the mastic tree (Pistacia lentiscus). In pharmacies and nature shops, it is called "Arabic gum" (not
to be confused with gum arabic) and "Yemen gum". In Greece, it is known as the "tears of Chios," being traditionally produced on
that Greek island, and, like other natural resins, is produced in
"tears" or droplets.
Originally a sap, mastic is sun-dried into
pieces of brittle, translucent resin. When chewed, the resin softens and
becomes a bright white and opaque gum. The flavor is bitter at first, but after
some chewing, it releases a refreshing, slightly pine or cedar-like flavor.
Contents
[show]
The word mastic is derived
from the Greek verb, μαστιχειν (mastichein) "to gnash the
teeth", which is also the source of the English word masticate.[1] The word mastic is a
synonym for gum in many languages. The Arabic word for
mastic, al-maṣṭika (Arabic: المصطكى), has also been applied to chewable gum
resins from species of frankincense.[2] The same is true of its
Aramaic/Hebrew cognate (מצטכי)[3]
Mastic has been harvested for at least
2,500 years since Greek Antiquity. The first mention of actual mastic 'tears'
was by Hippocrates. Hippocrates used mastic for the prevention of digestive problems, colds
and as a breath freshener. Roman emperors used mastic along with honey, pepper,
and egg in the spiced wine conditum paradoxum. Under the
Byzantine Empire, the trade of mastic was made the emperor’s monopoly. In the
Ottoman Empire, the sultan gathered the finest mastic crop to send it to his
harem.
During the Ottoman rule of Chios, mastic was worth its
weight in gold. The penalty for stealing mastic was execution by order of the
sultan. In the Chios Massacre of 1822, the people of the
Mastichochoria region were spared by the sultan to provide mastic to him and
his harem. Sakız Adası, the Turkish name for the island of Chios,
means "island of gum". The mastic villages are fortress-like, out of
sight from the sea, surrounded by high walls and with no doors at street level,
meaning that the villages were entered only by ladders) in order to protect the
sap from invaders.
Although the liqueur is much younger, it is
still tied up with Greek history. Digestive liqueurs, similar to Mastiha but
made with grapes, were known as the Greek elixirs before the French Revolution.
The production of mastic was threatened by
the Chios forest
fire that destroyed some mastic groves in
August 2012.
Producing the mastic resin is a whole-year
process for the local growers. The harvest is known as kentos and
takes place from the beginning of July to the beginning of October. First, the
area around the trees is cleared and sprinkled with inert calcium carbonate. Then, every
4–5 days, 5-10 incisions are made in the bark of each tree to release the sap.
As these clear drops hang from the tree, and sparkle in the sunlight, they are
said to resemble crystalline teardrops; for this reason, the mastic sap is
known as the “tears of Chios”. It takes about 15–20 days for the first sap
crystals to harden and fall to the ground. The farmers then collect the pieces
of dry mastic and wash them in natural spring water, and spend most of the
winter cleaning and separating the tears from the sand. This cleaning process
is performed by hand and is regulated by the legislative framework of the
Mastic Growers’ Association. In addition to mastic, mastic oil is also
produced.
A single drop of
mastic hangs from the underside of this branch on a mastic tree.
At present, there are twenty-four
mastichochoria, or mastic villages on the island of Chios, which have been
dedicated to the cultivation and production of mastic since the Byzantine era.
Mastic production in Chios is protected by a European Unionprotected
designation of origin.
The island's mastic production is
controlled by a co-operative. Founded in 1938, the Chios Gum Mastic
Growers Association (Ένωση Μαστιχοπαραγωγών Χίου), abbreviated CGMGA,
is a secondary cooperative organisation and acts as the collective
representative organ of twenty primary cooperatives founded in the twenty-four
mastic villages. [4] it has the exclusive management of
natural Chios Mastiha in Greece and abroad.[5]
On 11 June 2016,[6] the Chios Mastic Museum (Μουσείο
Μαστίχας Χίου) opened its doors in Rachi. It offers a permanent exhibition
about mastic production on the island, explaining its history and cultivation
techniques as well as demonstrating its different uses today.[7]
Traditionally there has also been limited
production of mastic on the Çeşme peninsula, on the Turkish coast only eight nautical miles from
Chios, with similar ecological conditions suitable for mastic production.[8] The Turkish Foundation for Combating
Soil Erosion, for Reforestation and the Protection of Natural Habitats TEMA has been leading a project to protect
the native mastic trees and to plant new ones in Çeşme peninsula to revive
viable commercial production. As part of this project, which is expected to
last through 2016, over 3,000 mastic tree saplings were planted between 2008
and October 2011 to over 368 acres (149 hectares) of dedicated farm land
provided by the Izmir Institute
of Technology.[9]
Mastic has been used as a medicine since
antiquity and is still used in traditional folk medicine of the Middle East. In ancient Greece, it was given as a remedy for
snakebite. The first-century Greek physician Pedanius Dioscorides mentions the healing properties of mastic in his book De
Materia Medica. Hippocrates wrote that the mastic is good
for prevention of digestive problems and colds, and Galenus suggested that mastic was useful
for bronchitis and for improving the condition of the blood.
Mastic contains antioxidants and also has antibacterial and antifungal properties.[10] A Nottingham University study published in The New England
Journal of Medicine finds that
mastic can cure peptic ulcers by killing Helicobacter
pylori bacteria.[11] Other studies have indicated
that mastic has only a modest ability to eliminate H. pylori but
have also suggested that refining mastic by removing the polymer poly-β-myrcene may make the active
components, particularly isomasticadienolic acid, more available
and effective.[12]
One study found that high consumption of
Chios mastic powder results in decreased levels of total serum cholesterol,
LDL, total cholesterol/HDL ratio, lipoprotein (a), apolipoprotein A1, apolipoprotein B, ALT, AST, and GGT.[13] Mastic oil is widely used in
the preparation of ointments for skin disorders and afflictions. In the past,
it was also used in the manufacture of adhesive bandages.
Mastic may have some value in preventing
tooth decay[14] and gingivitis[15] as well as chewing mastic
reduces oral bacteria. In medieval times, mastic was highly valued by sultans'
harems as a breath freshener and a tooth whitener. In India and Persia, mastic was
used to fill dental cavities.
Chios mastic is a known spice in the
Eastern Mediterranean. It is commonly used for baking and cooking, adding its
aroma to foodstuffs such as brioches, ice-cream and other desserts.[16] It is especially known to the
Arabian cuisine, but recently mastic is also increasingly used in Japanese
cooking.[17]
One of the earliest uses of mastic was
as chewing gum; hence, the name. Mastic-flavored chewing gum is sold in Syria, Lebanon,[18] Turkey, and Greece. Mastic is
used in ice cream, sauces, and seasoning in Lebanon. In Egypt, mastic is used in vegetable preserves, in
jams that have a gummy consistency, in soups, and in the preparation of meats.
In Morocco, mastic is used in the preparation of
smoked foods.
In Turkey, mastic is widely used in desserts such
as Turkish delight and dondurma, in puddings such as sütlaç, salep, and tavuk göğsümamelika, and in soft drinks. It is also in Turkish coffee on the Aegean coast.
In the Maghreb countries, mastic is used mainly
for cakes, sweets, and pastries and as a stabilizer in meringue and nougat.
In Greece, mastic is used in mastic liqueurs such as Chios Mastiha; in a spoon sweet known as "ypovríchio"
(Modern Greek υποβρύχιο, or "submarine", also commonly found in rose and
vanilla flavours); in beverages, chewing gum, sweets, desserts, and breads; and
in cheese. It is also used to stabilise Turkish delight (known in Greece as "loukoúmia" (λουκούμια
sing. "loukoúmi" λουκούμι), and known in Turkey as "lokum"), and mastic-gum
ice cream. In desserts, as an ingredient of jam or cakes, mastic replaces cornstarch and gelatin.
Some scholars identify the bakha (בכא) mentioned in the Bible with the mastic plant.[citation needed] Bakha appears to be
derived from the Hebrew word for weeping, and is thought to refer to the "tears" of
resin secreted by the mastic plant.
Ancient Jewish halachic sources indicate mastiha/mastic a
treatment for bad breath: "Mastic is not chewed on shabbat. When [is it not permissible to chew
mastic on shabbat]? When the intention is medicinal. If it is used for bad
breath, it is permissible."[19]
Mastic is an essential ingredient of chrism, the holy oil used for anointing by the Orthodox Churches.
Mastic is used in some varnishes. Mastic varnish was used to protect and
preserve photographic negatives.[20] Mastic is also used in
perfumes, cosmetics, soap, body oils, and body lotion. In ancient Egypt, mastic was used in embalming. In
its hardened form, mastic can be used, like frankincense or Boswellia resin, to produce
incense.
The rarity of mastic and the difficulty of
its production make it expensive. As a result, imitations in the form of other
resins appear in the market, sold as "mastic", such as Boswellia or gum arabic. Other trees, such
as Pistacia
palaestina, can also produce a resin similar to
mastic. Yet other substances, such as pine tree resin and almond tree resin, are sometimes used in
place of mastic.[citation needed]
2.
Jump up^ Perush Shishah Sidrei Mishnah (A
Commentary on the Six Orders of the Mishnah made by Rabbi Nathan, Av ha-Yeshiva), appended at the end of the book: The Six Orders of the Mishnah:
with the Commentaries of the Rishonim (ed. Yosef Qafih and Mordecai
Sachs), vol. 4 (Seder Mo'ed, Tractate Kippurim, ch. 2), pub.
El ha-Meqorot: Jerusalem 1955, p. 91 [3] (Hebrew)
3.
Jump up^ Yosef Qafih, Mishne Torah (Hil.
Berakhot 9:6, s.v. והלבונה והמצטכי), vol. 2, Kiryat-Ono 1985, p.
635, note 22 (Hebrew).
4.
Jump up^ Belles, Christos (2005). Mastiha
Island. Athens: Ellinika Gramatta Press. pp. 212–13. ISBN 978-960-89048-9-7.
6.
Jump up^ Evgenia Choros. "Chios Mastic Museum Opened Its Doors on June 11th". Retrieved 2016-06-21.
8.
Jump up^ Gönderen Burçin ÇOKUYSAL
(1923-03-20). "Prof.Dr. Burçin ÇOKUYSAL: ECOLOGIC EVALUATION OF Pistacia lentiscus
(MASTIC) IN ÇEŞME PENINSULA". Burcincokuysal.blogspot.com. Retrieved 2013-06-18.
9.
Jump up^ TEMA Foundation. "Sakız Ağaçlarına Sevgi Aşılıyoruz Projesi’nde yeni bir dönem
başlıyor".
Retrieved 2014-06-06.
10.
Jump up^ Koutsoudaki C, Krsek M, Rodger A
(October 2005). "Chemical composition and antibacterial activity of the
essential oil and the gum of Pistacia lentiscus Var. chia". Journal
of Agricultural and Food Chemistry. 53 (20): 7681–5. PMID 16190616. doi:10.1021/jf050639s.
11.
Jump up^ Huwez FU, Thirlwell D, Cockayne A,
Ala'Aldeen DA (December 1998). "Mastic gum kills Helicobacter
pylori". The New England Journal of Medicine. 339 (26):
1946. PMID 9874617. doi:10.1056/NEJM199812243392618.
12.
Jump up^ Paraschos S, Magiatis P, Mitakou
S, et al. (February 2007). "In vitro and in vivo activities of Chios mastic gum extracts and
constituents against Helicobacter pylori". Antimicrobial Agents and Chemotherapy. 51 (2):
551–9. PMC 1797732 . PMID 17116667. doi:10.1128/AAC.00642-06.
13.
Jump up^ Triantafyllou, A.; Chaviaras, N.;
Sergentanis, T. N.; Protopapa, E.; Tsaknis, J. (2007). "Chios mastic gum
modulates serum biochemical parameters in a human population". Journal
of Ethnopharmacology. 111 (1): 43–49. PMID 17150319. doi:10.1016/j.jep.2006.10.031.
14.
Jump up^ Aksoy A, Duran N, Koksal F (June
2006). "In vitro and in vivo antimicrobial effects of mastic chewing gum
against Streptococcus mutans and mutans streptococci". Archives of
Oral Biology. 51 (6): 476–81. PMID 16343417. doi:10.1016/j.archoralbio.2005.11.003.
15.
Jump up^ Takahashi K, Fukazawa M, Motohira
H, Ochiai K, Nishikawa H, Miyata T (April 2003). "A pilot study on
antiplaque effects of mastic chewing gum in the oral cavity". Journal
of Periodontology. 74 (4): 501–5. PMID 12747455. doi:10.1902/jop.2003.74.4.501.
17.
Jump up^ Belles, Christos (2005). Mastiha
Island. Athens: Ellinika Gramatta Press. p. 220. ISBN 978-960-89048-9-7.
&&&&&&&&
مصل
بفتح میم و صاد و لام لغت عربی است باصفهانی قارا و بترکی قراقروط
نامند
ماهیت آن
مائیت دوغ است که بعد جوش دادن و انفصال اجزای جبنیت و مائیت از
هم اجزای مائیت را آن مقدار جوش دهند تا غلیظ و منعقد کردد و آن بسیار ترش می باشد
و جبنیت مخلوط باندک دهنیت را لوز نامند و نمک و سیاه دانه و پوست زرد اترج ریزه کرده
و صعتر و اندک سرکه بآن سرشته چند روز می کذارند تا اندک مزاج کیرد پس بجای پنیر با
نان می خورند بسیار لذیذ می باشد و تازۀ آن را نیز با کره ممزوج کرده با نان و یا رطب
تازه می خورند الذ می باشد و چون در ان جبنیت نمک داخل کنند و حبوب کبار و یا اقراص
ساخته خشک کنند بفارسی کشک* و بترکی قروط و بعربی اقط و مصل نیز نامند
طبیعت مصل
در دوم سرد و خشک
افعال و خواص آن
مسکن حدت صفرا و خون و تشنکی حرارت معده و کبد و اسهال مراری و
حمیات صفراویۀ حاده را نافع و رادع اورام حاده و بدستور طلای آن رافع اورام زبان و
مضمضه و غرغره بآن جهت قلاع حار دهان و لثه و حلق و اورام حارۀ آنها نافع و ضماد آن
جهت سعفۀ رطبه و نار فارسی و قوبا و قروح شهدیه و امثال اینها با سرکه نافع و سعفۀ
پارا نیز مفید است المضار ردی الغذا و اکثار آن مولد نفخ و قولنج و مصلح آن ادویۀ مسخنه
و جوارشات حاره است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
*از جوشاندن ماست و دوغ کشک (قروت،
مصل، ترف) گیرند و از جوشاندن مایع پسماند کشک که سیاه می شود و بسیار ترش است قره
قروت (سیاه کشک) بدست می آید. بناچار
توضیح داده شد. م. و. د.)
رخبین . [ رُ / رَ ] ۞ (اِ) دوغ ترش سخت نشده . (ناظم
الاطباء) (از برهان ) (لغت محلی شوشتر نسخه
خطی کتابخانه مولف ). دوغ شتر باشد.
(فرهنگ جهانگیری ) (فرهنگ اوبهی ). کبح . (السامی فی الاسامی ). و این غیر ترف است
که معنی کشک دارد، چه ترف را مصل ترجمه میکنند. (السامی فی الاسامی ). در کتب طب درباب
حقیقت رخبین که ماده ترشی است اختلاف است ،
بعضی آنرا ترف (قراقوروت ) نوشتند و بعضی ماست ترش و هکذااقوال دیگر و خود لفظ مفرس
از سریانی است و گویا جهت اختلاف اطباء در معنی آن اختلاف ولایتها بوده در معانی آن
که در شام ماده ترش مخصوصی را رخبین میگفتند
ودر عراق ماده ترش دیگری را میگفتند، اما همه
متفقند که آن ماده از شیر است . (فرهنگ نظام ) :
رخبین شکر است پیش آن ترک خنک
کز سرکه هندوی ترشروی تر است .
امیرخسرو دهلوی (از فرهنگ نظام ).
|| دوغ ترش سخت شده همچو پنیر. (ناظم الاطباء)
(از برهان )(لغت محلی شوشتر). آب پنیر. (از شعوری ج 2 ص 25). || هر چیز که از دوغ ترش
سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از لغت محلی شوشتر خطی ). || چیزی مانند قراقروت
سیاهرنگ و ترش که از کشک و آرد و شیر سازند. (ناظم الاطباء) (از برهان ) (از آنندراج
)(از لغت محلی شوشتر) (از انجمن آرا). چیزی بود ترش چون کشک و از دوغ ترش بغایت کنند
و آنرا قروت گویند.(لغت فرس اسدی ). کشکی که از دوغ سازند. (حاشیه لغت فرس اسدی ). قره قوروت . (بحر الجواهر). و رجوع
به اختیارات بدیعی و تحفه حکیم مومن شود.
/////////////
مصل . [ م َ ] (ع اِ) ترف . (مهذب الاسماء)
(منتهی الارب ). رخبین . قره قروت . (یادداشت مولف ). آبی که از پنیر بیرون آید پس
از پختن و فشردن ، و آن مضر معده است . (منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء) (آنندراج
). عصاره اقط راگویند، چون او را پزند و آب
از او بیرون کشند او رامصل و مصار گویند و اقط را پارسیان در بعضی کتب به لول (= لور)
تفسیر کرده اند و بعضی پنیر گفته اند. معده را مضر است و تولید اخلاط ردیه بکند. (ترجمه صیدنه ابوریحان
بیرونی ). به ترکی قراقروط نامند و در اصفهان قارا گویند و آن مائیه دوغی است که طبخ داده غلیظ او را کشک سازند و مائیه او را بار دیگر جوشانیده منعقد نمایند. (از تحفه
حکیم مومن) :
کشک و مصل و نار و غوره سیر و سرکه گو
برو
قلیه گو بازآ که بورک ترک هر شش می کند.
بسحاق اطعمه .
و رجوع به اختیارات بدیعی و تذکره داود ضریر انطاکی ص 307 شود. || کشک . (یادداشت
مولف ) : قال ابن تلمیذ ان الدوغ اذا اغلی حتی یغلظ و طرح فیه ملح ثم شمس حتی یجف و
یشتد حموضته فهو المصل . (بحر الجواهر).
/////////
قره قروت
قره قوروت یکی از فراورده های شیر است
که در روش سنتی آن را از کشک می گرفتند ولی گاهی آن را با دوغ یا آب ماست تهیه میکنند
به این صورت که آب ماست یا دوغ را می جوشانند تا غلیظ شده و به بصورت جامد در می آید.
قره قروت طعمی ترش دارد و مزه ترش آن به
دلیل وجود درصد بسیار بالاییی از اسید لاکتیک در آن است. این درصد آنقدر زیاد است که
می شود گفت قره قوروت خود اسید لاکتیک است.
اسید لاکتیک چیست؟
اسید لاکتیک ماده ای دفعی در جانداران
است. وجود لاکتیک در بدن باعث می شود خون به شدت اسیدی شده و تعادل ph خون به هم بریزد.
از این روست که می گویند ماست چکیده از
خود ماست بهتر است زیرا مقدار قابل توجهی از اسید لاکتیک آن به همراه آب ماست از آن
خارج شده است. توصیه می شود ماست چکیده را با موسیر، نعناع و پونه مصرف کنید تا حالت سردی و اسیدی آن کمتر
شود.
خون انسان در حالت طبیعی، مقداری قلیایی است و ثابت ماندن
ph آن بسیار برای حفظ
سلامت و کارکرد درست ارگانیزم ها مهم است.
مقدار pH متعادل در خون آدمی بین ۳۴/۷ و ۴۰/۷ می باشد که کمی قلیایی است . این ph باید در همین محدوده ثابت نگه داشته شود تا واکنش
های آنزیمی و نیز واکنش های شیمایی درون سلولی درست و کامل انجام شود و فعالیتهای درون
سلولی با مشکل مواجه می شود.
مصرف قره قوروت به شدت خون را اسیدی می
کند (به علت میزان بسیار بالای اسید لاکتیک) و آنرا از حالت قلیایی طبیعی خود خارج
میکند. بدن برای ترمیم و تصحیح این حالت بسیار مخرب که میتواند در صورت ادامه بسیار
خطرناک گشته و فعالیت ارگانها و سلولها را مختل کند، دست به دامن استخوانها و دندانها
میگردد تا کلسیم آنها را برای قلیایی کردن خون آزاد کند.
کلسیم بهترین و سریعترین عامل قلیایی
کردن خون میباشد. این کلسیم آزاد شده از استخوانها سپس توسط کلیهها دفع میگردد.
در نتیجه مصرف قره قوروت باعث پوکی استخوانها و ضعف دندانها میگردد.
آیا قره قورت برای پوکی استخوان مفید است؟
بسیار بسیار جای تاسف است که خیلی از پزشکان
و افراد تحصیل کرده آنرا برای درمان پوکی استخوان و لاغر شدن افراد چاق تجویز می کنند
با این تصور غلط که چون قره قوروت دارای کلسیم است پس برای پوکی استخوان مناسب است
در صورتیکه کلسیم آن نه تنها جذب نمی شود بلکه طبق توضیحات بالا باعث پوکی استخوان
و خرابی دندانها نیز می شود.
جالب است حتی آنرا برای رشد و نمو کودکان
مفید دانسته و برای آن خاصیت دارویی قائل شده اند !!!. گاهی اوقات آنرا برای کاهش فشار
خون تجویز می کنند که این خود باعث خرابی و خوردگی رگها میشود. میتوان بجای آن از بسیاری
میوه هایی که در کاهش فشار مناسب هستند مانند آب لیمو یا مخلوط یک لیوان آب و ۲ قاشق
سرکه سیب خانگی استفاده کرد.
از آن جا که قره قوروت حاوی مقادیر بسیار
زیاد اسید لاکتیک می باشد لذا برای مغز انسان بسیار مضر می باشد زیرا اسید لاکتیک فعالیت
نرون های مغزی را به شدت کاهش میدهد.
در غرب به خون اسیدی لقب کُشنده خاموش
(Silent
Killer)
داده اند.
در خصوص بیماری های ناشی از اسیدی شدن
خون ، مطالب بسیاز زیادی در اینترنت موجود است که اکثراً به زبان انگلیسی است اما برخی
از آثار و نتایج زیانبار اسیدی شدن خون را برای شما بر می شماریم:
انواع بیماریهای قلب و عروق – خورده شدن دیوارة سرخرگ ها و
سیاهرگ ها – ضعف حافظه – آلزایمر – دیابت – سرطان – ضعف سیستم ایمنی بدن – بیماری های سیستم عصبی مانند
بیماری خطرناک MS – پوکی استخوان – خرابی و فساد دندانها – لقی دندانها – ضعف اعصاب – تشنج – دل درد شدید در دختران هنگام
عادت ماهانه
///////////
قرهقوروت (سیاهکشک) یا قارا یکی از انواع
لبنیات به رنگ سیاه یا قهوهای و بعضاً سفید یا زرد است که مزهای بسیار ترش دارد.
این فراوردۀ لبنی از دوغ یا ماست به دست میآید. در کرمان به آن تلف و در یزد به آن
تَرَف ، در مازندران تَفره ، در اصفهان و آباده به آن قارا و در شیراز و خراسان شمالی
(بجنورد) با نام قره قوروت (نامی ترکی به معنی کشک سیاه) شناخته میشود. استان چهارمحال
و بختیاری با مرکزیت شهرکرد یکی از مراکز مهم و اصلی تهیه قارا یا قره قروت در کشور
و یکی از سوغات این شهرستان می باشد. در فردوس (خراسان جنوبی) قره قروت را کرم رنگ
می سازند و آنرا آق قروت (به معنی کشک سفید) مینامند. آق قروت به ۲ دسته کلی تقسیم
می شود: ماستی (از جوشاندن آب ماست پس از ریختن در کیسه) و دوغی (از جوشاندن آب دوغ
پس از ریختن در کیسه). قیمت آق قروت ماستی حدود دو برابر آق قروت دوغی است و بر خلاف
قره قروت بافتی پفکی و متخلخل دارد. پزشکان معتقدند که اسیدلاکتیک قره قروت باعث انواع
بیماریهای قلب و عروق، کاهش نرونهای مغزی، ضعف حافظه، خورده شدن دیواره سرخرگها
و سیاهرگها، ضعف سیستم ایمنی بدن، لقی دندانها، تشنج و ضعف اعصاب میشوند و اینکه
برخی پزشکان قوه قدرت را برای رشد کودکان،
کاهش فشارخون و درمان پوکی استخوان و خرابی دندانها تجویز میکنند کاملاً اشتباه است.[۱]
روش تهیه[ویرایش]
دوغ ترش شده را در مشک میریزند تا تمام
چربی آن که کره میباشد جدا گردد. بعد باقیمانده دوغ را میجوشانند تا غلیظ شود، سپس
آن را روی پارچه صاف میکنند تا آب آن گرفته شود و باقیمانده را که روی پارچه مانده
است، به صورت گلوله یا بیضی یا استوانه در آورده، میگذارند تا خشک گردد و نام آن را
کشک میگذارند. آب چکیده از پارچه را با کمی شیر مخلوط کرده و بعد میجوشانند تا جسمی
سرخ رنگ و ترش مزه که قرهقروت نام دارد به دست آید.
/////////////
قس قره قروت (سیاه کشک) در آذری:
////////////
Black kashk
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Black Kashk or Qarehqurut (Persian: قرهقوروت یا سیاهکشک),
is a milky product which is produced in Iran, Afghanistan, Tajikistan and some of the central asian countries.
Black kashk is fabricated from the
liquid yoghurt. After removing the fat of the yoghurt, the remaining liquid is boiled to be concentrated. In
the next step, the produced liquid will elutriate. The concentrated solid
material is called Kashk, which can be used in several Iranian dishes such as āsh. The liquid left from the concentrating
process will be boiled and dried to produce black Kashk.
یافت، دورتر، در زبان تبتی باختر ی ču-li یا čo-li ، در بالتی su-ri و در
زبان کانائوری Čul (دیگر واژههای تبتی برای
زردآلو چنین اند: k‛am-bu، a-šu و ša-rag که
آخری نام گونه ای زردآلوی خشک است با گوشت
ناچیز و سخت چون سنگ). کلاپروت (Journal asiatique, Vol. II, 1823, p.
159) در بخارا واژهای برای نامیدن زردآلو
را به صورت tserduli فرو نگاشته است. تعیین چگونگی
مهاجرت این دست واژه ها ساده نیست. توماشک (Pamir-Dialekte,
p. 791) بر آن است که شاید این واژه در
اصل تبتی بوده، چرا که بهترین زردآلو در بَلتستان (Baltistan) به دست میآید. من واژه تبتی را مشتق از
زبانهای پامیری میدانم (T‛oung
Pao, 1916, p. 82). روشن است که این واژه تبتی نیست، و وقتی پای
خاستگاه آن به میان میآید، تنهامیتوانم بپذیرم که یا از زبانهای پامیری آمده یا
از زبانهای دردویی.
1. Ta T‛an Si yü ki, Ch. 4, p. 5.
2.
چند نام هندی دیگر برای این فرآورده ها هست
که با واژه ”چین“ ساخته شده است: cīnapista («سرنج»)، cīnaka (Panicum miliaceum ]ارزن[، رازیانه، گونه ای کافور)، cīnakarpūra (”گونه ای
کافور“)، cīnavanga
(”سرب“).
3. بسنجید با V. A.
Smith, Early History of India, 3d. ed., p. 263 (برخلاف اسمیت باور ندارم که ”سرزمین حکمرانی که
گروگانها از خاندان او بودند گویا چندان دور از کاشغر نبوده است“؛نام چینی هو ـ سی/ Ho-si ، در دوران هان ،
استان کنونی کان ـ سو/Kan-su از لن ـ چو/Lan-čou تا ان ـ سی/An-si
را دربر میگرفت)؛ T. Watters, On Yüan Chwang's Travels, Vol. I, pp. 292-293 (نظرهای او درباره
سرگذشت شفتالو نادرست است؛ همچنین نکاتی که درباره نام Cīna پیش گذارده؛ نیز، نک: Pelliot, Bull. de l'Ecole française, Vol. V, p. 457).
2. Leclerc, Traité des simples, Vol. II, pp. 68, 272 وامواژه
daričenik در زبان ارمنی اثبات میکند که این واژه در
فارسی میانه شناخته شده بوده است (*dār-i
čēnik) ؛ بسنجید با: .Hübschmann,
Armen. Gram., p. 137
3. G. Ferrand, Textes relatifs à
l'Extrême-Orient, p. 31.
4.
شوف (Schoff, Periplus, p. 83) مدعی است که بین قرنهای سوم و ششم تجارت
دریایی این ماده با کشتیهای چینی از چین به ایران بسیار پررونق بوده است هرچن مرجعی
برای این ادعا ذکر نمیکند. نمیدانم که بر چه پایه به چنین نتیجهای رسیده است.
5. De
Candolle, Origin of Cultivated Plants, p. 146; Watt, Commercial
Products of India, p. 313.
6. iii, 107, 111.
7. Hist. Plant., IX. iv, 2.
* نک،
عربـــــــــــــــستان.
لغــــــــــــــــــــــــــــــــت نــــــــــــــــــامه
دهـــــــــــــــــــخدا. نیز نک. : Theophrastus:
Kitibaina (Qataban); Mamali (Qarnaw/Ma'in), p. 54.1943
8. XV, iv, 19; XVI, iv, 25; XV. i; 22.