قنفذ
بضم قاف و سکون نون و ضم فا و بفتح فا نیز آمده و بذال معجمه
و بدال مهمله نیز بجای ذال لغت عربی است و نیز بعربی خیز و بیونانی قوقماروس و بسریانی
قفد و برومی شیراخندون و بفارسی خارپشت و جبر و وجش و سیخول و بشیرازی چوله و در تنکابن
و ارموک و بمازندرانی و ارمچی و بترکی کرنی و بهندی ساهی و سارسل و سیهی نیز نامند
و مادۀ آن را بعربی قنفذه و جمع آن قنافذ
ماهیت آن
حیوانی است موی بدن و پشت آن بلند مانند خار و چون بخشم آید
سر خود را فرو کشد و مجتمع کردد مثل دستۀ خاری شود و خود را حرکت دهد از میان آنها
خارها بقدر یک شبر و کم وبیش چیزی مانند تیر جدا کردد و برآید با اندک آوازی و اکر
ببدن کسی برسد اندک زخم نماید و سه قسم می باشد بری و جبلی و بحری بری آن کوچک بمقدار
کربۀ کوچکی و جیلی آن بزرک بمقدار سک متوسطی و خارهای آن بلند و ابلق تا بیک شبر و
زیاده بر ان نیز و این را دلدل نامند و قنفذ بحری نوعی ماهی است که نصف اعلای آن شبیه
بقنفذ و نصف پائین آن شبیه بماهی و در بدن آن موی است مانند موی حیوان و نرم و بعضی
کفته اند صدفی است و اصلی ندارد و از مطلق آن مراد قنفذ بری است و بهترین آن کهنۀ بزرک
آنست و در جزیرۀ از جزائر زیرباد کویند جزیرۀ جاوه است که بتاویه نیز نامند و در جوف
بعضی قنقذها فادزهری تکون می یابد مانند آنکه در جوف بز کوهی و کاو و میمون و غیرها
و اهل آن جزیره شصت هفتاد سال می شود که پی بدان برده اند و از جوف آن برمی آورند و
آن بزرک و کوچک نیز می باشد بزرک آن بمقدار بلوطی و اندک کوتاه تر از ان و سطبرتر و
کوچک آن بقدر جوزبوا کوچکی و طعم آن بسیار تلخ و چون در آب کذارند زمانی آب را بسیار
تلخ می کرداند و آن آب مستعمل در انواع هیضه ها و اوجاع بارده و تحلیل ریاح و امثال
اینها از امراض باردۀ رطبه و یحتمل که محل تکون آن زهرۀ آن باشد و بیان آن بتفصیل در
بادزهر در حرف الباء مع الالف ذکر یافت
طبیعت آن
کرم و خشک در اول دوم
افعال و خواص بری آن
کوشت آن مجفف و محلل قوی و مانع انصباب مواد باحشا و بدستور
کبد خشک آن و رماد محرق آن جالی و محلل و مجفف اعضاء الراس و المفاصل و النفس و الغذاء
و النفض کوشت مملح آن با سکنجبین جهت درد سر و با ادویۀ مناسبه جهت فالج و تشنج و امراض
عصب و داء الفیل و استسقا اکر با تپ نباشد و درد کرده و غیر مملح آن جهت رفع سوء مزاج
و سل و بول در فراش اطفال و غیر اطفال حتی آنکه ادمان اکل آن باعث عسر البول است و
مقوی باه مرطوبین و مبرودین و کبد خشک کردۀ آن در آفتاب جهت استسقا و آشامیدن پوست
محرق آن با شراب جهت فالج و با سکنجبین جهت تهبج لحمی الاورام و البثور و الجروح و
القروح لحم آن جهت خنازیر و جذام و تحلیل غدد و عقدهای صلب و فسخ عضل شربا و ضمادا
و رماد پوست محرق آن جهت قروح و سخه و خوردن لحم زائد و تجفیف قروح و جروح جهت آنکه
جالی و منقی و مجفف است و بدستور آشامیدن کوشت خشک کردۀ سائیدۀ آن جهت جذام و بخور
آن نیز الزینه لطوخ رماد آن رافع کلف خفیف و نمش و با زفت جهت داء الثعلب و با ادویۀ
مناسبه جهت جرب و اغتسال بدان جهت قروح سر الحمی و السموم خوردن لحم آن رافع حمیات
مزمنه و نهش هوام و سائر سموم و نیم درم از محرق پوست آن جهت تپ ربع مجرب المضار اکثار
آن مفسد مزاج معده و کبد و رنک رخسار مصلح آن مهرا پختن آن با آب و مطنجن نمودن آن
با روغن بادام یا شیرج و با سرکه و کاسنی خوردن است و مرارۀ آن کرم و خشک و جالی و
مجفف و اکتحال آن رافع بیاض عین و طلای آن مانع انتشار قروح در بدن و جهت جذام نیز
نافع و چون با موم بسرشند و زن بیاشامد و یا حمول نماید جهت اخراج جنین میت موثر
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
قنفذ. [ ق ُ ف ُ
/ ف َ ] (ع اِ) ۞ . موش . (اقرب الموارد) (منتهی الارب
) (آنندراج ). || جای خوی پس دو گوش شتر. (منتهی الارب ). ذفری البعیر وفی المحکم
: مسیل العرق من خلف اذنی البعیر. (اقرب الموارد). || ریگ توده فراهم آمده
بلند. || درختی که در وسط ریگ رسته باشد. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج
). || جایی که در وی گیاه درهم و انبوه روید. (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || جوجه
تیغی . خارپشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (آنندراج ). بعضی گفته اند خارپشت ماده
را قنفذه گویند و نر را شیهم یا دلدل . (ناظم الاطباء). ج ، قنافذ. (اقرب الموارد)
(منتهی الارب ).
- قنفذالدراج ؛ رجوع به این کلمه شود.
- قنفذ بحری ؛ یک قسم ماهی است دارای صدف که پوست آن در داروهای
جرب به کار رود و گوشت آن در بیماری خنازیر سودمند افتد و خاکستر پوست آن در مداوای
قروح چرکین نافع است و گوشت زاید را از میان میبرد. (قانون بوعلی ، ادویه مفرده ).
- قنفذ جبلی ؛ دلدل . خارپشت . (قانون ابوعلی ، ادویه مفرده ).
- قنفذ لیل ؛ مرد سخن چین . (منتهی الارب ). نمام . (اقرب
الموارد) (ناظم الاطباء).
/////////////
|| دلدل . [ دُ دُ ] (ع
ص ) قوم دلدل ؛ قومی که میان دو کار مضطرب و پریشان باشند و استقامت نورزند. (از منتهی
الارب ) (از ناظم الاطباء). جاءالقوم دلدلا؛ در حالی آمدند که مذبذب و دودل بودند نه
بدین سمت و نه بدان سمت . (از اقرب الموارد). دَلدال . رجوع به دلدال شود. || (اِ)
امر عظیم . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد). || خارپشت یا خارپشت بزرگ یا جانوری است
مانند آن . (منتهی الارب )(از اقرب الموارد). سیخول را گویند و آن نوعی از خارپشت باشد
که خارهای خود را چون تیر اندازد. (از برهان ). عرب خارپشت را گوید که خارهای او بزرگ
بود و شهم نیز گویند و گویند خارپشت کوهی بود. و گویند او خار از پشت خود بیندازد بمثال
تیر که از کمان جهد، و گفته اند بعضی از او چنان بزرگ بود که برزه گاو. (از تذکره داود ضریر انطاکی ). نوع کبیر قنفذ است و قنفذ جبلی
نیز گویند و به ترکی کرپی و در مازندرانی شال تشی و در دیلم شال کره نامند و آن حیوانی
است قریب به سگ و در پشت او بجای موی خارهای ابلق از سیاهی و سفیدی بقدر شبری و زیاده
می باشد و از قلم باریکتر. (از تحفه حکیم مومن
). تکاشه بزرگ ۞ . سنگر. خشتوان
. شاهور. شکون . (دهار). تشی . خارپشت کلان تیرانداز. ج ، دلادل ، دَلادیل . (منتهی
الارب ).
|| خارپشت . [ پ ُ ] ۞ (اِ مرکب ) جانوری است
معروف . گویند مار افعی را می گیرد و سر به خود فرومی کشد و مارخود را چندان بر خارهای
پشت او می زند که هلاک می شود و در زمین سوراخ کرده می ماند و بر پشت و دم آن مثل دوک
خارها باشند. (آنندراج ) (برهان قاطع) (غیاث اللغة)(فرهنگ نظام ) (ناظم الاطباء). این
حیوان از هوا خوشش می آید و در مسکن خود دو باب اتخاذ کند، یک در شمالی و دیگر در جنوبی
و چون بچه دار شود از درخت انگور بالا میرود و حبه های انگور را بر زمین میریزاند و
سپس روی حبه های افتاده می غلطد تا اینکه این حبات بر روی تیغهایش قرار گیرد و سپس
آن ها را بمنزل جهت تغذیه بچه هایش می برد.
(مجانی الادب ج 2 ص 286). ژُژو. خوکل . (نسخه ای از اسدی ). شِکَّر. سیخول را گویند
که خارپشت تیرانداز است . (برهان قاطع). زافَه . مرنگو. کوله . بهین . خجو. (از حاشیه فرهنگ اسدی نخجوانی ). چَزک . (یادداشت بخط مولف
). چَزغ . (یادداشت بخط مولف ). سنگه . (یادداشت بخط مولف ). جانوری است خزنده که چون
کسی قصدش کند اندام را بیفشاند خارهایش چون تیر جهند و دراندام قاصد نشینند و آن را
تشی ، چیزو، جبروز، جبروزه ، جشرک ، چیزک ، جغد، جکاسه ، ریکاس ، روباه ترکی ، لکاسه
، نکاشه ، سعر، سفر ۞ ، شغرنه ، سیحون ۞ ، سکاشه ، شکر
نامند. (شرفنامه منیری ). چوله . توره . سیخول
. جوجه تیغی . ریکاشه . ریکاسه . جوجو. خارپشت تیرانداز. نوعی تشی است قُنفُذ. اَنقَد.
اَنقَذ. دُلدُل . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس ). هِلیاغ .
حَسیکَه . حِسکِک . (منتهی الارب ). قُباع . قُبُع. (المنجد) (منتهی الارب ) (تاج العروس
) (اقرب الموارد). جَلَعلَع.قُنفُذَه ؛ خارپشت ماده . شَوهَب ؛ خارپشت نر. قُنقُعَه
؛ خار پشت ماده . (منتهی الارب ). شَیهَم ؛ خارپشت نر یا خارپشت نر کلان خار. (منتهی
الارب ) (اقرب الموارد) (المنجد) (تاج العروس ). شَیظَم ؛ خارپشت بزرگ کلان سال . عُجاهِن
. (منتهی الارب ) (شرح قاموس ). اَزیَب . (منتهی الارب ). دَرَص ؛ بچه خارپشت . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد) (شرح قاموس
) (المنجد) (تاج العروس ). نَیص ؛ خارپشت قوی و بزرگ . (منتهی الارب ) (اقرب الموارد)
(شرح قاموس ) (المنجد) (تاج العروس ). قَداد. لُتُنَّه . مَزّاغ . عَسعَس ؛ نوعی خارپشت
است بدانجهت که شبگرد میباشد.(منتهی الارب ). العساعس القنافذ یقال ذلک لهالکثرة ترددها
باللیل . (تاج العروس ). دُلَع؛ نوعی خارپشت است . دَرامه . دَرّاج . هِنَنَة. صِمَّه
؛ خارپشت ماده . مُدلِج . مُدَجَّج . ابوُمدلِج . (منتهی الارب ) :
به خارپشت نگه کن که از درشتی موی
بپوست او نکند طمع پوستین پیرای .
کسائی .
//////////////
جوجهتیغی یا خارپشت به جانوران پستانداری گفته میشود که
در خانواده خارپشتها (نام علمی: Erinaceidae) قرار میگیرند. گاه
تَشی نیز به دلیل خارهایی که بر پشت آن قرار دارد جوجه تیغی و خارپشت نامیده میشود
اما تشی جانوری کاملاً متفاوت از راسته جوندگان است، در حالی که جوجهتیغیها کوچکتر
و همهچیزخوار و از راسته پستانداران حشرهخوار هستند.
در مجموع ۱۷ گونه جوجه تیغی در نقاط مختلف آسیا، اروپا، آفریقا
شناسایی شده که در پنج سرده زیستی جای میگیرند. این حیوان بومی بر جدید یعنی استرالیا
و آمریکا نیست. نزدیکترین خویشاوندان این جانور حشرهخوارها یعنی اعضای خانواده Soricidae هستند که ظاهری بسان موش کور دارند اما مثل جوجه تیغیها به راسته حشرهخوارها
تعلق دارند. جوجه تیغیها از پستانداران اولیه به شمار میروند و مثل اغلب آنها به
زندگی شبزی و رژیم غذایی حشرهخواری خو گرفتهاند.
این جانور بهوسیله خارهای که برپشتش قرار دارد از خود دفاع
میکند. این خارها در واقع موهایی توخالی هستند که کراتین موجود در آنها باعث تیزی
و سفتی شدهاست و بر خلاف باور عمومی سمی نیست. جوجهتیغیها اغلب در هنگام احساس خطر
خود را به صورت گلوله درمیآورند به طوریکه تمام تیغهای آنها رو به سمت بیرون قرار
میگیرد. تمام گونههای جوجه تیغی از این مکانیسم دفاعی بهرهمند هستند اما موفقیت
آنها بستگی به میزان تیغهایشان دارد. به همین دلیل گونههایی از جوجهتیغی که برای
وزن کمتر از تیغهای کمتری برخوردارند بیشتر تمایل دارند تا از دشمن فرار کرده و گاهی
به او حمله کنند و از تیغهایشان به عنوان آخرین حربه استفاده کنند.
محتویات [نمایش]
سردهها و گونهها[ویرایش]
جوجهتیغی گوشدراز
An urban European hedgehog out foraging at
night.
زیرخانواده Erinaceinae (Hedgehogs)[۱]
سرده جوجهتیغیهای آفریقایی
جوجهتیغی چهارانگشتی، Atelerix
albiventris
جوجهتیغی آفریقایی شمالی، Atelerix
algirus
جوجهتیغی آفریقایی جنوبی، Atelerix
frontalis
جوجهتیغی سومالی، Atelerix
sclateri
سرده جوجهتیغیهای گوشکوچک
جوجهتیغی آمور، Erinaceus amurensis
خارپشت سینهسفید، Erinaceus
concolor
جوجهتیغی اروپایی، Erinaceus
europaeus
جوجهتیغی سینهسفید شمالی، Erinaceus
roumanicus
سرده جوجهتیغیهای گوشدراز
جوجهتیغی گوشدراز، Hemiechinus
auritus
جوجهتیغی گوشدراز هندی، Hemiechinus
collaris
سرده جوجهتیغیهای دشتی
جوجهتیغی دوری، Mesechinus dauuricus
جوجهتیغی هیو، Mesechinus hughi
سرده جوجهتیغیهای بیابانی
خارپشت بیابانی، Paraechinus aethiopicus
خارپشت ایرانی، Paraechinus hypomelas
جوجهتیغی هندی، Paraechinus micropus
جوجهتیغی شکمبرهنه، Paraechinus
nudiventris
تغذیه[ویرایش]
جوجهتیغی اروپایی
جوجهتیغیها در طول روز میخوابند، عصرها در جستجوی غذا به
بیرون میروند، حتی گاهی تا نیم فرسنگ از پی غذا راه طی میکنند. جوجه تیغی عمدتاً
حشرهخوار است و غذای اصلی آن را بیمهرگان مانند حشرات و لارو آنها و حلزون و کرم
خاکی تشکیل میدهد. گاهی از مهرهداران کوچک مثل قورباغه، موش و مارمولک (فیلم) و تخم
پرندگان، و همینطور غذاهای گیاهی مثل ریشه علفها، میوهها و قارچ نیز تغذیه میکنند.
جوجهتیغیها غذای خود را عمدتاً به کمک حس بویایی مییابند. جوجهتیغیها در مقایسه
با اندازه جثهشان زیاد غذا میخورند. در سرمای زمستان هنگامی که غذای دیگر به وفور
در دسترس نیست زمستانخوابی میکنند و از ذخیره چربی که در فصل فراوانی غذا ذخیره کردهاند
استفاده میکنند.
جوجه تیغی دشمنان طبیعی زیادی مثل پرندگان شکاری به ویژه جغدها،
راسو، روباه، گرگ، گورکن و خدنگ دارد اما شکار جوجه تیغی بالغ برای دشمنان طبیعی آن
بسیار دشوار است. شاهبوف از شکارچیانی است که در شکار جوجه تیغی تبحر دارد. در بریتانیا
گورکن دشمن طبیعی اصلی جوجه تیغی است و مشاهده شده که در مناطقی که جمعیت گورکن در
آن فراوان است جمعیت جوجه تیغی کم است.
کاربرد[ویرایش]
از جوجه تیغی هم به عنوان حیوان خانگی هم در بعضی فرهنگها
به عنوان غذا استفاده میشود. (به عنوان مثال در مصر به عنوان غذا به مصرف میرسیده
است) اما مهمترین استفادهای که میتوان از جوجه تیغی کرد در کنترل آفات در کشاورزی
است به طوریکه هر عدد جوجه تیغی قادر است ۲۰۰ گرم حشره را در هر شب خورده و بدین طریق
به کنترل آفات و حشرات در کشاورزی کمک کند.
پانویس[ویرایش]
↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ Hutterer,
R. (2005). Wilson, D. E.; Reeder, D. M, eds. Mammal Species of the World (3rd
ed.). Johns Hopkins University Press. pp. 212–217. ISBN 978-0-8018-8221-0. OCLC
62265494.
منابع[ویرایش]
الجاحظ، أبی عثمان عَّمر، بن بحر، (کتاب الحیوان) ، جلد سوم،
دار احیاء التراث العربی، چاپ بیست و ششم، بیروت، لبنان، انتشار سال ۱۹۵۰ میلادی.
القزوینی، زکریا، محمد، (عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات)
منشورات دار آفاق الجدیدة: بیرت، لبنان، چاب ششم، انتشار سال ۱۹۸۱ میلادی. به (عرب).
«منبع جعبهزیست» (انگلیسی).
ویکیپدیای انگلیسی. بازبینیشده در ۱۹ نوامبر ۲۰۰۸.
////////////
قس قنفذ در عربی:
القنفذ حيوان صغير من الثدييات ينشط صيفاً
فهو ينام شتاءً ويستيقظ في الربيع ويعتاش على أكل الحشرات يأكل الديدان والزواحف والفئرانالصغيرة وبيض الطيور التي تعشش في البراري كما يأكل النباتات والثمار. يسمى الشوك الذي يعتري جلد القنفذ
بالحسك.
يلد ويرضع صغاره وله رأس بدون رقبة ظاهرة وأذنين صغيرتين
وفم مستطيل وذو أرجل قصيرة يغطي كل جسمه أشواك حادة وعند شعوره بأي خطر يكور جسمه
على شكل كرة شوكية تقيه شر أعدائه.
يستطيع معاركة الأفاعي والثعابين والحيات وذلك بتكوره
ومحاولة التقاط ذنبها بفمه المختبئ وكل حركة للحية تزيدها ألما وضررا. ينشط ليلاً
في الأيام المقمرة باحثاً
عن ما يقتات عليه.
يعتبر القنفذ طويل الأذنين من أصغر القنافذ العربية
ويتواجد في المناطق شبه الصحراوية ويبلغ متوسط طوله 19سم وطول ذيله 2.5 سم، وشوكه
أسود من أصله وينتهي باللون الأبيض مع قليل من البيج أما بطنه فلونه أبيض مع قليل
من البيج، أما الوجه فيغطيه شعر أصله أبيض وينتهي باللون البيجي كما سترون في
الصور. وأذناه الطويلتان تساعدانه على تبديد حرارة جسمه وتزيد من حساسيتهما
للأصوات البعيدة وله حاسة شم قوية تساعده في تحديد فرائسه. يتغذى هذا القنفذ على
الحشرات والخنافس واليعاسيب وكذلك البيض والخضروات والفواكه، وأيضاً يأكل السحالي
والثعابين الصغيرة. قنفذ القلب
من قنافذ البحر، لا يزيد طوله عن خمسة سنتمترات! جسمه
مغطي بالأشواك التي تجعله يشبه في مظهره حيوان القنفذ. يعيش بالقرب من الشواطئ
الطينية الغنية بالمواد العضوية، التي يتغذ عليها.
يستخدم أشواكه عند الخطر في لحفر لمسافة قد تصل إلى 20
سنتمتراً، تحت سطح أرض الشاطئ، ليختفي بعيداً عن المناقير الطويلة للطيور البحرية
الباحثة عن طعامها.
قنفذ القلب مزود بمجموعة من الأقدام التي تشبه الأنابيب.
التي توفر له التزود بالماء الغني بالأكسجين اللازم لحياته. كما يستخدم هذه
الأقدام في امتصاص غذائه. يستدل على وجوده على الشاطئ من آثار نقش صغير على شكل
نجمه. يستخدم الصيادون قنافذ القلب للتنبؤ بحالة الطقس، معتقدين أنها تدفن نفسها
في عمق أكبر إذا استشعرت قرب هبوب العواصف الشديدة.
يطلق على هياكل قنافذ البحر الفارة "بطاطس
البحر" وهي تخلو من الأشواك، ويتخللها الضوء بشكل بديع، من خلال فتحات آثار
الأقدام الأنبوبية.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
//////////////
قس آرمنجی در مازرونی:
ارمنجی (armenji) اتا پستاندار ِجونور
هسته که ونه تن اتا تَلیتَلیدار پوشش جه دَپوشنییه و زمونی که احساس خطر هاکنه شه
جه این پوشش جه محافظت کانده. تشی و ارمنجی میون زیستشناسون فرق یِلنه.
/////////////
قس کندیلا چوا در پنجابی:
کنڈیلا چوآ اک ناپ دا دد
پلان والا جانور اے۔ ایدے پنڈے تے بچاؤ لئی کنڈے ہوندے نیں۔ اے چوۓ نال رلدا اے۔ اے رات ویلے شکار کرن لئی
بار نکلدا اے۔ اے دنیا تے کئی تھاوانواں تے ریندا اے
////////////////
قس ژووشک در کردی سورانی:
ژووشک (ھەروەھا: ژژو، ژڤژی، ژووژی، ژووژک،
ژیژو، ژیژۆ، ژیژی، ژیشک، شووژی، چولە، چووڵە، کوڵە)، گیانلەبەریکی شیردەرە کە لە بنەماڵەی ژیشکەکان (ناوی زانستی: Erinaceidae).
//////////////
قس لَندَک در باسای سوندا:
Landak téh hartina mamalia cucukan
leutik anggota subfamili Erinaceinae jeung ordo Inséktivora. Aya
15 spésiés landak nu kabagi ka opat genera, sumebar
di Éropah, Asia, Afrika,
jeung Selandia Baru. Di Amérika jeung Australia mah
aslina euweuh landak.
////////////
قس کِرپیلِر در تاتاری:
Керпеләр (лат. Erinaceinae) — аркасы кыска каты энәләр белән капланган зур булмаган
хайваннар асгаиләлеге. Куркыныч туганда, керпеләр йомарлана.
Татарстанның урманлы районнарында гади керпе яши. Ләкин
соңгы елларда Татарстанның көньяк-көнбатышында
колаклы керпе очравы билгеле. Ул үзенең зур булып чыгып торган колаклары белән
аерылып тора.
Җәен керпе җирдәге төрле умырткасызларны, вак умырткалы
хайваннарны эзләп өзлексез йөреп тора. Ана керпе тыныч урында оя ясый, шунда
5—6 чукрак, сукыр һәм ялангач балалар тудыра. Берничә сәгатьтән соң аларның
тәнендә йомшак энәләр барлыкка килә. Кышны керпеләр йоклап уздыралар, азык запасы
әзерләмиләр. Алма һәм башка предметларны
энәләренә чәнчеп ташыйлар, моның белән алар тәннәрендәге паразитларны бетерү
чарасын күрәләр. Алманың әче суы керпенең тиресенә агып төшә һәм андагы
паразитларны куркыта. Колаклы керпе, ареалның төньяк
чигендә сирәк төр буларак, Татарстанның Кызыл китабына кертелгән.
/////////////////
قس کِرپی در ترکی استانبولی:
///////////
Hedgehog
From Wikipedia, the free encyclopedia
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
A hedgehog is
any of the spiny mammals of the subfamily Erinaceinae, in the eulipotyphlan familyErinaceidae. There are seventeen species of hedgehog in five genera, found through parts of Europe, Asia, and
Africa, and in New Zealand by introduction.
There are no hedgehogs native to Australia, and no living species native to the
Americas (the extinct genus Amphechinus was once present in North America).
Hedgehogs share distant ancestry with shrews (family Soricidae), with gymnures possibly being the intermediate link,
and have changed little over the last 15 million years.[2] Like many of the first mammals, they
have adapted to a nocturnal way of life.[3] Hedgehogs' spiny protection resembles
that of the unrelated porcupines, which are rodents, and echidnas, a type of monotreme.
The
name hedgehog came into use around the year 1450, derived from
the Middle Englishheyghoge, from heyg, hegge ("hedge"),
because it frequents hedgerows, and hoge, hogge ("hog"),
from its piglike snout.[4] Other names include urchin, hedgepig and furze-pig.
The collective noun for a group of
hedgehogs is array.
&&&&&&&&
دلدل
یعنی قنفذ کبیر جبلی که آن را سهمی نیز نامند جهت آنکه تیر
می اندازد چنانچه ذکر یافت خوردن کوشت آن جهت نقرس عظیم النفع و بدستور ضماد آن و طلای
خون آن جالی کلف و زائل کنندۀ اوساخ بدن و حمول آن مدر حیض و کفته اند که از خار دلدل
مار و هوام می کریزند و نزدیک آن نمی روند و قنافذ با مار خصومت می نمایند و مار را
می کشند بدین قسم که کمر مار را بدهن کرفته سر را باندرون می کشند و خارهای بدن خود
را ایستاده می کنند و هرچند مار اضطراب می کند و زیاده خود را ببدن او می زند زیاده
مجروح می کردد آخر الامر سست شده می افتد و می میرد و لهذا مار از ان کریزان است جابر
بن حبان الصوفی در کتاب خواص کبیر کفته که کوشت قنفذ بری جهت عسر البول نافع است بدین
قسم که آن را ذبح نمایند و پوست آن را بکنند و کوشت آن را در آفتاب خشک نمایند آن مقدار
که توان کوبید و یا براده نمود پس بکیرند از کوبیده و یا برادۀ آن مقدار دو مثقال یا
سه مثقال و در شراب حل کرده بیاشامند بزودی شفا یابند و چون بسوزانند قنفذ را و نرم
با نوشادر سحق نمایند تا آنکه قریب بانحلال کردد پس با عسل منزوع الرغوه سرشته بر داء
الثعلب و داء الحیه بمالند بزودی زائل کرداند و موی برویاند و جهت قوبا نیز نافع که
سرکین آن را با زیت حل نموده برقوبا طلا نمایند بعد مالیدن قوبا بنطرون بقوت که سرخ
کردد و طلای محرق آن با دهن الآس و یا غیر آن جهت رویانیدن موی در هر موضعی که خواهند
مؤثر و طلای پوست سوختۀ آن با خردل و عسل سرخ منزوع الرغوه بر سر جهت درازی موی و منع
تشقق و اسقاط آن و جهت داء الثعلب و داء الحیه نیز و اکر بجای موی آن موی سیاه نروید
مکرر طلا نمایند و آشامیدن طحال خشک کردۀ مسحوق آن با شراب جهت اذابت طحال مجرب چنانچه
شخصی که طحال داشت طحال آن را بریان نموده خورد بعد سه ساعت عرق بسیاری نمود و دردی
در جوف آن بهم رسیده و پس از یک ساعت بول بسیاری کرد مقدار دو ثلث رطل و زیاده و شفا
یافت از ان علت باذن اللّه تعالی و مرارۀ آن را چون اخذ نمایند و زهرۀ آن را برآورند
و با سرمۀ خراسانی نیکو سحق کنند اکتحال بدان زائل کنندۀ بیاض عین است بزودی و طلای
زهرۀ خشک کردۀ آن رافع برص تازه در چند مرتبه و با کبریت جهت برص کهنه و طلای زهرۀ
خشک کردۀ کوبیدۀ آن با شراب سرشته و اقراص ساخته و خشک نموده و عند الحاجت با سرکه
سوده جهت بواسیر دائمیه مجرب و در ساعت قطع خون آن نماید حکایت شیخ الرئیس قدس سره
در کتب شفا نوشته که قنفذ می شناسد تقلب و کردش اهویه را پیش از وزیدن آنها و لهذا
راه خانۀ خود را از آن طرف مسدود می نماید و از طرف مخالف آن می کشاید و در حر و برد
نیز چنانچه شخصی از اشخاص انسانی بدان واقف کشت و جحری یعنی خانۀ برای قنفذی در خانۀ
خود ساخت بنحوی که دیکری بران مطلع نکشت و آن قنفذ راه خانۀ خود را تبدیل می نمود نزد
تبدیل اهویه و حر و برد و آن شخص بر سبیل کرامت بمردم اخبار می نمود و مردم مستبعد
می شمردند و قدر و منزلت او پیش ایشان عظیم بود بآن خلط و لحم بحری آن لطیفتر از بری
و نیکو است برای معده و تقویت آن و تلیین بطن و ادرار بول و محرق پوست آن جهت جرب و
قروح سر مفید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
نک. قنفذ در بالا
&&&&&&&&
قندس
بضم قاف و سکون نون و ضم دال و سین مهملتین اسم کندش است و
در حرف الکاف مع النون ان شاء اللّه تعالی خواهد آمد و سک آبی بلغاری را نیز نامند
که خصیۀ آن جند بادستر است و پوست آن را برمیآورند و از ان فرو و فروش و البسه و غیره
می سازند
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
پوشیدن آن زائل کنندۀ برودت و ریاح از بدن و جلوس بران جهت
نقرس نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
قندس . [ ق ُ دُ ] (معرب ، اِ) سگ آبی . (اقرب الموارد).جانوری
است . (از آنندراج ) (برهان ). رجوع به ماده
قبل و قندز شود. || گیاهی است که بیخ آن رااشنان خوانند. (برهان ) (آنندراج
) (ناظم الاطباء). کندس . (تحفه حکیم مومن
) (فهرست مخزن الادویه ) (از حاشیه برهان چ
معین ). کندس . بیخ نباتی است درون آن زردو برون آن سیاه مقیئی است مسهل ، دافع بهق
و چون سفوف آن را سعوط کنند عطسه آورد و کندی بینایی و شبکوری را نافع. (منتهی الارب
) (از حاشیه برهان چ معین ).
/////////////
سگ آبی یا بیدَستَر (نام علمی: Castor)
سردهای از جوندگان شبزی و نیمهآبزی شامل دو گونه سگ آبی آمریکایی (بومی آمریکای
شمالی) و سگ آبی اروپایی (بومی اروپا و بخشی از آسیا) است.
سگهای آبی به دلیل ساخت سد، کانال و خانههای چوبی بسیار
پرآوازهاند. آنها پس از برگچهخوار دومین جونده بزرگ دنیا هستند. یک گروه از آنها
معمولاً به ساخت یک یا دو سد میپردازند تا آب ساکن و عمیق ایجاد کرده باشند تا بوسیله
آن هم خانواده خود را از دسترس شکارچیان دور نگه داشته باشند و هم بتوانند غذا و مواد
مورد نیاز برای ساخت خانه را در آن آب شناور کنند و به آسانی جابجا کنند.
شکار گسترده برای استفاده از پوست این جانور و همچنین تخریب
اکوسیستمهای آبی باعث کاهش شدید جمعیت این جانور شده است. بخصوص سگ آبی اروپایی در
سال ۱۹۰۰ در آستانه انقراض قرار گرفته بود اما پس از آن با حفاظت مناسب جمعیت آن افزایش
یافته و به بسیاری از نقاطی که پیشتر منقرض شده بود بازگشت. جمعیت سگهای آبی آمریکای
شمالی هم زمانی بیش از ۶۰ میلیون بود اما در سال ۱۹۸۸ جمعیت آنها به ۶ تا ۱۲ میلیون
رسیدهاست. از آنجایی که این جانوران به بریدن درختها و ایجاد آبراههها میپردازند،
از بین رفتن آنها در یک منطقه باعث تغییر قابل توجهی در اکوسیستم میشود که بر جانوران
و گیاهان دیگر هم تاثیرگذار خواهد بود.[۱]
سگ آبی جانور ملی رسمی کشور کانادا از سال ۱۹۷۵ به این سو
است.[۲]
/////////
قس قندوس در عربی:
القُنْدُس (الاسم العلمي:Castor)
(بالإنجليزية: Beaver) هو جنس من الحيوانات يتبع فصيلة القندسية من
رتبة القوارض[3][4] .
وهو من القوارض المائيّة يعيش عادة في الماء قائما بصورة دؤوبة
على بناء السدود من أخشاب الأشجار الذي يقوم بتقطيعها بأسنانه الحادة. ويعتبر هذا الحيوان
أمهر مهندس في بناء السدود بين السموريات والحيوانات جميعآ. يسمّى أيضا القُنْدُر والحَارُود
والبَادَسْتَر والبَيْدَسْتَر. تستخرج منه مادّة شحميّة تسمّى الجُنْدَبَادَسْتَر والجُنْدَبَيْدَسْتَر
وخِصْيَة البَحْرِ والفَاحِشَة، وهي بالفرنسيّة castoréum،
وبالإنكليزيّة castoreum.
تلد أنثى القندس من 2 إلى 3 صغار بعد فترة حمل تدوم 61 يوماً
ترضعهم الأم لمدة 3 أشهر ولا ينفصلون عن العائلة إلا بعد مضي سنة واحدة ويمكن أن يصل
طول القندس البالغ إلى 120 سم طولا وطول ذيله 52 سم ويزن 15 كغم.
يقوم القندس ببناء مسكن تحت سطح الماء لحمايته من الأعداءو
يبلغ طول الأنفاق المؤدية إلى مسكن القندس عدة أمتار وتؤدي النهاية العليا للنفق إلى
غرفة صغيرة تتسع لإيواء أسرة القندس وتغطى طبقة من الطين المتماسك الجيد الصرف نتيجة
لوجود أعواد خشبية بأسفله وعندما يبني القندس مسكنه فإنه يكدس الأعواد الخشبية والطين
على هيئة كومة ثم يحفر بفمه التربة ليكون الأنفاق والغرفة الرئيسية وعندما يفرغ من
حفر الغرفة الرئيسية يكون الطين المتساقط من بين الأعواد الخشبية أرضية الغرفة وعندما
يبدأ بتكديس الأعواد يترك فتحة خالية من الطين في المكان الذي يعلو غرفة المستقبل وتستخدم
هذه الفتحة للتهوية.
تحصل القنادس على المواد اللازمة للبناء بإسقاط الأشجار وفروعها
ويتم ذلك ليلا بصفة أساسية حيث تقرض القنادس جذوع الأشجار بقوارضها القوية التي تشبه
الأزميل ويمكن للقندس أن يسقط شجرة قطرها 30 سم نتيجة عمل يستغرق ليلتين وعندما تسقط
الشجرة تتولى القنادس فصل الأفرع عن الجذع وتجزئتها إلى قطع يبلغ طول كل منها أقداما
قليلة ويتم العمل كله باستخدام أسنانها.
قواطع القندس واضحة التكوين وتحرك القنادس فروع الأشجار قابضة
أسنانها على أطرافها الغليظة لتدفعها فوق سطح الماء عندما تجد القنادس أشجارا مناسبة
بالقرب من مجرى الماء فإنها تخفر بمخالبها القوية قناة تنقل الأخشاب خلالها إلى حيث
تريد كما تجمع القنادس خلال الصيف الأفرع الغضة القريبة من مسكنها لكي تستخدمها كغذاء
خلال الشتاء.
يتراوح عرض السد الذي يقيمه زوج القندس من المتر إلى المائة
متر ثم يبني بيته وسط البركة من الأغصان جاعلا مدخل البيت تحت سطح الماء.
إذا شاهد قندس عدوا يقترب منه فإنه يضرب بذيله محذرا الآخرين
وفي الحال تندفع القنادس غاطسة في الماء لتكون في مأمن من الحيوانات المتوحشة ولا يستطيع
اللحاق بها سوى كلب البحر لأنه سباح ماهر.
تسبح القنادس رافعة أطرافها الأمامية بالقرب من الصدر وتحدث
ضربات قوية بالأطراف الخلفية ويقوم الذيل العريض المفلطح بدور الدفة تحت سطح الماء
وتتحرك القنادس بسرعة أكثر في الماء عنها فوق الأرض.
كانت القنادس منتشرة بكثرة في أوروبا وآسيا وقد أدى اختفاء
الغابات الكبيرة وتعرض القندس المستمر للصيد لاستفادة من فرائه إلى تقليل المساحات
التي يعيش فيها ويقتصر وجوده على بعض المنطق في أوروبا وعلى أمريكا الشمالية في كندا
حيث تتخذ إجراءات حازمة لحمايته من الانقراض.
//////////////
قس کاستور در آذری:
کاستور (اینگیلیسجه: Beaver، فارسجا: سگ آبی، آنادولو تورکجهسی: Kunduz، روسجا: Бобры، آلمانجا: Biber)گمیریجیلر دستهسینه
عایید حئیوان نؤعو.
/////////
قس در عبری با فیلترشکن!
///////////
قس بیوا در سواحلی:
Biva (kutoka Kiing.: beaver, Kisayansi: Castor) ni wanyama wagugunaji wa Amerika ya Kaskazini, Ulaya na Asia.
//////////
قس بُبرلار در ازبکی:
Bobrlar (Castor), suv qunduzlari — bobrsimonlar
oilasining yagona urugʻi. Uz. 100 (baʼzan 130) sm, ogʻirligi 30 kg gacha.
Suvda yashashga moslashgan. Burun teshigi suvda bekiladi. Oyoqlari kalta, besh
barmoqli; barmoqlari orasida parda boʻladi. Orqa oyoqlari kuchli rivojlangan.
Keyingi oyoqlari ikkinchi barmogʻining tirnoqlari ikkiga ajralgan boʻlib, yungini
tarash uchun xizmat qiladi. Juni uzun, qalin va yumshoq, och qoʻngʻirdan
qoramtir qoʻngʻirgacha tusda boʻladi. Momiq junlari yaxshi rivojlangan.
Belkurakka oʻxshash dumi yungsiz (uz. 30 sm gacha, kengligi 10—13 sm). 2 turi
bor. Kanada B. (S. canadensis) — Shim. Amerikaning Alyaskadan Meksikagacha
boʻlgan hududlarida tarqalgan.
///////////
قس بیور در پنجابی:
/////////
قس کُندوز در ترکی استانبولی:
Kunduz, kunduzgiller (Castoridae) familyasından Castor cinsini
oluşturan ağaçları kemirerek beslenen, su kıyılarında yaşayan kemiricilerin
ortak adıdır. Yaşayan iki türü vardır: Eski Dünya kunduzu (C. fiber) ile Yeni Dünya kunduzu (C. canadensis).
///////////
Beaver
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about all beaver species
worldwide. For the North American beaver, see North
American beaver. For the Eurasian beaver, see Eurasian beaver. For other uses,
see Beaver
(disambiguation).
This article's lead section may not adequately summarize key points of its contents. Please consider expanding the lead to provide an accessible
overview of all important aspects of
the article. Please discuss this issue on the article's talk
page. (October 2015)
|
North American beaver (Castor canadensis)
|
|
Kingdom:
|
|
Phylum:
|
|
Class:
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Distribution of C. fiber.
|
|
Distribution of C. canadensis.
|
|
Fossils of C. californicus
|
The beaver (genus Castor)
is a large, primarily nocturnal, semiaquatic rodent. Castor includes
two extant species, the North American
beaver (Castor
canadensis) (native to North America) and Eurasian beaver (Castor fiber) (Eurasia).[1] Beavers are known for building dams,
canals, and lodges (homes). They are the second-largest rodent in the world
(after the capybara). Their colonies create
one or more dams to provide still, deep water to protect against predators, and
to float food and building material. The North American beaver population was
once more than 60 million, but as of 1988 was 6–12 million. This population
decline is the result of extensive hunting for fur, for glands used as medicine
and perfume, and because the beavers' harvesting of trees and flooding of
waterways may interfere with other land uses.[2]
&&&&&&&&
قوطولیدون
بضم قاف و سکون واو و ضم طاء مهمله و سکون واو و کسر لام و
سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم دال مهمله و سکون واو و نون لغت یونانی است و نیز بیونانی
قومالیون و اهل مغرب زلالف الملوک و بشانق و اذان القسیس نامند جهت آنکه برک آن شبیه
بمکیالی است که بیونانی قطولی نامند و کفته اند که نوعی از قدح مریم است و آن نوعی
از حی العالم است و کفته اند نوعی از ابرون است و بعربی کاسات خوانند جهت آنکه برک
آن شبیه بکاس است
ماهیت آن نباتی است برک آن مستدیر با اندک تجویفی و ساق آن
کوتاه و تخم آن متصل بساق و در اطراف آن و بیخ آن مانند زیتونی و با تندی و تلخی
طبیعت آن
مرکب القوی و بیخ آن کرم و خشک
افعال و خواص آن
قابض و رادع و جالی و محلل اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن برک
آن مسکن التهاب معده و با شراب و عسل رافع تهبج بدن و بیخ آن مفتت سنک مثانه و مدر
بول الاورام و الجروح ضماد برک آن محلل اورام و مسکن حرارت معده و احشا و رافع شقاقی
که از برودت هوا بهم رسیده باشد و ضماد عصارۀ بیخ و برک آن محلل ورم و زخمها و با شراب
وسیع کنندۀ نقبه جراحات است و از ادویۀ مجهوله الماهیت است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قوطولیدون . (معرب
، اِ) نوعی از ریاحین بود و آن پیوسته سبز میباشد و در بیخ های دیوارها و جایگاه سایه
دار میروید. گویند نوعی ازحی العالم است . و به عربی آذان القسیس خوانند و قدح مریم
همان است . (برهان ) ۞ (آنندراج ). نوعی از
ابرون است . (فهرست مخزن الادویه ).
|| وذنه . [ ] (ع اِ) نوع مصری حی العالم است . (ضریر انطاکی ). و
لکلرک گوید: قوطولیدون است . مولف در یادداشتی نویسد: لکن گمان میکنم ابن بیطار وذنة
را با وضنة خلط کرده است . (یادداشت بخط مولف ).
|| آذان القاضی . [ نُل ْ ] (ع اِ مرکب ) اُذُن القاضی . سرةالارض
. آذان القسیس . در الجزایر بدان اذن الشیخ گویند. و لاتینی آن قوطولیدون است ، بگفته بعضی نوعی از حی العالم است .
|| سرة. [ س ُرْ رَ ] (ع اِ) ناف . ج ، سُرّات ، سُرَر. (مهذب الاسماء)
(منتهی الارب ) (آنندراج ). ناف . (غیاث ) (زمخشری ) (دهار). || میانه وادی و بهترین جای در وی و میانه هر چیزی . (منتهی الارب ) (آنندراج ).
- سرةالارض* ؛ قوطولیدون . (یادداشت مولف ).
///////////
//////////
گیاه آبقاشقی یا قَدَحِ مَریَم یا گوتوکولا (به انگلیسی:
Gotu kola) (نام علمی: Centella asiatica)
یک گیاه علفی یکساله از تیره چتریان است. آبقاشقی گیاهی پایا، رونده، کرکینهپوش،
نیمهآبزی و در محل بندها ریشهزا است.[۱][پیوند مرده]
این گیاه بومی استرالیا، جزیرههای اقیانوس آرام، گینه نو،
ملانزی، مالزی و آسیا است.
از آبقاشقی در پزشکی سنتی چینی و درمان آیورودی استفاده میشود.
برای این گیاه معتقد به خاصیت ضدبارداری هستند.[۱]
در سریلانکا این گیاه را به عنوان سبزی خوردن استفاده میکنند.
این گیاه در ایران در منطقه تالاب انزلی به صورت وحشی پراکنش دارد.[۲]
برگ این گیاه شبیه به دو نیمکره مغز است. روی بافت مغز عمل
میکند و آن را تحریک مینماید، همچنین برای افزایش حافظه و هوش و توسعه فهم و ادراک
کمک بسیاری مؤثری است. گوتوکولا که درسانسکریت «براهمی» خوانده میشود فشار و خستگی
را تسکین میدهد، ذهن را آرام میسازد و به جریان انرژی در مغز، بین نیمکرههای راست
و چپ کمک و یاری میرساند. این گیاه به علاوه یک ضد احتقاق است و برای آرام کردن مشکلات
سینوسی مورد استفاده قرار میگیرد. تأثیر اصلی گوتوکولا بیشتر روی ذهن و آگاهی است.
از آنجا که این گیاه را میتوان به صورت جوشانده نیز مصرف نمود، نوشیدن یک فنجان از
آن، خواب عمیق و راحت در شب و بیداری هوشیارانه را به هنگام صبح فراهم میسازد.
پانویس[ویرایش]
↑ پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ Journal
of Reproduction and Infertility
پرش به بالا ↑ magiran.com:
فصلنامه پزشکی باروری و ناباروری، شماره 29
//////////
قس آسیا سِنتِلاسی:
//////////
قس پِگاگان در باسای اندونزی:
Pegagan (Centella asiatica) adalah
tanaman liar yang banyak tumbuh di perkebunan, ladang, tepi jalan, serta pematang sawah. Tanaman ini berasal dari daerah
Asia tropik, tersebar di Asia
Tenggara, termasuk Indonesia, India, Republik Rakyat Tiongkok, Jepang dan Australia kemudian menyebar ke berbagai
negara-negara lain. Nama yang biasa dikenal untuk tanaman ini selain pegagan adalah daun
kaki kuda dan antanan.
Sejak zaman dahulu,
pegagan telah digunakan untuk obat kulit (misalnya keloid), gangguan saraf dan memperbaiki peredaran darah. Masyarakat Jawa
Barat mengenal tanaman
ini sebagai salah satu tanaman untuk lalapan.
//////////
قس پِگاگان در باسای جاوی:
Pegagan inggih punika gadhahi nami latin Centella asiatica inggih
punika terna liar, wonten ing sadaya dhaérah ing Indonésia. Asalipun saking Asia tropik. Ing Indonésia, tanem
tuwuh punika sampun
dipunkenal. Tiyang Jawi nyebataken antanan utawi ganggagan,
tiyang Sunda maringi sebatan antanan ageng. Masyarakat
tradhisional migunakaken kagem pangobatan. Taneman punika saged dipunkonsumsi
nalika taksih seger, sampun dipunramu, dipunmasak, utawi dipundamel jus.[1]
/////////////
قس منڈی بوٹی در
پنجابی:
////////////
Centella asiatica, commonly known as centella, Asiatic
pennywort or Indian pennywort or Gotu kola,
is a herbaceous, frost-tender perennial plant in the flowering plant family Apiaceae, subfamily Mackinlayoideae. It is native to wetlands in Asia.[2][3] It is used as a culinary vegetable and as medicinal herb.
Contents
[hide]
/////////
/////////
////////////
&&&&&&&&
قوفی
بضم قاف و سکون واو و کسر فا و یا
ماهیت آن
حیوانی بحری شبیه بصورت انسان است در شکل و انفحۀ آن در قوت
مانند جند بادستر
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
خوردن کوشت آن جهت صرع و اختناق رحم نافع و فرق میان انفحۀ
آن و میان انفحۀ حیوانات دیکر آنست که چون آب بر انفحۀ حیوانات دیکر ریزند و بعد از
زمانی آب آن را بروی انفحۀ آن ریزند بزودی آن را بکدازد و آب کرداند بخلاف انفحۀ حیوانات
دیکر که این خاصیت ندارد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&&&
قهوه
بفتح قاف و سکون ها و فتح واو و ها اسم خمر غلیظ است و نیز
بمعنی مشبع و محکم است جهت آنکه چون آن خمر غلیظ است بزودی شارب خود را سیر می کرداند
و سکر آن محکم و قوی است و الحال مصطلح نزد عامه و مراد از ان ثمر درختی است که در
یمن و حبشه و بتاویه بهم می رسد و آن را بن می نامند و در حرف الباء مع النون بتفصیل
ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
قهوه . [ ق َهَْ وَ ] (ع اِ) قهوة. خمر. (اقرب الموارد) (فرهنگ
نظام ). شراب . (آنندراج ). می . (منتهی الارب ). نوعی از خمر غلیظ که بزودی شارب خود
را سیر میگرداند، سکر آن محکم و قوی است . گویند: انه عبدالشهوة، اسیرالقهوة و گویند
خمر را بدین نام خوانند چه شهوت و میل طعام را ببرد. (از اقرب الموارد). || درختچه
ای است ۞ از تیره روناسیان که ارتفاعش بین 2 تا 12 متر متغیر است
. گلهایش سفید و با بوی مطبوع ، ساقه اش استوانه ای شکل و شاخه هایش متقابلند، برگهایش
ساده و بیضوی و نوک تیز و کناره های پهنک موج دار است . رنگ برگها سبز تیره و شفاف
و در سطح فوقانی همراه با دو گوشوارک است . کاسه و جام گل آن شامل 5 تقسیم و پرچمهایش
نیز بتعداد 5 است . میوه اش سفت و ابتداء سبزرنگ و پس از رسیدن قرمز میشود و محتوی
دو دانه است هر دانه قهوه به اندازه یک نخود درشت و دارای یک سطح مستوی و یک سطح محدب
است بر روی سطح مستوی یک شکاف وجود دارد. دانه
قهوه محتوی مقداری آلبومن سخت و شاخی است (مانند هسته خرما). در حدود 33 نوع از این گیاه شناخته شده که
در نقاط مختلف بحالت وحشی میرویند. اصل این گیاه از آفریقا و از منطقه سودان است و از آنجا به عربستان جنوبی در حدود قرون
14 و 15 میلادی برده شده و بعداً از آنجا به هندوستان و سپس به قاره جدید حمل و اکنون در برزیل بمقدار بسیار فراوان
کشت میشود. میوه قهوه به بزرگی یک گیلاس و
کمی کشیده است . دانه های قهوه بویی مخصوص و طعمی ملایم و گس دارند ولی بر اثر بو دادن
بوی مخصوص و پسندیده ای پیدا میکنند.در آلبومن قهوه مقادیری مواد چرب و قند و سلولز
و مواد آزته و کافئین ۞ موجود است . کافئین
نخستین بار در سال 1820 م . توسط رونگ درآلمان بدست آمد و بعدها در سال 1861 م . رابطه
اش با تئوبرومین که آلکالوئید موجود در چای است مشخص شد.
(اثراتی مشابه یکدیگر دارند و مخصوصاً مقوی قلب هستند) در
قهوه بوداده علاوه بر کافئین ، ماده معطری به نام کافئون نیز وجود دارد که ماده ای است
روغنی و فرار که به مقدار بسیار کم چند لیتر آب را معطر میکند. قهوه بوداده مدر و محرک اعصاب است و بعنوان رفع مسمومیت
از تریاک و مواد مخدر دیگر حتی الکل (هنگام مستی ) بکار میرود. قهوه سبز دارای اثر رفع اسهال و تب بر و ضد سیاه سرفه
است . کافئین که آلکالوئید موجود در قهوه است فرمولش C8H10N4O2 و مقوی قلب و مدر است و در ضعف قلب و بیماریهای عفونی (ذات الریه ، تیفوئید).
مصرف میشود. کافئین ۞ در استعمال داخلی بمقدار
0/5تا 1/5 گرم در 24 ساعت مصرف میشود: درخت قهوه . بن . شجرةالبن . قهوه آغاجی . قهوه عربی . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به فرهنگ نظام
و گیاه شناسی گل گلاب چ دانشگاه ص 257 شود.
- قهوه خانه ؛ جایی که در آن قهوه می پزند و چای دم می کنند.
جائی که در آن قهوه و چای درست کنند و فروشند.
- قهوه جوش ؛ ظرفی فلزین چون سماوری کوچک که در آن قهوه پزند.
- قهوه چی ؛ کسی که قهوه
مشروب میسازد. (ناظم الاطباء). کسی که قهوه طبخ کند و فروشد و اینک به کسی که
چای خانه دارد و چای دم کرده به مردم میفروشد اطلاق میشود.
- قهوه چی باشی ؛ رئیس قهوه چیان دولتی .
- قهوه دان ؛ فنجان کوچک یا استکان که در آن قهوه ریزند و
خورند. ظرف که قهوه در آن نگاه دارند. قوتی که در آن قهوه برشته کوبیده می ریزند. (ناظم الاطباء).
- قهوه ای ؛ رنگ قهوه ای ، رنگی است که بسیاهی زند.
- قهوه ای رنگ ؛ برنگ قهوه ای . رنگ قهوه برشته .
- قهوه ریز ؛ قهوه جوش یا ظرفی که از آن در فنجان واستکان
قهوه ریزند.
- قهوه سرخ کن ؛ ظرفی که قهوه را در آن بو دهند.
- قهوه ترک ؛ نوعی
از قهوه .
- قهوه قجری ؛ قهوه مسموم که پادشاهان قاجار به کسانی که علناً کشتن
آنان نمی توانستند می دادند و می خوراندند. (یادداشت مولف ). قهوه زهردار که پادشاهان قجر برای کشتن کسی به او میدادند.
(فرهنگ نظام ).
|| مجازاً بمعنی قهوه خانه و آن مکانی است که در آن بزم آرایند
و قهوه می خورند. (آنندراج ) :
مرادر قهوه بودن بهتر از بزم شهان باشد
که اینجا میهمان را منتی بر میزبان باشد.
میرصیدی (از آنندراج ).
//////////
بن
بضم باء موحده و نون مشدده در اصل اسم خمر غلیظ است بلغت یمن
که مشهور و معروف بقهوه بوده است بالفعل اطلاق می نمایند بر ثمری خاص و برای حرمت آن
را ترک کرده این را بجای آن می آشامند
ماهیت آن
ثمر درختی است کوهستانی که در جبل یمن و نواح آن و ملک حبشه
و در بناویه که جزیره ایست از جزائر زیربادات نیز بهم می رسد
و تخم آن را در آذر می کارند و در آب که هر دو اسم ماه رومی
اند می رسد و فصلی و غیر فصلی می باشد یعنی هم خودرو جنکلی صحرائی و هم مزروع بستانی
و بتربیت بسیار خوب بعمل می آید که شاخهای باریک بسیار آن را می برند و کلهای ضعیف
ناکارۀ آن را دور می کنند و آن را آبیاری و غیر آن بحد لائق می نمایند بهترین بستانی
آنست که در بیت الفقیه از یمن می شود و آن دانهای سبز متوسط در کوچکی و بزرکی خوش بو
و بودادۀ کوبیدۀ آن چرب می باشد و خوش طعم و رایحه و درخت آن یک ساق دارد بسطبری انکشت
ابهام و بلند آن بدو ذرع تا سه ذرع دست می رسد شبیه بدست زعرور و کل آن سفید رنک و
ثمر آن در غلافی سیاه رنک شبیه بحب الغار ببزرکی و فندق کوچکی و پوست آن نازک تر از
پوست آن هر دو و در اندرون آن در مغز و در وسط هر مغزی شکافی مانند شکاف دانۀ کندم
و هستۀ خرما و لیکن از ان پهن تر و از کندم بزرکتر و از هستۀ خرما کوچکتر و سبز رنک
و در جوف آن پردۀ نازک پیچیده با اندک تلخی و بهترین آن تازۀ سنکین سبز رنک یمنی آنست
که در ته آب رود پس حبشی و سیاه آن بسیار بد و تلخ و بد طعم و بتاوی آن سفید و بزرک
تر و سبکتر از یمنی و حبشی و پوست تازۀ آن باندک رطوبت و چسپندکی و حلاوت و عفوصتی
و چون خشک کردد حلاوت آن کم و رفته رفته زائل می کردد و کویند سبب اطلاع بر ان آنست
که شیخ ابو الحسن شاذلی رحمه اللّه تعالی که در کوهستان یمن صومعه داشت و مریدان او
بسبب کثرت شب بیداری و ریاضات کسل و مانده می شدند اتفاقا وقتی بعضی ثمر آن را یافته
خوردند رفع کسل و ماندکی ایشان شد و این را بدیکران کفتند ایشان نیز خوردند و نفع یافتند
به پیر خود کفتند او حکم نمود که در آب جوش داده آب آن را بیاشامند پس چون این میوه
را در آب جوش داده آب آن را می آشامیدند باعث رفع کلال و ملال ایشان می شد پس رفته
رفته شهرت تمام یافت و تجار در کل بلاد بردند و منتشر ساختند و اکثری می خورند و لیکن
اهل هر بلدی و جائی بنحوی خاص اهل یمن و نواح آن پوست بیرون آنکه قشر نامند خصوصا تازۀ
آن را در آب بسیاری جوش داده صاف کرده کرماکرم و نیم کرم پیالهای بزرک پیش از طعام
و اکثری بعد از ان می آشامند و ولوع بسیاری بران دارند و طعم آن نیز مائل بشیرینی و
عفوصت می باشد خصوصا تازۀ آن و اهل مکۀ معظمه و مدینۀ طیبه زادهما اللّه تعالی شرفا
و تکریما و بلاد دیکر از عرب و عجم و ایران و توران و هندوستان و فرنک و غیرها مغز
آن را بعضی خام و بعضی نیم بریان که جوزی رنک کردد و بعضی بریان که قریب باحراق رسد
بعضی نیم کوفته و بعضی نرم کوفته در آب طبخ داده بعضی اندک غلیظ و بعضی بسیار رقیق
و بعضی متوسط و بعضی صاف کرده و بعضی صاف ناکرده می آشامند و فرنکان با قدری شیر و
نبات می آشامند چنانچه به تفصیل در قرابادین مذکور شد و در طبع و مزاج آن اختلاف است
حکیم میر عماد الدین محمود شیرازی در آخر رسالۀ افیونیۀ خود در بیان قهوه نوشته اند
که سرد و خشک در درجۀ دوم است جهت آنکه در ان کیفیتی غالب بر طعم و رایحه و لون نیست
که قیاس دلالت بر حرارت آن نماید و بتجربه یافته اند که سردی آن بسرحد اضرار نمی رسد
و در تساوی و غلبۀ هریک از برودت و یبوست بر دیکری موقوف بتامل است و میرزا قاضی در
رسالۀ خود نوشته اند که بتجربۀ فقیر یافته که سردی آن در درجۀ اول و خشکی آن در درجۀ
دوم است و حکیم سالک الدین یزدی نوشته اند که بعضی از واقفان خواص ادویه بران رفته
اند که برودت آن در اول درجۀ ثانیه و یبوست آن در ثالثه است بواسطۀ آنکه در افراط آن
یبوست دماغ و بیخوابی و خشکی مزاج بهم می رسد شاربان آن را و شیخ داؤد انطاکی کفته
که کرم در اول و خشک در دوم و آنچه شیوع یافته که سرد و خشک است نه چنین است جهت آنکه
پوست آن تلخ است و هر تلخی کرم است و یمکن که پوست آن کرم باشد و مغز آن معتدل و یا
سرد در اول و آنچه دلالت بر برودت آن می کند عفوصت آنست و بتجربه رسیده که جهت تجفیف
رطوبات و سرفۀ بلغمی و نزلات و تفتیح سدها و ادرار بول نافع است و این ها نیز دلیل
حرارت و یبوست آن است و حکیم میر محمد مؤمن در تحفه نوشته که بقیاس ظاهر می کردد که
در کرمی معتدل و خشکی بران غالب و قشر آن کرم و خشک تر از آن باشد مؤلف کوید شاید که
مرکب القوی باشد خصوص تازۀ آن جهت آنکه در ان دو جزو است یکی لطیف هوائی حار رطب و
دیکری کثیف ارضی بارد یابس که بجزو اول افعال و آثار حرارت از تفریح و تلطیف و تفتیح
و نضج و ادرار و تلیین و غیرها از ان صادر می کردد و بجزو ثانی افعلل و آثار برودت
و یبوست از تسکین حرارت تشنکی و ثوران و غلیان دم و حدت صفرا و لذع آن و منع نوم و
یبوست دماغ و غیر اینها از ان ظاهر می شود و هرچند تازه تر باشد آن جزو اول در ان زیاده
می باشد و چون کهنه کردد بتدریج کم و زائل می شود خصوص قشر آن و چون بریان نمایند آن
نیز کمتر و زائل می کردد بمقدار بریان نمودن آن و بالجمله تازه و نو آن خصوص قشر خام
آن مائل بحرارت و یبوست است و کهنۀ آن خصوص بریان آن بارد و یابس و هرچند کهنه تر کردد
و زیاده بریان نمایند بر برودت و یبوست آن می افزاید
افعال و خواص آن
آنچه اطبای مذکوره بیان فرموده اند آنست که شرب آب مطبوخ آن
مفتح سدد است بفادزهریتی که دارد مسکن اوجاع و ثوران و غلیان خون و حدت و لذع صفرا
و سودا و احتراق آن و مرقق و مصفی اخلاط و غلظت آنها است و لهذا در حمیات دمویه و صفراویه
و سوداویه خصوصا در اوائل و بعد بروز حصبه و جدری و ربع مفید است و شرای دموی و یرقان
را سودمند و ملین طبع و مدر بول و مجفف رطوباب و جهت سرفۀ بلغمی و نزلات و رفع اعیا
و تقویت معده و اکثر انواع صداع و رمد و مالیخولیا خصوصا احتراقی آن و آنچه بسبب غلظت
اخلاط و انجماد آنها باشد بجهت تصفیه و ترقیق این اخلاط را و منع صعود ابخره را و کفته
اند بواسیر را نافع است و ضماد آن با عسل جهت جبر عضو بدر رفته و لعوق آن با عسل جهت
سرفۀ حار رطب حکیم میر عماد الدین محمود فرموده پندارم که مجذوم را نیز نافع باشد بجهت
همین علت و نیز سرفۀ بلغمی و نزلات و رخاوت معده را بتجفیف رطوبات و صعود بخارات آن
بدماغ و اسهال را خصوصا نیم بریان آن و کثرت نوم و تشنکی و صبر بران هر دو و اکتفا
نمودن بطعام و شراب اندک بی آنکه مؤدی بضعف و انحراف مزاج کردد مفید و نیز رفع اعیا
و ماندکی و کلال و ملال اسفار و حرکات و مشقتها می نماید و بعضی راغبان و حریصان بشرب
آن این رباعی را در مدح آن کفته اند
رباعی
راحیست قهوه روح فزا و کسل کسل
آرام جان و قوت اعضا
و قوت دل
تقریب اجتماع جوانان
پارسا
تفریح بخش خاطر پیران
مضمحل
و دیکری این فرد را کفته قهوه حمام سفر آش خمار تریاک پر طاؤس
نظر افشرۀ تنباکو است
از مضار آن آنست که کفته اند صداع می آورد و باعث بیداری و
لاغری بدن و صفرت لون و قطع شهوت باه و تقلیل منی و خفقان و نفخ و قولنج و مالیخولیا
و کابوس و خشک نمودن آلات تنفس و درشتی آن و مولد بواسیر است و بالجمله بارد المزاج
و مرطوبین و اصحاب غلبۀ اخلاط فاسده را بسیار مضر و بعضی ظرفا در مذمت آن کفته اند
بیت
آن سیه رو که نام او قهوه
است مانع النوم و قاطع الشهوه است
اغلب آنکه این مضار اکثر در کهنه بسیار بریان کردۀ سیاه شدۀ
آن باشد نه خام آن خصوصا قشر آنکه در بعضی امزجه شاید محرک باه و هاضم طعام باشد و
یمکن که وجه ولوع اهل یمن بآشامیدن آن بالای طعام همین دو وجه باشد و در جواب این کفته
اند که وجه ولوع ایشان بدان کثرت حرارت مزاج و خوردن خرما و میوه های کرم است و محرر
کوید حق آنست که مبالغه بسیار از طرفین در منافع و مضار آن بی جا است اکثر بعادت و
قوت و حرارت و برودت مزاج قلت و کثرت آشامیدن آن برمیکردد و هیچ یک کلی نیستند و بیان
وجوه هریک از منافع و مضار آن طولی دارد و مقام کنجایش تفصیل آنها ندارد و میرزا قاضی
نوشته اما جمعی که مزاج ایشان کرم باشد این دوا بسبب آنکه حرارت را کم می کرداند و
بسبب کمی حرارت رطوبات کم بتحلیل می رود و لهذا کاه است که ایشان را خواب می آورد و
از آن جمله شخصی را دیدم که مزاج او کمال حرارت داشت و بدان سبب شبها خواب نمی کرد
و مانند کسی که سرسام داشته باشد اضطراب می کرد چون دو سه شب بقهوه مداومت نمود او
را خواب آمد و آن حالت زائل کشت و چون قهوه مضر قلب است اکر با مروارید استعمال نمایند
اولی است خصوصا در حصبه و جدری بعد از بروز جهت آنکه مروارید را در حصبه و جدری نفعی
تمام است و نیز استعمال آن جهت تقویت قلب با زعفران که چند طاقه در حین طبخ در ان اندازند
نیکو است و چون مسافر در وقت فرود آمدن و همچنین بعد تعب و مشقت بسیار و بعد خوردن
افیونیات رافع تعب و کلال و ملال و باعث شکفتکی طبع است آشامیدن چند فنجان آن و کفته
اند ناشتا و در وقت امتلا از غذا مکرر نباید آشامید بلکه صبح اندک غذا بطریق ناشتا
که بالفعل در عرف عوام مشهور به تحت القهوه است خورده بالای آن چند پیاله بیاشامند
و اکر خواهند معتادین بافیون و افیونیات و شب نشینان آخر روز و یا بعد از نماز عشا
خصوص قریب بنصف شب چند پیاله بیاشامند دفع آنها نماید و کفته اند مصلح آن زنجبیل و
دواء المسک و نبات و کلاب و امثال اینها است و شیخ داؤد انطاکی نوشته شخصی که ارادۀ
شرب آن برای نشاط و رفع کسالت و آنچه ذکر کردیم نماید باید که شیرینی و روغن پسته و
روغن بسیار با آن بخورد و قومی با شیر می خورند و این خطا است و خوف احداث برص است
و محرر می کوید که بهترین مصلحات که طعم و رایحه آن را طیب و لذیذ می کرداند و کریه
و بد ذایقه نمی سازد عنبر اشهب است پس زعفران
مخزن الادویه
////////////
گیاه قهوه (نام علمی: Coffea)
سردهای است از گیاهان گلدار از خانواده روناسیان که در نواحی گرمسیری رشد میکند.
بلندی آن بین ۳ تا ۱۰ متر است و ۳ تا ۵ سال پس از کاشته شدن محصول میدهد. گلهای سفیدرنگ
و خوشبوی قهوه بسیار به گل یاسمین شباهت دارند. میوههای قهوه تخممرغیشکلاند و به
صورت خوشهآویزان میشوند. هر درخت قهوه حدود ۲۰۰۰ میوه میدهد. بین ۶ تا ۹ ماه زمان
لازم است تا میوه قهوه از رنگ سبز به زرد و بعد قرمز یا بنفش بدل شود و کاملاً برسد.
میوه رسیده قهوه را با دست میچینند، میشویند و معمولاً در نور خورشید خشک میکنند.البته
روش های صنعتی نیز برای خشک کردن قهوه وجود دارد. برای حفظ یکدستی محصول، معمولاً میوهها
را بر اساس وزن و اندازه جدا و بستهبندی میکنند. میوه برشته و ساییده شده همان چیزیست
که به عنوان قهوه شناخته میشود. از هر درخت قهوه تقریباً نیم کیلو قهوه برشته به دست
میآید. دانههای قهوه را در جای خشک و خنک نگهداری میکنند.
تصویر بخشهای مختلف گیاه قهوه
جستارهای وابسته[ویرایش]
قهوه
منابع[ویرایش]
«قهوه تولید ایران به بیش از ۱۱ کشور صادر میشود». ایرنا،
۲۷ خرداد ۱۳۹۱. بازبینیشده در ۱۳ تیر ۱۳۹۱.
گیاه قهوه
ردهها:
//////////////
قس بُنّ در عربی:
البُن (الاسم العلمي:Coffea):
جنس من النباتات يتبع الفصيلة الفوية من رتبة الجنطيانيات[2][3]. والبن شجرة دائمة
الخضرة ذات ثمار حمراء اللون في حالة نضجها، وتحتوي على مكونات قد تكون ضارة بالصحة
مثل الكافيين. غير أن إحدى أحدث الأبحاث العلمية[4] أشارت إلى انخفاض في نسبة المصابين
بالنوع الثاني من داء السكري بين الذين يتناولون القهوة، وبالأخص القهوة منزوعة الكافيين.
كما أن له تأثيرات سلبية سيئة على الذاكرة المؤقتة، فقد نشرت إذاعة بي بي سي على موقعها
بتاريخ 20 يوليو 2004 خبر دراسة من المدرسة الدولية للدراسات المتقدمة في إيطاليا يقول
بأن الكافيين يمكن أن يعيق الذاكرة المؤقتة وتذكر بعض الأسماء. لذلك يشار للطلاب باجتناب
شرب القهوة والشاي والكوكا وغيرها من الأشياء المحتوية على مادة الكافيين دائماً وخاصة
أيام الامتحانات.
محتويات [أخف]
1 القهوة في
اللغة:
2 شجرة البن:
3 القهوة من
راعي الغنم إلى الكاباتشينو:
4 أنواع القهوة:
5 أماكن زراعته
6 انظر أيضاً
7 مراجع
القهوة في اللغة:[عدل]
قها (تاج اللغة وصحاح العربية) القَهْوَةُ: الخمر، يقال سمِّيت
بذلك لأنَّها تنفع وقت الجماع أي تذهب بشهوة الجنس. أقْهي الرجل من الطعام، إذا اجتواه
وقلّ طُعمه، مثل أقْهَمَ. والقاهي: الحديدُ الفؤادِ المستطار. قال الراجز:
قاهي الفؤادِ دَئِبُ الإجفالِ.
شجرة البن:[عدل]
تنمو شجرة البن طبيعياً في المناخ الاستوائي الذي يكون حاراً
رطباً في موسم النمو، وحاراً جافاً في موسم القطاف.
مقهى في فلسطين (1900)
القهوة بالعربية هي كل ما يشرب على مهل فكان يقال يتقهوون
خمرا أي مجتمعون يشربون الخمر و لكن بعد اكتشاف البن انحسر الاسم على المشروب المصنوع
من البن. اما الاسم كافي فقد أتى من اسم مكتشف القهوة أو من اكتشفها و الذي سمي المشروب
باسمه باديء الامر و هو الشيخ الصوفي الكاف و كانت تسمى قهوة الكاف و حينما أتى البرتغاليون
لليمن و احتلوا المكلا و عدن وجدوا المشروب فحملوه للعالم و باسمه الأصلي مع تحريفات
بسيطة.
القهوة من راعي الغنم إلى الكاباتشينو:[عدل]
تُروى حكاية قديمة عن أن راعيا فُوجئ بغنمه، وقد اعترتها حالة
غير عادية من الحيوية والنشاط، عندما أكلت من شجيرة معينة. لم يستغرق الأمر من الراعي
وقتا طويلا حتى قرر أن يتناول هو الآخر بعضا من هذه البذور؛ ليجربها بنفسه، ويكتشف
الأثر الواضح لزيادة نشاطه وحيويته، وكان هذا سببا في اكتشاف شجرة البن التي يُصنع
منها مشروب القهوة، الذي يعد من أكثر المشروبات انتشارا واستهلاكا في العالم. وقد قيل
أن أول من اهتدى إليها هو أبو بكر بن عبد الله العيدروس وكان أصل اتخاذه لهذه البذرة
أنه مر في أحد سياحاته (وقد كان صوفيا) بشجرة فأكل من ثمرها حين رآه متروكا لا ينتفع
به أحد مع كثرته فوجد به تجفيفا للدماغ واجتلابا للسهر وتنشيطا للعبادة فاتخذه قوتا
وشرابا وطعاما وأرشد اتباعه إليه ثم نشر ذلك في الحجاز واليمن ومصر.
///////////
قس قهوه آغاچی در آذری:
////////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
///////////
قس مبونی در سواحلی:
Mbuni (Coffea spp.) ni mti au kichaka ambacho matunda yake (buni) huchomwa na kusagwa ili kutengeneza kahawa.
//////////////
Coffea
From Wikipedia, the free encyclopedia
|
Coffea is a genus of flowering plants whose seeds, called coffee beans, are used to make various coffee beverages and products. It is a
member of the family Rubiaceae. They are shrubs or small trees native to tropical and southern Africa and tropical Asia. Coffee ranks as one of the world's most
valuable and widely traded commodity crops and is an important export product of several countries,
including those in Central and South America, the Caribbean and Africa.
&&&&&&&&
قیروطی
بکسر قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم راء مهمله و سکون
واو و کسر طاء مهملۀ مشاله و یا لغت یونانی است که بعربی مشهور شده و بفارسی موم روغن
نامند
ماهیت آن
عبارت از موم کداخته در روغن است هر روغنی که باشد از روغن
کل یا غیر آن خواه ساذج از همان جزو باشد و یا مرکب از اجزای دیکر و بحسب اعراض مختلف
می باشد و نسخ آن بتفصیل در قرابادین ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قیروطی . [ ق َ ] (معرب ، اِ) قیروتی . (از آنندراج ). رجوع
به قیروتی شود.
|| قیروتی . [ ق َ ] (معرب ، اِ) موم روغن . (برهان ) (تحفه حکیم مومن ) (ذخیره خوارزمشاهی ). || بعضی گویند مرهمی باشدکه آن را
از گل سرخ و اکلیل الملک و زعفران و کافورو موم سازند. (منتهی الارب ) (برهان ). نخست
روغن گرم باید کرد و موم در وی گداختن ، و در ده درم روغن دو درم موم باید سود یا دو
درم و نیم و آنچه با وی ترکیب خواهند کرد از عصاره و غیر آن در هاون بدین موم روغن
می باید افکندن و به دسته هاون مالیدن تا هموار
گردد. (ذخیره خوارزمشاهی ). رجوع به قیر و
قیرس شود.
|| قیرس . [ ق َ رِ ] (معرب ، اِ) موم که به عربی شمع گویند.(برهان
). قیرُس . از یونانی osKer بمعنی شمع. موم .شمع. (فرهنگ فارسی
معین ). رجوع به قیر و قار شود.
&&&&&&&&
قیصوم
بفتح قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم صاد مهمله و سکون
واو و میم لغت عربی است و قیسوم بسین مهمله بجای صاد نیز آمده و بیونانی شوصرا و برومی
ارطاماسیا و اطمیثا نیز و بفارسی برنجاسف و بلنجاسف بلام بجای را و بوی مادران نیز
و بر تراسک و بشیرازی سر زردک و بهندی کندناو کندمار نیز نامند
ماهیت آن
کفته اند بر نجاسف جبلی است کفته اند دو نوع می باشد نر و
ماده نر آن را شاخهای باریک و ثمر آن کوچک شبیه بافسنتین و کل آن کمرنک و کوچک تر از
کل ماده و مائل بسفیدی و مادۀ آن نباتی است ثمنشی مشاکل شجر مائل بسفیدی و شاخهای آن
پربرک و برک آن مشقق باریک شبیه ببرک سداب و بر ساق آن رطوبتی چسپنده و بر سر و اطراف
شاخهای آن کلی مستدیر زرد طلائی رنک و خوشبوی و با حدت و ثقل و تلخ طعم و ثمر آن مانند
حب الآس و در تابستان کل می کند کفته اند مادۀ آن برنجاسف و نر آن قیصوم است و نیز
کفته اند نوعی از برنجاسف است نه خود برنجاسف و فرق میان هر دو آنست که از ساق برنجاسف
شاخهای بسیار می روید و قیصوم را ساق بی شاخ و اکثر از یک ریشه یک ساق می روید و برکهای
آن مانند زنبق بر ساق آن رسته و برک متصل بیخ آن مفروش بر زمین و در انتهای ساق آن
قبۀ چتری که کل آنست و با عطریت و ثقیل الرائحه شبیه برائحه برنجاسف و زردرنک و طعم
آن تلخ و باین مشابهت جمعی بغلط قیصوم را خود برنجاسف دانسته اند
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و در اول کرم و در سوم خشک نیز کفته اند
افعال و خواص آن
قوت تحلیل کل آن زیاده از افسنتین اعضاء الراس نطول آن جهت
صداع بارد اعضاء الصدر و الغذاء و النفض و المفاصل و السموم و الحمیات آشامیدن مطبوخ
آن بتنهائی یا با ادویۀ مناسبه جهت درد سینه و ضیق النفس و قتل اقسام کرم معده و امعا
و اخراج آن و ادرار بول و حیض و رفع عسر البول و تفتیت سنک کرده و مثانه و فسخ عضل
و ریاح مفاصل و عرق النساء مزمن و ضرر ادویۀ قتاله و لرز حمیات خصوصا ممزوج بدهن و
با شراب جهت دفع ضرر جمیع سموم و لسع عقرب و رتیلا شربا و ضمادا و با زیت پخته بجهت
تسخین دماغ و معده و ازالۀ برودت آن هر دو عضو ضمادا و حمول آن مخرج جنین و ضماد آن
جهت تحلیل اورام و اندمال جروح تازه بدستور ضماد مطبوخ آن با سفرجل محلل اورام عسره
التحلیل الزینه ذرور آن و ضماد سوختۀ آن جهت نزف الدم همه اعضاء و داء الثعلب و با
روغن بید انجیر و یا روغن ترب جهت سرعت برآمدن ریش موثر الخواص افتراش بان و بدستور
بخور آن کریزانندۀ هوام مضر رئه مصلح آن کثیرا و خشخاش مضر معده مصلح آن عسل و شیح
مقدار شربت آن دو درم بدل آن افسنتین و بابونج و روغن آنکه از برک و کل آن مرتب نمایند
جهت اکثر امراض باردۀ عصبانیه و ادرار حیض و اسخان رحم و انضمام فم آن و تحلیل صلابات
و رفع لرز حمیات نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
قیصوم . [ ق َ ] (ع اِ) نوعی از برنجاسب است که بوی مادران
باشد. (برهان ). ۞ برنجاسف است و آن از اسپرمهاست . (از
ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). شاه بابک . شاه بانگ . جمسفرم
بری . برترف . شجره ٔ ابراهیم . شجره ٔ مریم . (یادداشت
مرحوم دهخدا). گیاهی است و آن بر دو قسم است : نر و ماده . اطراف آن گیاه سودمند است
و دارای شکوفه ای است طلائی و سخت تلخ و برگهایی چون سداب و میوه ای چون دانه ٔ آس و بسیار
خوشبو که در معالجات به کار رود. (از اقرب الموارد) (منتهی الارب ). گویند: فلان یمضع
الشیح و القیصوم ؛ درباره ٔ کسی که خالص در بدویت
باشد. (از اقرب الموارد از اساس اللغة). مشک چوپان . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به
تحفه ٔ حکیم مؤمن شود.
//////////////
برنجاسف کوهی(قیصوم)
قیصوم، برنجاسف کوهی
abrotanum Artemisia
به فارسی برنجاسف و
مشک چوپان و بومادران نیز نامند؛ گفتهاند برنجاسف جبلی است و دو نوع میباشد نر و
ماده.
طبیعت آن در سوم گرم و خشک و در اول گرم و در سوم خشک نیز گفتهاند
خواص آن: خاصیت حل کنندگی در گل آن زیادتر از افسنتین است و برای رفع سردرد سرد فایده دارد مصرف جوشانده آن به تنهایی و یا با سایر داروهای برای علاج سینه درد و تنگی نفس و کشتن کرم معده و امعاء و خارج ساختن آنها و ادرار بول و حیض و رفع عسرالبول و خرد کردن سنگ مثانه و کلیه و آزاد کردن عضلات و بادهای مفاصل و سیاتیک مزمن و تب ها را نافع می باشد و مخصوصاً انواع روغنی و مخلوط به شراب آن برای کلیه سموم و گزیدگی های حشرات به صورت های ضماد و یا شربت مفید و مورد عمل است
پختۀ آن با زفت برای گرم نمودن دماغ و معده و از بین بردن سردی مزاج دماغ و معده به صورت ضماد به کار می رود. حمول آن باعث خارج شدن جنین و ضماد آن برای رفع اورام و سرباز نمودن جراحات تازه مصرف می شود. در ترکیب با ادویه مناسب برای خونریزی و کچلی و رشد سریع و تجویز شده و برای ریه مضر و مصلح آن عسل و شیح است و مقدار خوراک دارویی آن دو درم می باشد. روغن برگ و گل آن برای علاج بیشتر امراض سرد عصبی و ادرار حیض و گرم نمودن رحم و حل کردن سختی و تب لرز نافع است
افعال و خواص دیگرآن: قوت تحلیل گل آن زیاده از افسنتین، نطول[1] آن جهت صداع بارد و آشامیدن مطبوخ آن به تنهایی یا با ادویه مناسبه جهت درد سینه و ضیق النفس [2]و قتل اقسام کرم معده و امعا و اخراج آن و ادرار بول و حیض و رفع عسر البول[3] و تفتیت[4] سنگ گرده[5] و مثانه و فسخ عضل[6] و ریاح[7] مفاصل و عرق النساء[8] مزمن و ضرر ادویه قتاله و لرز حمیات[9] خصوصاً ممزوج به دهن[10] و با شراب جهت دفع ضرر جمیع سموم و لسع[11] عقرب و رتیلا شرباً و ضماداً و با زیت پخته به جهت تسخین[12] دماغ و معده و ازاله برودت[13] آن هر دو عضو ضماداً و حمول[14] آن مخرج جنین و ضماد آن جهت تحلیل اورام و اندمال[15] جروح تازه می باشد.
طبیعت آن در سوم گرم و خشک و در اول گرم و در سوم خشک نیز گفتهاند
خواص آن: خاصیت حل کنندگی در گل آن زیادتر از افسنتین است و برای رفع سردرد سرد فایده دارد مصرف جوشانده آن به تنهایی و یا با سایر داروهای برای علاج سینه درد و تنگی نفس و کشتن کرم معده و امعاء و خارج ساختن آنها و ادرار بول و حیض و رفع عسرالبول و خرد کردن سنگ مثانه و کلیه و آزاد کردن عضلات و بادهای مفاصل و سیاتیک مزمن و تب ها را نافع می باشد و مخصوصاً انواع روغنی و مخلوط به شراب آن برای کلیه سموم و گزیدگی های حشرات به صورت های ضماد و یا شربت مفید و مورد عمل است
پختۀ آن با زفت برای گرم نمودن دماغ و معده و از بین بردن سردی مزاج دماغ و معده به صورت ضماد به کار می رود. حمول آن باعث خارج شدن جنین و ضماد آن برای رفع اورام و سرباز نمودن جراحات تازه مصرف می شود. در ترکیب با ادویه مناسب برای خونریزی و کچلی و رشد سریع و تجویز شده و برای ریه مضر و مصلح آن عسل و شیح است و مقدار خوراک دارویی آن دو درم می باشد. روغن برگ و گل آن برای علاج بیشتر امراض سرد عصبی و ادرار حیض و گرم نمودن رحم و حل کردن سختی و تب لرز نافع است
افعال و خواص دیگرآن: قوت تحلیل گل آن زیاده از افسنتین، نطول[1] آن جهت صداع بارد و آشامیدن مطبوخ آن به تنهایی یا با ادویه مناسبه جهت درد سینه و ضیق النفس [2]و قتل اقسام کرم معده و امعا و اخراج آن و ادرار بول و حیض و رفع عسر البول[3] و تفتیت[4] سنگ گرده[5] و مثانه و فسخ عضل[6] و ریاح[7] مفاصل و عرق النساء[8] مزمن و ضرر ادویه قتاله و لرز حمیات[9] خصوصاً ممزوج به دهن[10] و با شراب جهت دفع ضرر جمیع سموم و لسع[11] عقرب و رتیلا شرباً و ضماداً و با زیت پخته به جهت تسخین[12] دماغ و معده و ازاله برودت[13] آن هر دو عضو ضماداً و حمول[14] آن مخرج جنین و ضماد آن جهت تحلیل اورام و اندمال[15] جروح تازه می باشد.
[8]دردی از
دردهای مفاصل و از مفصل و رگ آغاز می شود و به جانب پشت فرود آید وبه بالای ران و
تا زانو امتداد یابد.
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی
خراسانی شیرازی
کلید واژگان
/////////////
بومادران (برنجاسف، قیصوم) یا Achillea
millefolium
نام علمی این گیاه Achillea
millefolium میباشد اين گياه را علف هزار برگ هم مي نامند. اين گياه معطر
داراي اسانس، اينولين و کمي تانن است و در کشورهاي اروپايي به عنوان دارو براي قطع
تب استفاده مي شود.
اين گياه بطور خاص تب بُر است. ضماد آن جهت درد سينه مفيد است. بُخور و جوشانده آن براي درمان زکام مفيد است، پس در زمان سرماخوردگي بسيار مفيد است.
ادرار را زياد مي کند، در نتيجه براي سنگ هاي کليه مفيد است.
باد شکن است.
ماساژ دادن محل درد با روغن بومادران يا گذاشتن سوخته آن بر روي محل زخم ، موجب تسکين درد و جلوگيري از خونريزي مي شود.
در قديم ضماد بومادران يعني برگ هاي تازه آن را که با روغن ترمس ( باقلاي مصري ) مخلوط بوده ، بر روي محل کچلي يا روي صورت مردان جوان براي رويش مو قرار مي دادند.
جوشانده سرشاخه گلدار آن براي رفع دردهاي قاعدگي مفيد است.
ضماد بومادران براي درد سينه و انواع سردرد استفاده مي شود.
خوردن آن باعسل انواع کرمهای معده رابیرون میکند.
خوراکی میباشد که به صورت جوشانده به مصرف میرسد و به طرق دیگر هم مصرف میشود که در ذیل به آن اشاره می شود...
اين گياه بطور خاص تب بُر است. ضماد آن جهت درد سينه مفيد است. بُخور و جوشانده آن براي درمان زکام مفيد است، پس در زمان سرماخوردگي بسيار مفيد است.
ادرار را زياد مي کند، در نتيجه براي سنگ هاي کليه مفيد است.
باد شکن است.
ماساژ دادن محل درد با روغن بومادران يا گذاشتن سوخته آن بر روي محل زخم ، موجب تسکين درد و جلوگيري از خونريزي مي شود.
در قديم ضماد بومادران يعني برگ هاي تازه آن را که با روغن ترمس ( باقلاي مصري ) مخلوط بوده ، بر روي محل کچلي يا روي صورت مردان جوان براي رويش مو قرار مي دادند.
جوشانده سرشاخه گلدار آن براي رفع دردهاي قاعدگي مفيد است.
ضماد بومادران براي درد سينه و انواع سردرد استفاده مي شود.
خوردن آن باعسل انواع کرمهای معده رابیرون میکند.
خوراکی میباشد که به صورت جوشانده به مصرف میرسد و به طرق دیگر هم مصرف میشود که در ذیل به آن اشاره می شود...
////////////
&&&&&&&&
قیقهر
بفتح قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح قاف و ها و راء مهمله
و قیقهن بنون بجای را و قنقهر بنون بجای یا و قینقهر بزیادتی نون مفتوح بعد از یا نیز
آمده لغت یونایی است و بعربی شجر و بفارسی لعل معبری و بهندی رال و دهونه نیز نامند
در ماهیت آن
اختلاف است و آنچه بتحقیق پیوسته آنست که صمغ درختی است که
در هند و بنکاله بیشتر بهم می رسد فی الجمله شبیه بسندروس و نرم و رخو که زود سائیده
می شود و با اندک حرارتی که از آتش بدان رسد کداخته کردد حتی آنکه آفتاب تند نیز آن
را نرم می سازد و کریه الرائحه فی الجمله شبیه برائحۀ قیر و یا زرد ممزوج باهم و قبل
از کداز قطعهای آن اکثر قلمی اندک پهن سفید مائل بزردی بعضی اندک تیره و بعد از کداز
سیاه رنک می باشد و کوبیدۀ آن سفید شکری رنک و بدطعم و با اندک غرویت است و کویند از
زیر پوست درخت کهنه سکوه که سال نیز کویند برمیاید و در حرف السین دوسکوه مذکور شد
طبیعت ان
در سوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
محلل و جالی و مدمل اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض
منقی دماغ و با ماء العسل جهت صرع و ربو و استسقا و ادرار طمث و آشامیدن یک درم آن
سه روز تا پنج روز متوالی با سکنجبین و یا با آب قراح جهت تحلیل سپرز و لاغر کردانیدن
بدن موثر مقدار شربت آن ربع درم اکتحال آن جهت تقویت باصره و رفع آثار چشم و سنون آن
جهت درد دندان و تساقط لثه الجروح و القروح و الجرب و القوبا ضماد و طلای آن منقی آثار
قروح و جروح بزودی و مراهم آن جهت التیام جراحات و قروح تازه و کهنۀ مزمنه و عمیقه
و زخم جدری و سوختکی آتش و ناصور نافع و بدستور روغن آن و نیز روغن آن جهت جرب رطب
و قوبا مجرب و روغن و مرهم آن در قرابادین کبیر ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قیقهر. [ ق َ ق َ
] (اِ) قنقهر. (حاشیه ٔ برهان چ معین ). رجوع
به قنقهر و قیقهن شود.
|| قنقهر. [ ق َق َ هَِ ] (اِ) ۞ صمغی است ناخوش
طعم و بعضی گویند سندروس است و بعضی دیگر گویندسنگی است و آن را از بلاد مغرب آورند
و بعضی دیگر گویند صمغی است شفاف مانند سندروس و این اصح است و آن را لعل مصری خوانند.
درد دندان را نافع باشد. خوردن آن با سکنجبین بدن را لاغر کند. (برهان ) (آنندراج
).
|| قیقهن . [ ق َ ق َ هَِ ] (اِ) بمعنی قنقهر است که صمغی باشد ناخوش
طعم و بعضی گویند سندروس است . (برهان ). قیقهر یا قیقهن صمغی است شبیه به سندروس و
بدبوی و بدطعم و به هندی رال و به فارسی لعل معبری و به عربی شجره نامند و تمیمی گوید
اسم عبرانی سندروس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). بدان مردم
و گیاه را دود دهند و گویند در آن قوتی است که هزال آرد ومردم فربه چون چندین روز هر
روز چهار دانق و نیم درآب یا سکنجبین بنوشند لاغر شوند و هم مطحول و مصروع و مبتلای
به ضیق النفس را دهند سود بخشد و چون با مأالعسل آشامند
ادرار طمث کند و جلای بصر دهد و ضعف بینایی را نافع باشد. (ابن بیطار). رجوع به قیقهر
شود.
///////////
////////////