قنا
بفتح قاف و نون و الف مقصوره لغت عربی است و بر چند معنی آمده
از ان جمله بمعنی نیزه و جمع آن قنوات و قنی بکسر قاف مانند جبل و جبال و بعضی اطبا
کفته اند که بفتح و بقصر قصب است و واحد آن قناه به ها است و جمع آن قنوات و بر عود
الطباشیر یعنی قصب آن نیز اطلاق می نمایند و بر شجره الاشق نیز و کفته اند خود اشق
است و کفته اند نوعی از اندوطالیس است و نیز کفته اند اسم نباتی است برک آن شبیه ببرک
نعناع و معروف نزد عامۀ عرب بکلخ و نزد بعضی برطبۀ یابسه و کلخ در حرف الکاف مع اللام
ان شاء اللّه تعالی مذکور خواهد شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
قنا. [ ق َ ] (اِ) چوب طباشیر یا درختی است که صمغ آن اشق
است . (تذکره انطاکی ) نوعی از اندروطالیس
است و نزد بعضی رطبه یابسه و به لغت مصری اسم
اشق است و به لغت مغربی کاکنج است . (فهرست مخزن الادویة). خیزران . تباشیر قلمی .
(واژه نامه گیاهی ).
|| کلخ . [ ک ُ ] (اِ) نوعی از گیاه و رستنی باشد. (برهان ) (از آنندراج
). یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). نوعی از نباتات چتری . (حاشیه برهان چ معین ).یکی از گونه های انگدان است که بنام
قنا، کف عروس وکلح نیز خوانده می شود ۞ . (فرهنگ فارسی معین
). و رجوع به کلح شود. || بارزد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بارزد شود.
|| کلح . [ ک ِ ] (اِ) نوعی از صمغ است که آن را بارزد و بیرزد هر
دو گویند و عربان قنه خوانند، شبیه است به مصطکی . (برهان ). یک نوع صمغی شبیه به مصطکی
که بارزد و یا بیرزد نیز گویند. (ناظم الاطباء). کُلخ . (فرهنگ فارسی معین ). لغت سریانی
است و بغدادی گوید که نزد اهل مغرب نباتی است برگش شبیه به برگ درخت سیب و قابض و رافع
نزف الدم و اسهال دموی و جهت گزیدن افعی و سعوط آن جهت رعاف مفید... و از قول او ظاهر
می شود که اندروطالیس باشد و در آنجا تصریح نموده که مانند اشنان بی برگ است و در اینجا
بیان نموده که برگش مثل برگ سیب است . (از تحفه
حکیم مومن ). و رجوع به کُلخ شود. || به لغت مصر عبارت از اشق است . (تحفه حکیم مومن ). رجوع به اشق شود.
|| اشق . [ اُش ْ ش َ / اُ ش َ / اَش َ ] (معرب ، اِ) ۞ (معرب از فارسی
) صمغ گیاهی است که آنرا بدران گویند و بعربی صمغالطرثوث خوانند. استسقا را نافع است
و بعضی گویند جوهری است معدنی که آنرا بعربی لزاق الذهب خوانند وآن غیرمعدنی هم هست
که عملی باشد و آن چنان است که بول کودکان را با سرکه در هاون مسین کنند و در آفتاب
چندان بسایند که منعقد شود. و طبیعت آن گرم و خشک است و جراحتهای کهنه را نافع است
و بعربی آنرا لحام الصاغة خوانند و اشج با جیم نیز گویند و معرب اشه با هاست . (برهان
). صمغ درختی است . (غیاث ) (موید الفضلاء). صمغالطرثوث . (بحر الجواهر). وشک . (مهذب
الاسماء) وشَه . (خلاص ). صمغ درختی است که آنرا بدران گویند. (آنندراج ). وشق . (دزی
ج 1 ص 25). اشج . قنا. وشق . کزغ . کرغ .کراغ . بلشر. وشج . اُشه . صمغ اشترغاز است
. او را لزاق الذهب نیز گویند از بهر آنکه بر کاغذها و دیوارها زرکاری بیشتر بر وی
کنند. (از ذخیره خوارزمشاهی ). و رجوع به همان
کتاب ص 140 شود. صمغ طرثوث است و گاه آنرا لزاق الذهب خوانند زیرا کاغذ و پوست آهو
بر آن نویسند و جلد کتاب را بدان زرکاری کنند. (از قانون ابن سینا چ تهران ص 159 س
11). آنچه در نشاندن طبق زر بکار آید. (موید الفضلا). وُشَّق . اُشَّج . صمغ نباتی
است مانند خیار و بعضی صمغ طرثوث گفته اند و آن غلط است . در دوم گرم بود و در آخر
اول خشک ملین و مدر و محلل و مسخّن و تریاق عرق النسا و وجع مفاصل و درد تهیگاه و درد
سرین . (منتهی الارب ). و ابن البیطار آرد: آنرااشج و وشق و لزاق الذهب نیز خوانند
و آنان که آنرا صمغالطرثوث دانسته اند خطا کرده اند. دیسقوریدوس در سوم گوید: اشق صمغ
گیاهی است که در شکل مشابه قنا (انجدان ) است و در بلادی بنام لیبی ۞ روید نزدیک
موضعی که آن را سیرن ۞ نامند و درخت آن را
اغاسولیس گویند. از مفردات ابن البیطار). و رجوع به همان کتاب ج 1 ص 30 شود.و داود
ضریر انطاکی آرد: معرب از فارسی اشج است و آن لزاق الذهب است . در شام آنرا قنارشق
و در مصر کلخ خوانند و نام آن بیونانی امونیافون باشد... درخت آن در کرخ روید نه در
شام . (از تذکره داود ضریر انطاکی ). و رجوع
به همان کتاب ص 47 شود. و صاحب مخزن الادویه آنرا معرب اشنه خوانده و گوید بفارسی نام
آن اوشه وکلبانی تیر و بعربی اشج و وشج و وشق و لزاق الذهب و بیونانی اثانقون و امونیاقن
و بلغت مصر قناوشق و کلخ و بهندی کاندارست . رجوع به مخزن الادویه ص 86 شود. وصاحب
اختیارات بدیعی آرد: اشج خوانند و کلیان نیز گویند و آن لزاق الذهب است . اما اشق صاحب
جامع گوید نه صمغ طرثوث است و صاحب منهاج گوید صمغ طرثوث است و مولف گوید صمغ نباتی
است که آنرا بشیرازی بدران خوانند و طبیعت آن گرم است در آخر درجه دویم و خشک در اول و اسحاق گوید گرم و خشکست در
دویم و بهترین سده جگر بود و سنگ گرده بریزاند
و تحلیل صلابت سپرز بکند چون بر وی طلا بکنند و اگر مقدار یک درم با سرکه بخورند، ورم
سپرز بگدازاند و اگر با عسل خلط کنند و لعق کنند، مفاصل و عرق النساء و صرع را نافع
بود و مسهل بلغم بود و خنازیر را بغایت سودمند بود و گرم بکشد و اگر بماءالشعیر خلط
کنند و بیاشامند ربو را و مر دشخواری نفس را نافع بود و نیم مثقال با عسل جهت صرع نافع
بود و استسقا را نافع بود و مسهل بلغم لزج بود. غلیظ چون ادویه خلط کنند ماده صفرا براند و اگر مژه چشم بر آن بمالند، جرب چشم
و سفیدی چشم و تاریکی زایل کند و جهت ریشهای بد بغایت سودمند بود و جهت خناق که در
بلغم و مره سودا بود، نافع بود و بچه مرده بیرون آورد. و اگر بخورند و بخود برگیرند و
اگر با سرکه حل کنند و بر ورمهای بلغم صلب و خنازیر و سلعه وامثال آن طلا کنند، تحلیل
کند و چون با زیت بسرشند وبر بهق و کلف بمالند، نافع بود و اگر به آب حل کنندو بدان
غرغره کنند، دماغ را پاک کند و حنک را در بلغم و خوردن آن سودمند بود جهت درد پشت و
فالج و حذر و بادها بشکند اما مضر بود به گرده و مصلح آن زوفا است و بدل آن وسخ کوایرالنحل
است و گویند بدل آن سکبینج است و گویند خردل سفید است - انتهی . و ابوریحان آرد: اشق
و اشج نیز گویند و حرف قاف و جیم درو دلالت میکند که معربست و برومی او را میناقون
و امنقون گویند و مخلص مصری چنین گوید که او را برومی امونیاقون گویند و معنی او نیکوکننده جراحات بود و اهل سیستان او را رشک خوانند و بعضی
از پارسیان او را کج خوانندو بعضی از صیادنه گویند که کج نام وج است نه اشق و بی گوید
او را لزاق الذهب نیز گویند. و حو 2 و بی گویند اشق صمغ درخت محرومست . حان گوید اشق
صمغ درخت محروث است . حان گوید اگر از لفظ محروث مراد اشترغازست اشق صمغ او نیست و
تواند بود که محروث را دو حقیقت باشد و یک حقیقت او ماورای اشترغاز بوده و حمل او بر
این وجه بصواب نزدیکست زیرا که ظاهر آن است که ارجانی و ابن ماسرجویه تجازف نباشد در
این تقریر. دوس گویداشق صمغ درختی است و منبت او در زمین لوبیه از بلاد روم و در موضع
دیگر گفته است اشق به هیات به خیار ماند و طعم او تلخست و قطا گوید اشق عصاره خشخاش است و بعضی از اطبا گویند اشق عصاره برگ خشخاشست و گفته اند معبوش او آن است که خشخاش
تر را از بیخ برکشند و در آب شویند و بگذارند تا آب ازو برود، آنگاه آنراخرد کرده در
دیگ کنند و سر آنرا محکم بگیرند و در زیر او آتش آهسته کنند تا خشخاش درو منحل و مذاب
شود،آنگاه دیگ را برگیرند تا آن آب صاف شود، پس با حرمل مثل آن کند که با خشخاش کرده
است و یک بهر آب حرمل و دو بهر آب خشخاش را در دیگ کنند تا بقوام آید، خشک کند. ص اوبی
گوید گرمست در دوم ، خشکست در اول . ورمهای صلب را نرم کند و خنازیر را بتحلیل برد
و صلابت مفاصل را مفید بود و سپرز را بگدازد و طبیعت را نرم کند و ادرار بول و حیض
بکند و بیاض چشم را زایل کند و عسر نفس را نافع بود و محلل و مجفف قوی بود و جراحات
متعفن را پاک سازد و نیکوتر از وی آن بود که اجزای آن نیک فراهم آمده باشد و پاکیزه
باشد از خس و بوی او قوی باشد. بدل او در ادویه ریم خانه زنبور بود که آنرا وسخ کورالنحل گویند. (ترجمه صیدنه ابوریحان
). و رجوع به الفاظ الادویه و تحفه حکیم مومن
شود.
//////////
قس کلخ کبیر در عربی:
الكَلْخ الكبير[3] أو الكلخ
الشائع (الاسم العلمي: Ferula
communis) نوع نباتي يتبع جنس الكلخ من الفصيلة الخيمية.[4]
- (باللاتينية: Ferula meoides L.)
- (باللاتينية: Bubon rigidior L.)
- (باللاتينية: Ferula abyssinica Hochst. ex A.Rich.)
- (باللاتينية: Ferula anatriches (Kotschy) Sint.)
- (باللاتينية: Ferula communis var. anatriches Kotschy )
- (باللاتينية: Ferula ferulago L.)
- (باللاتينية: Ferula lobeliana Vis.)
- (باللاتينية: Ferula montis-elgonis Bullock)
- (باللاتينية: Ferula nodiflora L.)
1. ^ معرف القائمة
الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: 19349293 — تاريخ
الاطلاع: 11 يونيو 2017 — العنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2017.1
2. ^ تعدى إلى الأعلى
ل:أ ب مذكور
في : Species Plantarum. 1st Edition, Volume
1 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358265 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان : Species Plantarum — المجلد:
1 — الصفحة: 246
5. ^ قاعدة البيانات
الأوروبية-المتوسطية للنباتات. خريطة انتشار
الكلخ الشائع (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 12 كانون
الثاني 2014.
- أنواع القائمة الحمراء غير
المهددة
- أصنوفات وصفها كارولوس لينيوس
- حياة نباتية في الوطن العربي
- حياة نباتية في حوض البحر الأبيض
المتوسط
- خيمية
- كلخ
- نباتات ألبانيا
- نباتات إسبانيا
- نباتات إيطاليا
- نباتات البرتغال
- نباتات الجبل الأسود
- نباتات الشام
- نباتات المغرب العربي
- نباتات اليونان
- نباتات تركيا
- نباتات فرنسا
- نباتات قبرص
- نباتات كرواتيا
- نباتات وصفت في 1753
///////////////
قس عادی ایلان کلگسی
در آذری:
///////////////
Ferula communis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Giant fennel
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
F. communis
|
Ferula
communis,
the giant fennel,[1] is a species
of flowering
plant in
the carrot family Apiaceae. It is related to common
fennel, which belongs to another genus, Foeniculum.
Ferula
communis is
a tall herbaceous perennial. It is
found in Mediterranean and East African woodlands and shrublands.[2] It was known in
antiquity as Laser[3] or narthex.[4]
In Sardinia two different
chemotypes of Ferula communis have been identified: poisonous
(especially to animals like sheep, goats, cattle, and horses) and not-poisonous.[5] They differ for both
secondary metabolites pattern and enzymatic composition.[6]
The
name of the phenolic compound ferulic acid comes from the
giant fennel Latin name, where the compound can be isolated.
1.
Jump up^ "BSBI List
2007". Botanical Society of Britain and Ireland. Archived
from the original (xls) on 2015-01-25.
Retrieved 2014-10-17.
2.
Jump up^ "Flora of Israel
Online entry". Archived from the original on 2012-03-14.
Retrieved 2011-02-23.
3.
Jump up^ Apicius: A Critical
Edition with an Introduction and an English Translation, ed. Grocok and
Grainger
4.
Jump up^ Kandeler, R.;
Ullrich, W. R. (2009). "Symbolism of plants: Examples from European-Mediterranean
culture presented with biology and history of art: MARCH: Silphion and
narthex". Journal of Experimental Botany. 60 (3):
715–717. PMID 19269995. doi:10.1093/jxb/erp041.
5.
Jump up^ Verotta, editor,
Luisella (1997). Virtual activity, real pharmacology : different
approaches to the search for bioactive natural compounds. Trivandrum, India:
Research Signpost. ISBN 9788186481172.
6.
Jump up^ Zucca, Paolo;
Sanjust, Enrico; Loi, Martina; Sollai, Francesca; Ballero, Mauro; Pintus,
Manuela; Rescigno, Antonio (June 2013). "Isolation and characterization of
polyphenol oxidase from Sardinian poisonous and non-poisonous chemotypes of
Ferula communis (L.)". Phytochemistry. 90: 16–24. PMID 23523329. doi:10.1016/j.phytochem.2013.02.019.
|
&&&&&&&&
قنابری
بضم قاف و فتح نون مشدده و الف و فتح باء موحده و راء مهمله
و الف مقصوره لغت عربی است و کفته اند لغت نبطی است بضم قاف و فتح نون مخففه و الف
و کسر باء موحده و راء مهمله او یا نیز آمده و نیز آن را بعربی غملول و قملول و نملول
و فوهق و شجره البهق و بیونانی قیفهیمالون و برومی قبار و مبدوس و بخراسانی برغثت و
بفارسی بزند و بخند و بشیرازی سبزه و سوده و باصفهانی موجه نامند
ماهیت آن
نباتی است که در اول ربیع می روید و تا آخر آن می ماند و بغدادی
کفته از بقول صحرائی است و برک آن کوچک تر از برک کاسنی صحرائی و با اندک حدت و تلخی
و کل آن سفید باریک و تخم آن اغبر رقیق و نواب مغفو مبرور نوشته اند برک آن شبیه سرمق
است و لیکن املس نیست بلکه زغب خفیفی دارد و صاحب تحفه نوشته برک آن شبیه باسفاناخ
و با اندک تندی و تلخی است بقدر شبری و ساق آن باریک و کل آن سفید ریزه و تخم آن در
غلافی بقدر نخود در هر غلافی چهار عدد بسیار شبیه بخردل بهترین آن تازۀ آنست که در
شاخهای آن اندک سرخی باشد
طبیعت آن
کرم در اول و خشک در آخر آن و بعضی در دوم خشک کفته اند
افعال و خواص آن
لطیف و جالی و مقطع و از ادویۀ نافعه است جهت مبرودین و محرورین
هر دو اعضاء الصدر و الغذاء و النفض منقی سینه و رئه از کیموسات غلیظه و مفتح سدۀ کبد
و طحال و مدر بول و حیض و شیر و عرق و آشامیدن آب آن اطلاق طبیعت و رفع یرقان و مغص
و اخراج کیموسات غلیظه می نماید و ضماد آن جهت بواسیر و مغص و تحلیل صلابات رحم نافع
الزینه جهت کلف و بهق و وضح بهترین دوائی است ضماد او شربا و کفته اند خوردن آن باندک
زمانی و قلیل ایامی وضح را زائل می کرداند و بدستور تدهین آن جهت امراض مذکوره و زخم
پستان السموم ضماد آن جهت نهش جمیع هوام سمی مؤثر المضار مولد سودا خصوصا نمک پروردۀ
آن مصلح آن طبخ و بریان نمودن آنست در روغنها مانند روغن بادام و کنجد و غیر آن و کفته
اند مصلح آن هلیلۀ کابلی و شکر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قنابری . [ ق ُ ب َ را ] (ع اِ) سبزی غملول . (اقرب الموارد).
نوعی از تره . (منتهی الارب ). اسم عربی غملول است که به فارسی برغست نامند. (فهرست
مخزن الادویة) (مهذب الاسماء). تملول . (یادداشت مولف ).کملول . (یادداشت مولف ). بچند.
بژند. سبزج . قُنّابَری ̍ یا کُنابِری و آن را به عربی غملول
و نملول و قملول و فوهق و شجرة البهق و به یونانی قیفهیمالون و برومی قبار و مبدوس
و بخراسانی برغشت و به فارسی بزندو بخند و به شیرازی سبزه و سوده و به اصفهانی موجه
نامند. ماهیت آن : نباتی است که در اول ربیع میروید وتا آخر آن میماند و بغدادی گفته
از بقول صحرائی است و برگ آن کوچکتر از برگ کاسنی صحرایی و با اندک حدت و تلخی و گل
آن سفید باریک و تخم آن اغبر رقیق ، و صاحب تحفه نوشته برگ آن شبیه به اسفناج با اندک
تندی و تلخی است ، و بقدر شبری و ساق آن باریک و گل آن سفیدریزه و تخم آن در غلافی
بقدر نخود و در هر غلاف چهار عدد بسیار شبیه بخردل و بهترین آن تازه آن است که در شاخه های آن اندک سرخی باشد طبیعت
آن گرم در اول و خشک در آخر آن و بعضی در دوم خشک گفته اند. افعال و خواص آن لطیف وجالی
و مقطع و از ادویه نافعه است جهت محرورین و
مبرودین هر دو اعضاء الصدر والغذاء و النقض منقی سینه و ریه از کیموسات غلیظه و مفتح
سده کبد و طحال و مدر بول و حیض و شیر و عرق
و آشامیدن آب آن اطلاق طبیعت و رفع یرقان و مغص و اخراج کیموسات غلیظه مینماید و ضماد
آن جهت بواسیر و مغص و تحلیل صلابات رحم نافع الزینه جهت کلف و وضح و بهق بهترین دوای
است ضماداً و شرباً و گفته اند خوردن آن به اندک زمانی و قلیل الایامی وضح را زایل
میگرداند و به دستور تدهین آن جهت امراض مذکوره و زخم پستان و ضماد آن جهت نهش جمیع
هوام سمی موثر و مضار آن اینکه مولد سوداست خصوصاً نمک پروده آن ، مصلح آن طبخ و بریان نمودن آن است و روغن ها
مانند بادام و کنجد و غیر آن و گفته اند مصلح آن هلیله کابلی است و شکر. (مخزن الادویة).و رجوع به تحفه حکیم مومن و تذکره انطاکی شود.
|| غملول . [ غ ُ ] (ع اِ) رودبار درخت ناک . یا رودبار دراز کم پهن
درهم پیچیده گیاه . (منتهی الارب ) (آنندراج ). زمین نشیب بسیاردرخت . (مهذب الاسماء).
وادی تنگ پردرخت و گیاه پیچیده ، و گفته اند: وادی پردرخت دراز و کم پهنا که گیاه درهم
و پیچیده داشته باشد. (از اقرب الموارد). || هر چیز انبوه و فراهم آمده از درخت و ابر
و تاریکی تا آنکه زاویه را هم غملول نامند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). هر فراهم آمده تاریک و تراکم درخت یا ابر یا ظلمت یا زاویه . کل
مجتمع اظلم و تراکم من شجر او غمام او ظلمة. ج ، غَمالیل . (اقرب الموارد). || پشته بلند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). رابیة. (اقرب
الموارد). || برغست . (مهذب الاسماء) (برهان قاطع). تره ای است که پزانیده میخورند
آن را. (منتهی الارب ) (آنندراج ). بقلة دستیة تبکر فی اول الربیع توکل مطبوخة. (اقرب
الموارد). بجند. پژند. بژند. تُملول . رجوع به برغست شود.
برغست . [ ب َ غ َ ] (اِ) تره بهاری باشد که آن را بپزند و آدمی و چارپایان خورند.
(نسخه ای از فرهنگ اسدی نخجوانی ). گیاهی بود که خر خورد بیشتر و زردگلی دارد خرد بسیار
گه گاه . (نسخه ای از فرهنگ اسدی ). صاحب منتهی الارب در ذیل تُملول می نویسد گیاهی
است نبطی و آن را قنابری نیز گویند و به فارسی برغست گویند - انتهی . بجند. (ریاض الادویه
). کملول . کر. مچه . (منتهی الارب ). قچه . (ناظم الاطباء). شجرةالبهق . (منتهی الارب
). سبزه (بزبان شیرازی ). (از یادداشت مولف ). ۞ گیاهی که بیشتر
خر خورد و گل زرد دارد. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). گیاهی باشد خودروی شبیه باسفناج که
در آشها داخل کنند و آن بیشتر در میان زراعت و کنارهای جوی آب روید و آنرا مچه گویند
و بعربی قنابری و غملول وتملول و شجرةالبهق خوانند و بعضی گویند گیاهی است که گل زردی
دارد و آنرا بیشتر اوقات بخر و گاو دهند وبعضی دیگر گفته اند تره ایست بهاری و طعم
تیزی دارد تازه آنرا بپزند و بخورند و چون
خشک شود به خر و گاودهند. (برهان ) (انجمن آرا) (آنندراج ). قنابری . (بحرالجواهر).
کرغست . (اسدی ). غملول . (مهذب الاسماء). برغشت . ورغست . پزند. بچند. (مهذب الاسماء)
:
همیشه تا نبود خوید سرخ چون گلنار
همیشه تا نبود سبز لاله چون برغست .
؟ (از فرهنگ اسدی ).
- برغست خائیدن ؛ جویدن برغست . ژاژ خائیدن :
بسان ماده خر خایید برغست .
سوزنی .
////////////
قنابری، ترتیزک برگ پهن
Lepidium latifolium
به فارسی برغست، بزند و بخند و به اصفهانی موجه نامند؛ نباتی
است که در اول ربیع میروید و تا آخر آن میماند و بغدادی گفته از بقول صحرائی است
و برگ آن کوچکتر از برگ کاسنی صحرائی و با اندک حدت و تلخی و گل آن سفید باریک و تخم
آن اغبر دقیق میباشد.
طبیعت آن گرم در اول و خشک در آخر آن و بعضی در دوم خشک گفتهاند
خواص: لطیف کننده و پاک کننده و قطع کننده و از جمله داروهای
مفید برای سردمزاجان و گرم مزاجان است. پاک کننده سینه و ریه از اخلاط غلیظ و باز کننده
گرفتگی های مجاری کبد و طحال و مدر بول و حیض و شیر و عرق است. آب آن در رفع یرقان
و دل پیچه و خارج ساختن اخلاط غلیظ مفید می باشد. ضماد آن در علاج بواسیر و دل پیچه
و حل کردن خشکی و سختی رحم مصرف دارد و در رفع کک و مک و بهق بهترین دارویی است که
استعمال آن به صورت های ضماد و شربت به عمل می آید. ضماد آن علاوه بر این گزیدگی حشرات
سمی را برطرف می نماید. مضار آن در تولید سودا به خصوص در نمک خوابانده آن است و مصلح
آن طبخ و سرخ کردن آن در روغن و هلیله کابلی و شکر است
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی
شیرازی
کلید واژگان
مدر دل پیچه کک مک قنابری
////////////
///////////
///////////
ازمک (نام علمی: Lepidium draba L.
پیش از این: Cardaria draba) یکی از گیاهان است.
ازمک در ایران از جمله در بلندیهای بالای ۲۵۰۰ متر در استان
کهگیلویه و بویراحمد میروید.
جستارهای وابسته[ویرایش]
فهرست گیاهان
منابع[ویرایش]
مرکز گردشگری علمی فرهنگی دانشجویان ایران
http://www.weeds.ir/!/we/index.php?page=view&id=118
در ویکیانبار
پروندههایی درباره ازمک موجود است.
نشان خرد این
یک مقاله خرد زیستشناسی است. با گسترش آن به ویکیپدیا کمک کنید.
ردهها: ازم کگونههای گیاهی مهاجم گیاگان ایران
/////////////
قس قنبیرة حادة در عربی:
القنيبرة الحادة (باللاتينية: Cardaria
draba) أو القنيبرة الحادة نويع الحادة (باللاتينية: Cardaria
draba subsp. chalepensis) نوع[2] نباتي يتبع جنس القنيبرة[3] من الفصيلة
الصليبية. وتسمى شعبيا باللغة الدارجة "الجنيبرة".
البيئة والانتشار[عدل]
موطنها بلاد الشام ومصر والمغرب العربي وأوروبا وبعض مناطق
القوقاز.[4]
المصادر[عدل]
^ مذكور في : Species Plantarum. 1st
Edition, Volume 2 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358666 — المؤلف: كارولوس
لينيوس — العنوان : Species
Plantarum — المجلد: 2 — الصفحة:
645
^ موقع لائحة النباتات أنواع القنيبرة (بالإنكليزية). تاريخ
الولوج 11 آب 2013.
^ مركز دراسات التنوع الحيوي، نابلس. القائمة الوطنية للنباتات
الطبية في فلسطين. تاريخ الولوج 11 آب 2013.
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات. خريطة انتشار
القنيبرة الحادة (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 11 آب 2013.
/////////////
Lepidium draba
From Wikipedia, the free encyclopedia
Whitetop
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
L. draba
|
Subspecies
|
|
·
Lepidium draba subsp. draba (= Cardaria
draba)
·
Lepidium draba subsp. chalepense (L.) P.Fourn.(=Cardaria chalepensis)
|
|
Cardaria draba (L.) Desv.
|
Lepidium
draba (whitetop or hoary
cress[1]) is a rhizomatous perennial flowering plant in the cabbage
family Brassicaceae. It is native to western
Asia and southeastern Europe and widely introduced elsewhere.
Contents
[hide]
This section does not cite any sources. Please
help improve this section by adding citations to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (May 2016) (Learn how and when to remove this template message)
|
Whitetop
Whitetop
is a perennial herb that reproduces by seeds and by horizontal creeping roots.
The stem is stoutish, erect or spreading, 10 to 80 cm tall, branched, covered
sparsely with ash-colored soft hairs to heavily covered. The leaves are
alternating, simple, and mostly toothed. The basal leaves are 4 to 10 cm, have
a slight stem (petiole), and are long and flat, lance-shaped to egg-shaped,
with the narrow end attached to the stalk. On the upper part of the stem the
leaves are attached directly to the stalk (sessile), are 2 to 6.5 cm long, and
are oblong or tapering the point, with broad bases that clasp the stalk.
Whitetop has slightly domed flower clusters in which the individual flower
stalks grow upward from various points off the branch to approximately the same
height (corymb-like). The petals are white, clawed, and 3 to 5 mm long, about
twice the length of the sepals.
It
is native to western Asia and southeastern Europe and is an invasive species in
North America, introduced by contaminated seeds in the early 1900s. Also known
as Cardaria draba, hoary cress is a weed in much of south-east and
south-west Australia as well.[2]
1.
Jump up^ "BSBI List
2007". Botanical Society of Britain and Ireland. Archived
from the original (xls) on 2015-01-25.
Retrieved 2014-10-17.
2.
Jump up^ "Hoary Cress". Weed
Identification & Information. Australian Weeds Committee.
Retrieved 2015-04-12.
·
Species Profile- Whitetop
(Lepidium draba), National Invasive Species Information
Center, United States National
Agricultural Library. Lists general information and resources
for Whitetop.
Agriculture
Research Service (1970) "Cardaria draba (L.) Deav." Selected
Weeds of the United States Agriculture Research Service United States
Department of Agriculture, Washington, DC, p. 200
|
&&&&&&&&
قنب
بکسر قاف و فتح نون مشدده و باء موحده و بضم قاف نیز آمده
لغت عربی است و کفته اند معرب از کنب فارسی است و آن را ابق و بیونانی و دیفرونس و
بسریانی قنبیرا و برومی کتانی و بفارسی کنب و بنک و بهندی بهنک بخفای ها و باصطلاح
ورق الخیال و جزو اعظم و حشیش و حشیشه الفقرا و نشاط افزا و فلک تاز و عرش نما و حبه
المساکین و شهوت انکیز و مونس الهموم و چتر اخضر و زمرد رنک و بر کلک شیرازی و امثال
اینها نامند و دیسقوریدوس قنابس و قنابوس نیز نامیده و کفته اند پوست ساق آن را قنب
نامند و از ان مانند کتان ریسمان و البسه سازند اما پوشیدن لباس آن جائز نیست جهت آنکه
مفسد مفاصل و محدث لاغری است و کاغذ از ان خوب ساخته می شود چنانچه در کشمیر از ان
کاغذ می سازند بسیار خوش قماش برابری با کاغذ ابریشمی می کند و شکوفه و غبار زغبی و
شبنمی که بران می نشیند و غلیظ و چسپنده است همه را جمع می نمایند و چرس می نامند و
در سر غلیان می کشند تخدیر و سکر بسیار می آورد خصوص شبنم آن و آن هرچند چسپنده تر
و غلیظتر و منجمدتر باشد قویتر است و بسا است که بسبب کمال قوت هلاک می کرداند کشندۀ
خود را
ماهیت آن
نباتی است معروف و در اکثر بلاد بهم می رسد مانند هند و کشمیر
و بنکاله و زنج و روم و فارس و عراق و غیرها و کفته اند بترتیب مذکور هریک اقوی از
دیکراند و عراقی و بنکالی از همه ضعیف تر و بعضی فارسی را اقوی از رومی کفته اند و
هریک بری و بستانی و جبلی می باشد و بری و جبلی اقوی از بستانی اند و بستانی فی الحقیقت
قنب است زیرا که پوست آن جدا می کردد و درخت آن بلندتر تا به پنج ذرع و ساق آن مجوف
و شاخهای آن باریک و بران برکها پنج یا شش یا هفت تا نه و اکثر فرو می باشد و بسیار
سبز رنک و با خشونت و کل آن سفیدرنک باریک و تخم آن مدور و آن را شهدانج و بفارسی شاهدانه
نامند و بری و جبلی آن را درخت کوتاه تر از بستانی و لحای آن خوب جدا نمی کردد و بدشواری
اکر قلیلی بعمل آید بکار امور مذکوره نیاید و شاخهای آن شبیه بخطمی و سیاه رنک و برک
آن نیز مانند برک بستانی و از ان خشن تر و سیاهی آن کمتر از بستانی و سفیدی بران غالب
و کل آن سرخ و ثمر آن مانند فلفلی شبیه بحب السمنه و بعضی خود حب السمنه دانسته اند
و بیخ آن را مغاث و شیخ ابن بیطار کفته قنب دو نوع می باشد بری و بستانی و نوع ثالثی
که آن را قنب هندی نامند و ندیدم من آن را مکر در مصر و آن را حشیشه نامند و در بساتین
زراعت می نمایند و بسیار مسکر است یک درم آن زیاده بر ان از حد سکر بدر برده بر عونت
و اختلاط عقل و جنون منجر می سازد و بسا است که هلاک می کرداند و بالجمله انواع ردیۀ
آن بسیار است از مجنن و غیر آن
طبیعت برک ان
مرکب القوی و در سوم سرد و خشک با حرارت لطیفۀ قلیله و برودت
کثیفۀ غالبه و تخم آن کرم و خشک در سوم و پوست آن سرد و خشک و در غایت رداءت و لحای
آن سرد و خشک باعتدال
افعال و خواص آن
از جملۀ اشجاری است که برک آن بسبب مرکب بودن قوای آن اولا
فرح و سرور و نیکوئی رنک رخسار و سکر می آورد بجزو حار لطیف و تخدیر حادث از جزو بارد
و بعد زوال و تحلیل جزو حار لطیف و ظهور آثار جزو بارد کثیف ضد افعال مذکوره از ان
ظاهر می کردد و نیز بسبب جزو حار خیال و فکر را لطیف و دقیق می کرداند و عطش و اشتهای
طعام و شهوت باه را بالعرض زائد می کرداند و بالاخره بالعکس و باعث تکدر روح دماغی
و ظلمت بصر و ضعف آن و جنون و مالیخولیا و جبن و خوف بسیار و استسقا و امثال اینها
و ضعف باه و قطع آن می کردد جهت آنکه مجفف منی است و شیرینها مقوی فعل آن و ترشیها
مبطل آن اعضاء الراس سعوط برک بری آن منقی دماغ و اعتسال بعصارۀ برک آن جهت رفع ابریه
و شپش موی سر و قطور عصارۀ برک بری و دهن آن جهت تسکین درد کوش و کشتن کرم آن اعضاء
الغذاء و النفض خوردن برک آن ناشف رطوبات معده و حابس بطن و مدر بول و وذی را نافع
و ممسک و مجفف منی و پوست آن قاطع باه و مجفف منی القروح و الجروح و الاورام و البثور
ذرور کتب پوسیده مجفف جروح و قروح رطبۀ و مندمل کنندۀ آنها و ضماد طبیخ بیخ بری آن
و ضماد برک آن جهت تحلیل اورام حاره و جمره و تسکین اوجاع اعضای عصبانی که در ان کیموسات
فاسده مانده باشد مفید و چون برک خشک آن را نیم کوفته و اندک آبی بران پاشیده و کرم
کرده بر برک بید انجیر کرم کرده کذاشته بر خصیه بندند جهت قیله الماء و تحلیل اورام
آن نافع مقدار شربت آن یک درم و زیاده بر ان خصوصا از انواع ردیۀ آن کشنده مصلح آن
قئ نمودن با روغن کاو و آب کرم تا آنکه در معده هیچ نماند و آشامیدن شراب حماض بسیار
مفید و تخم آن مسکن غثیان و محلل و پراکنده کنندۀ ریاح و مولد خلط ردی قوی الاسخان
و مبخر و قابض بطن و ممسک و مجفف منی المضار مصدع و مظلم بصر مضر معده مصلح آن بریان
نمودن و اکثار آن باعث قرحۀ احشا مصلح آن خشخاش و سکنجبین شکری و شراب لیمو و کویند
آب سرد و برف و شراب فواکه حامض است دهن شاهدانج که مانند روغن بادام کیرند کرم و خشک
و جهت درد کوش و اعصاب و تحلیل اورام صلبه و صلابت رحم قطورا و تمریخا نافع و آشامیدن
آن مجفف منی است بدانکه اهل هند خصوص فقرای ایشان ولوع بسیاری بآشامیدن آن دارند و
بکمان فاسدۀ خود معتقد آنند که عمر را طویل و خیال و فکر را زائد می کرداند چنانچه
مقولۀ بعضی از فقرا که خود را کامل و واصل می دانند این است کهبیت بنکی زدیم و سر انا
الحق شد آشکار ما را باین کیاه ضعیف این کمان نبود و اکثری ازین طائفه هر صبح و شام
برک آن را سائیده و در آب حل کرده صاف نموده یک قدح می آشامند و هرکه از امثال ایشان
واردشان می کردد باو نیز تواضع می نمایند و بعضی خشک نموده اندک بریان کرده زمانی طویل
آن را مضغ می نمایند به تنهائی و یا با کنجد مقشر و یا سائیده با شکر سفوف می نمایند
و طرب و فرح بسیار می کنند جهت آنکه در ابتدا و اوائل حال قوای بهیمی ایشان را بحرکت
می آورد و انواع اطعمۀ کثیره می خورند و متلذذ می کردند انهضام می یابد و بدن ایشان
فربه می شود بکثرت اجتماع رطوبت پس ثانیا مبتلا باکثر امراض صعبه می کردند مانند ضعف
هاضمه و کثرت ریاح و قراقر بطن و سوء القنیه و تهبج اطراف و صورت و تغیر رنک بشره و
امثال اینها و ضعف باه و سقوط اسنان و بخر و کسالت و جبن و خیالات فاسدۀ شیطانیه و
سوء فکر و انداختن خود و جهال را بسوی عقیده و اباحت و زندقه و ترک عبادات و غیره و
بعضی از ان معاجین می سازند و می خورند و بعضی برای اصلاح و تقلیل یبس آن در شیر جوش
می دهند و آن شیر را ماست می سازند و کره آن را کرفته در تراکیب استعمال می نمایند
و بعضی سرشیر آن را کرفته استعمال می نمایند نیز دهن آن را بانواع دیکر اخذ می نمایند
و بعضی که بسیار قوی می خواهند قدری از چرس آن را داخل تراکیب می کنند مانند معجون
شرزه خانی که مشهور بشیرزادخانی است که از دکهن ساخته احیانا می آورند که یک حبۀ آن
سکر بسیار می آورد و جزو اعظم آن روغن بنک و چرس و ادهان و جواهر بیخهای قوی مخدر مسکر
دیکر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قنب . [ ق ِ / ق ُن ْ ن َ ](معرب ، اِ) کنب . کنف . شهدانه
. شهدانق . شهدانج . (ابن بیطار). درخت شاهدانه . (از اقرب الموارد). سه نوع است بری
و بستانی و هندی که کنب است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). معرب کنب است و آن رستنیی
باشد که آن را بنگ و تخم آن را شاه دانه گویند. (برهان ) ۞ (ذخیره خوارزمشاهی ). معرب از کنب فارسی است و برگ او را
بنگ و اسرار ورق الخیال و حشیش گویند و پوست ساق او را کنب و تخم او را شاهدانه و شکوفه
و غبار زغبی او را چرس نامند برگش مرکب القوی و درسیم سرد و خشک و با حرارت لطیفه و
برودت کثیفه و مسکر و بسبب جر و حاره مفرح و مشهی و مبهی بالعرض و بعد از تحلیل جزو
حاره و بقای اجزای بارده مخدر و مضعف حواس و جگر و معده و مورث فساد رنگ رخسار و استسقا
و بلاده و کسالت و جنون و تکدر روح دماغی و اکثار او قاطع باه و مخفف منی و شیرینیها
مقوی فعل او و ترشیها مفسد آن است ، بری و بستانی میباشد و بری او را برگ مایل به سفیدی
و پوست او باز نمی شود و تخمش شبیه به حب السمینه و قوی تر از بستانی است و قطور عصاره او کشنده
کرم گوش و سعوط آن منقی دماغ و شستن سر با طبیخ او رافع ابریه و قمل موی سر
و ضماد مطبوخ بیخ او رافع اورام حاره و مسکن درد آن و قدر شربتش از یکدرهم تا دو درهم
و غیر معتاد را زیاده از آن کشنده است و شاهدانه در اول سیم گرم و خشک و محلل ریاح
و مسکن غثیان و مدر بول و قابض طبع و مخفف منی و بوداده اورا ضرر کمتر است و اکثار او باعث قرحه احشا و
مصلحش خشخاش و سکنجبین است ، و ذرور کنب پوسیده را جهت جراحات مجرب دانسته اند و روغن
شاهدانه که بدستور روغن بادام گیرند گرم و خشک و جهت درد اعصاب و صلابت رحم و درد گوش
و رفع اورام صلبه نافع و شرب آن قاطع باء است . (تحفه حکیم مومن ). و رجوع به مخزن الادویة شود.
/////////////
شاه دانه، قنب
Cannabis sativa
معرب از کنب فارسی و بنگ نامند؛ شهوتآور و نباتی است معروف و در اکثر بلاد به هم میرسد و بری و بستانی و جبلی میباشد و تخم مدور آن را شهدانج و به فارسی شاهدانه نامند. این دارو دارای اسامی بیشماری چون حشیش و فلک تاز و عرش نما و مونس الهموم می باشد.
برگ آن مرکب القوی و در سوم سرد و خشک و با حرارت کم و سردی همراه است و تخم آن گرم و خشک در سوم و پوست آن سرد و خشک و در غایت ردائت(تباه گشتن و فاسد شدن) و لحای(پوست بیخ گیاه و ریشههای نازک آن) آن سرد و خشک به اعتدال است . روغن آن گرم و خشک است.
خواص: برگ آن به سبب مرکب بودن قوای آن شادی بخش و خواب آور و نیکو کننده رنگ رخسار با عنصر گرم و لطیف خود و باعث تخدیر که از اجزاء سرد آن حاصل می شود و به واسطه حرارت کم فکر را لطیف و رقیق می گرداند و عطش و اشتهای غذا را از بین می برد و در نهایت باعث روح دماغی و تیرگی بینائی و ضعف آن و جنون و مالیخولیا و ترس بسیار و استسقا و امثال آن می شود. شیرینی ها عمل آن را تشدید و ترشی ها آن را از بین می برند. انفیه برگ صحرائی آن پاک کننده دماغ و شستشو با عصاره برگ آن امراض پوستی را رفع و عصاره برگ صحرائی و روغن آن مسکن گوش درد است
خوردن برگ آن جمع کننده رطوبت های معده و بند آور شکم و مدر بول و خشک کننده و پوست آن قاطع باه است و گرد پوسیده آن خشک کننده جراحات و زخم های تر و آنها را باز می نماید. ضماد جوشانده ریشه ضماد برگ آن در رفع اورام گرم و بادسرخ و تسکین دردهای اعضاء عصبی می باشد. مقدار خوراک داروئی آن یک درم(3/5گرم) و زیادتر از آن کشنده است و مصلح آن قی نمودن با روغن گاو و آب گرم و مصرف ترشی زیاد است. تخم آن تهوع را تسکین بخشیده و حل کننده نفخ و قویاً اعضا را گرم می کند و قابض بطن و خشک کننده می باشد. از مضرات آن سردرد و تیرگی بینائی و مضر معده است که مصلح آن سرخ کردن است. زیاده روی آن باعث زخم احشاء و مصلح آن خشخاش و سکنجبین شکری و شربت لیمو و آب سرد و برف و شربت میوه های ترش می باشد
روغن آن مانند گرفتن روغن بادام است. دارای طبع گرم و خشک و برای درد گوش و اعصاب و حل کردن ورم های سخت و سفت رحم به صورت قطره و یا ضماد می باشد
معرب از کنب فارسی و بنگ نامند؛ شهوتآور و نباتی است معروف و در اکثر بلاد به هم میرسد و بری و بستانی و جبلی میباشد و تخم مدور آن را شهدانج و به فارسی شاهدانه نامند. این دارو دارای اسامی بیشماری چون حشیش و فلک تاز و عرش نما و مونس الهموم می باشد.
برگ آن مرکب القوی و در سوم سرد و خشک و با حرارت کم و سردی همراه است و تخم آن گرم و خشک در سوم و پوست آن سرد و خشک و در غایت ردائت(تباه گشتن و فاسد شدن) و لحای(پوست بیخ گیاه و ریشههای نازک آن) آن سرد و خشک به اعتدال است . روغن آن گرم و خشک است.
خواص: برگ آن به سبب مرکب بودن قوای آن شادی بخش و خواب آور و نیکو کننده رنگ رخسار با عنصر گرم و لطیف خود و باعث تخدیر که از اجزاء سرد آن حاصل می شود و به واسطه حرارت کم فکر را لطیف و رقیق می گرداند و عطش و اشتهای غذا را از بین می برد و در نهایت باعث روح دماغی و تیرگی بینائی و ضعف آن و جنون و مالیخولیا و ترس بسیار و استسقا و امثال آن می شود. شیرینی ها عمل آن را تشدید و ترشی ها آن را از بین می برند. انفیه برگ صحرائی آن پاک کننده دماغ و شستشو با عصاره برگ آن امراض پوستی را رفع و عصاره برگ صحرائی و روغن آن مسکن گوش درد است
خوردن برگ آن جمع کننده رطوبت های معده و بند آور شکم و مدر بول و خشک کننده و پوست آن قاطع باه است و گرد پوسیده آن خشک کننده جراحات و زخم های تر و آنها را باز می نماید. ضماد جوشانده ریشه ضماد برگ آن در رفع اورام گرم و بادسرخ و تسکین دردهای اعضاء عصبی می باشد. مقدار خوراک داروئی آن یک درم(3/5گرم) و زیادتر از آن کشنده است و مصلح آن قی نمودن با روغن گاو و آب گرم و مصرف ترشی زیاد است. تخم آن تهوع را تسکین بخشیده و حل کننده نفخ و قویاً اعضا را گرم می کند و قابض بطن و خشک کننده می باشد. از مضرات آن سردرد و تیرگی بینائی و مضر معده است که مصلح آن سرخ کردن است. زیاده روی آن باعث زخم احشاء و مصلح آن خشخاش و سکنجبین شکری و شربت لیمو و آب سرد و برف و شربت میوه های ترش می باشد
روغن آن مانند گرفتن روغن بادام است. دارای طبع گرم و خشک و برای درد گوش و اعصاب و حل کردن ورم های سخت و سفت رحم به صورت قطره و یا ضماد می باشد
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی
خراسانی شیرازی
کلید واژگان
/////////////
شاهدانه (به فارسی افغانستان: تخم) (نام علمی: Cannabis
sativa var indica) گیاهی یک ساله با برگهای قطرهای است. میوه
این گیاه ریز و روغنی بوده و خاصیت آرامش بخش دارد که از آن برای درمان نیز استفاده
میشود. از بخشهای مختلف این گیاه مشتقات فراوانی از جمله تخم شاهدانه، الیاف شاهدانه
و مواد روانگردانی مثل ماریجوانا و حشیش تهیه میشود.[۲]
محتویات [نمایش]
مشخصات گیاه[ویرایش]
گیاهی شبیه به گزنه که بلندیش تا دو متر میرسد. دارای غنجهای
متعدد، برگهای کشیده و دانههای ریز است. همچنین از دانهها جهت تهیه روغن و تولید
صابون استفاده میشود. برگها و غنچه مستقیماً یا جهت تولید بنگ استفاده میشد. تی.اچ.
سی در گونه ماده این گیاه غلظت بیشتری دارد. بر طبق بیانات مورخین، شاهدانه از اولین
گیاهانی بوده که توسط بشر کشت شدهاست و استفاده از برگ و غنچه شاهدانه (کانابیس) به
عنوان کانابانوید به بیش از ۳۰۰۰ سال قبل از میلاد میرسد. بر طبق گزارش سازمان ملل،
سالانه حدود ۱۶۴ میلیون نفر از شاهدانه به عنوان محرک استفاده میکنند و این در حالی
است که قریب به ۲۳ میلیون نفر آنرا روزانه مصرف میکنند. در بعضی از کتب قدیمی به کانابیس
گیاه مقدس میگفتند. از این گیاه جهت درمان بعضی بیماری ها-کم کردن درد قاعدگی خانم
ها-درمان افسردگی و... استفاده میشود. شاهدانه در استانهای فارس، اصفهان، تهران و
شمال ایران کشت میشود. این گیاه در ایران به نام وید یا کنف نیز شناخه میشود.
////////////
قس قنب هندی در عربی:
القنب الهندي (بالإنجليزية: Cannabis)
نبات الكيف في المغرب مخدر يعرف في البلدان العربية بعدة أسماء : (الماريجوانا في ليبيا
او البانجو في مصر، او الزطله في تونس بانجو و البانجو مختلف عن الحشيش ، أو حتى التسمية
الغربية الشائعة الماريوانا) ينتشر في العديد من البلدان في العالم ويسمى أيضا غانجا
(من الهندية / السنسكريتية : गांजा gānjā، marijuana أو marihuana, ganja (بالهندية - السنسكريتية:
गांजा gānjā, hemp)، هو منتج من نبات
القنب "sativa"، أو الاسم أكثر شيوعاً "Cannabis
sativa subsp"، القنب sativa subsp. indica.
الحالة العشبية للعقار تتألف من الزهور المجففة الناضجة والأوراق المقابلة (بالإنجليزية:
pistillate) (براعم النباتات المؤنثة المزهرة).
لب القنب
الصورة المصنعة منه معروفة باسم الحشيش، ويتكون أساساً من
غدد الزغب (بالإنجليزية: glandular trichomes)
التي يتم جمعها من نفس المواد النباتية. المادة الفعالة الرئيسية في القنب هي المركب
الكيميائي العضوي رباعي هيدرو كانابينول Δ9-tetrahydrocannabinol (delta-9-en:tetrahydrocannabinol),
والمعروف ب THC.
والحشيش من المواد المهلوسة (بالإنجليزية: Hallucinogens)
بجرعات كبيرة نوعاً من الهلوسة. وتدخين الحشيش أكثر الطرق انتشاراً، وأسرعها تأثيراً
علي الجهاز العصبي المركزي نظراً لسرعة وصول المادة الفعالة من الرئة إلى الدم. ومنه
إلى أنحاء المخ ليشعر الشخص بالاسترخاء والنعاس والابتهاج والانتعاش والمرح. والشعور
بضعف شديد في القدرة على التركيز والانتباه، وفي قدرة التذكر المباشر وقريب المدى،
كما يعاني الشخص من خلل في التوازن الحسي والحركي مع زيادة ضربات القلب وارتفاع النبض
وهبوط ضغط الدم وجفاف الفم والحلق والحنجرة.
وقد تم استهلاك البشر للقنب منذ ما قبل التاريخ [بحاجة لمصدر]، رغم أن في القرن العشرين كان هناك
ارتفاع في استخدامه لأغراض ترفيهية أو دينية أو روحية، وأغراض الطبية. ومن المقدر ان
نحو أربعة في المئة [بحاجة لمصدر] من السكان
البالغين في العالم يستخدم القنب سنويا، و 0،6 في المئة يومياً. والقنب هي المخدرات
الأكثر استخداماً بطريقة غير مشروعة في العالم
[بحاجة لمصدر]. وقد تم منع حيازة منتجات القنب واستخدامها، أو بيعها قانونياً
في معظم أنحاء العالم في مطلع القرن العشرين. ومنذ ذلك الحين، وقد تكثفت بعض البلدان
انفاذ حظر القنب حين ان البعض الآخر خفضت الأولوية للتنفيذ.
محتويات [أخف]
1 الماريجوانا
2 الماريغوانا
قانونياً
3 معرض الصور
4 مراجع
5 مصادر أجنبية
6 وصلات خارجية
الماريجوانا[عدل]
الماريجوانا أو غانيا : أزهار ونباتات تأتي على رأس مجموعة
واسعة من أنواع المهلوسات وهناك نتائج متضاربة من مختلف الدراسات حول كونها النوع الأكثر
انتشاراً والأكثر تأثيراٌ. تحتوي براعم النباتات المؤنثة المزهرة بها بين 1% إلى
22% من مادة THC وهذا التباين في الكمية هو سبب التباين في الدراسات.
فعاليه التأثير النفسي من قبل نبات القنب هو كما يلي (بالترتيب التنازلي) : 1. غدد
الزغب glandular trichomes 2. براعم الأزهار المؤنثة
3. براعم الأزهار المذكرة 4. البراعم الجديدة 5. أوراق براعم الزهور 6. الأوراق تصاعدية
الحجم 7. عنق الأوراق (petioles) بترتيب تصاعد حسب
الحجم 8. سيقان تصاعدية الحجم 9. الجذور والبذور
الماريغوانا قانونياً[عدل]
تحظر معظم دول العالم تهريب أو ترويج أو بيع أو إقتناء الماريغوانا
بموجب القانون ، فيما تسمح بعض دول العالم ومنها هولندا و أوروغواي و بعض الولايات
الأمريكية مثل واشنطن وكولورادو . فيما تشدد دول أخرى عقوبات بيع أو تهريب أو استخدام
الحشيش كما في المملكة العربية السعودية والتي تعاقب بالإعدام على تهريب مخدر الحشيش
إلى أراضيها .
////////////
قس کِنَف در آذری:
//////////
قس کانابیس در باسای اندونزی:
Cannabis, adalah genus dari dioecious, tanaman obat yang termasuk
famili Cannabaceae. Tumbuhan ini telah dipelihara selama 5000 tahun di seluruh dunia dan
digunakan dalam Tekstil, Industri, Medis, dan Rekreasi. Dikenal dengan banyak
nama, seperti pot, grass, green, bud, ganja, reefer, marijuana,herb, chronic, chiba, puff, dan weed;
Tanaman cannabis di beberapa negara termasuk Indonesia dimasukkan ke dalam
golongan narkotika yang secara hukum dianggap berbahaya demi kepentingan politik-ekonomi
negara-negara tersebut.
///////////
قس در عبری با فیلترشکن!
///////////
قس گانجی در باسای جاوی:
Ganjé ya iku génus tuwuhan kembangan sing
sajeroné ana telung spésies (lan pitung takson)[1] utawa subspésies wit,[2] sativa, indica,
lan ruderalis. Tuwuhan iki asli Asiah
Tengah lan bawana
anakan Indhia.[3]
Ganjé wis kawit suwé
dianggo lantaran serat hèmé, lenga hèmé, minangka tamba, lan minangka obat seneng-senengan. Pametu abahan hèm saka indhustri digawé saka
tuwuhan ganjé pilihan supaya ngasilaké akèh serat. Kanggo minangkani Konpènsi
Narkotika PBB, sawenèh galur ganjé dibranah supaya ngasilaké
tétrahidrokanabinol (THC), bebakal sikoaktip pokok, mawa tataran sing cilik.
Akèh tuwuhané dibranah kanthi titi nedya ngasilaké THC (kanabionidha) cilik
sarana mulihaké kembang-kembangé. Sawenèh camboran, kalebu hasis lan lenga has,
sariné dijupuk saka tuwuhan iki.[4]
Ing saindenging donya
kala taun 2013, 60.400 kilogram ganjé dibranah kanthi resmi.[5] Isih ing taun iku, antara wong 128 lan
232 yuta diwatara nganggo ganjé minangka obat seneng-senengan (2,7% ngancik
4,9% cacah jiwa sadonya umur antara 15 lan 65).[6]
//////////
قس مبنگی در سواحلی:
Mibangi (Cannabis spp.) ni vichaka vitumikavyo ili kutengeneza nyuzinyuzi
au madawa ya kulevya (bangi).
///////////
قس نشه در ازبکی:
Nasha (Cannabis) — nashadoshlar oilasiga mansub bir
yillik oʻt oʻsimliklar turkumi; yigiriladiganlub tolali, moyli ekin. Vatani —
Markaziy Osiyo. Tolasi va moyi uchun miloddan avvalgi 1-ming yillikdan ekib
kelingan. Bir-biriga juda yaqin 3 turi bor: mada-niy yoki ekma N. (C.sativa) —
tola olish uchun Rossiya, Belorussiya, Ukraina, Gʻarbiy Yevropa mamlakatlarida,
Hindistonda ekiladi, yovvoyi holda Mongoliya, Afgʻoniston, Hindiston, Pokiston,
Xitoyda oʻsadi; hind N.si (C.indica) — Eron, Turkiya, Suriya va boshqa
mamlakatlarda urugʻidan quyuq moy, bargi va poyasi chekiladigan nasha (narkotik
mahsulot — gashish) va urgʻochi toʻpgulidan marixuana olish uchun
yetishtiriladi, yovvoyi holda Oʻrta Osiyo, Pokiston, Afgʻoniston, va boshqa
mamlakatlarda oʻsadi; yovvoyi N. (C.ruderalis) — Oʻrta Osiyo, Gʻarbiy Sibir,
Volgaboʻyida bahori ekinlar orasida, partov yerlarda begona oʻt si-fatida koʻp
oʻsadi.
////////////
قس شَهدانه در کردی سورانی:
شەدانە (بە ئینگلیزی: Cannabis) ڕوەکیکە گەڵاکانی لە شێوە نزیکن لە گیای گەزگەسک (گەزنە). شیرەی ئەم گیایە بە کار دێت بۆ بەنگکاری و سڕکردن. کە بە ماریجوانا دەناسرێت. قەدی ئەم روەکە بۆ دروستکردنی
گوریسی نایاب بە کاردێت کە لە کوردستان بە «کندر» ناسراوە.
////////////
قس در تاتاری:
/////////
قس کِنِویر در ترکی استانبولی:
İnsanlık tarihinin en
eski bitkisel hammadde kaynağı olan, saplarında bulunan lifler iplik, dokuma ve
kumaş yapımında, hamurlu kısmı ise kâğıt yapımında kullanılan bir bitki
türüdür. Anavatanı Orta Asya'dır. Ilıman ve Tropik bölgelerde yetişir ve
kültürü yapılır. Tür; sert, çalımsı, gövde içi boş, palmat yapraklı, dioik ve
tek yıllıktır. Lifleri dayanıklı ve oldukça uzundur. Liflerde lignin maddesi biriktiğinde esneklik özelliği
azalır. Cinsin lifleri, kaba dokumacılıkta (çuval, halat çanta, ağ yapımı gibi)
kullanılır. Yapraklarının tıpta ve kozmetikte kullanımları vardır. Tohumu ise oldukça yağlı olması açısından yakıt
ve oldukça besleyici olması açısından da gıda olarak kullanılmaktadır. Sabun yapımı ve boya yapımında da
tohumlarından yararlanılır. Tohumları kuşların en sevdiği besinlerden biridir.
////////////
قس قنب در اردو:
قنب ایک پودا ہے جس کے پھول ، بیج اور تنے مختلف
اشیاء کی تیاری میں استعمال ہوتے ہیں۔ قنب ہندی کے مادہ پھولوں سے بھنگ اور حشیش تیار ہوتی ہے۔
/////////
قس کِندیر در زازاکی:
Kındır ya zi Kındırê
hindi yew royeko. Cı ra purti
vıraziyeno.
/////////////
Cannabis
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the plant genus. For
use as a psychoactive drug, see Cannabis (drug). For other uses,
see Cannabis
(disambiguation).
Cannabis
|
|
Common hemp
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Cannabis (/ˈkænəbɪs/) is a genus of flowering plant in the family Cannabaceae. The number of species within the genus is
disputed. Three species may be recognized, Cannabis sativa, Cannabis indica and Cannabis
ruderalis; C.
ruderalis may be included within C. sativa; or all three
may be treated as subspecies of a single species, C. sativa.[2][3][4][1] The genus is indigenous to central Asia and the Indian
subcontinent.[5]
Cannabis
has long been used for hemp fibre, for hemp oils, for medicinal purposes, and as a recreational drug. Industrial hemp
products are made from cannabis plants selected to produce an abundance of
fiber. To satisfy the UN
Narcotics Convention, some cannabis strains have been bred to
produce minimal levels of tetrahydrocannabinol (THC), the
principal psychoactive
constituent.
Many plants have been selectively bred to produce a maximum of THC (cannabinoids), which is obtained by curing the flowers. Various compounds,
including hashish and hash oil, are extracted from the plant.[6]
Globally,
in 2013, 60,400 kilograms of cannabis were
produced legally.[7] In 2014 there were an estimated 182.5
million cannabis users (3.8% of the population aged 15–64).[8] This percentage has not changed
significantly between 1998 and 2014.[8]
&&&&&&&&
قنبره
بضم قاف و سکون نون و ضم باء موحده و فتح راء مهمله و ها لغت
عامی قنبره است و جمع آن قنابر بفتح قاف و کسر باء موحده و بعربی ابو الملیح و بفارسی
چکاوک و حجوز و لک نیز و بیونانی برد الوس و بربید الوس و بلاطینی کارینه نامند
ماهیت ان
مرغی است از جملۀ عصافیر از کنجشک اندک بزرکتر و خوش منظر
و خوش آواز و بر سر آن کاکلی و تاجی مانند طاوس و هدهد و بهترین آن جوان فربه آن و
وجه علی حده ذکر نمودن از عصافیر اختصاص آن باسم خاص است و شهرت آن بدان است
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
آشامیدن اسفیدباج و مرقۀ آن ملین طبع و کوشت آن حابس و همچنین
کوشتاب و لحوم سائر عصافیر و این اقوی از انها است و مداومت کباب آن صالح الغذا و جهت
صاحبان قولنج و اوجاع مثانه نافع و محرق مجموع آن جهت ذات الجنب و وجع فواد بسیار موثر
مضر محرورین مصلح آن کاسنی با سرکه و میوه های ترش و با روغن بادام استعمال نمودن است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
قنبرة. [ قُم ْ ب ُ رَ ] (ع اِ) لغتی است در قبره . (منتهی
الارب ). ابوالملیح . چکاوک . رجوع به قبرة و قبر شود.
|| قبرة. [ ق ُب ْ ب َ رَ ] (ع اِ) واحد قُبَّر. یک چکاوک . (منتهی
الارب ). ابوالملیح . (فرهنگ نظام ). چکاوک . (نظام ). هدهد. پرنده تاج بسر دارای رنگ سیاه و سفید از گنجشک بزرگتر
که کنار آبها نشسته دم خود را تکان میدهد و در اصفهان سقاچی نامیده میشود. (نظام
). تاجی مثل هدهد به سر دارد. (شرح نصاب به نقل غیاث اللغات ).
|| قنبرة. [ قُم ْ ب ُ رَ ] (ع اِ) پر زاید راست که بر سر ماکیان و
جز آن باشد. (منتهی الارب )(آنندراج ) (اقرب الموارد). رجوع به قنبرانیه شود.
|| چکاوک . [ چ َ وَ ] (اِ) همان چکوک است و آن مرغکی است چون گنجشک
که به تازی قبره گویند.(از فرهنگ اسدی چ اقبال حاشیه ص 258). مرغکی باشد که آواز لطیف کند و گروهی چکاو
و چکوک گویندش و به تازی قنبره باشد. (از فرهنگ اسدی حاشیه ص 258). مرغی باشد به بزرگی گنجشک و عربان قبره
و ابوالملیح خوانند. (برهان ). نام جانوری است پرنده که از گنجشک اندک بزرگتر و خوش
آوازتر بود و آن را جل ۞ نیز گویند و به تازی
قبره و ابوالملیح خوانند و در عراق آن را هوزه نامند. (جهانگیری ). مرغی است از گنجشک
اندک بزرگتر و خوش آواز بود و به هندی چندول گویند و تاج بر سر دارد و در عراق هوزه
و بتازی قبره و ابوالملیح گویند. (رشیدی ). نام مرغی است از گنجشک بزرگتر و تاج برسر
دارد و آن را به عربی ابوالملیح و قبره میگویند. (انجمن آرا) (آنندراج ). پرنده ای
از گنجشک کمی بزرگتر و خوش آواز که به تازی قبره و ابوالملیح گویند. (ناظم الاطباء).
قنبره . کاکلی . (در بعضی لهجه ها) چاوک . خول . چنوک . قُبّر و قنبرة و قبرة. صِفِرد.
عُلعُل . عَلعال . عُلَعِل . (منتهی الارب ). مرادف چاوک و چکاو و چکاوه و چکک و چکوک
:
هر چکاوک را رُسته زبر سر کلهی
زاغ در باغ گرفته به یکی کنج پناه .
منوچهری
.|| جل . [ ج َ ] (اِ) مرغکی
است خوش آواز. (غیاث اللغات ). نام پرنده ای است بقدر گنجشک و مانند بلبل خوش آواز
است و این لغت هندی است و در فارسی نیز آمده .(آنندراج ) (انجمن آراء ناصری ) (برهان
) :
خوش بود دائره دامن
صحرا که در آن
پرزنان همچو جلاجل بفغان آید جل .
شاه طاهر.
|| چکوک . [ چ َ ] (اِ) چکاوک باشد. (فرهنگ اسدی ). مرغکی چون گنجشک
که آواز لطیف کند و او را به فارسی چکاو و چکاوک و به عربی قبره و «قنبره » نیز گویند.
(از حاشیه فرهنگ اسدی چ اقبال ص 258). چکاوک
که ابوالملیح باشد. (برهان ) (از آنندراج ). چکاوک . (ناظم الاطباء) :
ای غوک چنگلوک چو پژمرده برگ کوک
خواهی که چون چکوک بپری سوی هوا.
لبیبی (از فرهنگ اسدی ).
////////////
چَكاوَك ، نوعى پرنده و نیز از نواهاى موسیقى ایرانى.
1) پرنده. از نوزده گونه چكاوك (متعلق به نُه جنسِ خانواده
Alaudidae، راسته Passeriformes) كه هو و اچكوپار براى
خاور نزدیك و میانه ثبت كردهاند (رجوع کنید به ص 465ـ493)، دوازدهگونه از آنها در
ایران و افغانستان و پنجگونه از آنها منحصرآ در ایران وجود دارد (رجوع کنید به اسكات
و همكاران، ص 227ـ238، كه واژه ادبى چكاوك را به طور قراردادى براى همه نُه جنس این
خانواده تعیین كردهاند).
در منابع فارسى، معمولا صورتهاى گوناگون چكاوك را، مثل چَكاوَه
(cakava) ، چَكاو (cakav) و چَكوك/ چَكُكcakuk/cakok)؛
قس فرهوشى، ص:179 چكوك cakok در فارسیمیانه)، معادل قُبَّرَة یا ابوالملیح عربى قرار دادهاند (مثلا رجوع
کنید به اسدى طوسى، ص 99، 102، 169؛
زمخشرى، قسم 1، ص 470؛
برهان، ذیل «چكاو»، «چكاوك»، «چكاوه»؛
براى دیگر نامها رجوع کنید به دمیرى، ج 3، ص 464). معادل تركى
آن به صورت قَزلاق (حكیم مؤمن، ص 206، 211)، غِزلاق (شلیمر، ص 24، معادل چكاوك كاكلى)
و... آمده است (نیز رجوع کنید به شاپكا، ذیل "Gezlag").
احتمالا قدیمترین تعریف شناخته شده چكاوك را اسدیطوسى (متوفى 465؛
ص 169) بهدست داده است : «مرغیست چند گنجشكى و بر سر خوچى
دارد و بانگى زند خوش و تازیش قنبره است». مطابق نوشته قزوینى (ص460)، قنبره آشیانهاش
را روى شاخههاى سه پایهاى شكل درخت، با نوعى علف بسیار ظریف یا برگ درختان به صورت
یك سبد كوچك پیچیده، كه براى انسان غیرقابل تقلید است، میبافد. احتمالا قزوینى به
پرندهاى دیگر غیر از چكاوك اشاره كرده است، زیرا مطابق نوشتههاى پرندهشناسان، چكاوكها
پرندگانى دشتى هستند كه لانههایشان را در چالهاى كوچك روى زمین یا چالهاى كه خودشان
حفر كردهاند میسازند (مثلا رجوع کنید به منصورى، ص 246ـ260؛
اسكات و همكاران، ص 227).
دیگر نامهاى فارسى چكاوك، مشتمل است بر واژه منسوخ ژولَه
(برهان، ذیل «ژولَه»؛
قس مرعشى، ذیل «چولى»؛
پاینده، ص :190 واژه گیلكى چولى)، جَل/ جَلَك (منسوخ، اما
احتمالا در فارسى محلى مشهد هنوز استفاده میشود؛
رجوع کنید به معین، ذیل «جَل»؛
قس قزوینى، همانجا: جَلو؛
در افغانستان، جَل پرندهاى خوشآواز است؛
رجوع کنید به افغانینویس، ذیل واژه)، خول (میدانى، ص
360) و كاكلى (=تاجدار؛
نام جدیدى كه به همهگونههاى تاجدار چكاوك اطلاق میشود رجوع
کنید به هو و اچكوپار، ص 480ـ 481، لوحههاى,XV XVI)،
اما به نظر میرسد كه فقط گونههاىGalerida cristata
(كه اسكات و همكارانش، ص 237 آنها را چكاوك كاكلى نامیدهاند) با تاجهاى بسیار برجسته
به این نام معروف شدهاند (رجوع کنید به منوچهرى، ص 187، بیت 2339). همه گونههاى چكاوك،
خوشآوازند (اسكات و همكاران، ص 227) و دقیقآ به همین دلیل، در شعر كلاسیك فارسى، چكاوك
مورد توجه است (مثلا رجوع کنید به منوچهرى، ص 19، بیت 281، جایى كه چكاو، آهنگهاى گنج
گاو و گنجباد (آورد) را در تكاو (تكاب: دره، زمین آبكند) مینوازد. براى اشعار بیشتر
رجوع کنید به دهخدا، ذیل «چكاو»، «چكاوك» و «چكاوه»). پرندهشناسان نشان دادهاند كه
چكاوكهاى نر عمومآ آوازهاى عاشقانه (جفت یابانه) خود را در پرواز یا هنگامى كه بدون
بال زدن در آسمان پرواز میكنند سر میدهند (قس نام انگلیسى skylark براى گونه Alauda arvensis رجوع کنید به اسكات و همكاران، ص 238). این ویژگى به شعر سنایى غزنوى (قرن
ششم) هم راه یافته است كه خدا را از طریق پرندگان ستایش میكند و میگوید: «بنگر به
هوا بر، به چكاوك كه چه گوید/ خیر و حسنتبادا، خیرات و حسان را» (ص 8). علاوه بر اشاره
به صداهاى جذاب، غنى و پیاپى به چكاوك، كاكل و پر و بالهایى كه مشخصه Galerida
cristataهستند (رجوع کنید به اسكات و همكاران، ص 237) نیز مورد توجه بودهاند
(رجوع کنید به منوچهرى، ص 187، بیت 281).
گونههاى مختلف چكاوك در ایران فراوان است (براى گونههاى
انحصارى رجوع کنید به اسكات و همكاران، ص 227ـ238)، اگر چه آنها پرندگان حفاظت شدهاى
نیستند (رجوع کنید به سازمان حفاظت محیط زیست، ص 9). قدیمترین منبع در مورد چكاوكها
به عنوان غذایى خوشمزه در ایران، متن پهلوى خسرو قبادان و ریدك وى است كه در آن (ص
18ـ19) چكاوك (چَكاك)، در كنار پرندگانى مثل تذرو، تیهو، هوبره و تعدادى دیگر، به عنوان
بهترین و خوشمزهترین پرندگان آمده است. علاوه بر ارزش غذایى این پرنده، براى آن ارزش
دارویى نیز قائل شدهاند. دیوسكوریدس، پزشك و گیاهداروشناس یونانى سده اول میلادى،
خوردن گوشت چكاوك را براى قولنج مفید دانسته است (ص 144؛
نیز رجوع کنید به رازى، ج 21، قسم 1، ص 309؛
ابنبیطار، ج 4، ص 39، هر دو به نقل از جالینوس). روفس (متوفى
در میانه سده اول میلادى)، از پزشكان معروف و معاصر جالینوس، آن را براى درمان دردهاى
پایین شكم توصیه كرده است. ابن ماسه، گوشت آن را قابض و آبگوشتش را مسهل میداند (به
نقل رازى، ج 21، قسم 1، ص 310). به عقیده ابنسینا (ج 2، كتاب 3، ص 1308)، اگر بیمارى
مبتلا به لغزندگى و صافى معده ناشى از سرد مزاجى باشد، گوشت چكاوك برشته برایش مفید
است. او گوشت و آبگوشت آن را براى بیماران مبتلا به استسقاء توصیه میكند. جرجانى
(كتاب 3، بخش 1، ص 53) گوشت چكاوك را خشككنندهتر از دیگر گنجشكسانان، شورباى آن
را نرم كننده طبع، و غذائیت انواع فربه آن را بیشتر میداند. مصلح آن نیز روغن بادام
است (انصارى شیرازى، ص 360). حكیم مؤمن (ص 212) خوردن كباب چكاوك را مدرّ بول و موافق
امراض مثانه میداند (براى خواص دیگر رجوع کنید به عقیلى علوى شیرازى، ص 712ـ713؛
براى چكاوك در ادبیات عربى رجوع کنید به ابنجوزى، ص 257؛
دمیرى، ج 3، ص 464ـ469). در احادیث منقول از معصومین علیهمالسلام
مردم از آزار و اذیت یا كشتن این پرنده نهى شدهاند و دلیل آن را تسبیح گفتن زیاد این
پرنده دانستهاند (رجوع کنید به كلینى، ج 6، ص 225؛
دیلمى، ج 2، ص 236).
2) از نواهاى موسیقى ایرانى. چكاوك بهعنوان نوا (عربى : لحن،
نغمه)، در فرهنگها و اشعار كلاسیك ایرانى، از جمله دیوان منوچهرى دامغانى (ص 231، بیت
2770)، مطرح شده است. شاید این امر میراثى از موسیقى زمان ساسانیان باشد (رجوع کنید
به اقبال آشتیانى، بخش 1، ص 32). با این حال، در میان سى نواى دلانگیز كه باربد (نوازنده
عصر ساسانى) براى استماع ویژه سلطنتى، از میان صد دستان كه در موسیقىِ سازى مهارت داشت،
انتخاب كرد چكاوك به چشم نمیخورد (رجوع کنید به نظامى، ص 116ـ118).
منابع سپسین كه در آنها چكاوك، نوایى است كه به صورت یك گروه
یا نظام بزرگ موسیقیایى، یعنى دستگاه (مقام عربى)، درآمده است، شامل منابعى از قبیل
بهجتالروح (رسالهاى در موسیقى به زبان فارسى تألیف عبدالمؤمنبن صفیالدین، حدود
قرن دهم ـ یازدهم) و بحورالالحان به زبان فارسى است كه فرصت شیرازى در 1332 آنها را
گردآورده است. در منبع نخست، چكاوك یكى از دو گوشه شعبهاى به نام رَكْب است و خود رَكْب
بخشى از كوچَك است كه به قول حكما، یكى از دوازده مقام موسیقایى است (رجوع کنید به
عبدالمؤمنبن صفیالدین، ص 93). در منبع دوم، كه به روابط موسیقى سنّتى ایرانى با اوزان
عروضى میپردازد، چكاوك، به عنوان یكى از گوشههاى همایون (از هفت دستگاهى كه معروفترین
و پراجراترین دستگاههاى زمان فرصت شیرازى و صد سال اخیر بودهاند)، مورد توجه است
(رجوع کنید به فرصت شیرازى، ص 24).
در موسیقى معاصر ایرانى، یك ردیف كامل در برگیرنده دوازده
دستگاه است كه هر كدام مجموعه خاصى از گوشهها را در خود دارد. چكاوك و نغمه چكاوك،
به ترتیب، گوشههاى هفتم و هشتم همایون را تشكیل میدهند (رجوع کنید به مالر، ص 85
و جاهاى دیگر؛
خالقى، ص 14ـ15؛
ملّاح، ص 120؛
معروفى، بخش دستگاه همایون، ص 5ـ7؛
بركشلى، 1355ش، ص 132؛
همو، 1374ش، ص 47). معروفى (همانجا) گوشههاى چكاوك و نغمه
چكاوك را عینآ به شیوه اروپایى نغمهنگارى كرده است.
منابع :
(1) ابنبیطار؛
(2) ابنجوزى، اخبار الاذكیاء، چاپ محمد مرسى خولى، (بیجا):
المكتب شرقى للنشر و التوزیع، 1970؛
(3) ابنسینا؛
(4) علیبن احمد اسدى طوسى، لغت فرس، چاپ محمد دبیرسیاقى،
تهران 1336ش؛
(5) درك ا. اسكات، حسین مروج همدانى، و على ادهمى میرحسینى،
پرندگان ایران، تهران 1354ش؛
(6) عبداللّه افغانینویس، لغات عامیانه فارسى افغانستان،
افغانستان 1335ش، چاپ افست 1369ش؛
(7) عباس اقبال آشتیانى، مجموعه مقالات عباس اقبال آشتیانى،
بخش 1، گردآورى و تدوین از محمد دبیرسیاقى: «موسیقى قدیم ایران»، تهران 1369ش؛
(8) علیبن حسین انصارى شیرازى، اختیارات بدیعى (قسمت مفردات)،
چاپ محمدتقى میر، تهران 1371ش؛
(9) مهدى بركشلى، شرح ردیف موسیقى ایران، در موسى معروفى،
ردیف هفت دستگاه موسیقى ایرانى، تهران 1374ش؛
(10) همو، مداومت در اصول موسیقى ایران: گامها و دستگاههاى
موسیقى ایرانى، تهران 1355ش؛
(11) محمدحسینبن خلف برهان، برهان قاطع، چاپ محمد معین، تهران
1361ش؛
(12) محمود پاینده، فرهنگ گیل و دیلم: فارسى به گیلكى، تهران
1366ش؛
(13) اسماعیلبن حسن جرجانى، كتاب ذخیره خوارزمشاهى، چاپ محمدرضا
محررى، تهران 1380ش ـ ؛
(14) حكیم مؤمن؛
(15) روحاللّه خالقى، موسیقى ایرانى، (تهران) 1364ش؛
(16) محمدبن موسى دمیرى، حیاة الحیوان الكبرى، چاپ ابراهیم
صالح، دمشق 1426/2005؛
(17) دهخدا؛
(18) حسنبن محمد دیلمى، ارشاد القلوب، قم 1368ش؛
(19) دیوسكوریدس، هیولیالطب فى الحشائش و السموم، ترجمة اِصطِفَنبن
بَسیل و اصلاح حنینبن اسحاق، چاپ سزار ا. دوبلر و الیاس تِرِس، تطوان 1952؛
(20) محمدبن زكریا رازى، كتاب الحاوى فى الطب، حیدرآباد، دكن
1374ـ1393/ 1955ـ1973؛
(21) محمدبن عمر زمخشرى، پیشرو ادب، یا، مقدمةالادب، چاپ محمدكاظم
امام، تهران 1342ـ1343ش؛
(22) سازمان حفاظت محیط زیست، خلاصهاى از مقررات شكار و صید
در سال 1354، تهران 1354ش؛
(23) مجدودبن آدم سنایى، دیوان، چاپ مظاهر مصفا، تهران
1336ش؛
(24) عبدالمؤمنبن صفیالدین، رساله موسیقى بهجتالروح، با
مقابله و مقدمه و تعلیقات یاسنت لویى رابینو، تهران 1346ش؛
(25) عقیلى علوى شیرازى؛
(26) محمدنصیربن جعفر فرصت شیرازى، بحورالالحان در علم موسیقى
و نسبت آن با عروض، چاپ محمدقاسم صالح رامسرى، تهران 1367ش؛
(27) بهرام فرهوشى، فرهنگ فارسى به پهلوى، تهران 1358ش؛
(28) زكریابن محمد قزوینى، عجائب المخلوقات و غرائب الموجودات،
چاپ فاروق سعد، بیروت 1978؛
(29) كلینى؛
(30) احمد مرعشى، واژهنامه گویش گیلكى، به انضمام اصطلاحات
و ضربالمثلهاى گیلكى، رشت 1363ش؛
(31) موسى معروفى، ردیف هفت دستگاه موسیقى ایرانى، تهران
1374ش؛
(32) محمد معین، فرهنگ فارسى، تهران 1371ش؛
(33) حسینعلى ملّاح، منوچهرى دامغانى و موسیقى، تهران
1363ش؛
(34) جمشید منصورى، راهنماى صحرائى پرندگان ایران، تهران
1379ش؛
(35) احمدبن قوص منوچهرى، دیوان، چاپ محمد دبیرسیاقى، تهران
1356ش؛
(36) احمدبن محمد میدانى، السّامى فى الأسامى، عكس نسخه مكتوب
به سال 601 هجرى قمرى محفوظ در كتابخانه ابراهیمپاشا (تركیه)، تهران 1345ش؛
(37) الیاسبن یوسف نظامى، خسرو و شیرین، چاپ برات زنجانى،
تهران 1376ش؛
(38) Francois Hue and R. D. Etchecopar,
Les oiseaux du proche et du moyen orient de la Mediterranee aux contreforts de
l'Himalaya, Paris 1970;
(39) Ella Zoins Mahler,
Classical Persian music: an introduction, Cambridge, Mass. 1973;
(40) King Husrav and his boy,
ed. & tr. Jamshedji Maneckji Unvala, Paris: Paul Geuthner, [n.d.];
(41) Ulrich Schapka, "Die
persischen Vogelnamen", doctoral thesis, Julius-Maximilians-Universitat,
Wurzburg 1972;
(42) J. L. Schlimmer,
Terminologie medico-pharmaceutique et anthropologique: franaaise-persane,
Litho. ed., Tehran 1874, typo. repr. Tehran 1970.
/ هوشنگ اعلم /
/////////////
چکاوَک پرندهای
خوشآواز با پر و بالِ رگهرگه و قهوهای است که اغلب در حال پرواز آواز میخواند.[۳].[۴].[۵]
چکاوکها روی زمین بیشتر راه میروند یا میدوند. معمولاً
ناخن انگشتِ عقبیِ پای آنها دراز، راست و نوکتیز است. اغلب به طور دستهجمعی دیده
میشوند. نر و مادۀ آنها همشکل است. روی زمین آشیانه میسازند و از دانهها، حشرات و نرمتنان تغذیه میکنند.[۴].[۳].[۵]
چکاوک انواع متعددی دارد که برخی از گونههای معروف آن به
شرح زیر است:
- چکاوک سهرهای
- چکاوک سنگلاخ
- چکاوک سردم سیاه
- شبانفریب (چکاوک
هُدهُد)
- چکاوک پنجهکوتاه
- چکاوک هیوم
- چکاوک طوقی
- چکاوک هندی
- چکاوک گندمزار
- چکاوک بال سفید
- چکاوک سیاه
- چکاوک شاخدار
- چکاوک کاکلی
- چکاوک درختی
- چکاوک آسمانی.[۴].[۵][۶]
خانوادۀ چکاوک عمدتاً در نیمکرۀ شرقی زندگی میکنند. شاید
معروفترین چکاوک، چکاوکِ آسمانی است که در سراسر اروپا و نواحی معتدل آسیا از جمله
ایران زندگی میکنند. بلندیَش به ۱۸۸ سانتیمتر میرسد. پوشش پشتیِ پرهایش قهوهای
تیره است.[۴].[۷].[۵]
بیشترِ چکاوکها، از جمله چکاوک آسمان، معمولاً در ساختن
لانه از علف، مو، تکههای پارچه و جز اینها استفاده
میکنند.[۷]
چکاوک ماده پس از جفتگیری ۴ تا ۵ تخم میگذارد که به رنگ
خاکستری با علائم قهوهای زیتونی است. چکاوک ممکن است در یک فصل دو جوجه پرورش
دهد.[۴].[۷].[۵]
3. ↑ پرش به بالا
به:۳٫۰ ۳٫۱ الفاضل،
عبدالله، فاضل. (طیور فی الکویت). دارالکویت للطباعة والنشر، الفروانیة، کویت، چاپ
اول، سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی به (عربی)..
4. ↑ پرش به بالا
به:۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ ۴٫۳ ۴٫۴ (انگلیسی).
ویکیپدیای انگلیسی. بازبینیشده در ۱۸ نوامبر ۲۰۰۸.
5. ↑ پرش به بالا
به:۵٫۰ ۵٫۱ ۵٫۲ ۵٫۳ ۵٫۴ دکتر:،
العلوی، هادی، «(عالم الطیور والحیوانات)»، دار العودة، بیروت، لبنان، چاپ پنجم
سال ۱۹۹۸ میلادی به (عربی).
6. پرش به بالا↑ الفاضل،
عبدالله، فاضل. (طیور فی الکویت). دارالکویت للطباعة والنشر، الفروانیة، کویت، چاپ
اول، سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی به (عربی)..
7. ↑ پرش به بالا
به:۷٫۰ ۷٫۱ ۷٫۲ الفاضل،
عبدالله، فاضل. (طیور فی الکویت). دارالکویت للطباعة والنشر، الفروانیة، کویت، چاپ
اول، سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی به (عربی).
- جستجو:
چکاوک وبگاه کویرها و
بیابانهای ایران
|
- چکاوک وبگاه
کویرها و بیابانهای ایران
- دکتر:،
العلوی، هادی، «(عالم الطیور والحیوانات) »،
دارالعودة، بیروت، لبنان، چاپ پنجم سال ۱۹۹۸ میلادی به (عربی).
- عطاءالله،
سمیر، (موسوعة
المعلومات العامة) . دار
عطاءالله للنشر والتوزیع، بیروت، لبنان، چاپ هشتم، سال انتشار ۱۹۸۴ میلادی به
(عربی).
- الفاضل،
عبدالله، فاضل. (طیور فی
الکویت) . دارالکویت
للطباعة والنشر، الفروانیة، کویت، چاپ اول، سال انتشار ۲۰۰۵ میلادی به
(عربی).
- «منبع
جعبهزیست» (انگلیسی). ویکیپدیای
انگلیسی. بازبینیشده در ۱۶ نوامبر ۲۰۰۸.
///////////
قس قبره در عربی:
القُبَّرَة[4] أو القُبَّر[4] أو القُنْبَر[4] أو القُنْبَرَة[4] أو القُنْبَرَاء[4] (بالإنجليزية: Lark) هي طائر من رتبة العصفوريات.
محتويات
[أخف]
1.
^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب ت مذكور في : نظام معلومات تصنيفية
متكاملة — وصلة : ITIS
TSN — تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر 2013 — العنوان : Integrated Taxonomic Information System — تاريخ النشر: 1998
2.
^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب ت مذكور في : IOC World Bird List, Version 6.3 — وصلة : ITIS
TSN — العنوان : IOC World Bird List. Version 6.3 —https://dx.doi.org/10.14344/IOC.ML.6.3
4.
^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب ت ث ج «والقُبَّرُ والقُبَّرة والقُنْبَرُ والقُنْبَرة والقُنْبَراء: طائر يشبه
الحُمَّرة. الجوهري: القُبَّرة واحدة القُبَّر، وهو ضرب من الطير.» ابن منظور، لسان العرب.
|
///////////
قس تویگارکیمیلر در آذری:
تویگارکیمیلر (اینگیلیسجه: Lark،
فارسجا: چکاوک، آنادولو تورکجهسی: Toygargiller،
روسجا: Жаворонковые،
آلمانجا: Lerchen)
سئرچهکیمیلر دستهسینه عایید حئیوان نؤعو.
////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس ویپوزاماتازا در سواحلی:
Vipozamataza ni ndege wadogo wa familia Alaudidae; spishi nyingine zinaitwa tuju au kindoro.
Takriban spishi zote zina rangi ya kahawa na michirizi myeusi. Hawa ni ndege wa
nyanda, spishi kadhaa tu zinapatikana misituni. Wanatokea mabara yote isipokuwa Amerika; spishi moja tu imefika huko. Hula mbegu hasa na wadudu pia. Madume huimba vizuri sana ili
kuvutia majike na kuhadharisha madume mengine. Tago lao ni kikombe cha manyasi ardhini na jike huyataga mayai 2-6.
///////////
قس ترخه در کردی:
Torxe, tîntore an kakol (Alaudidae), famîleyekî balindeyên fîkaran e. Tehma torxeyan gellek nerm û xweş e.
//////////
قس در ازبکی:
Toʻrgʻaylar (Alaudidae) — chumchuqsimonlar turkumi oilasi. 15 urugʻga mansub 78 turi maʼlum. Asosan, Afrika, Osiyo, Yevropada tarqalgan. Amerikada 1 turi va Avstraliyada 2 turi uchraydi. Ayrim turlari
iqlimlashtirilgan. Tanasining uz. 110–230 mm, ogʻirligi 1570 g . T. ochiq
yerlarda —dala, choʻl, sahro, baʼzan oʻrmon va yalangliklarda yashaydi. Uyasini yerga
qoʻyadi. Odatda, 4—6 ta tuxum qoʻyadi. Tuxumini faqat modasi 12—16 kun
bosadi. Ikkala jins 10—11 kun bolalarini uyasida, 8—10 kun uyadan tashqarida
oziklantiradi. Oʻsimlik urugʻlari va hasharotlarni yeydi. Koʻpayish davri tamom boʻlgandan soʻng guruhlarga
birlashadi. Shim.da yashovchi T. qishda jan. ga, togʻdagilari vodiyga koʻchib
oʻtadi. Oʻzbekistonda dala toʻrgʻayi, soʻfitoʻrgʻay, qoraqosh T., kichik T., hind toʻrgʻayi, joʻr va boshqa uchraydi.
/////////////
قس تیکاله در پشتو:
ټيکاله (په لاتين: Alaudidae) د مرغانو یوه کورنۍ ده چې په اروپا، شمالي امريکا او اسټرېليا کې ژوند کوي. د دي مرغانو کورنۍ په ۱۹ جنسو تقسیمېږي او د هغو
مرغانو څخه د ونو ټيکاله، اسماني ټيکاله، يارمخچۍ او كاكلي سپېرکونده تر ټولو پېژندل شوي دي.
/////////////
قس چوره در کردی سورانی:
چوڕه (به فارسی: چکاوک)، (به لاتین: Lark)، (به عهرهبی: قبرة) ئهم
باڵندانه خۆش ئاوازن. پهڕوباڵیان قاوهیی
ڕێ-ڕێیه. زیاتر له
سهر ئهرزن و پێڕۆن. قامکی پشتهوهی
لاقیان درێژ و ڕاست و نینۆک تیژه. زیاتر
به گهل دهژین. کهم وا ههیه نێر و مێیان وێک نهچن. له
سهر ئهرز هێلانه ساز دهکهن. دانهوێڵه، جڕو جانهوهر،
کرم و... دهخۆن.
//////////
قس در تاتاری:
Кечкенә
яки урта зурлыктагы кошлар: озынлыгы 10–25 см, авырлыгы 15–80 г. Тән төзелеше
нык, муены кыска, башы зур. Канатлары озын, киң һәм очкын, тиз очуны тәэмин
итәләр. Томшык күренеше төрле-төрле.
/////////////
قس در تاجیکی:
Чаковак — парандаест хушовоз аз тираи чаковакиён
(лотинӣ: Alaudidae) ва ростаи гунҷишксонон (лотинӣ: Passeriformes) ки пару боле рага—рагаи қаҳваӣ, нӯле рост ё
каж ва нохуни ангушти шасти дароз дорад ва ҳангоми парвоз овоз мехонад.
Чаковакҳо рӯи замин
бештар роҳ мераванд ё медаванд. Нохуни ангушти ақибии пои онҳо дароз, рост ва
нӯктез аст. Бештар гурӯҳ—гурӯҳ зиндагӣ мекунанд. Ҷуз дар бархе маворид, нару
модаашон ҳамшакл аст. Чаковакҳо рӯи замин ошиёна месозанд. Хӯрокашон донаҳо,
ҳашарот ва нармтанон аст.
/////////
قس در ترکی
استانبولی:
Чаковак — парандаест хушовоз аз тираи чаковакиён
(лотинӣ: Alaudidae) ва ростаи гунҷишксонон (лотинӣ: Passeriformes) ки пару боле рага—рагаи қаҳваӣ, нӯле рост ё
каж ва нохуни ангушти шасти дароз дорад ва ҳангоми парвоз овоз мехонад.
Чаковакҳо рӯи замин
бештар роҳ мераванд ё медаванд. Нохуни ангушти ақибии пои онҳо дароз, рост ва
нӯктез аст. Бештар гурӯҳ—гурӯҳ зиндагӣ мекунанд. Ҷуз дар бархе маворид, нару
модаашон ҳамшакл аст. Чаковакҳо рӯи замин ошиёна месозанд. Хӯрокашон донаҳо,
ҳашарот ва нармтанон аст.
///////////
Larks are passerine birds of the family Alaudidae. All
species occur in the Old
World, and in northern and
eastern Australia. Only one, the horned
lark, is also found in North America. Habitats vary
widely, but many species live in dry regions.
… In culture[edit]
Larks, commonly
consumed with bones intact, have historically been considered wholesome,
delicate, and light game. They can be used in a number of dishes, for example,
they can be stewed, broiled, or used as filling in a meat pie. Lark's tongues
were particularly highly valued. In modern times, shrinking habitats made lark
meat rare and hard to come by, though it can still be found in restaurants in
Italy and elsewhere in southern Europe.[4]
The lark in mythology
and literature stands for daybreak, as in Chaucer's "The Knight's Tale", "the bisy larke, messager of
day" (I.1487; Benson 1988), and Shakespeare's Sonnet 29, "the lark at break of day arising / From sullen earth,
sings hymns at heaven's gate" (11–12). The lark is also (often
simultaneously) associated with "lovers and lovers' observance" (as
in Bernart de Ventadorn's Can
vei la lauzeta mover) and with
"church services" (Sylvester and Roberts 2000), and often those the
meanings of daybreak and religious reference are combined (in Blake's Visions of the Daughters of Albion, into a "spiritual daybreak" (Baine
and Baine 1986)) to signify "passage from Earth to Heaven and from Heaven
to Earth" (Stevens 2001). In Renaissance painters such as Domenico Ghirlandaio the lark symbolizes Christ, in reference to John 16:16 (Cadogan 2000).
https://en.wikipedia.org/wiki/Lark