لاذن
بفتح لام و الف و ذال معجمه و نون و بدال مهمله نیز آمده درخت آن
را بفرنکی لدان نامند
ماهیت آن
رطوبت غلیظ چسپنده است که از ساق و برک درخت کوهی حاصل می کردد
و آن درخت بقدر درخت انار و شبیه بدرخت دبق است و برک آن عریض بهم متصل و رقیق و صلب
و کل آن مائل بسرخی و ثمر آن مانند زیتون و در جوف آن دانۀ سیاه باریکی و در کتاب مصور
فرنکی دیده شد که درخت آن عظیم با شاخهای باریک بلند و برک آن بر دو طرف شاخ زوج زوج
رسته و باریک بلند از برک انار بزرکتر و بر سر شاخها کل و ثمر آن و کل آن پنج برک و
اندک کوچک و لاذن اصناف می باشد آنچه از ساق و برک آن اخذ نموده باشند خالص و در کمال
خوبی و خوش بوئی و بهترین اصناف است و آن را لاذن عنبری نامند و آنچه از ان رطوبت بر
موی بز و کوسفندان در حین چریدن نبات آن چسپد و از ان جدا نمایند زبون تر از صنف اول
و آنچه برسم مراعی در حین چریدن چسپد و آن را اخذ کنند زبون ترین همه اصناف و این با
خاک و ریک آمیخته می باشد و بعضی کفته اند شبنمی است غلیظ لزج که در فصل ربیع بر درختی
شبیه بنبق می نشیند و آن را جمع نموده اقراص ساخته باطراف می برند و بعضی کفته اند
که رطوبتی است که از نبات قسوس که نوعی از لبلاب است حاصل می کردد و بر موی بز و کوسفندان
در حالت چرا می چسپد و از انها اخذ می نمایند و تصفیه نموده اقراص می سازند و باطراف
می برند و بهترین آن قبرسی خوب نرم خوشبوی چرب سیاه مائل بسرخی و سبزی عنبری آنست که
سنکین و خالص و رملیت نداشته باشد و سیاه قاوی آن زبون
طبیعت آن
در اول کرم و در دوم خشک و آنچه از بلاد جنوبی بهم می رسد کرم و
تر و بعضی در دوم کرم و در سوم خشک کفته اند
افعال و خواص آن
ملطف قوی و مسخن و مفتح افواه عروق و مقوی ارواح و جاذب و اندک
قابض و منضج رطوبات غلیظۀ لزجه و محلل آنها باعتدال و محلل صلابات و مسکن اوجاع و لهذا
داخل ادویۀ مسکنۀ اوجاع می نمایند اعضاء الراس طلای آن جهت درد سر و با روغن کل بریافوخ
اطفال جهت حبس نزلات و سرفۀ ایشان و داخل ادویۀ معالجۀ صداع ضربانی کرده می شود و قطور
محلول آن در روغن کل در کوش مسکن اوجاع آن و طلای آن بر پیش سر حابس نزلات و مانع آنها
از نزول اعضاء النفس و الغذاء و النفض آشامیدن آن جهت سرفۀ بارد و تقویت معده و تسکین
اوجاع باردۀ آن و فواق ریحی و با شراب کهنه قابض و حابس بطن و مدر بول و شیر و مخرج
جنین و طلای آن مقوی معده و مانع غثیان و سیلان آب دهان حادث از استرخای معده و رافع
صلابت آن و صلابت کبد و رحم و فرزجۀ آن نیز رافع صلابت رحم و اختناق آن و احتباس حیض
و کرفتن دخان آن بقمعی در رحم مخرج جنین مرده و مشیمه و ضماد آن با پیه خوک و یا پیه
کاو جهت ورم مقعده و درد آن و تحقین بدان با روغن کل جهت سحج بارد القروح و الجروح
طلای آن مدمل حروح کهنۀ عسره الاندمال و منقی کوشت فاسد الزینه تدهین آن با روغن مورد
و شراب جهت روئیدن موی و انبوهی و بسیاری حفظ آن از اسقاط نافع جهت آنکه لطیف و غوص
کنندۀ در باطن عضو و منقی اخلاط فاسده و جذب کنندۀ اخلاط صالحۀ قابل تکون موی است و
بجهت داء الثعلب و داء الحیه نیز مفید بهمان اسباب و با زیت جهت قلع عضو و برص و با
شراب قالع آثار قرحه و آبله الاورام و الاوجاع ضماد آن با زفت محلل صلابات و با روغن
بابونه و شبت جهت تسکین اوجاع بارده حرق النار طلای آن با روغن کل جهت سوختکی آتش طرد
الهوام بخور آن کریزانندۀ هوام الخواص چون زن بعد از بول بخور آن را بکیرد اکر در حال
باز ادرار بول آید قابل حمل خواهد بود و الا فلا المضار مضر سفل و آشامیدن آن موجب
کرب مصلح آن سنبل رومی مقدار شربت آن از نیم درم تا یک درم روغن لاذن که یک اوقیۀ آن
را در یکرطل روغن زیتون و کنجد حل نموده روز دیکر بر آتش خاکستر کذارند که قریب بسدس
آن برود
افعال و خواص آن
جهت برودت اعضا و زکام رطوبی و تقویت معده و رویانیدن و سیاه کردن
موی و تقویت آن بغایت نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
لاذن . [ ذَ ] (اِ) لادن . رجوع به لادن شود. رطوبتی است که به
پشم و ریش بز و سم آن نشیند. وقتی که گیاه قیسوس ۞ یا قستوس ۞ را چرا کند. آنچه در موی چسبد
نیکوتر است . نافع نزلات و سرفه و درد گوش و مسخن و ملین و مفتح سدد و دهن رگها و مدّر
بول و حیض . و آنچه در سم وی آویزد. دردی و زبون است . (منتهی الارب ). ضریر انطاکی
در تذکره گوید ماخوذ من شجریقارب الرمان طولا و تفریعا الا ان ورقه عریض یتصل بعضه
ببعض صلب دقیق له زهر الی الحمرة ینخلف کالزیتونه ینکسر عن بزر دقیق اسود و اللاذن
اماطل یقع علیها اورطوبة خلقیة منها و یسمی البرعون اوالقنسوس و اجوده اللین الطیب
الرائحةالضارب الی حمرة و خضرةالماخوذ من الشجر و یعرف بالعنبری و منه مایعلق باصواف
الغنم و شعور المعز اذا رعت شجره و هودون الاول و کله حاریابس فی الثانیة یلین الصلابات
خصوصاً مع الزفت و الشمع و یدمل القروح و یمنع النزلات و السعال و ضعف المعدة و الفواق
شربا و طلاء وحرق النار بدهن الورد و الخلع و الرض بالزیت دهنا وینفع من الاختناق و
یدر الفضلات و یسکن الاوجاع کلها بدهن الشبت اولاترج و یمنع سقوط الشعر و یقویه بدهن
الاس و یحل الریاح و [ ینفع ] الاسهال المزمن بالشراب و من تبخرت به بعد ما استبرات
من البول فان قامت بعد تدخینه الی البول سریعاً فانها تحمل و الا فقد یئست منه و هو
یطرد الهوام و یخرج الاجنة و یضرالسفل و یصلحه السنبل و شربته نصف درهم . (تذکره ضریر انطاکی ).
قستوس
( اسم ) گیاهی است از تیره سیستاسه جزو رده لپه ییهای جدا گلبرگ
که به صورت درختچه می باشد . در حدود ۲٠ گونه از این گیاه شناخته شده که همه بنواحی
بحر الرومی متعلق می باشند . گلبرگهایش صورتی رنگ و میوه اش گبسولی شکل است . از این
گیاه صمغی خوشبو بنام لادن ترشح می شود که در عطرسازی و پزشکی مورد استعمال دارد لادن
قستوس لادن لادنون لادن اسپانیا شقوس . توضیح لادن را که به عنوان مرادف این گیاه ذکر
کرده اند بالادن معمولی که گیاهی از تیره شمعدانیها است نباید اشتباه کرد .
//////////
لاذنه
( اسم ) ۱- نام صمغی است خوشبوی که از گیاه عشقه حاصل میشود و قاعده
آور است . بهمین جهت در طب قدیم آنرا در زیر دامن زنی که قاعده اش بند آمده بود دود
میکردند زیرا بخارات حاصل از آن نیز همین خاصیت را دارند . منظور از لادنی که در کتب
قدیم و اشعار شعرا بعنوان صمغ خوشبوی آورده شده همین لادن است لاذنه لاذن : نریزد از
درخت ارس کافور نخیزد از میان لاد لادن . ( منوچهری . د . چا. ۲ ) ۶۶ : ۲- نام صمغی
که بویی مطبوع دارد و از گیاه قستوس حاصل میشود . بهمین جهت گاهی گیاه قستوس را هم
بنام لادن و یا شجره اللادن خوانند . غالبا صمغ قستوس را لادن عنبری مینامند . ۳- از
گونه ای کاج بنام پیسه اکسلسا صمغی خوشبوی حاصل میگردد که لادن نامیده میشود . ۴- گیاهی
از تیر. شمعدانی ها که دارای ساق. پیچنده است . برگهایش نسبه پهن و گلهایش رنگ نارنجی
خاصی دارند . انساج این گیاه بویی تند ومطبوع شبیه بوی تره تیزک دارند . اصل این گیاه
از آمریکای جنوبی خصوصا کشور پرو میباشد و از آنجا به نقاط دیگر برده شده است در آمریکای
جنوبی بشکل یک گیاه پایا میزید ولی در کشورهای دیگر از جمله ایران گیاه یکسال. زینتی
بشمار میرود . در حدود ۳٠ گونه از این گیاه شناخته شده است گل لادن ابوخنجر طرطور الباشا
.
///////////
//////////////
لحیةالتیس . [ ل ِح ْ ی َ تُت ْ ت َ ] (ع اِ مرکب ) ۞ شنگ . ریش بز. ریش بز خالدار.
الاله شنگ و آن گیاهی است . (منتهی الارب ). قستوس . سکوس . سقواص . اذناب الخیل .
اسفلنج . نباتی است که در او قبضی است و گل او قویتر از برگ باشد. (مفاتیح ). صاحب
بحرالجواهر گوید:...، ریش بز و هو من الحشائش المعروفة بارد فی الاولی یابس فی الثانیه
یشد الاعضاء و ینفع القروح الخبیثةالعتیقة خصوصاً قروح الرئة و عصارته ینفع من نفث
الدم و نزفه یقوی المعده و هو من انفع الادویة لقروح الامعاء و یحبس البطن و یلصق الجراحات
العظمیة اذا وضع علیها و ان کان قد انقطع معها عصب . صاحب اختیارات بدیعی گوید: نباتی
است که به رومی آن را هوفسطیداس خوانند به پارسی اسپلنج خوانند و به عربی اذناب الخیل
خوانند و به اصفهانی شنگ گویند قابض و یابس بود و خون رفتن بینی بازدارد و از آن رحم
و مجموع اعضا. و نیکوترین آن تازه بود و طبیعت آن سرد بود در اول و خشک بود تا سوم
و گویند در دویم و گویند گرم بود در اول اعضا را سخت کند از بهر این است که در تریاق
مستعمل است و در وی قبضی بود مانند تخم گل و ورق خشک آن ریشهای کهن را نافع بود و اصل
وی چرک گوش را نافع بود وپاک گرداند و ریش شش را مفید و عصاره وی نفث دم و نزف آن را سود دهد و مقوی معده بود
و سودمندترین چیزها بود جهت قرحه امعا، و شکم
ببندد و جراحتهای عظیم را سودمند بود و به اصلاح آورد چون بر آن نهند اگر چه عصب منقطع
شده باشد و بدل آن تخم گلنار است به وزن آن -انتهی . ابوریحان گوید: ذکر او در ذال
در ذنب الخیل گذشت . «بی » گوید سرد است در اول خشک است در نهایت درجه دوم . برگ او جراحات را فراهم آورد. شکوفه او از برگ بقوت زیادت است . اگر با شراب خورند قروح
امعا را نافع بود و معده را تقویت کند و ردع سودا بکند. خوردن و ضماد کردن عصاره او جراحات بد و اطلاق شکم را مفید بود و خونی که
از دماغ نازل شود سد کند. (ترجمه صیدنه ابوریحان ). حکیم مومن در تحفه گوید: دواء مختلف
فیه است نزد انطاکی و جمعی دیگر. نباتی است برگش مثل برگ گندنا و قلیل العدد و مفروش
بر زمین و در اصفهان شنگ (به سکون نون ) نامند و مانند سبزیهامیخورند و حنین بن اسحاق
و جمعی دیگر گویند که دیسقوریدوس قسیوس ۞ دانسته و قول او معتبر است و آن نباتی
است شبیه به درخت کوچکی و شاخهای او صلب و برگش مستدیر و با زغب و صلابت و گلش شبیه
به گلنار و قسمی از آن سفید و نزدیک بیخ او نوعی از طراثیث میروید مایل به سرخی روشن
و بعضی سفید وبعضی اشقر می باشد و به رومی آن طرثوث را هوفسطیداس نامند و به یونانی
ابوقیطس . او از جمیع اجزای نبات قسیوس ۞ قوی تر است و مراد ازعصاره لحیة التیس عصاره طرثوث مذکور است . در آخر اول سرد و در سیم خشک
و قابض و از اجزای تریاق فاروق و قاطع نفث الدم و حیض و اسهال مراری و دموی و رافع
قرحه امعاء و ریه و ضماد او مقوی اعضای ضعیفه
و فم معده و جگر و در سایر افعال قوی تر از اقاقیا و قدر شربت از عصاره او تا سه درهم و از برگ و گل او تا چهار درهم و
ذرور برگ و گل آن جهت التیام جراحات و رفعتعفن آن و گل او با موم و روغن جهت سوختگی
آتش و اورام حارّه و خوردن آن جهت قرحه امعاء
و تقویت معده و منع ریختن مواد به او نافع و مضر گرده و مصلحش عناب و بدلش حضض و اقاقیا
است . و ابی خالد افریقی و امین الدوله و جمعی دیگر بیان کرده اند که شاخهایی است بی
برگ و مایل به سرخی و درخشندگی و سرخی او مایل به سیاهی و بقدر شبری و اکثر آن در تحت
زمین و چهار انگشت او از زمین پیداست و در شوره زارها میروید و این قول اصح مینماید
چه بیخ گیاه مذکور نوعی از طراثیث است ومحمدبن زکریا خوردن لحیة التیس را رافع سموم
دانسته است . ضریر انطاکی در تذکره گوید: هو الهوفسطیداس و اذناب الخیل نبت کورق الکراث
لکن لایرتفع. عفص حاد الرائحة بارد یابس فی الثانیة او الثالثة او حار فی الاول یقطع
الاسهال و النزف و قروح الرئة و الصدر و ارتخاء المعدة شرباً والجراح و التاکل ذروراً
و یجبر الکسر لصوقا وهو یضر الکلی و یصلحه العناب و شربته مثقال و بدله عصارة الافسنتین
و هو من مفردات التریاق .
////////////
الوسل . [ اَ س ِ ] (اِ) قستوس . شقواص . (یادداشت مولف ). نهالی
مدیترانه ای که از آن لادن بیرون میکشند. رجوع به لادن شود.
///////////////
قس القُرّيضة، لاَّذَن، لاَّدَن، غبرة، قِسْتُوس در عربی:
القريضة
|
|
|
|
النطاق:
|
|
المملكة:
|
|
الفرقة العليا:
|
|
القسم:
|
|
الشعبة:
|
|
الشعيبة:
|
|
الرتبة:
|
الخبازيات Malvales
|
الفصيلة:
|
القريضية Cistaceae
|
الجنس:
|
القريضة Cistus
|
الأنواع
|
|
طالع النص
|
|
القُرّيضة أو اللاَّذَن[2] أو اللاَّدَن[3] أو الغبرة[4] أو القِسْتُوس (باللاتينية: Cistus) جنس نباتي يتبع الفصيلة القريضية (باللاتينية:Cistaceae). يضم هذا
الجنس حوالي 55 نوعًا مقبولا
و158 نوعا آخر لم يحسم أمرها بعد.[5]
- القريضة الألبانية (باللاتينية: Cistus albanicus)
- القريضة حورية الأوراق (باللاتينية: Cistus populifolius)
- القريضة الزغبية (باللاتينية: Cistus villosus)
- القريضة الزغبية الشاحبة (باللاتينية: Cistus incanus)
- القريضة
غارية الأوراق (باللاتينية: Cistus laurifolius)
- القريضة الكريتية (باللاتينية: Cistus creticus)
- القريضة العنبرية (باللاتينية: Cistus ladanifer)
- القريضة اللبنانية (باللاتينية: Cistus libanotis)
- القريضة المُبيضة (باللاتينية: Cistus albidus)
- القريضة متباينة الأوراق (باللاتينية: Cistus heterophyllus)
- القريضة مريمية الأوراق (باللاتينية: Cistus salviifolius)
- قريضة مونبيلييه (باللاتينية: Cistus monspeliensis)
1.
^ مذكور في : الأنواع النباتية — معرف
مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358542 — المؤلف: كارولوس لينيوس —
العنوان : Species plantarum —
الاصدارالأول — المجلد: 1 —
الصفحة: 523
2.
^ ابن البيطار المالقي. تفسير
كتاب دياسقوريدوس في الأدوية المفردة. تحقيق إبراهيم بن مراد. بيت الحكمة، قرطاج (تونس) 1990.
4.
^ جورج بوست، 1896. نباتات سوريا وفلسطين وسيناء: من طوروس
إلى رأس محمد ومن البحر الأبيض المتوسط إلى بادية الشام Flora of Syria,
Palestine and Sinai; from the Taurus to Ras Muhammad, and from the Mediterranean
Sea to the Syrian desert. الكلية السورية البروتستانتية. بيروت،
سوريا. ص 114. تاريخ الولوج 26 تشرين الثاني 2011.
قائمة التصفح
/////////////
قس بوکسا گول در آذری:
/////////////
همچنین:
لادن (اینگیلیسجه: Cistus، (فارسجا:گل آفتابی)، (تورکجه:Buxurkolu)، (عربجه: قريضة)، آنادوْلو تۆرکجهسیجه: Laden، (فرانسهجه: Zistrosen)
، (آلمانجا:Zistrosen)) بیر نؤع بیتکی.
قایناقلار[دَییشدیر]
اینگیلیسجه ویکیپدیاسینین ایشلدنلری
طرفیندن یارانمیش«Cistus»،
مقالهسیندن گؤتورولوبدور. (۲۷ جولای ۲۰۱۷ تاریخینده یوْخلانیلیبدیر).
ائشیک باغلانتیلار
///////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس لادن در ترکی استانبولی:
Laden
Vikipedi, özgür ansiklopedi
Lden
|
||||||||||||
Cistus incanus
|
||||||||||||
|
||||||||||||
Metne bakınız.
|
||||||||||||
Dış bağlantılar
|
||||||||||||
|
Laden, Cistaceae familyasından Cistus cinsini
oluşturan beyaz veya pembe çiçekli bitki türlerine verilen ad.
Bitkinin
yaprakları yapışkanlıdır. Laden bitkisi, daha çok orman yangınlarından
sonra, çamın yerini almaktadır.
Bundan ötürü laden topluluklarının bulundukları yerler buralarda daha önceden
bir çam ormanının olduğunu ıspatlamaktadır.
Türkiye'de
beş laden türü bulunmaktadır. Bunlar da beyaz ve pembe çiçekli olmak üzere iki
tipe ayrılır.
C. creticus ve C. salvifolius türlerinin
dal ve yapraklarının kaynatılması suretiyle bir reçine elde edilir. Bu
reçineye Ladanum adı verilir.
Bileşiminde reçine, uçucu yağ, mum ve kauçuk vardır.
Diğer
türler;
//////////////
Cistus
From Wikipedia, the free encyclopedia
Cistus
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species
|
|
See text
|
Cistus (from the Greek kistos) is a
genus of flowering
plants in
the rockrose family Cistaceae, containing about 20
species (Ellul et al. 2002). They are perennial shrubs found on dry or
rocky soils throughout the Mediterranean region, from Morocco and Portugal through to
the Middle
East,
and also on the Canary Islands.
Cistus, with its many hybrids and cultivars, is
commonly encountered as a garden flower.
The
common name rockrose is applied to the species, a name also
shared by the related genera Halimium, Helianthemum and Tuberaria, all in the family
Cistaceae. The common name gum cistusis applied to resin-bearing
species, especially C. ladanifer.
https://en.wikipedia.org/wiki/Cistus
//////////////
&&&&&&
لازورد
بفتح لام و الف و کسر زای معجمه و فتح واو و سکون را و دال مهملتین
معرب لاجورد فارسی است
ماهیت آن
سنکی است که از کاشغر می آورند بهترین آن صلب صافی نیلی براق با
نقطهای طلائی کبود بسرخی و بنفشی و سبزی مائل است که در ان رکهای خاک نباشد و آنچه
باوصاف مذکوره نباشد مصنوع است و مستعمل در طب نیست و مادۀ تکون آن زیبق قلیل جید و
کبریت بسیار غیر ردی قریب بمادۀ ذهب است که طلا ناکشته یبوست بران غالب شده آن را بدان
رنک و لاجورد کردانیده و آن را مغشوش بزرنیخ زرد و ربع وزن آن زاج و رمل می کنند و
سحق بلیغ با سرکه که در ان نمک حل کرده و مس تفته را در ان خاموش کرده باشند تا سرکه
سبز کشته باشد می نمایند تا بقوام خمیر آید پس خشک نموده بجای لاجورد می فروشند و همچنین
بسنک مرمر که تسقیه بابیکه در ان شب یک مرتبه و آن سرکه مذکور مرتبۀ دیکر و در سرکین
کرفته یک شبانه روز آتش ملایم موافق داده پس سرد کرده برآورده بجای لاجورد اصلی می
فروشند و فرق بشناخت صلابت و جوهر و اوصاف مذکوره است و اکر سوده باشد بآنکه رنک لاجورد
اصلی مانند رنک آنست بخلاف جعلی و نیز از فرنک چیزی مصنوع سائیده برنک لاجورد می آورند
اندک سبکوزن خوب نرم و سوده نیست و چون خوب نرم بسایند رنک آن بسیار کم می کردد و لاجورد
نیست و مستعمل در طب سنکی اصلی کاشغری آنست هرکاه ارادۀ اسهال باشد غیر مغسول آن و
الا مغسول آن زیرا که قوت اسهال غیر مغسول زیاده از مغسول آنست و دستور غسل آن در مقدمه
مذکور شد
طبیعت آن
در اول کرم و در دوم خشک و شیخ الرئیس و دیکران در دوم کرم و در
سوم خشک کفته اند و مغسول آن در اول سرد و در دوم خشک
افعال و خواص آن
جالی و صاف کنندۀ اخلاط از کدورات و مسهل سودا و اخلاط غلیظۀ مخلوط
بخون و بالخاصیت دافع سودای حوالی قلب و امراض سوداویه و غم و هم و توحش و بخارات غلیظه
و مفرح و مقوی قلب و با اندک قوت قابضه و در سائر افعال قریب بحجر ارمنی و لزاق الذهب
و از ان هر دو ضعیف تر و با قوت محترقه و حاده و مقرحه و لذاعه و معفنه اعضاء الرأس
نفوخ آن قاطع رعاف و آشامیدن آن جهت مالیخولیا و وسواس و اکتحال آن جهت رمد و دمعه
و سلاق و بیاض و قرحه و منع ریختن مژکان و از اعظم اجزای ادویۀ امراض عین است برای
تقویت اجفان و رویانیدن مژکان و زیادتی و تسخین آنها اعضاء الصدر و الغذاء و النفض
آشامیدن آن جهت امراض قلب مذکوره و جهت ربو و بهر و اسهال سودا و اخلاط سوداوی و جهت
امراض حادث از قبل سودا و درد کرده و ادرار بول و حیض بقوت و فرزجۀ نیم درم آن با یک
درم روغن زیتون جهت حفظ جنین از اسقاط و حمول آن مدر حیض القروح و الجروح و الزینه
ذرور آن جهت اکله و قروح ساعیه و جذام و حکه و جرب و بدستور طلای آن با سرکه جهت تجعید
موی و اسقاط و قلع ثآلیل و برص مضر فم معده مصلح آن مصطکی با حماما و موجب کرب و غثیان
خصوص غیر مغسول آن مصلح آن کثیرا و عسل و غسل و تصویل آن مقدار شربت آن از نیم مثقال
تا یک مثقال با ادویۀ مناسبه بدل آن حجر ارمنی است و لزاق الذهب نیز کفته اند و دستور
غسل و حبوب آن و سفوف آن در قرابادین کبیر مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
لازورد. [ زْ / رَ وَ ] (اِ) ۞ لاجورد. ۞ لاژورد. رجوع به لاجورد شود
:
زمین جزع و دیوارها لازورد
درش زر و بیجاده بر زر زرد.
اسدی (گرشاسب نامه ص 286 نسخه کتابخانه
مولف ).
چو بنهاد گردون ز یاقوت زرد
روان مهره بر طارم لازورد.
اسدی (گرشاسب نامه ).
بنزدیک تابوت زرین مگرد
که دیدی در آن خانه لازورد.
اسدی (گرشاسب نامه ).
و لوح از لازورد بر بالین مرد نهاده .
(مجمل التواریخ ). صاحب الجماهر گوید ۞ : اللازورد، یسمی بالرومیة ارمیناقون کانّه نسبة الی ارمینیة
فان الحجر الارمنی المسهل للسوداء یشبهه و اللازورد یحمل الی ارض العرب من ارمینیة
و الی خراسان و العراق من بدخشان و قیل العوهق هو اللازورد ۞ و هو فی شعر زهیر بخلافه ۞:
تراخی به حب الضحاء و قد رای
سماوة قشراء الوظیفین عوهق
قیل الضحاء للابل مثل الغذاء للناس و السماوة
اشخص . و قشراء الوظیفین النعامة. و العوهق الطویله و وزنه بالقیاس الی القطب سبعة
و ستون و ثلثان و ربع و الجید منه یجلب من جبال کران ۞ وراء شعب بنجهیر ۞ و قال نصر معدنه قرب جبل البیحاذی
ببدخشان و اعظم مایوجد من قطاعه عشر رطل و یبرد و یجلی و یطحن و یستعمل فی الاصباغ
و مادام صحیحاً فانه یضرب الی لون النیل و ربما مال الی السواد وفی اکثر الحال یکون
علی وجه المحکوک المجلو کواکب ذهبیة کالحباب ۞ و اذا سحق وهو برخاوته مواتی
للطحن اشرق لونه و جاء منه صبغ مونق لایدانیه شی ُ من اشباهه . و قد یوجد منه فی معادن
تعرف بتوث بنگ لعدة من شجر الفرصاد بها و هی قریبة من زروبان ۞ فی الندرة مالا یتخلف عن کراثی
رخاوة و حسن مکسره و سائره مختلط بجوهر آخر مشبعالخضرةالفستقیة و نظن به انه دهنج الا
ان وقره یعطی فی الاذابة عشرة دراهم فضة ۞ فیبطل به ذلک الظن لانهم قالوا فی استنزال
الدهنج ان النازل منه نحاس و لا فضة ۞ واﷲ الموفق الجماهر فی معرفة الجواهر صص 195 - 196. و رجوع
به لاژورد شود.
/////////////
لاژورد. [ ژْ / ژَ وَ ] (اِ) ۞ لاجورد. لازورد. رجوع به هر دو
مدخل شود. سنگی کبود که سوده آن را نقاشان
بکار برند و در طب نیز بکار است و آن بدخشی و نیشابوری بود و بدخشی آن بهتر باشد. سنگ
لاژورد. حجراللاجورد، آن را از بدخشان آرند ودر بعضی بلاد دیگر خراسان نیز یافت شود.
ابوریحان درصیدله آرد: ابوعبید گوید برخی او را عوهق گویند و ابوالعباس از ابن الاعرابی
همچنین روایت کرده است . «ص »«اونی » گوید گرم است در دو و خشک است در سه اخلاط سوداوی
را به اسهال دفع کند و موی مژه برویاند چون در چشم کشند. (ترجمه صیدله ابوریحان
). سنگی است کبود که سوده آن را نقاشان بکار
برند و در طب نیز بکار است و آن بدخشی و نیشابوری بود و بدخشی آن بهتر باشد.در برهان
قاطع آمده سنگی است کبود که نقاشان و مصوران بکار برند گویند اگر زنی خواهد که بچه او ساقط نشود نیم درم لاجورد با روغن زیت آمیخته
به خود گیرد بچه بسلامت بماند تا بظهور آید. (برهان ). صاحب اختیارات بدیعی گوید به
پارسی لاجورد خوانند و نیکوترین آن بدخشی بود. و مولف گوید خاصیت تفریح و تقویت در
وی زیاده بود که در نوع دیگری به سبب همسایگی لعل - و نوع ناری بد بود به سبب همسایگی
سرب و طبیعت آن گرم بود در دوم و خشک بود در سوم و گویند سرد و خشک بود دردوم و قوةّ
وی مانند حجر ارمنی بود لکن لاجورد ضعیفتر از وی بود در مسهل سودا. و گویند قوت وی
آن است که مانند لزاق الذهب بود اندکی ضعیفتر از وی . و لاژورد مسهل سودا بود هر خلط
غلیظی که با خون آمیخته باشد ومالیخولیا را نافع بود و چون زن نیم درم از وی فرزجه
کند با یکدرم روغن زیت بچه نگاهدارد در رحم تا بثبوت رسد و از افتادن ایمن بود و شربتی
از وی تا یکدرم بود درد گرده و مثانه را سود دهد و ثآلیل قطع کند وچون با سرکه سحق
کرده بر برص طلا کنند زایل کند و موی مژه برویاند و لاژورد مضر بود بفم معده مصلح آن
مصطکی بود یا حماما و بدل آن حجر ارمنی و گویند بدل آن لزاق الذهب کانی بود. (اختیارات
بدیعی ) :
یکی جام دیگر بُد از لاژورد
نهاد اندرو هفت یاقوت زرد.
فردوسی .
/////////////
لاجورد. [ لاج ْ / ج َ وَ ] (اِ) لاژورد.
لازورد. ۞ سنگی است کبود که ازآن نگین انگشتر
سازند و صلایه کرده به جهت مذهّبان ونقاشان به عمل آورند و تفریح و تقویت کند و بدخشی
آن بهتر از دزماری باشد. (برهان ). عوهق . (منتهی الارب ). لاجورد مشهور است و در الوان
بکار است و بهترین و بقیمت ترین رنگی است ... و بهترینش بدخشی است . (نزهةالقلوب خطی
) لاجورد، بهترین معادنش در بدخشان است و در مازندران معدنی و به دزمار آذربایجان معدنی
دیگر و درکرمان معدنی دیگر. (نزهةالقلوب ج 3 طبع بریل ص 206).معدن لاجورد در کاشان
و آذربایجان یافت میشود. حکیم مومن در تحفه گوید، معدن معروفی است و بهترین او صاف
و شفاف است که کبودی او به سرخی و سبزی مایل باشد [ و دود آن لاجوردی است ] و آنچه
از سنگ مرمرترتیب دهند و هر چه با زرنیخ و زاج و سنگ ریزه ترتیب کنند دود او لاجوردی
نمی باشد بخلاف غیر مغشوش آن و مستعمل در طب غیر مغسول اوست . در اول گرم و مغسول او
در اول سرد و در دوم خشک و مسهل سودا و اخلاط غلیظه مخلوط به خون و صافی کننده آن از کدورات و بالخاصیه دافع سودای حوالی قلب و
جالی است و تعلیق او رافع خوف و مقوی دل و مفرح و جالی و باقوه قابضه و رافع امراض سوداوی و غم و توحش و بخارات
غلیظه و مدرّ حیض و اکتحال اوجهت سلاق و رمد و دمعه و بیاض و قرحه و ریختن مژگان و
ذرور او جهت آکله و قروح ساعیه و نفوخ او جهت رعاف و فرزجه او با روغن زیتون جهت حفظ جنین از اسقاط وطلای او
با سرکه جهت تجعید موی و قلع ثآلیل و برص مفید و مضرفم معده و مصلحش مصطکی و موجب کرب
و غثیان ومصلحش کتیرا و عسل و قدر شربتش از نیم تا یک مثقال و بدلش حجر ارمنی است
. - انتهی . نیز رجوع به کلمه لازورد در مخزن
الادویه شود : و اندر بدخشان معدن سیم است و زر و بیجاده و لاجورد. (حدود العالم
).
پس اندر یکی مرغ بودی سیاه
گرامی بد آن مرغ بر چشم شاه
سیاهش دو چنگ و بمنقار زرد
چو زرّ درخشنده بر لاجورد.
فردوسی .
//////////
لاژورد یا لاجوَرد (به لاتین: Lapis lazuli) سنگ آبی رنگی است
که ترکیب شیمیایی آن شامل فسفات آبدار طبیعی آلومینیوم، آهن، منیزیم و کلسیم میباشد؛
و یا به عبارت دیگر ترکیبی از لازورایت، کلسایت، پایرایت و دایپوسیت میباشد. این سنگ
به خاطر سختی و رنگ آبی خوشرنگ موسوم به لاجوردی اش در جواهرسازی به عنوان نگین به
کار میرود.
به آن لازورد و لاژورد نیز گفته شدهاست.
این سنگ در افغانستان به میزان وسیع استخراج میشود.[۲] زیور سازی و سورت بندی این
سنگ در پاکستان، هندوستان و قسماٌ در افغانستان و ایران و سویس صورت گرفته سپس بخارج
صادر میگردد.
سنگ لاجورد علاوه بر زیورآلات تولیدات
دیگری از قبیل مجسمه و بت، مُهره شطرنج و غیره نیز دارد.
این سنگ قیمتی آبیرنگ است که بخاطر رنگ
آبی سیر آن، و قابلیت پودر شدن و کندهکاری روی آن از هزاران سال پیش در جهان خواهان
زیادی داشتهاست. استخراج این سنگ بیش از ۲۵۰۰ سال در افغانستان رواج داشته (البته
باید به یاد داشته باشیم که در ۲۵۰۰ سال پیش افغانستان و به ویژه شهر بدخشان. زیرا
در آثار به دست آمده از دورههای پیش از تاریخ در ایران استفاده لاجورد بسیار معمول
بوده است. درست است که در ایران سنګ لاجورد معمول بوده و در دوران هخامنشیان افغانستان وایران
امروز یک کشور بودند ولی این سنگ تنها در افغانستان امروز تولید میشود نه در ایران
امروزی پس بدین ترتیب افغانستان تنها تولیدکننده لاجورد جهان است «در هزاره چهارم پیش
از میلاد مردم این سرزمین (سیلک) در ساختن آئینه و سنجاق و جواهر مهارتهای بیشتری
یافتند و در آلات و ادوات زینتی عقیق و فیروزه و مهرهای لاجورد را به کار بردند.»[۳]
«در اواخر هزاره چهارم پیش از میلاد در سیلک خانههای قدیمی از میان رفت و به جای آن
خانههایی با در و پنجره کوتاه ساخته شد و در ورودی آن اجاقی مرکب از دو بخش وجود داشت،
یکی برای آشپزی و دیگری مخصوص پخت نان. در این دوره غیر از ظروف سفالین بعضی تُنگهای
کوچک از مرمر که گویا مخصوص نگهداری عطر بود در حفریات سیلک پیدا شده است و همچنین
مقداری آئینه مسی جهت آرایش به دست آمده است. از ویژگیهای این دوره وجود گوشوارههایی
از طلا و لاجورد است.»[۴])و عمدتاً به مصر باستان صادر میشدهاست.[۲] پژوهشها نشان
داده که لاجوردِ استخراجشده از معدن سَرِ سنگ، در اعماق کوههای هندوکش در افغانستان
تنها منبع شناختهشده لاجورد در دنیای باستان بودهاست.[۱] در مجسمه طلای فرعون و نفرتیتی
در قسمت چشم کار گرفته شده است. در قدیم هنر مندان از پودر لاجورد به عنوان رنگ برای
مینا کاری و نقاشی استفاده میکردهاند. درجه سختی سنگ لاجورد به طور معمول ۵ است.
////////////
قس لَازَوَرْد، عَوْهَق در عربی:
لَازَوَرْد أو عَوْهَق هو فِـلِـزّ سماوي
الزرقة يستخدم كحجر كريم للزينة, تعتبر أجود أنواع اللازورد ما كانت زرقته صافية وضاربة
إلى الحمرة أو الخضرة[1].يقدر تاريخ بداية استخراج حجر اللازرد إلى 6500 عام حيث كان
يستخرج من بدخشان في أفغانستان[2]. كما وجدت للحجر آثار في مواقع تعود لحقبة مصر ما
قبل الأسر. كما يمكن إيجاد الحجر في القوقاز وموريتانيا.
محتويات [أظهر]
التسمية[عدل]
كلمة لَازَوَرْد هي كلمة ذات أصول فارسية
تمت إضافتها للغة العربية. ثم انتقلت الكلمة من العربية للاتينية (lazulum) ومنها إلى بقية اللغات
الأوروبية. كما كان يسمى عند العرب القدماء بالعَوْهَق.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس لاجورد در پنجابی
///////////
قس لاجورد در پشتو:
لاجورد يوه قيمتي ډبره ده چې د افغانستان سربېره په گڼ شمېر نورو هېوادونو کې هم موندل کېږي. دغه قيمتي ډبره د ښځو په گوتميو، بازوبندونو او نورو
گاڼو او سينگاري څيزونو کې کارېږي. د دغې ډبرې د موښلو نه وروسته لاس ته راغلې خاوره د ودانيو په سينگار او
نقاشۍ او حکاکۍ کې هم کارېږي.
په پخوانيو وختونو کې دغه قيمتي ډبره د بدخشان نه بابلستان ته او
همدارنگه لوېديځو هېوادونو ته لکه يونان، روم، مصر
او نورو ته وړل کېدله او ډېر شمېر پېرونکي يې لرل. داسې هم وييل کېږي چې د مصر په اهرامو کې کارېدلي لاجورد د بدخشان لاجورد دی
او له دې پرته په روسيه کې د سانت پيټرزبورگ په ښار کې د کليسا د ښکلا لپاره هم د بدخشان د لاجوردو
له ډبرو گټه اخيستل شوې. [1] د لاجورد ډبره په افغانستان کې ډېر کانونه لري لکه د کُران و منجان
کان، د حضرت سيد کان، د رباط سرسنگ کان، د چملک کان او د پسگران په دره کې د شوگه کان ډېر مشهوره کانونه دي. د دې برسېره د غزني په ولايت کې هم د لاجوردو کان شته چې په لويه کچه لاجورد پکې موندل کېږي. [2]
//////////////
قس لاپی لازولی، لاچیورد تِشی در ترکی
استانبولی:
Lapis lazuli veya laciverttaşı, çok eski
çağlardan beri mücevher olarak kullanılan bir taş türü. Koyu mavi renkte,
yarışeffaf-opak niteliğinde, özellikle Antik
Mısır'da firavunlar tarafından çok önem verilmiş kıymetli
bir taştır.
Lapis lazuli bir mineral değil, kayadır. Çünkü birkaç mineralden oluşmuştur. Gerçek bir mineral
olabilmesi için sadece bir mineral türünü içermesi gerekirdi.
/////////////
قس سنگ لاجورد در اردو:
سنگ لاجورد جس کو صرف لاجورد (و پر زبر) بھی کہا جاتا ہے دراصل جواہر کے زمرے میں آنے والا ایک مشہور اور قیمتی پتھر ہے۔ اس پتھر کے مختلف زبانوں میں نام کچھ یوں ہیں
- اردو --- لاجورد (فارسی سے ماخوذ)
- فارسی --- سنگ لاجورد (فارسی ہی کے لاژورد سے ماخوذ جو ایک مقام کا نام)
- عربی --- حجر اللازورد (hajr-al-lazward) فارسی سے ماخوذ
- انگریزی --- Lapis Lazuli (یہاں
lapis ، لاطینی لفظ بعمنی سنگ اور lazuli عربی لفظ لازورد سے ماخوذ ہے)
- جاپانی --- روری (و پر پیش) 瑠璃
یہ پتھر انسانی تہذیب میں اپنی ایک قدیم تاریخ رکھتا ہے جو عہدرفتہ میں پانچ ہزار قبل مسیح تک جاتی ہے۔مصر میں فرعونوں نے بھی اس کو خاص اہمیت دی جو انکے مقبروں سے ملنے والی اشیاء پر اسکے استعمال سے ثابت ہے۔
لاجورد ایک چٹان یا صخرہ ہے نہ کہ معدن ، کیونکہ یہ بذات خود اپنے جزیات میں مختلف معدنیات پر مشتمل ہوتا ہے۔ معدن اس شے کو کہتے ہیں کہ جس کا جز صرف ایک ہو۔
سنگ لاجورد کا اہم جز (25 تا 40 فیصد) لاجوردیہ (lazurite) ہوتا ہے، جو سوڈئم، سلیکان، آکسیجن،گندھک اور کلورین سے بننے والا ایک مرکب ہے۔ اکثر اسمیں سفید کیلسائٹ، نیلا سوڈالائٹ اور زردپائرائٹ بھی پایا جاتا ہے۔ اسکا کیمیائی فارمولا یوں لکھاجاتا ہے۔
لاجورد کا کیمیائی فارمولا (Na,Ca)8(AlSiO4)6(S,SO4,Cl)1-2[1] مزید تفصیل کے لیے رابطے پر ٹک کیجیۓ
سنگ لاجورد کا اہم جز (25 تا 40 فیصد) لاجوردیہ (lazurite) ہوتا ہے، جو سوڈئم، سلیکان، آکسیجن،گندھک اور کلورین سے بننے والا ایک مرکب ہے۔ اکثر اسمیں سفید کیلسائٹ، نیلا سوڈالائٹ اور زردپائرائٹ بھی پایا جاتا ہے۔ اسکا کیمیائی فارمولا یوں لکھاجاتا ہے۔
لاجورد کا کیمیائی فارمولا (Na,Ca)8(AlSiO4)6(S,SO4,Cl)1-2[1] مزید تفصیل کے لیے رابطے پر ٹک کیجیۓ
///////////////
قس لازۇرىت در اویغوری
//////////////////
Lapis lazuli
From Wikipedia, the free encyclopedia
Lapis lazuli
|
|
Lapis lazuli from Afghanistan in its natural state
|
|
General
|
|
Category
|
|
Identification
|
|
Color
|
|
Compact, massive
|
|
Uneven-Conchoidal
|
|
Mohs scalehardness
|
5–5.5
|
dull
|
|
light blue
|
|
2.7–2.9
|
|
1.5
|
|
Other characteristics
|
The variations in
composition cause a wide variation in the above values.
|
Lapis
lazuli (/ˈlæpɪs ˈlæzjuːli/, /-ˈlæzjuːlaɪ/), or lapis for
short, is a deep blue metamorphic rock used as a semi-precious stone that has been
prized since antiquity for its intense
color. As early as the 7th millennium BC, lapis lazuli was mined
in the Sar-i
Sang mines,[1] in Shortugai, and in other mines in Badakhshan province in
northeast Afghanistan.[2] Lapis was highly
valued by the Indus Valley Civilisation (3300–1900 BC). Lapis
beads have been found at Neolithic burials in Mehrgarh, the Caucasus, and even as far from
Afghanistan as Mauritania.[3] It was used in
the funeral mask of Tutankhamun (1341–1323 BC).[4]
At
the end of the Middle
Ages,
lapis lazuli began to be exported to Europe, where it was ground into powder
and made into ultramarine, the finest and most
expensive of all blue pigments. It was used by some of
the most important artists of the Renaissance and Baroque, including Masaccio, Perugino, Titian and Vermeer, and was often reserved
for the clothing of the central figures of their paintings, especially
the Virgin
Mary.
Today,
mines in northeast Afghanistan and Pakistan are still the major source of lapis
lazuli. Important amounts are also produced from mines west of Lake Baikal in Russia, and in
the Andes mountains in Chile.
Smaller quantities are mined in Italy, Mongolia, the United States, and Canada.[5]
Lapis is the Latin word for
"stone" and lazuli is the genitive form of the Medieval Latin lazulum, which is taken from
the Arabic لاجورد lājaward,
itself from the Persian لاجورد lājavard,
which is the name of the stone in Persian[6] and also of a place
where lapis lazuli was mined.[7][8]
The
name "Lapis lazuli" came to be associated with its color.[when?] The English
word azure, French azur, Italian azzurro, Polish lazur, Romanian azur and azuriu, Portuguese and Spanishazul, and Hungarian azúr all come from the
name and color of lapis lazuli.[dubious – discuss]
&&&&&&
لاعرین
بفتح لام و الف و فتح عین و کسر راء مهملتین و سکون یاء مثناه تحتانیه
و نون و لاعون نیز دیده شده
ماهیت آن
نباتی است شبیه بپای خرکوش و لهذا آن را ارنبی کویند و بعربی رجل
الارنب و بلاطینی لکونس و ببربری طربیطس نامند منبت آن خرابها
طبیعت آن
سرد و خشک
افعال و خواص آن
چون با شراب بیاشامند شکم را بند نماید و با آب جهت حبس شکم صاحب
تپ و ضماد و تعلیق آن محلل اورام حار اربیه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
شبدر خودروی، شبدر پاخرگوشی (نام علمی:
Trifolium
arvense)
نام یک گونه از سرده شبدر است.
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Trifolium arvense». در دانشنامه ویکیپدیای
انگلیسی، بازبینیشده در ۱۲ ژوئن ۲۰۱۶.
///////////
قس نفل بری، نفل قدم الأرنب در عربی:
1. ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في : الأنواع النباتية، الإصدار الأول،
المجلد 2 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358790 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان : Species
Plantarum — المجلد:
2 — الصفحة: 769
2.
^ قاعدة البيانات
الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار النفل
البري (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 16 كانون الثاني 2012.
///////////
قس طرلا یونجه سی در آذری:
////////////
Trifolium arvense
From Wikipedia, the free encyclopedia
Trifolium arvense
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
T. arvense
|
Trifolium
arvense ,
commonly known as hare's-foot clover,[1] rabbitfoot
clover,[2] stone cloveror oldfield
clover, is a flowering plant in the bean
family Fabaceae. This species of clover
is native to most of Europe, excluding the Arctic
zone, and western Asia, in plain or
mid-mountain habitats up to 1,600 metres (5,200 ft) altitude. It grows in
dry sandy soils, both acidic and alkaline, typically found at the
edge of fields, in wastelands, at the side of roads, on sand dunes, and
opportunistically in vineyards and orchards when they are not irrigated.
A full bodied view of T. arvense
It
is a small erect herbaceous annual, or sometimes biennial plant, growing to
10–40 cm tall. Like all clovers, it has leaves divided into three
sessile leaflets, which are slender, 1–2 cm long and
3–5 mm broad, and sometimes edged with small hairs and finely serrated.
The leaves have a pair of stipules at the base, often
tipped in red. The flowers are grouped in a
dense inflorescence 2–3 cm long
and 1-1.5 cm broad; each flower is 4–5 mm long, rosy white in colour,
and especially characterised by the many silky white hairs which tip the five
sepals, which are much larger than the petals. These hairs, along with the more
or less oblong form of the inflorescence, are the inspiration for the common
name. Pollination is carried out by
bees, or via autogamy, since the plant is hermaphroditic, and the flowering
season is from mid-spring to late summer. The fruit is a small pod
containing a single seed.
Like
most legumes, it fixes nitrogen, making it valued on low
fertility soils for the benefit it gives to other crop species in
supplying nitrogen. It is also grazed
by sheep and goats.
Scientists
at AgResearch in New Zealand have used genetic modification to take a single
gene from Trifolium arvense and put it into the more common
white clover, Trifolium repens. The genetically modified
clover could reduce bloating in livestock and decrease methane emissions. The
release of the genetically modified clover is expected to be approximately
2025.[3]
|
|
2.
Jump up^ "Trifolium
arvense". Natural Resources
Conservation Service PLANTS Database. USDA. Retrieved 15
December 2015.
3.
Jump up^ Hayes, Samantha
(15 June 2010). "GM breakthrough
could have huge climate benefits". 3 News. Retrieved 24
November 2011.
&&&&&&
لاغیه
بفتح لام و الف و کسر غین معجمه و فتح یاء مثناه تحتانیه و ها در
تنکابن سینۀ یخ نامند
ماهیت آن
نوعی از یتوعات است و بی غائله تر از یتوعات دیکر و نبات آن پر
شیر قریب بنبات سقمونیا و برک آن مدور زرد رنک و کل آن زرد مائل بسرخی و شبیه بکل نرکس
و شبت و اندک خوش بو و مکس عسل بر ان می نشیند و چرا می کند و تخم آن شبیه به خشخاش
و چون نبات آن را ببرند از ان رطوبتی و لبنی برآید و آن را اخذ می نمایند و بعضی لبن
آن را با آرد جو و کثیرا جمع می نمایند منبت آن دامن های کوه
طبیعت آن
در آخر سوم کرم و خشک بلکه در اول چهارم
افعال و خواص آن
لبن آن قویتر از سقمونیا و با سمیت اعضاء الغذاء مسهل قوی و مقئ
و جهت استسقای زقی و اخراج ماء اصفر و اخلاط محترقه و خوردن برک پختۀ آن نیز جهت استسقای
زقی و اسهال مای اصفر قوی و آشامیدن آب برک آن مقئ و مسهل قوی و قویتر از لبن آن و
لیکن لبن آن منقی و تخم آن نیز مسهل و مقی و انداختن شیر آن در غدیری که در ان ماهی
باشد باعث بالا آمدن ماهیان است بر روی آب و کشندۀ آن و ضماد آن مقرح جلد و بدستور
برک و تخم آن مقدار شربت از لبن خالص آن یک دانک و از مخلوط آن با آرد جو تا یک دانک
و نیم و برک آن در مطبوخات نیز یک درم و از ان زیاده جائز نیست مضر امعا مصلح آن کثیرا
بدل آن فراسیون و مکس عسلی که از کل آن چرا نموده باشد با عسل آن نیز مسهل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
لاغیه . [ غی ی َ / ی ِ ] (اِ) ۞ گیاهی است شیردار و بسیار گرم
. (غیاث ). لاغینه .(آنندراج ). لاعیه . (منتهی الارب ). لاغیثه . دیو سفید. رجوع به
دیو سفید شود. (گااوبا). درخت کوهی است . نباتی است و آن را گلی باشد مانند گل شبت
و زنبور عسل گل آن را خورد و چون برگی یا شاخی از آن جدا کنند شیر بسیار از وی برآید
گرم و خشک است در سوم اگر از چوب آن بر آبی که ماهی داشته باشد اندازند همه ماهیان بر روی آب افتند. (برهان ). از یتوعات است
(یتوع ، هر تره که وقت بریدن آن شیر از وی
برآید مانند سقمونیا و شبرم و لاغیه و عرطنیثا و عشر). (منتهی الارب ). حِلباب . صاحب
اختیارات بدیعی گوید: نوعی از یتوعات است وگلی زرد دارد مانند گل شبت و ورق وی به زردی
زند و ورق اندک داشته باشد در دامن کوهها بسیار بود و چون بشکند شیر بسیار داشته باشد
و زنبور عسل بر گل وی چرا کند و بعضی گویند نبات شمیر ۞ است . فی الجمله طبیعت آن گرم
و خشک است در سوم وگویند در چهارم و از خواص وی آن است که اگر به آب اندازند ماهیان
بر روی آب افتند و لبن وی مسهل آب زردبود و استسقارا نافع بود و ورق وی چون بکوبند
و بخورند همین عمل کند و اگر عصیر وی بیاشامند مسهل قوی بود. فعل وی اقوی بود از لبن
وی لیکن لبن وی مقئی بودو بدل آن فراسیون است . (اختیارت بدیعی ). حکیم مومن در تحفه
گوید: نوعی از یتوعات و با سمیّت و بی غایله تر از انواع یتوعات است و ابوجریح گوید
از مطلق یتوّع مراد لاغیه است و او را در تنکابن سینه پج ۞ نامند گیاهی است پر شیر قریب
به گیاه سقمونیا و برگش مدّور و گلش زرد مایل به سرخی و شبیه به نرگس و مایل بخوشبوئی
۞ و تخمش مانند خشخاش در آخر سیم
گرم و خشک و شیر او مسهل قوی و مفرح جلد و مقی
و بدستور برگ و تخم او همین اثر دارد و کشنده ماهی و جهت استسقا و قئی واخراج زردآب نافع و شیر
او از سقمونیا قوی تر و با آرد جو جمع کرده استعمال باید کرد و قدر شربتش از یک دانگ
تا یکدانگ و نیم و از آرد جو مخلوط به آن تا یکدرهم و از برگش در مطبوخات بدستور تا
یکدرهم و مضر امعاء و مصلحش کتیرا است . (تحفه
حکیم مومن ). ابوریحان در صیدله گوید صهاربخت گوید نوعی از یتوعات است وآن درختی
است که منبت او در پستی کوه باشد که آب ازبالای او بتدریج فرود آید و در وی جمع شود
گل او خوشبوی بود زنبور عسل بر وی نشیند و شکوفه
او بخورد و از او شیری بیرون آید مشابه درخت انجیر و از خواص شیر وی آن است
که چون در آبگیری قطره او بیندازند ماهیان
مست شوند. رسایلی [ شاید، اسرائیلی ] گوید لاغیه درختی است که منبت او در پستی کوهها
باشد بوی او به بوی رازیانج شبیه بود و در نبات او شیرینی بود و گفته اند چون ماهیان
او را بخورند مست شوند و بر سر آب آیند او را بدل فراسیون استعمال کنند و برعکس . الا
آنکه عمل لاغیه ضعیفتر بود. (ترجمه صیدله ابوریحان ).
//////////
//////////
&&&&&&
لالا
بفتح دو لام و دو الف
ماهیت آن
کیاهی است معروف که از طرف مکۀ معظمه زادها اللّه تعالی شرفا و
کرامه می آورند
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
قابض و مسخن آشامیدن آن حابس سیلان خون و بخور آن خصوصا ثمر آن
جهت بواسیر و درد مقعده نافع و اکثار آن مضر مثانه مصلح آن تخم مورد است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
لالا. (اِ) دانه ای است سیاه مانند کنجد.
(برهان ). || گیاهی است که ازطرف مکه می آورند و بجهت بواسیر بخور کردن بغایت نافع
بود خاصه ثمر آن و درد مقعد را ساکن گرداند و چون بیاشامند خون را ببندد و طبیعت آن
مسخن بود و در وی قبض بسیار بود و بسیار از وی مضر بود بمثانه و مصلح وی حب الاس بود.
(اختیارات بدیعی ). صاحب تحفه گوید: رازی گوید گیاهی است که از مکه خیزد و بخور ثمر
او جهت بواسیر و درد آن و شراب او جهت رفع سیلان خون نافع ومضر مثانه و مصلحش تخم مورد
است . (تحفه حکیم مومن ). انطاکی گوید: لالا
مجهول ٌ. (تذکره ضریر انطاکی ).
//////////
//////////
آلاله ایرانی، آلاله قرمز (نام علمی: Ranunculus
asiaticus)
نام یک گونه از سرده آلاله است.
//////////
قس حوذان آسیوی در عربی:
الحوذان الآسيوي (باللاتينية: Ranunculus
asiaticus)
نوع نباتي يتبع جنس الحوذان من الفصيلة الحوذانية.
الموئل والانتشار[عدل]
موطنه الأصلي المشرق العربي وجنوب غرب
آسيا وجنوب شرق أوروبا وشمال شرق إفريقيا.
المصادر[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب مذكور في : الأنواع
النباتية، الإصدار الأول، المجلد 1 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358571 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان : Species Plantarum — المجلد: 1 — الصفحة: 552
//////////
قس قایماقچیچی در آذری:
Asiya qaymaqçiçəyi (lat. Ranunculus asiaticus)[1] - qaymaqçiçəyikimilər fəsiləsinin qaymaqçiçəyi cinsinə aid bitki növü.[2]
/////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
//////////////
Ranunculus asiaticus
From Wikipedia, the free encyclopedia
Ranunculus asiaticus
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
R. asiaticus
|
Ranunculus
asiaticus (Persian
buttercup) is a species of buttercup (Ranunculus) native to the
eastern Mediterranean region in southwestern Asia, southeastern Europe (Crete, Karpathos and Rhodes), and northeastern Africa.[1]
It
is a herbaceous perennial plant growing to
45 cm tall, with simple or branched stems. The basal leaves are three-lobed,
with leaves higher on the stems more deeply divided; like the stems, they are
downy or hairy. The flowers are 3–5 cm
diameter, variably red to pink, yellow, or white, with one to several flowers
on each stem.[2]
It
is a popular ornamental plant in gardens, and
widely used in floristry. Numerous cultivars have been selected,
including 'Bloomingdale', 'Picotee', 'Pot Dwarf', and 'Superbissima'. The
plants can tolerate light frost, but are not hardy at temperatures below
-10 °C.[2]
Some
strains such as 'Tecolote' and 'Bloomingdale' produce double flowers (not shown
here).
2.
^ Jump up to:a b Huxley, A., ed.
(1992). New RHS Dictionary of Gardening. Macmillan ISBN 0-333-47494-5.
|
|