۱۳۹۶ مهر ۹, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه (شست و چهارم) 5

کف الهر
بکسر ها و راء مهملۀ مشدده لغت عربی است
ماهیت آن
نباتی است بقدر شبری و شاخهای ریزه و بر هر شاخی سه چهار برک مستدیر متشقق و ملصق بزمین و کل آن زرد براق خوش بو و با عطریت و بیخ آن بقدر زیتونی با شعبهای بسیار و در اول پایز می روید و کفته اند ملحق بکف الضبع است
طبیعت و افعال و خواص آن
مانند آن فرزجه آن معین بر حمل و ذرور آن جهت قروح خبیثه و ضماد آن با عسل قالع ثآلیل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////////
کف الهر. [ ک َف ْ فُل ْ هَِ رر ] (ع اِ مرکب ) یکی از اقسام آلاله که بنام آلاله  صحرائی نامیده می شود. ۞ (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به آلاله و لاله در همین لغت نامه شود.
//////////////
آلاله (نام علمی: Ranunculus arvensis) نام یک گونه از سرده آلاله است.

منابع[ویرایش]
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا. «Ranunculus arvensis». در دانشنامه ویکی‌پدیای انگلیسی، بازبینی‌شده در ۲۹ ژوئیه ۲۰۱۴.
///////////////
حوذان حقلي[عدل]
الحوذان الحقلي
رسم توضيحي لنبات الحوذان الحقلي

النطاق:
المملكة:
الفرقة العليا:
القسم:
الشعبة:
الشعيبة:
الرتبة:
الحوذانيات Ranunculales
الفصيلة:
الحوذانية Ranunculaceae
الجنس:
الحوذان Ranunculus
النوع:
الحقلي arvensis
Ranunculus arvensis [1]
لينيوس
 معرض صور حوذان حقلي - ويكيميديا كومنز  
الحوذان الحقلي (باللاتينية: Ranunculus arvensis) نوع نباتي يتبع جنس الحوذان من الفصيلة الحوذانية.
الموئل والانتشار[عدل]
موطنه الأصلي بلاد الشام وتركيا وأوروبا. أدخل إلى أمريكا الشمالية وأستراليا حيث ينتشر كحشيشة.[2]
زهرة الحوذان الحقلي
المراجع[عدل]
1.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في : الأنواع النباتية، الإصدار الأول، المجلد 1 معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358574 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان : Species Plantarum — المجلد: 1 الصفحة: 555
////////// 
Ranunculus arvensis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Ranunculus arvensis
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
R. arvensis
Ranunculus arvensis
L.
Ranunculus arvensis, the corn buttercup,[1] devil-on-all-sides or scratch bur, is a plant species of the genus Ranunculus. It is native to Europe, but it can be found on other continents as an introduced species and sometimes a weed, including in North America and Australia. It was formerly a common annual arable weed in Britain, but is now rare there. It is most often found in moist places, such as spring puddles in meadows.
References[edit]
1.     Jump up^ "Ranunculus arvensis"Natural Resources Conservation Service PLANTS Database. USDA. Retrieved 18 October 2015.
External links[edit]
·         Jepson Manual Treatment
·         USDA Plants Profile
·         Flora of North America
·         Washington Burke Museum
·         Photo gallery
Wikimedia Commons has media related to Ranunculus arvensis.

Wikispecies has information related to: Ranunculus arvensis

This Ranunculales article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Ranunculus
·         Flora of Europe
·         Flora of England
·         Plants described in 1753
·         Ranunculales stubs
&&&&&&&
کف المریم
لغت عربی است و آن را کف عایشه و بهندی هتهاجوری نامند در ماهیت آن اختلاف است بعضی کفته اند اصابع الصفر و در عراق شجره را بدین اسم نامند و در مغرب بنطافلون را و ابو العباس حافظ در کتاب رجلۀ مسرقیه کفته نباتی است که آن را کف مریم حجازی نامند
ماهیت آن
نباتی است منبسط بر روی زمین با شاخهای صلب و بقدر شبری و برک آن مائل باستداره و مجعد و با اندک زغب و اندک قبضی و بسیار سبز و کل آن باریک مائل بزردی و بقدر کل رجله و چون آن ریخته شود کل زرد صلبی بهم رسد پس برکهای آن ریخته و شاخهای آن پیچیده کردد شبیه بانکشتان پیچیده و برکردد بسوی شکلی که متعارف است نزد مردم
طبیعت و افعال و خواص آن
قریب ببنطافلن است و در حرف الباء مع النون ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
کف مریم . [ ک َ ف ِ م َرْ ی َ ] (ترکیب اضافی ، اِ مرکب ) کف عایشه و آن بیخی است زرد و تیره رنگ و گزندگی جانوران را نافع باشد.(از برهان ) (آنندراج ). ۞
///////////
پَنْجۀ مَرْیَم، نام فارسی گیاه خودرو و پایدار بخور مریم در طب سنتی. در سبب نام‌گذاری این گیاه و انتساب آن به مریم گفته‌اند که چون در بیابان حضرت مریم را دردزایمان گرفت، در زیر درخت خرمایی گیاه خودرویی را چنگ زد و در پنجۀ خود گرفت و فشرد تا حضرت عیسی(ع) را به دنیا آورد. از آن‌رو، این گیاه به نام او شهرت یافته است(دانلدسن، 27؛ برهان...، ذیل بخور مریم، نیز پنجۀ مریم؛ آنندراج؛ نیز نک‍: شکورزاده، 134، حاشیۀ 2).
در فرهنگ پزشکی اسلامی و فرهنگ و ادب فارسی گیاهانی چند از نوع سیکلامِن1(در زبان عامه سیکلَمه) و پارثنیوم2 به پنجۀ مریم یا شجرۀ مریم معروف‌اند(زریاب، 368؛ شلیمر، 175). آن را چنگ مریم هم نامیده‌اند(فرهنگ جهانگیری، 3(2)/507؛ فرهنگ رشیدی، نیز نک‍: کتیرایی، 267؛ شکورزاده، همانجا). در متون دارو پزشکی اسلامی کهن گیاهانی مانند بَنْجَنْگُشْت [= پنج انگشت، صورت عربی آن فنجنکشت و بنجنکشت]، شجرۀ مریم، کَفّ مریم[دست مریم]، کَفّ العَذراء [دست دوشیزه، کنایه از مریم عذرا یا مریم باکره]، کف عائشه، کف الکلب، کف الاسد، کف السَبُع و... را نیز به گیاه بخور مریم اطلاق کرده‌اند(انطاکی، 273؛ ابن‌بیطار، 3/55، 4/74؛ حکیم مؤمن، 44؛ نیز نک‍: غسانی، 200). برخی از گیاهان، به ویژه پنجنگشت را گیاهانی جدا از بخور مریم یا پنجۀ مریم باید دانست(نک‍: ابن‌سینا، الرسالة...، 141؛ ابن‌بیطار، 1/115). اعلم(ص118)پنجۀ مریم را ترجمۀ کف مریم عربی و غیر از بخور مریم می‌داند.
خانواده: پنجۀ مریم یا بخور مریم گیاهی است علفی به نام سیکلامن از خانوادۀ پریمولاسه3 و از تیرۀ پامچال(عماد، 6/33؛ دایرةالمعارف...، 1/1411). این گیاه ساقه‌ای غده‌ای و زیرزمینی و برگهایی پهن و قلبی شکل یا کنارۀ دندانه‌دار به رنگ‌های سبز روشن یا نقره‌ای، و گلهایی سرخ و سرنگون در میان برگها دارد و از این‌رو، در فارسی به گل نگونسار هم معروف است(زرگری، 2/283؛ آمریکانا، VIII/361؛ برای شرح این گیاه، نک‍: ابوالخیر، 1/82).
از این گیاه 12 نوع شناخته شده است(آمریکانا، همانجا). مایرهوف براساس نوشتۀ گیاه ـ داروشناسان اسلامی بخور مریم و شجرۀ مریم را به 10 نوع گیاه مختلف مانند آذریون، کف‌الاسد، عرطنیثا و... اطلاق کرده است(نک‍: امیری، 52؛ اعلم، 117). مشهورترین نوع این گیاه در آمریکا می‌روید که به آن سیکلامن پرسیکوم4 (پارسی) می‌گویند(آمریکانا، همانجا).
پنجۀ مریم یا بخور مریم در انگلستان به «نان خوک5» معروف است(شلیمر، دانلدسن، همانجاها؛ قس: «خُبزالخنزیر» [نان خوک] «خیز القرود» [نان بوزینگان] در شام، «خبز المشایخ» [نان پیران] در افریقا، مثلاً نک‍: انطاکی، 69، 137؛ دیسقوریدس، 79؛ ابن‌بیطار، 1/84؛ میرحیدر، 208).
مردم جزیرۀ ابن‌عمر در عراق آن را عرطنیثا(بیرونی، 117؛ ابوالخیر، 1/82، 2/452؛ نیز نک‍: ابن‌میمون، 32، که عرطنیثا را همان خبزالقرود دانسته است). مردم اندلس جرجریتیه(همو، 9)، مردم مصر حب‌الغول، و اهل مغرب کافوریه می‌نامیده‌اند(ابن‌بیطار، 3/55). نام بخور مریم را دیسقوریدس(همانجا) به زبان ققلامینوس6، و ابن میمون(همانجا) قوقلامیتوس آورده‌اند و با شجرۀ مریم که آن را نیز فقلامینوس خوانده‌اند(ابوالخیر، همانجا) متفاوت دانسته و گفته‌اند که چون برگ آن به شکل پنجه است، آن را «کف الاسد» هم خوانده‌اند. ابن میمون(ص33) و انطاکی(ص273)کف الجذماء [دست جذام‌دار] را گیاه پنجنگشت دانسته‌اند و ابن‌بیطار(4/74) پنجنگشت را نام فارسی کف‌مریم یا اصابع صفر شناخته است. برخی پنجنگشت را همان بِنْطافلون (به معنای 5 برگ) دانسته‌اند(نک‍: ابن‌میمون، همانجا). شماری از قدما گیاه اسفند یا حرمل را نیز بخور مریم یا پنجۀ مریم پنداشته‌اند، در صورتی که بیرونی در الصیدنه این انتساب را نادرست می‌داند(همانجا؛ نیز نک‍: ه‍ د، اسفند).
گسترۀ رویش: این گیاه را از گیاهان بومی منطقۀ قفقاز و مدیترانه دانسته‌اند(آمریکانا، همانجا). در ایران بیشتر در نواحی کوهستانی(زرگری، 2/284) شمال کشور مانند گرگان، گیلان، مازندران، و نواحی غرب مانند کردستان می‌روید(برای اطلاع تفصیلی از پراکندگی این گیاه در شمال و غرب ایران، نک‍: عماد، 6/33-34). بیابانها و تپه‌های سرزمین عربستان را نیز از رویشگاههای این گیاه نام برده‌اند(دانلدسن، همانجا). پلینی جاهای سایه‌دار را محل رویش سیکلمان می‌داند(VII/221).
خواص دارویی: از دیرباز پنجۀ مریم در زمرۀ گیاهان دارویی شناخته شده بوده است. گیاه ـ دارو پزشکان جهان‌باستان و جامعه‌های ایرانی ـ اسلامی با این گیاه آشنایی داشتند و به تجربه به خواص سودمند و زیان‌رسان اجزاء آن مانند ساقه، ریشه، برگ و گل در کاربردهای پزشکی پی برده بودند. با نگاهی گذرا به متون گیاه ـ دارونامه‌ها و پزشکی نامه‌ها می‌توان با خواص دارویی ـ درمانی و چگونگی کاربرد این گیاه آشنا شد.
پلینی طبیعی‌دان رومی سدۀ نخست میلادی به سودمندی ریشۀ سیکلمان در رفع گزیدگیهای هر نوع ماری اشاره دارد و می‌نویسد که ریشۀ گیاه کیفیت سمی دارد و اگر زن آبستن پا روی آن بگذارد، سقط‌جنین خواهد کرد(همانجا). پزشکان جهان اسلام نیز کاربرد اجزاء مختلف این گیاه را در درمان برخی بیماریها سودمند می‌دانستند. ابومنصور هروی(ص59) خواص درمانی آن را چنین آورده است: از میان بردن جراحتها و گشودن خوک [واژۀ فارسی خنزیر یا خنازیر: غده‌های چرکین زیر گلو]، نرم کردن اندام و گشودن عصبِ بر یکدیگر افتاده، کاستن و دفع آب جمع شده در چشم و از میان بردن تاریکی چشم با کشیدن بخور مریم آمیخته با انگبین اندر چشم، پاک کردن مغز با چکاندن آن در بینی، از میان بردن صُداع(سردرد) که از سردی بُوَد، گشودن حیض و افکندن کودک از راه کاربرد شیاف آن، بیرون کردن یرقان همراه عرق از بدن و زدودن کَلَف(ظاهراً کَک و مَک) و نَمَش(لکه‌‌های سرخ و سیاهی که روی پوست ظاهر گردد و آن را کنجده خوانند، نک‍: امیری، 507) و درمان داءالثعلب(بیماری ریزش موی سر و ابرو و ریش و برهنه شدن پوست آنها).
از خواص درمانی دیگر گیاه پنجۀ مریم می‌توان به درمان زکام با بوییدن بخور آن(اسحاق، 431)، آسان کردن درد زایش با برداشتن فرزجۀ [= پرزجه: شیاف]آن(ابن‌سینا، القانون، 3(3)/584)، افزودن بول و گشودن طمث، قطع جریان خون بواسیر با گذاشتن ضماد گیاه بر آن، رفع اورام مقعد، زخمها، غدد و ورمهای دیگر، تسکین درد نیش حشرات(غسانی، 344) و دفع قولنج با حقنه [= اماله]کردن(اخوینی، 434؛ برای اطلاعات بیشتر دربارۀ خواص درمانی و کاربرد این گیاه در متون گیاه ـ دارویی قدیم، نک‍: ابن‌بیطار، 1/48-85، جم‍؛ غسانی، 201؛ انطاکی، 1/69؛ حکیم مؤمن، 44). نویسندگان گیاه ـ دارو پزشکی معاصر نیز به خواص درمانی و کاربردهای طبی این گیاه در درمان برخی بیماریها اشاره کرده‌اند(برای آگاهی بیشتر، نک‍: زرگری، همانجا؛ عماد، 6/34).
قداست: در فرهنگ عامه هر گیاه به ذات خود مقدس و از لحاظ معنوی ارزشمند و معتبر نیست. ارزش قدسیانۀ گیاهان به رابطه و پیوند آنها به شخصی مقدس، به یک نمونۀ مثالی و یا مجموعه‌ای از اعمال آیینی و تکرار عباراتی که می‌پندارند گیاهان را از عالم مادی غیرمقدس جدا می‌کند، وابسته است(برای موضوع، نک‍: الیاده، 296). گیاهانی که مردم آنها را دارای نیروی ورای طبیعی و خاصیتهای جادویی ـ درمانی می‌پندارند، به قدیسان پیوند می‌دهند(یادداشتهای مؤلف). به نظر وسترمارک نیروی سود رسان‌گیاه زمانی مقدس و برکت‌زا به شمار می‌آید که به آن همچون نیرویی کم‌وبیش رازآمیز، حیرت‌انگیز و اعجاب‌آور و «ورای طبیعی» نگریسته شود و نه همچون نیرویی عادی، متعارف و «خاکی»(ص119).
در جهان اسلام حضرت مریم(ع) را مانند حضرت فاطمه(ع) پاک و مقدس و برکت‌زا می‌انگارند و زنان هنگامی که مشکل و نیازی دارند، معمولاً به او نیز همچون حضرت فاطمه(ع) متوسل می‌شوند. مثلاً زنان مسلمان و مسیحی سترون برای از میان بردن بیماری نازایی خود به «حمام سِتّی مریم»(حمام مریم‌بانو) در قدس، نزدیک دروازۀ استفن مقدس می‌روند، به این باور که حضرت مریم در آن حمام خود را شسته است(EI2, VI/631).
ارزش و اعتبار قدسیانه و پیشگیرانۀ گیاه پنجۀ مریم، هم به سبب ارتباط این گیاه با عدد 5 و هم به سبب پیوندش با دست یا پنجۀ حضرت مریم(ع)، عذرای مقدس است. 5 در میان مردم برخی سرزمینهای مسلمان‌نشین، همچون دورۀ باستان با توجه به آنکه پنجۀ دست همچون عامل دفاعی در برابر چشم‌زخم به کار می‌رفته، ارزش جادویی داشته است. یکی از روشهای کارآمد برای دفاع در برابر چشم‌بد میان مردم، به ویژه میان مردم افریقای شمالی و برخی بخشهای خاورمیانه، دراز کردن دست راست با پنجه‌های گشوده به سوی کسی است که احتمال می‌رود آسیبی از نگاهش برسد(EI2, IV/1009؛ وسترمارک، 27؛ نیز نک‍: ه‍ د، پنجه).
هرچند تصور می‌رود که به کار بردن پنجۀ مریم برای دور کردن چشم بد پیشینۀ خیلی درازی نداشته باشد، اما استفاده از آن همچون تهویذ یا افسونِ زایش به هنگام زایمان زن به کار می‌رفته است(EI2, VI/631). در خواص جادویی تعویذ پنجۀ مریم نوشته‌اند که برای آسان‌زایی زن آبستن پنجۀ مریم را در پیش روی او در آب اندازند و بخیسانند(همانجا؛ آنندراج) و یا آب آن را به زن بنوشانند(دانلدسن، 27) و یا هنگام خیساندن اذان گویند(هدایت، 35). همان‌طور که گیاه پنجنگشت را نماد «کاهش شهوت» دانسته و نوشته‌اند که زاهدان ترسا بر فرشی که از گیاه پنجنگشت سازند، نشینند و در سفر نیز عصایی از چوب آن در دست گیرند، به این باور که از «قوت شهوات» آنها بکاهد(بیرونی، 154)؛ پنجۀ مریم(سیکلامن)را نماد شهوت دانسته‌اند و گفته‌اند که در قدیم از ریشۀ آن آشام عشق می‌ساختند(هال، 282).
همانندها: گیاهان دیگری نیز هستند که به حضرت مریم مقدس منتسب‌اند و به نام او نامیده می‌شوند. در میان این گیاهان این نمونه‌ها را که پیش‌تر به برخی از آنها اشاره شد، می‌توان یاد کرد:
کف مریم[دست مریم]، یکی از انواع ویتکس7(زریاب، 368، حاشیۀ 1)که در میان مسلمانان به کف فاطمه شهرت دارد. این گیاه را در مصر به نام کف مریم و یا کف فاطمه بنت‌النبی(ص) می‌فروشند. هنوز هم این گیاه را در مصر می‌توان یافت، لیکن کاربرد عمومی آن ظاهراً منسوخ شده است(EI2، همانجا).
کف العَذراء8، دانه‌های خشکی که در صحراها پراکنده است و سالها دوام می‌یابد. این دانه‌ها به مشت دست شباهت دارند و همچون تعویذ در برابر چشم بد به کار می‌رفته است. این گیاه را کنده‌کاری و نقاشی می‌کنند یا همچون طلسم به کار می‌برند ودر جهان اسلام به کف فاطمه معروف است(EI2, IV/1009, VI/631).
نِوَند یا نیوند، گیاهی از انواع حرمل یا اسفند که به عربی حب المِحلب خوانده می‌شود. این گیاه نیز به حضرت مریم(ع)منتسب است و به «نیوندمریم» شهرت دارد(برهان، 4/2240؛ نیز نک‍: ه‍ د، اسفند).
مریمیه یا مِرامیه، گیاهی خوشبو که گفته‌اند رایحۀ خود را از حضرت مریم به هنگامی که پیشانی را با برگهای آن پاک کرد، گرفته است(EI2, VI/631).
مآخذ: آنندراج، محمدپادشاه، به کوشش محمددبیرسیاقی، تهران، 1336ش؛ ابن‌بیطار، عبدالله، الجامع‌لمفردات‌الادویة و الاغذیة، قاهره، 1291ق؛ ابن‌سینا، الرسالة‌الالواحیة، به کوشش یسریٰ عبدالغنی عبدالله، بیروت، 1411ق/1991م؛ همو، القانون، بیروت، 1403ق؛ ابن‌میمون، موسیٰ، شرح اسماء العقار، به کوشش ماکس مایرهوف، قاهره، 1420ق/2000م؛ ابوالخیر اشبیلی، عمدةالطیب فی معرفةالنبات، به کوشش محمد عربی خطابی، بیروت، 1995م؛ ابومنصور موفق هروی، الابنیة عن حقائق الادویة، به کوشش احمد بهمنیار، تهران، 1346ش؛ اخوینی، ربیع، هدایة المتعلمین، به کوشش جلال متینی، مشهد، 1344ش؛ اسحاق‌بن‌سلیمان، الاغذیة و الادویة، به کوشش محمد صباح، بیروت، 1412ق/1992م؛ اعلم، هوشنگ، جستارهایی در تاریخ علوم دورۀ اسلامی، تهران، 1381ش؛ امیری، منوچهر، فرهنگ داروها و واژه‌های دشوار، تهران، 1353ش؛ انطاکی، داوود، تذکرةاولی الالباب، قاهره، 1302ق؛ برهان‌قاطع، محمدحسین بن‌خلف‌تبریزی، به کوشش محمدمعین، تهران، 1330ش؛ بیرونی، ابوریحان، صیدنه، ترجمۀ کهن فارسی از ابوبکر کاسانی، به کوشش منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران، 1352ش؛ حکیم، مؤمن، محمد، تحفه، تهران، 1402ق؛ دایرةالمعارف فارسی؛ زرگری، علی، گیاهان دارویی، تهران، 1347ش؛ زریاب، عباس، تعلیقات بر الصیدنۀ ابوریحان بیرونی، تهران، 1370ش؛ شکورزاده، ابراهیم، عقاید و رسوم مردم خراسان، تهران، 1363ش؛ عماد، مهدی، شناسایی گیاهان دارویی و صنعتی جنگلی و مرتعی و موارد مصرف آنها، تهران، 1379ش؛ غسانی، ابوالقاسم، حدیقةالازهار فی ماهیة العشب و العقار، به کوشش محمد عربی خطابی، بیروت، 1405ق/1985م؛ فرهنگ جهانگیری، حسین‌بن حسن انجو شیرازی، به کوشش رحیم عفیفی، مشهد، 1351ش؛ فرهنگ رشیدی، عبدالرشید تتوی، به کوشش محمد عباسی، تهران، 1337ش؛ قرآن مجید، کتیرایی، محمود، از خشت تا خشت، تهران، 1348ش؛ گلریز، محمدعلی، مینودر، قزوین، 1368ش؛ لغت‌نامۀ دهخدا؛ میرحیدر، حسین، معارف گیاهی، تهران، 1373ش؛ هال، جیمز، فرهنگ نگاره‌ای نمادها در هنر شرق و غرب، ترجمۀ رقیه بهزادی، تهران، 1380ش؛ هدایت، صادق، نیرنگستان، تهران، 1334ش؛ یادداشتهای مؤلف؛ نیز:
Americana; Dioscorides, C., Materia Medica…, ed., M. Nazir Sankary, Aleppo, 1989; Donaldson, B. A., The Wild Rue, London, 1938; EI2; Eliade, M., Patterns in Comparative Religion, tr. R. Sheed, London, 1971; Pliny, Natural History, tr. W. H. S. Jones, London, 1956; Schlimmer, L., Terminologie médico-pharmaceutique, Tehran, 1970; Westermarck, E., Pagan Survivals in Mohammedan Civilisation, Amsterdam, 1973.
علی بلوکباشی
////////////
/////////////
&&&&&&&
کفری
بضم کاف و فتح فا و راء مشدده و الف مقصوره و بفتح و بکسر کاف و بضم فا و بکسر آن نیز آمده لغت عربی است و بیونانی قیقس و بفارسی غنچۀ خرما و کاردوالی و بشیرازی نارونۀ [تارونه!]خرما نامند
ماهیت آن
غلاف شکوفه نخل است که هنوز نشکفته و از ان خوشه برنیامده باشد و بعضی پوست غلاف و شکوفه و کرد نر آن را که کافور النخل و دقیق النخل و کشن نامند هر سه دانسته اند و بعضی پوست فقط و بعضی خوشۀ شکوفۀ آنکه طلع نامند و بعضی کافور آن یعنی کرد آن را کفته اند و بالجمله بهترین آن تازۀ خوشبوی ماخوذ از نخل نر است و چون کهنه کردد سرخ شود و بو و قوت از ان زائل شود
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و با حرارت کمی و برودت بسیاری نیز کفته اند
افعال و خواص آن
مفرح و مقوی قوی و ارواح قلبی و دماغی و کبدی الفم سنون آن مقوی لثه و رافع اکله و قروح خبیثه و بدستور ذرور آن جهت اکله و قروح ساعیۀ سائر اعضاء اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن دو مثقال از سفوف آن قاطع اسهال و طبیخ آن قابض و نیم رطل نیم کوفتۀ آنکه با یکرطل آب بجوشانند تا بنصف رسد و صاف کرده با هموزن آن شکر بقوام آورند جهت تقویت معده و هیضه و ضعف احشا و منع انصباب مواد بمعده و رحم و درد کرده و مثانه مفید و ضماد آن مقوی معده و مفاصل و قاطع اسهال و با موم و راتینج رافع جرب بشرط آنکه چند روز بران بکذارند و غبار بسیار نرمی که غیر کشن در ان بهم می رسد در جمیع افعال قویتر از کشن و بغایت مقوی معده و رافع نزف الدم و سحج و قروح عفنۀ باطنیه و اسهال است و عرق آنکه مانند کلاب کیرند با عطریت و قابض و مقوی القلب و معده و رافع خفقان و اسهال رطوبی و سحج و دهن آنکه بعد از رسیدن طلع نیم کوفته و با مساوی آن روغن زیتون درهم کرده سه چهار روز حرکت دهند پس صاف نموده در شیشه کنند و سر آن را بند نمایند و بکار برند
طبیعت آن
سرد و خشک
افعال و خواص آن
رافع درد سر حار و قرحۀ امعا و قابض بطن و حابس عرق و مقوی موی و مانع سقوط آنست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
کفری . [ ک ُ ف ُ / ک َ ف َ / ک ِ ف ِرْ را ] (ع اِ) شکوفه  خرما یا غلاف وی . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). پوست بهار خرما. (الفاظ الادویه ). کاردو. (مهذب الاسماء). پوست و غلاف شکوفه  درخت خرما. (تحفه حکیم مومن ). کاناز. گوزه مخ . کم نخل . غنچه  خرما. جفری . قشرالطلعة. (یادداشت مولف ). || میوه  خوشه مانند خرما که از یک طرف بوسیله  برگ غلاف مانندی پوشیده شده . شکوفه  خرما. (فرهنگ فارسی معین ).
و رجوع به تحفه  حکیم مومن و مخزن الادویه شود.
//////////////
تارونه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ) غلاف شکوفه  نخل است که هنوز نشکفته و از آن خوشه برنیامده باشد. (انجمن آرا) (آنندراج ). غلاف شکوفه  درخت خرما که هنوز نشکفته و خوشه برنیامده . (فرهنگ نظام ). || بعضی پوست غلاف و شکوفه و کرونر آنرا که کافورالنخل و دقیق النخل و گشن نامند و هر سه را دانسته اند. (انجمن آرا) (آنندراج ). || بعضی خوشه  شکوفه  آنرا [ نخل را ] که طلع نامند، دانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). بهترین آن دانه  خوشبوی ماخوذ از نر آنست و مقوی دماغ و قلب و روح است ، عرق آن مکرر خورده شده است و آنرا غنچه  خرما و کاردوالی نیزگویند و به عربی کفری خوانند. (انجمن آرا) (آنندراج ). در شیراز عرق تارونه فراوان است . (فرهنگ نظام ).
کفری‌
بیونانی قیقس خوانند و آن پوست بهار خرما بود و آنچه از نخل نر بود آن را کافور خوانند و قفور گویند و آنچه از ماده بود کفری و کفره گویند و نیکوترین آن خوشبوی عغص زرین کثیف بود که اندرون وی چرب بود و وی قابض بود چون در ضمادات و مرهمها کنند منع ریشهای بد بکند استرخای مفاصل را نافع بود و چون در ضمادات شکم کنند معده ضعیف و درد جگر را موافق بود و چون موی به طبیخ آن بشویند چند نوبت موی را سیاه گرداند و چون طبیخ آن بیاشامند درد اعصاب را نافع بود و درد گرده و مثانه و احشا را و قطع سیلان فضول از شکم و رحم بکند و قوت وی بدهد و بهاری که در اندرون وی بود مانند یکدیگر بود و جمار نیز چون بخورند و چون نیز بپزند همان اعمال کفری بکند
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: کفری بضم کاف و بفتح فا و نیز بکسر کاف و بضم فا نیز آمده لغت عربی است و بیونانی قیقس و بفارسی غنچه خرما و کاردوالی و بشیرازی نارونه خرما می‌نامند و آن غلاف شکوفه نخل است هنوز نشکفته و بعضی پوست غلاف و شکوفه و گرد نر آن را کافور النخل و دقیق النخل و کشن نامند و خوشه شکوفه آن را طلع گویند
اختیارات بدیعی، ص: 381
//////////////
کوریشکو یا غلاف گل نخل[۱] عضوی از درخت خرمای نر است که به شکل غلاف چوبی با بافتی نرم است که در آن سلول‌های جنسی به صورت رشته‌هایی حاوی گرده وجود دارد. برای عمل گرده افشانی و باروری خرما که به صورت دستی انجام می‌پذیرد از آن استفاده می‌گردد. به این غلاف‌ها در منطقه شهرستان بم کوریشکو گفته می‌شود.
از این غلاف‌ها عرق گیاهی خوش عطری بدست می‌آید که نام محلی آن در بم «عرق کاشکیلو» است[۲] و در جاهای دیگر «عرق طارونه» یا «آب طلع» نیز گفته می شود.[۱]
منابع[ویرایش]
پرش به بالا به: ۱٫۰ ۱٫۱ «خواص طارونه یا غلاف گل نخل». دکتر سلام.
پرش به بالا «درخت نخل خرمای بم».
///////////
خرمای نر شاهکاری در درمان بیماریهای جنسی
خرمای نر
خرمای نر
خرمای نر شاهکاری در درمان بیماریهای جنسی

شهریور ۳۰, ۱۳۹۵        اشنایی با داروهای گیاهی 364 بازدید

  خرمای نر

یکی دیگر از گیاهان دارویی که امروز به معرفی ان می پردازیم گیاه دارویی شکوفه خرمای نر است .
نام های دیگر این گیاه در طب سنتی عبارت است ازدقیق الجبل تارونه کفری.



خواص  شکوفه خرمای نر:

درمان گیاهی زخم معده

آن را با پوست و محتویاتش با روغن زیتون مخلوط کرده و سه یا چهار روز، هر روز چند بار به هم بزنید و بعد هر روز بخورید. برای درمان زخم معده مفید است.

خواص  پوست شکوفه خرمای نر:

درمان گیاهی اسهال

۱- آن را نرم بسایید و بخورید. اسهال را متوقف می کند.

۲- دویست و پنجاه گرم از آن را در نیم لیتر آب بجوشانید تا به نصف برسد، بعد هم وزن آب صاف کردهای آن شکر اضافه کنید و به قوام آورید و هر روز دو مثقال از آن را بخورید. معده را تقویت می کند و ثقل سرد و مسمومیت غذایی را برطرف می کند

درمان گیاهی پیوره

۳- آن را مثل سرمه نرم بسایید و هر روز به لثه ها بمالید. لثه را تقویت می کند و پیوره را برطرف می سازد.

 گرد داخل شکوفه ی خرمای نر

نام های دیگر: پودر لگاء پودر لقاء پودر خرمای نر پنیر خرما کش خرما- کش گشن تارونه  طلع

خواص درمانی گرد داخل شکوفه خرمای نر:

درمان گیاهی خونریزی ریه

۱- سه و نیم گرم از آن را بخورید. عطش را تسکین می دهد، خونریزی ریه را برطرف می کند.

داروی گیاهی افزایش میل زنانه

۲- ده گرم از آن را بخورید. موجب افزایش وزن تخمدان در زن و بیضه ها در مرد می شود، غریزه ی جنسی در مرد و زن را تحریک می کند اسپرم نطفه را می افزاید
///////////
&&&&&&&
ککرول
بدو کاف اول مفتوح و دوم ساکن و ضم راء مهمله و سکون واو و لام
ماهیت آن
ثمر نباتی است هندی و در بنکاله هم می شود از قبیل نجم و بیاره و بر مجاور خود می پیچد برک آن شبیه ببرک خیارزه و ثمر آن اندک طولانی خاردار و در خامی سبز و بعد رسیدن زرد و سرخ می کردد و تخم آن زردرنک و آن را اهل هند ورق نازک بریده پخته و با روغن بریان کرده می خورند بتنهائی و یا با کوشت لذیذ می شود
طبیعت آن
مائل باعتدال و با اندک رطوبتی
افعال و خواص آن
جهت سرفه و درد شش و بدن و تپهای کهنه نافع المضار نفاخ و بطئ الهضم ضماد بیخ آن با آب بر بیخ موی و بستن سر بپارچه مقوی موی و مانع اسقاط و درازکنندۀ آنست و داء الثعلب را نیز مفید
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
/////////
قس

معضوضة ثنائية المسكن (الاسم العلمي:Momordica dioica) هي نوع من النباتات تتبع جنس المعضوضة من الفصيلة القرعية.[1]
أنظر أيضاً[عدل]
مراجع[عدل]
1.      ^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List معضوضة ثنائية المسكن تاريخ الولوج 11 تشرين ثاني 2016
/////////////
Momordica dioica
From Wikipedia, the free encyclopedia
Momordica dioica
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
M. dioica
Momordica dioica
Roxb. ex Willd.
Momordica dioica, Bristly Balsam Pear, commonly known as spiny gourd or spine gourd and also known as prickly carolaho, Teasle gourd, kantola, is a species of flowering plant in the gourd family. It is used as a vegetable in all regions of India and some parts in South Asia. It has commercial importance and is exported and used locally. The fruits are cooked with spices,or fried and sometimes eaten with meat or fish.
In Sanskrit it is called as Karot in Meiteilon (Manipur)karkotaki(कर्कोटकी)karkoti(कर्कोटी). In Tamil it is called as மெழுகுபாகல் mezhuku-pakal, பழுபாகல் pazhu-pakal. In Oriya it is called Kankada.In Assamese it is called bhat-kerela and in Bengali kakrul or ghi korola. In Telugu it is called boda kakara and on the east coast of Andhra it is called aa-kakara-kaya. In Gujarati it is called Kankoda and is cooked the same way Karela is cooked. In Sri Lanka,it is known as 'Thumba' or 'Thumba Karavila'('තුඹ කරවිල ') in Sinhalese.[1] In Marathi it is called 'Kartole' and in Mizo as maitamtawk. In Kannada it is called mada haagala kaayi (ಮಡ ಹಾಗಲಕಾಯಿ or ಸಿಹಿ ಹಾಗಲಕಾಯಿ). In Chhattisgarhi it is called 'Kheksi'. In Myanmar, it is called 'ဟင်းခပေါင်း'. In Konkani, it is called phaagil/phagla.
It is propagated by underground tubers. It has small leaves, small yellow flowers, it has small, dark green, round or oval fruits.[2] It is dioecious,[2] which means that it has distinct male and female individual organisms, hence its name.
flower of Momordica dioica
References[edit]
2.     Jump up to:a b T. R. Gopalakrishnan Vegetable Crops, p. 136, at Google Books
External links[edit]
·         ITIS Report
·         Photo
·         Phyto-pharmacology of Momordica dioica Roxb. ex. Willd: A ReviewInternational Journal of Phytomedicine.

This Cucurbitales article is a stub. You can help Wikipedia by expanding it.
·         Momordica
·         Cucurbitales stubs
&&&&&&&
ککرونده
بدو کاف اول مفتوح و دوم ساکن و ضم راء مهمله و سکون واو و نون و فتح دال مهمله و ها لغت هندی است کویند کماذریوس است
ماهیت آن
نباتی است تا بدو ذرع و شاخهای بسیار متراکم از یک بیخ رسته و برک آن طولانی مشرف فی الجمله شبیه ببرک کاسنی و از ان بزرکتر و کریه الرائحه با زغب نرمی و رنک آن تیره و طعمی غالب ندارد و باندک عفوصت و کل آن زرد ریزه و تخم آن سیاه باریک و تخم آن در غلافی شبیه بکوزۀ شقائق و خیاره دار و بیخ آن باریک و سفید و بی طعمی غالب
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
مفتح و محلل اعضاء الراس عصارۀ بیخ آن جهت اهوه که مرضی است در بنکاله در بینی مردم می شود و علامت آن تپ شدید و ثقل سر و درد اعضا خصوصا کردن و شانه و کمر شربا و سعوطا نافع و قطور آب برک آن جهت رمد شدید و وردینج که از آب آن چشم را پر کنند و بعد از ساعتی بریزند و باز تکرار نمایند در سه روز رمد زائل شود اعضاء الغذاء آشامیدن آب برک آن جهت استسقا و بواسیر و اخراج کرم شکم و بدستور پختۀ آن و طلای آب آن بر مقعده جهت بواسیر السموم جمیع اجزای آن جهت اخراج کرم شکم و سک دیوانه کزیده نافع و آشامیدن بیخ آنکه نرم سوده و بقدر فلفلی حب بندند سه حب آن حابس اسهال مزمن و هیضه است و لیکن در اوائل هیضه خوب نیست بلکه در اواخر که اسهال بسیار شود و ضعف غالب کردد و بدن نقا یافته باشد و باید که در وسط تابستان نبات آن را بتمامه اخذ نمایند و خشک کنند و عند الحاجت سوده با عسل بخورند و دو مثقال از تخم آن با عسل از ریشۀ آن سه مثقال با شیر جهت رفع سم کلب بقئ نافع الخواص چون فولاد را براده نموده در آب آن ریزند و بآفتاب تند کذارند همه آن را مکلس سازد و مکلس آن جهت استسقا و اکثر امراض بارده عظیم النفع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
 ککرونده . [ ] (اِ) اسم فارسی جرجیر است . (فهرست مخزن الادویه ). رجوع به ککچ شود.
/////////////
ککچ . [ ک َ ک َ ] (اِ) ترتیزک . (در لهجه  گیلان ). (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اسم فارسی جرجیر است . (تحفه  حکیم مومن ).
////////////
جرجیر. [ ج ِ ] (ع اِ) تره تیزک . (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). جِرجِر. (شرح قاموس ) (منتهی الارب ). گیاهی است . (از اقرب الموارد). گیاه معروفی است از شاخه  چلیپاییان که بطور طبیعی میروید و در طب بکارمیرود و همچنین مطبوخ آن خورده میشود و در جبل عامل آنرا قرة و قرة العین گویند. جَرجَر و جِرجِر نیز گویند. (از متن اللغة). مولف بحر الجواهر آرد: بعضی گویند انداوست در میان تخم کان حاصل میشود و بعضی گویند که سپندان سفید است وبعضی گویند تر تیزک است و صاحب اختیارات گفته که حب الرشاد را گویند، بپارسی تخم سپندان و ترتیزک گویندو در آخر گفته بدل وی خردل و تخم ترتیزک یا تخم جرجیر است و از اینجا معلوم میشود آنکه بعضی گفته اند که جرجیر ترتیزک است غلط است و بدل وی تودری است یا تخم گندنا. (بحر الجواهر). مولف برهان در ذیل انداو آرد: تره تیزک باشد و آن سبزیی است خوردنی و آن را اهل سیستان تره میوه و عربان جرجیر خوانند و بعضی گویندجرجیر صحرایی است که ایهقان باشد. (برهان قاطع). معرب گیگر. (یادداشت مولف ). حکیم مومن آرد: به فارسی تره تیزک نامند و برّی او ایهقان است و دو قسم میباشد یکی ساقدار و برگش از برگ ترب ریزه تر و گلش زرد و بسیار تند و او را خردل بری گویند و یکی بی ساق و برگ او نرم و کم حدت و گلش سرخ و بستانی و او سه قسم میباشد یکی شبیه به ترب و ساقدار و برگش با خشونت و درمازندران شاهتره و کوله تره و در تنکابن خاصه تره نامند و تخم او سفید و حرف بابلی عبارت از اوست و قسمتی را رشاد و به فارسی تره تیزک شاهی گویند برگش بزرگ وگلش سرخ و تخمش مایل بسرخی و طولانی و قسم دیگر ریزه برگ و تخمش ریزه تر ازحب الرشاد است و مراد از مطلق او قسم اخیر است . بری او در سیم گرم و در آخر دویم خشک و بستانی او در دویم گرم و در اول خشک است . قدر شربت از بستانی تا پنج درهم و از بری او تاسه درهم و بدلش مثل آن تودری است یا تخم زردک یا تخم پیاز و هرگاه درخت انار ترش را با آب تره تیزک سقایت کنند انار شیرین گردد. (از تحفه  حکیم مومن ). و رجوع به اختیارات بدیعی و فهرست مخزن الادویه و ترجمه  صیدنه و تذکره  داود ضریر انطاکی شود. || نخود و باقلا. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جِرجِر. (منتهی الارب ). || شتر بسیارآواز. (آنندراج ) (از منتهی الارب ). جِرجِر. (منتهی الارب ). رجوع به جرجر شود.
/////////////
کمافیطوس . [ ک َ ] (معرب ، اِ) لغتی است یونانی و معنی آن به عربی صنوبرالارض باشد و آن حشیشی است که گل آن بنفش رنگ می شود و به آخر تخم می گردد و آن را به شیرازی ماش دارو خوانند و بعضی گویند طرخون رومی است و بعضی دیگر گویند تخم کرفس رومی است . یرقان را نافع باشد. (برهان ) (آنندراج ). ماش دارو. (فرهنگ فارسی معین ). معرب از خامافیطس یونانی است که به معنی صنوبرالارض باشد. نباتی است در بوی شبیه به صنوبر و در طعم تلخ و با اندک قبض و تندی و ساقش بلند نمی شود و برگش در پیچیدگی و تراکم و پری از رطوبت شبیه است و به حی العالم صغیر که به فارسی همیشه بهار نامند و برگش از آن ریزه تر و با زغب و رطوبت چسبنده و شاخهای او مایل به سرخی و گلش زرد و باریک و تخمش از تخم کرفس کوچکتر و بیخش سفید و از ماه نیسان تا سرطان استمرار دارد و قوتش تا ده سال باقیست و مولف اختیارات تصریح نموده که گلش بنفش و برگش شبیه به صعتر است ... (ازتحفه  حکیم مومن ). گفته اند برگ و شاخ درخت بارزد است . (ذخیره  خوارزمشاهی ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). صنوبرالارض . خامافیطس . عُرصُف . تخم کرفس رومی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کمافیطس . (ناظم الاطباء).
/////////////
کمادریوس . [ ک َ دَ ] ۞ (معرب ، اِ) لغتی است یونانی ۞ و معنی آن به عربی بلوط الارض باشد و آن گیاهی است سبزرنگ و بسیار تلخ و آن را در ابتدای استسقا دهند نافع است . (برهان ) (آنندراج ). ماخوذ از یونانی ، بلوط الارض . (منتهی الارب ). کماذریوس ، معرب از یونانی .مانداروی تلخ . (فرهنگ فارسی معین ). خامادریوس . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). معرب از خامادریوس است که به معنی بلوط الارض باشد، نباتی است طولش قریب به قدرشبری و برگش ریزه و در شکل و رنگ و تشقق شبیه به برگ بلوط و طعم او تلخ و با اندک تندی و گلش بنفش و ریزه و منبت او سنگلاخها و تخمش ریزه تر از انیسون و باحدت و در تموز یافت می شود و قوتش تا هفت سال باقی است . (تحفه  حکیم مومن ذیل کماذریوس ). شیخ الرئیس در مفردات قانون گوید: و عشبه یسمی عندالیونانیین بلوط الارض لان له اوراقاً صغاراً شبیهة بورق البلوط ۞ . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).

////////////
///////////
///////////
Blumea balsamifera
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Sambong" redirects here. For the Korean writer, see Jeong Do-jeon.
Blumea balsamifera
Sambong (Blumea balsamifera)
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
B. balsamifera
Blumea balsamifera
(L.) DC.
Blumea balsamifera is a flowering plant belonging to the Blumea genusAsteraceae family. It's also known as Ngai camphor and sambong (also sembung).
Contents
  [show] 
Description[edit]
In the Philippines, where it is most commonly known as sambongBlumea balsamifera is used in traditional herbal medicine for the common cold and as a diuretic.[1][2][3] It is also used for infected wounds, respiratory infections, and stomach pains in Thai and Chinese folk medicine.[4]
The genus Blumea is found in the tropical and sub-tropical zones of Asia, especially the Indian Subcontinent and Southeast Asia. Blumea balsamifera is one of its species that is used in Southeast Asia. A weed, this plant is a ruderal species that often grows on disturbed land,[1] and in grasslands.[3]It has been described physically as:
Softly hairy, half woody, strongly aromatic shrub, 1-4 meters (m) high. Simple, alternate, broadly elongated leaves, 7-20 cm long, with toothed margin and appendaged or divided base. Loose yellow flower head scattered along much-branched leafy panicles. Two types of discoid flowers: peripheral ones tiny, more numerous, with tubular corolla; central flowers few, large with campanulate corolla. Anther cells tailed at base. Fruit (achene) dry, 1-seeded, 10-ribbed, hairy at top.
— Sambong listing at Stuart X Change list of Medicinal plants [1]
Use in the Philippines[edit]
In most of the Philippines, B. balsamifera is called sambong (pronounced with pure vowels as sahm-BOHNG) in the Tagalog language, but in Visayas it is known as bukadkad, and in Ilocos it is sometimes called subusobsubsub, or sobsob.[1][3][5] Its primary uses are as a diuretic (or "water pill") and to treat symptoms of the common cold.[2][3][5] As a diuretic, sambong is an herb used to treat urolithiasis (urinary tract or kidney stones) and urinary tract infections,[2] and thus reduces high blood pressure.[5] Sambong works as an expectorant, an anti-diarrheal and an anti-spasmotic, all of which treat some symptoms of the common cold.[1][2][3][5] It is also sometimes used as an astringent for wounds.[1][5] It is approved by the Philippine Department of Health, Institute of Traditional and Alternative Health Care,[5] and by the Bureau of Plant Industries of the Department of Agriculture.[2]
No claim has been made by any responsible practitioner that it would cure the common cold or kidney disease, and it has "No Approved Therapeutic Claims". Rather the only legitimate claim is that it relieves symptoms.[2][3]
The active ingredients exist in the volatile oil, made from the leaves of the sambong, which have mostly camphor and limonene, but also has traces of borneolsaponinsesquiterpene, and tannin.[1][3]
Sambong is available as a tea, and may be purchased commercially.[2][3] The tea has a woody taste, with hint of menthol, described on an official Government of the Philippines website as "a strong camphoraceous odor and a pungent taste".[3]
Uses elsewhere in Asia[edit]
In Thai folklore, it is called Naat (หนาด) and is reputed to ward off spirits.[6] It is also used in the treatment of infection.[4]
In addition, it is used in traditional Chinese medicine,[4] in Malay folk medicine, and in Indian Ayurvedic medicine.[7]
Besides its medicinal uses, it may also be used as a decorative dry plant.
See also[edit]
·         Bitter melon
·         Chinese food therapy
·         Mae Nak
References[edit]
1.     Jump up to:a b c d e f g Sambong listing at Stuart X Change list of Medicinal plants. Accessed December 25, 2009.
2.     Jump up to:a b c d e f g Bernardo M. Villegas, "Business and Society: High-value crops", Manila Bulletin, November 29, 2009, found at Manila BulletinArchived December 22, 2009, at the Wayback Machine.. Accessed December 25, 2009.
3.     Jump up to:a b c d e f g h i "Archived copy". Archived from the original on 2009-02-26. Retrieved 2009-12-25. - Bureau of Plant Industry of the Department of Agriculture of the Republic of Philippines Official government website. Accessed December 25, 2009.
4.     Jump up to:a b c Uthai Sakee, Sujira Maneerat; et al. (2011). "Antimicrobial activity of Blumea balsamifera (Lin.) DC. extracts and essential oil". Natural Product Research. 25 (19): 1849–1856. PMID 21500092doi:10.1080/14786419.2010.485573.
5.     Jump up to:a b c d e f Philippine Herbal Medicine website. Accessed December 25, 2009.
6.     Jump up^ "The Legend of Mae Nak Phra Khanong at Wat Mahabut, Bangkok, Thailand". Bangkok Picture. Retrieved 29 January 2014.
7.     Jump up^ Md. Nazrul Islam Bhuiyan, Jasim Uddin Chowdhury; et al. (2009). "Chemical components in volatile oil from Blumea balsamifera (L.) DC." (PDF). Bangladesh Journal of Botany. 38 (1): 107–109.
·         Inuleae
·         Flora of Asia
·         Plants used in Ayurveda
&&&&&&&
کلب
بفتح کاف و سکون لام و باء موحده لغت عربی است و جمع آن کلاب و اکلب و اکالب و کلیب آمده و مونث آن کلبه و بفارسی سک و بترکی آیت و بهندی کته و مادۀ آن را سک ماده و بهندی کتی و کتیه نامند
ماهیت آن
حیوانی است درنده و شدید الریاضه و با وفا و شعور و صفات حمیده و ذمیمه و معروف و در همه بلاد بهم می رسد و تمام شب بیدار می باشد برای پاسبانی و روز می خوابد و آن را اجناس بسیار می باشد از اهلی و بری و مائی و اهلی را نیز اصناف می باشد از بزرک و متوسط و کوچک و بزرک شکاری آن را سلوقی و ما سوای آن را جنکلی نامند و سلوقی که منسوب بسلوق است که اسم مدینۀ یمن است و آن قابل تعلیم صید است و شکار می کند و جنکلی اسم عامی سکی است که قابل صید نباشد و صید نکند و این را بهندی و کوره نامند و این اکثر محافظت باغ و زراعت و خانه می نماید و بزرک این نزد ایلیات و اهل بوادی و قبری و کوهستانها می باشد و نکاه می دارند برای امور مذکوره و در شهرها بندرت و متوسط آن سکی است که در همه جا بسیار می باشد و محافظت باغ و زراعت و خانه نیز می نماید اما نه بخوبی نوع بزرک و کوچک آن خوش شکل تر و اکثر بلند پشم می باشد و بهترین آن آنست که در ملک فرنک می شود و آن جماعه آن را بسیار پرورش می نمایند و دوست می دارند و تا بقدر بچۀ کربۀ پنج شش ماه می باشد از ان بزرکتر نمی شود و نیز بعضی بقدر کربۀ یک دو ساله و اندکی زیاده از ان و این نوع جانوران کوچک مثل روباه و خرکوش و مانند اینها شکار می کند و هر دو قسم بسیار با شعور و اشاره فهم و با وفا می باشند و از وفا و شعور کلب اهلی نقلهای بسیار نموده اند که تفصیل آن طول دارد و کلب بری را بعربی مکنی بابن آوی نموده اند و بفارسی شغال و بشیرازی توره و بترکی چغال و بهندی کیدر بکاف فارسی نامند
ماهیت آن
معروف است و در همه بلاد می شود و این در ویرانه ها بیشتر ماوی دارد و در روز کم برمیآید و از مردم کریزان و حیله ور و مکار و وقت شام از خانهای خود برمیآید و قریب بربع شب کذشته فریاد می کند و باطراف می کردد و همین که یکی آواز کرد همه باتفاق آواز می کنند و مرغی و جانوری خردتر از خود و یا مرده که یافتند می خورند صبح باز بجای خود می روند و این کاهی با سک اهلی جمع می شود و نتاج حاصل می کردد و کلب مائی حیوانی است آبی و آن دو نوع می باشد بحری و نهری و بحری آن بجثۀ سک اهلی و از ان بزرکتر نیز و دستها و پایهای آن کوتاه و بی دم و در بحیرۀ دربند کثیر الوجود و آن را صید می کنند و پوست آن را کنده در ان نفط پر کرده ببلادها می برند
طبیعت آن
در سوم کرم و خشک و در خواص مانند سک اهلی و زهرۀ آن سم قاتل است در ساعت و علاج پذیر نیست و اکتحال آن رافع بیاض عین و رئه تازۀ آن جهت نقرس بیعدیل و کلب نهری بجثۀ کربه و از ان بزرکتر و بسیار مشابه بدلق و دست و پای آن بزرکتر از ان و دم آن بلند مانند دم کربه و آن را بهندی اودبلاو نامند و در انهار عظیمه می باشد و در نهر اروس و در نهر مسکا بسیار و آن را قندس و بعضی خزمیان نامند و کفته اند خزمیان حیوانی است که از ان جند بیدستر حاصل می کردد و حکیم میر محمد مؤمن نوشته که در تنکابن سک نهری را شنک نامند و جند از ان حاصل می شود و حقیر مشاهده نموده که صیادی در ابروان جغد از ان قطع نموده بود و بعد از جوشانیدن در آب و خاکستر و بدودکاه خشک نمودن رنک و بوی از ان ظاهر شد و نوع استحاله در ان معلوم کردید
و در طبیعت و افعال و خواص آن
مانند کلب اهلی است و در بنکاله نیز احیانا کلب نهری که او را اودبلاو نامند و در دریای کنکا بهم می رسد خصوصا اطراف جهانکیر نکرو سمت اسلام آباد و رنکاماتی و نواح آنها و در چیران چهپرا و بهار بسیار است و پشم آن نرم و بلند می باشد آن را صید نموده و پوست آن را کنده ببلدان خصوصا بلاد سردسیر برای پوشش می برند و در عجائب المخلوقات نوشته که بدن خود را کل آلود می کند برای آنکه تمساح بخیال طین آن را ببلعد و چون بلعید و داخل شکم آن شد رودهای آن را می خورد و شکم آن را شکافته بیرون می آید و ازین جهت هرکه نزد آن پیه سک آبی باشد از غائلۀ تمساح محفوظ می ماند و مقدار یک عدس از زهرۀ آن سم قاتل است و شنیده شد که آنها جمع شده ماهی از دریا صید نموده بساحل می آورند چون قدری معتد جمع کردند میان خود ما تقسیم می کنند و اکر در تقسیم زیاده و کمی واقع شود بر ان بول می کنند در ساعت در آنها کرم پیدا می کردد و کلب مائی بلغاری کلب نهری است و کفته اند کلبی است که جند بیدستر خصیۀ آنست کلب کلب سک دیوانه است و کفته اند چون سک کوشت سک را بخورد دیوانه شود و همچنین چون بسیار تشنه شود و کوشت جیفه بخورد در آخر کرما و از علامت آن آنست که خاموش می باشد و سر و دم خود را پائین انداخته و دم خود را اکثر در میان پاهای خود می دارد و چون کسی نزدیک آن برود غافل آن را می کزد و لعاب از دهن آن جاری کردد و از آب بترسد و دو حرکت مانند سکر خوردها و آواز آن کرفته و سکان از ان بکریزند و طعام و شراب نخورد و چون موی آن بریزند و در بدن او صفحهای جرب بهم رسد آن زمان انتهای علت آنست و آفت آن عظیم مزاج آن سک مائل بسوداویت و خباثت سمیت می باشد و در لعاب آن سمیت و بیشتر در بلدان و اوقات حارۀ بسیار و بسیار سرد و بسبب احتراق اخلاط بهم می رسد و کاه غیر سک را از حیوانات دیکر مانند کرک و کفتار و پلنک و شغال و امثال آنها نیز عارض می کردد و انسان را چون سک دیوانه بکزد دیوانه می شود و از مطلق آن مراد سک اهلی است
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و بچۀ بیست روزۀ آن کرم و تر
افعال و خواص آن
اعضاء الراس آشامیدن پختۀ آن با ادویۀ خوشبوی جهت جنون و مالیخولیا قوی الاثر و قطور شیری که از اول مرتبۀ آن باشد رافع بیاض عین و طلای زهرۀ آن مانع روئیدن موی زائد در چشم و غرغره و نفوخ و ضماد سرکین خشک آن خصوصا که باستخوان فقط تعلیف نموده باشند و این هنکام آن سفید و بی بو و خشک می باشد خشک نموده نکاه می دارند و عند الحاجت بسیار نرم سوده با ادویۀ مناسبه خلط نموده استعمال می نمایند و جهت خناق و اورام حلق مجرب اعضاء الغذاء و النفض چون سرکین آن را در تابستان بکیرند و در سایه خشک کنند و با شراب و یا آب بیاشامند سرکین معلف باستخوان بنحو مذکور با شیری که سنکریزه در ان جوشانیده باشند و یا آهن تفته در ان خاموش کرده باشند جهت ذوسنطاریای دموی مجرب و آشامیدن خون خشک کردۀ آن بقدر پنج درم جهت اسهال دموی و چون بچۀ چشم نکشودۀ آن را بتمامه در آب طبخ دهند به حدی که با آب یکسان کردد و نود مثقال کندم در ان آب بجوشانند تا جمیع آبها را جذب کند و خشک شود و آن کندم را بخوراک مرغ یکساله که در تاریکی بسته باشند بخورانند و بعد اتمام آن مرغ را کباب کرده زن عاقر تناول نماید که غذای دیکر در ان مخلوط نباشد باعث حمل زنان عاقر کردد خصوصا سه مرغ پرورده را بسه روز بخورد و در فربه کردن بدن نیز مجرب و آشامیدن و حمول پنیر مایۀ آن مخرج جنین میت و چون بچۀ سک پستان زن مرضعه که شیر در ان منعقد شده باشد بمکد رافع انعقاد آن کردد و آشامیدن بول آن مانع حمل و قطور شیر آنکه نیز از اول مرتبه زائیدن آن باشد در احلیل رافع حرقه البول السموم آشامیدن پنیر مایۀ آن بقدر ربع درم رافع حرقه البول و جگر بریان نمودۀ کباب آن جهت رفع سمیت کزیدن سک دیوانه مؤثر خصوص که جکر همان سک دیوانه کزیده باشد و بدستور ضماد خاکستر آن با سرکه جهت سک دیوانه کزیده و آشامیدن خون آن جهت سک دیوانۀ کزیده و آشامیدن شیر آن بشرط مذکور رافع زهرهای قتاله الاورام و الجروح و القروح خوردن پختۀ آن در آب با ادویۀ خوش بو در رفع جذام مجرب دانسته اند و طلای سرکین آن محلل اورام صلبه و ذرور خشک آن جهت زخمهای کهنه و ضماد خاکستر آن نیز جهت زخمهای کهنه و شقاق و بواسیر و حکه و بول آن رافع ثآلیل و پیه آن محلل خنازیر و چون بچۀ چشم نکشودۀ آن را با سرکین کاو بسوزانند و بر ناصور بپاشند خشک کرداند الزینه چون بول سک ماده را در ظرفی کنند و بکذارند تا منعقد کردد و بر مو بمالند سیاه کرداند و نیکو خضابی است و کفته اند که مالیدن شیر آن بر پشت زهار اطفال و خصیان مانع روئیدن موی است و همچنین بهر موضع که خواهند و اصلی ندارد الخواص استخوان و عصب سک با استخوان شکسته و عصب کسیختۀ انسان پیوند پذیرد بخلاف استخوان و عصب حیوانات دیکر و تعلیق ناب آنکه دندان نیش نامند مانع خرخرۀ آواز و حرف زدن انسان است در حالت خواب و رافع یرقان و بر طفل باعث برآمدن دندان بی درد و الم و چون ناب آن را با ناب کربه که بموی ایشان بخور نموده باشند در هر خانۀ که دفن نمایند باعث حدوث فتنه است در ان و زبان سک سیاه را چون در موزه دارند از جمیع کزندکان ایمن کرداند تعلیق ناب کلب کلب که در پوست همان سک بسته باشند بر بازو رافع شر کلاب کلب است هرچند که دارندۀ آن را بکزند و نکاهداشتن قراد کلب با خود باعث فریاد نکردن و اذیت نرسانیدن کلاب است بدارندۀ آن مکر سکی که از ان قراد کرفته اند تعلیق قضیب خشک کردۀ آن بر ران بغایت معین بر جماع تعلیق موی سک سیاه یکرنک جهت صرع نافع است خربق کشندۀ سک است چون دارچینی را کوبیده در خمیر کرفته بخورد سک بدهند بطرب و رقص آید و چون زهرۀ سک آبی مقدار یک عدسه بخورند بعد از یک هفته هلاک می شود علاج آن آشامیدن روغن کاو تازه است با جنطیانا و دارچینی و پنیر مایۀ خرکوش ممزوج بروغن تازه طیب و تلطیف تبرید و چون کلب کلب کسی را بکزد اکثر عوارض سک دیوانه مانند توحش و آثار مالیخولیا طاری می کردد علاج او آنست که محجمه بران موضع کذارند و بقوت بکشند تا خون بسیار براید پس مرهمهای محرقه و اکال بران کذارند و با سیر کوبیده با سرکه و زیت سرشته و با چغندر و پیاز و تره تیزک پخته با روغن با سیر و پیاز با نمک کوبیده بخاکستر چوب تاک سرشته و این تدابیر در ابتدا است تا سم قبل از سرایت سم در جمیع بدن و هنکام سرایت آن باید که متوجه تنقیۀ بدن شوند بمسهلات صاحب مالیخولیا و خورانیدن دواء الذراریح و دواء السرطان مخصوص بسم آنست و تریاق فاروق خورانیدن و ادویۀ تریاتیه اکر ازین تدابیر بحال آید بهتر و الا سائر تدابیر اصحاب مالیخولیا از ترطیب مزاج و اغذیه یا حمام و غیر آن پردازند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
کلب . [ ک َ ](ع اِ) سگ . (مهذب الاسماء) (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ترجمان القرآن ) (از برهان ). کلبه مونث آن . ج ، اَکلُب ، اَکالِب ، کِلاب ، کِلابات ، کَلیب . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر سبع گزنده ۞ و غالباً به این حیوان (سگ )اطلاق می شود و آن بسیار باوفا و دائم الجوع است و دردوستی و وفا و دنائت و حرص و بخل بدان مثل زنند. (از اقرب الموارد). و رجوع به صبح الاعشی ج 2 صص 40 - 43و تحفه  حکیم مومن و تدکره  داود ضریر انطاکی و فهرست مخزن الادویه و المرصع و نیز سگ و ابوحاتم ، ابوخالد، ابوعامر، ابوعطاف ، ابوقیس ، ابن نفیع، ابن یوزع ، ابن ذارع ، ام عولق ، ام الهمرس و ام یعفور شود :
گویم اگر عدوی تو کلب است راست است
ورچند با شجاعت و نیروی ضیغم است .
سوزنی .


- کلب آبی ؛ کلب مائی . کلب بحری . (از تحفه  حکیم مومن ). و رجوع به کلب الماء و کلب نهری و کلب مائی شود.
- کلب البقر ؛ سگ بزرگ ومخصوص صید گراز. (از دزی ج 2 ص 481).
- کلب الصینی ؛ سگ قَلَطّی . نوعی سگ که بخوبی می تواند از روی بو مرده و زنده را از هم تمیز دهد و گویند که در روم ۞ مرده را هنگامی دفن کنند که باسگ آن را آزمایش کنند تا بدانند بحقیقت مرده است . (از دزی ج 2 ص 481).
- کلب الکلب ؛ سگ هار. (ناظم الاطباء). و رجوع به کَلِب شود.
- کلب الماء ؛ بیدستر ۞ ، سمور آبی ۞ ... که زنان سیاه پوست از پوست آن حیوان کمربند سازند. (از دزی ج 2 ص 481). قندس . (اقرب الموارد) (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قسم بحری او بقدر سگ اهلی و بزرگتر از آن و دست و پای او بسیار کوتاه و بی دنباله و کثیر الوجود است و پوست او را ظرف نفت می کنند و یک مثقال از زهره  او سم قاتل است و علاج پذیر نیست ... (از تحفه  حکیم مومن ).
- کلب الماء بلغاری ؛ کلب نهری است .(تحفه  حکیم مومن ). رجوع به کلب نهری شود.
- کلب بحری ؛ کلب مائی . کلب الماء. (از تحفه حکیم مومن ). رجوع به کلب الماء و تحفه  حکیم مومن شود.
- کلب بری ؛ صاحب تحفه  حکیم مومن آرد: کلب ، بری و بحری و اهلی می باشدو بری رابه عربی ابن آوی و به فارسی شغال و به ترکی چقال نامند و آن گاهی با سگ اهلی جمع میشود و توالد واقع میشود.
- کلب ِ عَوّا ؛ سگ بسیار فریادکننده . (غیاث ) (آنندراج ). کلب مائی . صاحب تحفه  حکیم مومن آرد: سگ آبی دو قسم است یکی بحری و دیگری نهری و آن را به فارسی خزمان گویند چه در شکل شبیه به خز می باشد و به عربی کلب مائی . و رجوع به کلب الماء و کلب نهری شود.
- کلب ِ مُعَلَّم ؛ سگی که دستور تعقیب صید و یا خودداری از آن را اجرا نماید به خوردن صید نیز معتاد نباشد.صیدی که بوسیله  کلب معلم کشته میشود در حکم حیوانی است که بر طبق مقررات ذبح می گردد. و رجوع به کتب فقه شود.
- کلب نهری ؛ به قدر گربه و بزرگتر از آن ... ودست و پای او دراز و دنباله  او مانند دنباله  گربه است و در رودخانه ها می باشد... و در تنکابن او را شنگ نامند... (تحفه  حکیم مومن ). و رجوع به کلب مائی و کلب بحری و کلب الماء و کلب آبی شود.
|| هر دد گزنده . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). هر حیوان سبع گزنده . (ناظم الاطباء). || (ص ) بدخوی از مردم و جز آن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). مرد گزنده و بدخوی . (ناظم الاطباء). || (اِ) شیر بیشه . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (از اقرب الموارد). || نخستین آب رودبار. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). اول ارتفاع آب در وادی . (از اقرب الموارد). || دوال از پوست ناپیراسته . || کرانه  پشته . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (آنندراج ). || خط میانه  پشت اسب . (آنندراج ) (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد).
- کلب الفرس ؛ خط میان نشست اسب . (مهذب الاسماء).
|| میخ قبضه  شمشیر. || گیسوی شمشیر. || بند شمشیر. || هر آنچه که بدان چیزی را استوار کنند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). هر چیز که چیز دیگر بدان محکم شده باشد. (از اقرب الموارد). || یک دانه جو. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). و رجوع به کلبا شود. || آهن پاره  سر ستونه  آسیا. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). میله  آهنی آسیا. (از اقرب الموارد). || چوب که بدان دیوار را تکیه نهند. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). چوبی که تکیه گاه دیوار باشد. (از اقرب الموارد). || چنگال آهنین پالان که مسافر توشه دان را در آن آویزد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد). || ماهئی است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). قسمی از ماهی که آن را «کلب البحر» گویند. (ناظم الاطباء). نوعی ماهی شبیه به سگ . (از اقرب الموارد).
- کلب البحر ؛ قسمی از ماهی . (ناظم الاطباء). کلب بحر؛ سگ آبی ۞ ، ماهی چسب دار. (از دزی ج 2 ص 481). و رجوع به ترکیب کلب الماء ذیل معنی اول کلب شود.
|| ستاره ای است . (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (مهذب الاسماء). کلب الجبار و کلب الاکبر و الکلب المتقدم ۞ و کلب الاصغر و کلب الراعی . اصطلاح نجوم . (از اقرب الموارد). و رجوع به کلب اصغر و کلب اکبر و شعرای شامی و شعرای یمانی و ثوابت و صور فلکی و ترکیبهای زیر شود.
- کلب الجبار ؛ ستاره ای است به صورت کلب . (غیاث ) (آنندراج ). نام صورت پنجم از صور چهارده گانه  جنوبی فلکی و قدماء او را کلب اکبر و شعرای عبور نیز گویند. (مفاتیح ، یادداشت به خط مرحوم دهخدا). کلب اکبر. شعری العبور. شعرای یمانیه ۞ رجوع به «اتلی من الشعری » در مجمع الامثال میدانی شود. (یادداشت ایضاً).
- کلب الراعی ؛ نام ستاره ای که بر زانوی قیقاوس واقع است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). قیقاوس . (نفائس الفنون ذیل صور کواکب ). و رجوع به همین کلمه شود.
- کَلب ِ عَوّا؛ منزلی از منازل قمر و آن چهار ستاره اند بصورت سگ آواز کننده . (غیاث ) (آنندراج ).
- کلب مقدم ؛ ششمین صورت از صورتهای جنوبی ، ای سگ پیشین . و رجوع به التفهیم بیرونی ص 94 شود.
|| دوال سرخ که میان دو طرف ادیم توشه دان باشد. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء). || مهره ای که بدان بازی نرد کنند... این مهره بدان جهت کلب نامیده شده که سر سگی بر آن قرار داده اند. (از دزی ج 2 ص 481). || مهره  کوچکی که بدان بازی «دام » ۞ کنند. (از دزی ایضاً). || نوعی کرم دراز که از خارج به درختان حمله ور می شود. (از دزی ایضاً). || نوعی پرنده . (از دزی ج 1 ص 7).
&&&&&&&
کلخ
بکسر کاف و سکون لام و خاء معجمه و بحاء مهمله نیز آمده لغت سریانی است
ماهیت آن
بغدادی کفته نباتی است برک آن شبیه ببرک تفاح
طبیعت آن
سرد و خشک
افعال و خواص آن
قابض و رافع نفث الدم و اسهال دموی و کزیدن افعی و سعوط آن جهت رعاف نافع و تخم آن بسیار کرم افعال و خواص آن مدر عرق و رافع مغص و از قول آن ظاهر می شود که اندروطالیس باشد و در انجا تصریح نموده که مانند اشنان بیبرک است و در اینجا تصریح کرده که نزد اهل مغرب اسم قنا و نزد اهل مصر اشق است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
کلخ . [ ک ُ ] (اِ) نوعی از گیاه و رستنی باشد. (برهان ) (از آنندراج ). یک نوع گیاهی . (ناظم الاطباء). نوعی از نباتات چتری . (حاشیه ٔ برهان چ معین ).یکی از گونه های انگدان است که بنام قنا، کف عروس وکلح نیز خوانده می شود ۞ . (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به کلح شود. || بارزد. (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به بارزد شود.
|| کلح . [ ک ِ ] (اِ) نوعی از صمغ است که آن را بارزد* و بیرزد هر دو گویند و عربان قنه خوانند، شبیه است به مصطکی . (برهان ). یک نوع صمغی شبیه به مصطکی که بارزد و یا بیرزد نیز گویند. (ناظم الاطباء). کُلخ . (فرهنگ فارسی معین ). لغت سریانی است و بغدادی گوید که نزد اهل مغرب نباتی است برگش شبیه به برگ درخت سیب و قابض و رافع نزف الدم و اسهال دموی و جهت گزیدن افعی و سعوط آن جهت رعاف مفید... و از قول او ظاهر می شود که اندروطالیس باشد و در آنجا تصریح نموده که مانند اشنان بی برگ است و در اینجا بیان نموده که برگش مثل برگ سیب است . (از تحفه ٔ حکیم مؤمن ). و رجوع به کُلخ شود. || به لغت مصر عبارت از اشق است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). رجوع به اشق شود.
//////////////
اشق‌
اشج خوانند و کلیانی گویند و آن نوعی از لذاق الذهب بود و گفته شود اما صاحب منهاج گوید اشق صمغ طرثوث است و صاحب مفرده گوید نیست و مؤلف کتاب گوید صمغ نباتیست که بزبان شیرازیان بدران* گویند و طبیعت آن گرم است در آخر درجه دویم و خشک است در اول و اسحق گوید گرم و خشک است در دوم بهترین وی آنست که سفید و دانه‌درشت بود و دیسقوریدوس گوید مفتح سده جگر بود و سنگ گرده بریزاند و تحلیل صلابت سپرز بکند چون بروی طلا کنند و اگر مقدار یک درم با سرکه بخورند ورم سپرز بگدازاند و اگر با عسل لعق کنند مفاصل و عرق النسا و صرع را نافع بود و خنازیر را بغایت سودمند بود و کرم بکشد و اگر با ماء الشعیر خلط کنند و بیاشامند ربو و دشواری نفس را سود دارد و نیم مثقال با عسل صرع را نافع بود و مسهل بلغم شدید و غلیظ بود و چون با ادویه خط کنند آب زرد براند و اگر مژه چشم بدان بمالند جرب چشم و سفیدی و تاریکی زایل گرداند و ریشهای بد را سودمند بود و خناق که از بلغم و مره سودا بود مفید بود و بچه مرده و زنده بیندازد اگر بخورند یا بخود برگیرند و اگر با سرکه حل کنند و بر ورمهای بلغمی صلب و خنازیر و سلع و امثال آن طلا کنند تحلیل کند و اگر با زیت بسرشند و بر کلف و بهق مالند نافع بود و اگر به آب حل کنند و بدان غرغره کنند دماغ را پاک کند از بلغم و خوردن آن درد پشت را سود دارد و فالج و خدر و باد را بشکند اما مضر بود به گرده و مصلح وی زوفا بود و بدل آن سکبینج و گویند خردل سفید
در مخزن الادویه چنین آمده است که: اشق بضم همزه و فتح سین معرب اشه فارسی است و بفارسی اوشه و کلبانی نیز و بعربی اشج و وشج بتشدید جیم و وشق و لذاق الذهب و بیونانی اثانقون و مونیاقن نیز گفته‌اند و پرنقش نیز و بلغت مصر قناوشق و کلخ و بهندی کاندر نامند و آن صمغ درختی است
به لاتین::‌DOREMA AMMONIACUM
اختیارات بدیعی، ص: 33
* بدران . [ ب َ ] (اِ) سبزه و رستنی بود مانند ترب و آن بغایت گنده و بدبوی باشد و آن را گندگیا نیز گویند. (برهان قاطع) (از انجمن آرا) (از آنندراج ) :
عیب بدران مکن و هرچه بود نیکو بین
که به صحرای جهان هیچ نروید بیکار.
بسحاق اطعمه (از انجمن آرا).
///////////
///////////
/////////////
قس کلخ کبیر در عربی:
الكَلْخ الكبير[3] أو الكلخ الشائع (الاسم العلميFerula communisنوع نباتي يتبع جنس الكلخ من الفصيلة الخيمية.[4]
الموئل والانتشار[عدل]
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
مراجع[عدل]
1.   ^ مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض 2017.1 — معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: 19349293 — تاريخ الاطلاع: 11 يونيو 2017 العنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2017.1
2.   ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في : الأنواع النباتية، الإصدار الأول، المجلد 1 معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجيhttp://biodiversitylibrary.org/page/358265 — المؤلفكارولوس لينيوس — العنوان : Species Plantarum — المجلد: 1 الصفحة: 246
4.      ^ موقع لائحة النباتاتالكلخ الشائع (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 12 كانون الثاني 2014.
////////////
قس عادی ایلان گنلگِسی در آذری:
Adi ilankölgəsi (lat. Ferula communis)[1] - ilankölgəsi cinsinə aid bitki növü.[2]
////////////
Ferula communis
From Wikipedia, the free encyclopedia
Giant fennel
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
F. communis
Ferula communis
L.
Ferula communis - MHNT
Ferula communis, the giant fennel,[1] is a species of flowering plant in the carrot family Apiaceae. It is related to common fennel, which belongs to another genus, Foeniculum.
Ferula communis is a tall herbaceous perennial. It is found in Mediterranean and East African woodlands and shrublands.[2] It was known in antiquity as Laser[3] or narthex.[4]
In Sardinia two different chemotypes of Ferula communis have been identified: poisonous (especially to animals like sheepgoatscattle, and horses) and not-poisonous.[5] They differ for both secondary metabolites pattern and enzymatic composition.[6]
The name of the phenolic compound ferulic acid comes from the giant fennel Latin name, where the compound can be isolated.
References[edit]
1.     Jump up^ "BSBI List 2007". Botanical Society of Britain and Ireland. Archived from the original (xls) on 2015-01-25. Retrieved 2014-10-17.
2.     Jump up^ "Flora of Israel Online entry". Archived from the original on 2012-03-14. Retrieved 2011-02-23.
3.     Jump up^ Apicius: A Critical Edition with an Introduction and an English Translation, ed. Grocok and Grainger
4.     Jump up^ Kandeler, R.; Ullrich, W. R. (2009). "Symbolism of plants: Examples from European-Mediterranean culture presented with biology and history of art: MARCH: Silphion and narthex". Journal of Experimental Botany. 60 (3): 715–717. PMID 19269995doi:10.1093/jxb/erp041.
5.     Jump up^ Verotta, editor, Luisella (1997). Virtual activity, real pharmacology : different approaches to the search for bioactive natural compounds. Trivandrum, India: Research Signpost. ISBN 9788186481172.
6.     Jump up^ Zucca, Paolo; Sanjust, Enrico; Loi, Martina; Sollai, Francesca; Ballero, Mauro; Pintus, Manuela; Rescigno, Antonio (June 2013). "Isolation and characterization of polyphenol oxidase from Sardinian poisonous and non-poisonous chemotypes of Ferula communis (L.)". Phytochemistry. 90: 16–24. PMID 23523329doi:10.1016/j.phytochem.2013.02.019.
External links[edit]
Wikimedia Commons has media related to Ferula communis.
·         Ferula communis at the Encyclopedia of Life 
·         Apiaceae
·         Plants described in 1753
·         Flora of the Mediterranean
·         Taxa named by Carl Linnaeus
&&&&&&&
کل داؤدی
بضم کاف عجمی و لام و فتح دال مهمله و الف و ضم واو و کسر دال مهمله و یا
ماهیت آن
کلی است که در ملک هند و بنکاله بهم می رسد و مشهور است شبیه بکل نسرین در جمیع صفات و برک آن فی الجمله مانند برک پنبه و کیاه آن بقدر ذرعی و زیاده بران تا بدو ذرع و بوی آن شبیه ببوی برنجاسف و سه قسم می باشد زرد و سفید یک رنک و سفید مائل ببنفشی زرد آن بسیار و دو قسم دیکر کمتر و بلاطینی برطینی نامند
طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک
افعال و خواص آن
در جمیع افعال قریب ببرنجاسف و عرق آن مقوی و مفرح دل آشامیدن کل آن با شراب محلل و دافع خون منجمد در معده و مخرج سنک کرده و مثانه و مدر حیض و محلل ریاح معده و کرده و مثانه و رحم مقدار شربت آن بطریق سفوف سه مثقال و در مطبوخ تا پنج مثقال و ضماد و عصارۀ کل مطبوخ زرد آن مجفف قروح و جهت سرطان متقرح از مجربات اهل فرنک است و چون بکیرند از کل زرد آن بقدر یک مشت کشاده انکشت و از رازیانه بقدر یک درم و از زیرۀ سفید نیم درم و در آب خوب بپزند که مانند مرهم کردد ضماد آن جهت تحلیل اورام بلغمی در ایام تزاید مجرب و بیعدیل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
 داودی . [ وو ] (اِ) نوعی گل است . گلی و نباتی است . (از آنندراج ). از گلهای زینتی است و برنگ های سپید و زرد و دورنگ سپید و بنفش و نوع کم پر و پرپر دارد و خاص پائیز و اوایل زمستان است .
داودی گیاهی است از تیره ٔ مرکبان جزء دسته ٔ آفتابیها دارای گلی درشت و پرپر برنگهای سرخ ، زرد، سفید، این گیاه دارای شاخه های مستقیم و بلند و برگهای مضرس است و ارتفاعش تا یک گز میرسد. (گیاه شناسی گل گلاب ص 266).
//////////
گل داودی (نام علمی: Chrysanthemum) نام یک سرده از تیره کاسنیان است. گیاهان آن چندساله و بومی آسیا و شمال‌شرقی اروپا اهستند. منشا بیشتر گونه‌ها شرق آسیا است و مرکز تنوع آن کشور چین است.[۱] انواع و ارقام بی‌شماری دارد که حدود ۴۲ گونهٔ آن تأیید شده‌اند.

گونه‌ها[ویرایش]
داودی ایندیسوم Chrysanthemum indicum
داودی Chrysanthemum morifolium
نگارخانه[ویرایش]
Chrysanthemum Bunch Closeup 3264px.jpg

Chrysanthemum-mix.jpg

Chrysanthemum.show.jpg

Chrysanthemum01.jpg

Chrysanthemum morifolium 3.JPG

Chrysanthemum morifolium cv1.jpg

Chrysanthemum morifolium cv2.jpg

Chrysanthemum morifolium j04.jpg

ChrysanthemumMorifolium2.jpg

ChrysanthemumMorifolium4.jpg
منابع[ویرایش]
پرش به بالا Liu, P. L. , et al. (2012). Phylogeny of the genus Chrysanthemum L.: Evidence from single-copy nuclear gene and chloroplast DNA sequences. PloS One 7(11), e48970.
مشارکت‌کنندگان ویکی‌پدیا. «Chrysanthemum». در دانشنامهٔ ویکی‌پدیای انگلیسی، بازبینی‌شده در ۷ دسامبر ۲۰۱۴.
////////////
قس اقحوان، ذهبی الزهر در عربی:
الأُقْحُوَانُ أو ذهبي الزهر[2] (باللاتينية: Chrysanthemum) هو جنس نباتي ينتمي إلى من الفصيلة النجمية. يضم حوالي 30 نوعاً من نباتات الزينةذات الأهمية الاقتصادية.
هو نبات من فصيلة المركبات، وهي عشبة يبلغ ارتفاعها (50 ـ 120 سم) لها ساق مضلعة عارية وقليلة الفروع، والأوراق مجنحة ومسننة وتفوح منها رائحة تشبه رائحة الكافور عند هرسها، وأما الأزهار فمستديرة في وسطها رأس نصف كروي أصفر اللون يتكون من زيت طيار، مواد مرة.
في فرنسا توضع عالقبور وتعتبر زهرة الحزن وفي اليابان تستخدم لتزين الأعراس وتعتبر زهرة الفرح
وحين يُزهر الأقحوان، تُجفّف أوراقه بهدف استخراج عنصر معروف بمزاياه الملطِّفة، لأنه غنيّ طبيعياً بمادة الستيرول النباتية، مركّبات نباتية قريبة من الكولستيرول الموجود في الجسم تتدخّل مباشرةً في عمليّة الدفاع عن البشرة عبر تنظيم آليات الالتهاب.
محتويات
  [أظهر] 
استعمالاته[عدل]
  • يستعمل مستحلب الأزهار داخليا لعلاج النزلات المعوية الخفيفة وطرد الديدان المعوية وتقوية الدم (زيادة الهيموجلوبين)
  • ويستعمل خارجيا لعلاج الروماتيزم والنقرس كما يسخدم للعناية بالشعر
  • تحتوي هذه النبتة أيضاً على كميّة كبيرة من مضادات الأكسدة من نوع الفلافونوييد والكاروتين التي تساعد البشرة الحسّاسة في مكافحة العناصر الضارة الحرّة المسؤولة عن شيخوخة الخلايا
  • تتمتّع زهرة الأقحوان بخصائص مضادّة للجراثيم والفطريات لأنها تحتوي على مادّتي الكاروتين والسابونين اللتين تنشّطان جهاز المناعة، وتُستعمل لمعالجة الالتهابات الفمويّة، الحبوب، ولسعات الحشرات، وتُخلط زهرة الأقحوان مع المراهم أو تُدهن على الجروح، والجِلد المكشوط، وحتّى الندبات القديمة للاستفادة من مفعولها القويّ في التئام الجروح، كونها فاعلة ضد المكورات العنقودية.
من أنواعه[عدل]
زهرة الأقحوان الأحمر
زهرة الأقحوان البنفسجية
المراجع[عدل]
1.      ^ مذكور في : الأنواع النباتية معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجيhttp://biodiversitylibrary.org/page/358908 — المؤلفكارولوس لينيوس — العنوان :Species plantarum — الاصدارالأول المجلد: 2 الصفحة: 887
2.      ^ الموسوعة العربيةالفصيلة المركبة. تاريخ الولوج 28 شباط 2011.
أنظر أيضا[عدل]

في كومنز صور وملفات عنأقحوان
////////////
قس پائیز گولو در آذری:
Payızgülü (lat. Chrysanthemum) - çobanyastığıkımılər fəsiləsinə aid bitki cinsi.
Növləri[redaktə | əsas redaktə]
Təxminən 30 növü var. Genetik Ehtiyyatların İnformasiya Şəbəkəsinin siyahısında bu gülün 29 növü qeyd olunmuşdur[1].
///////////
قس سرونی در باسای اندونزی:
Bunga serunikrisan, atau krisantemum adalah sejenis tumbuhan berbunga yang sering ditanam sebagai tanaman hias pekarangan atau bunga petik. Tumbuhan berbunga ini mulai muncul pada zaman Kapur.
Bunga seruni adalah bagian dari tumbuhan suku kenikir-kenikiran atau Asteraceae yang mencakup bermacam-macam jenis Chrysanthemum.
Bunga nasional Jepang ini dalam bahasa Jepang disebut sebagai キク (kiku). Karena aromanya yang wangi , bunga ini sering di tambahkan ke dalam teh agar lebih wangi dan nikmat.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس سرونی، کریسان در باسای جاوی:
Kembang serunikrisan, utawa krisantemum iku sawijining tetanduran ngembang kang asring ditandur minangka tanduran hias pekarangan utawa kembang petik. Tetanduran ngembang iki wiwit ana saka zaman Kapur.
Kembang seruni iku bagéyan saka tetanduran suku kenikir-kenikiran utawa Asteraceae sing kalebu manéka jinis Chrysanthemum.
Kembang nasional Jepang iki jroning basa Jepang disebut minangka 菊花 (kikuka).
///////////
قس داودی در کردی:
Dawudîziloçing an jî giyamêş[1] (navê zanistî yê latînî: Chrysanthemum) kulîlkek ji malbata Asteraceae ye. Bi qasî 40 cureyên wê hene.
Di çanda Japon û Çîniyan de cihekê taybet digire. Mora keyê Japonê jî ji dirûvê dawudiyê ye. Li Ewropa û Japonê ev kulîlk di şînan de, li gelek cihan jî di şahiyan de tê bikaranîn.
////////////
قس گل داودی در پنجابی:
گل داؤدی تارہ پھل ٹبر دا اک ٹوکرا اے جیدیاں 30 دے نیڑے ونڈاں نیں۔ پت چڑ تے سیال دے موسم دا پھل اے تے ہر سال پھل دیندا اے۔ ایشیاءتے چڑھدا یورپ ایدے اصل دیس نیں۔ایدیاں سب توں چوکھیاں ونڈاں چین وچ ملدیاں نیں۔ گل داؤدی نوں 3500 سال پھلے چین چ اگایا جاندا سی۔ اٹھویں سدی وچ اے بھل جپان دی سرکاری مھر بن گیا۔
گلداؤدی (Chrysanthemum) پتجھڑ اتے سردیاں دے موسم دا پھلّ ہے۔ اس دیاں 30 قسماں ہن ۔ ایہہ مول طور ’تے ایشیا اتے پوربی یورپ دا پودا ہے۔ گلداؤدی نوں 3500 سال پہلاں چین وچّ اگایا جاندا سی اتے اٹھویں صدی وچّ ایہہ پھلّ جاپان دی سرکاری مہر بن گیا۔ ستارھویں صدی ’چ ایہہ یورپ وچّ پھلّ کرائیسینتھیمم (Chrysanthemum) کہایا جسدا یونانی وچّ مطلب ہے، سنہری پھلّ۔
کھیتی ونّ-سونتا وچّ کساناں ولوں پھلاں دی کاشت کرنا وی اک لاہے وند دھندا ہے، جس دا منڈیکرن انتر-راشٹری پدھر اتے ہو رہا ہے۔ اک گلداؤدی شوٕ وچّ پردرشت کیتیاں جا رہیاں گلداؤدی دیاں لگبھگ 270 قسماں بارے جانکاری دندیاں ڈاکٹر: رمیس کمار، مکھی، پھلوریکلچر اتے لینڈ سکیپنگ وبھاگ پنجاب،بھارت دا کہنا ہے کہ پھلاں دی کاشت نوں وپارک پدھر تے لیاؤن ہت وبھاگ ولوں لگپگ باراں قسماں سفارش کیتیاں جا رہیاں ہن، جہناں دا منڈیکرن انتر راشٹری پدھر تے وی ہو سکدا ہے۔ اوہناں دسیا کہ گلداؤدی دے پھلاں دے بوٹیاں نوں جون وچّ تیار کرن اپرنت جولائی وچّ بیجیا جاندا ہے جہناں نوں نومبر اتے دسمبر دوران پھلّ کھڑدے ہن۔ ڈاکٹر: کرپال سنگھ اؤلکھ، اپ-کلپتی، پنجاب کھیتی باڑی یونیورسٹی مطابق،بھائی ویر سنگھ دیاں سطراں “گلداؤدیاں آئیاں، ساڈیاں گلداؤدیاں آئیاں، باغیں آئی بہار” درسادیاں ہن کہ ساڈی زندگی نوں کھیڑیاں بھرپور بناؤن وچّ گلداؤدی دے پھلّ اہم رول ادا کردے ہن۔
///////////
قس داودی گل در پشتو:
داودي گل (په انگلیسي: Chrysanthemum) ( علمي نوم morifolium Chrysanthemum) دی او د Compositae په نباتي کورنۍ پورې اړه لري. دپیدایښت اصلی ټاټوبی یې اسيا او شمال ختیځه اروپا گڼل کیږي. د گل ۲۰۰ډولونه چې د وده ایز فصل له مخې یوکلن او څوکلن دی،شتون لري داودي گل یوکلنې تنې لري چې په ژمي کې وچیږي او پسرلي کې بیا له سره رازرغونیږي. دتنې لاندنی برخه لرکینه ، دپاڼې رنک تیاره شین ، گل یې پرک لرونکی چې سپین، بانجانی ، شیرچایی ، زیړ ،بنفشي رنگونو سره دي. معمولادمني موسم او ځینې ډولونه یې دوبي کې گل باسي.په کورنوکې د زورنې لپاره ټیټ قدي گڼ بوټی لرونکي ډولونه ته ترجیع ورکول کیږي.
////////////
قس کاسیم پاتی در ترکی استانبولی:
Kasımpatı (Chrysanthemum), yaklaşık 30 tür barındıran, papatyagiller (Asteraceae) familyasına bağlı bir cinstirAsya ve kuzeydoğu Avrupa'ya yerlidir.
Otsu, yıllık bitkiler olan kasımpatı türleri, yaklaşık 50-150 cm yüksekliğindedirler. Büyük çiçek başlarına sahiptirler, yabanileri beyaz, sarı veya pembe renkler gösterir.
Kasımpatı türleri bazı Lepidoptera türlerinin larvaları tarafından yiyecek olarak tüketilir.
///////////
قس گل داودی در اردو:
گل داؤدی (Chrysanthemum) خزاں اور ابتدائی موسم سرما کا اہم پھول ہے۔ اسکے کئی رنگ، نمونے اور قسمیں ہیں۔اس وقت دنیا میں اس پھول کی تقریباً 5 ہزار سے زائد اقسام موجود ہیں۔ یہ پھول انتہائی خوبصورت ہوتے ہیں۔ پھول کافی دن کھلا رہتا ہے۔ گل داؤدی کی نمائش بہت لوگوں کی توجہ اپنی طرف کھینچتی ہیں۔ پاکستان میں گل داؤدی کی نمائش اسلام آباد، راولپنڈی، جہلم، لاہور، پشاور اور کراچی میں ہوتی ہیں۔
/////////////
Chrysanthemum
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Chrysanthemum (disambiguation).
Chrysanthemum
Chrysanthemum sp.
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Subfamily:
Tribe:
Genus:
Chrysanthemum
L.
·         Chrysanthemum subsect. Dendranthema (DC.) DC. ex Kitam.
·         Neuractis Cass.
·         Pyrethrum sect. DendranthemaDC.
·         Leucanthemum (Tourn.) L.
·         Dendranthema (DC.) Des Moul.
·         Pyrethrum sect. DendranthemaDC.
Chrysanthemums (/krɪˈsænθəməm/), sometimes called mums or chrysanths, are flowering plantsof the genus Chrysanthemum in the family Asteraceae. They are native to Asia and northeastern Europe. Most species originate from East Asia and the center of diversity is in China.[4] There are countless horticultural varieties and cultivars.
Contents
  [show] 
Etymology[edit]
The name "chrysanthemum" is derived from the Ancient Greek: χρυσός chrysos (gold) and Ancient Greek: ἄνθεμον anthemon (flower).[5][6]
Taxonomy[edit]
The genus once included more species, but was split several decades ago into several genera, putting the economically important florist's chrysanthemums in the genus Dendranthema. The naming of the genera has been contentious, but a ruling of the International Botanical Congress in 1999 changed the defining species of the genus to Chrysanthemum indicum, restoring the florist's chrysanthemums to the genus Chrysanthemum.
The other species previously included in the narrow view of the genus Chrysanthemum are now transferred to the genus Glebionis. The other genera separate from Chrysanthemum include ArgyranthemumLeucanthemopsisLeucanthemumRhodanthemum, and Tanacetum.
Description[edit]
Chrysanthemum
Wild Chrysanthemum taxa are herbaceous perennial plants or subshrubs. They have alternately arranged leaves divided into leaflets with toothed or occasionally smooth edges. The compound inflorescence is an array of several flower heads, or sometimes a solitary head. The head has a base covered in layers of phyllaries. The simple row of ray florets are white, yellow or red; many horticultural specimens have been bred to bear many rows of ray florets in a great variety of colors. The disc florets of wild taxa are yellow. The fruit is a ribbed achene.[7] Chrysanthemums, also known as ‘mums’, are one of the prettiest varieties of perennials that start blooming early in the fall. This is also known as favorite flower for the month of November.[8]
History[edit]
Historical painting of chrysanthemums from the New International Encyclopedia, 1902
Chrysanthemums were first cultivated in China as a flowering herb as far back as the 15th century BC.[9] Over 500 cultivars had been recorded by the year 1630.[7] The plant is renowned as one of the Four Gentlemen in Chinese and East Asian art. The plant is particularly significant during the Double Ninth Festival. The flower may have been brought to Japan in the eighth century AD,[citation needed]and the Emperor adopted the flower as his official seal. The "Festival of Happiness" in Japan celebrates the flower.
Chrysanthemums entered American horticulture in 1798 when Colonel John Stevens imported a cultivated variety known as 'Dark Purple' from England. The introduction was part of an effort to grow attractions within Elysian Fields in HobokenNew Jersey.[10]