۱۳۹۶ مهر ۹, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه (شست و سوم) 3

کباب
بفتح کاف و باء موحده و الف و باء موحده لغت عربی [اصلا بابلی!]  است
ماهیت آن
کوشت بریان کرده بآتش است و اقسام می باشد و بهترین همه کباب کوشت حلان* چاق فربه چرب است که قطعهای آن کوچک و همچنین کوشت ماهی لطیف که باخکر فحم هیمۀ جید متساوی بریان نموده نمک و فلفل و غیرهما بقدر لائق و روغن نیز بران زده باشند و آنچه بسیخ بحد اعتدال تشویه یافته باشد بهتر است از آنچه در روغن بریان نموده باشند خواه قطعهای کوشت را درست و یا کوبیده مانند شامی کباب که طباهیج نامند و یا غیر آن و کباب کوشت آهو و کوزن و طیور و امثال اینها نیز لذیذ می باشد و لیکن بسیار کرم و خشک است و بدترین آن آنست که از کوشت پیر لاغر و نمک بسیار بران زده و یا بر اخکر زغال چوب و فلا و انجیر و خروع و زقوم و امثال اینها از هیمهای ردی بریان نموده باشند یا آنکه سوخته و یا غیر متساوی الاجزا باشد
طبیعت آن
کرم و خشک بحسب اختلاف لحوم مختلف می باشد در شدت و ضعف
افعال و خواص آن
نیز بحسب اختلاف لحوم مختلف و بالجمله مولد خون متین و مقوی اعضا و مسخن بدن و کرده و محرک اشتها و باه و موافق معدۀ مرطوبین و کسانی که فصد و یا حجامت کرده باشند و دیر هضم و بعد هضم مولد خون صالح و با سماق و کشنیز و فلفل و سائر ادویۀ حاره حابس اسهال رطوبی و در محرور المزاج مورث صداع مصلح آن سکنجبین و اطریفل و خوردن آب بسیار بعد از ان بغایت مضر خصوص کباب ماهی که کویا آن را زنده و خود را مرده کردانیدن است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* حلان . [ ح ُل ْ لا ] (ع اِ) آنچه سوگند را بگشاید: یقال اعطه حلان یمینه اَی ما یحللها. (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). || بزغاله و بره یا خاص است ببچه ای که شکم مادرش کفانیده بیرون آرند. (منتهی الارب ). بچه  بز و گوسفند. (آنندراج ). بچه  گوسپند. ج ، حلالین . (مهذب الاسماء). || سوسمار. || (ص ) ناچیز و رایگان . || باطل . یقال : دمه حلان . (منتهی الارب ).
////////////////
کباب . [ ک َ ] (اِ) [گویا از بابلی.  شاید از این است که برخی عربی اش دانند و بعضی فارسی!] گوشت که به درازا ببرند برای بریان کردن و فارسیان بمعنی گوشت بریان به طریق معهود استعمال نمایند. (بهار عجم ) (آنندراج ). گوشت که به قطعات برند و گاه بکوبند و سپس بر آتش نهند تا بریان شود. گوشت قطعه قطعه کرده بروی آتش بریان کرده . گوشت با پیاز و دنبه  نرم قیمه کرده و بروی سیخهای آهنی گسترده و بر روی آتش بریان کرده . (حاشیه  برهان چ معین ). گوشت بریان کرده به آتش است و آن را اقسام می باشد و بهترین همه کباب گوشت حلال چاق فربه چرب است که قطعه های آن کوچک باشد، همچنین گوشت ماهی لطیف که به اخگر فحم هیمه جید متساوی بریان نموده نمک و فلفل و غیرها بقدر لائق و روغن نیزبر آن زده باشند و آنچه به سیخ بحد اعتدال تشویه یافته باشد بهتر است از آنچه در روغن بریان کرده باشند، خواه قطعه های گوشت درست و یا کوبیده مانند شامی کباب که طباهج نامند و یا غیر آن ، و کباب گوشت آهو و گوزن و طیور و امثال اینها از هیمهای ردی بریان کرده باشند و یا آنکه سوخته و یا غیر متساوی الاجزا باشد. (مخزن الادویه ). کباب اسم عربی گوشت به آتش برشته شده است و اختلاف خواص آن به حسب اختلاف لحوم و بهترین او گوشتهای لطیف است که در پختگی و برشتگی جمیع اجزای او به یک قرار باشد. (تحفه  حکیم مومن ) :
برافروختند آتش و زان کباب
بخوردند و کردند سر سوی آب .
فردوسی .
///////////
کَباب یکی از معروف‌ترین غذاهای مورد علاقه مردم خاورمیانه، به‌خصوص ایران و قفقاز است. در تهیه و پخت بیشتر کباب‌ها از گوشت قرمز بره یا گوساله استفاده می‌شود. همچنین در مراحل تهیه اکثر کباب‌ها از پیاز و ادویه‌جات استفاده زیادی می‌شود. نوعی از آنچه در ایران با نام کباب چنجه نامیده می‌شود نیز در کشورهای غربی با نام شیش‌کباب شناخته شده و معروف است. همچنین آنچه در ایران با نام کباب کوبیده معروف است در قفقاز به نام کلی کباب یا در برخی نقاط به نام لوله‌کباب شناخته می‌شود.

کباب را به سیخ فلزی یا چوبی کشیده و در برابر آتش مستقیم قرار می‌دهند تا پخته شود. اندازه و قطر کباب بسته به نوع آن و سلیقه فردی که آن را تهیه می‌کند متفاوت می‌باشد.

چربی فراوری نشده‌ای که در هنگام طبخ غذا از بافت‌های پرچربی یا استخوان‌های گوسفند یا گاو و نیز در هنگام کباب کردن از گوشت خارج می‌شود به «اشک کباب» معروف است.[۱]

کباب ایرانی[ویرایش]
از معروفترین انواع کباب‌های ایرانی می‌توان کباب بناب -کباب چنجه - کباب ترش - کباب کوبیده - کباب برگ - کباب سلطانی - کباب دوش - جوجه کباب - کباب شیشلیک - کباب بختیاری و را نام برد.

کباب چنجه از گوشت‌های تکه شده متوسط استفاده می‌شود.
کباب ترش که کباب مخصوص استان گیلان است از گوشت گوساله تازه و مواد ترش کننده استفاده می‌شود، این مواد از رب انار ترش و یا رب نارنج و مغز گردو ساییده تهیه می‌شود.
کباب کوبیده از مواد گوشت چربی‌دار چرخ کرده و پیاز تهیه می‌شود.
کباب برگ و سلطانی به دلیل برش‌های گوشت که پهن و بزرگ می‌باشند به این نام معروفند.
کباب دوش از پشت گردن و دوش گاو تولید می‌شود و به دلیل دارا بودن رگه‌ها چربی لذیذی که در آن موجود است لذت کباب را دوچندان می‌کند. اندازه‌های آن هم مانند چنجه دارای برش‌های متوسط است. این نوع کباب هم از سری کباب‌هایی است که در استان گیلان و شهرستان رشت بسیار تولید و مصرف می‌شود و به عنوان یکی از غذاهای کبابی شهر رشت معروف است.
جوجه کباب با دو نوع با استخوان و بدون استخوان تولید می‌شود که از گوشت مرغ و یا جوجه استفاده می‌شود.
کباب شیشلیک از سری کباب‌های مخصوص استان خراسان بوده و برای تهیه آن از بخش‌های دنده گوسفند و گاهی گوساله و یا گاو جوان استفاده می‌شود که با همان استخوان دنده به سیخ کشیده می‌شود. این کباب نیز دارای طرفداران زیادی است.
کباب بختیاری کبابی است که در سیخ آن یک در میان از تکه‌های گوشت و تکه‌های برش خورده مرغ استفاده می‌شود.
/////////////
قس کباب در عربی:
كباب
كباب
اسم آخر         تركيا والدول العربية
بلد المطبخ       تركيا الشام
الصنف  غداء او عشاء
النوع    وجبة دسمة
المكونات الرئيسية        اللحم والبهارات
المكونات الثانوية          الخضار
طبق مماثل       شيش طاووق
كمية التقديم      اسياخ الكباب مع الخبز والخضار
السعرات الحرارية
(لكل اسياخ الكباب مع الخبز والخضار مقدمة):     1890 سعرة
(7913 كيلوجول)
القيمة الغذائية(لكل اسياخ الكباب مع الخبز والخضار مقدمة):
البروتينات        25 غرام
الدهون  9 غرام
الكاربوهيدرات   2 غرام
تعديل طالع توثيق القالب
الكباب طعام يحضر من اللحم المفروم مع الدهن باستعمال أسياخ الشوي ويشوى على الفحم. تسمى "المشاوي" في العديد من البلدان والكباب بالأصل لفظة آرامية ويرجع أصل الكباب إلى المطبخ الحلبي الشهير حيث كان الحلبيون أول من حضر الكباب ويسجل التاريخ ولع أهالي مدينة حلب بأنواع كثيرة من المشويات وتفردهم بأصناف فاخرة من الكباب الذي انتشر في كثير من البلدان وأضاف كل شعب اليه نكهته الخاصة في إيران مثلا يضاف الزعفران إلى اللحم قبل شوائه وفي تركيا تتنوع الأصناف وطرق التتبيل من مدينة لأخرى فهناك الكباب الأورفلي في أورفا والكباب الأنطاكي في أنطاكية والكباب السلطاني في إسطنبول . ويتميز الكباب في سوريا عموما وفي حلب بشكل خاص بمذاقه الفريد بسبب نوعية اللحم الفاخر العواس السوري ذو المذاق المتميز وبسبب طيب المرعى حيث تشتهر مدينة الباب في حلب ومدينة حماة بخصب المرعى مما ينتج أغناما ذات لحوم فاخرة حيث تشكل لحوم هذه الأغنام العمود الفقري لأغلب الأكلات في المطبخ الحلبي ومنها الكباب الحلبي الشهير حيث يحضره أهل حلب بطرق عديدة أما دون إضافات وهو أصل الكباب ومعروف عالميا بالكباب الحلبي او يضاف اليه الصنوبر والفستق الحلبي او يشوى مع البادنجان ويسمونه الحلبيون كباب بالبادنجان او يشوى مع الكماية الكمى او مع البصل او يضاف اليه البندورة والفليفلة والبقدونس والبصل والنعناع ويدهك المزيج ويسمى بالكباب الخشخاش وانتشر الكباب في مختلف بلاد العالم وخاصة في بلاد الشرق الأوسط مثل تركيا ومصر واليونان وسوريا والأردن وقبرص ولبنان وفلسطين وأفغانستان والعراق.
محتويات  [أظهر]
التسمية[عدل]
يمكن أن يرجع اسم الكباب إلى كلمة "كبابو" الأرامية السورية القديمة والتي تعني "حرق" و"تفحيم". وفي القرن الرابع عشر، استعملت الكلمة لتدل على الطريقة لشوي اللحم المفروم على شكل كروي [1]. كما تدل الشيش كباب على قطع اللحم المشوية التي تشوى على السيخ (كلمة شيش تعني السيخ). وفي العالم الغربي، تستعمل الكلمة للدلالة على الشوي على الأسياخ مثل veggie kabob وهي الخضروات المشوية أو corn chicken kabob وهي أسياخ مفروم الدجاج المغطى بطحين الذرة المحلى بالسكر.
خلطته[عدل]
تختلف خلطة الكباب من بلد لآخر. ففي أمريكا الشمالية، يغطى اللحم بصلصة الهيكوري ذات المذاق السكري. اما في اليونان وتركيا فيبهر بالفلفل والملح فقط. اما في لبنان، فينقى اللحم المدهن بشكل بسيط لصبغ نكهة خاصة ويخلط لحم. وتشتهر سوريا بالكباب الحلبي المعروف بشكل كبير في الكثير من الدول وتمتاز مدينة حلب بأنواع الكباب الحلبي والتي تزيد وتتعدد أنواعه وله خلطته الخاصة وطعمة الشهي المميز.
أنواعه[عدل]
الكباب أو الكفتة وهي اللحم المفروم مع البهارت وبعض الخضروات مثل البقدونس والبصل. وفي لبنان يمزج لحم العجل مع لحم الضان لإضافة نكهة مميزة دسمة.
شيش كباب وهو قطع لحم مكعبة ترص عل السيخ وتُشوى على الفحم . يمكن إضافة الخضار مثل البصل أو الفلفل الرومي أو الكوسة. وفي سوريا وفلسطين يُضاف قطع الدهن من ذنب الخروف (اللّية).
كباب الخضروات وهي مشاوي لقطع خضروات مثل الكوسة والبندورة والباذنجان والبصل والفلفل الرومي بأنواعه الأحمر والأصفر والأخضر.
كباب أورفلي اللحم المفروم المشوي مع الباذنجان.
الكباب الحلبي وقد يتم إضافة البقدونس والثوم لخلطة اللحم المفروم للكباب فيسمى - في حلب - "كباب خشخاش".
أما في إيران والعراق فلا يضاف البقدونس للخلطة .
أحيانا يرش مادة السماق على الكباب كما في سوريا ووالعراق.
المعلومات الغذائية عن كباب الكفتة[عدل]
يحضر كباب الكفتة باستخدام اللحم، البصل، معجون وفلفل الحر، الملح، خبز الذرة والبقدونس ويتم استخدام اللبن والطماطم المطحونة لتحضير الصلصة. تحتوي وجبة الكباب (150غ تقريباً) بحسب موقع شهية، على المعلومات الغذائية التالية:
السعرات الحرارية: 1890
الدهون: 9
الدهون المشبعة: 4
الكوليسترول: 102
الكاربوهيدرات: 2
البروتينات: 25
مع العلم أنه لم يتم احتساب خبز الذرة واللبن الزبادي
مشتقاته[عدل]

الشاورما

كباب تيكا الدجاج
الشاورما وتعرف بالغرب بالدونير. وهو شقف لحم عجل أو ضان مرصوص على سيخ عامودي يدور أمام نار من فحم أو الغاز أو شواية كهربائية جانبية. ويوضع الدهن في أعلى السيخ وبين طبقات اللحم لإضافة نكهة الدسم. ويقطع السطح الخارجي كرققات عند التقديم . يدور السيخ باللحم المرصوص عليه بجانب النار لكي تستوي الطبقات الخارجية بشكل متساوي . وعادة تستعمل صلصة الطحينة المثومة (طراطور) كصلصة تطعيم. أما الدونير كباب فهو تركي الأصل وانتشر في البلاد الغربية ولا يستعمل فيه أي دهن ، ويمكن أن يكون من لحم البقر أو لحم الدجاج. وعادة يستعمل العسل في الغرب كصلصة تطعيم. ويضاف بعض البطاطا المقلية لتحسن الطبق.
شاورما الدجاج وهي سورية المنشأ وتطبخ مثل الشاورما العادي وعادة تستعمل صلصة الثوم مع الزيت وبياض البيض (طراطور) كصلصة تطعيم
شيش طاووق وه مكعبات الدجاج المشوية المتبلة ببهارات أساسها الثوم. وإذا أضيفت البهارات الهندية تسمى دجاج تكا.
يؤكل الكباب مع الخبز البلدي أو الخبز التنوري الحار والسلطات المختلفة والطرشي (المخلل) ويشرب مع ذلك الشنينة أحيانا.
مراجع[عدل]
^ كليفورد رايت، وليمة شرق أوسطية، دار وليم مورو، نيويورك 1999، ص 333
//////////////
قس کباب در آذری:
Kabab — əsasən şişə çəkilərək manqalda bişirilən ət yeməyi.
Bununla belə tərəvəzlərdən, xüsusilə də pomidor, badımcan, bibər  kartofdan da kabab hazırlanır. Digər tərəfdən kabab tavada da bişirilir. Buna "tava-kababı" deyilir. Kababı hazırlayan aşpaz adətən kababçı adlandırılır.
////////////
قس که باب در کردی سورانی:
کەباب شێوەیەکە بۆ برژاندنی گۆشت بە بەکارھێنانی شیشی برژاندن و غەڵووز. خواردنێکی بەناوبانگە لە سەرانسەری جیھان بەتایبەتی لە وڵاتانی ڕۆژھەڵاتی ناوەڕاست، وەکو کوردستان، تورکیا، میسر، عێراق، یۆنان، قوبڕس، فەلەستین، ئێران و ئەفغانستان.
////////////
قس کِباب در باسای اندونزی و جاوی:
Kebab (kebap, kabab, kebob, kabob, kibob, kebhav, atau kephav) adalah sebutan untuk berbagai hidangan daging panggang/bakar yang ditusuk memakai tusukan atau batang besi. Hidangan ini umum dijumpai dalam masakan Laut Tengah, masakan Kaukasus, masakan Asia Tengah, masakan Asia Selatan, dan masakan beberapa negara Afrika.
Daging yang umum dipakai untuk kebab adalah daging domba dan daging sapi, atau kadang-kadang daging kambing, daging ayam, ikan, atau kerang. Kebab daging babi dikenal dalam masakan Azerbaijan, Bulgaria, Siprus, Yunani, dan negara bagian Goa di India.
///////////
قس در عبری با فیلترشکن!
//////////////
قس که باب در کردی:
 Kebab coreyekê goştê brajtî ye ko li piraniya welatên Rojhilata Navîn dihêt xwarin. Seva hindê ko gelên Rojhilata Navîn kebabê dixwerin, goştê ko zêdetirî her goştekê dî jibo kebaban dihên bikaranîn goştê pezî û gareşan in. Carina goştê masî û mirîşikê jî jibo kebabê dihêt bikaranîn.
///////////
قس کَبوب در تاجیکی:
Кабоб - навъи таом, ки аз гӯшти чорво ва парранда (мурғ, кабк, бедона) тайёр мекунанд. Гӯштро 25-35 грамми реза карда намак, мурч ва сирко мезанандю Сипас ба зарфе андохта дар ҷои салқин 1-2 соат нигоҳ медоранд. Думбаро майда-майда реза карда, ба деги тафсон меандозанд ва гӯштро дар он 15-20 дақиқа мепазанд. Кабоби пухтаро ба табақ кашида ба рӯи он пиёз, кабудӣ ва каме сирко мерезанд. Дар байни мардуми тоҷик навъҳои зерини кабоб маъмул аст.
////////////
قس کِباپ در ترکی استانبولی:
Kebap (Arapça: کباب ), mangalda meşe kömüründe veya odun fırınında, ayrıca günümüzde LPG'de pişirilerek yenen et yemeklerine verilen isimdir.
Kebap kelimesi Arapça'da "pişmiş, kızarmış" anlamına gelir.[kaynak belirtilmeli]
Bu yemeklerin çoğu ızgarada pişirilmiş olsa da, tas kebabı gibi sulu yemeklere de kebap denir. Böyle yemekleri yapan lokantalara kebapçı denir. Et olarak çoğunlukla koyun veya dana eti kullanılır.
////////////
قس کاواپ در اویغوری:
//////////////
Kebab
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Kebab (disambiguation).
Kebab
Jujeh kabab, roast chicken kebab in Iranian cuisine
Course
Main course
Place of origin
Region or state
Serving temperature
Hot
Main ingredients
Chicken kebabs (at left) and other foods
Kebab (also kabob) are various Middle Eastern dishes originally based on grilled meat, and now with many variants. Two of the best-known kebab dishes are shish kebab and doner kebab.
In contemporary American and British English, a kebab is a common dish, consisting of a skewer with small pieces of meat or seafood, together with vegetables such as onions, tomatoes, and bell peppers. Also known as shish kebab or sometimes shashlik,[1][2][3]kebabs are customarily prepared in homes and restaurants, and are usually cooked on a grill or barbeque. The word kebab may also be used as a general term in English to describe any similar-looking skewered food, such as brochettesataysouvlakiyakitori, or numerous small chunks of any type of food served on a stick. This is different from its use in the Levant, where shish (Persian/Mazandarani: شیشTurkishşiş) is the word for skewer, while kebab comes from the Persian word for grilling.[4]
In English-speaking countries outside North America, the word kebab is also used generally to mean döner kebab,[2] or the related shawarma or gyros, or sandwiches made with them, available from kebab shops as fast food and take-away meals. Many layers of meat are stacked onto a large vertical rotating spit; the outer surface is gradually cooked and sliced off, and typically served as a sandwich in pita or flatbread with salad and sauces. In Germany, the highly popular sandwich, introduced by Turkish immigrants, is called a döner, though Arab shops serve shawarma.[5] In other countries in Europe and worldwide, the name used depends on the dish and on local customs.
In American English[6] and also in the languages throughout the cuisine of the Middle East and the Muslim worldkebab is a broad term covering a wide variety of grilled meat dishes in addition to the shish kebab and döner kebab familiar in the West.[4] Although often cooked on a skewer, many types of kebab are not.[7] Kebab dishes can consist of cut up or ground meat or seafood, sometimes with fruits and vegetables; cooked on a skewer over a fire, or like a hamburger on a grill, baked in a pan in an oven, or as a stew; and served with various accompaniments according to each recipe.
The traditional meat for kebab is mutton, but depending on local tastes and religious prohibitions, other meats may include beefgoatchickenfish, or, more rarely, pork.
&&&&&&&
کبابه
بفتح کاف و با و الف و فتح باء موحدۀ دوم و ها لغت عربی است و نیز بعربی حب العروس و بیونانی مهیلیون و برومی فریغلیون و بهندی کباب چینی نامند
ماهیت آن
ثمر درختی است که از ملک چین و نواح آن و روم می آورند و دو صنف می باشد صغیر و کبیر کبیر را حب العروس نامند و آن فی الجمله شبیه بحب بلسان است و مائل بتیرکی و سیاهی و مغز آن سفید و خشبو و تند طعم و درخت آن شبیه بدرخت مورد و نوع صغیر را فلنجه و افلنجه نیز نامند و در حرف الالف مع الفاء ذکر یافت و از مطلق آن مراد صنف کبار است و بهترین آن تازۀ خوشبوی تند طعم آنست که از چین آورند و بعد از ان رومی و این بهتر ز هندی است زیرا که هندی تلخ می باشند و قوت آن تا ده سال باقی می ماند و بعضی کفته اند ثمر آس بری است و اصلی ندارد
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و بعضی در سوم کفته اند و بعضی کفته اند با قوت حاره قوت بارده نیز دارد
افعال و خواص آن
بغایت ملطف و مفتح اعضاء الراس و الصدر رافع درد سر مزمن و خائیدن آن خوش بو کنندۀ دهان و مقوی لثه و دافع قلاع عفن آن و صاف کنندۀ آواز و رافع خفقان اعضاء الغذاء و النفض مقوی معده و احشا و اعضای باطنی و رافع اسهال و مفتح سدد کبد و احشا و کرده و محلل ریاح و دافع امراض کبد و طحال و مدر بول و منقی قروح مجاری آن از رمل و سنکریزه بادرار و مفتت آنها و حابس سلس البول و بول در فراش و آشامیدن دو دانک آن با سکنجبین جهت شری ابیض نافع الاورام و الجروح و القروح ضماد آن با پیه حیوانات محلل اورام و رافع قروح و جروح و شری بلغمی الزینه طلای آن باغالیها خشبو کنندۀ رائحۀ بدن و مقوی آن و طلای آب خائیدۀ آن بر قضیب بغایت ملذذ جماع مضر مثانه مصلح آن مصطکی و کویند مصدع مصلح آن صندل و کلاب مقدار شربت آن تا یک مثقال بدل آن دارچینی و قاقله و چون یک درم تا یک مثقال آن را نرم سوده بر یک پیاله ماست تازه بسته که بسیار ترش نباشد بپاشند و سر آن را بپارچۀ صفیقی محکم بسته اکر موسم کرما باشد شب تحت السماء بکذارند و صبح برهمزده بیاشامند تا سه روز یا پنج روز بدستور جهت قروح مجاری بول موثر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
کبابة. [ ک َ ب َ ] (ع اِ) دارویی است که از چین خیزد و مشهور به کبابه  چینی است . (منتهی الارب ). دارویی چینی است . (اقرب الموارد). دارویی است که آن را حب العروس خوانند و چینی آن بهتر است و آنرا از جزیره  شلاهطه آورند، گرم و خشک است . (برهان ) (آنندراج ). بار درختی است از طایفه  فلفل که در طب استعمال می شود و آنرا فلفل دنباله دار گویند. (ناظم الاطباء) ۞ . گویند از ملک بهار خیزد. هاضم و مقوی معده است ... (حاشیه  برهان قاطع چ معین ذیل کبابة).
//////////
&&&&&&&
کبابۀ دهن شکافته
فاغره است و در حرف الفاء ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
فاغرة. [ غ ِ رَ ] (ع اِ) بوی خوش است ، یا آن کبابه یا بیخ نیلوفر است . (منتهی الارب ). فاغیه . رای چنپا. فاغر. فارغه . فاخره . کبابه  شکافته . دهن باز. دهان باز. (یادداشت بخط مولف ). به فارسی فاخره و کبابه  شکافته نامند، و آن بزرگتر از کبابه و تا بقدر نخودی است و تابه نصف شکافته ، و در جوف او دانه  کوچکی است مدور وسیاه و برّاق و باعطر. و از هند و بلاد سودان آرند. در اول و دوم گرم و در آخر آن خشک و با قوت محلله و بسیار قابض و مقوی معده و هاضمه و جگر و مفتح سدد و منقی اخلاط بلغمی و سوداوی و جهت اسهال مزمن و جنون وریاح غلیظ و امراض بارده  دماغی و احشا نافع، و لخلخه و بوییدن او جهت تقویت دماغ و دل مفید است و مصدع محرور و مصلحش کافور و نیلوفر و روغن بادام و گلاب ، و شربتش تا دو درهم است . (تحفه  حکیم مومن ). نوعی از عطر است ، و آن دانه ای باشد دهان گشاده ، و سخت به مقدار نخودی . و بعضی گویند بمعنی فاغر است که گل رای چنپا باشد. و بمعنی اول عربی میدانند. (برهان ). مقوی معده است . (نزهةالقلوب ). رجوع به فاخره و فاغر شود.
|| فاخرة. [ خ ِ رَ ](ع ص ) مونث فاخر. گرانمایه و نیکو از هر چیز، و مراد از مال فاخر جواهرات باشد. (برهان ). || (اِ) دانه ای است که آن را به شیرازی کبابه شکافته گویند. مصلح معده و جگر سرد باشد. (برهان ). اکنون بین کبابه و شکافته فرق گذارند. کبابه گیاهی است مانند فلفل سیاه رنگ ، و دم کوچکی دارد در وسط آن دهنه  کوچک بازی دیده میشود. (مقدمه  برهان چ معین ص صدوهشت ).
|| فاغر. [ غ ِ ] (اِ) گلی باشد خوشبو و به زردی مایل ، برگ آن مانند گل زنبق دراز میشود و اغلب در هندوستان میباشد، و به هندی رای چنپا خوانند. (برهان ). فاغره . فاغیه . بیخ نیلوفر هندی . نام عربی این دارو عموماً بصورت مونث «فاغرة» آمده است . و مایرهوف گمان میبرد که «فاغر» در اصل نسخه اشتباه کاتب است . (حاشیه  برهان چ معین ). گلی است مایل به زردی و بسیار خوشبو مانند زنبق و طولانی و در بلاد هند کثیرالوجود و به هندی رای چتپا (؟) نامند. (فهرست مخزن الادویه ). صاحب انجمن آرا نام هندی آن را رای چنپا (با نون ) ضبط کرده است ، و هم او و صاحب آنندراج آن را با فاغیه یکی دانسته اند. || جانورکی است . (منتهی الارب ).
////////////
&&&&&&&
کباث
بفتح کاف و با و الف و ثاء مثلثه لغت عربی است
ماهیت آن
ثمر رسیدۀ سیاه شدۀ اراک است بهترین آن بزرک بسیار رسیدۀ آنست که تخم آن کوچک باشد
طبیعت آن
کرم و خشک در دوم
افعال و خواص آن
چون پنج درم آن را نرم سوده با هموزن آن شکر سفوف نمایند و بالای آن آب سرد شیرین بیاشامند اسهال نماید و مقوی معده است و جهت اوجاع ظهر و اکثر امراض نافع جهت آنکه جالی معده است از بلاغم و آشامیدن مطبوخ آن جهت ادرار بول و تنقیۀ مثانه و تقویت معده و امساک طبیعت نافع بدل آن بوزن آن برنک کابلی و نصف آن قسط ابیض و دو ثلث آن قنبیل است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
 کباث . [ ک َ ] (ع اِ) ثمر و بر درخت پیلو که خوب و نیک پخته و رسیده باشد.(از آنندراج ) (از منتهی الارب ). رجوع به اراگ شود.
اراک . [ اَ ] (ع اِ) ۞ درختی است که بچوب آن مسواک کنند. (منتهی الارب ). درخت پیلو که از بیخ آن مسواک سازند. (غیاث اللغات ). از بیخها و شاخهای آن مسواک سازند و برگهای آن بشتران چرانند و آنرا بهندی پیلو خوانند. (آنندراج ). برگش در زمستان بریزد. درختی است از نوع شورگیاه . چوج . شجرةالسواک . درخت مسواک . (زمخشری ) (دستوراللغة ادیب نطنزی ). درخت شور. درخت شوره . حمض . و میوه  آنرا خمط و جهاض (آنگاه که سبز باشد) وجهاد و بریر و مرد و کباث (میوه  اراک نیک پخته و رسیده ) گویند. درخت مسواک است ، شجر او قریب بدرخت انار و برگش عریض و خزان نمیکند و خار دارد و گلش مایل بسرخی و ثمرش بقدر بطم و بعد از رسیدن سیاه میشود و با اندک حلاوت است ، در اول گرم و در آخر ثانی خشک و جالی و محلل و مقطع و مفتح سده و جهت دفع رطوبات لزجه و ریاح غلیظه و ضماد مطبوخ او در روغن زیتون جهت تحلیل ورم رحم و بواسیر و سعفه و طبیخ او جهت عسرالبول و تنقیه  مثانه و تخم او جهت تقویت معده و رفع اسهال بغایت نافع و ضماد برگ او محلل و مانع نزلات و ماشرا و نمله و مسواک کردن بچوب او جالی دندان و مقوی لثه و اکثار او مورث جوشش لهاة و سجح و مصلحش کثیرا و قدر شربتش از طبیخ تا نصف رطل و از تخمش تا سه درهم و بدلش صندل است . (تحفه  حکیم مومن ). از چوبش مسواک سازند، بن دندان سخت کند و بوی دهن خوش دارد. (نزهةالقلوب ). و ضریر انطاکی در تذکره  خود آرد: اراک و یسمی السواک عربی لم تذکره الیونان لانه من خواص الاقلیم الاول و مایلیه من الثانی یقرب من شجر الرّمان الّا ان ورقه عریض سبط لاینتثر شتاء شوک له زهر الی الحمرة یخلف حباً کالبطم اخضر ثم یحمر ثم یسود فیحلو و هو حارّ یابس فی الثانیة او یبسه فی الثالثة جلاّء محلل مقطع یفتح السدد و یقطع البلغم و الرطوبات اللزجة و الریاح الغلیظة و اذا غلی فی الزیت سکن الاوجاع طلاء و حلل اورام الرحم و البواسیر و السعفة و لایقوم مقام حبه فی تقویة المعدة و فتح الشاهیة (؟) شی  و ورقه یحلل و یمنع النوازل و الماشرا و النملة طلاء و دلک الاسنان بعوده یجلو و یقوی و یصلح اللثة و ینقیها من الفضلات و الاکثار منه یورث البثور فی اللهات و یسحج و تصلحه الکثیرا و الشربة من طبیخه الی نصف رطل و من حبه الی ثلاثة و بدله فی الجلاء الدیک بردیک و فی غیر ذلک الصندل - انتهی . || قطعه ای از زمین . (منتهی الارب ). || نبات تلخ و شورمزه . (منتهی الارب ). درخت شور و تلخ . (موید الفضلاء). ج ، اُرُک ، ارائک .
- اراک ٌ آرِک ٌ ؛ اراک بسیار و درهم پیچیده . (منتهی الارب ).
///////////
درخت مسواک، چوج (نام علمی: Salvadora persica)، شناخته می‌شود،[۱] اراک (به عربی: الأراک)، (به هندی: پیلو)، درختی است همیشه سبز که از چوب آن مسواک می‌سازند.

ارتفاع درخت اراک بین دو تا پنج متر است. شاخه‌های آن باریک و گرد، و برگ‌های آن به خاطر وجود ماده روغنی سبز رنگ، درخشان است، و شیره‌ای به رنگ زرد مایل به سبز روشن از آن خارج می‌شود. از گل آن میوه‌ای شبیه به گیلاس بدست می‌آید که به صورت خوشه و خوردنی است.

آب و هوای گرم و استوائی محل مناسبی برای رشد این درخت است. درخت اراک در مناطقی از ایران، حبشه، سودان، عربستان، مصر، هند، یمن یافت می‌شود.

مهمترین نواحی رویش آن در ایران لار، بندرعباس، میناب، مکران و چاه بهار است.[۲][۳][۴]

محتویات  [نمایش]
نام‌های دیگر[ویرایش]
شجرة السواک، درخت شور، درخت شوره، حمض، چوج، سواک.[۲]

میوه[ویرایش]
میوه درخت اراک را هنگامی که سبز است خمط و جهاض می‌نامند و هنگامی که برسد سیاه می‌شود و به آن وجهاد و بریر و مرد و کباث گویند.[۲]


گل و میوه اراک
خواص دارویی چوب درخت اراک[ویرایش]
چوب درخت اراک حاوی تانن، ترکیبات گوگردی، ترکیبات ایزوتیوسیاناید، سنجرین، کلر، کلراید، سیلیکا، تری میتل آمین، فلورین، فلوراید، سیلیس، سیلیسیم، بی‌کربنات سدیم می‌باشد که این مواد دندان‌ها را سفید و ضد عفونی و پاکیزه می‌کنند، از پوسیدگی دندان و به وجود آمدن پلاک و خون‌ریزی لثه جلوگیری کرده و باعث تقویت لثه و استحکام دندان می‌شوند.
چوب درخت اراک دارای مواد خوشبو کننده روغنی است که دهان را خوشبو می‌کند.
اسید انیسیک موجود در چوب درخت اراک به دفع خلط از سینه کمک می‌کند، اسید اسکوربیک و ماده سیتوسیترول موجود در چوب این درخت اراک باعث تقویت شریان‌های خونی غذارسان به لثه، می‌شوند. وجود ماده‌ای به نام انثرالیتون در چوب درخت اراک در تقویت اشتهای غذا خوردن و تنظیم حرکت روده‌ها مفید است.[۳][۴]
نکته[ویرایش]
پرسیکا در لاتین به معنی ایرانی است، استفاده از لفظ پرسیکا بدین معنی است گه گیاه شناس مشهور لینه، این گیاه را نخستین بار در ایران دیده و نامگذاری کرده است.[۴]

جستارهای وابسته[ویرایش]
چوب مسواک
نگارخانه[ویرایش]
Salvadora persica (Peelu) W IMG 6937.jpg

Salvadora persica (Peelu) W IMG 6939.jpg
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ولی‌الله مظفریان، درختان و درختچه‌های ایران، صفحه ۸۴۵
پرش به بالا به: ۲٫۰ ۲٫۱ ۲٫۲ اراک، لغت‌نامه دهخدا
پرش به بالا به: ۳٫۰ ۳٫۱ أحمد حسین خلیل حسن، دانشگاه الأزهر، برگردان: اسحاق رسولی درمیان، دایرة المعارف اعجاز در قرآن و سنت، سایت شفق
پرش به بالا به: ۴٫۰ ۴٫۱ ۴٫۲ دنیای تغذیه، شماره ۸۱، دکتر محمدحسین صالحی سورمقی، پرتال نور
مظفریان، ولی‌الله. درختان و درختچه‌های ایران. تهران: فرهنگ معاصر، چاپ سوم ۱۳۸۹. شابک ۹۶۴-۸۶۳۷-۰۳-۲.
///////////////
قس اراک در عربی:
الأراك (الاسم العلمي: Salvadora persica) هو نوع معمر دائم الخضرة من جنس الأراك من الفصيلة الأراكية يكثر في وديان تهامة.[2]
محتويات  [أظهر]
الوصف النباتي[عدل]
أوراقه يظهر طعمًا طيبًا ورائحة زكية عند تذوقه وتمتد جذوره تحت الأرض زهوره صفراء صغيرة يثمر في الصيف على شكل عناقيد كعناقيد العنب وثمره لونه أحمر يشبه ثمر العوسج والغرقد وعند نضجه يصبح لونه أسود. ترعى الأبل على أغصانه وتأكل البشر والطيور من ثمره ويسمى الكباث كما يكتسب حليب الماشية التي تأكلها رائحة زكية.

أوراق وأزهار الأراك في ولاية أندرا براديش، الهند.

أزهار وفاكهة الأراك في ولاية أندرا براديش، الهند.
أخذت بعض الدول العربية التي تكثر فيها الصحاري بزراعة نبات الأراك لتثبيت التربة الرملية ولفوائده الأخرى. ويعتبر الأراك من أفضل الأشجار التي يتخذ منها السواك. وقد أسست [جمعية خاصة للآراك باسم (مرضاة) MARDAT] لنشر ما كشف مؤخراً من كشوفات غير مسبوقة حول أهمية استعماله وفوائده على الصحة الشمولية وخاصة الصحة الإدمانية.
معرض الصور[عدل]

الأراك في ولاية أندرا براديش، الهند.


الأراك في ولاية أندرا براديش، الهند.
خصائص الأراك[عدل]
هناك خصائص كيميائية لعود شجرة الآراك ثمة دراسات تحليليه أجريت في بعض الجامعات الألمانية بطلب من الباحثين المهتمين بتطوير معاجين الأسنان فوجدوا ان عود الآراك يحتوي على عنصر الفلورين وهو عنصر مقاوم ضد التأثير الحامضي وكذالك عنصر الكلور وهو عنصر يقوم بإزالة الصبغات وكذالك سلفايوريا وهي مادة تقاوم وتقضي على البكتيرياء وقد أوصى مجمع معالجة الأسنان في ألمانيا مصانع معاجين الأسنان بإضافة هذه المادة للمعاجين. وهناك خصائص أخرى لعود الأراك حيث أن عود شجرة الأراك يغني عن الفرشاة والمعجون حيث أنه العود عبارة عن فرشاة وخصائص الكميائية للعود تغني عن المعجون ،وكذالك عود شجرة الآراك أوفر في المال من الفرشاة والمعجون ،وكذالك استخدام عود شجرة الآراك فيه إقتداء بما كان يفعله الرسول الكريم صلى الله عليه وسلم بالأستواك بعود شجرة الآراك .

انظر أيضاً[عدل]
الأراك
سواك
السواك في الإسلام
وصلات خارجيه[عدل]
الأراك في موقع منظمة الأغذية والزراعة
الأراك
مجلة البحوث الإسلامية
مراجع[عدل]
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب مذكور في : Species Plantarum. 1st Edition, Volume 1 معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358141 المؤلف: كارولوس لينيوس العنوان : Species Plantarum المجلد: 1 الصفحة: 122
^ معجم البلدان - ياقوت الحموي - ج2 صفحة 63
˅ ع ن ت
أنواع الأراك
أراك جنوبي  · أراك ثنائي الأزهار  · أراك دائري الأوراق  · أراك رؤيسي  · أراك زيتوني  · أراك ستوكي  · أراك سميك العروق  · أراك ضيق الأوراق  · أراك عثكولي  · أراك فارسي  · أراك مادوري  · أراك هندي  · أراك وايتي  · أراك وايتياني  · أراك كونيجي  · أراك وبري  ·
/////////////
قس پوخون سِواک در باسای اندونزی:
Pohon siwak (Salvadora persica, pohon sikat gigi, kayu sugi, bangsa Arab menyebutnya pohon Arak, Galenia asiatica, Pilu, Salvadora indica) adalah sejenis pohon yang termasuk ke dalam spesies Salvadora.[1][2]
Salvadora persica memiliki fungsi anti-urolithiatik.[3] Dahan dan akar pohon ini selama berabad-abad digunakan sebagai pembersih gigi alamiah, sebagai mana dahan ranting yang berserat dan lembut telah direkomendasikan oleh Organisasi Kesehatan Dunia (WHO) untuk membersihkan gigi dan mulut secara alami. Penelitian menunjukkan bahwa di dalam serat pohon ini mengandung bermacam-macam zat yang sangat bermanfaat, seperti fluoride, abrasive, antiseptik, astringent, deterjen, dan enzyme inhibitor. [4][5] [6][7] [8][9]
///////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس مِسواکی در سواحلی:
Mswaki au msuake ni majina ya miti mbalimbali wa familia Salvadoraceae, lakini spishi kuu iitwayo majina haya ni Salvadora persica. Spishi nyingine ni Dobera glabra na D. loranthifolia zinazoitwa msega na mkupa pia. Miti hii inatokea maeneo makavu ya Afrika na Mashariki ya Kati na hadi UhindiVitawi vya miti hii hutumika kama brashi ya meno na huitwa mswaki pia.
////////////
قس مسواک آغاچی در ترکی استانبولی:
Misvak ağacı (Salvadora persica), Salvadoraceae familyasından bitki türü.[1]
Kalem biçiminde kesilip yontulan dalları misvak adıyla insanlar tarafından diş temizleme malzemesi olarak kullanılır. Doğu Afrika'dan, Hindistan'a kadar uzanan bölgelerde yetişen bu step bitkisi bol, iktisatlı, pratik olmakla birlikte;[2] formalitesi az, kokusu güzel, meyvesi yenebilen bir bitkidir.[3]
//////////
Salvadora persica
From Wikipedia, the free encyclopedia
Salvadora persica
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
S. persica
Salvadora persica
L.
Salvadora persica (ArakGalenia asiaticaMeswakPeeluPīluSalvadora indica, or toothbrush treemustard treemustard bush), is a species of Salvadora.[1][2] Salvadora persica has antiurolithiatic properties.[3] Used for centuries as a natural toothbrush, its fibrous branches have been promoted by the World Health Organization for oral hygiene use.[citation needed] Research suggests that it contains a number of medically beneficial properties including abrasivesantisepticsastringentdetergentsenzyme inhibitors, and fluoride.[4][5][5][6][7][8]
/////////
&&&&&&&
کبد
بفتح کاف و کسر با و دال و بکسر کاف نیز و سکون با در هر دو آمده بفارسی جکر و بیونانی مروسیا و امروسیا نیز و برومی هفابرا و بترکی بورک و بهندی کلیجا نامند و کبد مونث است و مذکر نیز آمده و جمع آن اکباد و کبود و کفته اند کبد بالکسر و سکون با مفرد است
ماهیت آن
عضوی است مرکب و از جملۀ اعضاء رئیسۀ بدن حیوان و مبدأ قوت طبیعی و محل هضم کیموس و اخلاط است و بیان آن بتفصیل در کتب تشریح مذکور و بهترین آن کبد طیور است خصوصا دجاج و بط و اوز فربه جوان که غذای آنها فواکه و حبوب نضیجۀ شیرین باشد و بهترین مواشی جکر بزغاله و بچۀ کوسفند یکسالۀ فربه و بدترین آنها جکر حیوانات بزرک پیر خصوص حیوانات وحشی است
طبیعت آن
کرم و تر
افعال و خواص آن
غلیظ دیرهضم و خون متولد از ان بطئ السلوک در مجاری و سریع التعفن مکر آنکه با نمک و سرکه و آبکامه و دارچینی و کرویا و کشنیز خشک که بر آتش جید بریان نموده باشند مصلح آن در محرورین سرکه و کشنیز و در مبرودین ادویۀ حاره مذکورۀ و جوارشات مناسبه و چون شرحه نموده بر ان نمک و صمغ عربی پاشیده بریان نموده باشند جهت قرحۀ امعا و اسهال موثر بشرط آنکه قوت هاضمۀ معده قوی باشد و عاجز نیاید از هضم آن و بالخاصیه جکر بز محرک صرع مصروعین است و کبد حمار خوردن کباب آن ناشتا جهت صرع نافع و بدستور جکر کبک که خشک کرده کوبیده یک مثقال آن را بخورند و همچنین جکر موش و جکر خنزیر بری با سرکه جهت لدغ هوام و جکر ذئب جهت درد جکر و داء الذئب و جکر کلب و کلب کلب هر دو جهت کزیدۀ سک دیوانه و منع ترسیدن آن از آب اکلا و ضماد اکبد المعز خوردن جکر بریان کردۀ آن جهت صرع و بخار آن را کرفتن و آب مقطر از ان را در حین بریان کردن در چشم چکانیدن همه رافع شب کوری است کبد الوزغه چون جکر وزغه را بر دندان کرم خورده کذارند درد آن را ساکن کرداند و کسی که الماس خورده باشد چون جکر آن را بتار خیاطه بسته ببلعد و بعد از اندک زمانی بآهستکی برآورد کویند الماس بدان چسپیده برمی آید کبد الایل چون شرحه نموده و بران فلفل و دار فلفل کوبیده پاشیده کباب کنند و آب مقطر آن را در چشم کشند شب کوری را زائل کند و ابتدای نزول آب را مفید و بدستور چون خشک کنند و سوده در چشم کشند جهت هر دو علت مفید و بتفصیل خواص جکر هر حیوانی در طی ذکر آن ترقیم یافت و می یابد ان شاء اللّه تعالی
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
کبد. [ ک َ / ک ِ ۞ ] (ع اِ) جگر و گاه مذکر آید. ج ، اکباد و کُبود. (منتهی الارب ). || امعائی که برای جدا کردن صفرا درست شده ، مونث است و فراء گفته مذکر و مونث در آن یکسان است . ج ، اکباد، کبود. و جمع اخیر کم آمده است . (از اقرب الموارد).
|| کبد. [ ک َ ب ِ ] (ع اِ) جگر. ج ، اَکباد و کُبود. (منتهی الارب ). رجوع به جگر شود.
- ام ّ وجع الکبد ؛ گیاه باریکی است که میش آن را دوست دارد، گلش خاکی رنگ و در غلاف مدوری است ، برگهایش بسیار ریز و خاکی رنگ می باشد. (از اقرب الموارد). افنیقطس است و مولف جامع بغدادی غیر آن دانسته است . (تحفه  حکیم مومن ).
- کَبد الارض ؛ زر و سیمی که در کانهای زمین است . (اقرب الموارد).
- کبدالایل ؛ جگر گاو کوهی و بز کوهی . چون شرحه کنند و دارفلفل و فلفل سپید خرد کرده بر آن پاشند و بر آتش بریان کنند و رطوبت آن در چشم کشند شب کوری را زایل گرداند و ابتداء در فرو آمدن آب بغایت مفید بود. (اختیارات بدیعی ).
- کبدالحمار ؛ جگر خر. چون بریان کنند و بناشتا بخورند مصروع را مفید بود. (اختیارات بدیعی ).
- کبد الخنزیرالبری ؛ جگرخوک صحرایی . چون در سرکه نهند و بخورند گزیدگی جانوران را نافع بود. (اختیارات بدیعی ).
- کبدالضان ؛ جگر میش گوسفند. چون بریان کنند و بخورند نافع بود جهت کسی که لینت در طبیعت وی بود حبس کند. (اختیارات بدیعی ).
- کبدالطیر ؛ نیکوترین جگر مرغها جگر بط فربه نیکو بود یا مرغ خاصه چون علف وی فواکه پخته  شیرین داده باشند و طبیعت آن گرم و تر بود و خونی محمود از وی متولد شود و مصلح آن زیت و نمک بود. (اختیارات بدیعی ).
- کبدالکلب الکلب ؛ جگر سگ دیوانه . نافع بود کسی را که گزیده باشد چون بریان کرده بخورند منع ترسیدن از آب خوردن بکند و شفا بخشد. اختیارات بدیعی ).
- کبدالمعز ؛ جگر بز. شبکوری را نافع بود و خوردن و برطوبت آن کحل کردن چون بریان شود، و سر بر بخار آن داشتن همین عمل کند. (اختیارات بدیعی ).
- کبدالوزغه ؛ جگر وزغه . چون بر دندان کرم خورده نهند درد ساکن گرداند. (اختیارات بدیعی ).
///////////
جـِـگَر یا کَبـِد بزرگترین غده بدن است[۲] که در فعالیت‌های سوخت‌وساز بدن مانند گوارش نقش دارد.
تمام خون دستگاه گوارش توسط سیاهرگی به نام ورید پورت جمع‌آوری شده و وارد کبد می‌شود و تمام مواد جذب شده از لوله گوارشی از کبد عبور می‌کنند. دیگر کارهای کبد به دام انداختن سموم و تصفیه آنها با تبدیل کردنشان به مواد بی ضرر است. همچنین، این کبد است که متابولیسم داروها را در بدن بر عهده دارد. شرکت در خون سازی (در دوره پیش از تولد) و مقاومت در برابر عفونت‌ها، فراهم ساختن سریع انرژی در هنگام ضرورت، ذخیره آهن و... از دیگر فعالیتهای کبد است[۳]
سلولهای کبدی پروتئین‌های مختلفی را به طور دائمی می‌سازند از جمله آلبومین، پروترومبین، فیبرینوژن، لیپو پروتئینها و هپارین.[۴]
سلولهای کبدی مواد مختلفی از جمله تری گلیسریدها، گلیکوژن و ویتامینها را ذخیره می‌کنند.[۴]
کبد به عنوان یک سیستم بافری مهم برای گلوکز خون عمل می‌کند به این معنی که هنگامی که گلوکز خون بعد از صرف یک وعده غذا تا غلظت زیادی بالا می‌رود میزان ترشح انسولین نیز افزایش می‌یابد و در حدود ۳/۲ گلوکز جذب شده از روده بلافاصله به گلیکوژن تبدیل شده و در کبد ذخیره می‌شود. در طی ساعات بعد که غلظت گلوکز خون و نیز در این ترشح انسولین کاهش می‌یابد، کبد گلیکوژن را تجزیه و به گلوکز تبدیل می‌کند.
این تنظیم در بیماران با اختلالات کبدی تقریباً غیرممکن است.
///////////
قس کبد در عربی:
الكبد أكبر عضو غدي في الجسم وهو من ملحقات الأنبوب الهضمي يزن حوالي كيلو ونصف، ولونه بني أحمر، ومقسم لأربعة فصوص غير متساوية الحجم. ويقع في الجانب الأيمن من التجويف البطني تحت الحجاب الحاجز. وينقل إليه الدم عبر الشريان الكبدي الذي يحمل الدم والأكسجين من الأبهر. والوريد البابي ينقل إليه الدم حاملا الغذاء المهضوم من الأمعاء الدقيقة.
يلعب الكبد دورا أساسيا في الأيض وعدد من وظائف الجسم مثل نزع السمية كما يعمل كمركز تخزين للغليكوجين ومركز تصنيع لبروتينات المصوّرة (البلازما) الدموية.
/////////
قس قاراجییر در آذری:
Qaraciyər (yun. hepar, lat. jecur) İnsanda uyunsov dördbucaq şəklində, yastı və tutqun qırmızı rəngdə və 1500 qram ağırlığındadır. Qaraciyər asan kəsilir və didilir; ona görə çox vaxt yüngül bir təzyiqdən və ya zədədən tez parçalanır. Bədəndən çıxarılmış qaraciyər yumuşaq olduğu üçün öz şəklini itirir.
|| قاراجییر (یون. هپار، لاتینجه: jecur) اینسان‌دا اۇیونسوو دؤردبوجاق شکلین‌ده، یاستی و توتقون قیرمیزی رنگ‌ده و ۱۵۰۰ قرام آغیرلیغین‌دادیر. قاراجییر آسان کسیلیر و دیدیلیر؛ اوْنا گؤره چوْخ واخت یونگول بیر تضییق‌دن و یا زده‌دن تز پارچالانیر. بدن‌دن چیخاریلمیش قاراجییر یوموشاق اوْلدوغو اۆچون اؤز شکلینی ایتیریر. قاراجییرین ایکی سطحی: یوخاری چیخیق دیاف‌راقما سطحی و آشاغی باسیق ویسسرال سطحی . یوخاری سطحی پریتون‌دان عمله گلمیش واسطه‌سیله ایکی پایا بؤلونور: ساغ پای و سوْل پای ؛ ساغ پای سوْل پای‌دان بؤیوک و قالین‌دیر. دیاف‌راقما سطحین‌ده یوخاری حیصّه ، اؤن حیصّه ، ساغ حیصّه و دال حیصّه آییرد ادیلیر. آشاغی سطحی بیر آز آرخایا چوریلمیش‌دیر و اۆزرینده اۆچ شیریم واردی: بیری کین‌ده‌له‌ن قاراجییر قاپی‌سی و ایکی‌سی بویلامادیر (ساغ و سوْل).بۇ شیریملار هامی‌سی بیر یرده "ه" حرفینه بنزییر. ساغ بویلاما شیریمین اؤن حیصّه ‌سین‌ده اؤدلوک و آرخا حیصّه ‌سین‌ده آشاغی بوش ونا یرلشمیش‌دیر، اوْنا گؤره این حیصّه ‌یه اؤدلوک چوخورو ، آرخا حیصّه ‌یه دییلیر.
/////////////
قس در دیوِهی (مالدیوی):
މިއީ މޭގަނޑެވެ.ފުރަމޭ ނުވަތަ (އިނގިރޭސި ބަހުން: Liver) އަކީ އިންސާނާގެ ހަށިގަނޑުގައިވާ އެންމެ ބޮޑު ގުނަވަނެވެ.މިއީ ހަށިގަނޑުގައި ހިންގާ މެޓަބޮލިޒަމް(އިނގިރޭސި ބަހުން: Metabolism) ގެ މަސައްކަތުގައި މުހިއްމު ދައުރެއް އަދާކުރާ ގުނަވަނެކެވެ. މީގެ އިތުރުން ހަށިގަނޑުގައި ތަފާތު އެތައް ވަޒީފާތަކެއް މިގުނަވަނުން އަދާކުރެއެވެ. އޭގެ ތެރޭގައި ގްލައިކަޖަން(އިނގިރޭސި ބަހުން: Glycogen)ރައްކާކުރުން، ޕްލާޒްމާ ޕްރޮޓީން(އިނގިރޭސި ބަހުން:Plasma protein) އުފެއްދުން، އަދި ލޭގެ ތެރޭގައި ހުންނަ ވިހަސާފުކުރުން ހިމެނެއެވެ. ފުރަމޭގެ ބޮޑުބައި އޮންނަނީ ކަނާތް ފަރާތުގައެވެ. މިގުނަވަން އޮންނަނީފުއްޕާމޭއާއި ޑައަފްރަމްގެ ތިރިން ބަނޑާއި މޭ ގުޅޭ ހިސާބުގައެވެ. ފުރަމޭ އިން ބައިލް(އިނގިރޭސި ބަހުން: Bile) ކިޔާ ދިޔައެއް އުފައްދައެވެ. މިއީ ހަޖަމުކުރުމުގައި އެހީތެރިވެދޭ ދިޔައެވެ. ބޭސްވެރިކަމުގެ ދުނިޔޭގައި ބޭނުންކުރެވޭ ހެޕަޓިކް، ހެޕަޓޯ(އިނގިރޭސި ބަހުން: Hepatic/Hepato) ފަދަ ބަސްތަކުން ދޭހަކޮށްދެނީ ފުރަމޭ އާގުޅުންހުރި މިހެންނެވެ.
////////////
قس هاتی در باسای اندونزی:
Hati (bahasa Yunani: ἡπαρ, hēpar) merupakan kelenjar terbesar di dalam tubuh, terletak dalam rongga perut sebelah kanan, tepatnya di bawah diafragma. Berdasarkan fungsinya, hati juga termasuk sebagai alat ekskresi. Hal ini dikarenakan hati membantu fungsi ginjal dengan cara memecah beberapa senyawa yang bersifat racun dan menghasilkan amonia, urea, dan asam urat dengan memanfaatkan nitrogen dari asam amino. Proses pemecahan senyawa racun oleh hati disebut proses detoksifikasi.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس آتی در باسای جاوی:
Ati (basa Yunani: ἡπαρ, hēpar) arupa kelenjar paling gedhé ing njero awak, manggon ana njero rongga weteng sisih tengen, peneré ing sangisoré diafragma. Ati iku sawijining organ ing vertebrata, klebu menungsa. Organ iki duwé peran wigati ing métabolisme lan duwé sapérangan fungsi ing awak/badan klebu panyimpenan glikogen, sintesis protein plasma, lan netralaké obat. Ati uga mrodhuksi bile, kang wigati kanggo pancernan.
//////////
قس اینی در سواحلی:
Ini ni kiungo cha mwili, hasa wa binadamu na wanyama wa hali ya juu.
/////////
قس کِذِب در کردی:
Kezeb[2], kezeba reş[3] an jî ceger endamek di laşê mirov û ajalên movikdar e. Ew endameke navendî ye bo keristeguhartin (metabolism). Hemî keristeyên (xwirak) ku di rûviyan de tên wergirtin, di kezebê de tên pêvajotin û tiştên jehrî tên vekêşandin.
//////////
قس جیگر در ازبکی:
Jigar — hazm bezi. Odam va hayvonlarda ovqatning hazm boʻlishi va soʻrilishida qatnashadi, yogʻ va uglevodlarni zaxiraga yigʻadi. Xordali hayvonlar va odamda J. — murakkab, xayot uchun muhim aʼzo. Baliq va amfibiyalarda J. sudralib yuruvchilar, qushlar va sut emizuvchilardagiga nisbatan kattaroq; yirtqich hayvonlarda oʻtxoʻr hayvonlarnikiga nisbatan katta. J. shakli hayvonning gavda tuzilishiga bogʻliq.
/////////
قس کلیجه و جگر در پنجابی:
کلیجہ یا جگر ریڑھ دی ہڈی آلے جانداراں تے جنوراں دا اہم انگ اے۔ انسان دے پنڈے دا اک پاسہ اے جیڑا جیون لئی بڑا ضروری  اے۔ کلیجہ کئی کم کردا اے جناں چ پنڈے چ نہراں نوں مکاناں، پروٹین بنانا تے ایہو جئے کیمیکل بنانا جناں نال ہاضمہ ٹھیک ریندا اے۔ کلیجہ ناں کم کرے تے جنا اک دن نئی کڈ سکدا۔
کلیجہ میٹابولزم وچ اہم کم کردا اے تے جسم وچ کافی کم کردا اے، جناں وچ گلائیکوجن نوں جمع کرنا، رتے لعو دے ولگناں نوں توڑنا، پلازمہ پروٹین تیار کرنا، ہارمون بنانا تے زہر دا اثر کم کرنا شامل نیں۔ اے نچلے تڑھ وچ ہوندا اے۔ کلیجے وچ بائیل بندا اے جو چکنائی نوں ہضم کرن وچ مدد کردا اے۔ کلیجے دے ولگناں دا کم مالیکیولاں نوں بنانا تے توڑنا اے جو جسم دے نارمل کم کرن لئی ضروری نیں۔
///////////
قس اینه در پشتو:
اينه (په انگرېزي: Liver) په شمزۍ دارو او نورو ژويو کې يو حياتي اورگان دی. دا اورگان د انسانانو او ژويو په بدن کې ډېرې دندې ترسره کوي چې په دغو کې د بدن نازهرجن کول، د پروټينو جوړښت او هضمي کړنو کې اړين ژونکيميايي توکي جوړول دي. د ژوندي پاتې کېدو لپاره اينه يو اهم اورگان دی، که څه هم چې د اينې ډايليسېز د لنډې مودې لپاره کارېدلی شي خو دم مهال داسې هېڅ کومې لارې چارې نشته چې د اينې د نشتون جبران کړي.
د بدن همدا غړی په استقلاب کې ډېر اهم رول لري او په بدن کې يو شمېر کړنې لکه د گلايکوجن زېرمه، د وينې د سرو توکو تجزيه، د پلازما د پروټينونو جوړښت، هورموني توليد او د بدن نازهرجن کول د اينې له اهمې دندو شمېرل کېږي. اينه د پرين نه لاندې د گېډې په سيمه کې ځای پر ځای ده. دا اورگان يو الکلاين مرکب چې د تريخوب يا صفرا په نوم يادېږي جوړوي. د تريخوب دنده د بدن د شحمياتو هضمول دي. اينه له يو ځانگړي ژونپوهنيز ووب نه جوړ دی چې د ډېرې لوړې اندازې ژونکيميايي تعاملونو د زغملو او اداره کولو توان لري، په دغو ژونکيميايي تعاملونو کې د وړو او پېچلو ماليکيولونو جوړېدنې او ماتېدنې نغښتې دي، چې د حياتي کړنو لپاره ډېر ضروري دي.[1]
په طبي چارو کې اينې ته د هېپاټو يا هېپاټېک په نوم اشاره کېږي، دا اصطلاح د يوناني ژبې د هېپر (ἡπαρ) له نوم نه راوتلې چې د اينې په مانا دی. په عربي ژبه اينې ته کبد وييل کېږي.
///////////
قس جه رِگ در کردی سورانی:
جەرگ
لە ئینسایکڵۆپیدیای ئازادی ویکیپیدیاوە
یەکێکە لەو ئەندامانەی کە وا بۆ درێژە دان بە ژیان پێویستە و ئەگەر لە کار کەوێت ژیانی مرۆڤ تووشی مەترسیێکی زۆر دەبێت. جگەر ئەو جێگەیە کە ئەو ژەهرانە کە لە هەر ڕیگەیێکەوە دێنە ناو لەشی مرۆڤ تێیدا لە خوێن خاوێن دەبنەوە.
//////////
قس باویر!؟ در تاتاری:
Бавыр (лат. jecur, jecor, hepar, бор. грек. ἧπαρ) – умырткалылар организмында үт бүлеп чыгара һәм матдәләр алмашуга бәйләнешле башка кайбер процессларны башкара торган эчке орган. Бавыр диафрагма астында, ашказанының уң ягында урнашкан.
///////////
قس چی گر در تاجیکی:
ҷигар - кбд, кабид, узви ҳайвону одамро гӯянд. Ҷигар дар рафти ҳами хӯрок, мубодилаи моддаҳо, гардиши хун ва хунҳосилшавӣ иштирок мекунад. Ҷигар қариб дар ҳамаи маҷудоти зинда вуҷуд дорад.
//////////////
قس قاراجیگر در ترکی استانبولی:
Karaciğer, omurgalı ve bazı diğer hayvanlar için hayati bir organ olma özelliğini taşır. Karaciğerin detoksifikasyon, protein sentezi ve biyokimyasal sindirim için gerekli olan üretim de dahil olmak üzere geniş bir etki alanına sahiptir. Karaciğer yaşam için gerekli olan hayati bir organdır. Karaciğer yokluğunda veya işlev yitiminde, diyalizle kısa bir süre fonksiyonları devam ettirilebilir. Fakat karaciğerin fonksiyonunu, uzun süreli yokluğunda, telafi edebilmein hiçbir yolu yoktur. Karaciğer organ metabolizmasında önemli bir rol oynar. Glikojen depolanması, kırmızı kan hücrelerinin üretimi, plazma ve protein sentezi, hormon üretimi ve detosifikasyon ayrışma da dahil olmak üzere vücutta daha birçok alanda işlevi vardır. Karaciğer karında, abdominal-pelvik bölgede diyaframın altında bulunmaktadır. Karaciğer ayrıca yağ sindirimine yardımcı alkali bileşik bir sıvı olan safra üretir. Ayrıca çok özel doku sentezi ve birçoğu normal yaşamsal işlevler için gerekli olan küçük ve karmaşık moleküller de dahil olmak üzere yüksek hacimli biyokimyasal reaksiyonları düzenler.
Tıbbi literatürde çoğunlukla karaciğer anlamına gelen hepar (ἡπαρ) ve Yunanca kelime kökenli hepato terimi kullanılır.
///////////
قس باغیر در ترکمنی:
BAGYR (hepar) — janly organnzmleriň iýmit sindirişine we madda çalşygyna gatnaşýan iň uly mäz. Oňurgasyz haýwailaryň Bagrynda iýmit maddalary (uglewodlar, ýaglar) zapas saklanýar. Hordaly jandarlarda we adamlarda Bagyr öt işläp çykarýar hem-de organizmde madda çalşygy bilen baglanyşykly prosseslere gatnaşýar. Bagyryň ähmieti diňe bir iýmiti gaýtadan işlemek we snňdirmek bilen çäklenmän, eýsem ol organizmde bolup geçýän ähli biohimiki özgerişlerde-de uly rol oýnaýar. Adamyň Bagyrynyň agramy 1,5–2 kg bolup, ol garyn boşlugynyň sag tarapynda, gapyrgalaryň eteginde ýerleşýär. Onuň gurluşy örän çylşyrymlydyr. Bagyryň aşak tarapyndan onuň içine portal wenasy, 15. arteriýasy we nerwler girýär. Içegelerde siňen iýmit maddalaryny alyp gaýdýan gan damarlary ilki bilen portal wenasyna gelip Bagyra girýär we ol ýerde kapillýarlara bölünýär. Kapillýarlardan gaýdan has owunçak wenajyklar bir-birleri bilen birigip, aşaky köwek wena goşulýan Bagyr wenalaryny emele getiräärler. Şeýdip gan Bagyryň öýjüklerinden süzülip geçende, käbir maddalar himiki özgerişlere sezewar bolýar. Mes., Bagyr kapillýarlaryndaky ganda glýukozanyň mukdary 0,12%-den köp bolsa, ony Bagyryň öýjükleri glikogene öwrüp özünde saklaýar. Organizme glýukoza köp gerek bolanda (ganyň düzüminde 0,1 %-e çenli azalanda), Bagyrdaky glikogen glýukoza öwrülnp gana goşulýar. Bagyr özünden geçýän gany arassalamak bilen goranyş funksiýasyny hem ýerine etirýär. Iýmit siňdnrilende emele gelýän we mikroorganizmleriň içegede döredýän ençeme zäherli maddalary hem gana goşulyp, Bagyra golýär we himiki özgerişlere sezewar bolup, olary zähersizlendirýär. Şeýlelikde, Bagyr organizm üçin maddalaryň himiki özgerişleriniň laboratoriýasy bolup, ol bedende bolup geçýän hemme prosseslere aktiw gatnaşýar. Galybersede, Bagyr maddalarysň birnäçesini (uglewodlary, beloklary, witaminleri we ş. m.) gerek bolýança özünde ätiýaç saklaýar. Ol beloklary sintezleýär, iýmitdäki aminok-talardan ganyň plazmasyndaky albuminleri, globulinleri we fibrinogeni sintezleýär.
//////////
قس جِگَر در اردو:
جگر (liver) جس کو علم طب و حکمت میں کبد بھی کہا جاتا ہے، ایک ایسا عضو کے کہ جو رنگت میں گہراسرخ اور نرم گوشت کی مانند ہوتا ہے۔ جگر کو انسانی جسم کا سب سے بڑا اندرونی عضو تسلیم کیا جاتا ہے اور یہ اپنے مقام کے اعتبار سے بطن کے بالائی اور دائیں جانب کے حصے میں نچلی پسلیوں کے پیچھے اور سینےکو بطن سے جدا کرنے والے diaphragm کے بالکل نیچے واقع ہوتا ہے۔ جگر جاندار کے جسم میں حیات(بالفاظ دیگر عملِ استقلاب (metabolism)) کو برقرار رکھنے میں انتہائی اہم کردار ادا کرتا ہے اور طبی شواہد کے مطابق اسکے افعال کی غیر موجودگی میں انسان لگ بھگ عرصہ چوبیس گھنٹے سے زائد جی نہیں  سکتا۔
/////////////
قس جىگەر در اویغوری
//////////////
قس کِضِبه در زازاکی:
Kezebe Organode tenefüs kerdena. Hawa u Elementun Kimyaviyeke vucude insanande devir bene Kezebe hetra yene idare kerdene. Kare xo :ihtiva kerdene Sipeye_hak,Werdoxura Seker u Vitaminu tedarik kerdene,nini muhafaza kerdene,iyeke endi thoayre nebeneki tever estene yaki iyeke vucudire lozume u loqla /roqıla`ra yene ihnu Goyne miştene, meddune zehirun vucudire tever eşteneki hete karra Kezebe gureto xo ser u xore kerda vezifa.
///////////
Liver
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Liver (disambiguation).
Liver
Human liver shown in abdomen
Location of human liver (in red) in animation
Details
Identifiers
Jecur, iecur
Hepar (ἧπαρ)
root hepat- (ἡπατ-)
Labeled Human liver
The liver is a vital organ only found in vertebrates.[2][3] In humans, it is located in the upper right quadrant of the abdomen, below the diaphragm. The liver has a wide range of functions, including detoxification of various metabolitesprotein synthesis, and the production of biochemicals necessary for digestion.[4] It also plays a role in metabolism, regulation of glycogen storage, decomposition of red blood cells and hormone production.[4]
The liver is a gland. It is an accessory digestive gland and produces bile, an alkaline compound which aids in digestion via the emulsification of lipids. The gallbladder, a small pouch that sits just under the liver, stores bile produced by the liver.[5] The liver's highly specialized tissue consisting of mostly hepatocytes regulates a wide variety of high-volume biochemical reactions, including the synthesis and breakdown of small and complex molecules, many of which are necessary for normal vital functions.[6] Estimates regarding the organ's total number of functions vary, but textbooks generally cite it being around 500.[7]
Terminology related to the liver often starts in hepat- from ἡπατο-, the Greek word for liver.[8]
There is currently no way to compensate for the absence of liver function in the long term, although liver dialysis techniques can be used in the short term. Artificial livers are yet to be developed to promote long term replacement in the absence of the liver. As of now,[9] liver transplantation is the only option for complete liver failure.
&&&&&&&
کبر
بفتح کاف و با و راء مهمله لغت عربی است و یا معرب از فارسی و بیونانی اثونیطس و قبارس نیز و بسریانی قبار و برومی قباریش و بشیرازی کورک نامند
ماهیت آن
ثمر نباتی است خاردار و پرشاخ و اکثر شاخهای آن منبسط بر روی زمین و برک آن اندک پهن و کل آن در غلافی سبز بمقدار زیتون کوچک و دانۀ نخودی و بعد شکفتن کل آن سفید در وسط آن تارها شبیه بموی و ثمر آنکه خیار کبر نامند از بلوط بزرکتر و بقدر خیار کوچکی و بعد رسیدن شکفته مغز آن سرخ رنک و تخم آن زرد و با رطوبت و لزجی و طعم آن اندک شیرین و با تلخی و قبض و عفوصت کمی و هرچند رسیده تر باشد تلخی و عفوصت آن کمتر و شیرینی زیاده کردد و بیخ آن سفید بزرک طولانی و پوست آن ضخیم و از چوب وسط آن بعد خشک شدن اکثر جدا کردد و طعم جمیع اجزای آن تلخ خصوصا بیخ آن در حرفت و مرارت و اندک ملوحتی است و غنچۀ کل و ثمر کوچک نارس آن را نیز در آب نمک شیرین نموده محلل می نمایند و بیخ آن قویتر از سائر اجزای آن اکثر مستعمل و منبت آن خرابها و سنگلاخها و زمینهای خشن و آنچه قریب به آب و زمینهای نم ناک باشد نفاخ ردی و مفسد
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و آنچه در بلاد حارۀ یابسه بهم رسد تا سوم
افعال و خواص آن
مفتح و جالی و محلل و ملطف و مقطع بلغم و سودا و اخلاط لزجه اعضاء الراس و العصب جهت امراض باردۀ دماغیه مانند فالج و استرخا و خدر و اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس نافع بسبب عفوصت و قبضی که دارد و ضماد تازۀ آن جهت فسخ عضل و خائیدن پوست آن جالب رطوبات دماغ و مسکن درد دندان و بدستور خائیدن پوست تازۀ آن و یا برک آن و مضمضه بسرکۀ خمری که پوست آن و یا تخم آن در ان جوشانیده باشند مسکن درد دندان و مفتح سدد دماغی و منقی دماغ و قطور عصارۀ آن در کوش کشندۀ کرم آن و شستن سر به آب طبیخ آن رافع کچلی اعضاء الصدر با ادویۀ خوش بو مانند سنبل الطیب و اسطوخودوس و اذخر و عسل محلل بلغم سینه و مخرج آن و مسکن اوجاع صدر و نمک پروردۀ آن جهت ربو و غرغره بطبیخ آن دافع بلغم از اعضای تنفس اعضاء الغذاء و النفض مقوی احشا و محلل ریاح و مفتح سدۀ کبد و طحال و مسهل خلط خام و مدر مرۀ سودا و قاتل دیدان امعا و مدر بول و حیض و زیاده کنندۀ قوت باه و خوردن نمک سود آن پیش از طعام ملین بطن و بهترین دوائی است از برای سپرز خصوص پروردۀ آن با عسل و سرکه و بسا است که استفراغ می نماید از طحال مادۀ غلیظ سوداوی را باسهال و ادرار و بعد از ان صحت حاصل می کردد و با فلفل و سداب جهت تفتیح سدۀ کبد بارده و خوردن مخلل آن چهل روز متوالی رافع سپرز و آشامیدن آب برک آن کشنده و مخرج اقسام کرم معده و امعا و ضماد آن با آرد جو یا ترمس محلل ورم طحال خصوصا با سرکه مدر بول و حیض و جهت بواسیر و ازدیاد باه خصوصا شیرین ناکردۀ تلخ آن و بخور آن جهت بواسیر نافع الاورام و البثور ضماد پوست تازه و یا خشک آن و یا برک آن با ادویۀ مناسبه محلل خنازیر و اورام صلبه و با سرکه رافع بهق و قوبا و بدستور برک آن با ادویۀ مناسبه کاسرقوت آن و جهت خنازیر رقبه و اورام غلیظۀ آن و زیر بغل و کش ران از اعضای رخوه مجرب القروح و الجروح ضماد تازۀ آن جهت قروح خبیثه و وسخه و مجفف آنها الات المفاصل جهت عرق النسا و اوجاع ورک شربا و احتقانا بعصیر آن السموم تریاق اکثر سموم است شربا و ضمادا خصوص با شراب و کل آن قبل از شکفتن در دوم کرم و خشک و ملطف و مقطع و در جمیع افعال مانند بیخ آن و از ان ضعیف تر و ذرور آن رافع نواصیر چشم و مخلل آن لذیذ و مشهی و رافع سپرز و جالی بلغم و مفتح سدۀ جکر و سپرز و مصدع محرورین و بدستور مخلل خیار آن و خیار آن کرم و تر و تخم آن در سوم کرم و خشک و خیار رسیدۀ آن بدون مضغ تخم آن ناشتا ملین طبع و مفسد معده و ساق و برک آن در آخر اول کرم و خشک و در افعال ضعیف تر از کل آن و محلل خنازیر و نواصیر چشم و عصارۀ آن کشنده اقسام کرم معده و ضماد آن با زفت رافع قروح شهدیه و قروح خبیثه و بغایت محلل خنازیر و سائر اورام بلغمیه در جمیع افعال ساق آن قویتر از برک آن و غرغره بطبیخ جمیع اجزای آن منقی دماغ و مفتح سدد دماغ و صدر مقدار شربت از آب آن تا هشت درم که با سرکه و عسل و شکر بنوشند و از بیخ آن تا سه درم و در مطبوخ تا هفت مثقال مضر معدۀ محرورین مصلح آن سکنجبین مضر مثانه مصلح آن انیسون و اسطوخودوس مضر کرده مصلح آن خولنجان و عسل و هریک از اجزای آن بدل دیکری و کامخ کبر مهزل و محلل طحال و بهتر از کبر و مضر دماغ و معده مصلح آن غرغره به آب سرد و آشامیدن آنست
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
کبر. [ ک َ ب َ ] (اِ) ۞ درخت اصف و عامه آن را کُبّار و قُبّار گویند. (از اقرب الموارد). نباتی است وعامه آن را کُبار گویند. ج ، کِبار و اکبار. (منتهی الارب ). رستنیی باشد که در سرکه پرورده کنند و خورند و در دواها نیز بکار برند خصوصاً خنازیر را نافع است اگر با سرکه طلا کنند و به عربی اصف خوانند. (برهان ). میوه  ترش مزه که از آن آچار سازند. فارسی آن کور با واو است و کبر معرب آن است . (آنندراج ). قبار. (داود انطاکی جزء 1 ص 141) (منتهی الارب ). لصف . اَصف . کبر. خرنوب نبطی . کورز. کَورک . کور. اخلود. کورزه . (یادداشت مولف ). نباتی است خاردار و پر شاخ و برگش باریک و غلاف گل او مثل زیتون و گلش سفید و در وسط آن چیزی شبیه به موی و ثمرش که خیار کبر نامند از بلوط درازتر و تخم او زرد و با رطوبت لزجه و در خرابه ها و کوهها بسیار می باشد و بیخ او و پوست بیخ آن قویتر از سایر اجزاست . (تحفه  حکیم مومن ). کبر دارای تخمدان یک خانه است و در خرابه ها می روید و گلهای آن شبیه به خاجیان است و غنچه های نشکفته  آن برای ساختن ترشی بکار می رود و مدور است . (گیاه شناسی حسین گل گلاب ص 210): پس نوشیروان صندوقی بخواست بگشاد و صندوقچه ای از او بیرون کرد و مشتی کبر از آنجا برآورد و رسول را داد گفت در ولایت شما از این بود؟ رسول گفت بسیار باشد نوشیروان گفت برو ملک هند را بگوی نخست ولایت خویش آبادان کن که همه ویران گشته است [ و کَور گرفته است ] بعد از آن طمع در مملکت آبادان کن که اگرتمامت مملکت من بگردی و یک بن کبر جویی نیابی و اگرمن بشنوم که در ولایت من یک بن کبر است عامل آنجا رابردار کنم . (نصیحةالملوک چ جلال الدین همایی ص 111).
هر هویجی باشدش کردی دگر
در میان باغ از سیر و کبر.
مولوی .
/////////////
کبر (نام علمی: Capparis spinosa) گیاهی از راسته میخک‌سانان (Caryophyllales)، تیره کبریان (Capparaceae)، سرده کبرها (Capparis) است.


میوه نمک‌سود کبر.
محتویات  [نمایش]
رویشگاه[ویرایش]
کبر گیاهی بومی مدیترانه، در آب و هوای مرطوب و گرم کشورهای قبرس، ایتالیا، یونان، آفریقای شمالی و برخی مناطق آسیا به عمل می آید.

کبر در ایران همچنین در بلندی‌های بالای ۲۵۰۰ متر در استان ایلام، پارس، بوشهر، کرمانشاه، خوزستان ، کهگیلویه و بویراحمد ، یزد،کرمان وجنوب استان کرمان(ارتفاعات روستای اسلام اباد شیبکوه شهرستان منوجان) می‌روید(به اسم محلی یاردون در ایلام و در دهلران به اسم "باکِه" شناخته می شود). در منطقه نوجین از بخش های شهرستان فراشبند در جنوب غرب استان فارس یکی از مرغوبترین میوه‌های گیاه کَبَر که به زبان بومی به آن لیجین یا لگجی گفته می‌شود به دست می‌آید و وارد بازارهای شهرستانهای همسایه به ویژه کازرون می‌گردد. این گیاه در شهر بدخشان افغانستان و هم در کشور های تاجکستان و ازبکستان می روید.این گیاه در استان کرمان شهرستان ارزوئیه فراوان یافت میشود و با نام دک و دهک شناخته میشود و همچنین در روستای سیمکوئیه در استان یزد از توابع شهرستان بهاباد نیز یافت می شود. در ضمن در شهرستان رامهرمز استان خوزستان به وفور یافت میشود اکثریت مردم رامهرمز به آن لگجی می گویند و بیشتر میوه رسیده آن را بصورت خام می خورند و یه عده ای کم از مردم رامهرمز ازآن ترشی درست می کنند. در ضمن به عیقده مردم محلی غذای محبوب روباه در فصل بهار می باشد. در آبادان به زبان عربی به این گیاه که به صورت خودرو در بیشتر مناطق شهر و زمینهای بایر اطراف و بیابانها می روید شِفِلّح گفته می شود که اهالی از آن جهت مصرف خام خواری و همچنین تهیه ترشی استفاده مینمایند.

گیاه‌شناسی[ویرایش]
Thomé Capparis spinosa clean.jpg
کبر گیاهی بوته مانند است و دارای شاخه‌های چوبی باریک و دراز است که شاخه‌های کهنسال آن بی برگ ولی شاخه‌های جوان آن دارای برگ‌های کوچک، باریک و به درازای ۱۲۴ میلیمتر و منتهی به نوک خار مانند است.

این گیاه ریشه بسیار سخت و بلند با پوست کلفت دارد که پس از خشک شدن از مغز چوبی آن جدا می‌شود. این گیاه ممکن است تا سی سال عمر کند.

میوه این گیاه کروی شکل (به درشتی یک گیلاس کوچک)، بدون تار و به رنگ سبز با خطوط موازی سبز و یا زرد کمرنگ است و درون میوه آن قرمز و پر از دانه‌های کوچک و لزج است.

مصرف غذایی[ویرایش]
در استان فارس از میوه‌های کَبَر بعد از تلخی زدایی ترشی تهیه می شود.

کیپر یک جزء جدانشدنی از غذاهای ایتالیایی مخصوصاً غذاهای سیسیلی و جنوب ایتالیا است. از کیپر به وفور در انواع سالادها، سالادهای پاستا، پیتزا، خوراک‌های گوشتی و انواع سس‌های پاستا استفاده می شود. [۱]

ویژگیهای دارویی[ویرایش]
این گیاه در پزشکی کهن یونانی و عرب مورد استفاده قرار می گرفته است. پوست این گیاه مزه ی تند و گس و اثر آرام کننده، معرق و نرم کننده دارد و در رفع سرفه و آرام کردن حملات آسم و دفع کرم کارساز بوده و در درمان دانه‌های پوستی سودمند است.شیخ الرئیس بوعلی سینا می فرماید: سپرز(طحال)را از ماده سودایی پاک کند و بعد از آن بهبود کامل حاصل شود. پرورده آن با سرکه و عسل دافع و خارج کننده سموم بدن و مدر سودا است.

ریشه کبر جهت بهبود فالج و برخی از امراض سیستم عصبی که ناشی از افزایش سردی و یا رطوبات است بسیار نافع است.

همچنین ترکیب آن با ادویه های معطر مانند سنبل الطیب، اسطوخودوس، اذخر و عسل تحلیل برنده و خارج کننده ترشحات لزج سینه است و چون قاطع بلغم است از این رو برای دردهای مفصلی و سیاتیک و نقرس چه بصورت خوراکی و چه ضماد آن نافع است.

ترشح ادرار و حیض را زیاد می کند و برای بازشدن خون قاعدگی در موارد قطع آن در زنان جوان مؤثر است و نیروی جنسی را افزایش می دهد.

پانویس[ویرایش]
پرش به بالا [۱]، سایت پارسه گرد
جستارهای وابسته[ویرایش]
فهرست گیاهان
منابع[ویرایش]
مرکز گردشگری علمی فرهنگی دانشجویان ایران
ویکی‌پدیای انگلیسی، نسخه ۱ فوریه ۲۰۰۷.
سلامت نیوز
///////////
قس قَبَّار، كَبَر، شَفَلَّح، أَصَف در عربی:
القَبَّار أو الكَبَر[2] أو الشَفَلَّح[2] أو الأَصَف[2] (باللاتينية: Capparis spinosa) هي شجيرة تنتمي للفصيلة القبارية تعيش في حوض البحر الأبيض المتوسط وتنمو على الجدران وفي المناطق المحجرة وعلى جوانب الطرق وعند الشواطئ الصخرية.
محتويات
  [أظهر] 
الوصف النباتي[عدل]
نبات القبار L.
  • الشجيرة معمرة، شائكة، خضراء رمادية ذات أفرع عديدة، خشبية زاحفة متسلقة يصل طولها إلى 70 سم.
  • الأوراق خضراء شاحبة، لحمية، مدورة.
  • الأزهار وردية-بيضاء كبيرة تتميز بوجود عدد كبير من الأسدية البارزة ذات اللون البنفسجي الفاتح.
  • الثمار كمثرية يتراوح طولها بين - 2.5 - 5 سم ذات لون أخضر داكن وعندما تنضج الثمرة تنشطر كاشفة عن لب أحمر اللون به عدد كبير من  البذور.
شجيرة قبار L.
البيئة[عدل]
ذات مدى بيئي واسع تنمو الشجرة في المناطق الجبلية على المنحدرات وفي المناطق الهامشية وفي الصحاري وفي الترب الصخرية والكلسية والجبسية، وهي تتحمل الظروف القاسية.
التزهير و الأثمار[عدل]
ثمار الكبر
يستمر تشكل الازهار من 15 أيار/ماي حتى 15 أيلول/سبتمبر و تتشكل الثمار باستمرار وتنضج بشكل متتابع تبعاً لوقت عقدها.
المناطق المنتجة[عدل]
في أوروبا تعتبر فرنسا و إسبانيا أهم منتجين كما ينتج في المغرب و معظم منتجات القبار الموجودة في أسواق أوروبا وأميريكا هي مستوردة من  المغرب وكذلك في العراق في الهضبة الغربية في الأنبار خصوصا على ضفاف نهر الفرات في راوة وعنه وهيت والقائم وفي الرمادي أيضا..
القبار و المطبخ[عدل]
ثمار الكبر مخللة في مرطبان
تعرف النبتة بثمارها التي تستهلك عادة على شكل مخلل. يستخدم الكبر المملح و المخلل في العديد من مأكولات المطبخ المتوسطي مثل السلطات،الباستا، البيتزا، البريك وغيرها.
البراعم الزهرية الصغيرة تخلل و أيضا الثمار تؤكل كمخلل و يستخدم اليونان الأوراق في السلطات ويعتبر منكه للطعام والصلصات كبهار.
أحياناً يؤكل لب ثمارها الكمثرية وطعمه حلو أما القشرة فلا تؤكل ، والبذور حارة لاذعة في حالة قضمها ولذا ينصح ببلعها مع اللب .
عسل القبار "الشفلح[عدل]
  • يزهر القبار في وقت ما يسمى عصة المرعى حيث يندر الرحيق ويعتبر عسل القبار إضافة إلى فوائدة الطبية الكبيرة مقوي جنسي بجدارة.
الأهمية الطبية[عدل]
للقبار فوائد طبية مثل كونه منشط جنسي أو استعمال جذوره في علاج بعض الالتهابات المستعصية.[3]
تحذير[عدل]
هذه الشجرة مؤى للكثير من الثعابين وذلك لكثافتها لذا يجب الاٍحتياط قبل قطع الثمار للتأكد من عدم وجود أي ثعبان بداخلها وذلك برمي حجرة أو تحريكها بعصا.
أنظر أيضاً[عدل]

زهرة القبار
مصادر[عدل]
1.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في : Species Plantarum. 1st Edition, Volume 1 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجيhttp://biodiversitylibrary.org/page/358522 — المؤلفكارولوس لينيوس — العنوان : Species Plantarum — المجلد: 1 الصفحة:  503
2.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب ت «هو الكَبَر، وهو الأَصَف هو شيء يوجد عند أصوله، وثمره هو الشفلّح.» ابن البيطار، تفسير كتاب دياسقوريدوس في الأدوية المفردة.
3.      ^ العبد، حسن. 2006. الكشف عن نبات طبي سوري يدعى القبار يضاهي " الفياغرا ". موقع سيريا نيوز [1] تاريخ الولوج 1 تشرين الأول 2009

في كومنز صور وملفات عنقبار
////////////
قس تیکانلی کِور در آذری:
Tikanlı kəvər (lat. Capparis spinosa) — kəvərkimilər fəsiləsindən bitki növü. Azərbaycanda tikanlı kəvər ancaq yabanı növü halda yayılmışdır. Yarımkol bitki olub, 2 m-ə qədər uzunluqda budaqları var. Yarpağı girdə-yumurtavarı, yaxud ellipsvarı olub, saplaqlıdır. Çiçəkləri iri, rəngli ağ olub, tək-tək halda yarpaqların qultuğunda yerləşir. Meyvəsi giləmeyvəyə bənzəyən qutucuqdan ibarətdir. Toxumları kürəvarıdır, tünd-qonur rənglidir, təqribən qaraya çalır. Bitki may-iyul aylarında çiçəkləyir, meyvələri avqustda yetişir. Azərbaycanda kəvər Samur – Dəvəçi ovalıqlarında, Abşeronda, Kür – Araz çayları ovalıqlarında, Lənkəran və Naxçıvanın dağ ətəyi sahələrində yayılmışdır. Xüsusən, qeyd edilən rayonların ovalıqlarında, aşağı dağ qurşağında, yarımsəhralıq yerlərdə ehtiyatı daha çoxdur.
///////////
قس در عبری با فیلترشکن!
//////////////
قس کِمبِر در کردی:
Kember (Capparis spinosa), gihayek, kulîlk û fêkiya wê ye. Turşûya fêkiya wê jî dihê çêkirin.
/////////
قس گِبره اوتو در ترکی استانبولی:
Gebre otu (Capparis spinosa) veya Kapari, Capparaceae familyasından dikenli bir bitki türü.

Özellikleri[değiştir | kaynağı değiştir]
Özellikle Akdeniz ikliminin etkili olduğu yerlerde yetişse de, Karadeniz sahili dışında tüm bölgelerde görülebilir. İklimin uygun olduğu yerlerde denizden 1800 m yükseklerde de yetişebilir. Güneşi seven bir bitki olan gebre otu, hassas bir bitki olmadığı için duvar diplerinde bile rahatlıkla yetişebilir. İklime göre, mayıstan itibaren çiçeklenme dönemi sürekli olarak devam ederek ağustos-eylül zamanı karpuza benzeyen meyveleri vardır.
///////////
Caper
From Wikipedia, the free encyclopedia
For other uses, see Caper (disambiguation).
Capparis spinosa
Illustration by Otto Wilhelm Thomé
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
C. spinosa
Capparis spinosa
Linnaeus, 1753
Synonymy[show]
Capparis spinosa, the caper bush, also called Flinders rose,[2] is a perennial plant that bears rounded, fleshy leaves and large white to pinkish-white flowers.[3][4][5]
The plant is best known for the edible flower buds (capers), often used as a seasoning, and the fruit (caper berries), both of which are usually consumed pickled. Other species of Capparis are also picked along with C. spinosa for their buds or fruits. Other parts of Capparis plants are used in the manufacture of medicines and cosmetics.
Capparis spinosa is found in the wild in the MediterraneanEast AfricaMadagascar, South-Western and Central Asia, the Himalayas, the Pacific IslandsIndomalaya, and Australia.[6] It is present in almost all the circum-Mediterranean countries, and is included in the flora of most of them, but whether it is indigenous to this region is uncertain. Although the flora of the Mediterranean region has considerable endemism, the caper bush could have originated in the tropics, and later been naturalized to the Mediterranean basin.[7]
The taxonomic status of the species is controversial and unsettled. Species within the genus Capparis are highly variable, and interspecific hybrids have been common throughout the evolutionary history of the genus. As a result, some authors have considered C. spinosa to be composed of multiple distinct species,[8] others that the taxon is a single species with multiple varieties or subspecies,[9][10] or that the taxon C. spinosa is a hybrid between C. orientalis and C. sicula.[11]
//////////
/////////
//////////////