مصوص
بفتح میم و ضم صاد و سکون واو و صاد مهمله
ماهیت آن
باصطلاح اطبا عبارت از سیخ کباب چاشنی دار است حقیقه و مجازا بر
قلایای چاشنی دار و مزورات نیز اطلاق می نمایند که از جوجه و یا مرغ جوان فربه یا کوشت
برۀ املک و یا بزغاله هریک که خواهند با سبزی های مناسبه مانند برک خرفه و کاسنی و
اسفناخ و کشنیز تازه و برک عنب الثعلب و امثال اینها و ابازیر حارۀ مناسبه و ادویۀ
خوش بو بحسب احتیاج پخته با آب زرشک و با انار ترش و یا سماق و امثال اینها ترش نموده
و چاشنی از شکر کرفته تناول می نمایند اکر چاشنی دار منظور باشد و اکر ساده مطلوب باشد
بی ترشی و چاشنی
طبیعت آن
بحسب ترکیب اجزای آن مختلف کردد
افعال و خواص آن
صالح الغذاء سریع الهضم جهت صاحبان امزجۀ حاره و معده و کبد حار
و غلبۀ صفرا و امراض حاره و صفراویه و اسهال حادث از حرارت و صفرا و حمیات حارۀ حاده
نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
مصوص . [ م َ ] (ع ص ، اِ) زنی که هنگام
جماع شیفتگی کند بر مرد. (غیاث ) (ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || کُسی که بمکد تری
بالای نره را. ج ، مصائص . (از منتهی الارب ) (از ناظم الاطباء)(از آنندراج ). || طعامی
که از گوشت پخته درسرکه انداخته سازند و یا مخصوصاً از گوشت مرغ ساخته شده باشد. (ناظم
الاطباء). طعامی که گوشت پخته را درسرکه اندازند یا از مرغ جوزه و کبوتر بچه و جز آن
ترتیب دهند یا از گوشت طیور باشد خاصة. ج ، مصائص . (منتهی الارب ). کبک بریان درسرکه
افکنده . (دهار). کبک بریان کرده در سرکه . (مهذب الاسماء). مرغ بریان که از ادویه گرم مانند کرفس و زیره و سداب پر کرده و در سرکه
پرورده باشند. (آنندراج ) (غیاث ). غذایی است که از جوجه مرغ جوان و سبزیهای سرد و
گرم و ادویه خوشبوی به حسب احتیاج ترتیب دهند
و قسمی را به آب میوه های ترش بجوشانند و منافع هر یک تابع اجزای اوست . (تحفه
حکیم مومن) : اگر حرکات سخت نباشد در سکباج ومصوص دارچین و سنبل درافکندن . (ذخیره خوارزمشاهی ).طعام را در زیربا و شوربا به گوشت
کبک و دراج و تذرو و طیهوج و مصوص موافق بود. (ذخیره خوارزمشاهی ).
مصوص سرایی وریچار نغز
ز بادام و پسته برآورده مغز.
نظامی .
- مصوص کرده ؛ بریان کرده
در سرکه انداخته . گوشت پخته در سرکه
انداخته : قریض از گوشت بزغاله و گوساله خرد
وماهی تازه خرد مصوص کرده موافق باشد. (ذخیره خوارزمشاهی ). و چون از بیضه بیرون آیند طعام مرغ
خانگی مصوص کرده به آن ... دهند. (ذخیره خوارزمشاهی
). و ماهی تازه خرد مصوص کرده . (ذخیره خوارزمشاهی ).
&&&&&&&&
مض
بفتح میم و ضاد معجمه لغت عربی است
ماهیت آن
رمان بری است و کویند ثمر آن حب القلقل است حکیم میر عبد الحمید
در حاشیۀ تحفه نوشته که در حوالی کورکه پور از صوبۀ اوده و از بلاد هند کثیر الوجود
است و سه چهار برک از زمین برآمده کل می کند کلی مانند کل انار و برک آن شبیه ببرک
کاسنی و اصلا چوب ندارد و انار آن بقدر انار وسطی و بر روی زمین می رسد و طعم آن شیرین
و خستۀ آن بزرک
افعال و خواص آن
ضماد بیخ آن با مساوی آن صبر سقوطری و طین ارمنی جهت وجع ضربه و
سقطه در دو سه دفعه رفع الم آن می کند و مجرب است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
مض . [ م َ ] (ع اِ) رمان البر. (بحر الجواهر)
(یادداشت مولف ). رمان البر و میوه آن حب الفلفل
[ کذا ] است . (تذکره داوود ضریر انطاکی
). به ضاد معجمه ، رمان البر است و ثمرش حب القلقل . (از تحفه حکیم مومن). و رجوع به
حب القلقل شود.
///////////////
رمان البر. [ رُم ْما نُل ْ ب َرر ] (ع
اِ مرکب ) رمان بری . درختی است که به درخت انار ماند و کوچکتر از او، حب قلقل دانه وی است و مغاث بیخ اوست . (الفاظ الادویه ). جلنار
ذکر. (تذکره داود ضریر انطاکی ). رجوع به حب
القلقل شود.
////////////
حب القلقل . [ ح َب ْ بُل ْ ق ِ ق ِ ]
(ع اِ مرکب ) ۞ اناردانه دشتی . تخم انار کوهی است . (نزهةالقلوب حمداﷲ مستوفی
). قلقلان . قلاقل . تخم انار دشتی . دانه
قلقل . صاحب اختیارات گوید: بزر رمان بریست بپارسی ناردانه دشتی خوانند و مغاث بیخ و یست و بمقدار نزدیک به
لوبیا بود و در طعم وی اندک تلخی بودو خوشبوی بود و به لون سفیدتر بود طبیعت وی گرم
و تر بود در دویم و گویند خشک بود و قوة بدنهاء مرخی بدهد و فربهی آورد چون کنجد و
عسل طبرزد اضافه کنند باه را زیاده کند و بریان کرده نیکوتر بود اما مصدع بودو مصلح
وی روغن گل و سرکه بود و اگر بسیار خورند هیضه آرد و معده را بگزد و بهتر آن بود که
با قند یا عسل بخورند و بدل آن تودری سفید و چهار دانگ وزن آن مغز تخم خیار و نیم وزن
آن ابهل بود و گویند بدل آن مغاث و به وزن آن حب صنوبر بود. و رجوع به قلقل شود.
//////////////
قلقل . [ ق ِ ق ِ ] (ع اِ) گیاهی است که
دانه آن سیاه باشد و نیکو در بوئیدن و نیک
محرک باه خصوصاً چون کوفته به کنجد آمیخته به انگبین معجون سازند و آن را قلقلان بضم
و قلاقل کعلابط نیز نامند یا آن سرد و نوع گیاه دیگر است و بیخ و ریشه آن گیاه را مغاث خوانند و عامه به غلط آن را با
فاء خوانند. (منتهی الارب ). درختی است به بلندی درخت انار و بار آن دانه ای است گرد
و سیاه به اندازه فلفل یا کمی بزرگتر و در
آن چسبندگی و شیرینی و بوی خوش است . (اقرب الموارد). به فارسی انار دانه دشتی نامیده میشود. طبیعت آن در دوم گرم و تر با
رطوبت فضلیه و بغایت مقوی باه و منعظ و مسمن بدن هر نوع که استعمال نمایند خصوصاً با
کنجد ویا با نبات و یا فانید و یا عسل سرشته و مصلح حال گرده و مثانه و زایل کننده احتراق و مقدار شربت بریان کرده آن از قبیل تنقل تا یک اوقیه و از کوبیده آن تا نیم اوقیه و اکثار آن مصدع و مضر معده و مورث
هیضه و مصلح آن بریان نمودن و با سکنجبین یا با قند و عسل خوردن ، بدل آن به وزن آن
ابهل و چهار دانگ آن مغز تخم خیار است . (مخزن الادویه ). نباتی است شبیه به نبات کنب
و چوب او مایل به سرخی و شاخها دراز و ثمرش مستدیر و بزرگتر از فلفل و املس و بیرون
او مایل بسیاهی و مغز او با حلاوت و اندک لزوجت و پوست ساق او قوی تر از پوست کنب و
گلش مایل به سفیدی و مستعمل از اودانه اوست
و بعضی او را حب السمنه دانسته اند در دوم گرم و تر و بغایت مبهی خصوصاً با کنجد و
نبات و مسمن بدن و قدر شربتش تا یک وقیه و مصدع و مصلحش بو دادن او و استعمال سکنجبین
است . (تحفه حکیم مومن).
////////////
19 (142). حب القلقل[1]، (قُلقُل) habb ul-qilqil
(qulqul) ، دانههای Cassia tora (کاسیای بدبو). در سنسکریت، prapunāda، prapunāta ، prapumnāla ، tubarīçimba ؛ در سینهالیpetitora (که در هندوچین، چین و ژاپن
نیز کشت میشود: Perrot and Hurrier,
p. 146; Stuart, p. 96؛ در ژاپنی، ebisu-gusa).
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان
0ساینو-ایرانیکا)
///////////////
حب القلقل
اشاره
دانه گیاهی است که به فارسی در برخی
کتب «انار دانه دشتی» نوشته شده و در کتب طب سنتی با نامهای «حب القلقل» و «حب القلاقل»
آمده است. گیاه آن را در کتب طب سنتی «مض» و قلقل» و «رمّان برّی» ذکر میکنند. به
فرانسوی دانه گیاه را *Semence de casse carree و به انگلیسی Oval laeved
cassiaseed و گیاه را به فرانسویCassier sauvage و به انگلیسی**Wild sennaنامند. گیاهی است از خانوادهLeguminosae نام علمی آنCassia tora L . و مترادف آن Cassia obtusifolia
L*** . میباشد.
توضیح: گیاهشناسان هندی دو نام فوق
را نامهای مترادف یک گیاه ذکر میکنند ولی گیاهشناسان امریکایی دو نام فوق را
مربوط به دو گونه مختلف که دارای خواص دارویی مشابهی هستند میدانند.
مشخصات
گیاهی است یکساله علفی که بلندی آن
کمتر از یک متر است و بویی نامطبوع دارد. برگهای آن مرکب دارای سه جفت برگچه تخممرغیشکل
است. گلهای آن به رنگ مایل به سفید یا زرد خیلی کمرنگ شبیه گل انار است. میوه آن
غلافی به طول 20- 10 سانتیمتر و قطر 5- 4 میلیمتر که 30- 25 دانه در آن قرار
دارد. دانههای آن که بیشتر در طب سنتی مستعمل است گرد و سیاه در ابعاد دانه فلفل
و دارای
معارف گیاهی، ج5، ص: 381
چسبندگی و شیرین میباشد.
این گیاه در سرتاسر هند بهطور وحشی
میروید و در قسمتهای حارّه چین و ژاپن و سایر مناطق حارّه خاور دور نیز انتشار
دارد.
ترکیبات شیمیایی
از نظر ترکیبات شیمیایی در گیاه(c .tora) امودین 551]
گلوکوزید و در حدود 5 درصد نوعی روغن ثابت خوشبو وجود دارد]G .I .M .P[ .
در گزارش بررسیهای دیگری آمده است که
در برگهای خشک آن یک فلاوانول گلوکوزید یافت میشود. در دانههای آن یک ماده عامل
اوکسی توسیک 552] وجود دارد. ماده عامل اوکسی توسیک موجب انقباض رحم و تسهیل ولادت
نوزاد و وضع حمل میشود]S .G .I .M .P[ .
در گزارش بررسیهای دیگری آمده است که
در برگهای گیاه یک ماده مؤثر شبیه کاتارتین 553] وجود دارد. و تخم آن دارای
هایدروکسی متیل آنتراکینون 554] است [آلزونا آتیینزا].
خواص- کاربرد
در چین و ژاپن سابقا از تخم و دانههای
گیاه یعنی از حب القلقل به عنوان تونیک و داروی تقویتی چشم استفاده میکردهاند
[موزیگ و شرام . سابقا از این دارو برای معالجه بیماریهای چشم و ریه و آرتروز به
کار میرفته ولی در حال حاضر به عنوان یک ملیّن مزاج و مسهل معتدل مورد توجه است
[چیو]. از این دارو برای کنترل بیماری هرپس 555] و زخمهای بدخیم نیز استفاده میشود
[استوارت . در داروخانههای چین اغلب دانههای حب القلقل مخلوط با دانههای گل حلوا[556]
به فروش میرسد [ناید هو]. و برای معالجه بیماریهای پوست و بیماریهای لنف مصرف
میشود [هوبوتر].
معارف گیاهی، ج5، ص: 382
و برای چشمهای ضعیف و مواردی که آب
مروارید[557] آغاز شده است به کار میرود [لوئی . در هندوچین و شبه جزیره مالایا و
فیلیپین از تخم قلاقل به عنوان مسهل استفاده میشود [برکیل . و معتقدند که کرمکش
میباشد [فوکود]. در اندونزی گرد برگهای ساییده آن را روی سر میمالند برای رفع
ناراحتی و بیخوابی بچهها و آرام کردن آنها مفید است [هین . از جوشانده برگهای آن
به عنوان مسهل و برای فرونشاندن آشفتگی، تهوع و دلدرد و از جوشانده ریشه آن برای
رفع ناراحتیهای پس از زایمان مصرف میشود [برکیل .
شلیمر در یادداشتهایش مینویسد که
استعمال خارجی دانههای حب القلقل به عنوان مسکّن در موارد ضربخوردگی اعضا و
همچنین برای تسکین دردهای روماتیسمی و درد مفاصل مفید است.
حب القلقل از نظر طبیعت طبق نظر حکمای
طب سنتی گرم و تر میباشد و معتقدند برای تقویت نیروی جنسی خصوصا اگر با کنجد و
عسل مصرف شود بسیار مؤثر است و برای کلیه و مثانه نافع است. مقدار خوراک آن پس از
اینکه سرخ شد و بو داده شد تا 30 گرم و کوبیده آن تا 15 گرم است. اسراف در خوردن
آن موجب سردرد میشود و مضّر معده است و برای احتراز از آن لازم است که قبل از
خوردن تفت داده شود و سرخ شود و با عسل و سکنجبین یا قند خورده شود.
معارف گیاهی، ج5، ص: 383
//////////
Senna tora
From Wikipedia, the free
encyclopedia
This article needs
additional citations for verification. Please help improve this
article by adding citations
to reliable sources. Unsourced material may be challenged and removed. (August
2017)(Learn how and when to remove this
template message)
|
This page is
about the Cassia tora described
by Linnaeus. Later authors usually applied the taxon to Senna obtusifolia.
Senna tora
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
|
Subtribe:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
S. tora
|
Senna tora (originally described by Linnaeus as Cassia tora) is
a dicot legume in the subfamilyCaesalpinioideae. Its name is derived from its Sinhala name Tora (තෝර). It grows wild in most of the tropics and is considered a weed in many places. Its native range is
probably South Asia. Its most common English name is Sickle Senna.[1] or Sickle Wild
sensitive-plant[2]. Other common names include sickle
pod, tora, coffee pod, tovara, chakvad, thakara in
Malayalam and foetid cassia.[3]. It is often confused with Chinese Senna
or Sicklepod, Senna obtusifolia.
///////////////
&&&&&&&&
مغاث
بضم میم و فتح غین معجمه و الف و ثاء مثلثه لغت عربی است
ماهیت آن
بیخی است دراز و سطبر و پوست آن سیاه مائل بسرخی و مغز آن مائل
بسفیدی و زردی و بهترین آن خوش بو تلخ مائل بشیرینی آنست و از جبال کرخ و نواح ان خیزد
و دو نوع می باشد بغدادی و هندی برک بغدادی با خشونت و عریض مانند برک ترب و کل آن
سفید و تخم آن مانند حب السمنه و آن را قلقل نامند و لهذا بعضی شبه نموده اند که آن
بیخ رمان بری است که حب القلقل ثمر آنست و بعضی کفته اند که نوعی از سورنجان است و
اصل آنست که غیر آن هر دو است و قوت آن تا هفت سال باقی می ماند و انطاکی نوشته که
نوعی از آن را از عبادان و نواح شام می آورند و ان در مصر مستعمل و ضعیف الفعل و هندی
آن را درخت بسیار بزرک و برک آن کوچک قریب ببرک سیب و ثمر آن فی الجمله شبیه به سپستان
و با لعابی چسپنده و سیاه و تلخ و آن را بهندی مید الکری نامند و بعربی کلز و در حرف
الکاف مذکور شد
طبیعت آن
در دوم کرم و در اول خشک و بعضی مائل بحرارت کفته اند
افعال و خواص آن
محلل و قابض و مقوی اعصاب و اعضای مسترخیه و سست شده و مسمن بدن
اعضاء الراس و الات المفاصل و الصدر و النفض آشامیدن آن با سکنجبین جهت صرع و جنون
و دفع خلط سوداوی و با عسل جهت امراض بلغمی و درد کمر و مفاصل و عرق النسا و نقرس و
تشنج و ضعف عصب و استرخای آن و شکستکی استخوان و التوای اعصاب و تحلیل صلابت آنها و
صلابت حلق و رئه و رحم و تنقیۀ سینه و رئه و کرفتکی آواز و تحریک باه و بدستور ضماد
آن با کل ارمنی جهت جبر کسر و وثی و ضربه و سقطه و التوای عصب و تحلیل و تلیین صلابت
آنها و دشیذ و اورام حلق و رحم و همچنین با سرکه الزینه مداومت آشامیدن آن با عناب
و کثیرا جهت تسمین بدن و تخم آن در تحریک و تقویت باه قویتر از سائر اشیا مضر مثانه
مصلح آن عسل مقدار شربت آن دو درم بدل آن سورنجان و عاقر قرحا و در ضمادات قلت است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
مغاث . [ م ُ ] (ع اِ) درختی است دو قیراط
از بیخ و ریشه آن مسهل و قی آورنده است .
(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء). درختی است که به صورت ریشه های ستبر در زمین است و
دارای پوستی است که به سیاهی و سرخی مایل است و برگهایی پهن مانند برگهای ترب ، و گلی
سفید داردو گویند نوعی از سورنجان است . (از اقرب الموارد). بیخ درخت انار صحرایی است
که به عربی رمان البری خوانند و نوعی از آن بغدادی و نوعی هندی است و آن سفید به زردی
مایل می باشد، کوفتگی و شکستگی اعضا را نافع است . (برهان ) ۞ . نام چوب دوایی است و آن پوست
درخت صحرایی است . (غیاث ) (آنندراج ). بیخی است دراز و ستبر و پوست او سیاه مایل به
سرخی و جوفش مابین سفیدی و زردی و بهترین او خوشبوی تلخ مایل به شیرینی است و نزد بعضی
، او بیخ رمان بری است که آن گلنار است و نزد بعضی سورنجان است . و اظهر آن است که
غیر هر دو باشد و از جبال کرخ خیزد و برگش با خشونت و عریض مانند برگ ترب و گلش سفید
و تخمش مانند حب السمنه . و انطاکی گوید قسمی از او در نواحی شام به هم می رسد و در
مصر مستعمل و ضعیف الاثر است . (تحفه حکیم
مومن ). مغاذ. (دزی ج 2 ص 603). معاث . مغیث ۞ . (فرهنگ گیاهی بهرامی ص
464). بیخ انار دشتی . اصل رمان بری . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). گیاهی است از تیره پنیر کیان که ریشه آن مورد استفاده دارویی است . رمان بری ، انار صحرایی
.
- مغاث هندی ؛ کلز. (تحفه حکیم مومن ) (برهان ذیل کلز). و رجوع به کلز شود.
////////////
کلز. [ ک ِ ] (اِ) دوایی است که آن را
مغاث هندی گویند و آن بیخ درخت رمان البری است که انار صحرایی باشد، شکستگی و کوفتگی
اعضا را نافع است . (برهان ) (آنندراج ). بیخ درخت انار دشتی . (ناظم الاطباء). کلس
. قلقلان . (فرهنگ فارسی معین ). حبی است هندی و به سریانی کلزی و به رومی شلوفتیج
نامند و گفته اند پوست درختی است هندی و به هندی میده لکری نامند، یحتمل که مغاث هندی
باشد. (از فهرست مخزن الادویه ). و رجوع به کلس شود.
///////////
کلس . [ ک ِ ] (اِ) بر وزن و معنی کلز
است که مغاث هندی باشد. (برهان ). کلز. (آنندراج ) (فرهنگ فارسی معین ). و رجوع به
کِلز شود.
//////////
Glossostemon bruguieri
From Wikipedia, the
free encyclopedia
|
It has been suggested that this
article be merged into Glossostemon. (Discuss) Proposed since January 2016.
|
Glossostemon bruguieri
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
G. bruguieri
|
Glossostemon bruguieri or Dombeya arabica[1] is a species of flowering plants in the
family Sterculiaceae. It is a shrub with thick long tapering dark colored roots with 70–100 cm in
length and 5–8 cm in breadth,[2] found in Yemen, Iran, Iraq,[3] Egypt,[4] Saudi Arabia, Turkey and Morocco.[5] The dried peeled roots of G.
bruguieri are called in Egypt and Arab countries (Arabic: مُغات moghat). The roots are commonly used
in traditional medicine for many nutritional and medicinal values.
Contents
[show]
Starch is the main component of the dried peeled
roots with 54.5–62.4% (differs according to the climatic region of cultivation)
while protein represents 4.5–8.3%, half of which is aspartic acid. Roots contain high amounts of
non-starch polysaccharides including dietary fibers, pectin and up to 27% of mucilage.[citation needed]
Calcium, magnesium and iron are the main
minerals of the roots. Minor amounts of zinc, manganese and copper have also
been found. Tatakin (4-methoxyisoscutellargin), takakin 8-O-glucoside, takakin 7-O-glucoside, sesamin, chrysophanol, emodin, parietin, bucegin 7-O-glucoside, isoscutellarein, isoscutellarein 7-O-glucoside, methoxsalen, aesculetin, estrone, scopoletin, phytosterols (a mixture of β-sitosterol, stigmasterol and campesterol) and α-amyrin were extracted from G.
bruguieri. The so-called moghatin is a biflavone that has been uniquely discovered in moghat.[citation needed]
Seeds contain around 19.5% protein, 5.0%
mucilage, arabinose (1.8%) and glucuronic acid (14.6%).[citation needed]
In traditional medicine, hot drinks
prepared from dried peeled root powder are used after delivery as a galactagogue. It is used as well for increasing
body weight, as a demulcent agent and for relief of gout pain.[8]
Water extract of G. bruguieri roots
has reversed induced juvenile osteopenia in Sprague Dawley rats. However, human clinical trials are yet to be done.[9]
The unsaponifiable part of the plant leaves was
reported to have stronger acaricidal activity on both the adult and
egg stages of Tetranychus
urticae than other botanical parts of the
plant.[10]
The Italian pharmacist Antonio Bey Figari has mentioned G. bruguieri in his 1864 book entitled
"Studii scientifici sull'Egitto e sue adiacenze, compresa la penisola
dell'Arabia Petrea-Scientific study in Egypt and its surroundings, including
the peninsula of Arabia Petraea." He mentioned that the plant
was coming from Persia to Egypt through the route of Damascus and was prescribed for cachectic patients, tuberculosis, chest diseases, tabes of children
and cases of constitutional syphilis. He thought that Moghat was the main
ingredient of the preparation "Revalenta arabica", that was
being sold in Europe in 18th century, but his idea was wrong because it was
discovered later that the main ingredient of "Revalenta arabica" was
nothing other that lentil. He stated as well that he himself has observed wonderful results using
the plant.[11]
2.
Jump up^ Purseglove, J. W. "Tropical
crops, Dicotyledons", 3rd ed.; Wiley: New York, 1974.[page needed]
4.
^ Jump up to:a b Meselhy R. Meselhy
(2003), "Constituents from Moghat, the Roots of Glossostemon
bruguieri (Desf.)" (PDF), Molecules, 8:
614–621
5.
^ Jump up to:a b Gamel, T.H.; El-Razek, A.M.
Abd; Damir, A.A. (2010). "Dried Peeled Roots of Glossostemon
bruguieri (Moghat) as a Potential Functional Food". Journal of
Food Processing and Preservation. 34(1): 55–67. doi:10.1111/j.1745-4549.2008.00316.x. INIST:22389984.
6.
Jump up^ Ibrahim N, el-Eraky W, el-Gengaihi
S, Shalaby AS (1997). "Chemical and biological evaluation of proteins and
mucilages from roots and seeds of Glossostemon bruguieri Desf. (Moghat)". Plant
Foods for Human Nutrition. 50 (1): 55–61. PMID 9198115. doi:10.1007/bf02436043.
7.
Jump up^ El-Sayed NH, Awaad AS, Mabry TJ
(2004). "Phytochemical studies and effect on urine volume of Glossostemon
bruguieri Desf. constituents". Indian Journal of Experimental Biology. 42 (2):
186–9. PMID 15282952. INIST:15422928.
8.
Jump up^ Ibn al-Baitar, الجامع لمفردات
الأدوية والأغذية (The Book of Medicinal and
Nutritional Terms)[page needed]
9.
Jump up^ Ghareeb DA, El-Rashidy FH,
El-Mallawany S (2014). "Imbalanced Diet Deficient in Calcium and Vitamin D- Induced Juvenile
Osteopenia in Rats; the Potential Therapeutic Effect of Egyptian Moghat Roots
Water Extract (Glossostemon bruguieri)". Iranian Journal of Pharmaceutical Research. 13 (2):
623–35. PMC 4157038 . PMID 25237358.
10.
Jump up^ S. E. EL-GENGAIHI; N. A IBRAHIM;
S. A. A. AMER (April 1999). "Chemical investigation of the lipoidal matter of Glossostemon
bruguieri and the acaricidal activity of its unsaponifiable fraction". Acarologia. 40 (2): 198–204.
11.
Jump up^ Studi scientifici sull'Egitto e le sue adiacenze compresa la Penisola
dell'Arabia Petrea con accompagnamento di carta geografico-geologica del Dott.
Cav. Antonio Figari Bey: t. 2, Band 2. 1865. p. 389.
&&&&&&&&
مغره
بفتح میم و غین و راء مهمله و ها و آن را طین مغر نیز نامند لغت
عربی است بیونانی میلطوس و بهندی کیرو نامند
ماهیت آن
خاکی است سرخ تیره و مائل بزردی و با غرویت کویند که از روم آورند
و در هند و بنکاله بسیار و بیشتر از راج محل می آورند دو نوع می باشد یکی سرخ تیره
خالص و این را بهندی سون کیرو نامند و دوم کمرنک ناصاف و این را کیرو مطلق و این بخوبی
آن نیست و نزد بعضی مغره بهتر از طین مختوم است و بهترین آن آنست که چون در آب اندازند
منتفخ کردد و زیاده شود در حجم و صافی باشد
طبیعت آن
در دوم سرد و خشک
افعال و خواص آن
قابض و مجفف و حابس و رادع اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آن جهت
اوجاع کبد و حبس بطن و قتل دیدان و حب القرع و حبس نزف الدم جمیع اعضا و حیض و با زردۀ
تخم نیم برشت و آب بارتنک جهت قرحۀ امعا و مثانه و بواسیر و رحم و تسکین حرارت اعضا
و حقنۀ آن جهت قرحۀ امعا و جریان خون از انها و با آب برک بارتنک در قبل جهت حبس حیض
الزینه آشامیدن آن با شکر جهت فربه نمودن بدن و طلای آن با روغن کنجد جهت نرمی بشره
و براقی آن و چون دست را بدان خضاب نمایند و آن را شسته حنا بندند کفته اند تا بیست
روز رنک حنا می ماند الاورام و البثور و القروح و الجروح طلای آن با سرکه جهت حمره
و نمله و اورام حاره و سوختکی آتش و زخمها و طلای آن با بابچی و کبریت و بیخ خرزهره
که با آب زنجبیل تازه تا مدتی سحق و صلابه نموده باشند اقلا تا پنج روز و حبوب ساخته
هرکاه خواهند یک حب آن را با آب زنجبیل تازه سوده بر برص طلا نمایند در چند مرتبه بعون
اللّه تعالی زائل می کردد اکر زائل شدنی است و تازه و قلیل المقدار است المضار اکثار
آن مسدد و مضر امعا و بواطن مصلح آن شیرینیها مقدار شربت آن تا دو درم بدل آن بوزن
آن کل ارمنی و ربع آن کثیرا است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
طین مغره . [ ن ِ م َ رَ / رِ ] (ترکیب اضافی ، اِ
مرکب ) مغره است که بهندی کیرو نامند. (فهرست مخزن الادویه ).
//////////
اخرا. [ اُ ] (یونانی ، اِ) ۞ (گِل ...) نام خاکی برنگ زرد
و سرخ وجز آن که در بعض سواحل و جزائر جنوبی ایران هست و از آن رنگ گیرند. و گِل ِ
مختوم قسمی از آن است . ارتکان . ارتکین . گلک (اصطلاح جزیره ٔ قشم و هرمز). فاده .
//////////////
گل اخرا | خاک نسوز |ocher |
خاک سرخ که یکی از رنگدانه های اکسید آهن
محسوب می شود.
از زمانهای قدیم جهت رنگ آمیزی استفاده
می شده است و احتمالاً جزء اولین کانیهایی بوده که توسط بشر بکار برده شده است.
اخراها ذخایر باقیمانده ناشی از هوازدگی هستند که بصورت پوسته یا قشرهای هوازده با ضخامتهای
متفاوت تشکل شده اند .
فرایند تشکیل اخراها شامل آزاد شدن آهن
سه ظرفیتی و انتقال آن به اعماق سپس ترکیب آن به سیلیس و آلومین در نهایت راسب شدن
آهن به صورت Fe(OH)3
و تبدیل آن به Fe2O3
است.
عمده ترین کاربرد اخری رنگ کردن با آنست
برای تهیه لعاب های کم رنگ ممکن است کاربرد داشته باشد ، برای معتدل کردن رنگها و در
رنگ روغن همچنین کاربرد دارد. در استفادهء بخصوص برای ساخت کاغذ رنگی انرا با گل چینی
و یا soapstone (سنگ صابون ) مخلوط
میکنند و پس از حل کردن آن در آب با الیاف کاغذ مخلوط میشود که به دستگاه همزن فرستاده
میشود تا خمیر رنگی کاغذ تولید کند . اکسید های قرمز آن بطور وسیع برای پوشاننده های
فولاد و مصالح فلزی ساختمانی ، پوشاندن بدنه کشتی ها و زیر آن و بدنه اتومبیل ها کاربرد
دارند .
کاربردهای خاک سرخ :
صنایع الکترونیک
نقاشی و کارهای پوششی
ترکیبات رزنی پلاستیکی و ترکیبات وابسته
صنایع پلاستیک، کاغذ سازی، لوازم آرایشی
صنایع شیشه سا زی ،صنایع رنگسازی، شیمایی
صنعت سرامیک ، مصالح ساختمانی و تولیدات
سیمان
خواص اخری:
خاصیت پوشانندگی ،درخشش ، ریزی و جنس
ِ آن عمده ترین خواصی است که کیفیت آنرا تعیین میکند و ارزش صنعتی آنرا مشخص میکند
.
//////////
قس مغره در عربی:
//////////////
قس گیرو در هندی:
गेरू
मुक्त ज्ञानकोश विकिपीडिया से
तीन प्रकार के गेरुआ रंग
गेरू या गैरिक (ochre) हलकी पीली से लेकर गहरी लाल, भूरी या बैंगनी रंग की मिट्टी है जो लोह आक्साइड से ढँकी रहती है। यह दो प्रकार की होती है। एक का आधार चिकनी मिट्टी होती है तथा दूसरे का खड़िया मिश्रित मिट्टी। दोनों जातियों में से प्रथम का रंग अधिक शुद्ध तथा दर्शनीय होता है।
//////////
قس اوخرو در زبان ایدو:
//////////
قس اوچر در عبری:
מקור השם במילה היונית (בתעתיק לטיני:) ochros
שמשמעותה: צהבהב.
קיים פיגמנט בעל גוון זה בשימוש בצבעי אמנים; שמו אוכרה צהובה (או לעתים אוכרה חומה), וקרוי בקיצור אוכר.
בתחילת המאה העשרים נתגלתה אוכרה צהובה המשמשת לתעשיית הצבעים מעל המעיינות החמים בנחליאל,(במזרח ים המלח), (ואדי זרקא-מעין). יחד עם האוכרה נמצאה מעל למעיינות גם אומברה המשמשת לתעשיית צבע ערמוני-שחום לציור. אוכרה נמצאה גם בקרבת דפנה בצפון עמק החולה.[1].
///////////////
قس اُحپا در قرقیزی:
Охра – жаратылыштагы темир (III)
гидроксидинин ар түрдүү сандагы топурак менен болгон аралашмасы – пигменттерге
кирет. Түстөрү боюнча төмөндөгүдөй бөлүнөт: ачык сары түстүүлөрү 12-25 %
орто сарылары – 25-40 % алтын түстүүлөрү – 40-75 % Fe2O3 алып жүрөт.
Охралар начар к-талар, щелочтор эритмелерине, күн нуруна жана атмосфералык
таасирге туруктуу келет. 150оС жогорку температурада өңү карая баштайт. О. өтө
арзан жана туруктуу пигмент болгондуктан, адам турмушунда кеңири пайдаланылат.
Андан арзан акиташтоочу, желимдөөчү, май боёктору, шпатлевкалар жана сүрөт
тартуучу боёктор даярдалат.
///////////
قس اوهرا در روسی:
О́хра (от др.-греч. ὠχρός — изжелта-бледный,
бледно-жёлтый) — природный пигмент, состоящий из гидрата окиси железа с примесью глины.
//////////
قس آشی بویِسی، توپراک پویا در ترکی
استانبولی:
Aşıboyası veya Toprak boya, sarı
ya da kırmızı demir cevherinden elde edilen doğal boya.[1] Cevherin niteliğine göre;
kırmızıdan turuncuya, kahverengiden sarı renge kadar çeşitlilik gösteren pigmentlerden oluşur.[1] Hem su içinde hem de yağda erime
özelliğine sahiptir.[1] Sentetik boyaların
geliştirilmesinden önce dokuma işçiliğinde, ahşap kaplamalarda yaygın olarak kullanılmıştır.[1]
//////////
Ochre
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Ochre
|
|
|
|
#CC7722
|
|
(204, 119, 34)
|
|
(0, 42, 83, 20)
|
|
(30°, 83%, 80%)
|
|
Source
|
|
B: Normalized to [0–255] (byte)
H: Normalized to [0–100] (hundred) |
Ochre- pigment
Ochre (British
English) (/ˈoʊkər/ OH-kər; from Greek: ὤχρα, from ὠχρός, ōkhrós, pale) or ocher(American English[1] is a natural clay earth pigment which is a
mixture of ferric
oxide and varying amounts of clay and sand.[2] It ranges in colour from yellow to deep orange or brown. It is also
the name of the colours produced by this pigment, especially a light
brownish-yellow.[3][4] A variant of ochre containing a large amount of hematite, or
dehydrated iron oxide, has a reddish tint known as "red ochre" (or,
in some dialects, ruddle).
The word ochre is also used of clays
colored with iron oxide, obtained as a by-product of tinand copper extraction.[5]
&&&&&&&&
مغنیسا
بفتح میم و سکون غین و کسر نون و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح
سین مهمله و الف اسم نبطی است
ماهیت آن
سنکی است قریب بمرقشیشا و بفارسی رنک کاسه نامند و کاسه کران ظروف
را بآن رنک می کنند و شیشه کران نیز بعد از آنکه سنک شیشه را کداخته آن را کوبیده بران
می پاشند صافی می کردد و آن حدیدی و فضی و ذهبی و نحاسی می باشد و کفته اند انواع آن
پنج است و از اکثر آن سرب حاصل می کردد یکی سیاه دوم مائل بسیاهی و سوم سرخ و چهارم
سفید و پنجم بیرون آن زرد و اندرون آن سرخ و محمد بن زکریا دو نوع کفته یکی را اشهبا
نامند و این انثی و با نرمی می باشد و دیکری سرخ مائل بسیاهی و حدیدی و این را ذکر
و بقول اکثری حدیدی آن سیاه و فضی سفید و ذهبی زرد و نحاسی سرخ و در جمیع اقسام آن
نقطهای سفید و چشمها ظاهر می باشد و قدری درخشنده و کدازندۀ شیشه صاف کنندۀ آن و آن
را قابل رنک کرفتن می سازد و با آهن نیز همان فعل می نماید
طبیعت آن
در دوم سرد و در سوم خشک
افعال و خواص آن
جالی و قابض اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آن مقوی معده و منقی
رطوبات و رافع حصاه و عسر البول الزینه و القروح و الجروح طلای آن با سرکه و عسل رفع
کلف و قلع الاثار و در ازالۀ چرک و روغن و امثال آن غریب الفعل و ذرور آن التیام دهندۀ
جراحات مضر دل مصلح آن عسل مقدار شربت آن نیم درم بدل آن مرقشیشا است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
مغنیسا. [ م َ ] (معرب ، اِ) گلی باشد
سیاه رنگ و آن را از کوه کاشان آورند و آن به مرقشیشا مانند بود. و بعضی گویند سنگی
است الوان و بسیار سست و نرم که شیشه گران به کار برند و آن را سنگ سلیمانی گویند و
به گچ رنگ شهرت دارد. (برهان )(آنندراج ). اسم نبطی سنگی است قریب به مرقشیشا و به
فارسی رنگ کاسه نامند و کاسه گران ظروف به او رنگ می کنند و از اکثر آن سرب حاصل می
شود و آن پنج نوع می باشد: یکی سیاه و یکی مایل به سیاهی و دیگری سرخ و یکی سفید و
یکی بیرون زرد اندرون سرخ . و محمدبن زکریا گوید که آن دو نوع است : یکی را شهبا نامند
و انثی است و با نر می باشد و دیگری سرخ مایل به سیاهی و حدیدی و آن ذکر است . و به
قول اکثر حدیدی او سیاه و ذهبی زرد و فضی سفید و نحاسی سرخ می باشد و در جمیع اقسام
او نقطه های سفید و عیون ظاهر است و به قدری درخشندگی دارند و گدازنده ٔ زجاج و صاف کننده ٔ آنند و او را قابل رنگ گرفتن
می سازند و به آهن نیز این فعل می کنند. (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). مغناسیا = مگنزی (فرانسوی
) ۞ مأخوذ از یونانی مغنس ۞ . اکسید منیزیوم ، به رنگ خاک
سفید، بی طعم ، غیرقابل حل در آب که آن را به منزله ٔ ضد اسیدو مسهل به کار برند.
(حاشیه ٔ برهان چ معین ). بی اکسید طبیعی
منگنز ۞ را گویند که سیاه رنگ است و در
طبیعت مخلوط با سایر کانیها بسیار فراوان است . در صورتی که متبلور باشد آن را پیرولوزیت
۞ گویند و بلورهایش به شکل منشورهای
خاکستری تیره است . فرمولش Mno2
می باشد وبر اثر حرارت به سهولت اکسیژن را آزاد می کند، از این جهت از
اکسیدکننده های بسیار خوب است و در صنعت شیشه گری و بلورسازی از آن به عنوان صابون
شیشه استفاده می کنند، از این رو که ذرات کربن را که در شیشه ٔ مذاب موجود و موجب سیاه شدن رنگ
شیشه است با اکسیژنی که آزاد می کند ترکیب می نماید و سبب روشنی و سفیدی رنگ شیشه می
شود. مغنیسی . مغنسیا. مغنیسیا. سنگ شیشه گران . سنگ سیاه شیشه گران . صابون شیشه
. رنگ سیاه . و رجوع به تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ص 320 و فرهنگ اصطلاحات علمی ذیل پیرولوزیت
و فرهنگ فارسی معین و مغنیسیا شود.
////////////////
پیرولوزیت که در منابع کهن فارسی به نام مغنیسیا و مغنیسا آمده است، (به انگلیسی: Pyrolusite) با فرمول شیمیایی MnO2 از مجموعه کانی هاست و کانیهای مشابه آن
استیبین - ماگنتیت - پسیلوملان و هوسمانیت است. از کلمات یونانی Pur
بمعنای آتش وlusis بمفهوم تجزیه گرفته شدهاست.
محلول در HCl غلیظ شده ذوب نمیشود. Mn:۶۳٫۱۹٪ O:۳۶٫۸۱٪ برای اولین بار در آلمان غربی کشف شد و از نظر شکل بلور: منشوری - آسیکولار، رنگ: خاکستری -خاکستری سیاه، شفافیت: کدر(اپاک)، شکستگی: نامنظم، جلا: فلزی
- نیمه فلزی - مات، رخ: کامل
- مطابق با سطح و، سیستم تبلور: کوادراتیک و در ردهبندی اکسید است و منشأ تشکیل آن ثانوی -
قشرها ولایههای آلتراسیون - رسوبی - هیدروترمال است.
همایند کانیشناسی (پارانژ) آن استیبین - ماگنتیت - پسیلوملان -هوسمانیت- مگنتیت- پسیلوملان-
لیمونیت- برونیت و غیره است کاربرد آن: کانسار Mn، از نظر ژیزمان آگرگات تودهای پسودوکریستالین - خاکهای - دانهای - رشته ای- شعاعی -
قلوه ای- دندریتی - کنکرسیونی فراوان است و بیشتر در آلمان شرقی، انگلستان، مجارستان،روسیه، برزیل، هند، آفریقای جنوبی یافت میشود.
/////////
قس در عبری:
פּירוֹלוּזיט (באנגלית: Pyrolusite) הוא מינרל המורכב בעיקר ממנגן (כ-60% מתכולת המינרל) דו חמצני (MnO2) והוא בצרחשוב של מנגן. זהו מינרל אמורפי, שחור ורך שמבנהו גרגרי, סיבי או עמודי כשלעתים הוא יוצר צורת כליה. המינרל מלכלך בקלות את הידיים באבקה שחורה.
///////////
Pyrolusite
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Pyrolusite
|
|
General
|
|
Category
|
|
Formula
(repeating unit) |
MnO2
|
4.DB.05
|
|
P42/mnm
|
|
Identification
|
|
Color
|
Darkish, black to lighter grey, sometimes bluish
|
Granular to massive: botryoidal. Crystals rare
|
|
{031}, {032} may be polysynthetic
|
|
Perfect on 110
|
|
Brittle
|
|
Mohs scalehardness
|
6–6.5, 2 when massive
|
Metallic, dull to earthy
|
|
Black to bluish-black
|
|
4.4–5.06
|
|
Opaque
|
|
References
|
|
Major varieties
|
|
Polianite
|
Pyrolusite is a mineral consisting essentially of manganese dioxide (MnO2) and is important as an ore of manganese. It is a black, amorphous appearing mineral, often with a
granular, fibrous or columnar structure, sometimes forming reniform crusts. It
has a metallic luster, a black or bluish-black streak, and readily soils the fingers. The specific gravity is about
4.8. Its name is from the Greek for fire and to wash,
in reference to its use as a way to remove tints from glass.[4]
Acicular
radiating pyrolusite
Contents
[show]
Pyrolusite and romanechite are among the most common manganese
minerals. Pyrolusite occurs associated with manganite, hollandite, hausmannite, braunite, chalcophanite, goethiteand hematite under oxidizing conditions in hydrothermal deposits. It also occurs in bogs and often results from alteration of
manganite.[4]
The metal is obtained by reduction of the
oxide with sodium, magnesium, aluminium, or by electrolysis. Pyrolusite is extensively used for the manufacture of spiegeleisen and ferromanganese and of various alloys such as
manganese-bronze. As an oxidizing agent it is used in the
preparation of chlorine; indeed, chlorine gas itself was first described by Karl Scheele in 1774 from the reaction
products of pyrolusite and hydrochloric acid. Natural
pyrolusite has been used in batteries, but high-quality batteries require synthetic products. Pyrolusite is
also used to prepare disinfectants (permanganates) and for decolorizing glass. When
mixed with molten glass it oxidizes the ferrous iron to ferric iron, and so discharges the
green and brown tints (making it classically useful to glassmakers as a
decolorizer). As a coloring material, it is used in calico printing and dyeing;
for imparting violet, amber, and black colors to glass, pottery, and
bricks; and in the manufacture of green and violet paints.
Black, manganese oxides with a dendritic crystal habit often found on fracture or rock surfaces are often assumed to be
pyrolusite although careful analyses of numerous examples of these dendrites
has shown that none of them are in fact pyrolusite. Instead, they are other
forms of manganese oxide.[6][7]
Other manganese oxides:
6.
Jump up^ Potter, Russell M. and Rossman,
George R. (1979) Mineralogy of manganese dendrites and coatings.American
Mineralogist, 64 (11-12). pp. 1219-1226
This article incorporates text from a publication now in
the public domain: Chisholm, Hugh, ed. (1911). "Pyrolusite". Encyclopædia Britannica. 22 (11th
ed.). Cambridge University Press. p. 693.
|
|||||
Other
|
&&&&&&&&
مقل
بضم میم و سکون قاف و لام بسریانی مقلا و برومی بذالبون و بعربی
قفر و کور و بفارسی بوی جهودان برای آنکه یهودان آن را بسیار بخور می نمایند و بهندی
کوکل نامند بدو کاف عجمی اول مضموم و بعد از ان واو ساکن و کاف دوم مکسور و در آخر
لام
ماهیت آن
صمغ درختی است بقدر درخت کندر و بسیار عظیم و در سواحل بحر عمان
و شنجر و بلاد هند کثیر الوجود و انواع می باشد و همه تلخ آنچه صمغ آن مائل بسرخی و
تلخی است مقل ازرق نامند و آنچه مائل بزردی مقل الیهود و مائل به تیرکی و کثافت و سیاهی
و نرمی در ملمس را صقالبی و آنچه از نواح یمن خیزد و بادنجانی رنک می باشد مقل عربی
کویند و بهترین آن صافی خالص براق لزج چسپنده نرم خوشبوی زرد مائل بتلخی آنست که چون
در آتش اندازند بوی غار از ان آید و در آب زود کداخته شود و آمیخته بچوب و خاشاک و
رمل و خاک و غیرها نباشد و آنچه بخلاف آن اوصاف باشد زبون و قوت آن تا بیست سال باقی
می ماند و چون کهنه شود تلخی آن زیاده و هرچند کهنه تر کردد میل بتیرکی می نماید و
نرمی آن مبدل بخشکی و سختی می کردد خصوصا عربی آن و مغشوش بمر می نمایند و فرق بلزوجت
مقل و براقی است بخلاف مغشوش
طبیعت آن
در اول سوم کرم و در دوم خشک و شیخ الرئیس در دوم کرم و بعضی تر
دانسته اند و این اصلی ندارد
افعال و خواص آن
جالی و محلل و ملین و با قوت تریاقیت اعضاء الصدر و الغذاء و النفض
و آلات المفاصل جهت کزاز و درد کلو و سرفۀ رطوبی کهنه و تنقیۀ سینه از اخلاط لزجه و
ربو و ضعف جکر و تحلیل ریاح آن و ریاح بواسیر و خون منجمد در احشا و بواسیر و عسر ولادت
و احتباس حیض و عرق النسا و نقرس و وجع ظهر و ادرار بول و حیض و شیر و تفتیت حصاه کرده
و تفتیح سدد و اسهال بلغم نافع و چون با ادویۀ مسهلۀ حاده بیامیزند دفع حدت آن می نماید
و چون از مقل صافی سرخ رنک عربی مقدار دو مثقال بسایند و با ماء العسل بیاشامند منحدر
می کرداند بلغم را و ضماد مقل عربی جهت تحلیل اورام حلق و حنجره مفید و شیخ الرئیس
کفته قوت تلیین صقلبی زیاده از غیر آنست و آشامیدن یک درم آن با شیر تازه دوشیده جهت
تقویت باه و بغدادی کفته چون ارادۀ تلیین طبیعت نمایند مقل را بکوبند و آب کرم بران
ریزند و بیاشامند اسهال بلغم نماید و ضماد مسحوق مطبوخ آن با سه وزن آن سبوس کندم که
بجای آب آب انکور و یا رب آن باشد با قدری روغن کاو جهت ورم شقیقه مجرب و ضماد آن با
آب دهن صائم جهت ورم پلک چشم و اورام صلبۀ جکر و باد فتق و با اندکی سرنج جهت اسقاط
دانۀ بواسیر و ثآلیل خصوص تازۀ آن و نیز ضماد آن جهت اورام صلبه و تحلیل ریاح غلیظه
و امراض رحم و مقعده و بواسیر خصوص با آب کندنا و بتنهائی جهت تقویت باه و ضماد آنکه
با کفی باقلا جوش داده خمیر نموده باشند جهت قبله الماء اطفال و باد فتق و قیله الامعا
را نیز به تخصیص مفید و احتقان آن جهت بواسیر و بخور آن جهت بواسیر و انتفاخ رحم و
انضمام فم آن و انحدار جنین و دفع فساد هوا که بسبب عفونت رطوبت بسیار و یا کشتار و
یا مردار بسیار باشد و حمول آن نیز جهت رفع انضمام فم رحم و انحدار و جذب جنین و قطع
بواسیر و رطوبات مائل از رحم و نشف آنها مفید السموم آشامیدن و طلا نمودن آن نیز جهت
دفع سمیت لسع هوام الاورام و البثور ضماد آن جهت تلیین اورام و تقعد عصب و فسخ عضل
و خون منجمد تحت جلد و به آب دهن صائم جهت قوبا و ضماد ممزوج خمیر کردۀ آن با باقلا
جوش داده جهت اسقاط ثآلیل آویخته و تحلیل اورام بلغمیۀ صلبه و ضماد مقل الیهود جهت
تحلیل خنازیر و آشامیدن مطبوخ آن جهت اورام باطنیه مضر رئه مصلح آن کثیرا مضر کبد مصلح
آن زعفران مقدار شربت آن یک درم بدل آن دو ثلث آن مرمکی و ربع آن صبر است و اطریفلات
مقلی و بخور و حبوب و دهن و اضمده و اقراص و مراهم و معجون آن در قرابادین کبیر مذکور
شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
مقل . [ م ُ ] ۞ (ع اِ) نام درختی است و بعضی
گویند صمغی است و آن را مقل ازرق ومقل مکی و مقل الیهود و مقل عربی و مقل سقلبی خوانند
و گویند از عطریات است . (برهان ). صمغی است که به هندی گوگل خوانند لیکن عربی است
. (فرهنگ رشیدی ). صمغ درختی است و آن انواع باشد، مقل ازرق که مایل به سرخی و تلخی
باشد، مقل یهود که مایل به زردی و مقل صقلی که مایل به تیرگی و سیاهی و مقل عربی آنچه
از یمن خیزد و مقل هندی آنچه از هند خیزد. و جمیع آن نافع است جهت گزیدگی هوام و سرفه
و بواسیر و جهت تنقیه ٔ رحم و آسانی زاییدن و انزال مشیمه و سنگ کلیه و ریاح غلیظ و مدر
و فربه کن اندام و محلل اورام . (منتهی الارب )(آنندراج ). صمغ درختی است و آن انواع
دارد: هندی و عربی و صقلی و همه ٔ آنها به عنوان دارو به کار رود. (از اقرب الموارد) (از
محیط المحیط). خرمای هندی . (مهذب الاسماء). دومه . (زمخشری ). گوگل . (دهار). مراد
ازاو صمغ درختی است مانند درخت کندر و بسیار عظیم و در شحر و صحار و عمان کثیرالوجود
است و صمغ آن هر چه مایل به سرخی و تلخی باشد مقل ازرق نامند و مایل به زردی را، مقل
الیهود و مایل به تیرگی و سیاهی را سقلبی و آنچه از نواحی یمن خیزد بادنجانی می باشد
و او را مقل عربی گویند و بهترین او زرد صاف براق تلخ است که زود حل شود و در آتش اندازند
خوشبو باشد و قوتش تا بیست سال باقی است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). صمغی است معروف که به هندی
گوگل گویند. (غیاث ). صمغ درختی است از جنس نخیلات که اله و روم ۞ و گلگل و مقل ازرق و مقل یهود
و مقل عربی نیز نامند. (ناظم الاطباء). آن را دوم ۞ خوانند و فرس آن را زرغنج خوانند.
(نزهة القلوب ). دوم . وقل . راحةالاسد. خِضلاف . لکلرک به این کلمه دومعنی میدهد یکی
از آن دو بدلیون ۞ و دیگر پالمیه مکل ۞ و گوید حتی ثمر پالمیه مکل است
. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : باید که بامقل و سکبینج و اشق به حب کنند. (الابنیه
چ دانشگاه ص 203). و چون خواهی که به صلاح آورده بود باگل و مصطکی ومقل بیامیز تا ضرر
نکند. (الابنیه چ دانشگاه ص 212). مقل گرم و نرم است به نزدیک بعضی از طبیبان . (الابنیه
ایضاً، ص 315).
دهر است خندان بر عدو، کوجاه شه کرد آرزو
مقل است بار نخل او، او چشم خرما داشته
.
خاقانی .
نه چون کودک پیچ بر پیچ شنگ
که چون مقل نتوان شکستن به سنگ .
(بوستان ).
مقدر است که از هر کسی چه فعل آید
درخت مقل نه خرما دهد نه شفتالود.
سعدی .
شجر مقل در بیابانها
نرسد هرگز آفتی به سرش .
سعدی .
و رجوع به ترجمه ٔ صیدنه و تذکره ٔ داودضریر انطاکی شود.
- مقل ازرق ۞ ؛ درختی است از تیره ٔ بورسراسه ۞ که در حقیقت یکی از تیره های
مقل مکی است و صمغ سقزی که از آن حاصل می شود همان خواص دارویی صمغ سقز مقل مکی را
دارد. مقل هندی . مقل الیهود. مقل یهودی . درخت مقل الیهود. ملک ازرق . بدلیون هندی
. بوی جهودان . گوگل . کورهندی . مرهندی . (فرهنگ فارسی معین ).
- مقل افریقا ؛ مقل مکی . و رجوع به ترکیب
مقل مکی شود.
- مقل اندلسی ۞ ؛ نوعی از مقل یعنی دوم ۞ که در اسپانیا باشد و میوه ٔآن نرسد و پخته نگردد و عفوصت
بسیار و آب کم دارد وشکم ببندد و مقوی معده است . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- مقل زنگباری ؛ مقل مکی . و رجوع به ترکیب
مقل مکی شود.
- مقل صقلبی ؛ مقل الیهود. (یادداشت به
خط مرحوم دهخدا).
- مقل مکی ؛ درختی است ۞ از تیره ٔ بورسراسه و از رده ٔ دولپه ایهای جدا گلبرگ که مخصوص
نواحی گرم است . از این درخت صمغ رزینی (صمغ سقز) ۞ حاصل می شود که به عنوان قابض
بکار می رود بعلاوه دارای خواص ضد دردهای بواسیری و نقرسی می باشد. بذالیون . بدالیون
. بدلیون .گوگل . مقلا. مقل افریقا. المقل الافریقی . مقل زنگباری . کور. بدلیون افریقا.
گلگل . (فرهنگ فارسی معین ).
- || اسم ثمر درخت دوم است و با عفوصت
و خشونت . و او را بهش و خشک او را دفل نامند و مأکول است و درخت او در شکل و در
ثمر شبیه به درخت خرما می باشد. (تحفه ٔ حکم مؤمن ). ثمره ٔ دوم است و آن به مکه برسد و پخته
گردد و مأکول و لذیذ باشد. بهش . مقل مأکول . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
بار درخت دوم که سخت و عسر باشد می پزند و می خورند آن را، سرد و قابض و مقوی معده
است . (منتهی الارب ) (آنندراج ). ثمر درخت دوم است که می پزند و می خورند. (از اقرب
الموارد).
- || صمغ درختی است ازجنس نخل که دوم گویند.
(ناظم الاطباء). صمغ سقزی که از درخت مقل مکی بدست آید. (فرهنگ فارسی معین ).
- مقل هندی ؛ مقل ازرق . رجوع به ترکیب
مقل ازرق شود.
- مقل یهودی ؛ مقل ازرق . رجوع به ترکیب
مقل ازرق شود.
|| نوعی از کندر که یهود بخور سازند.
(منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء) (ازاقرب الموارد). || میوه ٔ درختی است مانندکنار. (غیاث
). || استخوان اندرون وی را ۞ نجاران بر سر مته کنند و آن را مقل خوانند. (اختیارات بدیعی
) :
به اره ٔ پدر و مثقب وکمانه و مقل
به خرط مهره ٔ گردون و پره ٔ دولاب .
/////////////
مقل
اشاره
به فارسی بهطور کلی «مقل»، «خاک مقل»
و «مقل ازرق» گفته میشود. به فرانسوی و انگلیسیBdellium و به عربی «قفر»
و «کور» و در کتب طب سنتی با نام «مقل» و «مقل الیهود» نامبرده میشود. صمغ رزینی است
که از درختانی از خانوادهBurseraceae جنسCommiphora گرفته میشود. دارای گونههای مختلفی است که معروفترین
آنها که از آن مقل ارزق گرفته میشود، گونهای است به نام علمیCommiphora mukul
(Hook .ex Stocks) Engl . که مترادف آنBalsamodendron mukul Hook .ex Stocks میباشد.
مشخصات مقل
بهطور کلی تمام انواع مقل از نظر طعم
تلخ است نوعی از آن به رنگ مایل به سرخ است که مقل ارزق نامیده میشود. نوع دیگر آن
زردرنگ است که «مقل الیهود» گویند. زیرا یهودیها به عنوان بخور معطّر از آن استفاده
میکنند. و نوعی نیز به رنگ بادنجانی است که از درختان ناحیه یمن گرفته میشود. مرغوبترین
آنها نوعی است که خالص بدون مواد خارجی، برّاق، لزج، چسبنده، نرم و خوشبو باشد. طعم
همه آنها تلخ است و اگر آن را در آتش بیندازند بوی مطبوعی نظیر بوی برگبو از آن متصاعد
میشود.
درخت فوق در مناطق گرمسیر هندوستان در
میسور، دکان، خاندش، سند و
معارف گیاهی، ج6، ص: 172
بلوچستان میروید. برخی از گونههای این
درختان در یمن و جنوب عربستان و سواحل عمان میرویند. نام اینگونه را پارساCommiphora molmol
Engl
. ذکر میکند.
ترکیبات شیمیایی
در مقل تجارتی علاوه بر صمغ و رزین در
حدود 45/ 1 درصد اسانس وجود دارد]G .I .M .P[ . اسانس روغنی رزین آن دارای میرسن 258]، دیمیرسن
259] و پولیمیرسن 260] میباشد. ضمنا در صمغ مقداری از انواع قندها و آلدوبیورونیک
اسید[261] یافت میشود]S .G .I .M .P[ .
خواص- کاربرد
مقل طبق نظر حکمای طب سنتی از نظر طبیعت
خیلی گرم و خشک میباشد. در هند از صمغ رزینی مقل به عنوان قابض، ضدعفونیکننده، داروی
سینهای و برای افزایش نیروی جنسی، غنی کردن خون، بادشکن و قاعدهآور مصرف میشود.
ضمنا در موارد مارگزیدگی و عقربگزیدگی نیز کاربرد شفابخشی دارد.
از نظر خواص دارویی طبق نظر حکمای طب سنتی
ایرانی برای تنقیه اخلاط لزج سینه و تسکین سرفههای رطوبی، کزاز، تنگی نفس، ضعف کبد،
تحلیل بادهای بواسیر و خون منعقد در اعضا داخل شکم، سختی زایمان، نقرس و درد پهلو مفید
است. مدّر است و قاعدهآور و برای ازدیاد ترشح شیر و خرد کردن سنگ کلیه و تسهیل در
اخراج بلغم نافع است.
اگر 10 گرم مقل صاف قرمز رنگ را نرم ساییده
و با ماء العسل بیاشامند بلغم را پایین میآورد. ضماد آن برای نرم کردن و تحلیل ورمها
بخصوص ورم حلق و تسریع در جذب و تحلیل خونمردگی زیر پوست نافع است. اگر 4 گرم آن را
با شیر تازه مخلوط و بیاشامند برای تقویت نیروی جنسی مؤثر است. بغدادی معتقد است که
مقل را کوبیده و با آب گرم مخلوط و بیاشامند برای لینت مزاج و تسهیل اخراج بلغم
معارف گیاهی، ج6، ص: 173
مفید است. ضماد آنکه با 30 گرم باقلا جوش
داده و خمیر نموده باشند، برای باد فتق نافع است. تنقیه آن برای بواسیر مفید است. شیاف
آن برای باز کردن دهانه رحم و تسهیل و فرود آمدن جنین و قطع رطوباتی که از رحم جاری
میشود نافع است.
مقل برای ریه مضّر است و برای رفع عوارض
آن باید از کتیرا استفاده کرد. اسراف در خوردن آن برای کبد مضّر است و برای رفع عوارض
آن باید از زعفران (حدود 4 گرم) استفاده کرد.
در بازار داروی دیگری را به نام «مقل مکّی»
عرضه میکنند که نباید با مقل ازرق یا بهطور کلی مقل اشتباه شود. مقل مکّی صمغ نیست
بلکه میوه درختی است که قابل خوردن است و درخت و میوه شبیه به خرما میباشد. از نظر
طبیعت مقل مکّی سرد و خشک و قابض است و اسهال را قطع میکند و سیلان خون را هم بند
میآورد.
معارف گیاهی، ج6، ص: 174
//////////
//////////
Commiphora wightii
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Commiphora wightii
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. wightii
|
·
Commiphora
roxburghii(Stocks) Engl.
|
Commiphora
wightii resin (guggul)
Commiphora wightii, with common names Indian bdellium-tree,[2] gugal,[3] guggul,[2] gugul,[2] or Mukul myrrh tree, is
a flowering plant in the family Burseraceae. The guggul plant may be found
from northern Africa to central Asia, but is most common in northern India. It prefers arid and semi-arid climates and is tolerant of
poor soil.
It is a shrub or small tree, reaching a maximum height of 4 m
(13 ft), with thin papery bark.[3] The branches are thorny. The leaves are simple or trifoliate, the
leaflets ovate, 1–5 cm (0.39–1.97 in) long, 0.5–2.5 cm
(0.20–0.98 in) broad, and irregularly toothed. It is gynodioecious, with some plants bearing bisexual
and male flowers, and others with female flowers. The individual flowers are red to pink,
with four small petals. The small round fruit are red when ripe.
Contents
[show]
Commiphora wightii is sought for its gummy resin, which is harvested from the plant's bark
through the process of tapping. In India and Pakistan, guggul is cultivated commercially. The
resin of C. wightii, known as gum guggulu, has a fragrance similar to that of myrrh and is commonly used in incense and perfumes. It is the same product that was known
in Hebrew, ancient Greek and Latinsources as bdellium.
The gum can be purchased in a loosely
packed form called dhoop, an incense from India, which is
burned over hot coals. This produces a fragrant, dense smoke. The burning coals
which let out the smoke are then carried around to different rooms and held in
all corners for a few seconds. This is said to drive away evil spirits as well as remove the evil eye from the home and its family members.[citation needed]
Over a hundred metabolites of various chemical
compositions were reported from the leaves, stem, latex, root and fruit
samples. High concentrations of quinic acid and myo-inositol were found in fruits and
leaves.[4]
Comiphora wightii has been a key component in ancient Indian Ayurvedic system of medicine. However, because
of its overuse, it has become so scarce in its two habitats in India — Gujarat and Rajasthan - that the World
Conservation Union (IUCN) has enlisted it in its Red Data List of endangered species.
Chemical
structure of guggulsterone, a constituent of gum guggul
The extract of gum guggul, called
gugulipid, guggulipid, or guglipid, has been used in Unani and Ayurvedic medicine, for nearly 3,000 years in
India.[5] One chemical ingredient in the
extract is the steroid guggulsterone,[6] which acts as an antagonist of the farnesoid X receptor, once believed to result in decreased cholesterol synthesis in the liver. However, several studies have been
published that indicate no overall reduction in total cholesterol occurs using
various dosages of guggulsterone and levels of low-density
lipoprotein ("bad cholesterol")
increased in many people.[7][8]
'Save Guggul
Movement' in Rajasthan, India
Because of its use in traditional
medicine, C. wightii has been overharvested in much of its
habitat, and has been listed on the IUCN Red List of threatened species.[9] Several efforts are in place to
address this situation. India's National Medicinal Plants Board launched a
project in Kutch District to cultivate 500 to 800 hectares (1,200 to 2,000 acres) of guggal,[10] while a grass-roots conservation movement, led by
IUCN associate Vineet Soni, has been started to educate guggal growers and harvesters in safe,
sustainable harvesting methods.[11][12]
4. Jump up^ Bhatia, Anil; Bharti, Santosh K.;
Tripathi, Tusha; Mishra, Anuradha; Sidhu, Om P.; Roy, Raja; Nautiyal, Chandra
Shekhar (1 February 2015). "Metabolic profiling of Commiphora wightii (guggul) reveals a
potential source for pharmaceuticals and nutraceuticals". Phytochemistry. 110: 29–36. doi:10.1016/j.phytochem.2014.12.016.
6. Jump up^ Murray (2012). Joseph E. Pizzorno,
Jr.; Michael T., eds. Textbook of natural medicine (4th ed.).
Edinburgh: Churchill Livingstone. p. 691. ISBN 9781437723335.
7. Jump up^ Szapary, PO; Wolfe, ML; Bloedon,
LT; Cucchiara, AJ; Dermarderosian, AH; Cirigliano, MD; Rader, DJ (2003).
"Guggulipid Ineffective for Lowering Cholesterol". JAMA. 290 (6):
765–772. PMID 12915429. doi:10.1001/jama.290.6.765.
8. Jump up^ Sahni, S; Hepfinger, CA; Sauer, KA
(2005). "Guggulipid Use in Hyperlipidemia". Am J Health-Syst
Pharm. 62 (16): 1690–1692. PMID 16085931. doi:10.2146/ajhp040580.
10.
Jump up^ Maheshwari, D V (8 January
2008). "Kutch to house Centre’s Rs 8-cr Guggal conservation project". The Indian Express.
11.
Jump up^ Paliwal, Ankur (31 July
2010). "Guggal faces sticky end". Down to Earth: Science and Environment Online. Retrieved 12
January 2012.
12.
Jump up^ "Education and Awareness in the 'Save Guggul Movement'". IUCN News. 31 July 2010. Retrieved 12 January 2012.
|
·
Caldecott, Todd (2006). Ayurveda: The Divine Science of Life. Elsevier/Mosby. ISBN 0-7234-3410-7. Contains a detailed monograph
on Commiphora mukul (Guggulu) as well as a discussion of
purported health benefits and usage in clinical practice.
·
Dalby, Andrew (2003). Food in the ancient world from A to Z. London,
New York: Routledge. ISBN 0-415-23259-7., pp. 226–227