لبن الاتان
بفتح الف و تاء مثناه فوقانیه و الف و نون لغت عربی است و بفارسی
شیر الاغ و شیر خر و بهندی کدهی کادودهه نامند
ماهیت آن
معلوم است و مائیت بران غالب و بغایت قلیل الجبنیت و دهنیت و لهذا
طبیعت آن
ابرد و ارطب همه شیرها است تا دوم سرد و در سوم تر و بهترین آن
شیر الاغ جوان فربه صحیح المزاج تازه زائیده است و اکر بچۀ آن ماده باشد بهتر و باید
که کرم کرم بنوشند که سرد نکشته باشد
افعال و خواص آن
بسیار مبرد و مرطب و مفرح و جالی و مفتح و مقوی قلب حار و بطئ الاستحاله
بخلط غالب و موافق امزجۀ حارۀ یابسه هر کاه معدۀ ایشان خالی از صفرا باشد اعضاء الراس
سعوط و قطور آن در بینی و کوش و یا فوخ جهت ترطیب دماغ و جهت رفع یبس آن و بیخوابی
و صداع حار یبسی و امراض حارۀ یابسۀ دماغیه و رعاف و درد کوش حار و رمد حار و سوزش
چشم و دمعه و سلاق و طرفه و امثال اینها خصوصا با سفیدۀ بیضۀ مرغ و روغن کل جهت طرفه
و ضماد آن نیز جهت امراض مذکوره که پارچۀ کرپاسی پاکیزه را بدان تر کرده بر پیش سر
و کوش و چشم اندازند و چون کرم کردد و یا خشک شود تبدیل نمایند و غرغره و مضمضۀ آن
جهت خوانیق و ذبحه و اورام لثه و لهاه و لوزتین و تقویت لثه و درد دندان بتنهائی و
یا با مغز فلوس خیارشنبر و درین حین تحلیل آن اقوی و جهت امراض مذکوره انفع و سعوط
آن با کهربا و یا سندروس نرم سوده حابس رعاف اعضاء الصدر و الحمیات و الغذاء و النفض
آشامیدن آن موافق سینه و جهت سل و دق و قروح رئه و حمیات حارۀ حاده و امراض حارۀ حاده
و هزال حار یبسی و سرفه و عسر نفس و لهیب و نزلات حاده و جهت نفث الدم خصوصا با کهربا
و کثیرا و طین مختوم و پوست بیخ انجبار و صمغ عربی و امثال اینها و نزف الدم را نیز
مفید و ملین بطن و جهت استسقای حار و صلابت طحال و التهاب دم و صفرا و حقنۀ آن جهت
اسهال الدم که ذوسنطاریا نامند و جراحت امعا و رحم خصوص با قوابض و قطور آن در احلیل
به تنهائی جهت حرقه البول و با دم الاخوین و کل ارمنی و روغن کدو جهت قرحۀ مجاری آن
و بدستور تزریق آن بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ مذکوره السموم آشامیدن آن جهت رفع
مضرت ادویۀ قتاله الاورام ضماد آن جهت اورام حارۀ ظاهری و باطنی خصوصا با زعفران مضر
مبرودین و مرطوبین و درد سربارد و دوار و طنین خصوصا بران خوابیدن و مهیج فواق و جشای
دخانی مصلح آن کلنکبین مقدار شربت آن از دو اوقیه تا نیم رطل با شکر و کثیرا و روغن
تخم کدو و رب السوس و امثال اینها و تعلیف آن باشیای مناسبه و لائقۀ هر علت شرط است
مثلا برای نفث الدم و سل و دق بکشنیز تر و تازه و برک خار خرنوب و حماض و اطراف عوسج
و برک بارتنک و کاهو و جو خیسانیده و امثال اینها و جهت جلا و تحلیل و تفتیح سدد کرفس
و رازیانج و شیح و قیصوم و جو خیسانیده و با تخم کرفس ممزوج کرده و امثال اینها بدل
آن شیر زنان و یا شیر بز و دستور آشامیدن آن در قرابادین کبیر بتفصیل و در مقدمۀ این
کتاب نیز مجملا ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن الاسد
بفتح الف و سین و دال مهملتین شیرشیر است و بهندی باکهه کادودهه
نامند
طبیعت آن
در کمال کرمی و حدت
افعال و خواص آن
در غایت جلا و نفوذ و ادرار است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن البقر
بفتح باء موحده و قاف و راء مهمله بفارسی شیر کاو و بهندی کای کادودهه
نامند
ماهیت آن
معروف است و درین اجزاء ثلثه از دهنیت و جبنیت و مائیت بنسبت البان
دیکر بحد اعتدال و متساوی است و در غلظت و رقت نیز هرچند بالذات دهنیت بران غالب و
غلیظتر شیرها است سوای شیر کاومیش که دهنیت و غلظت آن زیاده است و بهترین آن شیر کاو
جوان فربه صحیح المزاج خالی از امراض است که تعلیف به نباتات و اشیای جیده یافته معتدل
القوام سفید صافی شیرین خالی از طعم و رائحۀ غریبه
طبیعت آن
معتدل در کرمی و سردی و تری و با رطوبت فضلیه
افعال و خواص آن
مفتح و جالی و سریع الهضم و کثیر الغذا اعضاء الراس آشامیدن تازۀ
دوشیدۀ آنکه سرد نشده باشد مقوی جوهر دماغ و مرطب آن و حافظ رطوبات اصلی و رافع نسیان
و مالیخولیا و وسواس و نکوکنندۀ رنک رخسار و امراض بینی را مفید و قطور و طلای آن جهت
اکثر امراض عین حتی مایوس العلاج از مداومت آن صحت یابد و با کندر جهت طرفه و با انزروت
جهت ناخنه و سبل و شرناق اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن آن کرماکرم تازه دوشیده
مقوی قلب و رافع غم و وسواس و خفقان و قرحۀ رئه و سل که بی تپ خلطی باشد و سحج امعا
را مفید و ملین طبع و مولد منی و مبهی و مسمن بدن و خوردن شیربرنج رقیق جید الطبخ با
شکر ملین طبع و قولنج یابس ثفلی و زحیر یبسی را نافع و شیر آهن تاب و یا با سنک تفته
مکرر داغ کرده رافع اسهال و آشامیدن آن با دو وزن آن آب شیرین خالص ممزوج نموده مدر
قوی و منقی مجاری بول خصوص با قلیلی تا مقدار دو دانک زاج و یک درم نبات نرم سوده اعضاء
المفاصل و الاورام و البثور طلای آن با سفیدآب قلعی جهت نقرس و اورام حاره و آشامیدن
آن و طلای آن نیز جهت جرب و حکه و قوبا و جذام و مالیدن شیربرنج بر سر اقرع یعنی کچل
که دانهای زخم آن صلب شده و سرتراشی آن دشوار باشد باعث نرمی آنست اما باید که مقدار
شش هفت ساعت بعد از مالیدن که نرم شده باشد به آب کرم پاک شسته سرتراشی نمایند و با
افیون و موم و روغن زیتون مسکن وجع نقرس حار السموم آشامیدن آن تریاق سموم و دافع مضار
آنها است که مکرر بنوشند و قئ کنند تا رفع غائلۀ سم کردد هر نوع سم و ادویۀ قتاله که
باشد بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبۀ آن مانند روغن کاو و نارجیل بحری و امثال اینها
الزینه آشامیدن مطبوخ آن با برنج بطریق شیربرنج و فرنی جهت طول عمر و نیکوئی رنک رخسار
و با کردکان و خرما جهت فربهی کرده و بدن و نیکوئی رنک رخسار و تقویت باه و ازدیاد
منی مقدار شربت آن از نیم رطل تا یکرطل المضار اکثار آن مورث سنک کرده و مثانه و تولید
قمل و برص و سریع الاستحاله بخلط غالب بر معده مصلح آن شکر و عسل و با آن هر دو مانع
انجماد آن در معده و چون منجمد کردد موجب قشعریر و لرز و عرق سرد و غشی و اختلاط عقل
و خناق کردد و مداوای آن قئ کردن با حرف و سکنجبین عسلی و سرکۀ ممزوج با فودنج و بدستور
با عسل و تخم کرفس و آب کرم و آشامیدن پنیر مایه تا مقدار یک مثقال از مجربات شمرده
اند و حکمای هند کفته اند شیر کاو سفید دافع سودا است و شیر کاو سیاه دافع صفرا است
و شیر کاو سرخ قاطع بلغم و شیر کاو زرد دافع هر سه خلط
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن جاموس
بفتح جیم و الف و ضم میم و سکون واو و سین مهمله معرب کاومیش است
یعنی شیر کاومیش از شیر کاو بسیار غلیظتر و دهنیت و جبنیت بران غالب و ثقیل و بطئ الهضم
و سریع الاستحاله بخلط غالب و صفرا است چون شیر را با چوب کیاه کنکهیه طبخ دهند و حرکت
دهند منجمد و بسته کردد نبات داخل کرده بخورند بواسیر را نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن الخفاش
بضم خاء معجمه و فتح فا و الف و شین معجمه قریب بشیر اسد است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن الخنزیر
بکسر خاء معجمه و سکون نون و کسر زای معجمه و سکون یاء مثناه تحتانیه
و راء مهمله بفارسی شیر خوک و بهندی سورکادودهه نامند
طبیعت آن
سرد و تر
افعال و خواص آن
نزد بعضی بسیار ممدوح و جهت سل و دق نافع و مورث برص و وضح است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن الرماک
بفتح راء مهمله و میم و الف و کاف بفارسی شیر مادیان و بهندی کهوری
کادودهه نامند
ماهیت آن
معلوم است بهترین آن نیز مانند شیر کاو است و بهمان شروط و جبنیت
آن کمتر
طبیعت آن
کرم و تر از شیرهای دیکر
افعال و خواص آن
جالی و مفتح و مفرح اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن آن محرک اشتها
و باه و ملین طبع و موافق قرحۀ مثانه و مجاری بول و مدر بول و حیض و منقطع حادث از
حرارت و یبوست و حقنۀ کرماکرم آن منقی قرحۀ رحم و حمول آن با نشارۀ عاج بعد از طهر
معین بر حمل عاقر و آشامیدن ترش کردۀ آنکه قمز نامند در اکثر افعال مذکوره قویتر دانسته
اند و جهت استسقا و بعض انواع دق بشرائط مذکوره در لبن اتان و آینده در لبن لقاح از
تعلیف آن برازیانه و غیر آن از اشیای حاره و بارده ملطفۀ مفتحه نیز مفید الخواص کفته
اند از خواص آنست که چون هر سال قلیلی از ان باطفالی که آبله برنیاورده باشند بخورانند
در ان سال آبله برنیاورند و اکر برآورند زیاده بر چند دانه نباشد و از مجربات مکرره
شمرده اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن الضان
بفتح ضاد معجمه و الف و نون که لبن النعاج و بفارسی شیر میش و کوسفند
نیز نامند
ماهیت آن
معروف و بران دهنیت و جبنیت غالب و غلیظتر از شیر کاو و بهترین
آن شیر میش سیاه بشروط مذکوره است
طبیعت آن
کرم و تر
افعال و خواص آن
مقوی جوهر دماغ و نخاع و باه و جهت قرحۀ ریاح و امعا و نفث الدم
و تزحر و نیکوئی رنک رخسار و دفع مضرت ادویۀ سمیه و جماع و تدارک آن بتقویت و با روغن
بادام و صمغ عربی جهت سرفه مجرب و در سائر افعال و مضرات مانند البان دیکر است و محدث
قراقر و مرار و بلغم و قولنج است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن اللقاح
بفتح لام و قاف و الف و حاء مهمله بفارسی شیر شتر و بهندی اونتنی
کادودهه نامند
ماهیت آن
معلوم است و لطیف و رقیق ترین شیرها و مائل بشوری طعم و دهنیت آن
بسبب کمی و کرمی و شدت امتزاج از مائیت آن جدا نمی کردد و لهذا طبیعت آن کرم مائل بخشکی
است
افعال و خواص آن
جالی و منضج و محلل اعضاء الراس و الغذاء و النفض آشامیدن آن مقوی
چشم و بدستور اکتحال بدان و آشامیدن آن با شکر جهت ضیق النفس و ربو و تفتیح سدد و رفع
یبوست جکر و تحلیل اورام باطنیۀ صلبه و تحلیل خلط کائن در کبد و استسقای زقی و طبلی
و غیر آن هر دو را غیر نافع اما بعد استحکام علت و اجتماع مای اصفر نه قبل از ان و
جهت علل طحال و بواسیر و ادرار بول و حیض و باه را برانکیزاند و با بول شتر جهت اسهال
و ادرار مای اصفر که زردآب نامند نافع و باید بتدریج از دو اوقیه شروع نمایند تا بیک
رطل رسانند و شتر را ده روز قبل از استعمال در ایام استعمال تعلیف برازیانه و کنکر
و کاسنی و درمنه و امثال اینها نموده باشند و با پنج درم سکر العشر جهت استسقای کرم
و با شکر مقوی بدن و صاف کنندۀ بشره و محرک باه و اشتهای طعام و در اورام صلبه با روغنهای
مناسبۀ محلله مانند روغن بید انجیر و ناردین و بادام تلخ و پسته و امثال اینها و بعضی
کفته اند شیر شتر معطش و بطئ الانحدار از معده و اعالی جوف است نسبت بالبان دیکر و
دستور آشامیدن آن جهت استسقا آنست که نباید که بیاشامند آن را در اوائل و یا اورامی
که آیل باستسقا است مکر بعد از استحکام مادۀ ورم اکر با آن تب نباشد و الا جائز نیست
در هیچ وقت زیرا که با تب البان منافات تام دارند و زیاده کنندۀ مادۀ حمیات اند و در
اورام غیر آبله در اوائل امر باکی نیست از استعمال آن و دستور آشامیدن آن و ماء الجبن
آن نیز بتفصیل در قرابادین و بالاجمال در مقدمۀ این کتاب نیز مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن المعز
بفتح میم و سکون عین مهمله و زای معجمه بفارسی شیر بز و بهندی بکریکادودهه
نامند
ماهیت آن
معلوم است مائیت بران غالب بر دو جزو دیکر و کفته اند جبنت آن زیاده
است
طبیعت آن
مائل بحرارت و کفته اند بارد در اول و رطوبت بر ان غالب تا دوم
و کویند معتدل ترین شیر حیوانات است
افعال و خواص آن
ملطف و جالی اعضاء الراس آشامیدن آن جهت نوازل و حبس آنها و غرغرۀ
آن جهت اورام لهات و حلق و کام و ورم زبان خصوصا با مغز فلوس خیارشنبر که در ان حل
کرده صاف نموده باشند و قطور آن در بینی و کوش نیز جهت ترطیب دماغ و رفع یبس و بیخوابی
و درد کوش حار و ضماد آنکه پارچه بدان تر نموده بر پیش سر کذارند نیز جهت ترطیب دماغ
و رفع یبس و بیخوابی نافع و آشامیدن آن نیز اعضاء الصدر و الغذاء آشامیدن آن با کثیرا
و صمغ عربی و یا پالک مغسول جهت نفث الدم و سرفۀ سل و قرحۀ رئۀ و نزف الدم سائر اعضای
باطنی که مقدار شیر بیست و پنج مثقال تا پنجاه مثقال و هریک ازینها نیم درم تا یک درم
باشد بدستور از سی مثقال آن تا پنجاه مثقال یا یک مثقال تا دو مثقال کثیرا و نیم مثقال
رب السوس و صمغ بادام جهت نفث الدم و سرفه و علل سینه و قلب و خفقان و غم و وسواس و
توحش مفید و لیکن باید تازه دوشیده کرماکرم و سردناشده و از حیوان جوان فربه صحیح المزاج
خالی از علت و مرض باشد و از بز سرخ بهتر از الوان دیکر است و خالص کرماکرم آن ملین
بطن و مدر بول و جهت قرحۀ مثانه و تقویت باه تدارک ضرر جماع و عرق النسای حادث از کرمی
و یبس در سائر افعال مانند شیر کاو است و از ان لطیفتر مضر مبرودین و مرطوبین و نفاخ
و باعث جشا و هیجان فواق و امثال اینها بدل آن شیر کاو و بالعکس و آشامیدن آن بطریق
ماء الجبن جهت اسهال صفرای محترق و امراض صفراویۀ محترقه و سوداویه و یرقان و ترطیب
بدن و برای محرورین نافع الحمی جهت حمی دق و حمیات حارۀ کهنه و دستور آن بتفصیل در
قرابادین کبیر ذکر یافت و با افتیمون مائیت آن زائل می کردد و بجای اسهال شکم را حبس
می نماید و آشامیدن آن با آب و خبه که خاکشی و شفترک نامند با قلیلی شربت بنفشه که
ابتدا از ده پانزده مثقال آن با سه چهار مثقال آب و یک درم خبه سنکشو نموده و نیم درم
شربت بنفشه شروع نمایند و بتدریج روزی چهار پنج مثقال بر شیر و اندک اندک بر هریک از
آب و شربت بیفزایند تا هر مقدار که موافقت نماید و بر معده کران نباشد و خلل در هضم
و نضج ننماید و در هنکام استغنا و عدم احتیاج باز بتدریج کم نمایند جهت ترطیب بدن و
حمیات حارۀ حاده در انتها و حمی دق و تسمین بدن مهزول محرور المزاج مفید و نیز دستور
آشامیدن آن در مقدمه ذکر یافت الاورام و البثور ضماد تخم ریحان کوبیده پخته در شیر
بز محلل و منضج و منفجر کنندۀ اورام و دمامیل و بثور است و باضافۀ تخم تمر هندی کوبیده
اقوی کویند مضر احشا است مصلح ان کثیرا بدل آن شیر کاو
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن النساء
بکسر نون و فتح سین مهمله و الف ممدوده و بفارسی شیر زنان نامند
ماهیت آن
معروف و الطف است از شیر اتان و موافق ترین سائر شیرها است از برای
اطفال و امراض حارۀ حاده خصوصا از مولد دختر و بهترین آن شیر زن جوان معتدل المزاج
صحیح دختر زائیده است که غذاهای موافق خورده باشد چند روز قبل از ان و در بین نیز
طبیعت آن
در دوم سرد و تر و از دختر زائیده سردتر
افعال و خواص آن
جهت ترطیب و تقویت دماغ و رفع بیخوابی و رمد و قروح رئه و حمی دق
و ادرار بول و دفع سمیت ارنب بحری نافع اعضاء الراس و الصدر آشامید آن جهت ترطیب دماغ
و حنجره و تفتیح سدۀ خیشوم و رفع سل و دق و یبوست سینه و سرفۀ یبسی و نفث الدم و نزف
الدم با ادویۀ مناسبه و سعوط آن جهت رفع خشکی دماغ و سرسام و صداع حار یبسی و اختلاط
عقل و مالیخولیا و جنون صفراوی و دموی و سهر و امثال اینها و بدستور ضماد آن بر سر
بدین قسم که خرقۀ بدان تر کرده پی درپی بر پیش سر کذارند و چون کرم کردد تبدیل نمایند
و قطور آن در چشم جهت رمد حار و قرحه و رفع خشونت پلک آن و با انزروت جهت ظفره و سلاق
و شرناق و امثال اینها و در کوش جهت وجع حار و قرحه و ورم کرم آن و مقدار شربت آن از
دو اوقیه تا نیم رطل و باید که کرماکرم که سرد نکشته باشد بیاشامند و اکر از پستان
تواند شد که بخورند بهتر است زیرا که بسبب کمال لطافت زود فاسد می کردد بدل آن شیر
الاغ الخواص کفته اند چون زن حامله بر روی شپش شیر بدوشد اکر شپش بمیرد و یا در زیر
آن بماند آن زن بدختر حامله است و اکر نمیرد و زنده برآید بپسر و مجرب دانسته اند و
بهترین شیر زنان و سائر البان آنست که چون بر روی ناخن بریزند جمع کردد و با چسپندکی
بسیار نباشد و باعتدال قوام باشد و دستور آشامیدن آن در قرابادین کبیر و نیز در مقدمۀ
این کتاب ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن حمار الوحش و لبن الغزال
شیر کورخر و شیر آهو هر دو کرم و تراند از مادیان که لبن الرماک
باشد و لطیفتر از ان و در تحریک باه اقوی
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لبن الحامض
بفتح حاء مهمله و الف و کسر میم و ضاد معجمۀ بفارسی ماست و بهندی
دهی است و بترکی جغرات نامند
ماهیت آن
شیر منجمد است و بهترین آن ماست شیر کاو تازه خوب انجماد یافته
اندک ترش است
طبیعت آن
در دوم سرد و تر هرچند ترش تر و رقیق تر باشد سردی و تری آن زیاده
افعال و خواص آن
مرطب و مسکن تشنکی و مقوی باه محرورین و غذائیت آن نسبت بدوغ که
مخیض نامند بسبب زیادتی دهنیت بیشتر و در سائر افعال قریب بدان و مخیض
در حرف المیم مع الخاء المعجمه مذکور خواهد شد ان شاء اللّه تعالی
المضار مضر مبرودین و معدۀ سرد و کثیف و دیرهضم و مسدد و مولد خلط خام و مضر تپهای
عفنه مصلح آن معاجین حاره و زنجبیل مربی است و اغذیۀ مصنوعه از ان در قرابادین کبیر
بتفصیل ذکر یافت و چربۀ بالای آن را بر سر مالیدن مرطب دماغ و منوم و قائم مقام روغن
تخم کدو است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
ماست . (اِ) معروف است که جغرات باشد و بعضی جغرات
چکیده را و بعضی دیگر مایه ای که بر شیر زنند ماست گویند. (برهان ). جغرات و گویند
جغرات چکیده و گویند مایه ای که بر شیر زنند و لهذا کسی که مایه را برشیر زده ماست
ببندد ماست بند گویند. (از آنندراج ). چغرات و شیری که بواسطه ماستینه بسته شده باشد. (ناظم الاطباء). خوراکی
از انواع لبنیات که از شیر تهیه کنند. طریقه
آن چنین است : شیر را گرم کنند و سپس با اندکی ماست مایه زنند و روی آن را گرم
بپوشانند و درجایی نهند تا منعقد گردد و سفت شود. (فرهنگ فارسی معین ). سانسکریت ،
مستو ۞ (سرشیر حامض ) ارمنی ، مچوم ۞ (شیر ترش )، مچنیم ۞ (چسبانیدن ، بستن ، منجمد شدن
). بلوچی ، مذغ ۞ ، مسته ۞ (بستن ، منجمد شدن )، مستغ ۞ (ماست ). افغانی ، ماسته ۞ (شیر دلمه شده ). کردی ، مازد
۞ (شیر دلمه )ایضاً کردی ، ماست
۞ (شیر بسته ). گیلکی ، یرنی و
نطنزی ، ماست . فریزندی ، ماس ۞ . سمنانی ، مست ۞ . سنگسری ، موست ۞ . سرخه یی ، لاسگردی و شهمیرزادی
، ماست . بعضی پنداشته اند که ماست عربی است و از «ماس » ماخوذ است ، در قاموس آمده
: «ماست الناقة، یعنی سخت شد به شتر گردآمدن شیر در پستان او». این معنی ربطی به «ماست
» فارسی ندارد و باید دانست که ماست در عربی از فارسی ماخوذ است و عربی آن ، رائب است
. (حاشیه برهان چ معین ). غمیم . رَثو. رَثیئَة.
(منتهی الارب ). رائب . جغرات . چغرات . صغرات . صقره . صقرات . صغراط. صقراط. یُغَرد
یغرت . یاقورد. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). انواع دارد: ماست قالبی . ماست کیسه ای
. ماست کوزه ای . ماست کاسه ای . ماست خیکی . (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) :
کرد ۞ از بهر ماست تیریه خواست
زانکه درویش بود و عاریه خواست .
شهید (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
//////////
Yogurt
From Wikipedia, the free encyclopedia
Yogurt
|
|
A bowl of yogurt garnished with fruit and mint
|
|
Type
|
|
Serving temperature
|
Chilled
|
Main ingredients
|
|
Yogurt, yoghurt,
or yoghourt (/ˈjoʊɡərt/ or /ˈjɒɡət/; from Turkish: yoğurt; other spellings
listed below) is a food produced
by bacterial fermentation of milk.[1] The bacteria used
to make yogurt are known as "yogurt cultures". Fermentation of lactose by these bacteria
produces lactic
acid,
which acts on milk protein to give yogurt
its texture and characteristic
tart flavor.[1]Cow's milk is commonly
available worldwide, and, as such, is the milk most commonly used to make
yogurt. Milk from water buffalo, goats, ewes, mares, camels, and yaks is also used to
produce yogurt where available locally. Milk used may be homogenized or not
(milk distributed in many parts of the world is homogenized); both types may be
used, with substantially different results.
Yogurt
is produced using a culture of Lactobacillus delbrueckii subsp. bulgaricus and Streptococcus thermophilus bacteria. In
addition, other lactobacilli and bifidobacteria are also sometimes
added during or after culturing yogurt. Some countries require yogurt to
contain a certain amount of colony-forming units of bacteria; in China, for
example, the requirement for the number of lactobacillus bacteria is at least 1
× 106 CFU per milliliter.[2]
To
produce yogurt, milk is first heated, usually to about 85 °C
(185 °F), to denature the milk proteins
so that they do not form curds. After heating, the milk is allowed to cool to
about 45 °C (113 °F).[3] The bacterial
culture is mixed in, and a temperature of 45 °C (113 °F) is
maintained for four to twelve hours to allow fermentation.[4]
Contents
[show]
The
word is derived from Turkish: yoğurt,[5] and is usually
related to the verb yoğurmak, "to knead", or "to be
curdled or coagulated; to thicken".[5] It may be related
to yoğun, meaning thick or dense. The sound ğ was traditionally
rendered as "gh" in transliterations of Turkish from around
1615-1625.[5] In English, the
several variations of the spelling of the word include yogurt, yoghurt, and to
a lesser extent yoghourt or yogourt.[5]
Analysis
of the L. delbrueckii subsp. bulgaricus genome
indicates that the bacterium may have originated on the surface of a plant.[6] Milk may have
become spontaneously and unintentionally exposed to it through contact with
plants, or bacteria may have been transferred from the udder of domestic milk-producing
animals.[7] The origins of
yogurt are unknown, but it is thought to have been invented in Mesopotamiaaround 5000 BC.[8] In ancient Indian
records, the combination of yogurt and honey is called "the food of the
gods".[9] Persian traditions
hold that "Abraham owed his fecundity and longevity to
the regular ingestion of yogurt".[10]
The
cuisine of ancient Greece included a dairy product known as oxygala (οξύγαλα) which is
believed to have been a form of yogurt.[11][12][13][14] Galen (AD 129 –
c. 200/c. 216) mentioned that oxygala was consumed with honey, similar to the way
thickened Greek yogurt is eaten today.[14][13]The oldest writings
mentioning yogurt are attributed to Pliny the Elder, who remarked that
certain "barbarous nations" knew how "to thicken the milk into a
substance with an agreeable acidity".[15]The use of yogurt by medieval Turks is recorded in the
books Diwan Lughat al-Turk by Mahmud Kashgari and Kutadgu Bilig by Yusuf Has Hajib written in the 11th
century.[16][17] Both texts mention
the word "yogurt" in different sections and describe its use by
nomadic Turks.[16][17] The earliest
yogurts were probably spontaneously fermented by wild bacteria in goat skin bags.[18]
Some
accounts suggest that Indian emperor Akbar's cooks would flavor
yogurt with mustard seeds and cinnamon.[19] Another early
account of a European encounter with yogurt occurs in French clinical
history: Francis I suffered from a severe diarrhea which no French
doctor could cure. His ally Suleiman the Magnificent sent a doctor, who
allegedly cured the patient with yogurt.[19][20] Being grateful, the
French king spread around the information about the food which had cured him.
Until
the 1900s, yogurt was a staple in diets of people in the Russian Empire (and
especially Central
Asia and
the Caucasus), Western Asia, South Eastern Europe/Balkans, Central Europe, and India. Stamen Grigorov (1878–1945), a
Bulgarian student of medicine in Geneva, first examined the
microflora of the Bulgarian yogurt. In 1905, he described it as consisting of a
spherical and a rod-like lactic acid-producing bacteria. In 1907, the rod-like
bacterium was called Bacillus bulgaricus (now Lactobacillus delbrueckii
subsp. bulgaricus). The Russian Nobel laureate and biologist Ilya Ilyich Mechnikov (also known as Élie
Metchnikoff), from the Institut Pasteur in Paris, was influenced by
Grigorov's work and hypothesized that regular consumption of yogurt was
responsible for the unusually long lifespans of Bulgarian peasants.[21]Believing Lactobacillus to be essential for
good health, Mechnikov worked to popularize yogurt as a foodstuff throughout
Europe.
Isaac
Carasso industrialized
the production of yogurt. In 1919, Carasso, who was from Ottoman Salonika, started a small yogurt
business in Barcelona, Spain, and named the
business Danone ("little
Daniel") after his son. The brand later expanded to the United States
under an Americanized version of the name: Dannon. Yogurt with added
fruit jam was patented in
1933 by the Radlická Mlékárna dairy in Prague.[22]
Yogurt
was introduced to the United States in the first decade of the twentieth
century, influenced by Élie Metchnikoff's The
Prolongation of Life; Optimistic Studies (1908); it was available in
tablet form for those with digestive intolerance and for home culturing.[23] It was popularized
by John Harvey Kellogg at the Battle Creek Sanitarium, where it was used both
orally and in enemas,[24] and later by Armenianimmigrants Sarkis and
Rose Colombosian, who started "Colombo and Sons Creamery" in Andover, Massachusetts in 1929.[25][26] Colombo Yogurt was
originally delivered around New England in a horse-drawn wagon inscribed with
the Armenian word "madzoon" which was later
changed to "yogurt", the Turkish name of the product, as Turkish was
the lingua
franca between
immigrants of the various Near Easternethnicities who were the
main consumers at that time. Yogurt's popularity in the United States was
enhanced in the 1950s and 1960s, when it was presented as a health food. By the late 20th
century, yogurt had become a common American food item and Colombo Yogurt was
sold in 1993 to General Mills, which discontinued the
brand in 2010.[27]
&&&&&&
لبن السودان
بضم سین مهمله و سکون واو و فتح دال مهمله و الف و نون
ماهیت آن
نزد اکثر اسم فرفیون است و بغدادی و دیکران کفته اند چیزی است شبیه
بصمغ و مائل بسیاهی و زردی که از نواح مغرب می آورند
طبیعت آن
بسیار کرم و خشک تا چهارم
افعال و خواص آن
از سموم قتاله و بوئیدن آن باعث رعاف و عطسۀ بسیار و مهلک و تدبیر
آن تدبیر افربیون و جند بادستر سیاه خورده است و مذکور شد ضماد آن محلل اورام صلبه
است در چند ساعت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
لبن السودان
صمغی است و طبیعت آن بغایت گرم بود و مفسد
بدن و بوئیدن آن عطسه و رعاف آورد و بیم هلاک بود و چون بر ورمهای صلب مالند سودمند
بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: ماهیت آن
نزد اکثر اسم فرفیون* است و بغدادی و دیگران گفتهاند چیزی است شبیه به صمغ و مایل
بسیاهی و زردی که از نواح مغرب میآورند
اختیارات بدیعی
* فربیون . [ ف َ ] (معرب ، اِ)
فرفیون . دارویی باشد که چون برگزیدگی جانوران و سگ دیوانه طلا کنند نافع باشد. (برهان
). افربیون . از یونانی اوفوربیون ۞ . (حاشیه برهان
چ معین ). افریبیون و فرفیون نیز گویند و ماکوب ۞ خوانند. باید که چون فرفیون را
از درخت گیرند دهان بربندند تا غبار آن به دندان نرسد که جمله دندانها بریزاند. چون
بگیرند باید که باقلای مقشر در میان وی ریزندتا قوه وی نگه دارد و مدتی در ظرف کنند. آنچه تازه بود
زرد بود و زود در زیت بگدازد. (اختیارات بدیعی ). محمد زکریا گوید: فرفیون صمغ مازریون
است و مذب (کذا) ۞ او در بلاد انطاکیه است . ارجانی
گوید: فرفیون در چهار درجه گرم است و به قوتی که در اوست آب خام را که در امعاء باشد
براند و قولنج و علتهای بلغمی را دفع کند و چون آب خواهد که در میان طبقات فرودآید
و بینایی چشم را حجاب کند او را خرد بسایند چنانکه سرمه را و در چشم کشند او را از
فرودآمدن منع کند و هرچه نیکوتر باشد قوت او تا چهار سال است و به تدریج قوت از او
کم شود، چون هفت سال بر او بگذرد قوت از او زایل شود. (ترجمه صیدنه ).
////////////
افربیون
بفتح همزه و فا و سکون راء مهمله و کسر
بای موحده و ضم یای مثناه تحتانیه و سکون واو و نون فرفیون و فربیون و ابربیون و ابربیون
نیز نامند و برومی افنین بدو نون در میان هر دو یای مثناه تحتانیه و بعربی آکل بنفشه
و قاتل بنفشه و حافظ النحل و حافظ الاطفال و کروش الغنم و بیونانی حالاس و تاکوب نیز
و بمغربی بستانه کویند و اکثر لبن السودا نامند
ماهیت آن
صمغی است خاکستری رنک مائل بزردی با طعم
و بوی تند و کهنۀ آن سرخرنک نبات آن شبیه بنبات کاهو و کاسنی و شیر دارو دو قسم می
باشد قسمی برک آن مفید و نبات آن پر شعبه و خارناک و قسمی برک آن سیاه و خار آن تندتر
و باریکتر و شیر آن بیشتر و منبت آن بلاد لینو و حبش و سودان و بسبب تندی و حدت بوی
شیر آن اهل آن بلاد از دور در زیر نبات آن شکنبۀ کوسفندی را پاک شسته در ظرفی تعبیه
کرده می کذارند و از دور حربه مانند نیزه و غیر آن بآن می رسانند که شکافته کردد و
دور می روند
که بوی آن بمشام شان نرسد بیک دفعه شیر
بسیاری از ان فروریخته در شکنبه جمع می کردد آن را خشک کرده باطراف می برند و بعضی
صمغ درخت مازریون دانسته اند و اصلی ندارد بهترین آن صاف تازه خاکستری رنک مائل بزردی
و تندی بوی با حدت طعم آن است که چون بزبان بکذارند زبان را بکزد و مدتی لذع آن باقی
می ماند و هرچند تندبوتر و تیزتر باشد بهتر و تازه تر است و زود در آب و روغن زیت کداخته
شود و سبک وزن و متخلخل باشد و کهنۀ آن سرخرنک اشقر بود و زود کداخته نشود و بو و تندی
آن کمتر باشد و مغشوش آنکه از انزروت و صمغ عربی می سازند باوصاف مذکوره نیست و کویند
اکر بخار آن در وقت کرفتن دمعه بدندان برسد می ریزاند آن را پس باید که در ان حین دهان
را بند نمایند و اول کسی که پی برده باین صمغ یوناس ملک یونیه بوده خود و با آنکه اطبا
در عصر او یافته اند
طبیعت آن
کرم و خشک در اول چهارم و بعضی خشک در
سوم کفته اند و قوت آن تا چهار سال قوی می باشد و بعد از ان ضعیف و تا ده سال باطل
می کردد
افعال و خواص و منافع آن
جالی و ملطف و محرق و حاد خصوص تازۀ آن
به حدی که زیاده است از حلتیت که حادترین صمغها است مسهل بلغم لزج و زردآب و منقی فضول
بلغمیه از اعصاب و جهت لقوه و فالج و استرخا و تشنج امتلائی و رعشه و خدر و دوار و
سدر و صرع و سکته و کابوس و جمود و شخوص و استسقا و سپرز و قولنج و سردی کرده و عرق
النسا و مفاصل و وجع ظهر و ورک که از بلغم باشد و دفع سموم بارده و تسکین اقسام ضربان
مفید اللقوه سعوط مقدار عدسی از ان محلول در شیر دختر جهت لقوه و محلول آن در روغن
حبه الخضرا و مالیدن آن بر روی صاحب لقوه نافع و بدستور فرو بردن حب مصنوع از ربع درمی
از ان و از سکبینج و مقل الیهود و اشق از هریک نیم درم جهت لقوه مفید و زائل کرداند
آن را الفالج و الاسترخاء اکثار بوئیدن آن نافع آست فالج را بجهت آنکه تنقیۀ دماغ می
کند و میل می دهد مواد را از جانب نخاع بسوی بینی و سعوط محلول مقدار یک شعیرۀ آن به
آب مرزنجوش یا باب افشردۀ چغندر یا به آب افشردۀ سیر تر نیز نافع است فالج را بهمان
جهت و اشامیدن ان بادویۀ مناسبه نیز نافع است آن را و استرخا را و تمریخ اعضای مسترخیه
بروغن زیت که در یکرطل آن مقدار سه درهم افربیون حل کرده باشند هفت روز یا شش روز اقلا
سه روز نافع است آن را و فالج را و اکثری از امراض عصبانیه را و اکر مخلوط نمایند آن
را به قیروطی که شکسته باشند حدت افربیون را بروغن و تمریخ نمایند بآن نافع است آن
هر دو را بنهایت نفع و سزاوار نیست اکثار مروخ ان زیاده از هفت روز و مقدار افربیون
از سه درم و چون حل نمایند بروغن قسط یا روغن غار کرم نموده تدهین بآن نمایند نافع
است از برای فالج و استرخا بجهت آنکه مسخن عصب است و ملطف و محلل بلغم و چون بکیرند
وزن یک اوقیۀ آن را و نرم سوده در یکرطل زیت که در ان دو اوقیه موم کداخته باشند داخل
کرده در هاون بدسته بمالند تا چون مرهم شود و تمریخ نمایند بقلیلی از ان نافع است فالج
و استرخا را نفعی بین و چون بکیرند از ان ربع درمی و از سکبینج و اشق نصف درمی و حب
ساخته فرو برند نافع است از برای استرخا و چون بکیرند مقدار یک دانک از ان و سائیده
بزردۀ تخم مرغ نیمبرشت پاشیده بیاشامند نافع است استرخای اعضا را نفعی بلیغ و چون مخلوط
نمایند افربیون را ببعضی از ادهان حاره مانند روغن قسط و روغن سداب و تمریخ نمایند
بآن نافع است تشنج بلغمی را و اکر زیاده نمایند بوزن آن جندبیدستر و عاقرقرحا می باشد
انفع و همچنین تمریخ بقیروطی معمول از افربیون تازه یک اوقیه و زیت کهنه یکرطل و موم
سرخ دو اوقیه که موم را در زیت کداخته افربیون را نرم سوده بآن مخلوط کرده در هاون
بدسته نیکو سائیده استعمال نمایند الرعشه و التمدد آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه نافع
است رعشۀ بلغمی را و تمریخ بیک درهم افربیون محلول در ده درهم زیت کهنه نافع است خدر
را و همچنین تدهین محلول آن در روغن دارچینی و آشامیدن آن نافع است خدر را و همچنین
محلول آن در روغن قثاء الحمار و یا روغن حار دیکر نافع است آن را شربا و تمریخا و چون
سی درهم آن را در روغن مناسبی حل نموده شش روز بآن مروخ نمایند نافع است خدر را و تعطیس
با فربیون و استشمام بآن و تشوق بدان با روغن مناسب نافع است دوار و سدر بلغمی حادث
از کیموس بارد را الصرع و السکته و الکابوس و الجمود و الشخوص چون بسیار نرم بسایند
آن را بتنهائی یا با ادویۀ مناسبۀ دیکر و در بینی صاحب صرع و سکته دهند نافع است آن
هر دو را و چون حل کنند به آب کرم و غرغره کند بآن صاحب صرع می باشد نافع او را و چون
طلا نمایند افربیون و ثافسیا و امثال این هر دو از ادویۀ محرقۀ محللۀ مواد و مقرحۀ
عضو بر موضع صعود ابخره در حال صرع حادث بمشارکت اطراف بسبب صعود ریاح مصرعه از انها
بسوی سر نافع است آن را و لازم است که این طلا بعد از بستن بالای آن عضو باشد اکر ممکن
باشد مانند دست و پا و آشامیدن ربع درم از ان با ادویۀ مناسبه نافع است کابوس را و
ریختن یک اوقیۀ افربیون محلول در یکرطل روغن یاسمین بر سر صاحب جمود و شخوص و همچنین
طلا کردن افربیون و جندبیدستر سوده در روغن یاسمین بر سر نافع است آن هر دو علت را
الاستسقاء و الطحال و القولنج و اوجاع المفاصل و غیرها آشامیدن آن با ادویۀ مناسبه
جهت امراض مذکوره و عرق النسا و وجع الورک و کمر که از بلغم و سردی باشد و سردی کرده
و سموم بارد را نیز نافع و مسقط جنین و اکتحال آن با عسل جهت نزول آب در چشم مفید اما
حدت و حمرت و سوزش آن در چشم مدت مدید می ماند و سعوط آن با آب چغندر جهت سبل و دمعه
و حمرت چشم و تنقیۀ دماغ و ضماد آن بر استخوان باعث تقشر آن و باید که محافظت نمایند
استخوان را از ان و طلای آن دافع کوشت زیادۀ زخمها و بر زخم سک دیوانه کزیده و لدغ
هوام دافع سمیت آن و با روغنهای مناسب جهت امراض عصب و درد مفاصل و با زعفران و افیون
جهت تسکین اقسام ضربان و حمول ان بقدر یک حبه تا دو سه حبه در ادرار حیض محتبس مجرب
و اکر احداث سوزش نماید روغن کل سرخ دافع آن است و فرزجه یک حبۀ آنکه با سک سائیده
باشند در اعانت بر حمل و تضییق فرج و تقویت رحم و دفع بدبوئی آن بی عدیل المضار مضر
اصحاب امزجۀ حاره و کسی که بر مزاج او خون غالب باشد سزاوار نیست که بتنهائی آن را
بنوشد و مضر امعای سفلی و مصلح آن مقل ازرق و رب السوس و اناویه مانند دارچینی و سنبل
الطیب و سلیخه و کثیرا و صمغ عربی و روغن بادام شیرین و کویند مضر انثیین و مصلح آن
روغن کل و مضر رحم باعث بهم آوردن فم آن به حدی که ادویۀ مسقطۀ جنین نتوانند اسقاط
آن نمایند مقدار شربت آن دو قیراط و زیاده از ان تا سه درهم کشنده بدل آن در استسقا
مازریون و در قولنج بوزن آن تا دو وزن جندبیدستر و قسم سیاه آن قتال است ابن مولف کفته
اکر فرفیون و افیون را هر دو باهم در شیشه کنند هریک دیکری را فانی می کرداند به حدی
که اثری از ان هر دو نمی ماند و کفته اند چون افربیون را با باقلا نکاهدارند در هیچ
وقت قوت آن زائل نمی کردد و حبوب و ادهان و اضمده و اطلیه و قیروطیات و معاجین افربیون
در قرابادین ذکر یافت و تدارک احوال طاریه بر شارب زیاده از مقدار مقرر آن نیز و بالجمله
از خوردن آن نعاس و سوزش اعضا و فواق و کرب شدید و لهیب و لذع بطن شدید عارض کردد و
سه درهم آن در سه روز کشنده بود بتقرح معده و امعا و آن تریاق افیون و بعضی سموم باردۀ
حیوانیه و غیر آن است مصلح آن چرب نمودن آن بروغن و آشامیدن سویق سرد کرده به یخ و
برف و نشستن در آب سرد و نجرع کلاب و متواتر آشامیدن سویق جو با آب انار و سیب میخوش
و لیمون و کشکاب و روغن کل با کافور و کلاب و شوربای چرب و جدوار مجرب و فادزهر حیوانی
با دوغ تازۀ کاو خورانیدن و اضمده بارده بر جکر کذاشتن است
/////////
فرفیون:
بیخ فرفیون را به لغت رومی «اوفربیون»
گویند و معنی او به پارسی خورنده باشد و محمد زکریا گوید فرفیون، صمغ مازریون است و
لون او سرخ بود که به زردی زند اما جالینوس در میامیر که یکی از تألیفات اوست گوید
فرفیون شیر نوعی از خار است. (صیدنه ص 516). آن را فریبون و افربیون و ابرلیون نیز
نامند. و آن را گل بنفشه و حافظ اطفال و به بربری تاکسوت و به رومی فوطینوس و به یونانی
کمالیون و اهل مصر و شام آن را لبانه مغربیه خوانند در ماهیت آن اختلاف بسیار است.
بعضی لبن مازریون و بعضی لبن زقوم دانستهاند. اصح همه اقوال قول غافقی است که روایت
کرده که لبن دو نوع نبات است یکی شبیه به نبات کاهور پرشعبه و خارناک و پرشیر و دوم
برگ آن سیاه و شاخههای آن مفروش بر روی زمین و خارهای این باریک و تیزتر و شیر این
بیشتر و (مخزن ص 651).
یادگار
/////////////
فرفیون
افربیون نیز گویند و فربیون تا کرب خوانند
و باید که چون فربیون از درخت گیرند دهن ببندند تا غبار آن در دهان نرود که جمله دندانها
بریزاند و چون ویرا بگیرند باید که باقلای مقشر در میان وی ریزند تا قوت آن نگهدارد
مدتی و در ظرفی کنند و آنچه تازه بود زرد بود و زود در زیت بگدازد و آنچه کهن بود بخلاف
این و لون آن به سرخی مایل بود و قوت وی بعد از سه سال تا چهار سال متغیر شود و تا
هفت سال و ده سال باطل نشود و نیکوترین وی صافی زرد بود که رایحه وی در غایت حدت و
حراقت بود و طبیعت ان گرم و خشک بود در چهارم و گویند خشکی وی در سئوم بود وی را قوت
ملطف و محرق بود عرق النسا را نافع بود چون با ادویه موافق آن بیامیزند چون بر گزندگی
سگ دیوانه طلا کنند نافع بود و لقوه و قولنج و سردی گرده را نافع بود و فضلهای بلغمی
از مفاصل و اعصاب پاک کند و مسهل آب زرد بود و بلغم لزج که در ورکین و پشت بود سود
دارد گرممزاج را بد بود و کسی که خونسردی غلبه کرده باشد نشاید که تنها بیاشامند
مضر بود به انثیین و چون بروغن گل چرب کنند حدت وی شکسته گردد و مقل و رب السوس و کثیرا
و صمغ اضافه کنند اگر خواهند که استعمال کنند و شربتی از وی قیراطی باشد تا دانکی و
وی بغایت رحم را بد بود و انضمام پیدا کند تا بحدی که منع ادویه مسقطه بکند از اسقاط
جنین و چون در روغن بگدازند و بدان تمریخ کنند فالج و خدر را نافع بود و چون با عسل
بیامیزند و در چشم کشند جلا دهد لیکن سوزش آن تا دو روز باقی بماند و قطع نزول آب بکند
و سه درم از وی کشنده بود در سه روز ریش در معده و امعا پیدا کند و از خوردن وی گرمی
سخت و لهبی عظیم و لذع در شکم و فواق پیدا کند و باشد که اطلاق با فراط آورد و مداوای
وی مانند مداوای کسی بود که قرون سنبل خورده باشد مثل دوغ و انار مر و کافور و آنچه
بدان ماند و گویند بدل ان مازریون و دو دانک آن جند بیدستر و گویند مدل آن بوزن آن
جند بیدستر و نیم وزن آن مازریون بود و ابن مولف گوید اگر فرفیون و افیون را در شیشه
کنند هر دو یکدیگر را بخورند چنانچه هیچ نماند
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: فرفیون بفتح
فا و سکون را و ضم یا آن را فریبون و افربیون و ابربیون و نیز مانند و آن را اکل بنفسه
و حافظ اطفال و به بربری تاکسوت و برومی فوطینوس و یونانی کمالیون و اهل مصر و شام
آن را لبانه مغربیه خوانند و در ماهیت آن اختلاف است بعضی لبن مازریون و بعضی لبن زقوم
دانستهاند و آن لبن دو نوع نبات است یکی شبیه به نبات کاهو و پرشعبه و خارتاک و پرشیر
و دوم برگ آن سیاه و شاخهای آن مفروش بر روی زمین با خارهای تیز و باریک و شیر این
بیشتر از اول است
بیرونی در صیدنه میگوید بیخ فرفیون را
بلغت رومی اوفربیون گویند و معنی ان بپارسی خورنده باشد و محمد زکریا گوید فرفیون صمغ
مازریون است و لون ان سرخ بود که بزردی زند اما جالینوس در میامیر که یکی از تالیفات
اوست گوید که فرفیون شیر نوعی از خار است
فرانسهRESINE D ,EUPHORBIUM انگلیسیGUM EUPHORBIUM
اختیارات بدیعی
/////////////
////////
//////////
//////////
//////////////
///////////
&&&&&&
لبن الیتوعات
بفتح یاء مثناه تحتانیه و ضم تاء مثناه فوقانیه و سکون واو و فتح
عین مهمله و الف و تاء مثناه فوقانیه
ماهیت آن
شیر نباتات شیردار است مانند مازریون سیاه و فرفیون و سقمونیا و
امثال اینها
افعال و خواص آن
مجموع آن از سموم و مسهل قوی بعنف و شیر هر نباتی در ذیل آن مذکور
شد و می شود و آنچه نامی مخصوص ندارد در یتوعات در حرف الیاء مع التاء ان شاء اللّه
تعالی مذکور خواهد شد و اعراض و تدبیر آن مانند اعراض و تدبیر افربیون خورده است و
مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لتکو
بفتح لام و سکون تاء چهار نقطۀ هندی و ضم کاف و واو
ماهیت آن
ثمر درختی است در بنکاله می شود و کثیر الوجود و درخت آن بقدر درخت
آلو و پنیاله و پرخار و برک آن نیز شبیه ببرک آلو و پنیاله و ثمر آن خوشه دارد و هر
خوشه هفت هشت تا ده دانه و بزرکی آلوی کوچکی و پنیاله و سفید رنک و طعم آن در خامی
ترش و بعد رسیدن میخوش می کردد و در جوف بعضی آن سه دانه و بعضی چهار دانه شبیه بدانهای
شریفه و کتهل که کوه نامند و در جوف دانهای آن تخمی بنفش رنک نرم لزج لعابی
طبیعت آن
سرد و تر
افعال و خواص آن
مسکن حدت صفرا و خون و جهت بعض امراض دمویه و صفراویه نافع و شربت
آن نیز جهت امراض مذکوره نافع
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
(اسم) [هندی] لتکو /latku/ (زیستشناسی) درختی
خاردار شبیه درخت آلو، با میوهای خوشهای و ملس که هر خوشه هفت یا ده دانه میوۀ سفیدرنگ
به اندازۀ آلو دارد.
فرهنگ فارسی عمید
///////////
انگور تاهیتی یا انگور ستاره ای
نام علمی : Phyllanthus
acidus
نام انگلیسی : Otaheite
gooseberry or star gooseberry
خانواده : Phyllanthaceae
انگور تاهیتی یا انگور ستاره ای درختی با میوه های ستاره ای کوچک به رنگ زرد است که بر خلاف نامش ارتباطی به انگور ندارد. این گیاه بیشتر به عنوان یک گیاه زینتی کشت می شود و مصارف دارویی و تغذیه ای نیز دارد میوه های آن براق، آبدار و بسیار ترش اند. خواستگاه آن دقیقا مشخص نیست ولی در مناطق گرمسیری و نیمه گرمسیری قاره آمریکا و آسیا پراکندگی دارد. خاک های مرطوب را ترجیح می دهد و از روش های مختلفی مانند کشت بذر، قلمه و خوابانیدن قابل تکثیر است. میوه ها هنگام رسیدگی سفت هستند و معمولا هنگامی که میوه ها شروع به ریزش می کنند برداشت می شوند. در هند و اندونزی برگ های آن به صورت پخته مورد استفاده قرار می گیرند و میوه نیز به صورت خام، چاشنی، شیره، آبمیوه و در تهیه دسرها به کار برده می شود. از برگ های آن برای کمر درد و رماتیسم مرهم فراهم می شود، ریشه نیز به عنوان یک مسهل و ملین قابل استفاده است. شیره آن در مداوای معده موثر بوده و در هند نیز به منظور تقویت کبد استفاده می شود. پوست ریشه آن در هند در دباغی به کار می رود.
/////////////
Phyllanthus acidus
From Wikipedia, the free encyclopedia
Phyllanthus acidus
|
|
fruits
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Tribe:
|
|
Subtribe:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
P. acidus
|
Phyllanthus
acidus,
known as the Otaheite gooseberry, Malay gooseberry, Tahitian
gooseberry, Country gooseberry, Star gooseberry, Starberry, West
India gooseberry, or simply Gooseberry tree, is one of the
trees with edible small yellow berries fruit in the Phyllanthaceae family. Despite its name, the
plant does not resemble the gooseberry, except for the acidity
of its fruits. It is mostly cultivated for ornamentation.
Contents
[show]
Sapling
The Phyllanthus
acidus is an intermediary between a shrub and tree, reaching 2 to 9 m
(6½ to 30 ft) high.[2] The tree's dense
and bushy crown is composed of thickish, tough main branches, at the end of
which are clusters of deciduous, greenish, 15-to-30-cm long branchlets. The
branchlets bear alternate leaves that are ovate or lanceolate in form, with
short petioles and pointed ends. The leaves are
2-7.5 cm long and thin, they are green and smooth on the upperside and
blue-green on the underside. In general, the Otaheite gooseberry tree very much
looks like the bilimbi tree.
Leaves
The
flowers can be male, female or hermaphrodite.[2] They are small and
pinkish and appear in clusters in 5-to-12.5-cm long panicles. Flowers are formed at
leafless parts of the main branches, at the upper part of the tree. The fruits
are numerous, oblate, with 6 to 8 ribs, and densely clustered. They are pale
yellow or white, waxy, crisp and juicy, and very sour. 4 to 6 seeds are contained
in a stone at the center of each fruit.[2][3]
Tree in greenhouse
This tropical or
subtropical species is found throughout
Asia and also in the Caribbean region, Central and South America.[4]
While
its origin is uncertain, the species may have originated in Madagascar.[2][3][4] It was found in
other parts of South
Asia early;
according to Eduardo Quisumbing, it was brought to
the Philippines in prehistoric
times.[2] It spread across
the Indian
Ocean to Réunion and Mauritius and crossed
the Pacificto Hawaii.[2][3] It expanded to the
Caribbean in 1793, when William Bligh carried the plant
from Timor to Jamaica.[3]
The
tree is common in Guam, Indonesia (where it is called
ceremai or cerama), South Vietnam (called chùm
ruột), Laos, northern Peninsular Malaysia (called cerme and
cermai), and India (called chalmeri,
harpharoi, Nellikai, Harfi, Arunellikai, Abazhanga, Nellipuli, Irumban Puli,
Bilimbi, Usiri(Telugu-ఉసిరి), Khatamada, Arinelli,
Bimbool, Arinellika, Kiru Nerle, Mara Nelli, Amla, Gihori (Manipuri)).Lotka(
bengali language)[2][4] It is still found
in the Philippines (called iba in Tagalog and karmay in Ilokano), if not widely, and
in Cambodia (called kantuet)
and Thailand (called mayom).
In Grenada, the fruit is called a
damsel. In the United
States,
it is found in Hawaii, and occasionally southern parts of Texas, Florida.[2] It is also found in Puerto Rico (where the fruit is
called grosella), Ecuador, El Salvador, Mexico, Colombia, Venezuela, Suriname (where it's called
ronde birambi), Peru and Brazil.
Khmer: កន្ទួត (in
Bangladesh) Orboroi, grosella (in Puerto
Rico), raspberry (in Antigua and Barbuda), jimbilin (in
Jamaica), damsel (in St Vincent and the Grenadines and Grenada), sour
cherry (in Trinidad and Tobago), karamay (in the
Northern Philippines),layuan (in the Bicol region of the
Philippines), (Rata nelli in Sri lanka) bangkiling (in
the Southern Philippines), cermai (in Brunei Darussalam,
Indonesia and Malaysia), Goanbili (in Maldives), Sapra (in
Belize), ဆီးဖြူသီး (in Myanmar).
Fruits
Phyllanthus acidus in India
The
Otaheite gooseberry prefers moist soil.[2] It can be
cultivated in a variety of ways—budding, cutting and air-layering—in addition to the usual
seed growth. The tree is cultivated for its ornamental value,[5] but also for food
and medicinal purposes. While it produces some fruit throughout the year, it is
mainly harvested in January except in South India, where it bears crops in
April–May and again in August–September.[2] As the fruit does
not soften when ripe, it is harvested when the fruit begins to drop.[6]
Various
parts of the plant are used for food. In India and Indonesia, the cooked leaves are eaten.[3] While the fruit is
eaten fresh, and is sometimes used as flavoring for other dishes in Indonesia,
it is generally regarded as too tart to eat by itself in its natural form and
is processed further.[3][4] It is candied in sugar or pickled in salt, used
in chutney, relish or preserves. In the Philippines, it
is used to make vinegar as well as eaten
raw, soaked in salt or vinegar-salt solution and sold along the roadside. It is
candied as well, usually stored in jars with syrup. They make these into
a syrup in Malaysia.
Liberally sugared, it is also used to make fruit juice. In Thailand it is used as an
ingredient to make Som
tam.
The
plant is also used medicinally. The peppered leaves are used to make a poultice to treat sciatica, lumbago and rheumatism (but have been
observed to cause low blood pressure when combined with nitrates), while the
seeds are used as a cathartic and the root, if
prepared with care, as a purgative.[4][7] The syrup is used
to medicate the stomach, and in India the fruit is eaten as a blood-enhancer
for the liver.[4]P. acidus contains 4-hydroxybenzoic acid, caffeic acid,[8] adenosine, kaempferol and hypogallic acid.[9]
While
the wood is strong and durable if properly treated, the tree is not large and
is rarely harvested for wood.[4] In India, the root
bark is sometimes used for tanning.
1.
Jump up^ "Phyllanthus acidus
information from Catalogue of Life: 2011 Annual Checklist". Govaerts R. (ed). For a
full list of reviewers see: http://apps.kew.org/wcsp/compilersReviewers.do (2011). WCSP: World
Checklist of Selected Plant Families (version Dec 2010). In: Species 2000 &
ITIS Catalogue of Life: 2011 Annual Checklist (Bisby F.A., Roskov Y.R., Orrell
T.M., Nicolson D., Paglinawan L.E., Bailly N., Kirk P.M., Bourgoin T.,
Baillargeon G., Ouvrard D., eds). DVD; Species 2000: Reading, UK.
Retrieved 2011-05-04. External link in |publisher= (help)
2.
^ Jump up to:a b c d e f g h i j Center for New
Crops & Plants Products. "Otaheite
Gooseberry". Purdue University.
Retrieved 2011-10-30.
3.
^ Jump up to:a b c d e f National
Geographic (18 November 2008). Edible: an Illustrated
Guide to the World's Food Plants. National Geographic
Books. p. 110. ISBN 978-1-4262-0372-5. Retrieved 30
October 2011.
4.
^ Jump up to:a b c d e f g Janick, Jules;
Robert E. Paull (12 April 2008). The Encyclopedia of Fruit
& Nuts. CABI. p. 373. ISBN 978-0-85199-638-7. Retrieved 30
October 2011.
5.
Jump up^ Gupta, I. C.; S.
K. Gupta (1 January 1992). Concept S Dictionary Of
Agricultural Sciences. Concept Publishing Company.
pp. 346–347. ISBN 978-81-7022-301-6. Retrieved 30
October 2011.
6.
Jump up^ Morton, Julia
(16 June 1963). "A Fast Growing
Vine". The Miami News. Retrieved 30
October 2011.
7.
Jump up^ Miller, Wilhelm
(1901). Cyclopedia of American
Horticulture. The Macmillan Company. p. 1318. Retrieved 30
October 2011.
8.
Jump up^ Leeya,
Yuttapong; Mulvany, Michael J.; Queiroz, Emerson F.; Marston, Andrew;
Hostettmann, Kurt; Jansakul, Chaweewan (2010). "Hypotensive activity of an
n-butanol extract and their purified compounds from leaves of Phyllanthus
acidus (L.) Skeels in rats". European Journal of Pharmacology. 649 (1–3):
301–13. PMID 20868659. doi:10.1016/j.ejphar.2010.09.038.
9.
Jump up^ Sousa, M.;
Ousingsawat, J.; Seitz, R.; Puntheeranurak, S.; Regalado, A.; Schmidt, A.;
Grego, T.; Jansakul, C.; et al. (2006). "An Extract from the Medicinal
Plant Phyllanthus acidus and Its Isolated Compounds Induce Airway Chloride
Secretion: A Potential Treatment for Cystic Fibrosis". Molecular
Pharmacology. 71 (1): 366–76. PMID 17065237. doi:10.1124/mol.106.025262.
//////////////
Sauropus androgynus
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Katuk" redirects here. For the
place in Afghanistan, see Katok. For the place in
Azerbaijan, see Ağgədik.
Sauropus androgynus
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Tribe:
|
|
Subtribe:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
S. androgynus
|
Sauropus
androgynus, also known as katuk, star
gooseberry, or sweet leaf, is a shrub grown in some tropical
regions as a leaf
vegetable.
In Chinese it is called mani cai (马尼菜); in Japan it is called amame
shiba (アマメシバ); in Malay it is called cekur
manis, sayur manis, or asin-asin;[4][5] in Thai it is called pak
waan; in Vietnamese, it is called rau ngót;in
Philippines,it is called Chinese Malunggay and in Kerala, India it is
called madhura cheera.
Its
multiple upright stems can reach 2.5 meters high and bear dark green oval
leaves 5–6 cm long.
It
is one of the most popular leaf vegetables in South Asia and Southeast Asia and
is notable for high yields and palatability.[6] The shoot tips have
been sold as tropical asparagus. In Vietnam, the locals cook it with
crab meat, minced pork or dried shrimp to make soup. In Malaysia, it is
commonly stir-fried with egg or dried anchovies. The flowers and small purplish
fruits of the plant have also be eaten In Indonesia, the leaves of the plant
are used to make infusion, believed to improve the flow of breast milk for
breastfeeding mothers.
It
is a good source of vitamin K.[citation needed] However, a study
has suggested that excessive consumption of juiced Katuk leaves (due to its
popularity for body weight control in Taiwan in the mid '90s) can cause lung
damage, due to its high concentrations of the alkaloid papaverine.[7]
It
also has high level of provita-min A carotenoids, especially in freshly picked
leaves, as well as high levels of vitamins B and C, protein and minerals. The
more the leaves mature, the higher the nutrient content of the leaves.[8] Latest studies
indicate that Cekur manis encouraged rapid regeneration and multiplication
through organogenesis and somatic embryogenesis.[9]
Contents
[show]
Consumption
of Sauropus androgynus has been reported as being associated
with bronchiolitis obliterans.[11] [12]
Sauropus androgynus
|
|
Nutritional value per 100 g (3.5 oz)
|
|
245 kJ
(59 kcal)
|
|
11 g
|
|
1 g
|
|
4.8 g
|
|
10370 IU
|
|
(9%)
0.1 mg
|
|
(288%)
239 mg
|
|
(20%)
204 mg
|
|
(23%)
3 mg
|
|
(14%)
98 mg
|
|
Other constituents
|
|
Water
|
91.4 g
|
·
Units
|
|
Leaves and fruits Sauropus
androgynus
Sauropus androgynus
1.
Jump up^ Under its currently
accepted name of Sauropus androgynus (from its basionym Clutia
androgyna) this species was published in Bulletin of the Bureau of
Forestry, Philippine Islands.Manila 1: 30. 1903. "Name - Sauropus
androgynus (L.) Merr.". Tropicos. Saint Louis, Missouri: Missouri Botanical Garden. Retrieved November
18, 2012. Basionym: Clutia androgyna L.
2.
Jump up^ The basionym
of S. androgynus (Clutia androgyna) was originally
described and published in Mantissa Plantarum 1: 128.
1767. "Name - Clutia
androgyna L.". Tropicos. Saint Louis, Missouri:
Missouri Botanical Garden. Retrieved November 18, 2012.
3.
Jump up^ "TPL, treatment
of Sauropus androgynus". The Plant List; Version 1. (published
on the internet). Royal Botanic Gardens, Kew and Missouri
Botanical Garden. 2010. Retrieved November 18, 2012.
4.
Jump up^ Coope, A.E.
(1993). Malay-English, English-Malay Dictionary (Rev. ed.). New York:
Hippocrene Books. pp. 18, 61. ISBN 0-7818-0103-6.
7.
Jump up^ Kao CH; Ho YJ;
Wu CL; ChangLai SP (1999). "Using 99mTc-DTPA
Radioaerosol Inhalation Lung Scintigraphies to Detect the Lung Injury Induced
by Consuming Sauropus androgynusVegetable and Comparison with Conventional
Pulmonary Function Tests". Respiration. Karger AG. 66 (1):
46–51. PMID 9973690. doi:10.1159/000029336.
Retrieved 2010-05-18.
9.
Jump up^ Faculty of Science
Research Seminar: Elicitors Effect on in vitro Cultures of Sauropus Androgynus,
University of Nottingham Malaysia Campus