کاکراسینکی
بفتح کاف و الف و فتح راء مهمله و الف و کسر سین و سکون یاء مثناه
تحتانیه و نون و کسر کاف و یا
ماهیت آن
دوائی است هندی شبیه بغلاف شاخ بزی و کوچک و مجوف و رنک آن سرخ
تیره و طعم آن اندک تلخ و با حدت عفوصت و آن کل و ثمر درختی است شبیه بدرخت موز
طبیعت آن
در اول کرم و در آخر سوم خشک
افعال و خواص آن
جهت سرفه و ضیق النفس بارد رطب خصوصا اطفال و جهت فواق و قئ و اسهال
الدم مجرب دانسته اند و جهت رفع تشنکی و فساد بلغم و تپ نیز و مشهی طعام است و ضماد
آن رافع بهق است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
پیستاکیا اینتگریما
از ویکیپدیا، دانشنامه آزاد
پیستاکیا اینتگریما
Pistacia khinjuk Bra22.png
پیستاکیا اینتگریما، Pistacia
integerrima
طبقهبندی علمی
فرمانرو: گیاهان
راسته: افراسانان
تیره: پستهایان
گونه: P. integerrima
نام علمی
Pistacia integerrima
پیستاکیا اینتگریما (نام علمی: Pistacia
integerrima)
نام یک گونه از تیره پستهایان است.
این گونه بیشتر به عنوان پایه ای برای
پسته های اهلی استفاده می شود. بعنوان مثال در یکی از معروفترین پایه های پسته که از
دانشگاه کالیفرنیای امریکا بدست آمده است (UCB1). از این پایه به عنوان پایه پدری (گرده دهنده)
استفاده شده است.
////////////
قس کانگڑ در پنجابی:
کانگڑ ہمالیہ وچ افغانستان پاکستان تے ہندستان وچ ہون والا اک رکھ اے۔
//////////
Pistacia integerrima
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Pistacia integerrima
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
P. integerrima
|
Pistacia integerrima is a species of pistachio tree native to Asia, commonly called zebrawood.[1] It is often classified as Pistacia chinensis ssp. integerrima.[2] It is used for a variety of purposes
in India, including timber, dye, and fodder.[3] It is used widely as an herbal remedy for many ailments,
including cough, asthma, fever, vomiting, and diarrhea.[3][4]
Long, horn-shaped leaf galls that often develop on this tree
are harvested and used to make kakadshringi, an herbal medicine for
diarrhea in northern India.[4]
3.
^ Jump up to:a b Pant, S. and S. S. Samant.
(2010). Ethnobotanical observations in the Mornaula Reserve Forest of Kumoun, West
Himalaya, India. Ethnobotanical Leaflets 14
193.
4.
^ Jump up to:a b Upadhye, A. S. and A. A.
Rajopadhye. (2010). Pharmacognostic and phytochemical evaluation of leaf galls of Kakadshringi used in Indian system of medicine. Journal of Scientific and Industrial Research 69 700.
5.
Jump up^ Nikpeyma, Y., et al. Budding success
of Pistacia integerrima on different Pistacia rootstocks.
ISHS Acta Horticulturae 470: II International Symposium on Pistachios and
Almonds.
&&&&&&&
کاکنج
بفتح کاف و الف و فتح کاف و نون و جیم و بکسر کاف دوم نیز آمده
معرب کاکنۀ فارسی است و نزد عامۀ اهل فارس معروف بعروسک پس پرده بشیرازی کچومن و بیونانی
اوسفدنون و بسریانی خمری مرجا و برومی اسقیدولیون و بعربی جوز المزج و حب اللهو و بهندی
راجپوتکه و بن پوتکه و بلاطینی هلیلۀ کایم نامند
ماهیت آن
از انواع عنب الثعلب است
و وجه افراد ذکر آن معروف بودن باسم خاص است و آن نباتی است شبیه
بنبات عنب الثعلب و برک آن از ان عریضتر و شاخهای آن چون بلند شود منحنی بسوی اسفل
کردد و کل آن سفید مائل بسرخی و ثمر آن در غلافی مستدیر شبیه بمثانه و آن غلاف در خامی
سبز می باشد و بعد رسیدن سرخ در وسط آن دانۀ مانند سر پستان و فندق کوچکی نیز بعد رسیدن
سرخ می کردد و پیوسته بقمع آن و دو صنف می باشد جبلی و بستانی و جبلی آن را برک مانند
برک سیب و مزغب و غبار آلوده و سیاه و ساق آن با رطوبت چسپنده و نبات آن بزرکتر از
بستانی و کل آن بسیار سرخ و دانۀ آن زرد مائل بسرخی و در غلافی زرد منبت آن سنکلاخها
و آن را کاکنج منوم و عنب الثعلب منوم و در تخدیر قویتر از خشخاش منوم و از مطلق آن
مراد کاکنج بستانی است و مستعمل پوست ثمر و دانۀ آنست که سرخ رسیده بالیدۀ تازه باشد
بهترین آن بعضی بستانی و بعضی جبلی کفته اند و جمع میان هر دو قول آنکه جایی که تخدیر
بسیار مطلوب باشد جبلی بهتر است و در مواضع دیکر بستانی و قوت آن تا سه سال باقی می
ماند
طبیعت آن
سرد و خشک در دوم و جبلی آن در سوم و عصارۀ آن نیز
افعال و خواص بستانی ان
الاذن قطور عصارۀ آن جهت قروح مزمن کوشت اعضاء الصدر و الغذاء و
النفض جهت ربو و لهث و عسر النفس و اخراج صفرا بادرار و اقسام کرم معده و امعا و حب
القرع و ادرار بول و دفع امراض کرده و مثانه و قرحۀ آن و مصلح حال جکر و مداومت هر
روز مقدار یک مثقال از ان و یا عصارۀ آن جهت یرقان مجرب و بلع نمودن زن هفت عدد دانۀ
آن را بعد از پاکی از حیض جهت منع حمل مجرب یافته اند و قولس کفته که چون جزوی از خشک
آن با جزوی از شیح ارمنی بسایند و بخورند کرم معده و حب القرع را دفع و اخراج نماید
الاورام و القروح طلای عصارۀ آن محلل صلابات و بواسیر و رافع قروح مزمنۀ کوش و حافظ
قروح از فساد و مخدر مصلح آن کلقند مقدار شربت از پوست و دانۀ آن تا پنج درم بدل آن
عنب الثعلب و جبلی آن نیز مدر بول یک مثقال آن منوم و زیاده از یک مثقال مورث اختلاط
عقل و جنون است و جوارش و اقراص و معجون آن در قرابادین ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
کاکنج . [ ک َ / ک ِ / ک ُ ن َ ] ۞ (اِ) معرب کاکنه فارسی است و نزد عامه اهل فارس معروف به عروسک پس پرده و به شیرازی کچومن
و به یونانی اوسفندنون و به سریانی خمری مرجا و به رومی اسقیدولیون و به عربی جوزالمزج
و حب اللهو و به هندی راجپوتکه و به لاتینی هلیله
کایم نامند.
ماهیت آن : از انواع عنب الثعلب است و
وجه افراد ذکر آن معروف بودن به اسم خاص است و آن نباتی است شبیه به نبات عنب الثعلب
و برگ آن از آن عریض تر و شاخهای آن چون بلند شود منحنی به سوی اسفل گردد و گل آن سفید
مایل به سرخی و ثمر آن در غلافی مستدیر شبیه به مثانه و آن غلاف در خامی سبز میباشد
و بعد رسیدن سرخ و در وسط آن دانه مانند سر پستان و فندق کوچکی نیز بعد رسیدن سرخ میگردد
و پیوسته بقمع آن . و دو صنف میباشد جبلی و بستانی . و جبلی آن را برگ مانند برگ سیب
غبارآلوده و سیاه و ساق آن با رطوبت چسبنده و نبات آن بزرگ تر از بستانی و گل آن بسیار
سرخ و دانه آن زرد مایل به سرخی و در غلافی
زرد و منبت آن سنگلاخها و آن را کاکنج منوم و عنب الثعلب منوم و در تخدیر قویتر از
خشخاش منوم و از مطلق آن مراد کاکنج بستانی است . و مستعمل پوست و ثمر و دانه آن است که سرخ رسیده بالیده تازه باشد. بهترین آن
بعضی بستانی و بعضی جبلی گفته اند. و جمع میان هر دو قول آنکه جائی که تخدیر بسیار
مطلوب باشد جبلی بهتر است و در مواضع دیگر بستانی و قوت آن تا سه سال باقی میماند
(از مخزن الادویه ). به فارسی زعرور است . (فهرست مخزن الادویه ). صاحب اختیارات آرد:
به پارسی عروسی در پرده گویند و یک نوع آن را به شیرازی کچومن گویند. و به یونانی نعقابن
و قوت وی نزدیک بود به قوت عنب الثعلب خاصه قوت ورق وی . نیکوترین حب آن گویند کوهی
بود. صاحب منهاج گوید:نیکوترین ورق آن بستانی بود و طبیعت آن سرد و خشک بود تا دوم
و گویند در دوم و گویند در سیوم ربو و لهث و عسرالبول را نافع بود و شریف گوید: اگر
ازحب وی هر روز یک مثقال فروبرند از یرقان خلاص یابند به ادراربول . و اگر زن بعد از
طهر هفت روز هر روز هفت حب فرو برد منع آبستنی بکند و مجرب است روی جگر. و مثانه را
نیکو بود و ادرار بول بکند و فرجه که در مجاری بول بود سود دهد. (از اختیارات بدیعی
). دکتر محمدعلی غربی مولف درمان شناسی در ج 1 ص 153 کتاب خود آرد: کاکِنَج ۞ گیاهی است از طایفه سلانه که در باغات و مزارع میروید و میوه آن شبیه گیلاس و در محفظه که اول سبز و بعد نارنجی
و سرخ رنگ میشود قرار دارد. و بهمین جهت به عروس پس پرده معروف است . محفظه آن خیلی تلخ است . و باید آن را از میوه کاملاً
جدا نمود. میوه کاکنج مدر و یکی از اجزای شربت کاسنی مرکب ۞ است . بعلاوه این دارو را برای
زیاد کردن خون قاعدگی نیز بکار میبرند.
مقدار استعمال : پودر کاکنج به مقدار
2-5 گرم و عصاره آن به میزان 4-6 گرم بکار
برده میشود. در ترجمه صیدنه آمده : کاکنج میوه
ای است به اندازه نبق و هیات او گرد بود و
لون او سرخ باشد و او در میان قبه ای بود و رنگ قبه سرخ بود که بزردی زند و در وی دانه
های ریزه بود. رازی گوید: منبت اوبلاد سردسیر بود و نیز آرد: در نواحی اصفهان بسیار
باشد و گویند آن نوعی است از عنب الثعلب که رنگ او سرخ است واهل مرو او را عروس در
قبه گویند و اهل ماوراءالنهرعروس رزانی گویند و بعضی عروس در پرده گویند. ص اونی گوید
سرد و خشک است در دوم قابض است . ریش گرده و مثانه را سودمند بود و حرقةالبول را نافع
بود و بول الدم را سود دارد و اورام را چون عصاره
او طلا کنند نافع بود.
/////////////
&&&&&&&
کالاکوت
بفتح کاف و الف و فتح لام و الف و ضم کاف و سکون واو و تا لغت هندی
است بمعنی سیاه کل
ماهیت آن
بیخی است سمی نبات و کل آن مائل بسیاهی و بیخ آن در هیأت و رنک
شبیه بجدوار بنفش و سیاه و اعلای آن در کوه کیدار پربت از نواح تبت پیدا می شود و بهترین
و قوی آن براق صلب سنکین آنست
طبیعت و افعال و خواص آن
مانند سینکیا است که نوعی از بیش است و بیش در حرف الباء مع الیاء
ذکر یافت و کل آن نیز در کمال سمیت است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
بیش ، نامِ هندی ـ ایرانی چندین گیاه از
جنس آکُنیتم (خانوادة آلالگان ) و، بویژه ، ریشة (در واقع ، ساقة تُکمه ای زیرزمینی
) آنها و زهر کمابیش کُشنده ای که از آن ریشه گرفته می شد.
رویشگاه در خاورزمین . از حدود صد نوع
(گونه ) آکنیتم که در منطقة معتدلة شمالی می رویند، ده گونه در گسترة گیاهْ جغرافیاییِ
فلورا ایرانیکا (یعنی ایران کنونی ، افغانستان ، بخشی از غرب پاکستان ، شمال عراق ،
و جمهوریهای آذربایجان و ترکمنستان ) یافت می شوند، که از آن میان ، دو گونة آکنیتم
ایرانشهری و آ.ککلئاره در ایران نیز بومی اند: اولی در جایی در جنوب شرقی پل سفید
(مازندران ) در ارتفاع 000 ، 2ـ 500 ، 2 متری از سطح دریا، و دومی در نقاطی کوهستانی
در آذربایجان دیده شده اند ( رجوع کنید به ریدل ، ص 36ـ44). دستِکم ، هفت گونه نیز
بومی سراسر بخش معتدل کوهستان هیمالیا (بیشتر در جانب شرق در نواحی نمناک نِپال وسیکّیم
) هستند ( رجوع کنید به بالفور ، ج 1، ص 19، 361؛ دربارة بیشهای هندی ، نیز رجوع کنید
بهدنبالة مقاله ).
سابقة شناخت آکنیتم در غرب و شرق . واژگان
. حکیمانِ نخستین سده های دورة اسلامی آکنیتم را نمی شناختند. لذا، وقتی که کتاب نامدار
حکیم یونانی دیوسکوریدس / دیسقوریدس با عنوان کتاب الحشائش (یا هَیولی الطبّ ) به عربی
ترجمه شد، مترجمان (اِصْطِفن * بن بَسیل و حنین * بن اسحاق ) معادلی برای دوگونه akoniton ی که او وصف کرده
بود، نمی دانستند؛ ازینرو، این نام یونانی را به صورت اَقونیطُن /آقونیطُن معرّب کردند
و یا بعض مترادفهای یونانی نامهای آن دوگونه را لفظاً به عربی برگرداندند: pardaliankes (لفظاً، «پلنگ کُش
»)، یکی از نامهای گونة اول akoniton
را (که اکنون ، از لحاظ گیاهشناسی ، نوعی از جنس و خانوادة دیگری دانسته
می شود، یعنی دُرُنیکُم پاردالیانکس یا د. سکُرپیوئیدس ، از خانوادة مرکّبان ) به
«خانِق النَّمِر» (لفظاً، «پلنگْ خفه کُن »)، و lykoktonon (لفظاً، «گرگ کُش
»)، مترادف نام گونة دوم دیوسکوریدس ، akoniton eteron ، را به «خانق /قاتل الذئب » (لفظاً، «خفه کنندة /کُشندة
گرگ ») ترجمه کردند (نام علمی کنونی این گونة دوم ، آکنیتم لیککتونم / ناپلّوس است
؛ رجوع کنید بهترجمة قدیم عربی مقالات مربوط به این گیاه در ابن بیطار، ج 2، ص 44؛
نیز رجوع کنید به د.اسلام ، چاپ دوم ، ذیل un" ¤t â¦n ¦u
¤"Ak
؛ شرح لکتاب دیاسقوریدوس ، ج 2، ترجمه وشرح دیتریش ، ش 68، ص 581 ـ583).
این دوگونه آنهایی بود که حکیمان یونانی (تئوفراستوس ، دیوسکوریدس ، جالینوس و جز ایشان
) در منطقة حوزة مدیترانه دیده و شناخته بودند (لذا روایت ابومنصور موفّق هروی ( قرن
چهارم ؛ ص 68ـ 71 ) که «چنین گوید دیسقوریدوس که بیش پنج گونه است : جدوی ( کذا )
...، شدهه ( کذا ) ...، کلاکون ( کذا ) ... و هلهل » نادرست است ؛ هروی اطلاعات خود
را در بارة گونه های هندی بیش = آکنیتم اشتباهاً به دیوسکوریدس نسبت داده است ؛ در
مورد هلهل رجوع کنید بهدنبالة مقاله ).
پس از ترجمه و انتشار کتاب دیوسکوریدس
، نامی محلّی (ایبریایی ) برای اقونیطن یافت شد: نَبال = خانق النمر (معرّب napelo ی کَسْطیلان یا napello ی پرتغالی ، هردو
مأخوذ از napellus
لاتینی سابق الذکر، مصغّر napus = شلغم ، به سبب شباهت ریشة آن با شلغم سفید؛
رجوع کنید بهشرح لکتاب دیاسقوریدوس ، ج 2، ترجمه وشرح دیتریش ، پانویس 3، ص 582ـ583).
نبال را ظاهراً نخستین بار ابن جُلجُلِ قُرطُبی در تفسیر أنواع الادویة المفردة مِن
کتاب دیوسقوریدوس (تألیف در 372/982) به کار برده است (به نقل مؤلف ناشناختة شرح لکتاب
دیاسقوریدوس ، ج 1 ( متن عربی ) ، ش 68، ص 139؛ نبال نزد حکمای سپسین رواج نیافت
). در این میان ، ریشة بسیار زهرناک و کشندة گیاهی (یا گیاهانی ) هندی الاصل به نام
بیش و احتمالاً از راه نوشته های حکمای ایرانی به آگاهی پزشکان و داروشناسان کشورهای
اسلامی رسید. ظاهراً قدیمترین جایی که این نام در آن به کار رفته ترجمة عربی ماسَرجویة
* بَصْری (در روزگار مروان اموی ؛ حک : 64ـ 65) با عنوانِ کُنّاش از ترجمة سریانی گوسیوس
از تألیف اَهْرُن القَسّ («اهرُنِ کشیش »)، کشیش ـ پزشک اسکندرانی ، است که به ظنّ
غالب در سدة ششم میلادی می زیسته است (تألیف اهرن به صورت کامل در دست نیست اما منقولاتی
از ترجمة عربی آن در آثار حکمای سپسین بازمانده است ؛ دربارة اهرن رجوع کنید به سزگین
، ج 3، ص 166ـ 168؛ فقرة «بیش » منقول در ابن بیطار، ج 1، ص 133). منبع قدیم مستقیمتری
فردوس الحکمة علی بن سهل رَبَّنِ طبری است (تألیف در 235؛ در جزو زهرهای موجود در ریشة
گیاهان ، ص 444). چون طبری توضیحی دربارة خودِ «بیش » نداده است ، می توان گمان کرد
که این نام و مدلول آن پیش از او شناخته شده بوده است .
واژة بیش ِ فارسی از §s â¦b پهلوی (فارسی میانه
) آمده که در بندهش (فصل 16، ص 144ـ151، ش 2؛ ترجمة م . بهار، ص 86) چنین وصف شده است
: « ( در دورة هجوم پتیاره (= اهریمن ) بر جهان ) ... پتیاره به هرچیز آمیخت ، امّا
به گیاه بیشتر آمیخت ... چند ( گونه ) گیاه ... هست ، مانند بیش §s ¦/be §s ¦ i b ...، که بیشتر آلوده
شده ... و زهرآگین است و مردم و گوسفندانی ( = دامهایی ) که از آن بخورند، می میرند.»
همین واژه به گونة §s ¦v/we
در پهلوی به معنای «زهر» به مفهوم اعمّ به کار رفته است ( رجوع کنید
بهبارتلومه ، ستون 1472؛ مکنزی ، ذیل " §"wis ؛ فره وشی ، ذیل «زَهْر»). نظیر این واژه های پهلوی
در اوستایی ـ §a-/vis §vis است ، به معنای اعمّ «زهر»، مأخوذ از سنسکریت (هندی
باستان ) رجوع کنید به §vis به معنای «زهر» و، توسعاً، «زهری که از گیاهی مخصوص
گرفته می شد» ( رجوع کنید به بارتلومه ، همانجا؛ مونیرـ ویلیامز ، ص 994، ذیل
" sؤ ِ vi " ). حکیمان قدیم
هند این «گیاه مخصوص » را خوب می شناختند و از سمّیت شدید آن نیک آگاه بودند. دانش
آنان دربارة ماهیت بیش ظاهراً تا حدّی به بعض حکمای ایران باستان نیز رسیده بود.
در دورة اسلامی ، حتی پس از این که بیش
کمابیش شناخته و در بعض منابع مطرح شده بود، بیشترِ حکیمان ارتباط و همجنسی آن را با
خانق النمر و خانق الذئب (اقونیطن ) درنیافتند، یعنی خانق النمر، و خانق الذئب و بیش
را سه گیاه زهرآگین متفاوت می پنداشتند (مثلاً رجوع کنید به هروی ، همانجا، و ص
136؛
ابوریحان بیرونی ( 362ـ440 ) ، ص 233
( خانق النمر ) ، 234 ( خانق الذئب ) ، 138ـ140 ( بیش ) ؛
ابن سینا ( 370ـ 428 ) ، کتاب دوم ، ص
152 ( خانق الذئب ، خالق النمر ) ، ص 95 ( بیش ) ؛
ابن بیطار ( متوفی 646 ) ، ج 2، ص 44
( خانق النمر، خانق الذئب ) ، ج 1، ص 132ـ133 ( بیش ) ؛
و حتی محمدحسین عقیلی علوی شیرازی ( سدة
دوازدهم / هجدهم ) که پزشکی را در هند تحصیل کرده بود و مشروحترین و دقیقترین وصف را
دربارة بیش دارد: خانق الذئب و خالق النمر، ص 375، بیش ، ص 260ـ262). در مآخذ ما، ظاهراً
یگانه گیاهشناسی که به همجنسی نَبال (= اقونیطن ، «خالق النُّمور») و بیش پی برد
(«النَال هوالبیش ») ابومحمد عبدالله صالح کُتامیِ حریری بوده است (به نقل شاگرد ناشناخته
اش در 583؛
رجوع کنید به شرح لکتاب دیاسقوریدوس ،
ج 1 ( متن عربی ) ، ص 139، ش 68). هویّت گیاهشناختی انواع بیش را به عنوان گونه هایی
از آکنیتم قرنها بعد دانشمندان اروپایی تشخیص دادند ( رجوع کنید به دایماک و دیگران
، ج 1، ص 1ـ20).
نام هندی الاصل دیگری برای (یکی از گونه
های ) بیش در منابع قدیم هَلاهِل است (نیز به صورت هَلْهَل ؛
برخی ، مثلاً احمد عیسی ( ص 4، ش 14 )
، به اشتباه ، هَلاهل را عربی و جمع هَلْهَل دانسته اند). این واژه (که در هندی هلاهل
تلفظ می شود) از la ¦laha/a ¦ha (نیز به صورتهای hala ¦la ¦ha و la ¦ha/a ¦ha )ی سنسکریت گرفته شده است ، دالّ بر «گیاه زهرآگین
ویژه ای ... و زهر کُشنده ای که از ریشه های آن گرفته می شد» (مونیرـ ویلیامز، ص
1293). برخی از مؤلفان قدیم بغلط ، هلاهل را نام ناحیه یاکوهی در هند پنداشته اند،
مثلاً، ابن سَمَجون (قرن چهارم ؛
به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 132: «بعض پزشکان
گفته اند که بیش در چین نزدیک سِند ( = هند ) و، از جمله ، در شهری به نام هلاهل می
روید و بجز آنجا در هیچ جای جهان یافت نمی شود») و حکیم مؤمن (قرن یازدهم )، ص 202ـ203:
«بیش ... مَنْبَتِ او بلاد چین و کوهی که هلاهل نامند و لهذا زهر هلاهل عبارت از اوست
... و در بلاد هند هم اقسام او می باشد»؛
رجوع کنید به نامهای هندی انواع بیش و
نیز Wall.
A.ferox در دنبالة مقاله ). نامهایی فارسی (؟) هم در بعض منابع برای (ریشة ) بیش ذکر
کرده اند، مثلاً : گُرگْ مَرگ (هروی ، ص 136؛
ظاهراً ترجمة لفظی قاتل الذئب = خانق النمر
عربی )، طَوارَه (کذا؛
برهان قاطع ، ذیل همین واژه ؛
نیز در احمد عیسی ، همانجا: «ریشه های
بیش ») و جُرْجَمَرْج (در احمد عیسی ، همانجا؛
ظاهراً معرّب گرگْ مرگِ مذکور).
انواع هندی بیش در منابع دورة اسلامی
. قدیمترین وصف گونه های هندی بیش در دورة اسلامی ظاهراً از آنِ موفّق هروی ، مؤلف
کهنترین دارونامة موجود به فارسی (نیمة دوم قرن چهارم ) است ، که با پزشکی و داروهای
هندی نیز آشنا بود. وی پنج گونه بیش با نامهای هندی آنها وصف کرده ( رجوع کنید به بالا)
که از همه بدتر و «زودکُش تر» هلهل ( = هلاهل ) است که «به عنبر ماند و کمتر از خَرْدَلَکی
از وی مردم را بکُشد، و باشد که بویش بکُشد وگر کسی را نکُشد لابد اندر دِقّ یا سِل
افکند... هلهل ... سیاه بود از درون و بیرون و برق همی زند ( یعنی برّاق است ) و سخت
باشد و مانندة سرِ پستان ... و آن زمین که وی بر او بروید گِلَش را بسوزاند...» (ص
69، 70). وصف دوم از آنِ ابوریحان بیرونی است (متن عربی ، ص 138ـ139؛
ترجمة فارسی ، ج 1، ص 161ـ 165) و آن آمیزة
مغشوشی از شنیده ها و خوانده های اوست ، مثلاً: رویشگاه بیش یکی از کوههای کشمیرهند
(به نام سنکرنستاجن ( ؟ ) ) است ؛
نامهای انواع بیش مأخوذ از نامهای چهار
طبقة اجتماعی هند است ( کذا ) : کالدر، منکن ، شرنگ و هلاهل ( تفاوت اینها بیشتر از
حیث رنگ و سستی یا سختی و اندازة زهرناکی آنهاست ، مثلاً «کالدرْ بیش سبز را گویند
و منکن سیاه را و شرنگ سپید را» ) . ابوریحان نامهای هندی دیگری برای دیگر گونه های
بیش ذکر کرده است ، مثلاً : شودْرَ («منکن و هو شودر أسوَد»؛
ص 138)، برهمن («شرنک و هو برهمن ابیض
»؛
همانجا) و کشتر («هلاهل و هی کشتر اصفر»؛
همانجا؛
شودر و کشتر ، بترتیب از sudra ِ و atriya §ks ی سنسکریت ، بترتیب
راجع به طبقة چهارمِ پست و طبقة دوم (سپاهیان ) هندوان بوده است ؛
رجوع کنید بهپلتس ، ذیل « شودر و کشتری
»). کشنده ترین گونة بیش در ترجمة فارسی ابوریحان (ج 1، ص 162ـ163) کالکوت دانسته شده
است ، که «میانة چوب او سیاه .... که به سپیدی زند وجِرمِ او صُلب ( است ) ... و بعضی
از این را سه شاخ بُوَد... و مقدار جُوی از او آدمی را... در حال بکُشد... بعضی از
اطباء هند هلاهل و کالکوت را یک نوع ( دانند ) » ( رجوع کنید به هندی t/kalakut ¦lku ¦ka ، از a ¤t ¦kala-ku ی سنسکریت ؛ پلتس
، ذیل « کالکوت »). وصف سوم از آنِ حکیم مؤمن (محمد مؤمن حسینی تنکابنی ، از پزشکان
شاه سلیمان صفوی ، حک : 1077ـ1105) است که ظاهراً با استفاده از منابع هندی دیگری ،
دوازده گونه بیش را وصف کرده است (ص 202ـ203؛ به سبب بسیار مغلوط بودن چاپهای موجود
این تألیف ، تعیین صورت نامهای هندی مذکور در تحفة حکیم مؤمن ، بجز چندتا، مثلاً سینکها
( در اصل : سنگبا/سنگیا ) ، بَچْهناک ( در اصل : بجهبناک ) و کالکوت ( در اصل : کالوت
) ، ممکن نیست ). آخرین و، چنانکه گفته شد، مبسوطترین وصف انواع بیش را در مخزن الادویة
عقیلی علوی شیرازی (تألیف : 1185؛ همانجا) می یابیم ، که از هجده قسمی که ، به گفتة
او، در منابع هندی ذکر کرده بودند، چندین قسم را (با ذکر رویشگاه بعض آنها) وصف کرده
است ، مثلاً: سینکها (شبیه «به شاخ آهو بره ») یا چندال ، بچهناک (شبیه به جَدْوار
* ، با سمّیتی کمتر از آنِ سینکها ) که خود شش گونة ضعیف دارد، مانند تیزک ( کذا )
، قرون السُّنبل ( کذا ) و کالاکوت ( کذا ) (به سبب آشفتگی محتوا و مغلوطی چاپهای موجود
مخزن ، وارسی صورتهای درست همة نامهای انواع بیش و گروهبندی انواعِ مذکور اکنون میسّر
نیست ).
طبع و خواص . ریشة همة انواع بیش کمابیش
زهرناک است . بعض حکمای قدیم زهر بیش را سریع التأثیرترین و کُشنده ترینِ زهرها دانسته
و حتی برخی گفته اند که حتی بوی آن «آدمی را از پای می اندازد» ( رجوع کنید به مثلاً،
اهرن ، به نقل ابن بیطار، همانجا؛
قُسْطابن لوقا ( قرن سوم ) ، به نقل ابوریحان
بیرونی ، ص 138؛
دربارة مبالغة حکمای هند دربارة زهرناکی
برخی از انواع بیش رجوع کنید بهعقیلی علوی شیرازی ، ص 260ـ262). از زهرناکی شدید اقونیطن
/ بیش در قدیم برای کُشتن درندگان مانند پلنگ و گرگ ( رجوع کنید بهاصطلاحهای «قاتل
النمر» و «قاتل الذئب » مذکور در بالا) و گُراز استفاده می کردند ( رجوع کنید به دیوسکوریدس
، ترجمة عربی ، همانجا؛
ترجمة قدیم انگلیسی ( 1655 میلادی ) ،
ش 77، ص 475، و ش 78، ص 476). همچنین گویا در قدیم برخی از کَمانداران پیکانهای تیرهای
خود را به زهر بیش می آلودند که ، در صورت اصابت آنها به دشمنان یا جانوران وحشی ،
اینان را فوراً بکُشد (مثلاً رجوع کنید به اهرن و قسطا، همانجا؛
دربارة چنین استفادة بعض قبایل هندی و
برمه ای از بیش در قرن نوزدهم رجوع کنید به دایماک و دیگران ، ج 1، ص 7).
کشندگی شدید بیش را ناشی از «طبع » آن
دانسته اند که «جمیع حکمای هند آن را سرد در درجة چهارم می دانند... و حکمای یونان
( و پیروان ایشان ) گرم و خشک در مرتبة چهارم » (عقیلی علوی شیرازی ، همانجا؛
مثلاً رجوع کنید به ابن سینا ( کتاب دوم
، ص 95: «طبع آن در غایت گرمی و خشکی است » ) ، و ابو زید اَرَّجانی ( به نقل ابوریحان
بیرونی ، ترجمة فارسی ، ج 1، ص 164ـ165 ) ). از شگفتیها این که ، به گزارش بعض دانشمندان
، در دو جانور نه فقط زهر بیش مؤثر نیست بلکه خوردنِ بیش آنها را فربه می کند: یکی
سَلْوی ' (= بلدرچین * ) و دیگری گونه ای موش (مثلاً، جُبَیْش بن الحسن دمشقی ( متوفی
در اواخر سدة سوم ) ، به نقل ابن بیطار، همانجا؛
در بارة این «موشِ» شگرف رجوع کنید بهبیشْ
موش در دنبالة مقاله ).
دفع مضرّت بیش . گرچه برخی از حکیمان معتقد
بودند که هیچ پادزهری نمی تواند مسمومیت از زهر بیش را دفع کند (مثلاً، بِشْرِ جَزّی
( ؟ ) ، به نقل ابوریحان بیرونی ، ص 138؛
هروی ، ص 70: «کسی که هلهل خورَد نه تریاق
بر او سود کند و نه جز تریاق ( زیرا ) که هلهل از آن زودتر کُشد که مَرد چشم برهم زند،
پس تریاق ( فقط ) اِنجاحی کند»)، پادزهرها وتدابیری برای دفع مضرّت آن توصیه کرده اند،
مثلاً: «بهترین علاجِ آن ، قی ء کردن با تخم شلغمی است که با می و چربی (روغن ) پخته
شده باشد، و خوردن روغن گاو و پادزهر و تریاقِ اکبر (طبری ، ص 447ـ448؛
دربارة «تریاق اکبر» = «تریاق بزرگ / کبیر/
فاروق » رجوع کنید به جرجانی ، ص 711ـ713؛
امیری ، ص 360ـ361)؛
« ( پس از چند بار قی ء به شیوة اخیر الذکر
) خوردنِ چهار اوقیه از مطبوخ بلوط با می ... با یک قیراط گَردِ مُشکِ نیکو، همچنین
خوردن چربی گاو، پادزهر سرخ و زردِ ناب ، پادزهر ویژة مار و افعی ، ( تریاقِ ) مِترودیطوس
( در بارة ترکیب این تریاق رجوع کنید بهجرجانی ، ص 714ـ715 ) ؛
و به گفتة گروهی از پیشینیان ، ریشه های
کبر * پادزهر بیش است » (رازی ، به نقل ابن بیطار، ج 1، ص 123؛
نیز رجوع کنید به جرجانی ، ص 575)؛
«بیش چهار نوع است که همه وَ حیّاً ( سریعاً
) کشنده اند و کمتر آدمی ای ( که بیش خورده باشد ) از آن رهایی می یابد... باید بیش
خورده را با آب گرم و چربی و عسل وادار به استفراغ کرد و به او لَبَن الحَلیب ( = شیر
گاو؟ ) و آبی که انجیر خشک و چربی دَجاج ( جوجه ، ماکیان ) و روغن بنفشه در آن جوشانده
شده باشد، خورانید...» (مجوسی ، ج 2، ص 227)؛
«تریاق خانق النمر و خانق الذئب ، پس از
تنقیه ( = استفراغ ) ، خوردنِ کَمافیطوس ( = خامافیطس / خَمابیطوس ) و صَعْتَر است
» (انطاکی ، ج 1، ص 117ـ 118).
پادزهر شگفتی برای بیش که در چند منبع
قدیم یافت می شود «بیشْ موش /بیش موشَک » است که ، به توصیف ابو یزید صَهاربُخْت *
بن ماسَرجیس (نیمة دوم سدة دوم ـ نیمة اول سدة سوم )، «موشی است غذاء او بیش ...و گوشت
او را خاصیت این ... که ضرر بیش را دفع کند (به نقل ابوریحان بیرونی ، ترجمة فارسی
، ج 1، ص 165). تنی چند از حکیمان قدیم وجود چنین موشی را باور کرده و، بی این که درستی
این موضوع را تحقیق کنند، این پادزهر ظاهراً افسانه ای را تکرار کرده اند، مثلاً ابن
سینا (کتاب دوم ، ص 95): «تریاقِ آن ، فَأرَة البیش ، و آن موشی است که در ریشة (بُنِ)
بیش مسکن دارد، از آن می خورد و نمی میرد». ابن سینا (همانجا، بی ذکر مأخذ) گیاهی به
نام «بیش موش بیشا» ( کذا ) را که نام دیگرش «بوحا» ( کذا ) است وصف کرده که «با بیش
( = نزدیک بیش ) می روید و بوتة هر بیشی که نزدیک آن باشد ( دیگر ) بار نمی آورد، و
آن بزرگترین تریاق بیش .... و هر زهری ، ( از جمله ، ) زهر افعی است (نیز رجوع کنید
به انطاکی ، ج 1، ص 77، ذیل «بیش موش / بیش میش »/ بوحا، که همین مطلب را با الفاظ
دیگری تکرار کرده است ؛خوزی ( ؟به نقل ابوریحان بیرونی ، ص 140 ) : «با بیش گیاهی به
نام بوحا می روید که آن را با بیش از هند می آورند و سودش مانند آنِ بیش موش است
... جانور کوچکی که در ریشة بیش یافت می شود»؛
عقیلی علوی شیرازی ص 261، گمان می کند
که «شاید بوحا... نام جدوار باشد»که یگانه گیاهی است که می تواند در مجاورت بیش بروید
و این «جدوار تریاق آن بیش است »).
خواصّ درمانی . باوجود زهرناکی شدید اقونیطن
وبیش ، فواید درمانی هم برای آنها ذکر کرده اند. به گفتة دیوسکوریدس (همانجاها)، «خانق
النمر در داروهای مسکّن چشمْ درد به کار می رود». به گفتة ابن سینا (همانجا)، «مالیدن
بیش ( بر پوست ) برص * و جذام * را درمان می کند...بوحا نیز همین سودمندی را در درمان
برص و جذام دارد»، اما در بارة خانق الذئب و خانق النمر (همانجا) می گوید که « ( اینها
) نه استعمال داخلی دارند نه استعمال خارجی ». به گفتة جالینوس (به نقل رازی ، ج
20، ص 417)، «اگر به تعفین ( = پوسانیدن به قصد از میان بردن ) عضوی از بیرون یا در
مقعده ( یعنی بواسیر ) نیاز افتد، ( طِلای خانق النمر بر آن عضو یا باسور ) بسیار سودمند
است ، و بویژه ریشة آن مؤثرتر است ». به گفتة بِشْر جَزّی (؟)، « ( از پنج گونه بیش
) ... برهمنِ سفید، که شبیه به وُج /وَج ( = اِگیر تُرکی ) است ، از همه کم زیانتر
است و درمان دارویی ( فقط ) با آن می شود» (به نقل ابوریحان بیرونی ، ص 139). عقیلی
علوی شیرازی ، دربارة مداوا با بیش در پزشکی هند از جمله چنین گزارش کرده است (ص
260ـ262): بچهناک ، گونه ای بیش ، از حیث ظاهر مانند جدوار و «سمّیت آن از سینکها ضعیفتر
و قابل تدبیر و اصلاح است ... اطبای هند، بعد از تدبیر و اصلاح ، آن را استعمال می
نمایند، خصوص تیلیای آن را ( تیلیا ، در هندی به معنای «چرب ، روغنی »، در هند اصطلاحاً
به دارویی گفته می شود که آن را چرب کرده باشند تا از تأثیر هوا مصون بماند ) ... جهت
جذام و برص وامراض سَوداویّه و بلغمیّة مُزمنه ... و قُروح خبیثه ... و مقدار کم آن
با مُصلِحات شُرباً و طِلاءً نافع است ».
بیش در داروشناسی و پزشکی جدید. از لحاظ
گیاهشناسی نوین ، گیاهشناس انگلیسی ن . والیچ در سدة نوزدهم بیش را نوع واحدی دانسته
و نام علمی Aconitum ferox
به آن تخصیص داده بود (بی چون و چرایی این تشخیص و نامگذاری را برخی
از دانشمندان در همان قرن ، مثلاً ی . ل . شلیمّر ، ص 16،
ذیل همین نام علمی ؛
و حتی در روزگار ما، مثلاً زریاب ، در
عنوان مقالة «بیش » در الصیدنة ابوریحان بیرونی ، ص 138، پذیرفته اند). مع ذلک ، در
همان سدة نوزدهم گیاهشناسان و پژوهشگران دیگری به این نتیجه رسیدند که زهرگیاهی شدیدی
که در گویشهای هندی به طورکلی بیش (درجنوب هند)/ بیخ (در شمال هند)/ ویش و جز اینها
خوانده می شود در واقع نه فقط از Wall. A.ferox بلکه از ریشه های هفت نوع اقونیطن هیمالیاییِ دیگر نیز
به دست می آمد، و دیگر این که نوعی که عموماً A.ferox می خوانند همان A. napellus اروپا (مذکور در
بالا) است ( رجوع کنید به بالفور، ج 1، ص 361).
برگها و، بویژه ، ریشة انواع بیش حاوی
چندین قَلیاسان (= مادّة شبه قلیایی ، آلکالوئید ) گیاهیِ ترکیباًگ بسیار نزدیک به
هم است که مهمترین آنها آکُنیتین است . در اروپا هم ، در گذشته ای نه بسیار دور، عصارة
آبدار یا تَنتورِ الکلی و، بندرت ، گَردِ ریشة خشک A. napellus را به مقدارهای بسیار
اندک در استعمال داخلی برای درمان روماتیسم ، دردهای عصبی ، عوارض آرتروزی ، سیفیلیس
، استسقاء و نیز به عنوان مسکّن قلب و جهازِ تنفس ، تَبْبُر، داروی بیحس کنندة معده
و جز اینها به کار می بردند ( رجوع کنید بهلیتره ، ج 1، ذیل "aconitine" ؛
> واژه نامة مصور پزشکی درلند < ، ذیل
"aconite" ؛
دایماک و دیگران ، همانجا؛
زرگری ، ج 1، چ 4، ص 8ـ17. ـ برای کاربردهای
درمانی انواع بیش هندی در پزشکی بومی معاصر در هند و پاکستان > رجوع کنید به دایرة
المعارف گیاهان طبّی پاکستان < ، ج 1، ص 139ـ159؛
برای تصویر Aconitum napellus رجوع کنید به نگارة
ش ؟).
منابع :
(1) ابن بَیطار، الجامع لِمفردات الادویة
والاغذیة ، بولاق 1291؛
(2) ابن سینا، القانون فی الطب ، دهلی
نو 1408؛
(3) محمد بن احمد ابوریحان بیرونی ، کتاب
الصیدنة فی الطب ، چاپ عباس زریاب ، تهران 1370ش ؛
(4) همان ، ترجمة فارسی نیمة اول قرن هشتم
هجری از ابوبکر بن علی بن عثمان کاسانی ، چاپ منوچهر ستوده و ایرج افشار، تهران
1358ش ؛
(5) منوچهر امیری ، فرهنگ داروها و واژه
های دشوار، یا، تحقیق دربارة کتاب الابنیة عن حقائق الادویة موفق الدین ابومنصورعلی
هروی ، تهران 1353ش ؛
(6) داوودبن عمر انطاکی ، تذکرة اولی الالباب
و الجامع للعجب العجاب ،قاهره 1308ـ 1309 ؛
(7) محمدحسین بن خلف برهان ، برهان قاطع
، چاپ محمد معین ، تهران 1361ش ؛
(8) بندهش ، ( گردآوری ) فرنبغ دادگی ،
ترجمة مهرداد بهار، تهران 1369ش ؛
(9) اسماعیل بن حسن جرجانی ، کتاب الاغراض
الطبیة والمباحث العلائیة ، عکس نسخة مکتوب در سال 789 هجری محفوظ در کتابخانة مرکزی
دانشگاه تهران ، تهران 1345ش ؛
(10) محمد مؤمن بن محمد زمان حکیم مؤمن
، تحفة حکیم مؤمن ، تهران ( تاریخ مقدمه : 1402 ) ؛
(11) محمد بن زکریا رازی ، کتاب الحاوی
فی الطب ، حیدرآباد دکن 1374ـ1390/1955ـ1971؛
(12) علی زرگری ، گیاهان داروئی ، ج 1، چ 4، تهران 1366ش
؛
(13) شرح لکتاب دیاسقوریدوس فی هیولی الطب
ّ، وضعه مؤلف مجهول فی نهایة القرن السادس الهجری ، حققه ونقله الی اللغة لالمانیة
وعلق علیه آلبرت دیتریش ، گوتینگن 1408/1988؛
(14) علی بن سهل طبری ، فردوس الحکمة فی
الطب ، چاپ محمد زبیر صدیقی ، برلین 1928؛
(15) محمدحسین بن محمدهادی عقیلی علوی
شیرازی ، مخزن الادویة ، کلکته 1844، چاپ افست تهران 1371ش ؛
(16) بهرام فره وشی ، فرهنگ فارسی به پهلوی
، تهران 1358ش ؛
(17) علی بن عباس مجوسی ، کامل الصناعة
الطبیة ، بولاق 1294؛
(18) موفق بن علی هروی ، الابنیة عن حقایق
الادویة ، به تصحیح احمد بهمنیار، چاپ حسین محبوبی اردکانی ، تهران 1346ش ؛
(19) Edward Balfour, The
cyclopaedia of India and eastern and southern Asia ... , 3rd ed., London 1885;
(20) Christian Bartholomae, Altiranisches Wخrterbuch, Strassburg 1904;
(21) Bundahis §n, Zand-a ka ¦s i
¦h : Iranian or Greater Bundahis §n , translit. & Engl. tr. by B. T.
Anklesaria, Bombay 1956;
(22) Pedanius Dioscorides, The Greek herbal of
Dioscorides, Engl. tr. by John Goodyer 1655, ed. R. T. Gunther, Oxford 1934;
(23) Dorland's illustrated medical dictionary,
Philadelphia 1984;
(24) William Dy. mock, C. J. H. Warden and David
Hooper, Pharmacographia Indica... , London 1890- 1893;
(25) EI 2 , suppl., fascicles 1-2, s.v. "Aku
¦nit ¤un" (by P.Johnstone);
(26) Flora Iranica, ed. Karl Heinz Rechinger,
Graz 1963
;
27- Ahmad Issa, Dictionnaire des noms des
plantes en latin fran µais, anglais et arabe, Cairo 1930;
(28) ـmile Littrإ, Dictionnaire de mإdecine, de chirurgie, de
pharmacie, de l'art vإtإrinaire... , 17 th ed.,
Paris 1893;
(29) David N. MacKenzie , A
concise Pahlavi dictionary , London 1971;
(30) Monier Monier-Williams, A Sanskrit- English
dictionary, ed. E. Leumann...[et al.], Oxford 1979;
(31) Pakistan encyclopaedia planta medica ,
voL.1. Karachi 1986;
(32) John T. Platts , A dictionary of Urdu ¦,
classical Hind i ¦and English, Oxford, repr. 1982;
(33) H. Riedl, " Aconitum L . ", in
Ranunculaceae (=Flora iranica, No. 171, Graz 1992), 36-44;
(34) J. L. Schlimmer, Terminologie mإdico-pharmaceutique et
anthropologique fran µaise- persane... , litho ed. Tehran 1874, typo
repr.,Tehran 1970;
(35) Fuat Sezgin, Geschichte des
arabischen Schrifttums, vol. ê: Medizin, pharmazie, Zoologie, Tierheilkunde bis
ca. 430 H., Leiden 1970.
/ هوشنگ اعلم /
/////////////
قس بیش در عربی:
البيش نبتة عشبية معمرة سامة جميلة الأزهار،
يتراوح ارتفاعها بيت متر ومترين، وأوراقها ريشية معنقة متعاقبة ،أزهارها عنقودية
التجميع، هرمية الشكل.
محتويات
[أظهر]
- أقونيط
- أكونيتم
- خانق الدب
- قلنسوة الراهب
تزهر خلال أشهر يوليو وأغسطس وسبتمبر.
العقار سام، عديم الرائحة، أما مذاقه
فحريف لاذع
تخفيف الآلام العصبية
قبل أنتهاء فترة الأزهار بقليل، تنتزع
العساقيل الفتية وتنظف ثم تشق إلى جزأين تجفف جيدًا اصطناعيا على ألا تزداد حرارة
المجفف على 40 درجة مئوية.
يعمل كمنبه ثم كمسكن للجهاز العصبي
المركزي المحيطي، وتدخل هذه النبتة في تصنيع بعض الأدوية داخاليا، في معالجة
الآلام العصبية، والروماتيزم العضلي والمفصلي، كذلك معالجة العصب.
العقار سام، لاتستعمل كل الأدوية التي
يدخل هذا العقار ضمن تركيبها إلا بناء على وصفة طبية
1.
^ معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة
بالانقراض: 165155 — تاريخ الاطلاع: 10 يونيو 2017 — العنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2017.1
2. ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في :
Species Plantarum. 1st Edition, Volume 1 — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358551 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان : Species
Plantarum — المجلد:
1 — الصفحة: 532
////////////
قس در آذری:
//////////
قس آکونیتوم ناپیلوس در پشتو:
آکونیټوم ناپېللوس (Aconitum
napellus) یو
زهرلرونکي او درملي بوټي دي چې په اروپا او امريکا کې د غرونو په سیمو کې شنه کېږي.[1]
آکونیټوم ناپېللوس د Ranunculaceae په کورنی او د Aconitum په جنس پورې اړه لري. اوږدوالي یی ۱۵۰ سانتیمتره دي او
مستقیمه ساقه لري. گلان یی شین رنگ لری. دغه بوټي د جون څخه تر اگسټ پورې گل کوي. دغه بوټي د لوندو او آسید لرونکو مځکو سره مینه لري او په لمر لرونکو
ځايونو كې ښه وده كوي. آکونیټوم ناپېللوس یو شمیر زهرلرونکي توکې لکه القلويدونه akonitin، napellin,
lykoktonin, mesakonitin, hypoakonitin چې په ځانگړي ډول په پاڼو او مونډو کې دي. د دغو القلويدونو څخه آکونيټين تر ټولو آغېزمند او خطرناک نباتي زهر دي.
د دي زهر وژونکي مقدار د انسانانو لپاره ۳ -۶ میلیگرامه دي. هر انسان د آکونیټوم ناپېللوس د پاڼو تر خوړلو وروسته تنفسي سترونزې لري او د زړه کارونه یی کم کېږي او تر څو بجو پورې مړ کېدلای شي.
//////////
قس در اردو
قس آکونیتوم ناپیلوس در اردو:
آکونیٹوم ناپيللوس (Aconitum napellus) ایک زہریلا اور طبی پودا ہے جس کی کاشت ایشیا اور يورپ میں کوہستان ميں ہوتی ہے۔
صفات[ترمیم]
آکونیٹوم ناپيللوس خاندان Ranunculaceae اور جنس
Aconitum سے تعلق رکھنے والا ایک پودا ہے۔ اس کی لمبایی 150 سینٹی میٹر ہوتی ہے۔ یہ پودا جون سے اگست تک کھلتا ہے۔ آکونیٹوم ناپيللوس بہت سے طبیعی مواد akonitin، napellin, lykoktonin, mesakonitin، hypoakonitinn پر مشتمل ہے. اس طبیعی مواد سے آکونيټين سب سے زہردار اور خطرناک مادہ ہے جس کی جان لیوا خوراک بالغ کے لیے 3 میلیگرام سے 5 میلیگرام تک ہوتی ہے۔
/////////////
Aconitum napellus
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Aconitum napellus
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
A. napellus
|
Aconitum napellus (monk's-hood,[2] aconite, wolfsbane) is a species of flowering plant in the genusAconitum of the family Ranunculaceae, native and endemic to western and central Europe. It is
an herbaceous perennial plant growing to 1 m (3 ft 3 in) tall, with hairless stems
and leaves. The leaves are rounded, 5–10 cm (2.0–3.9 in) diameter, palmately
divided into five to seven deeply lobed segments. The flowers are dark purple to bluish-purple,
narrow oblong helmet-shaped, 1–2 cm (0.39–0.79 in) tall. Plants
native to Asia and North America formerly listed as A. napellus are
now regarded as separate species.
Contents
[show]
A. napellus is grown in gardens in temperate zones for their spiky inflorescences that are showy in early-mid
summer, and their attractive foliage. There are white and rose colored forms in
cultivation too. The cultivar 'Spark's Variety' has gained
the Royal
Horticultural Society's Award of Garden Merit.[3]
·
Aconitum napellus subsp. napellus,
south-western Britain
·
Aconitum napellus subsp. corsicum (Gáyer)
W.Seitz, Corsica
·
Aconitum napellus subsp. firmum (Rchb.)
Gáyer, Central and eastern Europe
·
Aconitum napellus subsp. fissurae (Nyár.)
W.Seitz, Balkans to south-western Russia
·
Aconitum napellus subsp. hians (Rchb.)
Gáyer, Central Europe
·
Aconitum napellus subsp. lusitanicum Rouy,
south-western Europe
·
Aconitum napellus subsp. superbum (Fritsch)
W.Seitz, western Balkans
·
Aconitum napellus subsp. tauricum (Wulfen)
Gáyer, Eastern Alps, southern Carpathians
·
Aconitum napellus subsp. vulgare (DC.)
Rouy & Foucaud, Alps, Pyrenees, northern Spain
Aconitum napellus is grown in gardens for its attractive spike-like inflorescences and
showy blue flowers.[5] It is a cut flower crop used for fresh cutting material and
sometimes used as dried material. The species has a low natural propagation
rate under cultivation and is propagated by seed or by removing offsets that are
generated each year from the rootstocks. The use of micropropagation protocols
has been studied.[6] This species has been crossed with
other Aconitums to produce attractive hybrids for garden use, including Aconitum
× cammarum.[7]
Seeds
Like other species in the genus, A.
napellus contains several poisonous compounds, including enough cardiac poison that it was used on spears and
arrows for hunting and battle in ancient times.[8] A. napellus has a long
history of use as a poison, with cases going back thousands of years.[9] During the ancient Roman period of
European history, the plant was often used to eliminate criminals and enemies,
and by the end of the period it was banned and anyone growing A.
napellus could have been legally sentenced to death.[10] Aconites have been used more
recently in murder plots; they contain the chemical alkaloids aconitine, mesaconitine, hypaconitine and jesaconitine, which are highly toxic.[11]
&&&&&&&
کالی زیری [کالی جیری، زیره تلخ]
بفتح کاف و الف و کسر لام و یاء مثناه تحتانیه و کسر زای معجمه
و سکون یاء و کسر راء مهمله و یا لغت هندی است و آن را سوراج نیز نامند
ماهیت آن
تخم نباتی است هندی نبات آن بقدر دو ذرع و برک آن اندک طولانی مشرف
و کل آن برنک کل کاسنی و تخم آن نیز شبیه بتخم آن در شکل و غلاف و از ان بلندتر و رنک
آن سیاه بسیار تلخ و مستعمل تخم آن
طبیعت آن
کرم و خشک در آخر سوم
افعال و خواص آن
آشامیدن آن جهت رفع مواد بلغمیه و اخراج اقسام کرم معده و امعا
و حب القرع و ضماد آن جهت تسکین اوجاع بارده و تحلیل اورام صلبه بتنهائی و یا بادویه
مناسبه نافع و بدستور ضماد برک و شاخ درخت آن و بسبب کمال حدت و خالی نبودن از سمیت
اطبا در معالجۀ اشخاص انسانی از داخل کم مستعمل دارند بلکه اکثر مستعمل بیاظره در معالجۀ
دواب است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
کالی جیری . [ ] (هندی ، اِ) به هندی کمون
بری است . (فهرست مخزن الادویه ).
|| کمون . [ ک َم ْ مو ] (معرب ، اِ) زیره
. (دهار). زیره ، معرب خامون . کرمانی و فارسی و شامی و نبطی بود... (از منتهی الارب
) (از آنندراج ). زیره . (ناظم الاطباء). معرب از «کومی نوم » ۞ لاتینی . زیره . (فرهنگ فارسی
معین ). نباتی بری و بستانی است دارای دانه ، و انواع بسیاری دارد از جمله کرمانی ،
سیاه و فارسی ، زرد و شامی و نبطی و کمون معمولی ، سفید است . (از اقرب الموارد). معرب
از خامون یونانی است و به فارسی زیره نامند. بری و بستانی می باشد و هریک را اصناف
مختلفه است : سیاه بری و بستانی را کمون کرمانی و زرد را فارسی و شامی و سفید را نبطی
نامندو اخیر زیره سبز است و در اکثر امکنه
می باشد و بری هر صنفی قویتر از بستانی و صنفی از بری سیاه می باشدو شبیه است به شونیز
و قوی الحرارت است و از مطلق کمون مراد کرمانی است و به یونانی او را باسلیقون نامند
و به معنی ملوکی است و بهترین اقسام کرمانی است و زبون ترین ، سفید بستانی است ، و
قوتش تا هفت سال باقی می ماند و نبات آن از رازیانه کوچکتر و برگش مستدیر مانند شبت
است ... (از تحفه حکیم مومن ) :
سخن به نزد تو آوردن آن چنان باشد
که سوی خطه کرمان کسی برد کمون .
ابن یمین .
و رجوع به زیره شود.
- کمون ارمنی ؛ زیره رومی که کرویا نیزنامندش . (منتهی الارب ). کرویا.
(تاج العروس ج 7 ص 322)(اقرب الموارد). کرویا که زیره رومی نیز نامند. (ناظم الاطباء). قرنباد. (فرهنگ
فارسی معین ).
- کمون اسود ؛ زیره کرمانی است و در بعضی بلاد شونیز را به این اسم
می نامند. (تحفه حکیم مومن ). سیاه دانه .
توضیح آنکه در بعض مآخذ ازآن رو که کمون مرادف با زیره مطلق است کمون اسود را زیره سیاه معنی کرده اند. (فرهنگ فارسی معین ).
- کمون اصغر ؛ کمون فارسی است . (از تحفه حکیم مومن ) (از اقرب الموارد).
- کمون الجبل ؛ بسبسه . تامشاورت . تامساورت
. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا).
- کمون بری ؛کمون دشتی . (فرهنگ فارسی
معین ). و رجوع به کمون دشتی شود.
- || سیاه دانه . (فرهنگ فارسی معین
).
- کمون بری اسود ؛ بهترین آن از کرمان
بدست آید و از آن داروی بیخته ای بدست آورند که مشهور است . (از تاج العروس ج 7 ص
322).
- کمون حبشی ؛ زیره بری شبیه به شونیز. (ناظم الاطباء) (آنندراج )
(منتهی الارب ). شبیه به شونیز. (از تاج العروس ) (از اقرب الموارد). کمون اسود بری
است که تخم آن شبیه است در سیاهی به شونیز. (تحفه
حکیم مومن ).
- کمون حلو ؛ انیسون . (منتهی الارب )
(آنندراج ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). و رجوع به انیسون شود.
- کمون دشتی ۞ ؛گیاهی است از تیره گواچها که پایاست و در اکثر زمینهای مزروعی است
در آب و هواهای معتدل (از جمله ایران ) می روید. این گیاه بسیار شبیه اسفند و دارای
برگهای متقابل و نسبةً ضخیم است . گلهایش نارنجی رنگ و در قاعده سفیدند. بویی تند و
مزه ای تلخ دارد و دانه هایش سیاه رنگ و ریز و شبیه زیره می باشد. کمون بری . عذبه
. قرامن کیمیونی . (فرهنگ فارسی معین ).
- کمون رومی ؛ کرویااست . (تحفه حکیم مومن ). کرویا. زیره رومی . کمون ارمنی . (منتهی الارب ). و رجوع به
کرویا و کراویه شود.
- کمون فارسی ؛ کمون اصفر است که اهل شیراز
زیره سبز نامند. (تحفه حکیم مومن ). و رجوع به زیره سبز شود.
- کمون کرمانی ؛ کمون اسود که به فارسی
زیره سیاه نامند. (تحفه حکیم مومن ). و رجوع به زیره سیاه شود.
- کمون کوهی ۞ ؛ گیاهی است از تیره چتریان که دارای برگهای مرکب شانه ای و گلهای کوچک
سفیدرنگی است که به شکل چترهای انتهایی در بالای ساقه قرار دارند و آن در نواحی کوهستانی
معتدل می روید. کمون الجبل . (فرهنگ فارسی معین ).
- کمون ملوکی ؛ نان خواه . (فرهنگ فارسی
معین ). رجوع به نان خواه شود.
- کمون نبطی ؛ زیره سبز. (منتهی الارب ) (آنندراج ) (ناظم الاطباء).
- کمون هندی ؛ شونیز است . (تحفه حکیم مومن ).
|| زیره .[ رَ / رِ ] (اِ) ۞ تخمی است معروف که به عربی کمون
خوانند، بهترین آن زیره کرمانی است و گوشت
بزان کرمان به از بلاد دیگر است که اغلب به زیره چرند. معجونی که جزو اعظم آن زیره
باشدمعجون کمونی خوانند. (آنندراج ) (از انجمن آرا). کمون . تخم گیاهی از طایفه چتری بری و معطر و از داروهای محرک که در آشها و
پلوها داخل کنند و یکی از توابل و دیگ ابزارها است و بهترین اقسام آن زیره کرمانی . (ناظم الاطباء). از ابزار دیگهاست . گرم
است به درجه دویم و خشک به درجه سیوم . بادها را بشکند و رطوبت را لطیف کند و جگر
را نیک باشد و سده بگشاید و عسرالبول و گزیدگی جنبندگان زیانکار را سود دارد. (ذخیره خوارزمشاهی ). اسم فارسی کمون است . (تحفه حکیم مومن ). کمون . (منتهی الارب ) (دهار). گیاهی
است از تیره چتریان که علفی و یکساله است و
ارتفاعش تا 40 سانتی متر میرسد. منشاء آن مصر علیا و سواحل نیل است و در ایران نیز
کشت میشود. ریشه زیره دراز و باریک مایل به
رنگ سفید و ساقه اش راست و منشعب و به تقسیمات دوتایی و خطدار است . برگهایش متناوب
و شفاف و بی کرک و دارای بریدگی های دراز و رشته مانند است . گلهایش کوچک و سفید و
آرایش گلش چتر مرکب است . میوه آن دوقسمتی
بدرازی 4 تا 6 میلیمتر و بقطر 2 میلیمتر و بیضوی و در دو انتها باریک و مایل به رنگ
خرمائی یا خاکستری است .میوه آن دارای تانن
و رزین و روغنی ثابت بمقدار هفت درصد می باشد. (فرهنگ فارسی معین ). گیاه کوچک یکساله
با برگهای ریسمانی شکل ، اصلش از نواحی مدیترانه ای است . دانه های آن برای معطر ساختن
برنج ، آش ، پنیر و بعضی مشروبات الکلی و در پزشکی بکار می رود. (از دایرة المعارف
فارسی ) : و از وی [ کرمان ] زیره وخرما و نیل و نیشکر و پانید خیزد. (حدود العالم
).
چه کنی دنیا بی دین و خرد زیراک
خوش نباشد بی نان زیره و آویشن .
ناصرخسرو.
///////////
//////////
////////////
//////////
///////////
/////////////
Kalijiri (Centratherum anthelminticum)
Information, Uses and Side-effects
Kalijiri
has many ayurvedic properties, learn some useful remedies to treat various
health problems like skin diseases, asthma, kidney troubles, cough and liver
health problems.
Kalijiri, Ban jira,
Vanyajiraka, Somraji, Bitter cumin are few common names of the seeds of a
plant, Centratherum anthelminticum. The word anthelminticum in
scientific name, clearly suggests the medicinal usage of plant, which is to
treat parasites.
Due to hot, sharp,
bitter taste and strong bad odour, Kalijiri is not used in preparation of food
but mainly as medicine. In Ayurveda, they are especially used in treatment of
intestinal parasites and diseases of skin. They are also used in treatment of
fever, cough and diarrhea.
In India, the seeds of three
plants are known as Kalajiri or Black cumin viz. Nigella sativa (Ranunculaceae), Bunium persicum (Umbelliferae) and Centratherum anthelminticum (Asteraceae).
Also, there are two species of
plant which are known as Somraji, one is Psoralea corylifolia and other is Centratherum anthelminticum. Both are used in
treatment of skin diseases and leukoderma. In Bengal, mainly Centratherum
anthelminticum is referred as Somraji or Bakuchi / Babchi.
General Information
Centratherum
anthelminticum (L.) Kuntze (Fam. Asteraceae) Synonym Vernonia anthelmintica, is
found throughout India up to 1850 meter. It is naturally found in Himalaya and
Khasi hills. It is often cultivated for medicinal purpose.
It is a tall, robust,
branched, glandular-pubescent annual plant reaching height of 2-3 feet. Leaves
are membranous, lanceolate or ovate-lanceolate, coarsely serrate and 5-9 cm in
length and 2.5-3.2 cm in breath. The leaves are covered with hairs.
Inflorescence is many, subcorymbos and in cluster. Flower head bear 30-40
minute purplish flowers. Fruits of plant are called achenes. The seeds of plant
are 3 to 5 mm long and 1 to 2 mm in diameter. They are blackish-brown to black
in colour and taste bitter. The plant bear seeds in May to June.
Scientific
Classification
The botanical name of
Kaliziri / Purple Flea-bane / Achenes is Centratherum anthelminticum. It
belongs to plant family Asteraceae. Below is given taxonomical classification
of plant.
1. Kingdom: Plantae – Plants
2. Subkingdom: Tracheobionta – Vascular plants
3. Superdivision: Spermatophyta – Seed plants
4. Division: Magnoliophyta – Flowering plants
5. Class: Magnoliopsida – Dicotyledons
6. Subclass: Asteridae
7. Order: Asterales
8. Family: Asteraceae – Aster family
9. Genus: Centratherum Cass. – centratherum
10.
Species: Centratherum anthelminticum
Synonym: Vernonia anthelmintica Willd.
·
Part(s) used for medicinal purpose: Seeds
·
Plant type: Herb
·
Distribution: Throughout India up to 2000 min the
Himalayas and Khasi Hills.
·
Habitat: Himalayas and Khasi Hills
·
Flowering: Rainy season
·
Fruiting: Spring season
·
Main disease for which it is used: leukoderma and
other chronic skin diseases.
Common names/Synonyms
/ Names in other languages
1. Latin name: Centratherum anthelminticum (Willd.) Kuntze
2. Ayurvedic: Vanyajiraka, Aranya-Jiraka, Aranyajirakah, Kaalijiri,
Karjiri, Brihatpali, Vanajiraka, Somaraji (Psoralea corylifolia is also refered
as Somaraji)
3. Siddha: Kaattu seerakam
4. Unani: Kali zeeri, Kamoon barri
5. Folk: Ban jira
6. Bengali: Somaraaj, Babchi (Psoralea corylifolia is also equated
with Babchi / Bavchi)
7. Gujrati: Kaaleejeeree, Kadavijeeree, Kadvo-jiri
8. Punjabi: Bukoki, Kakshama, Kala-zira, Kali-ziri, Malwa-bakchi,
Malwabakshi
9. Hindi: Kaalijeeree, Karajiri, Soharaai, Bakchi, Bakshi, Buckshi
10.
Kannada: Kaadujeerage, Kaarijirige,
Kadu-jirage
11.
Malayalam: Krimishatru, Kattujirakam
12.
Marathi: Kadujire
13.
Telugu: Adavijilakaroa, Garetikamma
14.
Tamil: Kaattuchirakam, Chittilai, Kaattu
Chirakam
15.
English: Stone wart, Purple Fleabane, Achenes,
Bitter cumin, Black cumin
16.
Arabic, Persian: Atarilal, Itrilal,
Karoune-bari
Constituents of
Centratherum anthelminticum
The major classes of chemical constituent present
are glycosides, carbohydrates, phenolic compounds and tannins,
flavanoids, proteins, saponins, sterols, lipids and fats.
The seeds contain
about 14.7% carbohydrates, 21.4% fat, 22.5% protein, 29.3% fiber and 4.9%
moisture. The seeds contain fatty acids viz. linoleic acid (50 %), palmitic
acid, palmitoleic acid, stearic acid, and oleic acid.
The main active
principle of seeds is Delta-7-avenasterol. They also contain demanolide
lactone, vernasterol, Sterols, avenasterol and vernosterol, a bitter principle,
essential oil, resins and fixed oil consisting of myristic, palmitic, stearic,
oleic, linoleic and vernolic acids.
The seeds contain
fixed oil 18% and volatile oil 0.02%.
Ayurvedic Properties
and Action
Kali zeeri is
astringent, bitter, and pungent in taste (Rasa), pungent after digestion
(Vipaka), and is hot in effect (Virya). Kali zeeri is an Ushna Virya herb.
Ushna Virya or hot potency herb, subdues Vata (Wind) and Kapha (Mucus) and
increases Pitta (Bile). It has property of digestion, vomiting and purging, and
gives feeling of lightness.
In Ayurveda, Kalijiri
is used in treatment of pain, asthma, gulma, hiccups, fever, cough, parasites,
skin diseases, retention of urine, vitiation of blood, wound, eczema, and
leucoderma.
·
Rasa (taste on tongue): Kashaya (Astringent),
Katu (Pungent), Tikta (Bitter)
·
Guna (Pharmacological Action): Laghu (Light),
Tikshna (Sharp)
·
Virya (Action): Ushna (Heating)
·
Vipaka (transformed state after digestion):
Katu (Pungent)
Karma / Action
·
Jantunashak (Kills parasites)
·
Deepana (promote appetite but do not aid in
digesting undigested food)
·
Kaphahar (Remover of the Humor of Kapha)
·
Vatahar (Balances Vata)
·
Mutral (diuretic)
·
Stambhana or constipators have drying,
astringent and cooling qualities. They are easy to digest and increase the air.
·
Vaman karak: causes vomiting.
·
Charmrog nashak: Cures skin diseases.
Famous Ayurvedic
medicines containing Centratherum anthelminticum
1. Madhusnuhi Rasayan for Skin diseases
2. Divya Kayakalp Kwath for Skin and Obesity
3. Divya Madhunashini Vati for Diabetes
Important Medicinal
Properties
Kalijiri is rich in
medicinal properties. The understanding of these properties will help us to
better utilize this herb. It has a good anthelmintic property and used for the
treatment of various skin infections. It is used traditionally to cure skin
diseases, asthma, kidney troubles, cough and to remove blood from liver.
Below is given
medicinal properties along with the meaning.
·
Antimicrobial: active against microbes.
·
Antidiabetic: controls blood sugar level.
·
Anthelmintic: antiparasitic,
expel parasitic worms (helminths) and other internal parasites from the body.
·
Astringents: Constrict tissues; styptic.
·
Anti-inflammatory: Reducing inflammation by
acting on body mechanisms.
·
Antiseptic: Capable of preventing infection by
inhibiting the growth of infectious agents.
·
Antioxidant: neutralize the oxidant effect of
free radicals and other substances.
·
Antiulcer: tending to prevent or heal ulcers.
·
Diuretic: Promoting excretion of urine/agent
that increases the amount of urine excreted.
·
Digestive: digestant.
·
Hypotensive: Reduces blood pressure.
·
Insecticide: Kills insects.
·
Stomachic: stimulates gastric activity.
·
Smooth muscle relaxant
Scientific study show
the seeds are effective against:
1. Escherischia coli (Gram-negative bacteria, causes
diarrhea, urinary tract infections, respiratory illness and pneumonia etc.)
2. Pseudomonas aeruginosa (Gram-negative bacteria, cause
disease)
3. Trichoderma piluliferum (fungus)
Benefits of Kalijiri
when used as medicine
1. It has significant anthelmintic action.
2. It is used since time immemorial to treat skin diseases.
3. It detoxifies blood.
4. It reduces blood sugar and blood pressure.
5. It has diuretic (increase the rate of urine flow) action.
6. It stimulates insulin secretion.
7. It may help to weight loss.
8. It is astringent to the bowels and helps in diarrhea.
9. It cures ulcer.
10.
It reduces cough due to antiphlegmatic
action.
11.
It has antifialarial action and helps
in filaria.
12.
It is a good source of antioxidants.
Medicinal uses of
Kalijiri
Kalijiri is specifically
used in Ayurveda for treatment of skin diseases. It has anthelmintic action and used against threadworm, roundworm, earthworm and tapeworm.
Topically, it is used to cure lice, inflammation and
skin diseases.
Chronic skin disease,
Psoriasis
Kalijiri seeds + black pepper / black sesame seeds are taken in
equal amount and ground. The prepared powder is taken
in dose of 4 gram daily, once a day in the morning with water after sweating by sun or exercise. This should be
taken daily for one year.
Cough, Flatulence
The infusion of seeds is given.
Diuretic, tonic,
stimulating gastric activity
Infusion of seed is
used.
Expel fleas
The plant roasted in
a room, or plant powder sprinkled in
room is used to expel fleas.
Infective hepatitis
Powder of dried seeds
is taken in dose of 1-3 grams empty stomach for five days.
Leukoderma
Kalijiri powder 4 part + Peeli
Hartaal 1 part, is ground to make paste in Gau mutra (Cow Urine) and applied
topically on affected skin area.
Loss of appetite
Kalijiri seeds + Ajwain, are taken in equal
amount and crushed. This s taken to cure loss of appetite.
Lice
The bruised seeds are ground into a paste and mixed
with lime juice and applied.
Leprosy
The seed powder is
taken with til seeds.
Malaria
The seeds are used in
treatment of malaria.
Paralysis of the legs
The paste of seeds is
applied.
Round worms
Skin Diseases
Take seeds of plant.
Ground them to make powder.
3 gram of this powder
is taken with Old Gur / Jaggery twice a day.
Dosage of Centratherum
anthelminticum
1. The seed powder is taken in dose of 1-3 grams.
2. Caution, Side effects, Warning
3. It is a very hot potency medicine.
4. Do not use in pregnancy.
5. Seeds show anti-implantation activity in rats.
6. In excess, it is harmful for intestine.
7. It can cause cramps in abdomen and vomiting.
8. Internal intake should be taken carefully.
&&&&&&&
کامخ
بفتح کاف و الف و فتح میم و خاء معجمه معرب از کامۀ فارسی است و
جمع آن کوامخ و بعضی کفته اند بفارسی جواب و باصفهانی کومه نامند
ماهیت آن
نوع صبغ و نان خورشی است که از پودنه و شیر و ابازیز و فوذج که
خمیرۀ کوامخ و مری است می سازند و در قرابادین نسخۀ آن در فوذج ذکر یافت بهترین این
معتدل الحرافه کثیر الابازیر است
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
مشهی و منحدر کنندۀ غذا است بزودی الا آنکه ردئ الکیموس معطش و
مفسد معده و مضر طحال است و اکثار آن باعث تپهای عفنی و اورام مزمنه و مضر سینه و سرفه
نیست و تجفیف این کمتر از مری است و سزاوار آنست که بسیار نیاشامند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
کامخ . [ م َ ] ۞ (معرب ، اِ) آبکامه که از آن
نان خورش سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). معرب کامه . (منتهی الارب ). ماخوذ از
کلمه فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء).
آنچه با نان بعنوان نان خورش درآمیزند. معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 298). نان
درآمیخته به سرکه ، معرب کامه فارسی . ج ،
کوامخ . و گویند نان خورشی است که آن را مَرّی نامند. و گویند مری از آن پست تر است
. و بعضی آن را به ترشی هائی اختصاص داده اند که برای تشهی غذا بکار میروند. (ازاقرب
الموارد). دیگ افزار و چاشنی غذا. (ناظم الاطباء). ریچالی است که با طعام خورند و آن
چنان باشد که اسپند تازه در شیر کنند تا بسته گردد ترش شود و این معرب کامه است .
(از فرهنگ سروری ). نان خورشی است که از شیر و پودنه و دیک افزارها کنند بچندین گونه
و تمام اصناف آن دیرگوار و ناسازگار باشد. (یادداشت مولف ) : و زیربای معقد ساخته بودند
همه بکار داشت واز کوامخ و رواصیر هیچ احتراز نکرد. (چهارمقاله ).
ز شهر نخشب چون رو به سونخ آوردم
نسیم جور وی آمد به من ز هرفرسخ
به ملح صدرتو پرداختم به قوت طبع
قصیده ای چو شکر در قوافی کامخ .
سوزنی .
و اهل الهند یجمعونه و یکبسونه بالملح
والماء و یعمل بالخل و یکون طعمه کطعم الزیتون سواء و هو اجل الکوامخ الماء کولة عندهم
. (ابن البیطار). کامخ الخردل حار حریف یجلو البلغم . (ابن البیطار). کامخ الخراة.
ردی المراس و یورث السدد. (جزء ثانی مفردات ابن البیطار ص 19). قدم علی اعرابی کامخ
فلم یستلذه و قال مم یصنع هذا قالوا من اللبن والحنظلة فقال کریمان ما ابحنا. (از کشکول
). و رجوع به آبکامه و مری و کلمه (بودج )
در بحر الجواهر شود و گاهی بپلیدی مردم کنایه کنند. قال فی الصحاح : قدم الی اعرابی
خبز و کامخ فلم یعرفه فقیل له هذا کامخ قال علمت انه کامخ ایکم کمخ به ، یرید سلح به
؛ یعنی کدام کس از شما ریده است این را. (منتهی الارب ). || کنایه ازپلیدی مردم .
(از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
&&&&&&&
کانجی
بفتح کاف و الف و سکون نون و کسر جیم و یا
ماهیت آن
اسم سرکۀ هندی است که از حبوب ماکوله می سازند بهترین همه مصنوع
از برنج است و آن را سرکۀ هندی نامند صنعت آن آنست که هریک از حبوب را که می خواهند
مهرا پخته صافی نموده با قدری نمک در شیشه و یا در مرتبان چینی و یا سفالی لعاب دار
کرده سر آن را بسته چهل روز و یا زیاده در آفتاب و یا پشت اجاغ می کذارند تا برسد و
خوب ترش کردد پس صاف نموده بکار می برند
طبیعت آن
مطلقا سرد و تر با اندک قبضی
افعال و خواص آن
جالی و مقوی اعضا و مسکن قئ و حرارت و حدت خون و صفرا و عطش مضر
معده و صاحبان امزجۀ بارده مصلح آن کلقند آفتابی و یا ورد مربی و عسل است و کویند سیر
است که کوبیده در ان داخل کرده بیاشامند و آنچه از کندم و جو سازند مفرح قلب و مقوئ
قوی و رافع سستی بدن و مقوی موی شربا و طلاء لیکن اکثار خوردن آن مضر
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
/////////
//////////
&&&&&&&
کاک ماجهی
در بنکاله عنب الثعلب* را کویند و کستی هم نامند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
* عنب الثعلب . [ ع ِ ن َ بُث ْ ث َ ل َ ] (ع اِ
مرکب )میوه گیاهی سرخ و گرد که تاجریزی و داردست
و سپنگور و روپاس نیز گویند. (ناظم الاطباء). سگ انگور. (آنندراج ). سگنگور. (دهار).
نباتی است که بستانی آن کاکنج و بری آن فنا نامیده میشود. (از اقرب الموارد). رَزَه
. (لغت محلی شوشتر - خطی ). رجوع به تاجریزی شود.
|| تاجریزی . (اِ مرکب ) گیاهی است که
ثمرش در دوا استعمال میشود و نام عربیش عنب الثعلب است . (فرهنگ نظام ). گیاهی است
که بته آن تاذرعی باشد و میوه آن خوشه هایی است . هر حبه آن به اندازه
نخودی کوچک در اول سبز و سپس سرخ شود و دانه هاخرد در درون آن و مزه آن بگوجه فرنگی شبیه باشد و آن را چون ملینی در
دواها بکار برند. سگنگور، سگ انگور. (برهان ) (انجمن آرا). قوش اوزومی ، اورنج ، روبا،
روباه تربک ، حب الفنا، روسنکرده ، روس انگرده ، طولیدون ، ثلثان ، رزه . اولنج ، ابرق
، فنا، بارج . خرزهره . (برهان ) (موید الفضلا). عنب الثعلب ، بفارسی سگ انگور و بترکی
قوش ازومی (انگور مرغان ) می نامند و در اصفهان تاج ریزی گویند و دارای انواع می باشد
برّی و بستانی و هر یک از آن انواع نر و ماده می باشد و قسم نر او کاکنج است و نر بستانی
مسمی به کاکنج بستانی و قسم نرجبلی مسمی به کاکنج منوم است و قسم ماده بری را عنب الثعلب مجنن نامند و قسم ماده بستانی
بلغت مغربی فنا نامند. عنب الثعلب معروفست و از مطلق او مراد همین نوع است نبات او
مابین شجر و گیاه و پر شاخ ، و برگش مایل بسیاهی و عریضتر از برگ ریحان و دانه او زردمایل به سرخی و از نخود کوچکتر و با اندک
شیرینی و لزوجه و تخم او سفید و بقدر خشخاش و قسم سیاه او غیرمستعمل است در دوم سرد
و مایل بخشکی و نزد بعضی در اول سرد و تر و مستعمل دانه او است رادع و مبرد و ملطف و باقوه قابضه و مسکن تشنگی و رافع اورام حاره و چهار و
قیه آب او با شکر محلل اورام باطنی و امراض احشا مسهل خلط مراری و رافع مغص و زحیر
و ورم مقعد و استسقای حار و حقنه او جهت جنون
و شری و تنقیه امعا و ضماد او جهت ورم معده
و التهاب آن و سایر اعضاء و اورام حاره و باد سرخ و سوختگی آتش و زخم آبله وقروح ساعیه
و سرطان متقرح و درد سر و عصاره او جهت تقویت
باصره و فرزجه او جهت رفع سیلان حیض و رطوبات
و طلای او با نمک جهت جرب و حکه و با نان جهت عزب و با روغن گل سرخ و سفیداب جهت جمیع
اورام حاره و غرغره او جهت ورم حلق و درد دندان
بغایت موثر و بخور ونطول او جهت نزلات و قطور او جهت امراض گوش و بینی نافع و گویند
مضر مثانه است و مصلحش قند و بدلش کاکنج و نزد بعضی بطباط و قدر شربتش تاپنج مثقال
و در مطبوخات تاده مثقال و از آب او تا بیست مثقال و آب غیر مطبوخ او بغایت مُقَیِّی است . (تحفه
حکیم مومن ).
عنب الثعلب بپارسی سگ انگور گویند و هندویی
کیواپی گویند. ارجانی گوید عنب الثعلب سرد و خشک و جگر را سود دارد و آماسها که بر
ماده او از گرمی باشد منفعت کند و سیلان خون
از رحم زنان دفع کند و آب او سده های جگر را بگشاید و آماسهای او را بنشاند و خوردن
میوه او معتاد نیست بدان سبب که چون خورده
شود از او اخلاط بد متولد شود. (ترجمه صیدنه ابوریحان بیرونی در معرفت ادویه مفرده ) تاجریزی
۞ یا عنب الثعلب نباتی است از خانوادة
سلانه ۞ که در مزارع می روید برگهای آن
بیضی شکل و سبز و تیره است ماده عامله آن سولانین ۞ است که در ساقه و برگ یاسمن بری
و جوانه های سیب زمینی نیز وجود دارد، سولانین خیلی کم در آب حل می شود طعم آن گس و
مقدار استعمال آن دو سانتی گرم تا بیست سانتی گرم است . تاجریزی مناطق حاره مخدر قوی
است ولی در نواحی معتدله از اثر تخدیرکننده
آن خیلی کم می شود. استعمال این دارو از راه معدی متروک شده ، جوشانده تاجریزی
(50 گرم در هزار گرم ) بعنوان مسکن موضعی بصورت کمپرس بکار رفته و تنقیه جوشانیده
آن مورد استعمال زیاد دارد. برگ تاجریزی از اجزای بم ترانکیل و پوپولئوم است
. (کتاب درمانشناسی ج اول ) تاجریزی ۞ تیره سولاناسه ۞ قسمت قابل مصرف :ساق (در ایران میوه آن مصرف می شود) ماده موثر: سولانین ۞ (کارآموزی داروسازی جنیدی ص
186). بیشتر نباتات این تیره (تیره سولانه
یا سولاناسه ) ۞ علفی و بیش از1300 جنس دارند
که در حدود 900 جنس آنها از نوع تاجریزی ۞ است . گل تاجریزی دارای پنج کاسبرگ بهم
چسبیده و جام رنگین آن دارای پنج گلبرگ است که بهم بپوسته و در لبه آن پنج دندانه دیده می شود که نمایش گلبرگهاست شماره پرچم های آن نیز پنج است که میله های آن از یکدیگر
جدا ولی بساکها بسیار بهم نزدیک شده و لوله ای می سازند که کلاله مادگی ازوسط آن لوله
بیرون آمده است و تخمدان آن مرکب از دوخانه است که بهم چسبیده و در هر یک از آنها تخمکهای
بسیار است و پس از رسیدن میوه ای می سازد که ممکن است آبدار باشد ولی در داخل آن دانه
های بسیار است و کاسه گل سبز رنگ همیشه در
پایین میوه باقی مانده و ضخیم می شود یا کپسولی تشکیل دهد که برون بر آن خشک باشد.اغلب
گیاهان این تیره دارای الکالوئیدهای سمی هستندکه در ساقه و برگ یا ریشه های آنها پراکنده
است ولی ممکن است میوه های درشت آنها غیر سمی و خوراکی شوند وساقه های زیرزمینی آنها
تکمه های پر از نشاسته بسازندکه خوراکی است . جنس های دسته اول که دارای هسته هستند از اینقرارند:
1- تاجریزی سرخ ۞ دارای گلهای بنفش و میوه های
قرمز که ملین است و تاجریزی سیاه ۞ که میوه های آن سیاه و سمی است . (گیاه شناسی گل گلاب صص
237 - 238).
//////////////
قس بادنجان تاجریزی (نمونه کار
فرهنگستان زبان و ادب فارسی که دست امثال حداد باشد!):
بادنجان تاجریزی (نام علمی: Solanum nigrum) نام یک گونه از سرده
بادنجان به شکل گیاه علفی یکساله به ارتفاع ۱۵ تا ۶۰ سانتیمتر با برگهای تخممرغیـ
بیضوی است.[۱]
منابع[ویرایش]
پرش به بالا ↑ «بادنجان تاجریزی» [گیاهان دارویی]
همارزِ «Solanum nigrum» مترادفِ: «تاجریزی» همارزِ واژه بیگانهای دیگر (black nightshade)؛ منبع: گروه واژهگزینی
و زیر نظر غلامعلی حدادعادل، «فارسی»، در دفتر سیزدهم، فرهنگ واژههای مصوب فرهنگستان،
تهران: انتشارات فرهنگستان زبان و ادب فارسی (ذیل سرواژه بادنجان تاجریزی)
مشارکتکنندگان ویکیپدیا، «Solanum nigrum»، ویکیپدیای انگلیسی،
دانشنامه آزاد (بازیابی در ۱۱ فوریه ۲۰۱۴).
تاجریزی
خواص گیاه تاجریزی
تاجریزی یا همان تاجریزى سیاه
به فارسى تاجریزى، تاجریزى سیاه، روباه
تورک، روباه تربک و انگور روباه و در کتب طب سنتى با نامهاى عنب الثعلب و عنب الثعلب
مجنّن نامبرده شده است. به فرانسوى Morelle noire وAmourette و به انگلیسىBlack nightshade وMorel گفته مى شود. گیاهى
است از خانوادهSolanaceae
نام علمى آنSolanum nigrum L . و مترادف
آنS .rumphii Dun . مى باشد.
خواص گیاه تاجریزی
خواص گیاه تاجریزی
مشخصات گیاه تاجریزی:
تاجریزى سیاه، گیاهى است علفى، یکساله،
کوتاه، بلندى آن کمتر از نیم متر است.
برگهاى تاجریزی سبز تیره، بیضى شکل، کامل،
نوک تیز، کنارههاى برگ داراى دندانه هاى درشت با دمبرگ بلند به ساقه متصل است. گلهاى
تاجریزی سفید است و در طول تابستان ظاهر مىشود. میوه تاجریزی کروى و در ابعاد و شبیه
آلوبالوى کوچک ابتدا سبز است ولى پس از رسیدن سیاهرنگ مىشود. تاجریزی داراى دم کوتاه
که در بن میوه به شکل پنج گوشه سبزى شبیه بن بادنجان دیده مىشود.
تاجریزی در اروپا و آسیا در هندوستان و
بعضى نقاط آمریکاى شمالى به طور خودرو مى روید. در ایران در گرگان، بندر گز، در مازندران
در بابل، تمیشان، دره هراز، بین على آباد و زردبن در ارتفاعات ۷۰۰ مترى، در آمل بین
ایستگاه زیراب و شیرگاه، درّه چالوس در گیلان، لاهیجان، جنوب هشت پر در آذربایجان در
فارس در حسن آباد در ۴۰ کیلومترى شیراز و سیستان دیده مى شود.
ترکیبات شیمیایى گیاه تاجریزی:
در گیاه و در میوههاى تاجریزی آلکالوئید
سولانین و ساپونین وجود دارد نمونهاى از گیاه تاجریزی که در آذربایجان روییده، مورد
تجزیه قرار گرفته است از تاجریزی ۰۴/ ۰ درصد آلکالوئید سولانین و ۸/ ۱ درصد گلىکوزید
جدا شده است. در تجزیه دیگرى از گیاه تاجریزی آلکالوئیدى به نام سولامارجین جدا شده
است. در میوه تاجریزی در حدود ۴/ ۴ درصد و در تخم تاجریزی در حدود ۲۲/ ۱۸ درصد روغن
یافت مىشود . در گزارش بررسىهاى دیگرى آمده است که در گیاه تاجریزی سولانین و ساپونین
و روغن شامل دى هایدروکسى ستئاریک اسید و لینولئیک اسید و اولئیک اسید . و تتراهایدوکسى
ستئاریک اسید و پالمیتیک اسید و استئاریک اسید وجود دارد. در بررسىهایى که در مورد
حدود سمیت گیاه تاجریزی به عمل آمده، مقدارى از گیاه مخلوط با علوفه به گوسفند داده
شده است و هیچگونه مسمومیتى نشان داده نشده است. معمولا از برگ و سرشاخه هاى گلدار
گیاه و تخم تاجریزی به عنوان دارو در طب سنتى استفاده مىشود.
خواص و کاربرد تاجریزی:
در مناطق خاور دور براى تخم تاجریزى سیاه
و سرشاخه هاى گلدار تاجریزی یک نوع خواص قایل هستند. تاجریزی براى اسهال خونى نافع
است و هجوم خون در یک عضو را از بین مىبرد و پراکنده مى کند .
تاجریزی براى التیام زخم گلو و عفونت چرکى
نرمه بند دور انگشتها که به نام بیمارى ویتلا شناخته مى شود، مفید است .
در هند از ریشه گیاه تاجریزی براى نرم
کردن سینه و از برگهاى خشک تاجریزی براى تسهیل در تخلیه مزاج و از میوه تاجریزی به
عنوان مسهل و ملیّن استفاده مى شود .
در اندونزى از عصاره میوه رسیده تاجریزی
براى معالجه زخم چشم مرغان استفاده مى شود
در فیلیپین برگهاى له شده گیاه تاجریزی
را روى ورم و تاول هاى پوست مى گذارند و از تنطور برگها تاجریزی براى تسکین دردهاى
عصبى استفاده مى شود
تاجریزى سیاه از نظر طبیعت طبق رأى حکماى
طب سنتى خیلى سرد و خشک است. در موارد مختلف اغلب از استعمال خارجى تاجریزی استفاده
مى شود.
ضماد ساییده برگ تاجریزی براى سردرد، ورم
پرده دماغ و کمپرس دمکرده تاجریزی و بخور تاجریزی براى زکام، نزله و سردرد مفید است.
ضماد برگ و سرشاخه هاى گلدار تاجریزی
براى تحلیل ورمهاى ظاهرى و تسکین دردهاى روماتیسمى و دردهاى مفصلى حادّ نافع است و
همچنین براى سوختگى آتش، زخم آبله، ورمها و دردهاى سرطانى مفید است.
تهیه دمکرده براى کمپرس: ۱۵ گرم برگ خشک
تاجریزى سیاه را با ۱۵ گرم پوست کوکنار مخلوط کرده در ۱۰۰۰ گرم آب جوش به مدت یک ساعت
دم مىکنند و سپس صاف مىکنند و روى عضو مىگذارند.
۵۰ گرم برگ و سرشاخه گلدار خشک تاجریزی
را در ۱۰۰۰ گرم آب مىجوشانند.
این جوشانده براى ضربدیدگى و کوبیدگى
اعضا مفید است و همچنین براى تسکین خارش عضو تناسلى زنان آن را بر روى عضو مى مالند.
میوه تاجریزی را به مقدار محدود مى خورند،
ولى برگهاى تاجریزی سمّى است و قابل خوردن نیست. به هرحال چه میوه و چه برگ و سایر
قسمتهاى گیاه باید در حد مجاز و با احتیاط و با نظر کارشناس گیاهدرمانى و پزشک مصرف
شود.
منبع:
معارف گیاهی
///////////////
قس مغد اسود در عربی:
المغد الأسود[2] أو عنب الذئب[3] أو عنب
الثعلب[3] أو الفَنَا[3] هو نبات عشبي حولي يتبع الفصيلة الباذنجانية. هو نوع عالمي
الانتشار، يحتوي على مواد قلوانية، ويُعدُّ من النباتات السامة للأطفال.
ثمار عنب الذئب
أزهار عنب الذئب
نبات حولي قد يصل ارتفاعه إلى المتر. أوراقه
مفلطحة. تظهر أزهاره ذات اللون الأبيض في أعداد من أربعة إلى عشرة. وثمار النبات عوزة
خضراء في أول الأمر ثم تصبح سوداء أو زرقاء عصيرية حلوة المذاق حال نضجها وتحتوي على
كثير من البذور الصغيرة الكلوية الشكل، وتجمع في فصل الخريف. ويغزو النبات الحقول والبساتين
والحدائق وضفاف القنوات المائية والأماكن المهجورة، وينتشر في جميع أنحاء العالم.
يحتوي النبات الكامل على السولانين الأسبارجين
واليوتين والتانين السولانجيوستين وحمض اللنيوليك وحمض النخيل. يستخدم النبات طبياً
كمسكن وكمنوم وفي تنعيم الجلد. بدأ استخدام هذا النبات منذ معرفة أثره المخدر والمشل
لنهايات الأعصاب. ولعصير الثمار تأثير مخفف لآلام الأسنان بترك قطرة من العصير تتبخر
فوق السن المؤلم.
لوحظ تسبب ثمار النبات في تسمم الأطفال
عند أكلها، وخاصة إذا كانت الثمار غير كاملة النضج ويكون لونها بين الأحمر والبنفسجى،
كما أن الاكثار من أكل الأخيرة يسبب فقدان الذاكرة والوعى وكثيراً ما تؤدى إلى التسمم
ثم الوفاة لأنها تحتوى على قلويدات ستيرويدية. كما يضر المجموع الخضرى بالماشية عند
الرعى عليها. هذا ولا ينصح باستعمال النبات داخلياً بسبب تأثيراته السامة، إلا أنه
يمكن استعماله خارجياً لتخفيف بعض الآلام كآلام المفاصل.
استخدام الأعشاب الطبية[عدل]
تستخدم الأعشاب الطبية بصورتها الخام عن
طريق محلات متخصصة في كثير من دول العالم. وقد بدأ في السنوات الأخيرة في مصر وبعض
الدول العربية الأخرى التصريح ببيع أنواع منها في الصيدليات، حيث يتحقق عن هذا الطريق
المزيد من الرقابة والأمان. حاليا في مصر هناك دراسات جادة يقوم بها نخبة من أساتذة
الطب وعلم النبات في استخدام هذا النبات في علاج التهاب الكبد سي "(بالإنجليزية:
hepatitis
c virus).
المراجع
////////////
قس قره قوش اوزومو در آذری:
Qara quşüzümü (lat. Solanum nigrum)[1] - badımcankimilər fəsiləsinin quşüzümü cinsinə aid bitki növü.[2]
//////////
قس رانتی در باسای اندونزی:
Ranti atau leunca (Solanum nigrum L.) adalah tumbuhan anggota suku terung-terungan (Solanaceae) yang buahnya dikenal sebagai sayuran
dan juga menjadi bahan pengobatan. Tumbuhan ini berasal dari Asia Barat dan telah menyebar ke seluruh penjuru
dunia karena mampu hidup dalam kondisi tertekan. Dalam bahasa Inggris ia paling
banyak dikenal sebagai (European) black
nightshade.
//////////
قس مناوو/منافو در سواحلی:
Mnavu au mnafu (Solanum nigrum) ni mmea katika familia Solanaceae. Kwa kawaida huu ni mmea wa pori, lakini unapandwa mahali
pengi katika Afrika ya Mashariki. Mingi ya mimea ya pori ina sumu, matunda mabichi hasa. Kula kwa beri bichi na mara nyingi majani pia kunaweza kusababisha kifo cha watoto na mifugo. Lakini aina za
mnavu zinazopandwa zinaweza kuliwa baada ya kuzipika. Majani huuzwa kwa jina la manavu. Matunda mabivu yanaweza kuliwa kwa kawaida bila kupikwa,
aina zenye matunda mekundu au yenye rangi ya machungwa hasa (rangi ya kawaida
ni nyeusi).
Kuna spishi nyingine, Solanum americanum, ambayo
imewasilishwa katika Afrika na
ambayo inafanana sana na S.
nigrum. Watu wengi hawawezi kulinganua spishi hizi na mbili zote huitwa
mnavu. Hata S. americanum hulika.
////////////
قس میکو در پنجابی:
میکو شرمائی ٹبر دی اک ونڈ اے۔ ایہ یوریشیا دا واسی اے تے امریکہ، اسٹریلیا تے دکھنی افریقہ تک پھیل چکیا اے۔ ایہدے کجھ انگ ڈنگراں تے انساناں لئی زریلے نیں۔ ایس نوں پکان تے دوائیاں وچ ورتیا جاندا اے۔ ایہ پرانے ویلیاں توں بنسان دے ورتن وچ اے۔
//////////
قس کوپک اوزومو در ترکی استانبولی:
Köpek üzümü (Solanum nigrum), patlıcangiller (Solanaceae) familyasından bir yıllık otsu bir bitki türü.
//////////
Solanum nigrum
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Solanum nigrum
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
S. nigrum
|
S. nigrum subsp. nigrum
S. nigrum subsp. schultesii |
European black nightshade (Solanum nigrum) or locally just black nightshade, duscle, garden nightshade, garden huckleberry, hound's
berry, petty morel, wonder berry, small-fruited
black nightshade, or popolo) is a species in the Solanum genus, native to Eurasia and introduced in the Americas, Australasia, and South
Africa. Parts of this plant can be toxic to livestock and humans. Nonetheless, ripe berries and cooked leaves of edible
strains are used as food in some locales, and plant parts are used as a
traditional medicine. A tendency exists in literature to incorrectly refer to many of the other
"black nightshade" species as "Solanum nigrum".[1]
Solanum nigrum has been recorded from deposits of the Paleolithic and Mesolithic era of ancient Britain and it is suggested by the botanist and ecologist Edward Salisbury that it was part of the native flora there before Neolithic agriculture emerged.[2] The species was mentioned by Pliny the Elder in the first century AD and by the great herbalists, including Dioscorides.[3] In 1753, Carl Linnaeus described six varieties of Solanum nigrum in Species Plantarum.[4]