۱۳۹۶ مهر ۹, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه (شست و سوم) 12

کرم
بفتح کاف و سکون را و میم لغت عربی است واحد آن کرمه و جمع آن کرمات و بیونانی اولیاطیوم و بسریانی کبیشا حمرا و برومی دیدرون اسایا و بفارسی تاک و رز و بهندی داکهه کاجهار نامند
ماهیت آن
نباتی است اکثر از قبیل نجم و بیاره و بر مجاور خود پیچد و تنۀ آن قوی و شاخهای آن باریک بلند و نورستۀ آن با خیوط و برک آن پهن فی الجمله شبیه ببرک خیارزه و برک عنب الثعلب بستانی و غیر مزغب و املس و خوش طعم خصوص برک نازک نورستۀ آن و خوش رائحه و کل آن ریزه باریک خوش بو و زرد مائل بسفیدی و ثمر آنکه عنب و بفارسی انکور و بترکی اوزم کویند خوشه دار و در خامی سبز عفص و نیمرس آن ترش و با عفوصت و رسیدۀ آن شیرین و ملون بالوان از سفید و سرخ رنک و سیاه و بعد رسیدن و خشک شدن زبیب و بفارسی مویز و نیمرس خشک آن را که ترش طعم است غورۀ مویز نامند و تخم آن مدحرج الشکل سرخ رنک شبیه بخصیۀ حیوان بسیار کوچکی و آن را حب العنب نامند و شاخهای نازک درست آن را لفایف الکرم و عسالیج الکرم نیز نامند و بری و جبلی و بستانی می باشد نبات بری و جبلی آن بسیار بلند و پهن بروی زمین و اشجار و غیره نمی کردد و ثمر آن کوچکتر و کم آب تر و پوست آن ضخیم تر از بستانی می باشد و درخت بری بی ثمر را در تنکابن دیورز نامند و شاخهای درخت آن را مطلقا تا هر سال نبرند و تربیت ننمایند ثمر زیاده و بهتر نمی دهد و بیان عنب بتفصیل در حرف العین مع النون ذکر یافت و بهترین اجزای درخت آن عسالیج آنست و بعد از ان برک و عصارۀ آن
طبیعت آن
در آخر دوم سرد و خشک
افعال و خواص آن
جالی و مجفف و قابض اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن عسالیج آن مانع صعود ابخره بدماغ و ضماد برک و عسالیج و خیوط آن خصوصا با آرد جو جهت درد سر حار و تسکین التهاب عین و اورام حارۀ آن و با آرد جو و رامک جهت تسکین التهاب معده و ابتدای ورم حار آن و سائر اعضا و عصارۀ برک آن مقوی معدۀ حار و مانع قئ و قاطع قئ الدم و رافع خمار و تقلب نفس و جهت قرحۀ امعا و اسهال صفراوی که ذوسنطاریای معوی نامند خواه بنوشند و خواه بدان حقنه نمایند و نیز مدر بول و حافظ جنین از اسقاط و شربت آنکه آب عسالیج آن را با قند بقوام آورند جهت خفقان صفراوی و تحریک اشتها و دفع خمار و تسکین حدت صفرا و غثیان و اسهال مواد رقیقۀ صفراویه نافع و بسا است که بسبب قوت جالیه که دارد باعث اطلاق طبیعت می شود مضر سرفه مصلح آن عسل و صمغ و آب منجمد آن بسیار جالی و یابس آشامیدن آن با شراب رافع سپرز و مخرج سنک مثانه و ضماد آن رافع قوبا و جرب متقرح و غیر متقرح و طلای آن با روغن زیتون سترندۀ موی با دوام عمل و آب چون آنکه در حین سوختن تراوش کند رافع ثآلیل و نمله و کلف و نمش و قوبا و جرب و سترندۀ موی خصوصا با زبیب و رماد چوب و نشارۀ شاخهای آن کاوی و ضماد آن با سرکه رافع بواسیر و با روغن کل سرخ و سرکه رافع بواسیر و با روغن کل سرخ و سرکه و سداب جهت ورم سپرز و رماد شاخهای آن با پیه کهنه و روغن زیتون و عسل جهت شکاف عضل و سستی مفاصل و تعقد عصب و با بورۀ ارمنی جهت بردن کوشت زائد زخمها و با سرکه جهت التوای عصب و کزیدن هوام و افعی و سک دیوانه و ورم غددی و کماد کرم کردۀ آن جهت بواسیر و خوردن نیم درهم آن جهت قرحۀ امعا و تفتیت حصاه و آشامیدن آب خاکستر آن جهت سقطه مفید و نوع بری کرم اقوی و قابض تر و شکوفه آن بهترین اجزای آن و شدید القبض آشامیدن دو مثقال خشک آن قاطع نفث الدم و مقوی معده و مانع ترش شدن طعام در ان و حابس اسهال و مدر بول و آشامیدن آب طبیخ آن بقدر سی و پنج مثقال با قدری شکر مسهل رطوبات و ماء اصفر و ضماد آن رافع ورم چشم و سائر اورام حاره و قلاع دهان و رادع مواد و مسکن التهاب معده و دافع قروح خبیثه و حمول آن قاطع حیض و چون آن را در سفالی بسوزاند اکتحال و ذرور آن جهت درد چشم و با عسل جهت ناخنه و کوشت آن با عسل قطع خون لثه و بن دندان و رافع سستی آن و طلای آن با عسل جهت داخس و پوست آن سنونا قاطع خون لثه و بیخ انکور سیاه بری بسیار جالی قطور مطبوخ آن بتنهائی و یا با ادهان مناسبه جهت جلای چرک کوش و رفع کری و آشامیدن آن به آب یا شراب جهت استسقا و اسهال ماء اصفر و ثمر بری آن مقوی معده و رافع غثیان و حموضت طعام و اسهال و ادرار بول و ضماد آن مانع ورم جراحات و روغن شکوفۀ آن در خواص مانند روغن کل است و لطافت این از ان کمتر و با قوت قابضه و رادعه و جهت جوشش دهان و حبس عرق و قروح ساعیه مفید صنعت آن بکیرند شکوفۀ آن را و مکرر در روغن زیتون اندازند و در آفتاب کذارند و هر سه روز تجدید کنند و روغن عصیر آنکه با روغن کنجد یا با زیت ترتیب دهند مسخن و مسکن اوجاع اعصاب و عضلات و رافع اعیا است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
کرم . [ ک َ ] (ع اِ) درخت انگور. (از برهان ) (ناظم الاطباء). تاک . رز. واحد آن کرمة است . (از منتهی الارب ). عنب . (از اقرب الموارد). رز. مو. مَیوانه . (یادداشت مولف ). ج ، کُروم . (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء). به فارسی تاک و رز و ماو نامند. بستانی و بری می باشد. بری ثمردار انگور او سیاه و ریزه و با عفوصت و شراب آن قابض و سیاه می باشد و بری بی ثمر را در تنکابن دیو رز گویند. (تحفه ).پرنفعترین درختان است و ثمراتش به الوان است تا پنجاه و چند نوع گفته اند. (نزهةالقلوب ). ابن مها درخت اورا مطلق ذکر نکند، بلکه کرم الشراب گوید و آن درخت تاک بود و تقید او به شراب به جهت آن است که کرم مختلف است و چون مطلق ذکر کند معلوم نشود که مراد کدام است و یکی از انواع او آن است که عرب او را کرم البری گوید و مویزج از او حاصل آید و عسالیج الکرم آن باشد که به شبه رشته ها از نبات او ظاهر شود بدان تعلق کند به آنچه نزدیک او باشد و او را خیوط نیز گویند. شکوفه  او را فقاح الکرم گویند و به رومی او را زسطراوس گویند. لیث گوید: صفحه  درخت تاک را عرب زرجون گوید واین لغت اهل طایف است و زرجون معرب است و فارسی او زرگون است یعنی او برنگ زر ماند و خمر را به زر تشبیه کنند و صفحه  او را نیز به زر تشبیه کنند. «اوس » گوید: تاک دشتی را شاخها خردتر باشد و ستبر بود و برگ او در صورت خوبتر بود و به نبات عنب الحیه ماند و منبت عنب الحیه در بساتین بود و شکوفه  او به موی حیوان ماند و خوشه های او خرد بود و رنگ او چون رسیده باشدسرخ بود و برگ و شاخ سفید تاک که عرب او را تا»الابیض گوید به برگ تاک بستانی مشابه بود و تعلق او به درختی که در جوار او بود محکمتر باشد و میوه  او سرخ باشد و در بعضی مواضع رنگ پوست از او کنند. و سیاه تاک که عرب او را کرم الاسود گوید برگ او به برگ پوزک ماند و پوزک لبلاب بود و بر درخت و نباتی که در جوار اوست تعلق کند و میوه  او پیش از رسیدن سبز بود و چون برسد سیاه باشد و بیرون بیخ او را رنگ سیاه باشد و میان او کبود بود به شبه آسمانگون . (ترجمه  صیدنه ).
- آب کرم ؛ شراب . خمر. (یادداشت مولف ) :
نه نان حنطه به کرسان نه آب کرم به خنب
نه گوشت در رمه دارم نه آرد در کندو.
نزاری .


- بنت الکرم ؛ دختر رز. شراب . خمر. (یادداشت مولف ).
- عسالیج الکرم ؛ آن باشد که به شبه رشته ها از نبات او ظاهر شود و بدان تعلق کند (یعنی بیاویزد) به آنچه نزدیک او باشد. (ترجمه  صیدنه ). رجوع به کرم شود.
- کرم الابیض ؛ سفید تاک . (ترجمه  صیدنه ). رجوع به کرم شود.
- کرم البری ؛ یکی از انواع کرم که مویزج از او حاصل آید. (ترجمه  صیدنه ). رجوع به کرم شود.
- کرم الشراب ؛تاک . (ترجمه  صیدنه ). رجوع به کرم شود.
|| باغ انگور. موستان . رز. (یادداشت مولف ). تاکستان . (فرهنگ فارسی معین ). || توسعاً مطلق باغ . (یادداشت مولف ). درختانی که نزدیک هم کاشته باشند. مقابل بوستان . (فرهنگ فارسی معین ). زمینی که گرد آن دیوار باشد و در آن اشجار درهم و فراوان که زراعت در آن ممکن نباشد. ج ، کروم . (ازاقرب الموارد): و اخبرنی ایضا غیره ان منها [ من الارجوان ] ایضا کثیر بکروم جبل قرطبه من بلادالاندلس . (مفردات ابن البیطار). || حمیل . حلی . یقال : رایت فی عنقها کرماً حسناً من لولو. || زمین پاکیزه و مُنقّی از سنگ ریزه ها. || نوعی از زرگری در گلوبندها. (ناظم الاطباء) (منتهی الارب ). ج ، کروم . (ناظم الاطباء).
- بنات کرم ؛ نوعی زیور که در جاهلیت می ساختند. (ناظم الاطباء) (از منتهی الارب ) (از اقرب الموارد).
|| قلاده . (از اقرب الموارد). زر و گردن بند. (مهذب الاسماء). || مرد مسلمان . (از اقرب الموارد).
////////////////
عنب
بکسر عین و فتح نون و باء موحده لغت عربی است بفارسی انکور و بترکی اوزم و بهندی داک نامند
ماهیت ان
ثمری است معروف که از درخت تاک که رز نیز نامند بهم می رسد و صیفی و شتوی می باشد و صیفی آن را انواع و اصناف بسیار است بهترین آن سفید رسیدۀ شیرین شاداب بزرک دانۀ آنست که پوست آن رقیق و تخم آن کوچک و دانهای آن در مقدار متساوی باشند و درهم طپیده در خوشه نباشند و خوشۀ آن باریک نباشد و الطف همه عسکری و صاحبی و ریش بابا و کشمشی که رازقی نامند پس انواع دیکر و کشمشی بسیار شیرین و لطیف است
طبیعت آن
با قوای مختلفه است و انواع کثیره و مطلق رسیدۀ آن در آخر اول کرم و تر و بعضی بسیار شیرین آن را تا دوم کرم و تر دانسته اند
افعال و خواص آن
جالی و منضج و سریع الانحدار و کثیر الغذا و بهترین میوها است در غذائیت و تولید خون صالح و معدل امزجۀ غلیظه و مصفی خون و دافع مواد سوداویه و احتراقیه و مصلح حال صدر و رئه و مسمن بدن و زیاده کنندۀ پیه کرده که آب آن را خورده پوست آن را بیندازند مضر معدۀ رطبۀ ریحیه و مولد ریاح در ان مصلح آن زیره و رازیانه و مضر سدۀ جکر و طحال و قولنج ریحی و کرده و مصلح آن تخم کرفس و ملین طبع و مورث تشنکی و مصلح آن سکنجبین و غذاهای ترش و آب سرد بالای انکور بغایت مفسد آن و مورث استسقا و تپهای عفن و باید که بعد از چیدن فی الفور تناول ننمایند بلکه بعد از آنکه یکدو روز مانده باشد بخورند و ما بین دو طعام که طعم اول انهضام یافته باشد و انکور تازه نفاخ و ملین و انکور اندک قشر آن پژمرده کثیر الغذاتر از انجیر و نفخ آن کمتر و مقوی بدن و مسمن و زیاده کنندۀ خون جید و منضج و ملین و جهت ناقهین و صاحبان حمی مزمنه و بارده نافع و آب انکور سریع النفوذ و الانحدار و جهت امراض صدر و رئه و باید که آب آن را بمکند و پوست آن را بیندازند و نخورند و مویز خصوصا طایفی آن اوفق بحال معده و کبد و کرده و مثانه و انکوری که دو روز مانده باشد بدستور مویز با تخم خوردن جهت اوجاع معده و امعا و کرده و مثانه بهتر و روغن انکور که مکرر آب و ثفل آن را با روغن زیتون جوشانیده صاف کرده و یا در آفتاب پرورده باشند بغایت مسخن و محلل و ملین جلد است و دانۀ آن در دوم سرد و خشک و مولد ریاح و حابس بطن و ممسک بول و منی خصوص دانۀ انکوری که از خم سرکه برآورند و بریان کردۀ آن قبض آن زیاده و مضر مثانه و کرده و پوست آن سرد و خشک در اول و بسیار بطئ الانحدار و مولد ریاح و ذرور محرق آن جهت جلای جلد و تجفیف رطوبات چشم و اکثر قروح و در هر عضو که باشد مفید و انکور نارس و غوره و عفص سرد و با قوت قابضه و کثیفه در حدیث وارد است که شکی نوح الی اللّه تعالی الغم فاوحی اللّه الیه ان یأکل العنب فانه یذهب الغم و در حدیث دیکر وارد است که حبب الی من الفاکهه العنب و البطیخ و در طور خوردن انکور وارد است که کل العنب حبه حبه فانها اهنأها و شتوی آن بسبب ضعف تابش آفتاب خوب رسیده و شیرین نمی کردد و دو صنف می باشد سفید و سرخ و سرخ آن را در بغداد جبلی نامند و این با شیرینی کمی و با عفوصت و بسیار غلیظ و بطئ النزول از معده و نفاخ و احیانا بسبب یبسی که دارد مقوی معده است و سفید آن لطیف و سریع النزول تر از ان و خاکستر چوب آن مفتت حصاه و محلل اورام باردۀ بیضه و خوزه و شقیقه و بواسیر شربا و ضمادا و جوارش حصرم و خل و دبس و دهن عقید آن و رماد الکرم و شراب حصرم و شراب عنب و شراب ریحانی و میبه و میفختج در قرابادین کبیر ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
عنب . [ ع ِ ن َ ] (ع اِ) میوه  تاک که تازه است و چون خشک شود آن را زبیب (مویز) گویند. (از اقرب الموارد). انگور که میوه  معروف است . (غیاث اللغات ) (آنندراج ) (از ناظم الاطباء). یک حبه  آن را عِنبة گویند. ج ، اعناب . (از اقرب الموارد). عنب را به فارسی انگور و به ترکی اوزم و به هندی ناکهه نامند. ماهیت آن : ثمری است معروف که از درخت تاک که رز نیز نامند بهم می رسد. صیفی و شتوی باشد. و صیفی آن را انواع و اصناف بسیار است . بهترین آن سفید رسیده  شیرین شاداب و بزرگ دانه  آن است که پوست آن رقیق و تخم آن کوچک و دانه های آن در مقدار متساوی باشند و در هم طپیده در خوشه نباشند. و خوشه  آن باریک نباشد. و الطف همه عسکری و صاحبی و ریش بابا و کشمشی بسیار شیرین و لطیف است . طبیعت آن : با قوای مختلفه است و انواع کثیره و مطلق رسیده  آن و آخر اول گرم و تر و بعضی بسیارشیرین آن را تا دهم گرم و تر دانسته اند. افعال و خواص آن : منضج و سریعالانحدار و کثیرالغذاء و بهترین میوه ها است و در غذائیت و تولید خون صالح و معدل امزجه  غلیظه و مصفی خون و دافع مواد سوداویه و احتراقیه و مصلح حال صدر و ریه و مسمن بدن و زیادکننده  پیه . و غذاهای ترش و آب سرد بالای انگور بغایت مفسد آن و مورث استسقا و تبهای عفن است . و باید که بعد از چیدن فی الفور تناول ننمایند، بلکه بعد از آنکه یک دو روز مانده باشد بخورند... (از مخزن الادویه ) :
آنکه زلفش چو خوشه  عنب است
لبش از رنگ همچو آب عنب .
فرخی .
|| انگور. [ اَ ] (اِ) ۞ میوه  رز. میوه  مو. این میوه بصورت یک خوشه  مرکب از دانه هاست که هریک را حبه یا دانه  انگور گویند و آنها بشکل کروی ، بیضوی ، تخم مرغی برنگها و به اندازه های مختلف اند. (فرهنگ فارسی معین ). عنب . در خبر است که آدم و حوااول چیزی که در بهشت تناول کردند انگور بود لاجرم درعیش و نشاط افتادند و آخر آنچه خوردند گندم است ناچار درهای غم و غصه بر روی روزگار خود گشادند از اینجاست که گفته اند انگور سبب شادی و راحت است و گندم مایه  اندوه و محنت . (آنندراج ). این میوه از قدیمترین روزگار در ایران وجود داشته و دارای انواع مختلف بوده است چنانکه آذربایجان و قزوین هم اکنون هریک هشتاد نوع انگور دارد ۞ . (از یادداشت مولف ): زمین و آب و هوای فلسطین با تاک کمال موافقت را داشته و دارد و انگور آنجا از جمله میوه های نیک و مقبول است . (از قاموس کتاب مقدس ) :
نقل ما خوشه  انگور بود ساغر سفج
بلبل و صلصل رامشگر و بر دست ۞ عصیر.
ابوالمثل (از لغت فرس اسدی چ اقبال ص 62).
... اقسام انگور: اُلَّقی . انگشتک عروس . انگشت عروس . انگشت عروسان . بیدانه . بیدانه  قرمز. جرثی . جفن . جوزه . چفته . حسینی . خایه  غلامان . خلیلی . رازقی . ریش بابا. زیتونی . اصابعالعذاری . سرانگشت . سرخک . شانی (شاهانی ). صاحبی . طایفی . عسکری . عیون البقر. غربیب . فخری . کره رو. گرده شانی . گلین بارماغی . گوری . لعلی . مثقالی . ملاحی (ملایی ). موش پستان (میش پستان ). یاقوتی . یزندای (یزندایی ).
- انگورپزان ؛ حرارت هوا گاه رسیدن و پختن انگور. گرمی که در هوا پدید آید پختن و رسانیدن انگور را. زمان رسیدن انگور. (یادداشت مولف ).
- انگورچینی ؛ عمل چیدن انگور. قطف . (از یادداشت مولف ).
- انگور دادن ؛ بار دادن رز. ثمر دادن تاک :
زکوة مال به در کن که فضله  رز را
چو باغبان ببرد بیشتر دهد انگور.
سعدی (گلستان ).
|| درخت انگور که درخت مو، تاک و رز نیز نامیده می‌شود درختچه‌ای است بالا رونده که از دیوار و درختان مجاور بالا می‌رود. ساقه آن گره‌دار و دارای برگهای متناوب است. برگهای انگور دارای پنج لوب دندانه‌دار و به رنگ سبز تیره می‌باشد. گلهای آن کوچک ، مجتمع و به صورت خوشه ظاهر می‌شود. میوه درخت انگور ، گوشت‌دار و شیرین و برگهای مختلف است.
ترکیبات شیمیایی
برگ مو دارای ساکارز ، لوولز ، اینوزیت Inosite ، مواد نشاسته‌ای و تعدادی اسیدهای آلی است. دم خوشه انگور دارای تانن ، مواد رزینی ، تارتارات پتاسیم و اسیدهای آلی است. غوره ک میوه سبز رنگ و نارس انگور است که دارای طعم ترش می‌باشد. غوره دارای اسیدهای آلی مانند اسید مالیک ، اسید فرمیک ، اسید سوکسینیک ، اسید اگزالیک ، اسید گلوکولیک و قند می‌باشد.
پوست انگور دارای تانن ، تارتارات پتاسیم ، اسیدهای آزاد و مواد معدنی می‌باشد. در هسته انگور مقداری روغن و تانن موجود است. روغن هسته انگور به رنگ زرد مایل به سبز است. این روغن فاقد بو و دارای طعمی مطبوع می‌باشد. روغن هسته دارای تری گلیسیرید ، اسید اولئیک ، اسید پالمتیک ، اسید لینولئیک ، اسید استئاریک و اسید آراشیک می‌باشد.
خواص درمانی میوه انگور
اخلاط بدن را متعادل می‌کند.
بسیار مقوی و مغذی است.
خون را تصفیه می‌کند.
سینه و ریه را صاف و تمیز می‌کند.
برطرف کننده یبوست است.
انگور برای درمان ورم معده و روده مفید است.
در درمان سل ریوی و سیاه سرفه موثر است.
برای درمان اسهال خونی از انگور استفاده می‌شود.
برای درمان نقرس بسیار مفید است.
آنهایی که معده ضعیف دارند باید انگور را بدون پوست بخورند زیرا پوست آن دیر هضم است و موجب دل درد ، نفخ و عوارض دیگر می‌گردد.
انگور بهترین میوه برای کسانی است که می‌خواهند لاغر شوند و بدن خود را از اسید اوریک ، سنگهای صفراوی و مسمومیت ناشی از سرب یا جیوه پاک کنند. اینگونه اشخاص باید در هر هفته به مدت 2 روز فقط آب انگور بخورند و رژیم آب انگور بگیرند.
برای تقویت و طراوت پوست و همچنین روشن کردن رنگ پوست ، آب انگور تازه را با یک تکه پنبه بصورت بمالید و پس از ده دقیقه با آب نیمگرم محتوی کمی جوش شیرین بشویید.
زیاده روی در مصرف آب انگور بطور مداوم ایجاد سنگ کلیه می‌کند.
خواص طبی هسته انگور
دارای تانن است بنابراین قابض است.
اسهال را برطرف می‌کند.
ترشح ادرار و اسپرم را کم می‌کند.
گرد هسته انگور را برای درمان به مسلولین می‌دهند.
هسته انگور برای آنهایی که مثانه و کلیه ضعیف دارند مضر است.
خواص طبی پوست انگور
پوست انگور را خشک کرده و می‌سوزانند خاکستر بدست آمده را برای درمان اکثر زخمها استفاده می‌شود.
پوست انگور دیر هضم است و بهتر است که در موقع خوردن پوست آنرا بیرون آورد. خواص طبی غوره غوره که به انگلیسی Un-ripe grape نامیده می‌شود از نظر طب قدیم ایران سرد و قابض است.
در درمان ورم مخاط دهان و نرمی لثه‌ها موثر است.
آب غوره برای درمان چاقی مفرط مفید است.
بیماری اسکوربو که به علت کمی ویتامین C در بدن می‌باشد با آب غوره درمان می‌شود.
آب غوره چون دارای تارتارات پتاسیم است برای درمان سیاتیک و رماتیسم حاد بسیار مفید است.
در دفع زردی موثر است.
خوردن آب غوره بلوغ دختران را جلو می‌اندازد و قاعده را باز می‌کند.
حرارت و صفرای بدن را دفع می‌کند و روده‌ها را ضد عفونی می‌کند.
برای برطرف کردن ورم گلو آب غوره قرقره کنید.
برای دفع کرم و روده و تقویت معده باید به مدت پنج روز آش آب غوره همراه با زیره سیاه مصرف کنید البته در این مدت باید از خوردن غذاهای سنگین اجتناب نمائید.
آب غوره درمان کننده پا درد و کمر درد می‌باشد. برای معالجه می‌توان بمدت ده روز آش آب غوره مصرف نمود . البته از خوردن غذاهای سنگین در این مدت اجتناب کرد.
خواص طبی برگ مو
برگ مو قابض است.
دم کرده برگهای جوان مو اسهال خونی را برطرف می‌کند.
برای خونریزیها مفید است.
در رفع نقرس و زردی موثر است.
استفراغ را برطرف می‌کند.
در رفع اختلالات گردش خون مربوطه به دوره بلوغ و یائسگی موثر است.
هنگامی که پوست صورت قرمز می‌شود و ملتهب است خوردن دم کرده آن اثر مفید دارد.
گرد برگهای جوان و خشک شده مو ، اثر خوبی در رفع خونریزیهای رحیم و خون آمدن از بینی دارد.
برای برطرف کردن سرمازدگی دست و پا جوشانده برگ مو را تهیه کرده و دست و پا را به مدت 15 دقیقه در آن قرار دهید.
برای تهیه دم کرده برگ مو ، مقدار 15 تا 20 گرم برگ مو را در یک لیتر آب جوش ریخته و بگذارید 10 دقیقه بماند.
از دم کرده برگ مو می‌توان برای شستشوی چشم در مورد ورم ملتحمه استفاده کرد.
دم کرده برگ مو برای رفع واریس مفید است
////////////
عنب‌
بپارسی انگور خوانند سفید وی نیکوتر از سیاه بود و بهترین وی رازقی بود و مثقال پوست انگور سرد و خشک بود و گوشت وی گرم و تر بود و انگور غذای نیکو دهد و قوت بدن دهد رسیده وی را این حال بود و غذای انگور بیشتر از غذای عصیر وی بود و زود فربهی آورد و خونی نیکو از وی متولد شود و سینه و شش را نافع بود و پوست وی دیر هضم شود و مطلق انگور مضر بود بمثانه و تشنگی آورد و مضر بود بجگر و سپرزی که غلیظ شده باشد رفع تشنگی به رمان مر کنند و صاحب منهاج آورده است که انگور آنچه دو روز چیده باشد بهتر از در روز چیده بود
صاحب مخزن می‌گوید: عنب بکسر عین و فتح نون لغت عربیست بفارسی انگور و بترکی اوزم و بهندی داک نامند
اختیارات بدیعی، ص: 308
///////////
انگور (درخت)
اشاره
درخت انگور در کتب فارسی و در کتب طب سنتی با نامهای «مو»، «تاک»، «رز»، «تنک»، «کرم»، «عنب»، «انگور وحشی»، «بوداوه»، «آمباسلوقی»، «کرم برّی» و «شجرة العنب» نام برده می‌شود. به فرانسوی‌Vigne و به انگلیسی‌Grape vine یاVine tree گفته می‌شود. میوه آن، انگور را به فرانسوی‌Raisin و به انگلیسی‌Grape و کشمش را به فرانسوی‌Raisin sec و به انگلیسی‌Dryed raisin نامند. درختی است از خانواده‌Vitaceas دارای گونه‌های مختلفی است که بومی مناطق اروپا، آسیا و امریکا می‌باشند. نام علمی گونه وحشی آن‌Vitis sylvestris Gmel . یاVitis vinifera L . می‌باشد.
گونه‌هایی از درخت انگور وحشی در جنگلهای ایران به‌طور خودرو می‌رویند و نامهای محلی آنها از جمله در گیلان «رز، دیورز و تله‌رز»، در مازندران «غوره و ماله‌غوره»، در ارومیه «غوره»، در سردشت «میو» و در کردستان «رش و تره‌رش» می‌باشد.
مشخصات
درخت انگور وحشی درختی است بالارونده و با پیچکهایی که دارد 15- 10 متر از درختان جنگلی مجاور بالا می‌رود. برگهای آن پنجه‌ای دارای 5 قسمت، که کناره هریک از قسمتها در بعضی ارقام دندانه‌دار و در برخی بی‌دندانه یا کم‌دندانه
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 50
است. سطح فوقانی برگها صاف، سبز روشن یا تیره و سطح تحتانی معمولا ناصاف و با خشونت و سبز مات است. گلها خوشه‌ای، بلند، میوه، سته، گرد، سیاه‌رنگ یا سبزرنگ است. دانه آن تخم‌مرغی، کوچک و گلابی‌شکل با نوک کوتاه می‌باشد.
تکثیر مو مانند اغلب گیاهان به‌طور کلی از طریق کاشت بذر، قلمه، خوابانیدن و پیوند امکان دارد، ولی روشی که بیشتر معمول است از طریق کشت قلمه و خوابانیدن و پیوند نهال جدید می‌باشد که ضمن صرفه‌جویی در مدت زمان برای داشتن درخت باردهنده، از نظر نوع مو نیز همان نوعی که از آن قلمه گرفته شده به دست خواهد آمد.
چون خواص دارویی قسمتهای مختلفه مو متفاوت است، لذا بدوا به شرح اعضای مختلف یک خوشه انگور از نظر ترکیبات و مواد عامل شیمیایی می‌پردازیم.
ترکیبات شیمیایی
یک خوشه انگور به‌طور کلی شامل قسمتهای زیر است:
1. دم خوشه و دم حبه‌ها که 4- 3 درصد خوشه را تشکیل می‌دهد.
2. گوشت داخل حبه‌ها (پولپ) که 88- 86 درصد خوشه انگور را تشکیل می‌دهد.
3. پوست حبه‌ها که 9- 7 درصد خوشه انگور را تشکیل می‌دهد.
4. دانه داخل حبه‌ها که 5- 1 درصد خوشه را تشکیل می‌دهد.
* 1. در دم خوشه انگور مواد زیر مشخص شده است:
تانن 2- 1 درصد، مواد رزینی 5/ 1- 1 درصد، تارتر 1- 5/ 0 درصد (تارتر از نظر شیمیایی به تارتارات اسید دو پتاسیم 96] گفته می‌شود و رسوب شوری است که در بشکه‌های شراب باقی می‌ماند یا قشر زردی که اطراف دندانها را می‌گیرد)، اسیدهای آزاد 9/ 0- 3/ 0 درصد (منظور از اسیدهای آزاد اسید تارتاریک و اسید مالیک و ...
است)، مواد معدنی 8/ 2- 7/ 1 درصد، و سایر مواد.
2. در گوشت داخل حبه یا پولپ انگور که کاملا رسیده باشد، در انگورهای مناطق پرآفتاب مانند ایران که قند آن زیاد می‌باشد، مواد زیر مشخص شده است:
آب 80- 70 درصد، مواد قندی قابل تخمیر (گلوکوز و لوولوز) 24- 17
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 51
درصد، بی‌تارتارات دو پتاسیم 97] 7/ 0- 5/ 0 درصد و اسیدهای آزاد 45/ 0- 3/ 0 درصد (اسید تارتاریک، اسید مالیک و ...)،
مواد ازته
مواد معدنی
مواء چربی و اسانس روغنی
خیلی متغیر و کم
و بعلاوه در حدود 05/ 0 میلی‌گرم ارسنیک در هر 100 سانتی‌متر مکعب آب انگور وجود دارد.
در هریک صد گرم قسمت قابل خوردن انگور خام (حبه انگور) مواد زیر موجود است:
آب 80- 75 درصد، پروتئین 3/ 1 درصد، مواد قندی 22- 15 درصد (بسته به واریته)، کلسیم 12 میلی‌گرم، فسفر 20 میلی‌گرم، آهن 4/ 0 میلی‌گرم، سدیم 3 میلی‌گرم، پتاسیم 173 میلی‌گرم، ویتامین‌A 100 واحد بین‌المللی، تیامین 05/ 0 میلی‌گرم، رایبوفلاوین 03/ 0 میلی‌گرم، نیاسین 3/ 0 میلی‌گرم و ویتامین‌C 4 میلی‌گرم.
3. در پوست حبه‌ها مواد زیر مشخص شده است:[98]
معارف گیاهی ؛ ج‌2 ؛ ص51
نن 6/ 1- 2/ 1 درصد، تارتر 3/ 1- 5/ 0 درصد، اسیدهای آزاد 9/ 0- 3/ 0 درصد، مواد معدنی 9/ 1- 2/ 1 درصد و سایر مواد.
4. در دانه یا تخم انگور تانن و مقداری روغن قابل استخراج به رنگ زرد مایل به سبز وجود دارد.
در برگ مو، موادی از جمله ساکاروز[99]، لوولوز[100]، اینوزیت 101]، تانن 102]، کوئرسی‌تین، کوئرسیترین 103]، کاروتن، اسیدهای آلی، تارتر[104] و ... مشخص شده است.
در غوره که انگور نارس می‌باشد در حدود 3 درصد اسیدهای آلی از جمله
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 52
اکسالیک اسید[105]، مالیک اسید، تارتاریک اسید[106]، راسمیک اسید[107]، مقدار کمی در حدود 1 درصد قند و کمی اسانس مشخص شده است.
خواص- کاربرد
انگور، طبق نظر حکمای طب سنتی از نظر طبیعت گرم و تر می‌باشد و در مورد خواص آن معتقدند که منضج یعنی اعتدال‌دهنده اخلاط است. بسیار مغذی و مقوی است. تولید خون صالح کرده و خون را صاف می‌نماید. مواد سوداوی و سوخته را دفع می‌کند. برای سینه و ریه خوب است. توصیه این است که در جریان خوردن حبه‌های انگور پوست حبه‌ها بیرون انداخته شود زیرا پوست انگور بخصوص در مورد انگورهای پوست‌کلفت خیلی دیرهضم است و به علاوه ناراحتی‌های معدی نیز تولید می‌کند.
آب انگور برای معده‌های تر و نفخی مضر است و ایجاد گاز و نفخ می‌کند. در این موارد باید با زیره و رازیانه خورده شود و برای گرفتگی‌های کبد و طحال و نفخهای کلیه نیز مضر است و از این نظر باید با تخم کرفس خورده شود. به مزاج لینت می‌دهد و ایجاد تشنگی می‌نماید و باید با غذاهای ترش خورده شود تا تشنگی رفع شود زیرا خوردن آب سرد بعد از انگور موجب فساد آن در معده و ایجاد استسقا و تبهای عفونی می‌گردد. اسراف در مصرف آب انگور به‌طور مداوم ایجاد سنگ کلیه می‌کند.
هر قدر انگورهای آلوده و آفت‌دار برای تهیه آب انگور مصرف شود، تشکیل رسوبات در کلیه سریع‌تر است، بنابراین آب انگور باید از انگور تازه و سالم تهیه شود.
انگور نباید بی‌درنگ پس از چیدن خورده شود و بهتر است پس از 2- 1 روز خورده شود. انگور تازه نفاخ و ملین است و انگور مانده که پوست آن پژمرده شده باشد مفیدتر و نفخ آن کمتر است و از نظر خواص بهتر و بی‌ضررتر از انگور تازه است.
انگور مقوی بدن است، خون صالح را زیاد می‌کند، منضج و ملین است و برای تبهای مزمنه و سرد نافع است، به علاوه سریع الهضم است و برای بیماری‌های سینه و ریه نافع می‌باشد. مویز و کشمش از هر نظر بهتر است و برای معده، کبد، کلیه، مثانه و سینه مفید می‌باشد.
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 53
روغن انگور بسیار محلل و گرم‌کننده بدن و نرم‌کننده پوست است. برای تهیه روغن انگور، حبه‌های آن را فشرده و آب و تفاله آن را با روغن زیتون مکرر جوشانیده و صاف می‌کنند.
دانه یا هسته انگور از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی سرد و خشک است و به سبب مقداری تانن که دارد بسیار قابض است و ایجاد نفخ و گاز می‌کند و شکم را بند می‌آورد و قبض می‌کند و ترشح ادرار و اسپرم را کم می‌کند. دانه انگور برای مثانه و کلیه مضر است.
پوست حبه انگور از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی سرد و خشک و خیلی دیرهضم است و در زوایای چین و چروک‌های روده‌ها می‌ماند و ایجاد نفخ و گاز می‌کند. گرد سوخته پوست خشک حبه انگور برای اکثر زخمها مفید است. بنابراین در موقع خوردن انگور تازه باید حتی الامکان آب آن را مکید و پوست آن را بیرون انداخت.
برگ مو مقوی و قابض و مدر است. جوشانده 30 گرم برگ در هزار گرم آب برای قطع اسهال، جلوگیری از خونروی، ازدیاد ترشح ادرار، نقرس، یرقان و واریس مصرف می‌شود. پیچکهای سبز و جوان مو نیز مانند برگ مو، خواصی مشابه آن دارد و معمولا عصاره آن را بتنهایی و یا مخلوط با عصاره برگ مو به مقدار 50- 30 گرم در روز برای جلوگیری از خونریزی داخلی و رفع اسهال ساده یا اسهال خونی مصرف می‌کنند.
غوره در کتب طب سنتی «حصرم» نام برده می‌شود. به فرانسوی‌Raisin vert و به انگلیسی‌Unripegrape نامیده می‌شود. از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی سرد و قابض است و برای رفع ورم مخاط دهان و نرمی لثه‌ها به کار می‌رود. آب غوره برای جلوگیری از چاقی مفرط و مقابله با اسکوربوت یا بیماری کمی ویتامین‌C نافع است و به علت وجود تارتارات اسید دو پتاسیم در آن برای سیاتیک و روماتیسم حاد بسیار نافع است.
سرکه در کتب طب سنتی با نام «خل» و به فرانسوی‌Vinaigre و به انگلیسی‌Vinegar گفته می‌شود. مایعی است ترش که از تخمیر شراب به دست می‌آید و در حقیقت یک نوع اسید استیک رقیق و طبیعی و غیر خالص است. سرکه به تمام مایعهای الکلی اطلاق می‌شود که الکل آنها تبدیل به اسید استیک شده باشد. سرکه با روش صنعتی با تخمیر شراب به دست می‌آید که از ذکر جزئیات آن در اینجا صرفنظر
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 54
می‌کنیم زیرا خارج از بحث ماست. فقط از نظر توجه به نحوه تولید و حدود انعکاس انگور در تولید آن به روش تهیه سرکه خانگی انگور می‌پردازیم که در موقع ذکر خواص آن شاید آگاهی از روش تولید بی‌اثر نباشد.
روش سنتی تهیه سرکه
تهیه سرکه خیلی ساده است، آب انگور را گرفته صاف نموده و یا بدون اینکه صاف کنند با تفاله‌های داخل آب انگور فشرده شده همه را در داخل خم سفالی یا چینی یا بشگه‌ای می‌ریزند. در روش سنتی رسم بوده قسمت داخلی خم را پیه می‌مالیدند سپس معادل ده درصد وزن آب انگور سرکه پاک خوبی در آن ریخته و سر خم را محکم پوشانیده و در آفتاب یا جای گرم می‌گذاردند تا برسد.
روش دیگر این است که از ابتدا سرکه نمی‌ریزند و صبر می‌کنند تا آب انگور جوش آید سپس سرکه و نمک می‌ریزند و می‌گذارند که برسد و ترش گردد. یا اینکه از استحاله خودبه‌خود شراب به دست می‌آورند.
سرکه علاوه بر اسید استیک دارای اسید مالیک و تارتارات اسید پتاس و آهک و کمی ماده رنگین است.
سرکه از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی سرد و خشک است و در مورد خواص آن معتقدند که قابض و خشک‌کننده رطوبتها می‌باشد و سریع النفوذ است و اخلاط غلیظه را قطع می‌کند. مالیدن آن بتنهایی یا با روغن زیتون برای سردرد گرم و سردردهایی که از آفتابزدگی باشد و یا سردردهایی که از صفرا باشد و یا در اثر حمام گرم ایجاد شده باشد نافع است و کمپرس سرکه یا کمپرس سرکه که در گلاب جوشانیده باشند روی پیشانی برای موارد فوق نافع و مفید است. بخور سرکه رقیق نیز برای ورم حلق و گلو مفید است. اگر سرکه را با عسل مخلوط نمایند و به پوست در محل خون‌مردگی بمالند برای تسریع جذب خون‌مردگی مفید است. ریختن قطره سرکه در گوش برای تسکین درد گوش مجرب است و بخور آن در گوش برای طنین (صدا در گوش) و سنگینی شنوایی و باز کردن گرفتگی‌ها و قوت شنوایی مفید است.
سرکه عنصل که روش تهیه آن در بخش پیاز دشتی یا اسقیل در جلد دیگر این کتاب ذکر شده است و از سرکه و عنصل (پیاز دشتی) تهیه می‌شود خواص مبسوطی دارد که مشروحا در همان قسمت ذکر شده است و خواننده عزیز به آن جلد از کتاب مراجعه فرمایند.
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 55
ترشی گردوی نارس نیز بسیار نافع است. برای تهیه آن گردوی نارس را موقعی که به اندازه یک فندق است از درخت چیده و در سرکه می‌اندازند و می‌گذارند تا خوب برسد و به صورت ترشی درآید. مصرف این ترشی نیز در تمام مواردی که برای تأثیر سرکه عنصل در بیماری‌های دهان و حلق و لثه ذکر شد مؤثرتر می‌باشد.
خوردن سرکه بتنهایی برای قطع خونریزی داخلی، کمک به هضم غذا، تحریک اشتها، قطع صفرا و باز کردن گرفتگی‌های ماساریقا[108] و سپرز و رسانیدن تأثیر داروها به طحال بسیار نافع است و مداومت خوردن آن به‌طور ناشتا برای قطع کرم معده مفید است.
مالیدن آن برای سوختگی آتش، جلوگیری از گسترش زخمهای عفونی و بد، اکزمای متقرح، خارش بدن و گزیدن حیوانات سمّی گرم نافع است. ریختن سرکه روی عضو در محل گزیدن جانوران سمّی و برای جلوگیری از خونریزی خارجی و قطع جریان آن مفید است.
شاخه درخت مو
1. جوانه 2. گل بازشده 3. مقطع گل 4. گل بدون جام 5. خوشه انگور
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 56
مضار: سرکه برای اشخاص پیر و سالخورده و اشخاص سوداوی‌مزاج و بیماران مبتلا به بیماری‌های ریوی مانند سرفه تازه و خشک، درد مفاصل، ضعف احشا و آلات داخل شکم، نیروی جنسی و رحم مضر می‌باشد و برای اعصاب، اعضا و افعال مرتبط با اعصاب، نیروی جنسی و سردمزاجان نیز مضر است.
مداومت در خوردن آن مولد استسقا، ضعف دید چشم، زردی رنگ رخسار و لاغری بدن است. برای عدم برخورد با این عوارض، این قبیل اشخاص در صورتی که لازم باشد سرکه بخورند با شیرینی‌ها و آبگوشت چرب بخورند. در موارد سرفه با شیرینی و روغن بادام و داروهای با حرارت ضعیف میل کنند و در موارد ضعف اعصاب با عسل و ادویه گرم مصرف شود. مقدار خوراک آن تا 35 گرم در بعضی موارد می‌توان به جای سرکه از آب لیمو استفاده نمود.
درخت انگور وحشی در کلیه جنگلهای شمال ایران از گرگان تا ارسباران همچنین در جنگلهای شمال غرب سردشت کردستان و سفیددشت لرستان می‌روید و واریته‌های بسیار متنوعی از این درخت نیز در تمام مناطق کشور، گرمسیری و سردسیری پرورش داده می‌شود، در مناطق گرمسیر ارقام زودرس و در سردسیر ارقام دیررس کاشته می‌شود. طبق بررسی کارشناسان کشاورزی ایران در مناطق مختلف ایران بیش از 300 رقم مختلف انگور کاشته می‌شود.
«فقاح الکرم» که شکوفه درخت انگور است از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی سرد و خشک و معطر است. بهترین آن شکوفه‌های تازه از مو وحشی است.
خواص آن مقوی معده است، قی و سکسکه را تسکین می‌دهد و اگر عرق آن با تقطیر گرفته شود، قوی‌تر و مؤثرتر است.
در چین از ریشه مو به عنوان آرام‌کننده قی و مدر [استوارت و برای ازدیاد ترشح شیر و معالجه خنازیر [هو] استفاده می‌شود. انگور به عنوان تونیک و مدر و آنتی‌لیتیک یا ضد سنگ 109] به کار می‌رود.
در هندوستان از شیره شاخه‌های سبز و جوان مو برای معالجه بیماری‌های پوست مالیده می‌شود. برگهای مو به عنوان قابض و برای قطع اسهال مصرف دارد و از عصاره غوره یا آب‌غوره به عنوان قابض در موارد ناراحتی‌های حلق و گلو می‌خورند. کشمش را به عنوان خنک‌کننده شیرین، ملین، مقوی و برای رفع تشنگی و کاهش حرارت بدن، قطع سرفه، خشونت صدا و تقویت مصرف می‌کنند.
معارف گیاهی، ج‌2، ص: 57
/////////////
مو
2- و*  (Vitis vinifera) از  کهن گیاهان بستانی باختر آسیا و مصر است.  گرچه مو در شمار كهنترین گیاهان بستانی نیست چون غلات و بسیاری از انواع بقولات به ‌مراتب پیشتر از آن كشت می‌شده‌اند، چنان كهن هست كه بتوان سرآغاز كشت آن را در سپیده دم تاریخ  پی گرفت.  مو ‌پروری نمایانگر چنان ایده‌های پیچیده‌ای سراسر جهان باستان است و چنان یكدست و پایدار دیده می‌شود كه نمی تواند جز از یک مركز در جهان پراکنده شده باشد. پر پیداست که  نظرها درباره جای این كانون نخستین  متفاوت‌اند و دانسته های امروزی  ما در این باره نمی گذارد  از حد نظریه‌های كمابیش محتمل فراتر رویم. اما روشن است كه خاستگاه نخستین كشت مو را باید در خاورزمین  جُست و دیگر آنكه كشت این گیاه از آنجا به یونان باستان و ایتالیا کشیده شده، در حالی كه رومیها (به گفته دیگران، یونانیها) مو را به سرزمین گُل و کرانه های  راین بردند. 1 دو كاندول،2 بر پایه دلایل گیاه‌شناختی، محتمل می‌دانست كه منطقه جنوب قفقاز "مركز و شاید كهنترین خاستگاه این جنس" بوده باشد. با توجه به داستان عهد عتیق از کشت مو  به دستِ نوحِ پیامبر نزدیك كوه آرارات،3می توان این گمانه کمابیش گیرا را پیش گذارد كه ارمنستان خاستگاه  تاک شناسی  بوده است. 4 با این همه نباید از یاد برد رز و شراب، هردو، دست كم سه یا چهار هزارسال  پیش از میلاد در مصر،5 و از روزگاران بسیار دور نزد مردم میانرودان نیز شناخته شده بوده‌اند. جای بررسی نظریه شرادر6 كه نام و کشت مو را وامدار هند و اروپاییان آسیای پیشینیم نیست؛ شاید واژه "شراب" ریشه‌ای هند و اروپایی یا به طور اخص ارمنی داشته باشد، هرچند این به ‌خودی خود اثبات نمی‌كند كه خاستگاه  مو ‌پروری را می‌توان در نزد هند و اروپاییان یافت. 1 سامی بودن خاستگاه  مو نزد من محتملتر می‌نماید  چینیها، در دوره‌های تاریخی متأخرتر، مو  را، كه  از آن پیش کشتش را بهیچ روی نمی شناختند، از فرغانه، سرزمینی ایرانی، گرفتند؛ پس برای رسیدن به آماجهایمان در این كتاب بر جسته سازی همین واقعیت روشن بس است كه در آن روزگار كشت مو در تمامی ابعاد آن در باختر آسیا، از جمله ایران، بسیار رایج  بود.
چینیان نخســـــتین بار به واسطه سردار چان‌ كی‌ین از وجــــود مـــــو بستانی (Vitis vinifera) و شرابی كه از انگور اندازند خبردار شدند؛ سردار در مأموریت به یادماندنی خود، در سال 128پ م در سر راه به یوئه‌ـ‌چی (Yüe-či) از فرغانه و سغد گدشت و سالی را هم در باكتریا بسر برد. درباره مردم فرغانه (Ta-yüan) چنین گوید: " شرابی دارند كه از انگور ‌گیرند. " همــین نکته را درباره پارتیان (An-si) نیز دریافت. در همین فصل از Ši-ki می آورد توانگران فرغانه شراب انگور فراوان، تا ده هزار من را مدتی دراز انبار می‌كنند و گاه آن را دهها سال نگاه می‌دارند بی بیم تباهی ؛ همان اندازه شیفته میگساری بودند که اسبانشان کشته اسپست. فرستادگان چینی تخم هر دو گیاه را به كشور خویش بردند و فغفوز نخستین كسی بود كه اسپست و مو را در خاك پربار كاشت و وقتی فرستادگان بیگانه به دربار چین رسیدند چشمشان به‌ اسپست‌زارها و موستانهای دراندشت نزدیك كاخ شاهی افتاد . ورود اسپست به چین همچون ورود مو به این كشور در اسناد پادار آمده است. نكته مهمی كه باید بدان پرداخت این است كه چینیها با انگور- همچون اسپست - و فن شراب‌سازی درست در میان مردمان آریایی‌تبار، بیشتر تیره ایرانی، روبرو شدند و در میان هیچ یك از قبایل ترك چنین چیزهایی ندیدند.
بر پایه سالنامه‌های دودمان هان، در پادشاهی لی‌ـ‌یی (Li-yi)  ، از سرزمین سغد انگوری می کاشتند که گوارائی آب شرابش را بلند آوازه کرده بود. 2 در سالنامه‌های دودمان تسین از انگور كان (K'an) (سغد) اشاره یاد است. 1 همچنین شراب انگور فراوان بود و توانگران تا هزار من از آن نگه‌ می‌داشتند. 2 سغدیان از شراب لذت می‌بردند و شیفته رقص و آواز بودند. 3 به همین ترتیب، در شی (Ši) (تاشكند) نیز نوشابه ای دلخواه بود. 4 وقتی كان ‌ین‌ـ‌تین K'an yen-tien [حكمران] سغد در نیمه نخست سده هفتم میلادی ماندگاهی سغدی در جنوب لوب نور [Lob Nor] پی افکند، چهار شهرتازه ساخت كه یـــكی از آنها "تاک شهر " (P'u-t'ao č'en) نام گرفت زیرا در میان شهر تاک نشانده بودند. 5
به احتمال زیاد مردمان تا یوئه‌ـ‌چی (Ta Yüe-či) ایرانی یا همان هند و سكوتیایی‌ها نیزم تاک داشته‌اند و این را از متنی نادر در كین لو تسه Kin lou tse  6  نوشته فغفور یوآن  (Yüan)  (555-552 م. ) از دودمان لیانگ می‌دانیم. "مردم سرزمین بزرگ یوئه‌ـ‌چی در  شراب اندازی از انگور، گل و برگ گیاهان چیره دستند. گاه از تخمیر ریشه‌ها و شیره سبزیها نیز شراب ‌گیرند. 7 این گلها مانند  گلهای درخت میخك (tin-hian، ، Caryophyllus aromaticus) اند اما به رنگ سبز یا آبی روشن‌.  در بهار و تابستان، پرچمهای گلها همچون پرٍ پرنده لوان (lwan)  با باد به اطراف پراكنده می‌شود. در ماه هشتم سال، وقتی طوفان بر برگها می‌وزد، چنان آسیب دیده پاره می‌شوند كه به ژنده پاره‌های ابریشم ‌مانند و از این روی مردم از آمدن  طوفان انگور (P'u-t'ao fun) یا "طوفــــــانٍ برگ‌ـ ‌در"      (lie  ye  fun)   سخن رانند. "
و سر آخر این که می‌دانیم مردم آریایی كوچا (Kuča)، كه به چیره‌دستی در نوازندگی، رقص و آواز شناخته بودند، شرابٍ انگور را می‌ستودند و برخی خانواده‌ها نزدیک یك هزار هو (hu)  از این نوشابه را در خانه انبار می‌كردند. گویا در گزارش ژنرال لو كوان (Lü Kwan ) كه در سال 384 م. راهی گشودن كوچا شد نیز از شراب انگوری یاد شده است . 1
چینیان همچنان كه اسپست را در كی _ پین (Ki-pin) (كشمیر) یافتند در همانجا به مو نیز برخوردند. 2 سپس تر تاک را در سرزمینهای تسیو (Tsiü-mo) 9/0 3   و نان تو (Nan-tou)   نیز یافتند.
در دوره تانگ چینیان این را هم دریافتند كه مردم فو-لین (سوریه) نوشیدن شراب انگور را خوش دارند،4 و در سرزمین عربان (تا‌ـ‌شی/ Ta-ši) انگورهایی خیزد، درشت ‌ترینشان به بزرگی مُرغانه. 5 در نوشته های دیگر ایران را نیز دارای چنین انگورهایی دانسته‌اند. 6 در آن دوره تركستان به دست قبایل ترك افتاده بود كه فرهنگ  نیاکان ایرانی خود را گزیده بودند و چینیان دریافتند كه اویغورها مو و شراب دارند.
مو ‌پروری در ایران باستان پیشرفتهائی شایان كرده بود. استرابو موهایی را به مرغیانه (در استان خراسان آن روزگار) نسبت می‌دهد كه گرد ساقه شان به‌اندازه آغوش گشوده دو مرد و درازای  خوشه‌هایشان دو ارشی می‌ شد. می افزاید  آریا نیز همین مایه پربار است، با شرابی بهتر که در چلیك‌های ایستاده  تا سه نسل بی خلل می ماند. باكتریا،در همسایگی آریا، همین فرآورده ها را فراوان دارد، بجز زیتون. ایرانیان باستان بسیارشراب دوست بودند.  بهترین شرابهای انگور بر خوان شاهانه نوشیده می‌شد. 1 چنان كه پیتیوس از مردم  لیدی تصویر كرده، بر فراز تخت داریوش تاکی زرین سایه می‌افكند. 2 سنگ‌نبشته‌های تخت جمشید گوید روزانه پنجاه كونجیوس3 شراب شیرین و پنج‌هزار كونجیوس شراب رسمی تحویل دربار می‌شد. 4 شرابداری در کاخ جایگاهی بس بزرگ بود. 5 كوروش جوان وقتی شرابی بس گوارا به دستش می‌رسید کراوه‌های نیمه ‌پر را همراه این پیام برای برخی از دوستان می‌فرستاد: "مدتی بود كوروش شرابی گواراتر از این نیافته بود؛ پس بهره ای از آن را برای شما می‌فرستد و می‌ خواهد امروز آن را با گرامی ترینانتان بنوشید. 6"
استرابو7 گوید شراب كارمانیا[1] آنِ فارس را ماند و یكی از فرآورده های آنجاست. "آن مو كه كارمانیایی گوئیم بیشتر خوشه‌هایی به درازای دو ارش  با دانه‌های درشت و فراوان ‌آرد؛ بسا که این گیاه در زادگاه خود بسیار تناورتر ‌شود. "  با این همه شاهان ایران به شراب های سرزمین خویش بسنده نمی‌كردند وپس ازاینکه سوریه بخشی از شاهنشاهی پارسی گردید، شراب كالیبونیه سوریه نوشیدنی ویژه آنها شد. 8 به گفته پوسیدونیوس، این شراب در دمشق سوریه و از تاکهایی كه ایرانیان در آنجا نشانده بودند دست می‌آمد. 9
 هرودوت1 ‌گوید ایرانیان بس شراب دوستند و زیاده پیما. همچنین رسم دارند كه در امور مهم بهنگام مستی کنکاش ‌كنند و بامداد صاحب خانه تصمیم های دوشین را پیششان می‌گذارد. اگر در هشیاری نیز تصمیها را درست دانند  بر آن روند، ورنه در می گذرند. اگر بهنگام بررسیهای نخستین هشیار باشند، همیشه موضوع را باری دیگر، این بار در مستی بر می رسند. استرابو2هم همین گوید: رایزنیهای پارسیان بر سر مهمترین امور بهنگام باده‌گساری است و تصمیمهائی را كه مستانه سر گرفته‌اند بس درست‌تر از تصمیمات خود در هشیاری می‌دانند. در حماسه شاهنامه، رایزنی و کنکاش بهنگام باده‌گساری است هرچند  تصمیم‌گیری به فردا می ماند. 3 باده پرستی كمبوجیه رسوای خاص و عامش کرده بود. 4 گزنفون5 با سرزنش فساد و تباهی پارسیان گوید: خوردن و آشامیدن را تا آنجا پی می گیرند كه آن کسان که بیش از همه تاب آورده‌اند برای خواب می روند. ایرانیان رسم داشتند دوستگانی به میهمانی نیاورند، با این باور كه پرهیز از زیاده روی در باده‌پیمایی كمتر به جسم و جان آسیب می‌زند. رسمِ نیاوردنِ این گونه دوستگانیها به میهمانیها هنوز برجاست، اما چنان زیاده روی می‌ کنند كه بجای آوردن ساغر به درون خودشان را برون برند، زیرا دیگر یارای رفتنشان نیست. "  پروكوپیوس، مورخ بزرگ بیزانسی سده ششم،6 گوید همه مردم قبیله ماساژت (قبیله‌ای ایرانی) در باده‌گساری زیاده روی کنند. همینطور ایشغوزها كه چنان مست بودند که خرد فرو گذارده از كوروش شكست خوردند. 1 استرابو در همین بخش از كتاب خود از جشن باده گساری  پارسیان یاد کند كه در آن زنان و مردان پارسی، در جامه ایشغوزها، شب و روز را به باده‌پیمایی و شاد کامی می سپردند. با این همه نباید از یاد برد بیشتراین دست داوری های ملتها درباره یکدیگر آکنده از زیاده روی و جانبداری است و باید همیشه بخش بزرگی از آن را نادیده گرفت؛ این را هم باید افزود كه در ایران باستان میانه روی در باده‌گساری سفارش می‌شد و زیاده روی مجازاتی سنگین داشت. 2 باوجود همه  زیانهای زیاده روی در باده‌گساری ومخاطرات اجتماعی الكل، مورخ، كه وظیفه دارد پدیده‌ها را به همان شكلی كه هستند چیش گذارد و تفسیر كند، نباید از این حقیقت نادیده گذارد كه شراب عاملی است دارای ارزش اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی. این عامل نقش بزرگی در پالایش و تحكیم رسوم اجتماعی و بالابردن آمیزش اجتماعی و نیز پیشبرد شعر و موسیقی و رقص داشته است. شراب یكی از عناصر تمدن بشری شده كه نباید دست‌كم گرفته شود. نوشته هائی که اندرز میانه روی می دهد  بسیار خوب است، اما كیست كه از غزلیات آناکرئون، هوراس یا حافظ دست كشد؟*
  واژه‌ای كه چان ‌كی‌ین برای نامیدن انگور با خود به چین آورد و هنوز در چین و ژاپن بکار می‌رود؛ (budō)  آوانگاشت باستانی سالــــــــنامه‌های دوران هان كه بعدها  شــــد،3 p‛u-t‛ao، bu-daw، "انگور، مو" است.  چون چان‌كی‌ین در تا-یوآن  (فرغانه) با تاک آشنا شده  تخمش را از آنجا به چین برد، روشن است که این نـــــام را نیز از همان جـــا گرفته است؛ از اینرو، ناگزیر باید پذیرفـــت bu-daw ریشه فرغانه‌ای دارد و با واژه ایرانی budāwā  یا buδawa همبرابر است که با کارگیری پسوند wa یا awa و بن buda  ساخته شده و به باور من می‌توان آن را با باده فارسی امروز واژه فارسی باستان βaτlákη (با معنی ’’ساغر شراب‘‘) و واژه فارسی میانه باتک، bātāk، و واژه فارسی نو بادیه، bādye مرتبط دانست. 1 می‌توان این واژه ایرانی‌ـ‌چینی را صورتِ گویشی واژه اوستایی maδav (به معنای’’ شراب انگور‘‘) نیز دانست.
می دانیم کوششهایی شده تا این واژه چینی را مشتق از βóτρυs یونانی (به معنی ’’خوشه انگور‘‘) بدانند. توماشك2 نخستین كسی بود كه چنین پیشنهادی کرد؛ كینگزمیل3 هم در سال1879 همین پیش گرفت و هیرت4 نیز گفته كینگزمیل را درست شمرد. هیچ‌كس چنین چیزی را بدرستی اثبات نكرده است. توماشك استدلال می‌كرد كه رواج كشت مو در آسیای مركزی با فرمانروائی مقدونی‌ـ‌یونانی و نفوذ فرهنگ یونانی  ارتباط داشته است. نادرستی این گفته پرپیداست، زیراتاک در تمامی سرزمینهای شمالی ایران خودروست و می‌توان آغاز كشتش در ایران را در روزگاران بسیار دور پی جست و بی گمان پیشینه آن در ایران کهن تر از یونان است.  یونانیان انگور و شراب را از آسیای‌ باختری گرفتند. 5 چه بسا واژه یونانی βóτρυs وام واژه‌ای از زبان سامی باشد. 6 آسان نتوان پذیرفت كه مردم فرغانه در نامیدن گیاهی كه سد ها سال در سرزمین خودشان کشت می شده واژه‌ای یونانی را کار گرفته باشند؛ هیچ مدركی هم در اثبات این تأییدِ ضمنی نیست که اصلاً در روزگار سفرهای چان‌ كی‌ین كسی در فرغانه یونانی می‌دانسته یا به آن زبان سخن می‌گفته است.  نفوذ زبان یونانی در قلمرو ایران بسیار ناچیز است: تا كنون هیچ واژه یونانی در دست‌نوشته‌های تركستان دیده نشده است. از دید من، هیچ رابطه‌ای میان  p‘u-t‘ao و βóτρυs، یا بین βóτρυs و واژه ایرانی budawa نیست.
بر کسی پوشیده نیست كه چندین گونه تاک خودرو در چین، در منطقه آمور، و در ژاپن هست.1 در کهن كتاب Pie lu آمده است كه تاک  p‘u-t‘ao در لــــــون-‌ ‌سی (Lun -si)(كان سو/ Kan-su)، وو‌ـ‌یوآن  (Wu-yüan)  (شمال اوردوس/ Ordos) و در تون هوان (Ton-hwan) (در كان‌ـ‌‌سو) می‌روید. 2 بر این پایه است که لی ‌شی‌ـ‌چِن نتیجه می گیرد مو از دیرباز، پیش از دوران ‌هان، در لون‌ـ ‌سی (Lu -si) وجود داشته اما هنوز وارد شن‌ـ سی (Šen-si) نشده بوده است.  نمی‌توان دریافت چگونه برتشنایدر3می‌تواند بگوید ورود مو به چین به دست چان ‌كی‌ین با نام بردن از انگور درکهن ترین نوشته های پزشکی و گیاهان دارویی چین همخوانی ندارد. در واقع چیزی در كار نیست كه بخواهد نگرانمان كند: اینها دو گیاه متفاوت‌اند؛ مو خودرو  بومی شمالِ چـــــین است که هرگز به كشت آن نپرداخته‌اند؛ گونـــــه بســــــتانی مو (Vitis vinifera) از ایران وارد چین شده و هیچ‌گاه هیچ ارتباطی با گونه خودرو  چینی (Vitis bryoniaefolia) نداشته است. در کتابی تازه  Mun ts‛üan tsa yen   4  كه جستاری هوشمندانه درباره این مسئله پیش می گذارد، چنین نتیجه‌گیری می‌شود كه گونه فرغانه ای بی گمان با گونه بومی چین متفاوت است. تنها نكته نابهنجار این است كه در Pie lu واژه فرغانه‌ای p‘u-t‘ao در نامگذاری گونه ای بومی بکار رفته؛ اما این نشانه ناهمزمانی تاریخی نیست، زیرا Pie lu پس از میلاد مسیح و سد ها سال پس از چان ‌كی‌ین نوشته شده و احتمال قریب به یقین این است كه همین گونه وارداتی بوده كه زمینه ساز یافت گونه خودرو شده و از همینرو گونه بومی هم نامِ گونه وارداتی را به خود گرفته است. 5
 مو  خودروی دیگری هست كه yin -yü  Vitis bryoniaefolia یــــا V. labrusca) نامیده شده و در آثار تائو‌هون‌-كین (T‘ao Hun -kin) (536‌ ـ 451 میلادی) و در T‘an  pen ts‘ao نوشته سوكون (Su Kun ) آمده است، اما اشاره این نام تنها به نوعی مو خودرو سرزمین های  میانی و شمالی چین است.  ین ‌شی‌ـ‌كو (Yen Ši-ku) (645 ـ 579 مــــــیلادی) در کتـــــابش، K‛an miu čen  su  1  به طعنه گوید انگور دانستنyn -yü   به ایـــن می‌ماند كــــــه či  (Poncirus trifoliata) را كه از شمال چین خیزد  با پرتقال (kϋ) مقایسه كنیم؛ و گرچه yin-yü نوعی p‘u-t‘ao اســـــت، تفاوتهای فراوان با آن دارد؛ و yin-yü کیان- نان هم با yin-yü شمال چین تفاوت دارد. نظریه هیرت2 که شاید این واژه آوانگاشت "انگور" فارسی نو است پذیرفتنی نیست. نمی توان واژه‌های چینی را دارای خاستگاه بیگانه دانست، مگر اینكه ریشه‌شناسان چینی كه ممكن نیست وامگیری  واژه ای را نادیده بگذارند بروشنی آن را تأیید كرده باشند. وگرنه نیاز است دلایل روشن و قانع‌كننده در تأیید گمان  چینی نبودن  واژه آورده شود. هیچ داستانی در دست نیست که نشان دهد yin-yϋ واژه‌ای ایرانی است یا بیگانه . اثبات عكس این قضیه هم پایه درستی ندارد: فارسی نو، كه از پایان سده دهم رواج یافت نمی‌تواند در این قضیه  جایگاهی داشته باشد؛ بیشتر می‌توان پای فارسی میانه را به میان كشید، در حالی‌كه انگوربی گمان واژه‌ای است از نوع واژه‌های فارسی نو. اگر چینی‌ها واژه‌ای چون انگور را وام می‌گرفتند، آن را به صورت آن + گوت ( an + gut)(گور) تقطیع می‌كردند نه به صورت آن‌ـ‌اوك (an+uk)؛ بعلاوه این گمان كه k پایانی را می‌توان به صورت r پایانی آوانگاری كرد نیز خطاست؛3 در آوانگاشت‌های ایرانی، k پایانی واژه‌های چینی همبرابر است با k ]ك[، g ]گ[، یا سایواج x ]خ[ فارسی. از این گذشته پذیرفتنی نیست که كه چینی‌ها نام فارسی انگور بستانی را برای نامیدن تاک خودرو  بومی سرزمین خود کار گرفته باشند، آن هم تاکی كه بویژه در دو استان كیان در خاور چین می‌روید. در فرهنگ جغرافیایی سو‌ـ‌چو (Su-čou)4 بروشنی گفته شده كه نام انگور خودرو، šan p‛u-t‛ao، در استانهای كیان yin-yü است.  پس شاید این نام از نامهای باستانی زبان وو باشد. در Pen ts'ao kan mu،1 جداگانه به yin-yü  پرداخته شده، و لی شی‌ـ‌چن در حاشیه می‌نویسد معنی این نام  بازنموده نشده است. از دید من گویا اکنون چاره ای نیست جز  پذیرش این رای.  نامبرده yen-yü  و yin-še  را هم برپایه Mao ši  و Kwan  ya چون نامهای همبرابر  می آورد ، در حالی‌كه ye p̀ u-t̀ ao  (’’انگور خودرو ‘‘) نامی است که در گفتگو بکار رود t‛en  mi)  یا mu lun   هم همینطور).  توجه بدین نکته هم گیراست كه نخستین اشاره ها به این گیاه تنها از جانب سو كون (Su Kun) و چن تسانكی از دودمان تانگ بوده است. به دیگر سخن، این گیاه بیش از هفت سده پس از ورود مو بستانی به چین توجه طبیعی‌دانان این كشور را بر انگیخت ‌‌ـ‌ و همین بسنده است اثبات بی ارتباطی دربست این دو به یکیگر را.
نباید پنداشت كه با کار چان ‌كی‌ین در آوردن مو  به چین قضیه یك‌ بار برای همیشه تمام شد؛ وارد كردن انواع تخم  پی گرفته شد و كان‌ـ‌هی (K‛an -hi) انواع تازه ای از مو  را از تركستان آورد. ارقام انگور در چین چنان پر‌شمار  است كه دشوار بتوان پذیرفت تمامی آنها را یك تن یكباره وارد چین كرده باشد. در سالنـــــــامه‌های هان آمده است لی‌ كوان-لی (Li Kwan -li)  یكی از سرداران اِر‌ـ‌شی (Er-ši)  (نی‌ـ‌شی/ Ni-š’i) پس از شكستن تا‌ـ‌یوآن  (Ta-yüan) انگورهایی  بدست آورد كه همراه خود به چین برد.
در Kwan  či2، از در سال 527 میلادی ، از سه رقم  انگور زرد، سیاه و سفید یاد شده است. Yu yan  tsa tsu نیز همین ها را بر شمرده‌، هرچند لی‌ شی‌ـ‌چن (Li Ši-čen) از چهار رقم یا کـــرده: حـــــــــبه گرد، بنــــــام ts‛ao lun  ču  (’’ اژدر مروارید گیاهــــــــی‘‘)؛ حبه دراز، ma žu p‛u-t‛ao (نک: صفحات پیش رو  )؛ حبـــــــــــه سفید، بنام ’’انگور بلـــــــوری‘‘ (šwi tsin  p‛u-t‛ao)؛ و حــــبه ســـــــــــــیاه، بنام ’’انگور ارغوانی‘‘ (p‛u-t‛ao  tse)‌ـ ‌‌و نوعی انگور حبه سبز () را به سه-چوان و انگور با حبه به اندازه عناب را به یون‌ـ ‌‌نان نسبت می ‌دهد. 3 سو سون (su sun)از دوره سونگ انواع انگورهای بی‌دانه را نام می‌برد.
 در هان‌ـ‌چو (Han-čou) انگورهای زرد و سفید درخشان را ču-tse  (’’منجوق، مروارید‘‘) نام نهادند؛ نوعی دیگر را ’’دُرّ كوهی‘‘ (šwi-tsin)  می‌نامیدند كه بس شیرین بود؛ انگورهای  ارغوانی و عقیقی اندكی دیرتر می‌رسیدند. [2]
گونه‌ای خاص از انگور به نام انگور so-so را كه به بزرگی wu-wei-tse  (’’پنج مزه   ‘‘ Schizandra chinensis) و بی دانه است به تركستان نسبت می‌دهند. در Pen ts‛ao kan  mu ši i رساله‌ای مفصل درباره این میوه آمده است. 2 نكات اصلییش اینهاست: از تورفان خیزد و به پكن فرستند ؛ حبه‌هایش دانه فلفل را ماند و خود یكی از انواع انگور است. رنگش ارغوانی است. برپایه Wu tsa tsu  از سال 1610 ، خوراندنش به نوزاد سمّ آبله را دور کند. واژه so-so نه بازسازی واژه ای بیگانه بلکه تنها به معنای ’’كوچك ‘‘ است.  این نكته بروشنی  در Pen kin fu  yüan   آمده، با این شرح كه انگور so-so مانند انگور رسمی است، ریزتر و لطیف تر، و از همین روست که () نام گرفته.  اما در Pi č‛en    از یو‌ـ ‌ون تین (Yü-wen Tin)  آمـــده كه so-so فـــرونگاشت نا درست sa-so  است، اما دلیلی بر این مدعای خود نمی آورد. sa-so نام یكی از كاخ‌های فغفوران‌ هان بود و بی گمان این جابه‌جایی نمایانگر خیالپردازی است. اینكه so-so براستی  انگور مو باشد جای چون و چرا دارد.  گفته شده كه so-so را در همه جای چین کاشته خشك ‌كرده می فروشند  و در كیان‌ـ‌نان fan p‛u-t‛ao  (’’انگور بیگانه ‘‘) نام دارد. 3
فغفور كان‌ـ ‌هی (kan-hi)(1722‌ـ‌1662) كه خوب می‌دانست انگور از باختر وارد چین شده  می گوید خود وارد کننده سه رقم انگور تازه از هامی (Hami) و سرزمینهای همسایه اش به چین بوده است: یكی قرمز یا سبزفام و كشیده چون نوك پستان مادیان؛ یكی نه چندان درشت ولی با بو و مزه ای دلپذیر؛ و دیگری نخودسان كه ظریف‌تر و خوشبوتر و شیرین‌تر از همه بود. این سه گونه انگور وقتی در ولایات جنوبی كشت می‌شوند پس رفته بوی خوششان نیست شود. در شمال، چنانچه در خاك خشك سنگلاخ كاشته شوند پایداری کمابیش خوبی دارند. فغفور در پایان می‌نویسد: "بیشتر دوست دارم گونه تازه ای از میوه یا غله برای مردم خـــود فراهم آورم تا ســــد كوره چینی‌پزی بسازم. " 1
چینیان نیك می دانند كه ارقام پر شمار  انگور از تركستان خیزد . بر پایه  كتاب Hui k‛ian či  (گزارشهای تركستان) نوشته فوسامبو (Fusambo) و سورده (Surde)، دو افسر منچویی، در سال 1772، ’’ارقام ارغوانی، سفید، آبی و سیاه هست ؛ انواع گرد و دراز، كوچك و بزرگ، ترش و شیرین نیزدارند.  نوعی انگور سبز و بی‌دانه هم هست مانند دانه لوبیای روغنی اما کمابیش بزرگتر که بسیار شیرین و خوش مزه است ] سپس از so-so یاد می‌شود[. نوع دیگر سیاه است و بیش از 5/2 سانتیمتر درازا دارد؛ گونه‌ای دیگر سفید و درشت است. همه این ارقام در ماه هفتم یا هشتم سال می‌رسند. در آن هنگام است كه می‌توان خشك كرد و به دوردست فرستاد‘‘. بر پایه  Wu tsa tsu، كه پیشتر از آن آوردیم، از تركســــــــــــتان گونه‌ای انـــــــــــگور بی‌دانه خیزد  بنام p‛u-t‛ao  tu yen (’’انگور چشم خرگوشی‘‘).
له كوك2 زیرsōzuq saivī   از یک رقم انگور استوانه‌ای زرد سفید فام یاد می‌كند كه بهترینش از تویوق (‏Toyoq) و بولاییق (Bulayiq) [هر دو در تورفان]، خیزد و انگوری با همین شكل اما به رنگ قرمز هم از ماناس (Manas) و  شیچو (Shichō). سر اورل استـــــاین3 گوید  در سرتاسر تركستانِ چـــــین موها را روی رده های هم پهلوی چفته‌هائی كوتاه می دارند، و كشمش و مویز اوجات (Ujat) تا بازارهای آق‌سو (Aksu)، كاشغر و تورفان می رود.
هرکه در پكن زندگی كرده باشد می‌داند كه در فصل تابستان می‌توان انگورهایی به ظاهرتازه یافت كه از برداشت پاییز گذشته نگهداری شده‌اند و چینی‌ها روشی ویژه اینکاردارند. زنده یاد كینگ،1 كه پژوهشهای او در كشاورزی چین از شمار  بهترینهایی است كه دردسترس داریم، در این باره گوید: ’’این ملت كهن هنر و شیوه انبار كردن و نگهداری میوه‌های تباه ‌شدنی چون گلابی و انگور را فرا گرفته اند، ‌طوری‌ كه این میوه‌ها کمابیش همواره در بازار یافت می‌شوند.  گلابی تا نیمه دوم ماه ژوئن فراوان است و سركنسول ویلیامز به من گفت انگور را معمولاً تا ماه ژوئیه می‌توان در بازار یافت.  در گفتگو با ترزبان خود درباره شیوه‌های کار، تنها  همین دستگیرم شد که مو كاران تنها سردابهای خشك خاكی را کار گیرند كه می‌توان دمایشان را پیوسته كمابیش یكسان نگاه داشت و میوه‌ها را یک به یک در كاغذ می‌پیچند. هیچ یك از بیگانگانی كه با آنها گفتگو كردیم شیوه کارشان را نمی دانستند. ‘‘ باز نمود این شیوه را در Ts'i min yao šu می‌توان یافت؛ کاری كهن در کشت و برز، شاید از آغاز سده ششم،2 كه بروشنی آكنده از افزوده های سپسین است. در یكی از اتاقهای خانه ی كشاورز برای انبار كردن انگور گودالی بزرگ می کنند و در دیواره‌هایش،  نزدیك سطح زمین سوراخهایی در می‌آورند كه آنها را با شاخ و برگ پر می‌كنند.  بعضی از این سوراخها را با گِل پر می‌كنند تا كف اتاق فرو نریزد. سر گودالی را كه انگورها در آن نگهداری می‌شود، با خاك برگ می‌پوشانند و از این راه در سرتاسر زمستان دما یكنواخت می‌ماند. 3
مبلغان یسوعی سده هیجدهم درشتی كشمشهای هوائی‌ـ‌لائی‌ـ‌هی‌ین4 (Hoai-lai-hien) را ستوده‌اند: ’’ بر پایه  آنچه به چشم دیده‌ایم سخن می‌گوییم: حبّه‌های این انگور مانند آلوهای سیاه دمشقی درشت‌اند با خوشه ها به همان نسبت بلند و بزرگ. شاید از آب و هوا باشد؛ امّا اگر آنچه را در کتابها آمده بپذیریم، بیشتراز آن روست كه مو ‌ها راپیوند عناب کرده اند و ضخامت پوست این انگورها ما را به این باور می کشاند."

 نخستین بار در Yün-nan ki1 (’’روزنامه  یون‌ـ‌نان‘‘)، كتابی كه در آغاز سده نهم نوشته شده،از فراوانی كشمش در یون‌ـ‌نان یاد شده است. لی شی‌ـ‌چن گوید  كشمش را هم مردم باختر و هم مردمان تائی‌ـ‌یوآن  (T‘ai-yüan) و پین‌ـ‌یان (p‘in-yan) در استان  شن‌ـ‌سی (Šan-si)  ساخته از آنجا به سراسر چین برند. از هامی در تركستان كشمش فراوان به پكن می فرستند. 2 در برخی بخشهای شمال چین واژه تركی كشمش (kišmiš) را برای  یک رقم  كشمش ریز بکار می‌برند. این كشمش را از گونه‌ای انگور سبز و بی‌دانه سازند كه خاستگاهش را بُخارا دانند و مدتها پیش برای كشت از آنجا به یارقند برده شده است.  پس از چیرگی بر تركستان در دوره كی‌ین‌ـ‌لون (K‛ien-lun)، این مو به جهول برده شد و هنوز در آنجا كشت می‌شود. 3
گرچه چینیها در نخستین  فرصت انگور را با آغوش باز پذیرا شدند، در پذیرش رسم ایرانی شراب‌اندازی و شراب‌خواری شتابی نكردند. 4 سلیمان، تاجر عرب (یا هر كس دیگر كه این گزارش را نوشته)، در سال 851 میلادی گوید: "شرابی كه چینیها می خورند از برنج است؛ شراب انگوری نمی‌ اندازند، از خارج نیز شراب انگوری نیارند؛ پس شراب انگور را نه می‌شناسند ونه می نوشند. " 5  بی چون و چرا این گفته در مورد جنوب چین درست است كه  دریانوردان عرب اطلاعات خود را  آنجا می گرفتند. به هر روی، انگور بیشتر در شمال چین یافت می‌شود،1 و در روزگار سلیمان در شمال چین فن شراب  اندازی با انگور را می‌شناختند. مهمترین سندش هم در تاریخ دودمان تانگ آمده .
سرزمین (تٌرك) یبغو  در سال 647 میلادی انگوری شگفت انگیز برای فغفور تایی تسون (T‛ai Tsun)   فرستاد که ma žu p‛u t‛ao       (’’انگور نوك پستان مادیانی‘‘) نام گرفت. درازای خوشه این انگور دو پا بود، برنگ ارغوانی. 2 همین جا آمده: ’’ در كشورهای باختری شراب خورند، و در فرمانروایی دودمانهای پیشین، البته پس از نابودی كائو‌ـ‌چان (Kao-č‛an)  (تورفان)، به جای خراج شراب به چین می‌فرستادند. آنگاه كه "انگور نوك پستان مادیانی" بستانی به چین رسید، فن شراب‌اندازی نیز همراهش بود (640 میلادی). تایی تسون هم مضار شراب را دریافت و هم‌ خواص سودمند  آن را. شراب انگوری وقتی برسد، با الوان گوناگون می‌درخشد، خوشبو و بس آتشین است و مزه    بهترین روغنها را دارد. فغفور به مقامات شراب می‌ بخشید و در آن روزگار بود كه برای نخستین ‌بار مزه  آن را در پایتخت چشیدند. "3
لی پو (Li po)، شاعر سده هشتم، در یكی از اشعار خود از فرستادن شراب به جای خراج در روزگاران پیشین یاد كرده است. "مردمان هو همه ساله شراب پیشكش می‌كردند. 4بر پایه آنچه در Han Wu ti nei čwan از سده سوم یا پس از آن آمده است، سی وان مو (Si Wan Mu) شراب انگور به وو، فغفور هان، پیشکش  كرده است، اما این داستان بروشنی نا تاریخی و گذشته نگر است.
 گویند شخصی چان هون‌ـ‌مائو (Čan Hu-mao)  نام ، از مردم تون‌ـ‌هوان (Tun-han) در كان‌ـ‌سو (Kan-su) شعری بس نیكو در بازنمائی شراب انگور سروده است. 1 موقعیت تون‌ـ‌هوان از آنجا اهمیت می یافت که سر راه تركستان و مركزی بود كه از آنجا ایده های ایرانی به سر‌تا‌سر چین می‌تافت.
شگفت اینکه گرچه چینی‌های دوره  هان انگور را از مردمی ایرانی دریافت و رسم باده ‌گساری را بیشتر در میان ایرانیان دیدند، فن شراب‌سازی را تازه در دوره تانگ، آنهم از یكی از قبایل ترك تركستان آموختند.  پرپیداست که تركان دوره هان چیزی از انگور یا شراب نمی‌دانستند، زیرا در آن روزگار زیستگاهشان از آنچه مغولستان امروزی است فراتر نمی رفت و وضع خاك و اقلیم آن اجازه كشت این گیاه را نمی‌دهد. روشن است كه مو ‌پروری تنها با زندگی یكجانشینی شدنی است و تركان تازه پس از استقرار در تركستان و چنگ اندازی بر میراث پیشینیان ایرانی خود،2 با انگور و شراب كه رهاورد ایرانیان بود آشنا شدند.  واژه تركی برای انگور، اوزوم، özüm اویغوری (در گویشهای دیگر، üzüm)، برخلاف گمان زنی وامبری، هیچ چیزی را بر پایه  حقایق تاریخی اثبات نمی‌كند. 3 حتی روشن نیست كه این واژه در اصل به معنای ’’انگور‘‘ بوده باشد؛ بر عكس، گویا به هر گونه میوه حبه‌ای اشاره داشته، همانطور كه امروز هم در نامیدن میوه‌های حبه‌ای و هسته گیاهان گوناگون بکار رود.  تركان تنها مقلّد و غاصب بودند و هیچ چیز تازه‌ای به مو ‌پروری نیفزودند.
در کنار ورود فن شراب‌سازی به چین، می‌بینیم كه در pen ts‛ao دوره ی تانگ4 كه در میانه های سده هفتم انتشار یافت بجا از این فرآورده یاد شــــــــــــــــده اســــــت؛ در Ši liao pen ts‛ao نوشـــــــــــــــته مــــــــــــــــــــــــــون شــــــــــــــــــــــــــــــــن (Mon Šen)) نیمه دوم سده هفتم)، و در pen ts‛ao ši i نوشته چن تسان‌ـ‌كی (Čen Ts‘an-k’i)           نویسنده دوره كایی‌ـ‌یوآن  (K‛ai-yüan) از این فرآورده یاد شده است. در T‛an  pen ts‛ao سركه اندازی از انگور نیز آمده است. 5 در Pen ts‛ao yen i نیز كه در سال 1116 منتشر شده، شراب میان گونه های پر شمار  نوشابه های الكلی آمده است.
 Lian  se kun  tse ki نوشته چان یوئه (Čan-Yüe) (730‌ـ‌667)1  داستانی دارد بدین شرح كه كائو‌ـ‌چان (Kao-č‛an) شراب فسرده كشمشی را به دربار پیشكش كرد و آقای كی‌ئه (Kie) گفت: "مزه انگورهای پوست ‌نازك نیکوست، در حالی كه انگورهای پوست‌كلفت تلخ ‌مزه‌اند. آنها را در دره هشت باد (پا فون كو Pa fun  ku )    می بندانند. این شراب گذر سالها  را هم تاب آرد". 2
راهنمای انداختن شراب انگوری را می‌توان درPei šan tsiu kin   یافت3 كه كتابی است درباره گونه های شراب، نوشتـــه چــــو یی‌ـ‌چـون (Ču Yi-čun) معـروف بـه تا‌ـ‌یـین ون (Ta-yin Wen)     در آغاز سده دوازدهم.  برنج ترش را در ظرفی گلی ‌گذارده  بُخار می‌دهند. پنج مثقال مغز هسته زرد‌آلو و دو كتی* انگور را (پس از شستن و خشك كردن و جدا كردن هسته و پوست) بــا هم در تغــار گلی نــــازك (ša p‛en  ) ریخته،4 ‌كوبیده و صاف می‌كنند. سه پك**  آبگوشت روی برنج كه روی میزی گذاشته اند ‌ریخته  به آن مخمر می‌ زنند. به گمانم این مواد را بهر تخمیر آب انگور می افزایند. اما این توضیح زیاده كوتاه است و بس نارسا. روشن است كه این فرایند‌ی آغازین برای تخمیر بوده است و نه تقطیر (نک:  صفحات پیش رو ).
سوتین (Sü T‛in )  ، كه در دوره فرمانروایی فغفور لی تسون (Li Tsun) (63‌ـ‌1224)، از دودمان سونگ جنوبی، می زیست، در جایگاه ایلچی  به دربار اوگوتای،خان مغول (45‌ـ‌1229) رفت.  روزنامه اش را، كه کهن ترین گزارش موجود درباره آداب و رسوم مغولهاست، پن تا‌ـ‌یا (P‘en Ta-ya)     از دوره سونگ با نام Hei Ta ši lio   (’’گزیده کار و بار تاتارهای سیاه‘‘) ویراست، و لی ون‌ـ‌تی‌ین (Li Wen-t‛ien) و هو سه (Hu Se) آن را در سال 1908 در Wen yin  lou yü ti ts‛un šu منتشر كردند. 1 سو تین گوید كشورهای اسلامی خراج را کراوه های شراب انگوری به دربار خان مغول می فرستند؛ هر کراوه نزدیک ده پیاله كوچك می گنجید؛ این شراب به رنگ افشره Diospyros kaki جنوب چین بود ]كه در این كشور خرمالوی ژاپنی شناسند[. بر این پایه توان گفت گونه ای شراب قرمز بوده است. به فرستاده چینی هم گفتند زیاده‌روی در خوردنش می تواند مستی آرد.
پلیو نكته گیرائی پیش کشیده2هشدار داده واژه bor نام تركی شراب انگوری است و می افزاید در نامه ای ترکی که در تورفان یافت شده و تاریخ 1398 دارد بکار رفته است. 3 می‌توانم دلایلی بیشتر برای اثبات این حقیقت ارائه كنم كه bor واژه مغولی باستان است به معنای شراب، هر چند روشن است  كه می توانسته از تركی نیز وام گرفته شده باشد. در برگردان مغولی داستان سلحشوری گسرخان (Geser) یا گسارخان (Gesar) هشت نام برای نوشابه های الكلی می‌یابیم كه گمان می‌رود همه به شیوه ای شگفت انگیز از تقطیر araki (’’عرق براندی‘‘) به دست می‌آیند. این نامها چنین اند: aradsa (arajaxoradsa یا xuradsa ، širadsa ، boradsa، takpa ، tikpa ، marba ، mirba . 4 این نامها هیچ‌گاه بررسی نشده‌اند و به استثنای اولی و ســــومی حـــــتی در فرهنگهای مـــــغولی كـــــــــووالفسكی (Kovalevski) و گُلستونتكی (Golstuntki) هم نیامده‌اند.  پسوند تبتی pa یا ba در چهار واژه آخر نشان از تبتی بودنشان دارد. marwa (كه در معنی همبرابر است با č‛an  تبتی) واژه‌ای است كه می دانیم در سرتاسر سیكیم (Sikkim) و دیگر سرزمین های هیمالیا برای گونه ای نوشیدنی الكلی بکار می‌رود. 1 و اما tikpa، گویا از روی الگوی تبتی tig-č‛an ساخته شده باشد كه نوشابه ای است الكلی كه داماد به پدر و مادر همسر آینده خود می‌دهد و نشانه سازش بر سر پیوند زناشویی است. 2
واژه‌‌های aradsa، xoradsa یا xuradsa ، širadsa و boradsa همه یك پایانه adsa دارند. كووالفسكی3 این معنی را برای واژه نخســـــت داده است: ’’کُمیس (koumiss)* بسیارقوی، زاده تقطیر شراب." همبرابرش در زبان منچو arčan (’’نوشابه ای ساخت شده از شیر‘‘) است، و arjan در زبان منچو به معنای هر نوشابه الكلی است.  واژه xoradsa یا xuradsa می تواند از xuru-t مغولی مشتق شده باشد (پسوند -t نشانه جمع است) كه معادل kuru در زبان منچویی است، و ’’نوعی پنیر  شیر تخمیر شده مادیان یا پنیر گاوی یا مادیانی شكر افزوده است كه گاه آن را فشرده به شكلهای گوناگون در‌آرند."  اشمیت و كووالفسكی در فرهنگهای لغت خود širadsa را ’’شرابِ چهار بار تقطیر شده‘‘ یا ’’عرق چهارآتشه شراب‘‘ دانسته‌اند، اما این توضیحات تنها بر پایه همان نوشته راجع به گسر است كه پیشتر آوردیم و در آنجا گمان رفته خود از نوشیدنی دیگر به دست می‌آید.  پر پیداست که  چنین فرایندی یکسره خیالپردازانه است وشاهکاری جادویی شمرده شده که پایه در هیچ واقعیتی ندارد.
به باور من، boradsa بر گرفته از واژه تركی bor است که پلیو گفته ؛ هیچ واژه مغولی نیست كه این واژه از آن گرفته شده باشد.  با توجه به همین مسئله، داستان کهن چینی درباره شراب انگور بیگانه در بین مغولان كه پیش از این سخنش رفت اهمیتی دوچندان  می‌یابد. روشن است که شراب انگور در مغولستان كالایی كمیاب بود، و از همین روست که چندان نوشته ای درباره آن در دست نیست. در تبّت هم خیلی کم شراب انگوری خورند و تنها کاربردش پیشكش دینی به نیایشگاههاست. 1
 متنِ افسانه سلحشوری گسر نیز، كه از آن یاد شد، از دیدگاهی دیگر اهمیت می‌یابد. در این متن وام واژه ariki از عرق (’araq) بکار رفته كه نشان می‌دهد حتی تا دوره چیرگی مغولان در خاور آسیا وجود داشته است (ص 237 کتاب پیش رو ). در نتیجه این دوره در كارِ ما نیز تأثیر داشته همانطور که تأثیرش در موارد دیگر نیز روشن است. 2 پایه ویراست امروزی را، كه نخستین بار در سال 1716 در پكن چاپ شد، می‌توان در سده های سیزدهم و چهاردهم یافت؛ پر پیداست که  بسیاری از افسانه‌ها و بن‌مایه‌های آنها بس کهن ترند.
ماركو پولو درباره تایی‌ـ‌یوآن فو (T‛ai-yüan fu)‌ ‌مركز استان  شن‌ـ‌سی‌ـ‌كه خود آن را تائیانفو (Taianfu) می‌نامدـ گوید: ’’از اینجا بسی موی نیکو خیزد كه شراب فراوان به دست ‌دهد؛ و در سرتاسر ختای (Cathay) تنها جایی است كه در آن شراب سازند. شرابش را به سراسر كشور می‌برند."3 نویسندگان چینی هم  روزگار ماركو پولو این گفته او را تأیید كرده‌اند. در قوانین مدون دودمان یوآن  نام شراب انگوری آمده است. 4  در yin šan čen  yao    كه هو سه‌ـ‌هوئی (Ho Se-hwi)  در سال 1331 آن را (در سه فصل) نوشته، این گزارش آمده است:5 شراب چند گونه هست : شرابی كه از قره خوجه  (Qarā-khoja)(ها‌ـ‌لا‌ـ‌هوئو Ha-la-hwo  ) آرند6 بسیار گیراست و آن كه از تبت است در جای دوم نشیند. شرابهای پین‌ـ‌یان (p‛in -yan) و تایی‌ـ‌یوآن  (در شن‌ـ‌ سی) نیز در جایگاه دوم اند. ‌برخی گویند چنانچه انگور دیرگاهی انبار شود، از راه  فرایندی طبیعی شراب شود. این شراب خوشبو، شیرین و بس مردافکن است: شراب انگوری راستین همین است."1 در Ts‛ao mu tse ، نوشته یه تسه‌ـ‌كی (Ye Tse-k‛i)  به سال 1378 چنین آمده است: ’’در دوران فرمانروائی دودمان یوآن، شراب انگوری در كی‌ـ‌نین (Ki-ni )  و دیگر سرزمین های   استان شن‌ـ سی ساخته می‌شد. در ماه هشتم به كوه تایی‌ـ‌هان (T‛ai-han)   2 می‌رفتند تا شرابهای ناب و نبهره را بیازمایند: شراب ناب با ریختن آب شناور شود؛ اگر با شراب نبهره همین کنند می بندد. 3 در شرابی كه مدتها انبار شده بهره ای هست كه هرگز، حتی در سرمای سخت هم نمی بندد در حالی كه باقی آن می بندد: این همان عرق شراب است. 4  اگر آن را بنوشند، به زیر بغل رفته مردم را می کشد. شراب دو سه ساله زهری پرزور آرد."
نخستین  نویسنده‌ای كه گزارشی بسامان و جستاری هوشمندانه درباره موضوع شراب انگوری آورده لی شی‌ـ‌چن است كه در پایان سده شانزدهم می‌نوشت. 5 خوب می دانست كه این نوع شراب در روزگار باستان تنها  در سرزمینهای باختری ساخته می‌شد، و شیوه کار تازه در دوره  فرمانروایی تانگ، پس از سرکوب كائو‌ـ‌چان (kao-ča ) وارد چین شده است. دو گونه شراب انگوری را از یکدیگر جدا کرده است ـ نوع تخمیری ، با مزه نیکو، که با آب انگور و افزودن مخمر‌ همچون شراب برنج ساخته می‌شود (در نبود آب انگور كشمش خشك کار گیرند)، و نوع تقطیری .  در روش دوم: ’’ده کتی انگور را با همان مقدار مخمر پرزور (ویژه عرق‌كشها) آمیخته می‌گذارند تخمیر شود. سپس در كتری سفالی ریخته می جوشانند. مایع زاده تقطیر را که قرمز است و مزه ای بس خوشایند دارد در ظرفی جمع می‌كنند." به هر روی لی شی‌ـ‌چن یک پرسش را بی پاسخ می گذارد. در یادداشت پیشین درباره تقطیر می گوید این روش باستانی نبوده و تازه از دوره یوآن به آن عمل می‌كرده‌اند؛ سپس گوید در ساخت شراب برنج هم مثل شراب انگور بکار می‌رفته است. روشن است كه تقطیر نوآوری باخترزمین است، و چینی‌های باستان چیزی از  آن نمی دانستند. 1 لی شی‌ـ‌چن نمی گوید تقطیر شراب انگور از کی آغاز شده است. اگر این روش در دوره فرمانروایی دودمان تانگ شناخته شده بوده و برای شراب انگور بکار می‌رفته، شگفت می نماید كه چینی‌ها آن را در دیگر نوشیدنیهای الكلی بومی خود کار نگرفته و تا دوره چیرگی مغول چشم براه یك محرك بیگانه دیگر مانده باشند. از سوی دیگر، اگر روشی که از اویغورها گرفته بودند در دوره تانگ تنها در مورد شراب انگور تخمیری بکار می‌رفته، بدرستی می‌توان از خود پرسید چرا باید چینیها چنین فرایند ساده‌ای را از اویغورها فرا گرفته‌ باشند، در حالی‌كه سده ها پیش می توانستند آن را در میان بسیاری از ملل ایرانی بیابند. ازاینرو بسیار خوب می‌شد اگر سندی به دست می‌آوردیم كه با تفصیل بیشتر به ما می‌گفت این شیوه ساخت كه تاریخ دوره تانگ آشکارا چنین مهمش می شمرده، چه بوده است. احتمال کارگیری تقطیر در این روش اندک است، زیرا اكنون همگان دراین که عرب هیچ چیز از الكل نمی دانست همداستانند و در هیچ یك از منابع عرب و ایرانی از سده دهم تا سیزدهم نامی از تقطیر نیست. این گفته لی شی‌ـ‌چن، كه تقطیر نخستین بار در دوره فرمانروایی مغولان انجام شد، از دید تاریخ منطقی است و با اطلاعات امروزی  ما از این موضوع همساز. پس بیراه نیست اگر (دست كم اکنون) بپذیریم كه شراب انگور تقطیری پیش از دوره فرامانروایی دودمان یوآن در چین ساخته نمی‌شده است. مون شن (Mon Šen)، از فرمانروایان تانگ، بدرستی گوید  می‌توان با تخمیر انگور را شراب كرد و در دستور‌کار دوره سونگ نامی از تقطیر نیامده.
 در سده هجدهـــم شراب اروپایی نیز بــــه چین رسید. در میان پیشکشهائی كه چند یسوعی،  برنارد كیلیان اشتومف، جوزف سوارز، یواخیم بووت و دومینیكوس پارنین در سال 1715  در شصتمین زاد زوز فغفور كان‌ـ‌هی (k‛an-hi) در آستان وی گذاردند صندوقی شراب انگوری هم بود. 1
آزبك2، شاگرد لینه (Linné)، درباره ورود شراب اروپایی به چین چنین می‌نویسد: ’’شراب چینی، كه بازرگانان مـــــا كه با هند ‌خاوری داد و ستد دارند آن را شراب ماندارن می‌نامند، از افشره میوه‌ای ساخته می‌شود كه در اینجا پوسیو3 ‌نامیده ‌همان انگورِ ما دانند. این شراب چنان برای ما ناخوشایند  بود كه هیچ یك حاضر به نوشیدنش نشدیم. كشتی‌هایی كه به هند ‌خاوری می‌روند همیشه شراب به چین می‌کشند و با سود بسیار می‌فروشند. شراب اسپانیائی (خرث) را كه برای هر اَنكُرش در قادس سیزده پیاستر پرداخته بودیم، در چین به هر انكر سی‌و‌سه پیاستر فروختیم. اما بیم آن می رود که گرما در سفر دور و دراز محموله را به نیم کاهش دهد. بعد از آن شنیدم در سال 1754 بهای شراب در كانتون چنان کاهش  یافت كه هم میهنانمان به سختی توانستند مایه به مایه كنند. اسپانیاییها به مانیل و ماكائو شراب می‌فرستند و چینی‌ها از آنجا شراب بسیار، بویژه برای دربار پكن آرند. در اینجا شراب خرث به خاطر گیرائی و ماندگاری در گرما از هر نوع شراب دیگر دلنشین‌تر است.  چینی‌ها در باده گساری بس میانه روی ‌کنند و بسیاری از آنها چنان بی پروا نیستند که حتی یك پیک آن را (دست کم  یکجا ) سرکشند.  به هر روی، بعضی از آنها گذر از میانه روی را از بیگانگان یاد گرفته‌اند، بویژه وقتی میهمان بیگانگان باشند."
 چینی‌ها شراب انگور را به اعراب می بندند. 1 اعراب پیشا اسلامی مو کار بودند و شراب می‌ انداختند. یاكوب در این باره اطلاعاتی ارزشمندی آورده است. 2
 تئوفراستوس3 گوید درهند تنها از سرزمینهای كوهستانی مو و زیتون خیزد.  شاید گونه ای مو خودرو را در نگر داشته است؛ همان‌طور كه استرابو4  با استناد به گفته آریستوبولوس گوید در سرزمین موزیكانوس (سند) غلاتی چون گندم و مو خودروست كه از میوه آن شراب اندازند، در حالی‌كه دیگر نویسندگان تأكید می‌كنند در هند شراب نیست. درجایی دیگر گوید ،5 از كوه مرونِ نزدیك شهر نسا، كه باكوس بنیاد نهاده بود،  تاکی خیزد كه میوه اش نمی‌رسد، زیرا بارانهای شدید انگورها را پیش از رسیدن می‌ریزد. همچنین می‌گویند مردم اوچسیدراكائی (Sydracae) یا اُكسیدراكائی (Oxydracae) نوادگان باكوس اند، زیرا در سرزمین آنها انگور می‌روید.  شاید ریشه (drakai)-dracae را به واژه سنسكریت drāksā (’’انگور‘‘) بسته باشند. این اطلاعات نویسندگان باستان گنگ است، و برخلاف برداشت ژوره، به هیچ روی اثبات نمی‌كند كه مو از ازل در هند كشت می‌شده است. 6 از دید جغرافیایی مراد تنها سرزمین های هم همسایه ایران است. چینی‌های باستان تنها از وجود انگور در كشمیر (ص 222 کتاب پیش رو ) اطلاع داشتند. در Wei šu7 آمده است كه انگور از پا‌ـ‌‌لایی (Pa-lai) (*Bwat-lai)  در جنوب هند صادر می‌شده است. هوان تسان8 (Hüan Tsan) انگور، گلابی، سیب‌ترش هلو و زردآلو9 را میوه‌هایی می‌ شمارد كه فراسوی كشمیر در جای جای هند كشت می‌شده.  پس كشت انگور در روزگار او (سده هفتم) به هیچ روی در هند رایج نبوده است.
 در نوشته های ودایی نامی از انگور نیست و من هم چون اشپیگل1 واژه سنسكریت drāksā را وام واژه می‌دانم. مو ‌پروری هیچ‌گاه در كشاورزی هند گسترده نبود و وزنی نداشت.  از مو ‌پروری تا پیش از چیرگی مسلمانان در هند و حمایت فراوان اكبرشاه از آن چندان اطلاعات دقیق دردست نیست. در دوران نو از کشت مو تنها در كشمیر کمابیش استقبال شده است.
هوان تسان2 گوید در هند چندین گونه نوشابه الكلی و بی الكل هست كه بسته به  كاست اجتماعی مردم تفاوت می‌كند. مردم كاست كشاتریا (Ksatriya) شراب انگور و نیشكر می‌نوشند و افراد كاست وایسیا (Vaiçya) شرابهای قوی تخمیر شده با مخمر. بودائیان و برهمن‌ها شربت انگور یا نیشكر می‌نوشند كه طبیعت هیچ شرابی را ندارد. 3 در  كتاب جاتكه (Jātaka) شمار ه 183از آب انگوری (muddikāpānam) یاد شده كه سكر آور است.
هوان یین4 (Hüan Yin) سه واژه گوناگون سنسكریت برای انواع شراب می آورد :
(1)  su-lo، *suδ-1a، به سنسكریت surā، كه آن را شراب برنج  شمرده است. 5
(2)  mi-li-ye، *mei-li(ri)-ya، برابر با maireya در سنسكریت، كه در توضیح آن آمده است: شرابی از آمیزه ای از ریشه و ساقه و برگ و گل گیاهان. 6
 (3)  mo-t'o، *mwaδ-do، madhu در سنسكریت، كه ’’شراب انگور‘‘ (p'u-t'ao tsiu) بازنمائی شده است. میدانیم که این واژه با واژه اوستایی maδa (mai فارسی میانه، mei [می] فارسی نو)، μέθυ یونانی و temetum لاتین مرتبط است.  دانش شراب انگور، بر پایه اشعار پری‌پلوس (Periplus) و اشعار تامیلی كه در آنها از وارد شدن شراب‌های یاوانا (Yavana) (یونانی)یاد شده، از باختر به هند انتقال یافت. 1 روشن است که در Raghuvamça (iv, 65)، madhu نمایانگر شراب انگوراست؛ چرا كه راگهو شاه  یاوانا را شكست داد و سربازان او با نوشیدن madhu در سرزمین های  مو ‌خیز سرزمین یاوانا خستگی از تن زدودند.
به گفته آینسلی2، ، با وجود گرمای شدید كارناتیك فرانسویان در پوندیچری در كشت انگور بسیار موفق‌اند؛ اما هیچ شرابی در هند نمی سازند و برخلاف اروپا و ایران انگور را كشمش نمی‌كنند. اعراب و ایرانیان "به ویژه ایرانیان" با وجود حرمت شراب در قرآن، برای کشت انگور رنج بسیار می برند و بر این باورند كه انواع انگور خواص دارویی متفاوت دارند.  شراب رااز ایران به هند می آورند ؛ به گفته تاورنیه (89-1605) سه رقم شراب در ایران ساخته می‌شود: شراب یزد كه بسیار گواراست؛ شراب اصفهان، كه چندان خوب نیست؛ و شراب شیراز، كه بهترین است، دلپذیز و شیرین و گیرا و از ریز انگوری  كشمش نام اندازند كه پس از خشك و كشمش شدن برای فروش به هند ‌فرستند. 3 شراب شیراز دوتاست، سفید و قرمز، كه هردو نیکوست، با بازار خوبی در هندوستان. ‌گویند سالی چهار هزار بشكه شراب شیراز به جای جای  جهان می‌رود. 4 بیشترین شراب شیراز را در سرزمین  كُربال نزدیك روستای بند امیر می‌سازند. 5 تاورنیه6 گوید گرچه در آسام مو و انگور خوب فراوان است اما شرابی در كار نیست و تنها انگورها را خشك می‌كنند ، تا عرق گیرند. مو خودرو در بخش بالای سیام و در شبه‌جزیره مالایا می‌روید و ‌گویند شراب کمابیش خوبی دهد. 1
 تسوئی پائو (Ts'ui Pao)  از سده چهارم در Ku kin ču  2 گیاهی را در آسیای مركزی بازنمائی می‌كند كه از آن شراب ‌گیرند. "tsiu-pei-t'en  (پیچك ساغری) در سرزمین های باختری (سی‌ـ‌یو Si-yü) می‌روید. درازای  این پیچك یك رش است و برگهایش چون ko  (Pachyrhizus thunbergianus، گونه ای پیچك خودروست)؛ گل و میوه‌ اش به wu-t'un (سیدالاشجار/ Sterculi platanifolia) می ماند وسخت است. از افشره آنها شراب گیرند. میوه‌ها به درشتی یك انگشت‌اند با مزه ای نزدیک به  tou-k'ou  (Alpinia globosum) و بوئی خوش و یاریگر گوارش  شراب.  بومیان زیر پیچكها ‌رفته گلها را می‌كنند؛ از فشردنشان شراب آید و میوه را می‌خورند تا مست می‌شوند. مردم آن سرزمینها این شراب را ارج می نهند ولی به چین نمی‌فرستند. چان كی‌ین هنگام ترك ‌‌تا‌ـ‌یوآن  (فرغانه) آن را به دست آورد.  این ماجرا در Čan K'ien č'u kwan či 2 (’روزنامه سفر چان كی ین‘) آمده است. "3 تنها Ku Klin ču این داستان را آورده و در هیچ كتاب دیگری تأیید نشده است.  کتاب لی شی‌ـ‌چن تنها گیاهنامه‌ای است كه کوتاه شده این نوشته را آورده است. 4 پس ‌خود این گیاه هیچگاه وارد چین نشده است و همین نپذیرفتن احتمال ورودش به چین بدست چان كی‌ین را بس. اگر چان كی‌ین این گیاه را وارد چین كرده بود، در سرتاسر چین پراكنده می شد و نامش در گیاهنامه‌های (Pen ts'ao) پرشمار  نخستین  می‌آمد و گیاه‌شناسان ما نیز آن را ردیابی و شناسایی می‌كردند. شاید گیاه گونه ای مو خودرو و از جنسی دیگر بوده است. با این همه گرچه این بازنمود به هیچ روی درجزئیات روشن نیست، آن مایه درست هست كه نتوان خیالبافی اش شمرد.
بی گمان تاریخچه مو در چین از دید روش‌شناسی ارزشمند است.  تاریخ دقیق ورود مو به چین و اوضاع و شرایطی را که این رویداد مهم در آن صورت گرفت می‌دانیم. نیز روشن است كه چینیها فن شراب‌سازی را تا سال 640 میلادی فرا نگرفته بودند.  در چین چندین گونه مو خودرو هست  كه هیچ ربطی به گونه‌های بستانی وارداتی ندارند. اگر اسناد مدون چینیها نبود، گیاه‌شناسی چون انگلر انواع بستانی مو را به گونه های خودروی آن می بست و دلگرممان می کرد كه چینی‌ها مو  پرورانی اصیل و مستقل بوده‌اند.  در واقع همو گوید1 گویا Vitis thunbergii، تاکی خودرو كه در ژاپن، كره و چین می‌روید، در فرگشت گونه‌های ژاپنی مو در کار بوده است و می افزاید چنین می نماید که Vitis filifolia  از شمال چین بر تاکهای چینی و ژاپنی تأثیر گذاشته است. چنین چیزی را نه می‌توان از سالنامه های چینیها برداشت نه مشاهدات مستقیم آن را اثبات كرده است. انگلر یکسره از ورود انگور بستانی به چین بی خبر است.  افزوده های گیاه‌شناسی او به تاریخچه انگور نوشته هن2هیچ ربطی به تاریخچه گونه‌های بستانی مو ندارد و تنها  به انواع خودرویش مربوط می‌شود. نه با گیاه‌شناسی كه با پژوهش تاریخی است که می‌توان مسائل مربوط به تاریخچه گیاهان بستانی‌مان را حل كرد.
دكتر تاناكا از اداره صنایع گیاهی وزارت كشاورزی ایالات متحده در واشنگتن مهربانانه یادداشتهای زیر را در مورد تاریخچه مو در ژاپن پیش گذاشته است:
سرگذشت نخستین كشت تاک (Vitis vinifera) در ژاپن بسیار پیچیده است. در بیشتر كتابهای پزشكی و گیاه‌شناسی کهن  ژاپن budō  (p'u-t'ao چینی) به شكل ebi آمده است؛ این نام در Kojiki (از سال 712م، چاپ نخست در 1644م) yebikadzura1  نگاشته شده كه ماتسومورا2 همان Vitis vinifera دانسته است. بسیار دور است كه انگور،‌ كه اكنون تنها به شكل بستانی یافت می‌شود، در دوران اساطیری و در سال 660 پ م هست بوده باشد. در Honzō-wamyō       (که بین سالهای 897 تا 930م نگاشته شده، چـــاپ نخست  در 1796م) ō-ebi-kadzura  تاک انگور آمده و از ebi-kadzura رسمی دیگر شمرده شده است، اما نام نخست دیگر به صورت متمایز از دومی رایج نیست. ebi-dzuru، كه بنا به نظر اونو رانزان3،بهتر است آن را inu-ebi (گیاه ebi دروغین) گوئیم، در ژاپن همه جا در نامیدن  (yin-yü چینی) بکار می‌رود، و معمولاً آن را همان Vitis thunbergii می‌دانند؛ اما گیاهی یکسره متفاوت است، با برگهای كوچك با لُب‌های گودنشسته و كــــــرك فــــــــراوان در بـــــخش زیرین.  در Wamyō-ruijušō  (از سالهای 923 تا 931م ، که نخستین بار به سال 1617 م ویرایش شد) نیز ebi-kadzura آمده و در آنــــــجا گفته شده budō میوه sikwatsu یا Vitis coignetiae است4 و خودروی شمال ژاپن است.
’’گویا چنان که كیمی‌یوشی5 نشان داده، نوشته های کهن ژاپن این سه گیاه را درآشفته اند.  در Hončō šokukan  6 budō گیاهی خوراكی شمرده و گفته شده كه میوه اش در آن روزگار چندان ارجی نداشته است و ازیراست که در تاریخچه های  فغفوران نشانی از آن نیست و هیچ واژه ژاپنی درخوری بهر خواندن تاک رَز نساخته اند.
’’در یاماناشی‌ـ‌كن (Yamanaši-ken) (استان كایی پیشین)، که  در تاک پروری ژاپن سرآمد است، اندک اسنادی کهن پیدا شد كه داستانشان در رساله بلند  فوكوبا در میوه پروری آمده است. 7 دوترومه نیز جستاری در میوه پروری چاپیده است 8 که بر می‌گردد به داستان یافتن  تصادفی مو انگور به سال 1186 (دوترومه تاریخ را به خطا 1195 نگاشته) بدست یك روستایی به نام آمنومیا كاگه‌یو (نه دو نفر) در كوه كامی‌واساكی (Kamii wasaki)  در نزدیكی كوفو (Kōfu) .  بسا که كشتش اندک زمانی پس از این ماجرا بوده باشد، زیرا در سال 1197 چند گونه میوه ممتاز به شوگون یوریتومو (Šōgun Yoritomo) (99-1147) پیشكش شد. در روزگار تاكدا هارونوبو (Takeda Harunobu) (73-1521) در سپاسداری میوه‌های نیکوئی که به ارباب پیشكش شده بود شمشیری به خانواده آمنومیا بخشیده شد. فوكوبا سند اصلی بخشیدن رسمی شمشیر را كه تاریخ 1549 داشته دیده است. 1 زاد و رود این مو تاریخی هنوز در همان محل گرد باغ نخستین می‌رویند و کارشناسان باغداری آن را Vitis vinifera راستین  می‌دانند. بر پایه یكی دیگر از نوشته های چاپ شده فوكوبا،2 تنها یك گونه از این گیاه هست . در سرآغازهای دوره فرمانروایی میجی (از سال 1868)، چندین بار Vitis vinifera از اروپا و امریكا وارد ژاپن شد.
در کتــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاب Inošokukwai-no-šokubutsu-ši  نوشته اومه‌مورا3 (Umemura) گونه های خوراكی Vitis چنین آمده است:
 (Vitis coignetiac) yama-budō: میوه اش را خام خورند و در کار شراب کنند؛ برگها جایگزین توتون شود.
’’(V. Thunbergii) ebi-dzuru: میوه اش را خام خورند، برگها را پاک کرده می‌پزند؛ كرمهای درون ساقه را پخته درمان تشنج را به بچه‌ها می‌خورانند.
’’(V. Flexuosa) sankaku-dzuru: میوه اش را خام خورند.
’’(V. Saccharifera) ama-dzuru: میوه اش را خام خورند، كودكان برگ آن را که شکر دارد بس دوست دارند."
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)
///////////
انگور (نام علمی: Vitis vinifera)[۱][۲] گونه‌ای از انگوری‌ها بومی منطقه مدیترانه، اروپای مرکزی و جنوب غرب آسیا از مغرب و پرتغال تا جنوب آلمان و از شرق تا شمال ایران است.

پانویس[ویرایش]
پرش به بالا «باززایی گیاه انگور (.Vitis vinifera L) از طریق جنین زایی رویشی با استفاده از ریزنمونه گل کامل». مرکز اطلاعات علمی جهاد دانشگاهی. بازبینی‌شده در ۱۳ ژوئن 2016.
پرش به بالا مظفریان، فرهنگ نام‌های گیاهان ایران، ۵۸۶.
منابع[ویرایش]
مظفریان، ولی‌الله. فرهنگ نام‌های گیاهان ایران: لاتینی، انگلیسی، فارسی. تهران: فرهنگ معاصر، ۱۳۷۵. شابک ۹۶۴-۵۵۴۵-۴۰-۴.

پیوند به بیرون[ویرایش]
انواع انگور در ایران
/////////////
الكرمة النبيذية هي النوع الرئيسي المستخدم لإنتاج العنب والنبيذ. تنتمي إلى جنس الكرمة من الفصيلة الكرمية.

البيئة والانتشار[عدل]
موطنها المشرق العربي والمغرب العربي وجنوب وغرب أوروبا.


نورات واوراق الكرمة النبيذية
الوصف النباتي[عدل]
نبات معمر متسلق. النورات عنقودية. الثمرة عوزة (عنبة).

المراجع[عدل]
^ مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض 2016.3 معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: 63537 تاريخ الاطلاع: 11 ديسمبر 2016 العنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2016.3
^ تعدى إلى الأعلى ل: أ ب مذكور في : Species Plantarum. 1st Edition, Volume 1 معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي: http://biodiversitylibrary.org/page/358221 المؤلف: كارولوس لينيوس العنوان : Species Plantarum المجلد: 1 الصفحة: 202
////////////
قس مِدِنی اوزوم، تِنِک در آذری:
Mədəni üzüm, Tənək (lat. Vitis vinifera)[1] - üzüm cinsinə aid bitki növü.[2]
//////////
قس در عبری با فیلتر شکن!
//////////////
قس شراب انگور در پنجابی:
شراب انگور انگور دے اک ونڈ اے جیدی شراب بندی اے۔ ایہ ایران توں لے کے جرمنی پرتگال تے مراکش تک اگدا اے۔ ایہ اک ویل بوٹا اے۔ ایہدے پتے گول دل والی شکل دے ہوندے نیں۔ ایہ ویل 10 توں 20 میٹر تک لمی ہوسکدی اے۔

/////////////

 Vitis vinifera

From Wikipedia, the free encyclopedia


4. معنای واژه به واژه آن «دیگ ماسه‌ای» است؛ نوعی سفال نازك (كه در گفتگو  ša kwo  نامیده می‌شود) كه خاص چین است و در هوایی‌ـ‌لو (Hwai-lu) (چی‌ـ‌لی/ Či-li)، پین‌ـ‌تین چو (P'in-tin čou) و لو‌ـ‌نان (Lu-nan) (سن‌ـ‌سی/San-si) و یائو‌ـ‌‌چو (Yao-čou)(شن‌ـ سی/ Šen-si) سازند. این سفالینه را ازآمیزه گل رس، ماسه و برخی گرد زغال سازند، برای همین سیاه براق می‌شود و بسیار سبك و شكننده است؛ اما نازکی دیواره آب را با سوختی ناچیز بجوشاند. با این ظروف در وقت و پول صرفه‌جویی می‌شود، و به همین علت تهیدستان بسیار خواستار آنهایند، زیرا آتش پخت و پز خود را بیشتر از سوزاندن كاه و علف خشگ گیرند. گر احتیاط این دیگها و تابه‌ها مدتها دوام می‌آورند. ضرب‌المثلی می‌گوید: «دیگ ماسه‌ای یك نسل می ماند اگر به آن ضربه نزنی»؛ و مثلی عامیانه هم هست كه می‌گوید: ’’می‌شود سیر را در دیگ ماسه‌ای كوبید، اما تنها یك ‌بار‘‘ (A.H. Smith, Proverbs and common sayings from the chinese, p. 204). نمونه‌هایی از این ظروف، ساخت یائو‌ـ‌چو، را می‌توان در موزه فیلد تماشا كرد؛ نمونه‌های دیگر را كه در هوایی‌ـ‌لو ساخته شده‌اند می‌توان در موزه امریكن نیویورك یافت (كه آنها را هم نویسنده جمع‌آوری كرده است). متن بالا از دوره سونگ نخستین متنی است كه تاكنون یافته‌ام و در آن اشاره‌ای به این سفالینه شده است.
5. این تعریف مهم است، زیرا در فرهنگ سنسكریت بوتلینگ (Boehthingk) این واژه چنین تعریف شده است: ’’نوعی آبجو در ادوار باستان، هر چند بعدها در بیشتر موارد به برندی داده شده است‘‘، كه بروشنی نادرست است. به همین شكل، گمان شرادر (O. Schrader, Sprachverg leichung, Vol. II, p. 256)، كه sara ، sur و جز آن (’’آبجو‘‘) در زبان فین و اوگرایی را با این واژه ارتباط می‌دهد، بناگزیر بی پایه است.   مك‌دانل و كیت (MacDonell and Keith, Vedic Index, Vol. II, p. 458) می پذیرند كه ’’چیستی درست واژه surā روشن نیست؛ شاید، همچنان كه اگلینگ (Eggeling) می‌پنداشته، عرقی مردافكن بوده که از تخمیر غلات و گیاهان به‌دست می‌آمده، و یا برپایه نظر ویتنی (Whitney) نوعی آبجو یا فقاع بوده است»، هم‌چنین، برپایه حكایت شماره 512 جاتكه، معلوم می‌شود كه سورا surā از برنج ساخت می‌شده است. در Cosmas, Christian Topography (p. 362, ed. of Hakluyt Society)، (’’شراب نارگیل‘‘) آمده است؛ در اینجا sura یعنی ’’شراب‘‘، در حالی كه جزء اول می تواند به ranej یا ranj عربی (’’نارجیل‘‘) ربط  پیدا كند.