۱۳۹۶ مهر ۹, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه (شست و سوم) 9

کرکند
بفتح کاف و سکون را و فتح کاف و سکون نون و دال
ماهیت آن
اسم فارسی سنکی است سرخ رنک شبیه بیاقوت و بعضی کفته اند اسم لعل است بعضی سنکی را که بهندی پیکو نامند و بعضی سنکی بنفش رنک که بعربی حمینه نامند دانسته اند
افعال و خواص آن
آشامیدن آن مفرح و مقوی قلب و رافع خفقان و توحش
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////////
کرکند. [ ک َ ک َ ] (اِ) سنگی است شبیه به یاقوت سرخ که در نزد بعضی لعل عبارت از آن است و بعضی جوهری جداگانه دانسته اند. (آنندراج ) (انجمن آرا).اسم فارسی است سنگی شبیه به یاقوت سرخ و نزد بعضی عبارت از لعل است و بعضی جنس دیگر دانسته اند. (فهرست مخزن الادویه ). جوهری احمر و تیره رنگ . (جواهرنامه ).
////////////
یاقوت . (اِ) نام جوهری است مشهور و آن سرخ و کبود و زرد می باشد. گرم و خشک است در چهارم و قایم النار یعنی آتش او را ضایع نمی کند و با خود داشتن آن دفع علت طاعون کند. (برهان ) . بیرونی گوید حمزةبن الحسن اصفهانی آرد که اسم یاقوت به فارسی یاکند است . و یاقوت معرب آن است ... (بیرونی الجماهر ص 33). یاقوت از یونانی هیاکین تس (به معنی نوعی از زهر) است . یکی از سنگهای آذرین که جزء کانیهای سنگهای اسید است . ترکیب شیمیایی این سنگ آلومین (به فرمول 2O3.Al) خالص است که ممکن است بمقدار کم بامواد دیگر آغشته شود (از قبیل کرم ، آهن ، زیرکن و غیره ). این سنگ در سیستم رومبوادریک متبلور می شود.
سختی آن در درجه بندی هائوئی برابر 9 است و بنابراین بعد از الماس سخت ترین کانیهاست و آن را با الماس تراش می دهند و معمولاً تراش آن بشکل تراش برلیان است . وزن مخصوص این سنگ بین 3/93 تا 4/08 است . یاقوت بیشتر در لایه های آتشفشانی قدیمی تبت و هند پیدا میشود و دارای اقسام مختلف است که مرغوبتر و قیمتی تر از همه یاقوت آتشی است .
یاکند. اصل آن یونانی است و برای بعضی معرب یاکند فارسی است . (ثعالبی ). یاکند. (فرهنگ اسدی نخجوانی ). جوالیقی آرد: یاقوت اعجمی است جمع آن یواقیت است و عرب بدان تکلم کرده است . مالک بن نویره  یربوعی گوید:
لن یذهب اللوم تاج قد حبیت به
من الزبرجد و الیاقوت والذهب .
یقول للنعمان بن المنذر لما عرض علیه الردافة فابی ، فطلبه فهرب منه . (المعرب ص 356). و کلمه های : یاکند. پاکند. باکند. باکیده را ترجمه  لغت یونانی هیاکینتس میدانند. ابوالاشبال مصحح المعرب گوید:
کلمه  یاقوت در قرآن کریم آمده است ،در آیه  58 سوره  الرحمن «کانهن الیاقوت والمرجان ».بعضی ادعا کرده اند که فارسی معرب است لکن اصل آن رانیاورده اند والاب انستاس ماری کرملی در حاشیه  نخب الجواهر ص 2 آورده که این کلمه معرب از «هیاکینتس » یونانی است و معنی آن «نوعی از گل است » لیکن این گفته فقط ادعائی بیش نیست و ظاهراً کلمه  یاقوت عربی است و ماده  اصلی آن مانند ریشه  بسیاری از لغات از میان رفته و مرده است . (المعرب حاشیه  ص 35). بیرونی گوید: لقب آن نزد فارسیان «سبج اسمور؟» است یعنی دافع الطاعون و یاقوت را رنگهای مختلف باشد، چون رمانی و بهرمانی و ارجوانی و لحمی و جلناری و وردی ، و رمانی اجود اقسام یاقوت است و سپس بهرمانی و بعد از آن ارجوانی . (از الجماهر بیرونی ). حمداﷲ مستوفی گوید: بخاری عذب که در معدن لخت بماند و حرارت آفتاب آن را نضج دهد غلیظ شود و صفا و ثقلی در او پیدا گردد پس صلب شود و لونش سفید بود. پس سبز شفاف پر شعاع گردد و آن را به پر طاووس نیز تشبیه کنند و داغیش خواند. پس به مرور زمان ازرق شود پس زرد شمسی ، پس نارنجی پس ارغوانی سرخ صافی گردد و گفته اند در هر هزار سال از رنگی برنگی شود. (نزهة القلوب ). یاقوت شش نوع است احمر، اصفر، اسود، ابیض ، اخضر که آن را طاوسی گویند و کبود.(جواهرنامه ). و آن سرخ رمانی است . (بحر الجواهر). ونیز رجوع به کتاب ترجمه  صیدنه  ابوریحان ذیل احجارشود. و بهترین او سرخ شفاف گلناری است که بهرمانی ورمانی نامند و بعد از آن خمری پس دردی و لعل از اقسام سرخ اوست و بعد از صنف سرخ او زرد نارنجی است پس زعفرانی پس لیموئی و بعد زرد کبود آسمانگونی است پس کشلی پس لاجوردی پس نیلی پس زیتی و بعد از همه سفید آن . و غیر سرخ رمانی اقسام دیگر تاب آتش ندارند و سرخ او از آتش رنگین تر میگردد و چون با سفید او شائبه  سرخی باشد از آتش معتدل که او را بر روی سفالی گذارند تمام رنگ میگردد و یاقوت صلب تر از همه احجار است بغیر الماس و رایحه  کریهه و دود و عرق مضر اوست و مالیدن او به جذع سوخته و آب سنباده باعث جلای او شود. (تحفه  حکیم مومن ). از سنگهای معدنی نفیس عظیم القدر نزد مردم . و الوان و اصناف می باشد از سرخ و زرد و کبود و سبز و پسته ای و سفید... و هر یک بنامی مخصوصند سرخ را به هندی مانک دیدم و زرد را به عربی بسراق و به هندی پکهراج و نیلی را به فارسی نیلم و به هندی نیلمن . ماده  تکون آن کبریت و زیبق صافی خالص شفاف براق است و فاعل انعقاد آن برودت و در مقدمه  کتاب نیزبتفصیل مذکور شد و شنیده شده که در پیکو در قطعه  زمینی که معدن یاقوت است و در آنجا بهم میرسد کسی سکنی نمیتواند کرد و خاک آن سیاه رنگ و صلب و کبریتی است یعنی بوی کبریت از آن می آید و در موسم باد و بارش وطوفان و رعد و برق صاعقه بسیار در آن می افتد و زمین آن تمام منشق میگردد و از شکافهای آن زمین نیز بوی کبریت بسیار می آید بحدی که متاذی میگرداند و اطراف آن موضع درختهای عظیم بسیار متراکم میباشد و هیمه بریده میفروشند و اکثر آن جماعت و فقرا و مساکین جستجومیکنند و آنچه میباشد از قطعه های یاقوت بزرگ و کوچک میبرند و در سر کار پادشاه آنجا که مشهور به راجه است میفروشند و به دیگری نمیتوانند فروخت زیرا که حکم راجه  آنجا آن است که اگر بدیگری بفروشند خانه  آن را ضبط کنند و سیاست کنند و نیز مسموع گشته که در زیر زمین یاقوت خوب میباشد بلکه ناصاف و خام ، چنانچه وقتی راجه  آنجا حکم کرد که قطعه ای از آن زمین را حفرکنند شاید یاقوت بسیار و قطعه های بزرگ خوب آن برآید. چون حفر کردند قطعه های کوچک بدرنگ ناصاف نرم برآمدو با وجود آن جمعی هلاک شدند به سبب بوی کبریت و ابخره  متعفنه لهذا امر کرد که دیگر حفر نکنند و آنچه از بالای زمین بیابند بیاورند و نیز در اماکن دیگر مانند جزیره  برازیل از ارض جدید جنوبی و جزیره  سیلان وغیرها که معدن یاقوت و غیره است بهم میرسد ولیکن یاقوت جنوبی آن بخوبی پیکوئی نیست هر چند برازیلی اکثرقطعه های آن صاف شفاف آبدار بزرگ مقدار میباشد ولیکن به صلابت پیکوئی نیست همه الوان آن سرخ و زرد و نیلی و غیرها و سیلانی بسیار نرم و کمرنگ میباشد و از اقسام آن گفته اند غیر از سرخ رمانی تاب آتش ندارد و بعضی گفته اند سرخ رمانی از آتش رنگین میشود و نیز گفته اند چون با سفید آن شائبه  سرخی باشد چون بر آتش معتدل در ظرف سفالی گذارند تمام آن رنگین گردد. بدانکه این اقوال اصلی ندارد و رائحه  کریه و دود و عرق و روغن مضر لون آن است و مالیدن آن بر جذع سوخته و آب سنباده باعث جلای آن است . (مخزن الادویه ). رشیدی گوید: آتش بی دود کنایه از آن است و مجازاً بچه  خورشید و بچه  خور را به معنی روی و یاقوت و مانند آن آرند :
چه فضل میر ابوالفضل بر همه ملکان
چه فضل گوهر و یاقوت بر نبهره پشیز.
رودکی .

دیگر کوه سرندیب است ... و اندر این کوه معدن یاقوت است از همه رنگ . (حدود العالم چ دانشگاه ص 25). گوهرهای گوناگون خیزد [از هندوستان ] و مروارید و یاقوت و الماس و مرجان و در. (حدود العالم ص 64).
چو کاوس را دید بر تخت عاج
ز یاقوت رخشنده بر سرش تاج .
فردوسی .

به چنگ آمدش چند گونه گهر
چو یاقوت و بیجاده و سیم و زر.
فردوسی .

به ساسانیان تا مدارید امید
مجویید یاقوت از سرخ بید.
فردوسی .

یکی گنج آکنده دینار بود
گهر بود و یاقوت بسیار بود.
فردوسی .

هر آن کو بد از موبدان نامدار
برو کرد یاقوت و گوهر نثار.
فردوسی .

غلام پرستنده از هر دری
ز در و ز یاقوت و هر گوهری .
فردوسی .

ای آنکه به یاقوت همی تاج نگاری
بر تاج شهان صورت این مرکب بنگار.
فرخی .

تا به یاقوت تنک رنگ بماند گل سرخ
تا به بیجاده  گلرنگ بماند گل نار
سائلان را ز تو سیم و زائران را ز تو زر
دوستان را ز تو تخت و دشمنان را ز تو دار.
فرخی .

کوه غزنین ز پی خسرو زر زاد همی
زاید امروز همی زمرد و یاقوت بهم .
فرخی .

چو می بگونه  یاقوت شد هوا بستد
پیاله های عقیقی ز دست لاله ستان .
فرخی .

گلبن سرخ آستین صدره پر یاقوت کرد
گلبن زرد آستین کرته پر دینار کرد.
فرخی .

همچو یاقوت کش نباشد رنگ
پس چه یاقوت باشد و چه حجر.
عنصری .

به یک ساعت او هم دهانش بیاکند
به یاقوت و بیجاده و بهرمانی .
منوچهری .

عوانا چو یک خوشه انگور زرین
و یا چون مرصع به یاقوت رطلی .
منوچهری .

بر ارغوان قلاده  یاقوت بگسلی
بر مشک بید نایژه  عود بشکنی .
منوچهری .

یاقوت نباشد عجب از معدن یاقوت
گلبرگ نباشد عجب اندر مه آذار.
منوچهری .

بر یاسمین عصابه  در مرصع است
بر ارغوان طویله  یاقوت معدنی .
منوچهری .

پنجاه قبضه تیغ هندی و جامی زرین از هزار مثقال پر مروارید و ده پاره یاقوت و بیست پاره لعل بدخشی بغایت نیکو. (تاریخ بیهقی ).
ز یاقوت یکپاره  لعل فام
درخشان بدان خاک آباد نام .
اسدی .

خورشید تواند که کند یاقوت از سنگ
کز دست طبایع نشود نیز مغیر.
ناصرخسرو.

از خاک مرا بر فلک آورد چو یاقوت
چون خاک بدم هستم امروز چو عنبر.
ناصرخسرو.

چو زاغ شب به جابلسا رسید از حد جابلقا
برآمد صبح رخشنده چو از یاقوت عنقائی .
ناصرخسرو.

از مایه  جسم و از یکی صانع
یاقوت چراست این وآن مینا.
ناصرخسرو.

آبی که جز دل و جان آن آب را ثمر نیست
جز بر کنار این آب یاقوت بر شجر نیست .
ناصرخسرو.

چنانکه پیکر تن توده دارد از یاقوت
فراز تارک سر پرده دارد از زنگار.
معزی .

تا ز یاقوت و زبرجد گیتیست و سیم و زر
باغ گوئی زرگر است و کوه گوئی سیمگر.
معزی .

نور رای او اگر بر کوه بلغار اوفتد
معدن یاقوت گردد درگه بلغار غار.
معزی .

تیغ گفتا من درختی ام که در باغ ظفر
دارم از بیجاده برگ و دارم از یاقوت بار.
معزی .

یاقوت از گوهرها قسمت آفتاب است و شاه گوهرهای ناگدازنده است و هنر وی آن که شعاع دارد و آتش بر وی کار نکند و همه سنگها ببرد مگر الماس را و نیز خاصیتش آن که وبا و مضرت و تشنگی بازدارد.(نوروزنامه ).
سنگ بفکن چو یافتی یاقوت .
سنایی .

چون همی ز اختران پذیرد قوت
خم نگیرد ز گوهران یاقوت .
سنائی .

هرکه یاقوت بخویشتن دارد گرانبار نگردد. (کلیله و دمنه ).
بلبل نیم که عاشق یاقوت و زر بوم
بر شاخ گل حدیث تقاضا برآورم .
خاقانی .

کان یاقوت و پس آنگاه وبا ممکن نیست
شرح خاصیت آن کان به خراسان یابم .
خاقانی .

یاقوت بلور حقه پیش آر
خورشید هوا نقاب درده .
خاقانی .

در گوهر می زر است و یاقوت
تریاک مزاج گوهران را.
خاقانی .

معانیش همه یاقوت بود و زر یعنی
مفرح زر و یاقوت به برد سودا.
خاقانی .

خاک درگاهت دهد از علت خذلان نجات
کاتفاق است این که از یاقوت کم گردد وبا.
خاقانی .

شد وقت کز نسیم قدوم بهار ملک
در باغ تخت غنچه  یاقوت واشود.
خاقانی .

ساغر از یاقوت و مروارید و زر
صد مفرح در زمان آمیخته .
خاقانی .

چون قلم تخته  زیر تو حلی وار کنم
لوح بالات به یاقوت و درر درگیرم .
خاقانی .

از بوس لبهای سران بر پای اسب اخستان
از نعل اسبش هر زمان یاقوت مسمار آمده .
خاقانی .

بگریم تا مرا بینی سلیمان نگین رفته
بخندی تا ز یاقوتت سلیمان را نگین خیزد.
خاقانی .

در این صحن یاقوت و خوان زرم
همه سنگ شد سنگ را چون خورم .
نظامی .

یکی از زر و دیگر از لعل پر
سه دیگر ز یاقوت و چارم ز در.
نظامی .

ز تابنده یاقوت رخشنده لعل
خرامنده  آتشین گشته نعل .
نظامی .

چو مهر از چنان مهربانی ندید
شبه ماند و یاقوت شد ناپدید.
نظامی .

ز تاج مرصع به یاقوت ولعل
ز تازی سمندان پولادنعل .
نظامی .

به هر سو درآویخته سیب و نار
همه نار یاقوت و یاقوت نار.
نظامی .

درج یاقوت درفشان کردی
دیو بودی و قصد جان کردی .
عطار.

لبت دانم که یاقوت است و تن سیم
نمیدانم دلت سنگ است یا روی .
سعدی .

میان انجمن از لعل او چو آرم یاد
مرا سرشک چو یاقوت در کنار آید.
سعدی .

عقل عاجز شود از خوشه  زرین عنب
فهم حیران شود از حقه  یاقوت انار.
سعدی .

من که از یاقوت و لعل اشک دارم گنجها
کی نظر در گنج خورشید بلنداختر کنم .
حافظ.

- سرخ یاقوت ؛ یاقوت سرخ :
بسی سرخ یاقوت بد کش بها
ندانست کس پایه و منتها.
فردوسی .

درو چارصد گوهر شاهوار
همان سرخ یاقوت هم زین شمار.
فردوسی .

نه طاوس نر از وشی پر دارد
نه از سرخ یاقوت منقار دارد.
ناصرخسرو.

- مفرح یاقوت ؛ مفرحی که برای مداوای پاره ای امراض و برای ازاله  خفقان و غش به کار برده اند. ابوریحان در صیدنه از مفرح یاقوتی سرد و مفرح یاقوتی معتدل یاد کند :
معانیش همه یاقوت بود و زر یعنی
مفرح زر و یاقوت به برد سودا.
خاقانی .

ساغر از یاقوت و مروارید وزر
صد مفرح در زمان آمیخته .
خاقانی .

رجوع به ترجمه  صیدنه  ابوریحان بیرونی شود.
- یاقوت آبجون ؛ نوعی یاقوت . ابوریحان ذیل یاقوت اکهب آرد: گفته اند بهترین آن طاووسی سپس آسمانجونی آنگاه نیلی و پس از آن آبجون است و آن نزدیکتر به سفید باشد. (الجماهر ص 75). و رجوع به یاقوت اکهب در همین ترکیبات شود.
- یاقوت آتشی ؛ یاقوت سرخ . رجوع به یاقوت سرخ شود.
- یاقوت آسمانجونی ؛ ابوریحان ذیل یاقوت اکهب آرد: گفته اند بهترین آن طاوسی آنگاه آسمانجونی و سپس نیلی و آبجون است ... و کندی گوید: بسا هست که در آسمانجونی زردی باشدپس آن را در آتش فروبرند به اندازه ای که زردی آن زایل شود و اگر فاعل این کار خطا کند کهبت را هم زردی خواهد برد... و باز گوید [کندی ] بزرگترین یاقوت آسمانجونی را که دیده ایم قریب 40 مثقال وزن آن بوده است .(الجماهر ص 85). و رجوع به یاقوت کرکهن و یاقوت اکهب شود.
- یاقوت ابلج ؛ نوعی از یاقوت . رجوع به یاقوت افلح و یاقوت کربز و یاقوت کرکند و یاقوت کرکهن و یاقوت بیجاذی و الجماهر ص 52 شود.
- یاقوت ابیض ؛ گفته اند پست ترین یاقوتها یاقوت ابیض است .و رجوع به الجماهر بیرونی ص 74 و 79 و 80 شود.
- یاقوت اترجی ؛ رجوع به یاقوت اصفر و یاقوت تبتی در همین ترکیبات و الجماهر ص 74 شود.
- یاقوت احمر ؛ یاقوت سرخ . کندی گفته است بزرگتر قطعه  یاقوت احمر را که دیده ام بوزن یک مثقال و ثلث است و از آن برتر اندک است و لکن از افواه و حکایات تا ده مثقال هم روایت شده . (الجماهر ص 50). عامه گویند که یاقوت رنگ به رنگ گردد چنانکه در آغاز اکهب بود پس ابیض شود و بعد اصفر تا آنکه به احمر رسد. غضائری گفته است :
از بسی گشتن بحال از حال شد یاقوت پاک
بیشتر اصفر بباشد آنگهی احمر شود.
(از الجماهر ص 80).

چرا این سنگ بی قیمت همه پاک
نشد بیجاده و یاقوت احمر.
ناصرخسرو.

مدار چرخ اخضر گشت کلکش
کزو خیزد همی یاقوت احمر.
معزی .

یاقوت هست زاده  خورشید نی بگوی
خورشید هست زاده  یاقوت احمری .
خاقانی .

تا بوکه دست در کمر او توان زدن
در خون دل نشسته چو یاقوت احمریم .
حافظ.

یا خود از گرد سماق و ناردان سر تا قدم
جمله در لعل تر و یاقوت احمر گیرمش .
بسحاق (دیوان ص 68).

- || کبریت . (از المنجد).
- || نزد صوفیه یاقوت احمر عبارت است از نفس کلی بواسطه امتزاج نوریت او بظلمت تعلق جسم . کذا فی لطائف اللغات . (از کشاف اصطلاحات الفنون ). و رجوع به یاقوت سرخ در همین ترکیبات شود.
- یاقوت اخضر ؛ یاقوت طاوسی .(جواهرنامه ). یاقوت زرد. رجوع به یاقوت زرد در همین ترکیبات و الجماهر بیرونی ص 78 شود.
- یاقوت ارجوانی ؛ بهترین یاقوت پس از احمر و رمانی و بهرمانی است و پس از آن لحمی است . (از الجماهر ص 33).
- یاقوت ازرق ؛ یکی از کانیهای فرعی سنگهای اسید است و ترکیب شیمیایی آن سیلیکات آلومین و گلوسین است . (گلوسین اکسید گلوسینیوم است ). این سنگ را در حقیقت یکی از گونه های زمردباید محسوب کرد و فرق آن با زمرد آن است که زمرد سبز یک نواخت میباشد ولی این سنگ سبز کم رنگ و یا خاکستری و یا کبود است . سختی آن بین 7/5 تا 8 است . سیستم تبلور آن مانند زمرد سیستم هگزاگونال است . این سنگ را مانند زمرد در لایه های قلعدار به دست می آورند. خصوصاً در جزیره  الب بسیار به دست می آید. یاقوت کبود.
- یاقوت اسکندری ؛ در داستانها مراد یاقوتها است که مردم اسکندر در وقت مراجعت از ظلمات برداشته بودند و کم برداشتن این یواقیت سبب پشیمانی آنها شده بود. (از آنندراج ):
چو دیدند لشکر ره آورد خویش
نهادند سنگ ره آورد پیش
همه سنگها سرخ یاقوت بود
کزو دیده را روشنی قوت بود
یکی را ز کم گوهری دل بدرد
یکی را ز بی گوهری باد سرد
پشیمان شد آن کس که باقی گذاشت
پشیمانتر آن کس که او برنداشت .
نظامی (از آنندراج ).

- || در بیت زیر ظاهراً مراد شخص اسکندر است :
که یاقوت یکتای اسکندری
چو همتای در شد بهم گوهری .
نظامی .

- یاقوت اسود ؛ نوعی از یاقوت اکهب . (از الجماهر ص 79). رجوع به یاقوت اکهب درهمین ترکیبات شود.
- یاقوت اصفر ؛ یاقوت زرد :
به لاله بدل کرد گردون بنفشه
به پیروزه بخرید یاقوت اصفر.
ناصرخسرو.

ورجوع به یاقوت زرد در همین ترکیبات و قاموس کتاب مقدس و الجماهر بیرونی ص 43، 52، 74 تا 75 شود.
- یاقوت اصم ؛ نوعی از اشباه یواقیت احمر را کرکندگویند یعنی یاقوت اصم . (از الجماهر بیرونی ص 51).
- یاقوت افلح ؛ از اشباه یاقوت احمر یکی یاقوت افلح احمر است . (از الجماهر ص 51). و رجوع به همین کتاب شود.
- یاقوت اکهب ؛ نوعی از یاقوت که دارای کهبت است یعنی رنگ تیره مایل به سیاهی . (از الجماهر بیرونی ص 33). و رجوع به همین کتاب ص 51، 76 و 77 شود.
- یاقوت اوقله ؛ نوعی از یاقوت اکهب را اوقله نامند و آن کم رنگ ترین و پست ترین و نرمترین آن است . (از الجماهر ص 78).
- یاقوت بنفسجی ؛ نوعی از یاقوت . یاقوت بنفش . رجوع به یاقوت بنفش در همین ترکیبات و الجماهر ص 33 شود.
- یاقوت بنفش ؛ یکی از اقسام کوارتز که بعلت داشتن ترکیبات منگنز و مواد آلی بنفش رنگ است .
- یاقوت بهرمانی ؛ یاقوت سرخ : از متقدمان حکایت شده که قیمت وزن یک مثقال از بهرمان که نظیر آن یافت نشود پنج هزار دینار است و قیمت نیم مثقال دو هزار دینار و آنچه بوزن دو مثقال برسد قیمت آن بی نهایت است و تو در تقویم آن مختاری . (از الجماهر ص 49). بهترین یاقوت رمانی است و سپس بهرمانی و آنگاه ... (از الجماهر ص 33). درباره  رمانی و بهرمانی گفته اند که دو صفت مزبور برای یک موصوف است جز اینکه نخستین به رسم مردم عراق و دیگری به رسم اهل جبل وخراسان باشد و گواه این امر ترتیبی است که کندی برای رنگهای یاقوت قائل شده است چه وی بهرمانی را بالاترین درجات آن قرار داده است ... و کندی گوید سرخی یاقوت فزون میشود تا بحد نهایت میرسد که آن بهرمانی است ... و نیز آورده اند که بهترین یاقوت بهرمانی است . آنگاه مورد. و درباره  ارجوانی گفته اند که سرخی آن شدیداست و اگر یاقوتی در سرخی فروتر از آن باشد بهرمانی است و بهرمان عصفر باشد چنانکه گویند جامه مبهرم ، یعنی معصفر... و خلیل بن احمد گوید: بهرمان قسمی عصفر است . و اگر این گفته درست باشد بهرمان بهترین اقسام یاقوت است بحدی که یاقوت را بدان وصف کنند. و سری الرفا در کتاب المشموم گوید که عصفر لغت حمیریة است . وحمزه گفته است این کلمه معرب است و فارسی آن هسکفر باشد چه گیاه آن هسک است و قرطم هسک دانه باشد و آب آن که عندم است آفت باشد و گل آن را بهرامد نامند و بهرم و بهرمان و بهرامج معرب آن است و آن چیزی است که بدان جامه ها را رنگ کنند و من گمان میکنم که ستاره  مریخ را در فارسی بسبب رنگ سرخی که دارد بهرام نامیده اند و عصفر را به هندی کُنسب گویند. و در کتاب المشاهیر آمده که رنف ، بهرامج بری است ... و برگ بهرامج بری در شب بشاخه های آن می پیوندد و در روز پراکنده شود. (از الجماهر ص 34 و 35).
- یاقوت بیجاذی ؛ ابوریحان ذیل اشباه یواقیت یکی نیز یاقوت بیجاذه ذهبی اللون آورده است . (از الجماهر ص 52).
- یاقوت پیکر ؛ که پیکرش از یاقوت است :
قفس آهنین کنند و در او
مرغ یاقوت پیکر اندازند.
خاقانی .

- یاقوت تبنی ؛ ابوریحان ذیل یاقوت اصفر آرد: اخوان رازی گفته اند: برگزیده  این نوع آن است که در زردی سیر باشد و از لحاظ شباهت نزدیک به گلنار سرخ باشد پس از آن مشمشی است و بعد از آن اترجی آنگاه تبنی . (از الجماهر ص 74).
- یاقوت جربز ؛ یاقوت گربز. رجوع به یاقوت گربز در همین ترکیبات شود.
- یاقوت جگرخوار ؛لب معشوق :
حلقه است جهان بر دل ، یارب تو نگینی ده
این حلقه  دل را زان یاقوت جگرخوارش .
مجدالدین سجاوندی (از لباب الالباب ج 1 ص 283).
- یاقوت جگری ؛ نوعی از یاقوت که رنگ سرخش مایل به سیاهی باشد مشابه برنگ جگر. (غیاث اللغات ) (آنندراج ).
- یاقوت جلناری ؛ بهترین یاقوت رمانی و پس از آن وردی است . (از الجماهر ص 33). قیمت یک مثقال از دو گونه لحمی و جلناری صد دینار است . (از الجماهر ص 50).
- یاقوت جمری ؛ چهارم (از انواع یاقوت ) جمری است که بر رنگ آتش برافروخته است و گمان میکنم نوع خیری را که کندی در کتاب خود آورده تصحیف جمری باشد واﷲ اعلم و رمانی به رنگ میانه وردی و جمری زند. (از الجماهر ص 34).
- یاقوت حبشی ملون ؛ یاسپ . (از دزی ج 1 ص 847).
- یاقوت حمرا ؛ یاقوت احمر. یاقوت سرخ .
- || مجازاً اشک خونین :
سم آن خر به اشک چشم و چهره
بگیرم درزر و یاقوت حمرا.
خاقانی .

- || مجازاً شراب لعل فام :
مرغ صراحی کنده پر برداشته یک نیم سر
وز نیم منقار دگر یاقوت حمرا ریخته .
خاقانی .

و رجوع به یاقوت احمر و یاقوت سرخ در همین ترکیبات شود.
- یاقوت خاقا ؛ یاقوت زعفرانی . رجوع به خاقا شود.
- یاقوت خام ؛ کنایه از لب معشوق است . (برهان ) (انجمن آرا) :
باده  گلرنگ تلخ تیز خوشخوار سبک
نقلش از لعل نگار و نقلش از یاقوت خام .
حافظ.

- یاقوت خلوقی ؛ یکی از انواع اشباه یاقوت زرد. رجوع به یاقوت کرکند و یاقوت اصفر در همین ترکیبات شود.
- یاقوت دست افشار ؛ رجوع به زر دست افشار شود.
- یاقوت ذائب ؛ رجوع به طلا شود.
- یاقوت رمانی ؛ نوعی از یاقوت که رنگش مشابه به رنگ دانه  انار باشد. (غیاث اللغات ) :
آن کس که بد خواهد ترا یاقوت رمانی مثل
در دست او اخگر شود پس وای بدخواه لعین .
فرخی .

زده یاقوت رمانی به صحراها بخرمنها
فشانده مشک خرخیزی به بستانها به زنبرها.
منوچهری .

به معلولی تن اندر ده که یاقوت از فروغ خور
سفرجل رنگ بود اول که آخر گشت رمانی .
خاقانی .

- یاقوت روان ؛ کنایه از اشک خونین . (برهان ).
- || کنایه از شراب لعلی . (از حاشیه  برهان ) :
بیار آن می که پنداری روان یاقوت نابستی
و یا چون برکشیده تیغ پیش آفتابستی .
رودکی .

می اندر خم همی گوید که یاقوت روان گشتم
درخت ارغوان بشکفت و من چون ارغوان گشتم .
فرخی .

ساقی بده آن کوزه  یاقوت روان را
یاقوت چه باشد بده آن قوت روان را.
سعدی .

- یاقوت زرد ؛ یکی از اقسام زبرجد است که به آن زبرجد هندی نیز گویند . و رجوع به زبرجد شود.
- || یکی از سنگهای آذرین است که جزء کانیهای فرعی سنگهای آذرین اسید محسوب میشود و ترکیب شیمیایی آن سیلیکات زیرکونیوم (Zr SiO4) می باشد. سختی آن 7/5 است و وزن مخصوصش بین 4 تا 4/7 است و سیستم تبلور آن سیستم کوآدراتیک و رنگ آن بیشتر نارنجی متمایل به زرد می باشد و چنانچه نارنجی پررنگ باشد آن را یاقوت قرمز نیز گویند. (فرهنگ فارسی معین ). بسراق که در هند بکهراج گویند. (غیاث ) :
تو گفتی که بر گنبد لاجورد
بگسترد خورشید یاقوت زرد.
فردوسی .

همه روی گیتی شب لاجورد
از آن شمع گشتی چو یاقوت زرد.
فردوسی .

یکی کوه دید ازبرش لاجورد
یکی خانه بر سر ز یاقوت زرد.
فردوسی .

یکی جام دیگر بد از لاجورد
نشانده در او شصت یاقوت زرد.
فردوسی .

بیاورد جامی ز یاقوت زرد
پر از شکر و پست با آب سرد.
فردوسی .

چو بدرید گوهر یکایک بخورد
همان در خوشاب و یاقوت زرد.
فردوسی .

لوح یاقوت زرد گشت بباغ
بر درختان صحیفه  مینا.
فرخی .

نظم مرا چو نظم دگر کس مدان از آنک
یاقوت زرد نیکو ماند به کهربا.
مسعودسعد.

- || کنایه از آفتاب :
دگر روز چون گنبد لاجورد
برآورد و بنمود یاقوت زرد.
فردوسی .

- یاقوت زیتی ؛ از انواع اشباه یاقوت است . رجوع به یاقوت کرکند در همین ترکیبات شود.
- یاقوت سربسته ؛ کنایه از دهن معشوق . (برهان ) (آنندراج ).
- || کنایه از لبهای خاموش . (برهان ).
- یاقوت سرخ ؛ گونه ای یاقوت که دارای رنگ قرمز شفاف خوشرنگی است و نادرتر و پربهاتر از سایر اقسام یاقوتهاست و بالاخص در تشکیلات آتشفشانی قدیمی تبت و هندوستان پیدا میشود. یاقوت آتشی . یاقوت ناروان . یاقوت رمانی . یاقوت بهرمانی . کبریت . (منتهی الارب ). بهرمان . (صحاح الفرس ). بهرمان . بیرمان . بهرامن . بهرمن :
بزرگان جهان چون گردبندن
تو چون یاقوت سرخ اندر میانه .
رودکی .

ز یاقوت سرخ از برش ده نگین
به فرمانبران داد و کرد آفرین .
فردوسی .

ز یاقوت سرخ است چرخ کبود
نه از باد و آب و نه از گرد و دود.
فردوسی .

بنگر که این غریژن پوشیده
یاقوت سرخ و عنبر سارا شد.
ناصرخسرو.

گلبن ز خون دیده  من شربتی بخورد
آورد شاخ او همه یاقوت سرخ بار.
معزی .

خون از دل چو سنگ برآور که مرد طور
یاقوت سرخ معرفت از کان طور یافت .
عطار.

خشتی از فیروزه دارد خشتی از یاقوت سرخ
همچو قصر خسرو خوش خلق نیکوکار گل .
کاتبی (از تذکره  دولتشاه ص 385).

- || کنایه از اشک خونین است :
تاجی شده ست روی من از بس که تو بر او
یاقوت سرخ پاشی و بیجاده گستری .
فرخی .

- یاقوت سرندیب ؛ جواهرشناسان برآنند که بهترین یاقوت آن است که از کوه سرندیب هند به دست آیدو بهترین آن سرخ بهرمانی . سپس گلی ، آنگاه رمانی است و اگر بهرمانی بوزن نیم مثقال باشد بهای آن پنجهزاردینار است و نگینی که به نام کوه موسوم بود و دو مثقال وزن داشت صد هزار دینار تقویم شد و منصور آن را به چهل هزار دینار خرید. مقتدر از ابن الجصاص پرسید برتری یاقوت را چگونه توان شناخت ؟ گفت ای امیرالمومنین به نیکی و صفای آن در چشم و رزانت آن در دست و سردی آن در دهان و مقاومت در برابر آتش و کند شدن سوهان از آن . مقتدر سخن او را بپسندید. (از ثمار القلوب ص 424). و رجوع به الجماهر بیرونی ص 42 و 38 و رحله  ابن بطوطه ج 2 ص 138 شود.
- یاقوت سمانجونی ؛ نوعی از یاقوت : فوجه بخاتم فصه یاقوت سمانجونی و وجه معه بصلة. (الراضی ص 31). رجوع به یاقوت آسمانجونی شود.
- یاقوت سیلانی ؛ نوعی از یاقوت که از سیلان خیزد :
شد سرشک لاله گون سرمایه  رفتن مرا
دارم از یاقوت سیلانی به دامن ارمغان .
شفیع اثر (از آنندراج ).

اشک خونین دلم دارد تماشای دگر
هست این یاقوت سیلانی ز دریای دگر.
زکی ندیم (از آنندراج ).

- یاقوت طاوسی ؛ یاقوت زرد. رجوع به یاقوت زرد در همین ترکیبات شود.
- یاقوت فستقی (پسته ای ) ؛ از انواع اشباه یاقوت است . رجوع به یاقوت کرکهن و کرکند در همین ترکیبات شود.
- یاقوت قدح ؛ کنایه از شراب سرخ یا شرابی که در قدح یاقوت ریخته باشند و از این جهت سرخ بنماید :
یاد باد آنکه چو یاقوت قدح خنده زدی
در میان من و لعل تو حکایتها بود.
حافظ (از آنندراج ).

- یاقوت کبود ؛ یاقوت ازرق .
- || یاقوت لاجوردی . رجوع به یاقوت لاجوردی در همین ترکیبات و قاموس کتاب مقدس شود.
- یاقوت کحلی ؛ از انواع یاقوت . رجوع به الجماهر ص 43 و یاقوت اسود در همین ترکیبات شود.
- یاقوت کرکند ؛از انواع اشباه یاقوت است : و از اصناف کرکند و کرکهن زرد و فستقی و زیتی و خلوقی است . (از الجماهر بیرونی ص 7).
- یاقوت کرکهن ؛ از انواع اشباه یاقوت است : و از اصناف کرکهن اصفر و فستقی و زیتی و خلوقی است . (از الجماهر ص 76). و رجوع به همین کتاب شود.
- یاقوت گربز ؛ یاقوت جربز. یکی از انواع اشباه یاقوت است . رجوع به الجماهر بیرونی ص 51 شود.
- یاقوت گرگانی ؛ نوعی یاقوت که معدن آن در نواحی شهر گرگان واقع است . (آنندراج ).
- یاقوت گلناری ؛ یاقوت جلناری . رجوع به یاقوت جلناری در همین ترکیبات شود.
- یاقوت لاجوردی ؛ یکی از گونه های یاقوت که دارای رنگ آبی است . یاقوت کبود.
- یاقوت لحمی ؛ از انواع یاقوت است . ابوریحان گوید قیمت یک مثقال آن صد دینار است . (از الجماهر ص 5).
- یاقوت مذاب ؛کنایه از شراب لعلی . (برهان ) (آنندراج ). شعرا آن رامشبه به شراب قرار دهند :
دولت میر قوی باد و تن میر قوی
بر کف میر می سرخ چو یاقوت مذاب .
فرخی .

خون خصم و آب رز در خنجر و در ساغرت
همچو در مینا و لولو لعل و یاقوت مذاب .
معزی .

- || کنایه از اشک خونی . (برهان ) (آنندراج ) :
جزع گوهربارم از سودای لعلت داشته
آستانت را به یاقوت مذاب آراسته .
زین الدین سجزی (از لباب الالباب ج 1 ص 256).

- || کنایه از خون . (برهان ) (آنندراج ).
- یاقوت مشمشی ؛ نوعی از یاقوت . رجوع به الجماهر بیرونی ص 74 شود.
- یاقوت مورد ؛ گفته اند بهترین یاقوت بعد از انواع احمر، یاقوت مورد اصفر و پس اکهب است . (از الجماهر بیرونی ص 74).
- یاقوت میدان دار ؛ آن یاقوت که پهن باشد و سطحه  آن مستوی و هموار بود. (غیاث ) (آنندراج ).
- یاقوت ناروان ؛ یاقوت رمانی را گویند آن نوعی است از یاقوت . (برهان ) (آنندراج ).
- یاقوت وردی ؛ نوعی از یاقوت . قیمت یک مثقال آن قریب صد دینار است ... و بزرگترین قطعه از این را که ما دیده ایم سی مثقال وزن داشت . (از الجماهر ص 50).
|| به استعارت ، لب معشوقه نیز مراد بود. (شرفنامه منیری ). مجازاً به معنی لب آمده و شاعران از آن گاه به دو یاقوت و گاه به یاقوت شکربار تعبیر کرده اند :
همی تا کند شاعر اندر ستایش
لب دوست را نام یاقوت و شکر.
فرخی .

ای کاش که قوت من بودی ز دو یاقوتش
تا بر سر او چشمم یاقوت نشانستی .
معزی .

هست شکربار یاقوت توای عیار یار
نیست کس را نزد آن یاقوت شکربار بار.
معزی .

بهاری کز دورخسارش همی شمس و قمر خیزد
نگاری کز دو یاقوتش همی شهد و شکر خیزد.
معزی .

آنکه چون بیند که جانم را به قوت آمد نیاز
قوت جان من ز دو یاقوت جان پرور دهد.
معزی .

آنکه در یاقوت مشک آگین او شکر سرشت
قوت عشاق اندر آن یاقوت مشک آگین نهاد.
معزی .

بر لولو خوشاب ز یاقوت زدی قفل
وز غالیه زنجیرنهادی بقمر بر.
معزی .

بگریم تا مرا بینی سلیمان نگین رفته
بخندی تا ز یاقوتت سلیمان را نگین خیزد.
خاقانی .

بیدلان را حسرت یاقوت شکربار تو
عارض از خون جگرهای کباب آراسته .
زین الدین سجزی .

ای روی تو شمع بت پرستان
یاقوت تو قوت تنگدستان .
عطار.

هاروت تو چاه ساز سحر است
یاقوت تو مایه بخش جان است .
عطار.

|| نوعی از پلاو است که برنج آن سرخ باشد. (غیاث ) (آنندراج ). || نزد صوفیه عبارت است از نفس کلی بواسطه  امتزاج نوریت او بظلمت تعلق جسم . کذا فی لطائف اللغات . (کشاف اصطلاحات الفنون ).
- پرده  یاقوت ؛ نوایی از موسیقی . (فرهنگ فارسی معین ).
////////////
یاقوت سرخ یا به اختصار یاقوت نوع سرخ‌رنگ کوراندوم است که بعد از الماس سخت‌ترین کانی‌ها محسوب می‌شود. کوراندوم از کانی‌های سنگ‌های آذرین است و نوعی آلومین (اکسید آلومینیوم) محسوب می‌شود که ممکن است حاوی مقدار کمی ناخالصی از عناصری همچون تیتانیوم، مس، منگنز، کروم و آهن آغشته شود. وجود این ناخالصی‌ها باعث ایجاد رنگ‌های مختلف مانند آبی، زرد، بنفش، صورتی، نارنجی، و سرخ در کوراندوم می‌شود. کوراندوم‌هایی که رنگی به‌جز سرخ و صورتی داشته باشند یاقوت کبود نامیده می‌شوند و کوراندوم‌های سرخ‌رنگ و صورتی با نام یاقوت سرخ شناخته می‌شوند.

بیشتر یاقوت جهان در کشورهای میانمار، سری‌لانکا، کنیا، ماداگاسکار و تایلند قرار دارد و مرغوبترین آن‌ها در دره موگوک در میانمار یافت می‌شود.

ریشه نهایی این واژه از یونانی باستان huakinthos است که یک بار از عربی به صورت «یاقوت» و یک بار از فارسی میانه به صورت «یاکَند» وارد فارسی شده است.

باور پیشینیان[ویرایش]
بر پایه باور و پیشینیان همه گوهرها در آتش می‌گدازد بجز یاقوت رُمّانی. محمد بن محمود همدانی در کتاب عجایب‌نامه درباره یاقوت می‌گوید:

«طبع وی گرم و خشک است، به درجه رابع. هر که با خود دارد از طاعون ایمن بُوَد. یاقوت از زر و سرب سنگی‌تر بُوَد. معدن وی کوه رُهون است به سَرَندیب(سریلانکا) که آدم به آن فروآمد، و در میان دریاست. هر که یاقوت با خود دارد، خون در تن وی صافی کند و از خُمود و سکته و صرع ایمن بود.»

نگارخانه[ویرایش]
Ruby cristal.jpg

Ruby gem.JPG

Ruby and diamond bracelet.jpg
منابع[ویرایش]
          در ویکی‌انبار پرونده‌هایی درباره یاقوت سرخ موجود است.
ویکی‌پدیای انگلیسی
همدانی، محمد ابن محمود، عجایب‌نامه، ویرایش متن: جعفر مدرس صادقی، تهران: نشر مرکز ۱۳۷۵خ، ص۳۹۲
///////////
قس یاقوت در عربی:
الياقوت حجر كريم أحمر اللون. ويختلف الياقوت من لونه الأحمر إلى اللون الأحمر الفاتح اللون وهو ينتمي إلى معدن الكوروند والذي هو عبارة عن أكسيد الألومنيوم. ينتج اللون الأحمر بشكل أساسي من وجود مادة الكروم.
محتويات  [أظهر]
التسمية[عدل]
تم اشتقاق اسم الياقوت باللغة الإنجليزية (بالإنجليزية: Ruby) من الكلمة (باللاتينية: ruber) والتي تعني اللون الأحمر باللغة اللاتينية. والياقوتة الطبيعية نادرة الوجود، لكن الياقوت الاصطناعي يكون سعره رخيص نسبياً، وهناك أنواع أخرى من الأحجار ذات الجودة تحوي أكسيد الألمونيوم وهي من الياقوت. وتعتبر واحدا من الأحجار الأربعة الثمينة مع الياقوت الأزرق والزمرد والألماس[1] يستخرج الياقوت من المناجم في أفريقيا وآسيا وأستراليا وغرين لاند ومدغشقر ونورث كارولاينا. وغالبا ما توجد في ميانمار (بورما)، وسري لانكا، وكينيا، ومدغشقر، وكمبوديا، ولكن أيضا في دول أمريكا مثل مونتانا وكارولينا الشمالية وكارولينا الجنوبية. وبلدة موغوك في أعلى الوادي في ميانمار قد تنتج أحسن الياقوت ولكن، في السنوات الأخيرة، فان عددا قليلا جدا من النوع الجيد من الياقوت قد وجد هناك. واللون الفريد في الياقوت المستخرج من ميانمار (بورما) وصف بانه "دم الحمام". وهو معروف في التجارة "موغوك" الياقوت. وفي وسط ميانمار منطقة مونغ تنتج أيضا الياقوت. والياقوت في عام 2002 كان يوجد في منطقة نهر واسيغيس كينيا. سبينيلس توجد أحيانا مع الياقوت في نفس الصخور وخطأ الياقوت. لكن الغرامه الأحمر سبينيلس ان نقترب الياقوتة متوسط القيمة. الياقوت له قسوة من 9.0 في موهز اسع من المعادن صلابة. وقد استخدمت بلورة ياقوت مصنَعة لإنتاج أول ليزر. تتم معالجة الياقوت حرارياً في درجة حرارة تقرب من 1800 °C (3300 °F).[2].[3]
///////////
قس یاقوت در آذری:
Yaqut (lat. rubens, rubinus — qırmızı) — dəyərli mineral daş. Oksidlər sinfinə aiddir. Qədim dövrlərdə ləl, yaxont adlanırdı.
///////////
قس میرا دلیما در باسای اندونزی:
Mirah delimamerah delima, atau batu rubi adalah batu permata berwarna merah yang dapat bervariasi antara merah muda hingga merah darah dan merupakan salah satu jenis dari mineral korundum (aluminium oksida). Warnanya terutama disebabkan oleh kromium. Namanya berasal dari buah delima yang isinya berwarna merah. Rubi alami sangat jarang, tetapi rubi buatan dapat difabrikasi dengan cukup murah. Rubi dianggap merupakan salah satu dari empat batu berharga bersama dengan safirzamrud, dan intan.
Harga batu rubi terutama ditentukan oleh warna. Warna merah paling berkilau dan paling bernilai dapat berharga sangat tinggi melampaui rubi lain dengan mutu yang sama. Setelah warna, berikutnya adalah kejernihan: batu yang jernih menandakan harga tinggi.
/////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
/////////////////
قس یاقووت در کردی سورانی:
یاقووت بەردێکی بەھادارە کە دوو ڕەنگی سوور و سووری کاڵی هەیە. سوورە کاڵەکەی سەر بە کانزای کۆرۆندە کە پێکھاتووە لە ئۆکسیدی ئەلەمنیۆم. سەرچاوەی ڕەنگە سوورەکەی دەگەرێتەوە بۆ بوونی ماددەی کڕۆم تێیدا.
//////////////
قس یُقوت در ازبکی:
Yoqut — mineral, tarkibida oz miqdorda (2% gacha) xrom ionlari (СгЗ+) boʻlgan korund (A12O3)ning qizil rangli turi. Rangi och pushtidan toʻq qizilgacha. Birinchi toifali qimmatbaho toshlar turkumiga mansub. Shimoliy Myanmaning yoqut konlari qadimdan maʼlum boʻlib, Oʻrta Osiyo va Yevropaga ham shu yerdan keltirilgan. Badaxshondagi yoqut koni juda mashhur boʻlgan. 18asrda Oʻrta va Janubiy Uraldagi sochmalarda ham topilgan. Eng katta konlari Myanma, TailandShri Lankada. Yoqutning yirik shaffof xillari sunʼiy yoʻl bilan olinadi. Sunʼiy yoqut soat mexanizmlari, kvant elektronikasi hamda zargarlikda ishlatiladi.[1]
/////////////
قس یاقوت در پنجابی:
یاقوت اک گلابی توں رتے رنگ دا پتھر اے۔
//////////
قس یاقوت در پشتو:
ياقوت (په انگرېزي: Ruby) د کوروند یوه سره یا گلابي قیمتي ډبره ده چی د اکسید آلومینیوم Al2O3 او کروم Cr څخه جوړ شوي دي. ياقوتونه په آسيا، آفريقا او آسټراليا کی استخراج کېږي.
///////////
قس یاقوت در تاجیکی:
Ёқут (арабӣياقوتсанги қиматбаҳои конӣ, ки ба рангҳои сурхзардкабуд ва сафед вомехӯрад ва дар оташнобуд намешавад; ёқути сурх навъи сурхранг ва шаффофи ёқут, ки баъд аз алмос беҳтарин санги қиматбаҳо ҳисоб мешавад ва дар заргарӣ мавриди истифода қарор мегирад.[1]
///////////
قس یاقوت در ترکی استانبولی:
Yakuterime noktası 2050 °C olan değerli bir taştır. Kırmızının çeşitli tonlarında olabilmaktedir. Yakuta kırmızı rengini veren içindeki krom elementidir.
Yakut, ilk lazer yapımında kullanılmıştır. Sanılanın aksine, yakutla lazer yapımı çok kolay olmamıştır. Zorluğun başlıca sebebi yakutun üç enerji seviyesine sahip olmasıdır.
Doğal olmayan yakutlar da bulunmaktadır. Sentetik olarak yapılanları ucuza maledilebilmektedir.
Yakutun sertliği 9.0'dır. Diğer bütün doğal değerli taşlar içinde daha sert olan tek taş elmastır.
Yakut doğal halde gösterişsiz hatta mat olarak bulunur. Zoisit kayaçları içinde kırmızımsı mor olarak bulunan taşlarda yakuttur. Temiz bir yakut'un karatı 6000 dolar civarındadır. Nadir bulunduğundan ve sertliği sayesinde çok aranan taştır.
/////////////
قس یاقوت در اردو
//////////
قس قىزىل ياقۇت در اویغوری
///////////////
Ruby
From Wikipedia, the free encyclopedia
This article is about the mineral or gem. For other uses, see Ruby (disambiguation).
Ruby
Ruby - Winza, Tanzania.jpg
Natural ruby crystals from WinzaTanzania
General
Category
Oxide mineral variety
Formula
(repeating unit)
aluminium oxide with chromium, Al2O3:Cr
Hexagonal scalenohedral (3m)
H-M symbol: (3 2/m)
R3c[1]
Identification
Color
Near colorless through pink through all shades of red to a deep crimson
Terminated tabular hexagonal prisms.
No true cleavage
Conchoidal, splintery
Brittle
Mohs scalehardness
9.0
Subadamantine, vitreous, pearly (on partings)
white
transparent, translucent
3.97 – 4.05
Optical properties
Uniaxial -
nω=1.768–1.772
nε=1.760–1.763
0.008
Strong: purplish-red – orangy-red
0.018
red under longwave
References
ruby is a pink to blood-red colored gemstone, a variety of the mineral corundum (aluminium oxide). Other varieties of gem-quality corundum are called sapphires. Ruby is one of the traditional cardinal gems, together with amethystsapphireemerald, and diamond.[3] They word ruby comes from ruberLatin for red. The color of a ruby is due to the element chromium.
The quality of a ruby is determined by its color, cut, and clarity, which, along with carat weight, affect its value. The brightest and most valuable shade of red called blood-red or pigeon blood, commands a large premium over other rubies of similar quality. After color follows clarity: similar to diamonds, a clear stone will command a premium, but a ruby without any needle-like rutileinclusions may indicate that the stone has been treated. Ruby is the traditional birthstone for July and is usually more pink than garnet, although some rhodolite garnets have a similar pinkish hue to most rubies. The world's most expensive ruby is the Sunrise Ruby.
&&&&&&&
کرکرهن
بفتح دو کاف و سکون دو راء مهمله و فتح ها و نون لغت بربری است
ماهیت آن
بیخی است باریک شبیه بسنبل رومی و بسیار سرخ در جمیع افعال مانند عاقر قرحا و لهذا بعضی آن را عاقر قرحا دانسته اند و غیر آنست و بعضی کفته اند بیخی است باریک بغلظت شاخ ریحان شبیه به بسفایج در شکل و رنک و سیاهی این از ان کمتر
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
جهت فالج و امراض عصب نافع و جمعی آن را فاوانیا دانسته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
کرکرهن . [ ک َ ک َ هََ ] (اِ) به لغت بربری دوایی است که آن را عاقرقرحا خوانند و آن بیخ طرخون رومی است . (برهان ) (آنندراج ). کرکرهان . قرقرهان . به سریانی کُرکُرهان . آککرا. (فرهنگ فارسی معین ). بیخی است شبیه به سنبل رومی و از آن سرختر و در جمیع افعال مانند عاقرقرحاست و از این جهت نزد بعضی اسم عاقرقرحاست نه دوای دیگر و نزد جمعی فاوانیاست . (تحفه ). رجوع به عاقرقرحا و مترادفات کلمه شود.
|| عاقرقرحا. [ ق ِ ق َ ] (معرب ، اِ) نباتی است که در دمشق عود القرح خوانند و به یونانی فوریون و به شیرازی اکر. و نیکوترین او آن بود که تیز و محرق بود و زبان را به غایت بسوزاند و فربه بود و طاهر و غلیظ و چون بشکند اندرون وی سپید بود و آن بیخ طرخون رومی است و گویند جبلی است و طبیعت آن گرم و خشک بود در سیم و چون سحق کنند و با زیت بر بدن مسح کنند عرق براند و استرخاء اعضاء و مزاج رانافع بود و منع تولد کزاز بکند و سده مصفاة بگشاید و بلغم که در معده بود زائل کند و چون در دندان گیرند درد دندان که از سردی بود ساکن گرداند و چون با سرکه پزند و بدان مضمضه کنند سودمند بود جهت درد دندان و موافق اعضائی بود که سردی بر وی غلبه کرده باشد وحس آن باطل شده باشد از حرکت و مفلوج و مصروع را نافع بود. (از اختیارات بدیعی ). بیخ طرخون را عاقرقرحاگویند و باز در صیدنه است که ارجانی گوید: عاقرقرحاگرم و خشک است در سه درجه و درد دندان را که ماده  آن از سردی بود رفع کند و دمیدگی دهان را سود دارد چون از رطوبت باشد و اگر با زیت سوده شود و پیش از نوبت بر اندامها مالیده آید لرزه را که در تبهاء نوبت باشد دفع کند. (از ترجمه  صیدنه  ابوریحان ). و آن مقوی باه مبرد و مسهل است . و رجوع به نزهة القلوب و غیاث اللغات و تحفه  حکیم مومن و اقرب الموارد شود.
/////////////
عاقرقرحا(ریشه ترخون کوهی)
عاقرقرحا، ریشه ترخون کوهی، اکرکرا
Anacyclus pyrethrum
نباتی است کثیرالوجود در مغرب و هند در شاخ و برگ و گل شبیه به بابونه کبیر سفید گل، مگر آنکه شاخه‌های عاقرقرحا مرغب و مفروش به روی و زمین و شاخه‌های آن بسیار از یک بیخ رسته و بر سر شاخه‌های آن قبه‌های مستدیر به شکل بابونه و گل آن تمام زرد به خلاف بابونه که شاخه‌های آن ایستاده و برگ‌های آن سفید و بیخ آن طولانی به قدر یک شبر و به سطبری انگشتی و تند و تیز و سوزنده می‌باشد(گویند بیخ طرخون رومی یا کوهی است). مستعمل بیخ آن است و قوت آن تا هفت سال باقی می‌ماند.
طبیعت آن در آخر سوم تا اوایل چهارم گرم و خشک و شامی آن در سوم و بعضی گمان کرده‌اند که بارد است
خواص: باز کننده گرفتگی های مجاری و پاک کننده مواد اضافی دماغی و پاک کننده بلغم است
در معالجه امراضی نظیر لقوه و فلج و رعشه و کزاز و سستی و لکنت زبان و سینه درد و دندان درد و درد مفاصل و سیاتیک و استسقاء و تقویت باء سرد مزاجان و اسهال و مدر(بول- حیض- شیر- عرق) و تب های موذی به کار برده می شود و معالج است
ضماد آن و بالنتیجه مالیدنش برای امراض سرد مفاصل و عصب و دهان و سینه نافع و در ترکیب با روغن زیتون برای کزاز و سستی استخوان و درد عضلات مزمن مفید و نشستن در جوشانده آن برای اعضا بی حس شده مؤثر است. گرد آن باعث گرم دشن دماغ و جلوگیری از ریزش آب بینی و صرع که از خلط غلیظ به وجود آمده باشد نافع است. جویدن آن مخصوصاً با مصطکی باز کنکنده گرفتگی های بینی و دماغی است و انفیه آن با روغن گل جهت درد شقیقه و سردرد شدید بلغمی مفید و مؤثر است. خیسانده آن در سرکه اگردر زیر دندان  گذارند درد آن را تسکین می دهد و هر گاه آن را بجوند یا زیر زبان قرار دهند رطوبت ها را جمع می آورد و لکن زبان را رفع می کند. جوشانده آن اگر در دهان نگه  دارند موجب استحکام دندان لق می شود. در ترکیب با سایر ادویه و رعایت رستورات مناسب در معالجه خناق و سستی زبان تعریق و صرع اطفال و پاک کننده سینه درد و سرفه کهنه سرد و برودت و بلغم اضافی معده است. برای ریه مضر و مصلح آن کتیرا و مویز است
مقدار خورا ک تجویز شده تا یک درم می باشد
افعال و خواص دیگر آن: مفتح سدد و پاک کننده فضول دماغی و آلات آن و جلادهنده بلغم و جهت لقوه[1] و فالج و رعشه و کزاز و سست شدن و لکنت زبان و درد سینه و دندان و مفاصل و عرق النساء و استسقاء و تقویت باه مبرودین و اسهال بلغم و ادرار بول و حیض و شیر و عرق و نگاهداشتن و غیرها . ضماد او طلا نافع است. مالیدن آن با روغن زیت جهت کزاز و سست شدن و استرخای[2] مزمن و اعضای بیحس شده و به دستور جلوس در طبیخ آن ذرور[3] و دلوک[4] آن بر یافوخ[5] باعث گرم شدن دماغ و مانع توالی نزلات و صرع حادث از خلط غلیظ نافع و به دستور جویدن آن خصوصاً با مصطکی و یا زفت و نفوخ[6] آن در بینی مفتح سده مصفات[7] و بینی و سعوط[8] آن با روغن گل جهت شقیقه و صداع شدید بلغمی و چون در سرکه بخیسانند و در زیر دندان که درد می کند گذارند درد آن را تسکین دهد و چون بخایند و یا به زیر زبان بپاشند جلب رطوبات نماید و لکنت را زایل سازد و چون طبیخ آن در دهان نگاهدارنده دندان متحرک را مستحکم گرداند و تعلیق عاقر قرحا به تنهایی و یا با فاوانیا جهت صرع اطفال نافع است.

[1] کج شدن روی که بیمار نتواند یکی از دو چشم را فروبندد
[2] سست شدن
[3] داروی خشک سوده و کوفته پراکندنی و پاشیدنی در چشم و قروح و جراحت
[4] هر چه بر خویشتن مالند
[5] محل التقای استخوان موخر سر
[6] ادویه خشک که دربینی دمند
[7] آنچه که به ان چیزی صاف کنند و بپالایند
[8] دارو به بینی ریختن
منبع
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
کلید واژگان
مدر درد مفاصل تب لکنت زبان عاقرقرحا
///////////
عاقرقرحا،[پانویس ۱] (نام علمی: Anacyclus Pyrethrum DC )گیاهی است از خانواده Compositae تیره فرعی Radiae .[۱]

مشخصات[ویرایش]
عاقرقرها گیاهی است علفی و چند ساله که بلندی ساقه اش به حدود ۲۰ سانتی‌متر می‌رسد. این گیاه شبیه بابونه می‌باشد. منشاء اصلی آن الجزیره و آفریقای شمالی بوده و از آنجا به نقاط گرم و معتدل زمین مانند آسیا و آفریقا راه یافته است. ریشه آن راست به طول ۲۵۲۰ سانتی‌متر و به ضخامت یک انگشت و با انشعابات زیادی است. این ریشه طعم سوزنی دارد. قسمت مورداستفاده این گیاه ریشه آن است که به صورت قطعاتی به اندازه۱۰۸ سانتی‌متر و قطر۵/. سانتی‌متر به بازار عرضه می شد. بوی آن معطر و محرک مخاط بینی و طعم آن تند، سوزنده و ناپسند است.

در بعضی منابع، بخاطر خواص بسیار نزدیک این گیاه با ریشه طرخون کوهی، این گیاه را به اشتباه با آن یکی دانسته‌اند. عاقرقرحا، گیاهی است علفی، کوتاه، که ارتفاع آن به یک وجب هم نمی‌رسد، جند ساله و شبیه بابونه. برگهای آن بریدگی‌های عمیق دارد و پوشیده از کرک است. گلهای آن در تابستان و در دو گونه روی ساقه ظاهر می‌شود.

گل‌های لوله‌ای زرد
گل‌های زبانه‌ای سفید[۲]
ترکیبات شیمیایی[ویرایش]
در این گیاه اسانس روغنی فرار پلی تورین[پانویس ۲] وجود دارد.[۳]

ریشه این گیاه داریا مقدار کمی تانن tannin، صمغ، اینولین و یک رزین قهوه‌ای به نام پله تونین pelletonin می‌باشد.

واژه‌نامه[ویرایش]
پرش به بالا Pellitory of Spain
پرش به بالا Pellitorine
پانویس[ویرایش]
پرش به بالا میر حیدر، معارف گیاهی (دوره ۸ جلدی)، ۵: ۱۲۸.
پرش به بالا میر حیدر، معارف گیاهی (دوره ۸ جلدی)، ۵: ۱۲۹.
پرش به بالا میر حیدر، معارف گیاهی (دوره ۸ جلدی)، ۵: ۱۲۹.
///////////
قس عاقرقرها در عربی:
عاقر قرحا أو القنيطسة[2][3] أو الغرديبية أو القنيطسة الغرديبية (باللاتينية: Anacyclus pyrethrum) (نسبة إلى نبات الغرديب (باللاتينية: Pyrethrum)) نوع نباتي يتبع جنس القنيطسة من الفصيلة النجمية.
محتويات  [أظهر]
أسماء أخرى[عدل]
من أسمائه الأخرى: قنطوس وعود القرح وعود العطاس وتاغنست وتيقنطيست وتاقندست تقنديشت في المغرب و تقنطس في الجزائر.
الوصف النباتي[عدل]
هو نبات مُعمر من الفصيلة المركبة (النجمية) شبيه بنبات البابونج. أغصانُه تكون مُلتصقة بالأرض في أولها، ثم ترتفع بعد ذلك. تنتهي الأغصان بأزهار كبيرة ذات بتلات بيضاء، أما وسط الزهرة فيكون أصفر اللون تزهر من شهر أبريل إلى شهر جوان. جذوره أسطوانية الشكل.
الموطن والانتشار[عدل]
ينتشر هذا النبات في الجزائر والمغرب الأقصى. من ارتفاع 400 متر إلى 3100 متر فوق سطح البحر. ولقد جُربت زراعته في بعض البلدان المتوسطية وكذا في جبال الهمالايا والهند.
الاستعمال[عدل]
الأجزاء المستعملة في الطب[عدل]
الجذور.
في الطب التقليدي[عدل]
يستعمل النبات في الطب التقليدي لعلاج ألم الأسنان، الروماتيزم، نزلات البرد.
في الطب الحديث[عدل]
توجد عدة مستحضرات طبية تدخل فيها جذور نبات القنطيس في تركيبها، وذلك لعلاج بعض أمراض الكلى، منشط للغدد اللعابية، مسكن لأوجاع الرأس والأسنان.
روابط خارجية[عدل]
  - ويكي أنواع
UniProt. "Anacyclus pyrethrum" (HTML). اطلع عليه بتاريخ 2008-06-16.
M. Grieve (1931). "Pellitory". A Modern Herbal. © Copyright Protected 1995-2008 Botanical.com. تمت أرشفته من الأصل في 9 July 2008. اطلع عليه بتاريخ 2008-06-16.
معرض الصور[عدل]

Var. depressus


نفس النبتة؛ الأزهار متفتحة.


Var. depressus، الأزهار غير متفتحة.
المراجع والمصادر[عدل]
^ مذكور في : القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض 2017.1 معرف القائمة الحمراء للأنواع المهددة بالانقراض: 202924 تاريخ الاطلاع: 10 يونيو 2017 العنوان : The IUCN Red List of Threatened Species 2017.1
^ أحمد عيسى بك، 1931. معجم أسماء النباتات. المطبعة الأميرية بالقاهرة. وزارة المعارف العمومية. الطبعة الأولى. ص 14.
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات. القنيطسة. تاريخ الولوج 27 آذار 2015.
كتاب "المعتمد في الأدوية المفردة" تأليف يوسف بن عمر بن رسول الغساني التركماني (توفى سنة 695 هجرية).
A guide to medicinal plants in North Africa-published by IUCN, 2005
///////////////
Anacyclus pyrethrum
From Wikipedia, the free encyclopedia
Anacyclus pyrethrum
Anacyclus pyrethrum - Köhler–s Medizinal-Pflanzen-011.jpg
Mount Atlas daisy
Kingdom:
Clade:
Clade:
Clade:
Order:
Family:
Genus:
Species:
A. pyrethrum
Anacyclus pyrethrum
(
L.Link
Anthemis pyrethrum L.
Anacyclus depressus Ball
Anacyclus freynii Willk.
Anacyclus officinarum Hayne
Sources: E+M,
[2] AFPD[3]
Anacyclus pyrethrum (pellitorySpanish chamomile, or Mount Atlas daisy) is a perennial herbmuch like chamomile in habitat and appearance. It is in a different family (Asteraceae) from the plants known as pellitory-of-the-wall (Parietaria officinalis) and spreading pellitory (Parietaria judaica).
It is found in North Africa, elsewhere in the Mediterranean region, in the Himalayas, in North India, and in Arabian countries.[citation needed]
It is popular as a food spice. It induces heat, tingling and redness when applied to the skin.
Although one might assume from the pyrethrum suffix that this plant may contain pyrethrins, it does not. The second part of the binomial name stems from the Ancient Greek name for the plant, πύρεθρον,[4] whereas the pyrethrins are named after Pyrethrum, used more recently for several plants of the genus Chrysanthemum, some of which do contain pyrethrins.[5]
Ayurveda (the ancient Indian medicine system) and Siddha (the medicine system from Tamil Nadu, a southern state of India) have uses for this plant root and it has been used for centuries as a medicine[citation needed]. It is called Akkal-Kara in Hindi, Akkal Kadha in Marathi, and Akkarakaaram (Tamil: அக்கரகாரம்). An oil is prepared by a method known as pit extraction (Tamil: குழி எண்ணெய்).
Extracts of Anacyclus pyrethrum have anabolic activity in mice and also increase testosterone in the animal model.[6][7][medical citation needed]
The variety depressus (sometimes considered a separate species, Anacyclus depressus), called mat daisy or Mount Atlas daisy, is grown as a spring-blooming, low-water ornamental.
Distribution[edit]
Native
Northern AfricaAlgeriaMorocco
Southwestern EuropeSpain
Sources: GRIN,[8] E+M,[2] AFPD[3]
References[edit]
1.   Jump up^ Rankou, H., Ouhammou, A., Taleb, M., Manzanilla, V. & Martin, G. (2015). "Anacyclus pyrethrum". The IUCN Red List of Threatened Species (2015). Retrieved 23 January 2016.
2.   Jump up to:a b Botanic Garden & Botanical Museum Berlin-Dahlem. "Details for: Anacyclus pyrethrum". Euro+Med PlantBase. Freie Universität Berlin. Retrieved 2008-06-16.
4.   Jump up^ A Greek-English Lexicon by Liddell/Scott/Jones (LSJ), entry πύρεθρον.
6.   Jump up^ "Archived copy". Archived from the original on 2011-10-03. Retrieved 2011-07-31.
7.   Jump up^ Sharma, Vikas; Boonen, Jente; Spiegeleer, Bart De; Dixit, V. K. (January 2013). "Androgenic and Spermatogenic Activity of Alkylamide-Rich Ethanol Solution Extract of DC". Phytotherapy Research. 27 (1): 99–106. PMID 22473789doi:10.1002/ptr.4697.
8.   Jump up^ Germplasm Resources Information Network (GRIN) (1994-08-23). "Taxon: Anacyclus pyrethrum (L.) Link". Taxonomy for Plants. USDAARS, National Genetic Resources Program, National Germplasm Resources Laboratory, Beltsville, Maryland. Retrieved 2008-06-16.
External links[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/12px-Commons-logo.svg.png Media related to Anacyclus pyrethrum at Wikimedia Commons https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/df/Wikispecies-logo.svg/14px-Wikispecies-logo.svg.png Data related to Anacyclus pyrethrum at Wikispecies
·        UniProt"Anacyclus pyrethrum". Retrieved 2008-06-16.
·        M. Grieve (1931). "Pellitory". A Modern Herbal. © Copyright Protected 1995-2008 Botanical.com. Archived from the original on 9 July 2008. Retrieved 2008-06-16.
·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/6/6b/Anacyclus_pyrethrum_depressus_habitus1.jpg/120px-Anacyclus_pyrethrum_depressus_habitus1.jpg
Var. depressus

·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/9/96/Anacyclus_pyrethrum_depressus_open.jpg/120px-Anacyclus_pyrethrum_depressus_open.jpg
same plant, flower detail

·         https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/f/fe/Anacyclus_pyrethrum_depressus_closed.jpg/120px-Anacyclus_pyrethrum_depressus_closed.jpg
Var. depressus, flowers closed
·         Anthemideae
·         Medicinal plants of Africa
·         Medicinal plants of Asia
·         Medicinal plants of Europe
·         Plants used in Ayurveda
//////////
&&&&&&&
کرکی
بضم کاف و سکون را و کسر کاف دوم و یا لغت عربی است بفارسی کلنک و بترکی درنا و بهندی کونج بضم کاف و سکون واو و خفای نون و جیم نامند
ماهیت آن
از جملۀ طیور بری است بلند پرواز و کنار آبها نیز می باشد بهترین آن آنست که باز آن را صید کرده باشد
طبیعت کوشت ان
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
مفتح سدد و مقوی بدن و محلل قولنج المضار دیر هضم و مولد خلط غلیظ مصلح آن آنست که یکدو روز بعد از ذبح بکذارند پس با سرکه و آب و نمک طبخ نمایند و ابازیر حارۀ نطیفه داخل کنند و بعد از ان حلوای قندی بخورند و حوصله یعنی چینه دان آن حابس اسهال و آشامیدن خشک سائیده آن با آب نخود مطبوخ جهت درد کرده و مثانه مجرب و مغز سر آن رافع شبکوری اکتحالا و با آب حلبه جهت تحلیل اورام ضماد او زهرۀ آن سعوطا سه روز با آب چغندر و بدستور سه روز تا یک هفته با آب مرزنجوش جهت لقوه مجرب بشرط آنکه در جانب مخالف در بینی کشند و در ان ایام روغن کردکان بیاشامند و بمالند و در جای تاریک بنشینند و بروشنی نکاه نکنند و اکتحال آن جهت رفع نزول آب و شبکوری و ناخنه و اثر آبله نافع و طلای آن جهت رفع برص و جرب متقرح قوی الاثر و سعوط مغز سر آن و زهرۀ آن از هریک یک قیراط با روغن زنبق رافع نسیان و سفیدی موی سر و ریش با تکرار عمل و در تقویت حافظه بیمثل و پیه آن را چون بکدازند و با سرکۀ عنصل بیاشامند چند روز پی هم صلابت طحال را زائل کرداند و چشم آن را چون خشک نموده سوده در چشم کشند بیخوابی آورد و خصیۀ آن را چون نمک سود نمایند و خشک کرده سوده با هموزن آن سرکین سوسمار و کف دریا و شکر درهم نموده در چشم کشند جهت رفع بیاض چشم مجرب کفته اند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
 کرکی . [ ک ُ ] (ع اِ) پرنده ای است که آن را کلنگ خوانند. اگر مغز سر کلنگ را در چشم کشندشبکوری را ببرد. (برهان ). کلنگ . ج ، کراکی . سعوط دماغ و تلخه  آن مخلوط به روغن زنبق عجیب است برای دفع نسیان و بسا است که بعد از سعوط چیزی را فراموش نکندو نیز سعوط تلخه  آن به آب چکندر لقوه را دور کند ونیز طلای تلخه  آن خارش و برص را نفع بخشد. (منتهی الارب ). پرنده ای است چون مرغابی کوتاه دم ، خاکستری رنگ ودر گونه قسمتهای سفید درخشان دارد. کم گوشت و سخت استخوان است . گاه در آب مسکن گیرد. ج ، کراکی . (از اقرب الموارد). بمعنی کلنگ است از جنس غاز و عربی است . (انجمن آرای ناصری ). ابوالقط. ابوعریان . ابوعیناء ابوالغیران . ابونعیم . ابوالهیصم . (یادداشت مولف ). به فارسی کلنگ و به ترکی دورنا نامند. (تحفه ) :
کنیزکان بگرد او کشیده صف
ز کرکی و نعامه و قطای او.
منوچهری .
///////////////
درنا یا کُلَنگ
پرنده‌ای است از خانواده درنایان (Gruidae). درنا نام‌های گوناگون و فراوانی دارد: «تُرنِه»، «بوتیمار»، «غم‌خورک»، «کُلنگ»، «کرکی» و «حواصیل». اینها تنها تعداد معدودی از نام‌های بی‌شمار این پرنده هستند.
http://www.gaskarat.com/wp-content/uploads/2016/04/16506.jpg
درناها پرندگانی بزرگ با پاهایی بلند و گردن و منقار دراز و دم کوتاه هستند که قد آنان تا یک متر و نیم می‌رسد. گونه‌های مختلف آنان، دارای رنگ‌هایی متفاوت هستند که معمولاً از سفید یا خاکستری تشکیل می‌شود. اما نمونه‌هایی رنگارنگ نیز در میان تیره‌های مختلف دیده می‌شود. درنای سیبری به هنگام بلوغ کاملاً سفیدرنگ با چهره‌ای سرخ است. برخی از آنان، شاهپرهای سیاه‌رنگی دارند که تنها به هنگام پرواز دیده می‌شوند.
درناها پرنده‌ای مهاجر هستند که تابستان‌ها را در سرزمین‌های سردسیر سیبری و دیگر نواحی سرد شمال شرقی فلات ایران سپری می‌کنند و در زمستان‌ها به سوی جنوب روی می‌آورند.
درنا با نام محلی کلنگ از پرندگان حمایت شده و شکار ممنوع ایران است، این پرنده در تالاب ها،چمنزارها و کشتزارها زیست می کندو به طور منظم هرساله در پارک ملی بوجاق دیده می شود. درنا در شالیزارهای اطراف تالاب امیرکلایه نیز مشاهده می شودو به صورت مهاجر عبوری در گیلان دیده می شود. در سالهای اخیر درناها به طور منظم از اواخر شهریور تا اوایل پاییز و بهار در زیستگاههای ذکرشده ،دیده می شوند و ممکن است در برخی از سالها در زمستان نیز در گیلان دیده شوند.
درناها مانند قوها، تنها یک بار در عمر خود جفت انتخاب می‌کنند و تمام عمر به یکدیگر وفادار می‌مانند. آنان در حال پرواز و در ارتفاعی بعید، رقص و معاشقه می‌کنند و تخم‌گذاری آنان در فصل گرما و در ناحیه سردسیر است.
درناها در اوایل فصل پاییز، کوچ بزرگ خود به سوی جنوب غربی را آغاز می‌کنند و در اواخر زمستان به شمال شرقی باز می‌گردند. طول مسیر کوچ، حدود پنج تا هفت هزار کیلومتر است کا با احتساب مسیر بازگشت به حدود ده تا چهارده هزار کیلومتر می‌رسد. آنان در دسته‌های چند ده تایی و گاه چند صد تایی بصورت دسته‌جمعی پرواز می‌کنند. آرایش آنان به هنگام پرواز یا به شکل یک خط ممتد و یک‌ستونی است و یا به شکل عدد هفت به صورتی که رأس آن در جلو و به سمت مسیر پرواز قرار دارد. در هر دو آرایش، یکی از درناها در مقام رهبر و راه‌بلد در پیشاپیش همه پرواز می‌کند. قطار درناها در ارتفاع بسیار بالایی حرکت می‌کنند و ایستگاه‌های استراحت آنان بسیار اندک است. آنان می‌توانند بطور شبانه‌روزی مدت مدیدی را یک‌نفس پرواز کنند. محل استراحت آنان در فلات ایران، معدودی دریاچه‌ها، تالاب‌ها و آبگیرهایی بوده است که در نواحی دورافتاده و بیرون از دسترس آدمی واقع باشد. چرا که درناها با وسواس زیادی از انسان و اقامتگاه‌های او دوری می‌کند و هرگز در پیرامون روستاها فرود نمی‌آیند.
درناها پرندگانی گوشه‌گیر، بی‌آزار، زیبا و دوست‌داشتنی‌اند که بطور دسته‌جمعی به هنگام پرواز آواز زیبایی می‌خوانند و در آسمان به رقص‌ و نمایش‌های موزون دو نفره می‌پردازند. آنان نه مزاحمتی برای مردم و کشتزارها ایجاد می‌کنند و نه چشمداشتی به مرحمت و کمک انسان‌ها دارند. از آدمی دوری می‌کنند و گفته شده که چنانچه به دلیل بیماری از قطار مهاجرت جا بمانند، بزودی از غصه دق می‌کنند و می‌میرند.
http://www.gaskarat.com/wp-content/uploads/2016/04/Sarus_Crane_Grus_antigone_at_Sultanpur_I_Picture_151.jpg
در سالیان اخیر، این پرندگان بشدت از سوی هم‌میهنان ما تهدید و کشتار می‌شوند. به همین خاطر درنای سفید سیبری، از سوی نهادهای بین‌المللی پرنده‌ای «بشدت در معرض خطر» معرفی شده و برنامه‌های حفاظتی گوناگونی در هفده کشور منطقه و از جمله ایران برای آنها اجرا می‌شود (بنگرید به پروژه حفاظت از درنای سیبری) . در ایران نیز تاکنون سه همایش بین‌المللی برای جلوگیری از انقراض آنان برگزار شده که آخرین آنها در اسفند سال گذشته بود. در زمینه حفاظت از درنای سفید می‌توان از کوشش‌های ارزنده خانم «الن توکلی» فعال و علاقه‌مند حفاظت از درنای سفید یاد کرد که «انجمن درنای سیبری» را در ایران بنیاد گذاشته است.
درناها برای انسان‌ها همواره موجوداتی احترام‌برانگیز و ارجمند بوده‌اند. تاجیکان جنوب ازبکستان و شمال افغانستان باور دارند که وقتی «ترنه»‌ها به بلخ می‌رسیدند، بخاطر مبارکی و فرخندگی «تاق نوبهار» هرگز از بالای آن نمی‌گذشتند و بلکه از زیر آن رد می‌شدند. (منظور نیایشگاه بلخ است که بعدها «مزار شریف» بجای آن ساخته شده است). مردم اعتقاد دارند که اگر درناها در ارتفاع پایین پرواز کنند، سالی پرباران و حاصلخیز در راه است و اگر در ارتفاع بالا پرواز کنند، سالی خشک و کم بارش پیش رو است.
در سیبری نیز باورهایی عمیق به درناها وجود دارد. درنا، نماد شهر سالاخوز در سیبری است. بسیاری از مردمان سیبری (از جمله اسکیموهای «هانتی») جامه‌ای به شکل درنا می‌پوشند و به هنگام جشن و شادمانی با همان جامه بر گرد آتش می‌رقصند. آنان درنا را نشانه و نماد خوشبختی می‌دانند و از همه مهم‌تر اینکه «پر» او را «دارویی شفابخش» برای زخم‌ها و دردها می‌دانند.
به این ترتیب، اگر خود را بجای مردمان باستانی ساکن ایران و به ویژه مردمان سیستان و زاولستان (به عنوان اصلی‌ترین باورمندان به سیمرغ در گزارش شاهنامه فردوسی) بگذاریم، درناها پرندگان بزرگ و سفیدی هستند که در دسته‌های پرشمار که از دور شبیه یک پرنده بسیار بزرگ‌ به دیده می‌آید، دو بار در سال از بالای سر آنان می‌گذرند، بدون آنکه مانند دیگر پرندگان در اینجا و آنجا فرود آیند. مسیر آنان از شمال شرقی به سوی جنوب غربی و برعکس است. آنان یکبار نوید فرارسیدن سرما و یکبار نوید فرارسیدن گرما را می‌آورند. آنان از جایی ناشناخته در پشت کوه‌های هندوکش در افغانستان امروزی بسوی دریاچه هامون می‌آیند و باز در پشت همان کوه‌ها ناپدید می‌شوند. آنان گهگاهی نیز بر فراز روستاها و ماندگاه‌های مردمان می‌چرخند.
http://www.gaskarat.com/wp-content/uploads/2016/04/Part-HKG-Hkg10238931-1-1-0.jpg
چنانکه می‌دانیم نام سیمرغ به معنا و برابر با «سی مرغ» نیست و این گونه‌ای تلطیف آوا و معناگذاری‌ متأخر است که از نام اوستایی «مِـرِغـو سَـئِـنَـه» (در پهلوی «سین مورو») گرفته شده است. «مرغو سئنه» در اوستا ظاهراً به معنای «مرغ چینی/ پرنده چینی» است. به نظر می‌آید که این نام به سبب مسیر کوچ پرنده که از سوی شمال شرقی (یعنی از «سَـئِـنَـه» =چین) و دگرباره به همان سو است، بر این پرنده نهاده شده باشد. به ویژه که نام کوه‌های هندوکش افغانستان نیز در زامیاد یشت و هوم یشت اوستا به گونه «اوپـائـیـری سَـئِـنَـه» (در پهلوی «اَپـورسِـن») به معنای «برتر از [پرش] شاهین یا سیمرغ» (دوستخواه، ص ۹۲۸) آمده است.
به نظر می‌آید که رنگ سفید درنا با رنگ سفید زال زر و سیمرغ و حتی زروان پیوندی داشته باشد و حتی گوشه‌گیری و انزوای درنا نیز در پیوند با خردمندی و دانایی سیمرغ باشد.
ناپدید شدن درناها در پشت کوه‌های اپورسن و بی‌خبری از آشیان آنان، با سیمرغی که در جایی ناشناخته و دور از دسترس در کوه‌ها آشیان دارد، شباهت دارد؛ همچنان که باور امروزی مردمان سیبری در شفابخش بودن پر درنا، شباهتی فراوان با سیمرغ شفابخش و درمانگر در اوستا و شاهنامه فردوسی و دیگر متون ایرانی دارد.
ویژگی سیمرغ در بهرام یشت اوستا (بند ۴۱) که به ابرهایی تشبیه شده است که «کوه‌ها را فرا می‌گیرند»، خواننده را به یاد دسته‌های بزرگ درناهای مهاجر می‌اندازد.
در مجموع به نظر می‌آید و می‌توان احتمال داد که خاستگاه باور به سیمرغ یا مرغوسئنه، یکی از تیره‌ها و دسته‌های خانواده درازپایان و به ویژه درنای سفید سیبری بوده باشد. پرنده‌ای که شباهت‌های فراوان با باورهای در پیوند با سیمرغ دارد و هنوز هم در باور مردمان، پرنده‌ای گرامی و درمانگر شناخته می‌شود.
////////
دُرنا یا کُلَنگ[۱] پرنده‌ای است از خانواده درنایان (Gruidae).

درناها پرندگانی هستند بزرگ، با پاها و گردن دراز، دم نسبتاً کوتاه، بالهای دراز و منقاری بلند و کلفت، ظاهر شبیه لک‌لک، شاهپرهای ثانوی داخلی بالهای آنها خیلی بلند شده، روی دم را می‌پوشاند. در پرواز گردن وپاهای خودرا کشیده نگه می‌دارد. گله‌های آنها هنگام مهاجرت دریک خط به شکل هفت پرواز می‌کنند. نر وماده آنها همشکل هستند. روی زمین آشیانه می‌سازند. این پرنده را در هنگام پرواز می‌توان از مرغ ماهیخوار، حواصیل تشخیص داد. بزرگ‌ترین درنا در آمریکای شمالی بسر می‌برد. این پرنده حدود ۵/۱ طول دارد وبلندی قامتش از ۵/۱ تا ۲/۱ می‌باشد. بالهای گسترده‌اش از ۸/۱ تا ۲ متر است. بالهایش سفید باخط سیاه می‌باشد. درناها، زمستانها را در جاهای گرم وتابستانها را در نواحی سرد می‌گذرانند.
قس کرکی در عربی
الكركية
 (الاسم العلمي:Gruidae) هي فصيلة من الطيور تتبع رتبة الكركيات من طائفة الطيور[3].
محتويات
  [أظهر] 
أسر[عدل]
أجناس[عدل]

أنظر أيضاً[عدل]
مراجع[عدل]
1.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في : نظام معلومات تصنيفية متكاملة — وصلة : ITIS TSN — تاريخ الاطلاع: 19 سبتمبر 2013 العنوان : Integrated Taxonomic Information System — تاريخ النشر: 2006
2.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في : آي.أو.سي قائمة طيور العالم الإصدار 6.3 وصلة : ITIS TSN — العنوان : IOC World Bird List. Version 6.3 — https://dx.doi.org/10.14344/IOC.ML.6.3
3.      ^ موقع تاكسونوميكون (بالإنكليزية) Taxonomicon فصيلة الكركية تاريخ الولوج 31 أوكتوبر 2013
Pinicola enucleator.jpg

هذه بذرة مقالة عن طائر أو متعلقة بالطيور بحاجة للتوسيعشارك في تحريرها.
//////////////
قس دُرنالر در آذری:
Durnalar (lat. Gruidae) - durnakimilər dəstəsinə aid quş fəsiləsi.
دورنالار (اینگیلیسجهCrane (bird)، فارسجادرنا، آنادولو تورکجه‌سیTurnagiller، روسجاЖуравлиные، آلمانجا:Kranicheدۇرناکیمی‌لر دسته‌سینه عایید حئیوان نؤعو.
////////////
قس بورونگ جِنگ جانگ در باسای اندونزی:
Burung jenjang adalah nama untuk burung besar berparuh, berkaki dan berleher panjang dari familia GruidaeordoGruiformes. Berbeda dengan burung kuntul, burung jenjang terbang dengan leher yang diluruskan.
Burung jenjang merupakan burung yang setia seumur hidup terhadap pasangannya. Burung jenjang berkencan dengan pasangannya dengan mengeluarkan suara yang ribut sambil diiringi gerakan-gerakan seperti menari sehingga terkenal sebagai "dansa" burung jenjang.
Beberapa spesies burung jenjang merupakan burung migran ke tempat yang sangat jauh, sedangkan beberapa spesies yang hidup di iklim panas bukan merupakan burung migran. Burung jenjang hidup berkelompok dan jika jumlahnya cukup dapat membentuk kawanan yang besar.
Di Indonesia, burung jenjang terkenal berkat seni melipat kertas (origami). Lipatan kertas burung jenjang (orizuru) disebut tsuru, sesuai nama Jepang untuk burung ini, atau disebut lipatan kertas burung bangau.
//////////
قس در عبری با فیلترشکن!
//////////////
قس کورونگو در سواحلی:
Korongo hawa (pia mana) ni ndege wa familia ya Gruidae wenye domo fupi na jembamba kuliko lile la korongo wa familia ya CiconiidaeSpishi nyingi hufanya mikogo ya kubembeleza jike wakitoa sauti kubwa. Huugana kwa maishi yao yote. Spishi za nchi za halijoto wastani huhama kila mwaka kabla ya wakati wa baridi. Korongo hawa hupenda kuwa pamoja na huhama kwa makundi makubwa. Hula kila kitu kinachopatikana, kama panyawatambaaziamfibiaau samaki, hata nafaka na matunda madogo. Spishi za korongo zinatokea mabara yote ghairi ya Amerika ya Kusini.
///////////
قس تورنالر در ازبکی:
Turnalar (Gruidae) — turnasimonlar turkumi oilasi. 4 urugʻga birlashgan 15 turi mavjud. Yirik, oyoqlari va boʻyni uzun, qanotlari nisbatan keng . YevropaOsiyoShimoliy AmerikaAvstraliyada tarqalgan. Suvoldi yoki oʻta nam ekosistemalarda yashaydi. Mavsumiy migratsiya davrida qishlash joylariga katta gala boʻlib uchib ketadi. Uyasini yerga oʻsimliklardan yasaydi. 3—6 yoshida voyaga yetadi. Nasl uchun ikkala jins ham gʻamxoʻrlik qiladi. 2— 3 ta tuxum qoʻyib, 1 oyga yaqin bosadi. Bolalari 2—3 oy oʻtgach, uchirma boʻladi. Jufti doimiy, uzoq saqlanadi. Yosh qushlar otaonasi bilan qishlov joyiga uchib ketadi; bahorda uya qurish joylariga qaytib kelgandan soʻng alohida yashay boshlaydi. Oʻsimliklar urugʻikurtagi, mevasi, hasharotlar, mayda kemiruvchilarbaliqlarmollyuskalar va boshqa bilan oziklanadi. Oʻzbekistonda oq turna, kulrang turna va kichik turna uchib oʻtish davrida uchraydi. Jan. viloyatlarda kulrang turna qishlab ham qoladi. Oq turna Tabiatni muhofaza qilish xalqaro ittifoqi va Oʻzbekiston Respublikasi Qizil kitoblariga kiritilgan.
//////////
قس کونجان در پنجابی:
کونجاں پنچھیاں دا اک ٹبر اے ایہناں دی لمی تؤن تے لمیاں لتاں ہوندیاں نیں۔ ایہ وکھالے وج بگلے ورگیاں لگدیاں نیں پر اڈدیاں کونجاں دی تؤن لمی ریندی اے جد کے بگلیاں دی تؤن کٹھی ہوندی اے۔ ایہناں دیاں 4 جنساں تے 14 ونڈاں نیں۔ کونجاں انٹارکٹکا تے دکھنی امریکہ نوں چھڈ کے ہر تھاں تے ہوندیاں نیں۔
//////////////
قس قوڵینگ (ھەروەھاقوڵەنگ، قوڵنگ، قورنگ، قورینگ) پەلەوەریەکی قاچ و مل درێژە لە شێوەی حاجی لەق لەق. در کردی سورانی
/////////////
قس در تاتاری:
Чын торналар[1] (лат. Gruidae) — Торналылар (лат. Gruiformesтәртибенә кергән кошлар гаиләсе. 40-60 млн ел элек динозаврлар чоры азагы булган эоценда барлыкка килүләре исәпләнә. Тарихи ватанннары дип Америка кыйтгасысанала - аннан торналар башта Азия, аннары Африка һәм Австралияга күчәләр. Антарктида һәм Көньяк Америкадантыш киң таралганнар.
////////////
قس تورناگیلر در ترکی عثمانی:
Turnagiller (Gruidae), turnamsılar (Gruiformes) takımına ait bir kuş familyası.
Güney Amerika ve Antarktika hariç tüm dünyada yayılış gösterirler. Genellikle sazlık bölgelerde bulunurlar. Uzun bacaklı, uzun boyunlu kuşlardır. Tohumlarmeyveler ve küçük hayvanlarla beslenirler. Göç ederler. Gaga, boyun ve kanatlar uzun, kuyrukları kısadır. Birçok türde trakegöğüs kemiğinin içinde kıvrımlar yaparak rezonanslara neden olur ve bu yüzden sesleri kilometrelerce uzaklardan duyulabilir. Yuvalarını yere yaparlar ve içine genellikle iki yumurta bırakırlar.
//////////
قس کونج در اردو:
کونج ایک سائبیریائی پرندہ ہے جو سردیوں میں اپنی افزائش کے لیے سائبیریا کے یخ بستہ ماحول سے ہجرت کر کے پاکستان ہجرت کر کے آتا ہے مطلب یہ مقامی پنچھی نہیں بلکہ مہمان پنچھی ہے جو بعدازاں واپس سائبیریا لوٹ جاتا ہے کونج ایک خوبصورت اور شرمیلا پرندہ ہے ہجرت کے دوران یہ ایک جٹ ہو کر مسافت طے کرتے ہیں اور ایک قطار میں سفرکرتی ہیں جس کو ڈار کہاجاتا ہے اگر کوئی کونج ڈار سے بچھڑ جاتی ہے تو بین کرتی ہے اور آخر کار مر جاتی ہے جب کونج ڈار سے الگ ہوتی ہے تو اس کا مرنا طے ہو جاتا ہے کونج کے بارے میں کہا جاتا ہے کہ اس کی یاداشت کمزور ہوتی ہے بعض اوقات اپنےبچوں کو بھول جاتا ہے سرائیکی اور سندھی علاقوں میں اسے معصوم پرندہ سمجھا جاتا ہے سرائیکی اور سندھی ادب میں اس پرندہ کا تذکرہ ملتا ہے ماہیے اور شاعری میں بھی کونج ذکر ملتا ہے بے انتہا شکار موسمی تبدیلیوں اور افزائش کے لیے کمی ہوتی جگہ نے اس پرندہ کی بقا خطرہ تک پہنچ گئی ہے عجیب بات جب آسمان میں کونج کے غول اور ڈار نظر آئیں تو بچے چیخ چیخ کر کہتے ہیں کونج کونج سخی سرور دا پھیرا پائی ونج(سرائیکی) ترجمہ اردو: کونج کونج سخی سرور کا چکر لگا کر جاؤ حیرت انگیز بات ہے کہ وہ اڑتے اڑتے ایک قطار میں چکر لگاتی ہیں (آزمائش شرط ہے) وہ ایسا کیوں کرتی ہیں وجہ اور منطق معلوم نہیں ہو سکی کونج کے ڈاروں سے بھرے آسمان پر انہیں قطاروں میں چکر کاٹنے کا منظر بہت دلکش اور سحرانگیز ہوتا ہے ان کی رفتار ردھم اور انداز دل موہ لیتا ہے اب کونجیں مشکل سے نظر آتی ہیں کہاں تلاش کریں یہ منظر ماہیا اڑدی کونج آئ اے دھولا مل پو داڈھی مونج آئی اے گیت کا مصرع ڈار تو نکھڑی کونج دے وانگوں روواں تے کُر لاواں اتنی طاقت نئیں جتنی میں گل وچ سوچا پایاں
//////////
Crane (bird)
From Wikipedia, the free encyclopedia
Crane
Sarus Crane (Grus antigone) at Sultanpur I Picture 151.jpg
Sarus crane
(Antigone antigone)
Kingdom:
Phylum:
Class:
Order:
Family:
Gruidae
Vigors, 1825
Genera
See text
See also: Heron
Cranes are a family, Gruidae, of large, long-legged and long-necked birds in the group Gruiformes. There are fifteen species of crane in four genera. Unlike the similar-looking but unrelated herons, cranes fly with necks outstretched, not pulled back. Cranes live on all continents except Antarcticaand South America.
They are opportunistic feeders that change their diet according to the season and their own nutrient requirements. They eat a range of items from suitably sized small rodentsfishamphibians, and insects to grainberries, and plants.
Cranes construct platform nests in shallow water, and typically lay two eggs at a time. Both parents help to rear the young, which remain with them until the next breeding season.[1]
Some species and populations of cranes migrate over long distances; others do not migrate at all. Cranes are solitary during the breeding season, occurring in pairs, but during the non-breeding season they are gregarious, forming large flocks where their numbers are sufficient.
Most species of cranes have been affected by human activities and are at the least classified as threatened, if not critically endangered. The plight of the whooping cranes of North America inspired some of the first US legislation to protect endangered species.