۱۳۹۶ مهر ۹, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (شصت و ششم) 4

لامی
بفتح لام و الف و کسر میم و یا
ماهیت آن
صمغ درختی هندی است خوش بو مرکب از بوی مر و مصطکی و در رنک ما بین سفیدی و زردی
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
مسخن و ملطف و مفتح سدد و کدازندۀ بلغم و رافع امراض بارده و بلغمیه امراض الاعصاب و المفاصل جهت ضعف عصب و شکستکی و کوفتکی اعضا و اعیا و با آرد مورد جهت تقویت اعضا و سرعت حرکت اطفال نافع شربا و ضماد الجروح و القروح و الاورام ذرور و طلای آن جهت التصاق جراحات عظیمه و اندمال آنها و تحلیل اورام و قطع رائحۀ کریهۀ بدن و بخور آن معرق المضار مصدع محرورین مصلح آن کشنیز مقدار شربت آن نیم درم و از ادویۀ نافعۀ مبرودین و مشایخ و عصب است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
لامی . (اِ) صمغ درخت هندی است خوشبوی شبیه به بویی مرکب از بوی مُرّ و مصطکی و در رنگ مابین سفیدی و زردی ، در آخر دوم گرم و خشک و مسخن و ملطف و مفتح سدد و رافع بلغم و جهت شکستگی اعضاء و ضعف عصب و امراض بارده و طلای او جهت جراحات و تحلیل ورمها و اعیا و قطع رایحه  بد نافع و با آب مورد جهت تقویت اعضا و سرعت حرکت اطفال موثر و بخور او عرق آرنده و مصدع محرورین ومصلحش گشنیز و قدر شربتش نیم درهم است . (تحفه  حکیم مومن ). ضریر انطاکی در تذکرة گوید: صمغ شجر هندی بین بیاض و صفرة و طیب الرائحةکالمرکب من المصطکی و المر حار یابس فی الثانیة مسخن ملطف یذیب البلغم و یفتح السدد شربا و یمنع القروح و الجروح و الکسر و الرض و ضعف العصب و الامراض البارده شرباً و طلاءً و یبخربه فیجلب العرق و اذاحل فی ماءالاس و طلی به من فی عصبه رخاوة والاطفال الذین ابطابهم النهوض اشتدوا من وقتهم و یحل الاورام و الاعیاء و یقطع الرائحة الخبیثة و هو یصدع المحرور و تصلحه الکسفرة و شربته نصف درهم .
//////////////
Amyris elemifera
From Wikipedia, the free encyclopedia
Amyris elemifera
Amyris Elenifera Ypey73.jpg
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/5/50/Status_TNC_G5.svg/220px-Status_TNC_G5.svg.png
Secure
 (NatureServe)
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
A. elemifera
Amyris elemifera
L.
Amyris elemifera is a species of flowering plant in the citrus family, Rutaceae. Its common names include sea torchwoodsmooth torchwood,[1] candlewoodsea amyristeacuabilla, and bois chandelle.[2] It is native to Florida in the United States, the Caribbean, and the Central Americancountries of GuatemalaBelizeHonduras, and El Salvador. It is also known from northern South America.[1] The species name elemifera is from the Greek, meaning "resin bearing".[3]
Contents
  [show] 
Description[edit]
Sea torchwood attains a maximum height of 4 to 12 metres (13 to 39 ft).[2] The smooth, gray barkmatures into a rough and furrowed surface with plates. The wood is close-grained.[4] The species has a vertical branching habit. It has a weak taproot, but the lateral roots are stiff and strong. The yellow-gray twigs turn gray with age. The hanging foliage is fragrant. The compound leaves are opposite or sub-opposite. A 3 cm (1.2 in) petiole supports three to five oval or lance-shaped leaflets. The fragrant, globose drupe is black and contains a single brown seed. The tiny, fragrant white flowers and fruit attract wildlife such as birds.[3]
Ecology[edit]
Sea torchwood tolerates full sun to light shade. In Florida, it often grows along the edges of hammocks.[4] It tolerates many soil types, including soil over rock and coastal sand.[2] It grows in well-drained sites,[4] but it tolerates 750 to 2,000 mm (29.53 to 78.74 in) of yearly precipitation in Puerto Rico.[2] Young plants linger in the understory until gaps allow further growth.[2]
In Florida, sea torchwood is a food source for the endangered Schaus' Swallowtail (Papilio aristodemus ponceanus).[5][2]
Uses[edit]
This species has been used for fences, fuel, and honey production.[2] The fine-grained, fragrant wood is resistant to dry wood termites. It is too scarce for common use.[2] The plant has yielded taxaline, an oxazole with antibiotic activity against Mycobacterium.[2]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Amyris elemifera.
References[edit]
1.     Jump up to:a b Amyris elemifera. NatureServe. 2012.
2.     Jump up to:a b c d e f g h i Francis, J. K. "Amyris elemifera L." (PDF)United States Department of Agriculture. Retrieved 2007-12-03.
3.     Jump up to:a b "Torchwood (Amyris elemifera)". School of Forest Resources and Conservation. University of FloridaArchived from the original on 17 November 2007. Retrieved 2007-12-03.
4.     Jump up to:a b c "Common torchwood (Amyris elemifera)". Natives for Your Neighborhood. Institute for Regional Conservation. Retrieved 2007-12-03.
5.     Jump up^ "Schaus swallowtail butterfly". Conservation Management Institute. Virginia Polytechnic Institute and State University. Archived from the original on 2006-03-04. Retrieved 2007-12-03.
·         NatureServe secure species
·         Amyris
·         Trees of the Caribbean
·         Trees of Guatemala
·         Trees of El Salvador
·         Trees of Belize
·         Trees of Honduras
·         Plants described in 1759
·         Trees of the United States
&&&&&&
لبا
بکسر لام و فتح باء موحده و الف بفارسی فرشه و بشیرازی زهک و فله و بترکی اغور و بهندی پیوسی نامند
ماهیت آن
شیر غلیظی است که بعد از ولادت حیوان تا سه چهار روز دوشیده شود و یک اوقیۀ آن ده رطل شیر را غلیظ کرداند
طبیعت آن
سرد و تر
افعال و خواص آن
مسمن بدن و محرک باه محرورین و بطئ الهضم و مولد خلط غلیظ و مسدد قوی و نفاخ و مورث فواق و قولنج و تولید حصاه خصوص با شیرینی نحل و باعث جشای دخانی مصلح آن عسل و شیرینها است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
 لبا. [ ل ِ ب َءْ ] (ع اِ) فله و آن اوّل شیر حیوان نوزاییده باشد و به هندی پیوسی است . (منتهی الارب ). آغوز. (برهان ). کال . ماک . فَلَه . فَلّه .گورماست . شیر غلیظ است که از وقت زادن حیوان تا سه روز میباشد، به هندی کهیل گویند و پیوسی نیز نامند. (غیاث ). اول شیر حیوان بعد زادن . شیری که پس از انفصال مولود دوشند. شیری که گاه ولادت دوشند حیوان نوزاییده را. لبن َ رطب . ابوریحان در صیدنه گوید: ابن یمانی از ابوزید روایت کند لبا به عربی شیری باشد که چون حیوان حمل بنهد اول چیزی که از پستان او بیرون آید آن باشد و غایت دو تا سه دوشیدن بیش نباشد و شیری که بعد از او آید عرب او را فصیح گوید لیث گوید. بهمزه  مقصوره است و اول شیری است که چون حیوان حمل بنهد از او متولد شود و آن از شیر غلیظتر باشد. (ترجمه  صیدنه  ابوریحان ). حکیم مومن در تحفه گوید: به فارسی فرشه و به ترکی آغوز نامند و آن شیر غلیظی است که بعد از ولادت سه چهار روزه دوشیده شود و یک وقیه  او ده رطل شیر را غلیظ میکند و در تسمین بدن و تحریک باه محرورین موثر و بغایت مسدد و مورث فواق و مولد حصارة و دیرهضم و مصلحش شیرینیهاست . صاحب اختیارات بدیعی گوید: به شیرازی زهک و فله خوانند طبیعت آن سرد و تر بود و مصلح مزاج گرم بود و بدن را فربه گرداند و وی بطی  الهضم بود و خلطی عظیم از وی متولد شود و دیر از معده بگذرد و از امعاء و نفخ در معده و درد پیدا کند و جشاوی دخانی بود و مهیج فواق و مولد حصاة بود و چون با عسل بود غذا بسیار دهد و مصلح وی بود.
////////////
آغوز
از ویکی‌پدیا، دانشنامه آزاد
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/d/da/Human_Breastmilk_-_Foremilk_and_Hindmilk.png/220px-Human_Breastmilk_-_Foremilk_and_Hindmilk.png
دو نمونه ۲۵ میلی‌لیتری از شیر سینه انسان: نمونه سمت چپ آغوز، شیر رقیقی که از سینه پر می‌آید. سمت راست شیری است که از سینه‌ای تقریباً خالی گرفته شده‌است.[۱]
با اغوز اشتباه نشود.
به اولین شیری که پس از زایمان ترشح می‌شود، آغوز می‌گویند که شامل مقادیر فراوانی چربی است.
به آغوز، شیرماک، پَله، (در گویش خراسانی) فله و اولین شیر هم گفته‌اند و در زبان علمی به آن کُلستروم (Colostrum) می‌گویند.مترادف[›] آغوز نوعی از شیر است که توسط غده‌های پستانی پستانداران در اواخر حاملگی تهیه و ساخته می‌شود. بسیاری از گونه‌ها کلاستروم را درست پیش از زایمان تهیه می‌کنند. آغوز دارای پادتن‌هایی‌ است که از نوزاد در برابر بیماری‌ها حفاظت می‌کند و نسبت به شیر معمولی مادر دارای چربی کمتر و پروتئین بیشتر می‌باشد.
آغوز در انسان به در هنگام اولین شیردهی به عنوان اولین چیزی است که نوزاد انسان می‌خورد بنابراین، ماده‌ای حیات‌بخش برای حمایت اولیه از دستگاه ایمنی آن‌ها با محتوایی شامل پروتئین‌های لاکتوفرین، مواد معدنی، ویتامین‌ها، آنزیم‌ها و دیگر فاکتورهای مهم رشد می‌باشد.[۲]
آغوز انسان[ویرایش]
نوزادها دارای دستگاه گوارشی بسیار کوچکی هستند و آغوز مواد مغذی را در قالبی بسیار متمرکز به بدن آن‌ها می‌رساند. این اثر ملین خفیفی است که محرک اولین مدفوع نوزاد می‌باشد که به نام مکونیوم یا مامیزه شناخته می‌شود. این حالت بیلی‌روبین اضافی که محصول زائد مرده سلول‌های قرمز خون است و در بدو تولد به علت کاهش حجم خون در مقادیر زیاد تولید می‌شود را از بدن نوزاد زدوده و کمک در جلوگیری از زردی یا یرقان می‌کند.
ثابت شده که آغوز حاوی آنتی‌بادی‌هایی به نام ایمونوگلوبولین‌ها مانند IgA ،IgG و IgM در پستانداران است. IgA از طریق اپیتلیوم روده جذب می‌شود، از طریق خون حرکت می‌کند و بر روی نوع دیگر ۱ سطوح مخاط ترشح می‌کند. این‌ها جزئی از اجزای اصلی دستگاه ایمنی تطبیقی هستند. دیگر اجزای دستگاه ایمنی از آغوز شامل اجزای اصلی دستگاه ایمنی ذاتی، مانند لاکتوفرین،[۳] لیزوزوم،[۴] لاکتوپراکسیدز،[۵] مکمل‌ها،[۶] و پرولین-غنی پولیپپتدید[۷] می‌باشند.واژه‌نامه ۱[›]
تعدادی سایتوکاین (پپتیدهای پیام‌رسان کوچکی که کنترل عملکرد سیستم ایمنی بدن را بر عهده دارند) نیز در کلستروم یافت می‌شوند،[۸] از جمله اینترلوکین‌ها،[۸] تومور نکروسیس فاکتور،[۹] کموکینز[۱۰] و دیگر سایتوکاینها است. کلستروم همچنین حاوی تعدادی از عوامل رشد، از جمله فاکتورهای رشد شبه انسولین یک،[۱۱] و دوم،[۱۲]عوامل رشد آلفا،[۱۳] بتا ۱ و بتا ۲،[۱۴][۱۵] عوامل رشد فیبروبلاست،[۱۶] فاکتور رشد اپیدرمی،[۱۷] فاکتور محرک رشد گرانولوسیت ماکروفاژ،[۱۸] عامل رشد پلاکت اشتقاقی،[۱۸] ژن فاکتور رشد اندوتلیال عروقی[۱۹] و عامل تحریک‌کننده پرکنه[۲۰] می‌باشد.واژه‌نامه ۲[›]
آغوز شیری بسیار غنی از پروتئین، ویتامین ای و کلرید سدیم اما حاوی مقادیر پایین‌تری از کربوهیدرات‌ها، لیپید‌ها و پتاسیم نسبت به شیر معمولی است. بیشترین اجزای فعال زیستی در آغوز عوامل رشد و ضد میکروبی آن است. آنتی‌بادی‌های آن عوامل رشد و عوامل ضد میکروبی می‌باشند، از سوی دیگر عوامل تحریک رشد آن، به توسعه شکمی کمک می‌کند. آن‌ها به نوزاد می‌رسند و اولین حفاظت را در مقابل عوامل بیماری‌زا فراهم می‌کند.
واژه‌نامه[ویرایش]
^ مترادف: لغت‌های مترادف آن به انگلیسی می‌تواند تمامی موارد Colostrum، Beestings، Bisnings و یا First Milk را شامل شود.[۲۱][۲۲]
لغت‌های مترادف آن به پارسی می‌تواند تمامی موارد زیر را شامل شود: کلستروم با تلفظ صحیح
 کُلاستروم، آغوز. [ غو / غُزْ ] (اِ) آغُز، شیرِ ماده نوزائیده، ماک، شیرماک، پَله، پَلّه، فَله، فَلّه، فُرش، فُرشه، زِهَک، گورماست، لبا، کنف[۲۳]
^ واژه‌نامه ۱: Lactoferrin, Lysozyme, Lactoperoxidase, Complement, and Proline-rich Polypeptides (PRP)
^ واژه‌نامه ۲: Cytokines, Interleukins, Tumor Necrosis Factor, Chemokines, Insulin-like Growth Factors I, and II, Transforming Growth Factors Alpha, Beta 1 and Beta 2, Fibroblast Growth Factors, Epidermal Growth Factor, Granulocyte-Macrophage-Stimulating Growth Factor, Platelet-Derived Growth Factor, Colony-Stimulating Factor-1
پانویس[ویرایش]
1.   پرش به بالا «شیردهی: کلوستروم، فورمیلک و هیندمیلک» (انگلیسی)وب‌گاه دکتر پاول. بازبینی‌شده در ۳۰ سپتامبر ۲۰۱۰.
2.   پرش به بالا ژورنال تخصصی علمی شیر«شناخت آغوز و خواص آن» (فارسی). گروه علمی فارمنا، ۲ تیر ۱۳۸۸. بازبینی‌شده در ۱۱ نوامبر ۲۰۱۰.
3.   پرش به بالا Groves, ML (1960). "The isolation of a red protein from milk". Journal of the American Chemical Society 82: 3345–3360. doi:10.1021/ja01498a029.
4.   پرش به بالا Paulík S, Slanina L, Polácek M (January 1985). "[Lysozyme in the colostrum and blood of calves and dairy cows]". Vet Med (Praha) (in Slovak) 30 (1): 21–8. PMID 3918380.
5.   پرش به بالا Reiter B (1978). "The lactoperoxidase-thiocyanate-hydrogen peroxide antibacterium system". Ciba Found. Symp. (65): 285–94. PMID 225143.
6.   پرش به بالا Brock, JH, et al. (1975). "Bactericidal and hemolytic activity of complement in bovine colostrum and serum: effect of proteolytic enzymes and ethylene glycol tetraacetic acid (EGTA)". Annales d’Immunologie 126C (4): 439–451.
7.   پرش به بالا Zabłocka A, Janusz M, Rybka K, Wirkus-Romanowska I, Kupryszewski G, Lisowski J (2001). "Cytokine-inducing activity of a proline-rich polypeptide complex (PRP) from ovine colostrum and its active nonapeptide fragment analogs"Eur. Cytokine Netw. 12 (3): 462–7. PMID 11566627.
8.    ↑ پرش به بالا به:۸٫۰ ۸٫۱ Hagiwara K, Kataoka S, Yamanaka H, Kirisawa R, Iwai H (October 2000). "Detection of cytokines in bovine colostrum". Vet. Immunol. Immunopathol. 76 (3-4): 183–90. PMID 11044552doi:10.1016/S0165-2427(00)00213-0.
9.   پرش به بالا Rudloff HE, Schmalstieg FC, Mushtaha AA, Palkowetz KH, Liu SK, Goldman AS (January 1992). "Tumor necrosis factor-alpha in human milk". Pediatr. Res. 31 (1): 29–33. PMID 1375729.
10. پرش به بالا Maheshwari A, Christensen RD, Calhoun DA (November 2003). "ELR+ CXC chemokines in human milk". Cytokine 24 (3): 91–102. PMID 14581003doi:10.1016/j.cyto.2003.07.002.
11. پرش به بالا Xu RJ (1996). "Development of the newborn GI tract and its relation to colostrum/milk intake: a review". Reprod. Fertil. Dev. 8 (1): 35–48. PMID 8713721doi:10.1071/RD9960035.
12. پرش به بالا O'Dell SD, Day IN (July 1998). "Insulin-like growth factor II (IGF-II)". Int. J. Biochem. Cell Biol. 30 (7): 767–71. PMID 9722981doi:10.1016/S1357-2725(98)00048-X.
13. پرش به بالا Okada M, Ohmura E, Kamiya Y, et al. (1991). "Transforming growth factor (TGF)-alpha in human milk". Life Sci. 48 (12): 1151–6. PMID 2002746doi:10.1016/0024-3205(91)90452-H.
14. پرش به بالا Saito S, Yoshida M, Ichijo M, Ishizaka S, Tsujii T (October 1993). "Transforming growth factor-beta (TGF-beta) in human milk"Clin. Exp. Immunol. 94 (1): 220–4. PMC 1534356PMID 8403511doi:10.1111/j.1365-2249.1993.tb06004.x.
15. پرش به بالا Tokuyama Y, Tokuyama H (February 1993). "Purification and identification of TGF-beta 2-related growth factor from bovine colostrum". J. Dairy Res. 60 (1): 99–109. PMID 8436667doi:10.1017/S0022029900027382.
16. پرش به بالا Hironaka, T, et al. Identification and partial purification of a basic fibroblast growth factor-like growth factor derived from bovine colostrum. Journal of Dairy Science 80(3):488-495 (1997)
17.  پرش به بالا Xiao X, Xiong A, Chen X, Mao X, Zhou X (March 2002). "Epidermal growth factor concentrations in human milk, cow's milk and cow's milk-based infant formulas". Chin. Med. J. 115 (3): 451–4. PMID 11940387.
18.  ↑ پرش به بالا به:۱۸٫۰ ۱۸٫۱ Playford RJ, Macdonald CE, Johnson WS (July 2000). "Colostrum and milk-derived peptide growth factors for the treatment of gastrointestinal disorders"Am. J. Clin. Nutr. 72 (1): 5–14. PMID 10871554خطای یادکرد: برچسب <ref> نامعتبر؛ نام «Playford2000» چندین بار با محتوای متفاوت تعریف شده‌است
19. پرش به بالا Vuorela P, Andersson S, Carpén O, Ylikorkala O, Halmesmäki E (November 2000). "Unbound vascular endothelial growth factor and its receptors in breast, human milk, and newborn intestine"Am. J. Clin. Nutr. 72 (5): 1196–201. PMID 11063449.
20. پرش به بالا Flidel-Rimon O, Roth P (November 1997). "Effects of milk-borne colony stimulating factor-1 on circulating growth factor levels in the newborn infant". J. Pediatr. 131(5): 748–50. PMID 9403658doi:10.1016/S0022-3476(97)70105-7.
21. پرش به بالا Peter Bird, Northamptonshire ACRE 'Village Voices' oral history recordings, Northamptonshire ACRE and Northamptonshire County Archives
22. پرش به بالا Gottstein, Michael. Colostrum is vital ingredient to keep newborn lambs alive. Irish Independent. ۳ مارس ۲۰۰۹.
23.  پرش به بالا علی اکبر دهخدا«آغوز | لغت‌نامه دهخدا»لغت‌نامه. بازبینی‌شده در ۱۱ نوامبر ۲۰۱۰.



شیردهی نوزاد
موضوعات مرتبط

  • آغوز













سازمان‌ها، رویدادها و طرح‌ها




////////////
قس لبا در عربی:
اللّبأ هو مصطلح يُقصد به الأيام الأولى الأربع للرضاعة. العينة اليمنى هي بعد 8 أيام من الرضاعة.]] اللّبأ [1] (المعروف أيضا بـ أول حليب بعد الولادة) هو عبارة عن حليب يُنتج بواسطة الغدد الثديية من الثدييات في أواخر الحمل تحديدا قبيل الولادة. ويحتوي اللبأ على أجسام مضادة لحماية حديثي الولادة من الأمراض فضلا عن كونه يحتوي على كمية دهون أقل وكمية بروتينات أعلى مقارنة بالحليب العادي.
Colostrum اللِبَأ وهي نفس الكلمة المستخدمة في السعودية لوصف هذا النوع من اللبن الحليب (لبا ولباة في لهجات القبائل الحضرية والبدوية في اقاليم السعودية كنجد واليمامة والحجاز وغيرها) وهي في مصر لبن السرسوب بالعامية المصرية، أول اللبن (الحليب) الذي يصدر من ثدي الأم بعد الولادة أو قبلها بقليل، وهو سائل ذو لون لبني مصفر غني بالبروتينات والأملاح وفقير إلى الدهن والكازيين. و هو يتكون في الأيام الأولى بعد الولادة (3 4 أيام) وهو يتكون قبل اللبن الطبيعي. ويكون لبن السرسوب سائل سميك اصفر اللون ويحتوى على العديد من مضادات البكتريا والمواد المدعمة للمناعة والعناصر الهامة والضرورية للطفل التي لا تتواجد في أي نوع من الألبان الصناعية. ونظراً لكثافة محتواه من البروتين فإن لبن السرسوب عالي اللزوجة و يتدفق ببطء شديد مما يمكن الطفل الرضيع من تعلم كيف يرضع وكيف يربط بين عملية المص والبلع والتنفس.
بعد 3 4 أيام من الرضاعة يبدأ لبن السرسوب يتحول إلى مرحلة أخرى من اللبن يسمى لبن انتقالي Transitional Milk يستمر لمدة 10 أيام حتى يتحول إلى اللبن الناضج Mature Milk الذي يعتبر المرحلة الأخيرة في تكوين لبن الأم.
و تبدأ كمية اللبن في التزايد تدريجيا تبعا للرضاعة، حيث أن عملية الرضاعة تنبه جسم الأم لتكوين المزيد من اللبن. لهذا ننصح الأم بالإكثار من الرضاعة والاعتماد كليا عليها لأنه كلما زادت الرضاعة كلما زادت كمية اللبن في ثدي الأم.
اللبأ له أهمية قصوى في حماية الرضع في أيامهم الأولى من الأمراض، ذلك لاحتواءه على قيمة غذائية عالية وعلى أضداد تعمل على حماية الجسم نظراً لعدم اكتمال نمو الجهاز المناعي للرضيع في هذه المرحلة.
/////////////
قس آغوز در آذری:
Ağuz — sağmal heyvanlar bala verdikdə ilk sağılan süd[1].
Ağuz heyvanların ilk bala vermə anından - onlardan sağılan süddür. Lakin ağuz adi süddən sarı rəngi və qatılığı ilə seçilir. Ağuz qatı olduğundan süzmək olmur. Ona görə də sağılacaq heyvanın süd vəzləri (yelini və əmcəkləri) yaxşıca yuyulduqdan sonra sağılır. Ağuz bişirildikdə qatılaşır, çox dadlı olduğundan yavanlıq kimi istifadə olunur. Ağuz südündən suluq, qıyma çörəyi, kətəməz, şan-şan, bulama və s. hazırlayırlar[2].
////////////
قس کُلُستروم در باسای جاوی:
Kolostrum (dari bahasa latin colostrum) atau jolong adalah susu yang dihasilkan oleh kelenjar susu dalam tahap akhir kehamilan dan beberapa hari setelah kelahiran bayi. Kolostrum manusia dan sapi warnanya kekuningan dan kental. Kolostrum penting bagi bayi mamalia (termasuk manusia) karena mengandung banyak gizi dan zat-zat pertahanan tubuh.
Kolostrum (IgG) mengandung banyak karbohidratprotein, dan antibodi, dan sedikit lemak (yang sulit dicerna bayi). Bayi memiliki sistem yang belum sempurna, dan kolostrum memberinya nutrisi dalam konsentrasi tinggi di seiap tetesnya. Kolostrum juga mengandung zat yang mempermudah bayi buang air besar pertama kali, yang disebut meconium. Karakter kolostrum ini sangat bermanfaat unntuk membersihkan tubuh bayi dari bilirubin, yaitu sel darah merahyang mati yang diproduksi ketika kelahiran.
//////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس زاک در کردی:
Kolostrum bi kurdi ZAK (bi latînî colostrum) şîra dayikê ye, yê ku di rojên ewil ên jiyanê de ji aliyê guhandaran ve tê vexwarin.
Kolostrum di guhanên guhanadarên mê de çê dibe da ku bebikê bi awayekî bilindtirîn xwedî bike û bebikê di rojên xwe yên ewil de xort bike. 
Herwiha, Navên din ên Kolostrumê şîrê pêşîn û şîrê kolostral in û ji gelek proteînenzym, vîtamîn û mîneralan pêk tê.
/////////////
قس کُلُستروم سوتو در ترکی استانبولی:
Kolostrum sütüdoğumdan sonra ilk 4-5 gün anne tarafından yavruya verilen ilk süttür, diğer ismi ağız sütüdür.[1] Bileşimi normalden farklıdır ve sarımsı renkte hafif tuzlu ve tatlıdır. Normal sütle karıştırılmamalıdır. Bileşiminde yüksek oranda protein ve bağışıklık kazandıran immünoglobulin içerir. Laktoz ve süt yağı normal süte göre daha düşüktür. Yüksek oranda serum proteini içerdiklerinden ve yüksek pH derecesinden dolayı kaynatıldıklarında pıhtılaşma göstermektedirler. Hamileliğin sekizinci ayında oluşumunu tamamlar.
Antikor ve immunglobulin bakımından zengindir.
///////////////////
Colostrum
From Wikipedia, the free encyclopedia
Not to be confused with Claustrum.
"Beestings" redirects here. It is not to be confused with Bee sting.
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/7/70/Colostrum_vs_breastmilk.jpg/220px-Colostrum_vs_breastmilk.jpg
On the left is milk expressed on day 4 of lactation, and on the right is breastmilk expressed on day 8. Colostrum gives the milk a yellow hue.
Colostrum (known colloquially as beestings,[1] bisnings[2] or first milk) is a form of milk produced by the mammary glands of mammals (including humans) during pregnancy. Most species will generate colostrum just prior to giving birth. Colostrum contains antibodies to protect the newborn against disease. In general, protein concentration in colostrum is substantially higher than in milk. Fat concentration is substantially higher in colostrum than in milk in some species, e.g. sheep[3][4][5]and horses,[6][7] but lower in colostrum than in milk in some other species, e.g. camels[8] and humans.[9] In swine, fat concentration of milk at 48 to 72 hours after parturition may be higher than in colostrum or in late-lactation milk.[10] Fat concentration in bovine colostrum is extremely variable.[11]
&&&&&&
لبخ
بفتح لام و با و خاء معجمه
ماهیت آن
اسم عربی درختی عظیم است و در صعید مصر کثیر الوجود شبیه بدرخت چنار و برک آن مائل بدرازی و ثمر آن کوچک و سبز و شبیه برطب و بعد رسیدن شیرین می کردد و با کراهیت طعم و کفته اند این درخت در فارس سمی قاتل بود و چون نقل بمصر نمودند سمیت آن زائل و دوا و غذا کردید و بعضی نوعی از آزاد درخت و بعضی سداب دانسته اند و اصلی ندارد
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و بعضی تر و بعضی سرد و خشک دانسته اند
افعال و خواص آن
مضغ آن مسکن درد دندان و در کتب قدیمه است که شکایت کرد نبی از انبیای علیهم السلام بسوی حق جل جلاله از درد دندان وحی آمد بسوی او بخور لبخ را آشامیدن آن قاطع نزف الدم داخلی و ذرور آن حابس نزف الدم خارجی و طلای آن مقوی موی و با شراب محلل اورام و با لادن و مورد جهت جبر کسر و ضربه و تحریک استخوان از مفصل بزودی و دخان آن کریزانندۀ هوام و ثمر آن مقوی معده و حابس خون و اسهال المضار مصدع و خوردن مغز هستۀ آن موجب ثقل سامعه و کری است و بر درخت آن نوعی رتیلا بهم می رسد قاتل
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
لبخ . [ ل َ ب َ] (اِ) در جنوب ایران این نام را به ابریشم هندی دهند و گمان میکنم از زبانهای اروپایی گرفته اند یعنی از لبک ۞ . رجوع به ابریشم هندی شود. حکیم مومن در تحفه گوید ۞ : اسم عربی درخت عظیمی است و در صعید مصر کثیرالوجود و شبیه به درخت چنار و ثمرش کوچک و سبز و بعد از رسیدن شیرین میشود با کراهت طعم و برگش مایل به درازی و معروف به سمیت و اهل مصر سمیت در او نیافته اند و ابن جزله مولف منهاج قسمی از آزاددرخت دانسته و نزد مولف حاوی الادویة سداب است . در دوم سرد و خشک و شرب و ذرور او قاطع نزف الدم و رافع درد دندان و طلای او مقوی موی و با شراب محلل اورام و با لادن و مورد جهت جبر کسر و ضربه و حرکت استخوان از مفصل و دود او جهت گریزانیدن هوام موثر و خوردن ثمر او مقوی معده و حابس اسهال و مصدع و مورث ثقل سامعه است . (تحفه  حکیم مومن ). برسیون . ۞
///////////
گل ابریشم (به انگلیسی: Albizia lebbeck) نام درختی است که در استان‌های ساحلی جنوب ایران می‌روید. این درخت بومی منطقه گرمسیری جنوب آسیا است، ولی تا کنون گسترش فراوانی یافته و در بسیاری از مناطق نیمه گرمسیری جهان نیز رشد می‌کند و تکثیر می‌شود. این درخت فراوان‌ترین گونه از مجموعه درختان خانواده (Albizia) در گستره جهان است.

گیاه دیگری از این خانواده به نام شب‌خسب در شمال ایران می‌روید.

بازنمایی[ویرایش]
این درخت به بلندی ۱۸ تا ۳۰ متر می‌رسد و تنه‌ای به قطر نیم متر تا یک متر پیدا می‌کند. برگ‌های این درخت شانه‌ای است و خزان می‌کنند چنان‌که در پایان فصل سرد کاملاً بی‌برگ می‌شود. دانه‌های آن در خوشه سبز رنگی قرار دارند که به تدریج زرد می‌شود. گل‌های این درخت، سفید مایل به زرد و به صورت مجموعه تارهای ظریف و خوشبو به درازی ۳ تا ۴ سانتیمتر و منگوله‌ای شکل است.

سودمندی‌ها[ویرایش]
درخت گل ابریشم تاج کروی‌شکل بزرگ و سبزرنگی ایجاد می‌کند که منظره بسیار زیبایی دارد. به‌همین خاطر به‌عنوان درخت سایه‌دار و زینتی در مناطق شهری کاشته می‌شود. در هند از چوب آن الوار تولید می‌کنند. از غلاف دانه‌ها و برگ‌های این درخت نیز به عنوان خوراک دام برای برخی چارپایان استفاده می‌شود.

منابع[ویرایش]
«ویکی‌پدیای انگلیسی». بازبینی‌شده در ۱۲ دسامبر ۲۰۱۰.
///////////
قس لبخ در عربی:
اللبخ نوع شجري ينتمي إلى جنس الألبيزيا من الفصيلة البقولية. موطنها الأصلي جنوب آسيا.
هذا النوع من أكثر أنواع الألبيزيا انتشارًا. تنمو الشجرة إلى ارتفاع 18-50 متراً، ويبلغ قطر الساق من 50 سم متراً واحداً. تسمى بالاردو سرس. تستخدم في موطنها الاصلي لاهداف طبية متعددة، كما تستخدم في بلدان أخرى للتظليل والزينة.
/////////////
قس البیزا لبّک در آذری:
Albizia lebbeck (lat. Albizia lebbeck) – paxlakimilər fəsiləsinin güləbrişin cinsinə aid bitki növü.
//////////
قس در عبری با فیلتر شکن!
////////////
Albizia lebbeck
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Mimosa speciosa" redirects here. As described by Nikolaus Joseph von Jacquin this refers to Albizia lebbeck. The Mimosa speciosa of Carl Peter Thunberg, however, is Albizia julibrissin.

Albizia lebbeck
Starr 080531-4752 Albizia lebbeck.jpg
Not evaluated (IUCN 3.1)
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Genus:
Species:
A. lebbeck
Albizia lebbeck
(L.Benth.
Many, see text
Albizia lebbeck is a species of Albizia, native to IndomalayaNew Guinea and Northern Australia[1][2] and widely cultivated and naturalised in other tropical and subtropical regions. English names for it include lebbecklebbek treeflea treefrywoodkoko and woman's tongue tree. The latter name is a play on the sound the seeds make as they rattle inside the pods. Being one of the most widespread and common species of Albizia worldwide, it is often simply called siris, though this name may refer to any locally common member of the genus.[1]
It is a tree growing to a height of 18–30 m tall with a trunk 50 cm to 1 m in diameter. The leaves are bipinnate, 7.5–15 cm long, with one to four pairs of pinnae, each pinna with 6–18 leaflets. The flowers are white, with numerous 2.5–3.8 cm long stamens, and very fragrant. The fruit is a pod 15–30 cm long and 2.5-5.0 cm broad, containing six to twelve seeds.[3]
Uses[edit]
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/commons/thumb/a/ab/Bark_of_Albizia_lebbeck.jpg/150px-Bark_of_Albizia_lebbeck.jpg
Bark of Albizia lebbeck
Its uses include environmental management, forage, medicine and wood. It is cultivated as a shade tree in North and South America.[4] In India and Pakistan, the tree is used to produce timber. Wood from Albizia lebbeck has a density of 0.55-0.66 g/cm3 or higher.[5]
Even where it is not native, some indigenous herbivores are liable to utilize lebbeck as a food resource. For example, the greater rhea(Rhea americana) has been observed feeding on it in the cerrado of Brazil.[6]
Ethnobotany[edit]
Lebbeck is an astringent, also used by some cultures to treat boils, cough, to treat the eyeflugingivitislung problems, pectoral problems, is used as a tonic, and is used to treat abdominal tumors.[7] The bark is used medicinally to treat inflammation.[8] This information was obtained via ethnobotanical records, which are a reference to how a plant is used by indigenous peoples, not verifiable, scientific or medical evaluation of the effectiveness of these claims. Albizia lebbeck is also psychoactive.[9] In ancient Tamil culture, the flowers of the lebbeck decorated as a crown were used to welcome victorious soldiers.
Taxonomy[edit]
The taxonomic history of A. lebbeck is somewhat convoluted. It was originally described by Carl Linnaeus as Mimosa lebbeckGeorge Bentham placed the species in its present genus, but other authors believed that the plant described by Linnaeus was the related Albizia kalkora as described by Prain (based on the Mimosa kalkora of William Roxburgh), and erroneously referred to this species as Albizia lebbeck. However, Francisco Manuel Blanco used Mimosa lebbeck to refer to Albizia retusa ssp. retusa. In addition, the specific epithet is occasionally misspelled lebbek.[10]
·        Acacia lebbeck (L.) Willd.
·        Acacia macrophylla Bunge
·        Acacia speciosa (Jacq.) Willd.
·        Albizia latifolia B.Boivin
·        Albizia lebbeck (L.) Benth. var. leucoxylon Hassk.
·        Albizia lebbeck (L.) Benth. var. pubescens Haines
·        Albizia lebbeck (L.) Benth. var. rostrata Haines
Albizia rostrata Miq. is Archidendron globosum.
·         Feuilleea lebbeck (L.) Kuntze
·         Inga borbonica Hassk.
·         Inga leucoxylon Hassk.
·         Mimosa lebbeck L.
·         Mimosa lebbek L. (orth.var.)
·         Mimosa sirissa Roxb.
·         Mimosa speciosa Jacq.
Mimosa speciosa Thunb. is Albizia julibrissin.
·         Pithecellobium splitgerberianum Miq.
There also exists a genus named Lebeckia, in reference to the lebbeck. It is not closely related to A. lebeck however, but a member of the Faboideae, a different legume subfamily.
Footnotes[edit]
1.     Jump up to:a b USDA (1994)
2.     Jump up^ Lowry, J.B. & Seebeck, J. 1997 "The Potential for Tropical Agroforestry in Wood and Animal Feed Production". Rural Industries Research and Development Corporation, Indooroopilly, Queensland
3.     Jump up^ Ali (1973)
4.     Jump up to:a b ILDIS (2005)
5.     Jump up^ Brown (1997)
6.     Jump up^ Schetini de Azevedo et al. (2006)
7.     Jump up^ Duke (2008)
8.     Jump up^ Lowry et al.(1994)
9.     Jump up^ Rätsch (2004)
10.  Jump up^ USDA (1994), ILDIS (2005)
References[edit]
·         Ali, S.I. (1973): Albizia lebbeck (L.) Benth.. In: Flora of Pakistan (Vol. 36: Mimosaceae). University of Karachi, Karachi. HTML fulltext
·         Brown, Sandra (1997): Appendix 1 - List of wood densities for tree species from tropical America, Africa, and Asia. In: Estimating Biomass and Biomass Change of Tropical Forests: a Primer. FAO Forestry Papers 134ISBN 92-5-103955-0 HTML fulltext
·         Duke, James A. (2008): Dr. Duke's Phytochemical and Ethnobotanical Databases - Albizia lebbeck. Retrieved 2008-FEB-23.
·         International Legume Database & Information Service (ILDIS) (2005): Albizia lebbeck (L.) Benth.. Version 10.01, November 2005. Retrieved 2008-MAR-30.
·         Lowry, J.B.; Prinsen, J.H. & Burrows, D.M. (1994): 2.5 Albizia lebbeck - a Promising Forage Tree for Semiarid Regions. In: Gutteridge, Ross C. & Shelton, H. Max (eds.)Forage Tree Legumes in Tropical Agriculture. CAB Intemational. HTML fulltext
·         Rätsch, Christian (2004): Enzyklopädie der psychoaktiven Pflanzen, Botanik, Ethnopharmakologie und Anwendungen (7th ed.). AT Verlag. ISBN 3-85502-570-3
·         Schetini de Azevedo, Cristiano; Penha Tinoco, Herlandes; Bosco Ferraz, João & Young, Robert John (2006): The fishing rhea: a new food item in the diet of wild greater rheas (Rhea americana, Rheidae, Aves). Revista Brasileira de Ornitologia 14(3): 285-287 [English with Portuguese abstract]. PDF fulltext
·         United States Department of Agriculture (USDA) (1994): Germplasm Resources Information Network - Albizia lebbeck (L.) Benth.. Version of 1994-AUG-23. Retrieved 2008-MAR-30.
External links[edit]
·         iconTrees portal
https://upload.wikimedia.org/wikipedia/en/thumb/4/4a/Commons-logo.svg/30px-Commons-logo.svg.png
Wikimedia Commons has media related to Albizia lebbeck.
·         Dressler, S.; Schmidt, M. & Zizka, G. (2014). "Albizia lebbeck"African plants – a Photo Guide. Frankfurt/Main: Forschungsinstitut Senckenberg.
·         Albizia
·         Medicinal plants of Asia
·         Medicinal plants of Oceania
·         Forages
·         Flora of Queensland
·         Flora of Western Australia
·         Bushfood
·         Trees of India
·         Trees of Nepal
·         Plants described in 1753
&&&&&&
لبلاب
بکسر لام و بفتح نیز آمده و سکون با و فتح لام و الف و باء موحده و آن را نربوله و بیونانی تنبایس و قسوس و بعربی عاشق الشجر و علیق و حبل المساکین و عشقه و حلبوب و بشیرازی هر سه نامند
ماهیت آن
نوعی از قس است و اصناف می باشد از کبیر و صغیر و سفید و سیاه و مجموع آن بر مجاور خود می پیچد کبیر را بهندی چاندنی بیل نامند و برک آن شبیه ببرک لوبیا و سفید آن را کل سفید شبیه بشاخ جثجاث و تخم آن سفید و آن را حبل المساکین و در تنکابن لکو نامند و سیاه آن را کل بنفش و تخم سیاه و صغیر آن را بهندی عشق پیچان کویند و بفرنکی سفید آن را مدره البه و سیاه آن را هیده بنکره و صغیر آن اقسام می باشد از سفید و سرخ و زرد و کبود و برک همه ریزه و کل کوچک و تخم آن در غلافی سیاه مائل بسرخی و قسمی از ان بی ثمر و ساق جمیع اقسام کبیر و صغیر شیردار
طبیعت کبیر آن
مرکب القوی و جالینوس در دوم سرد و خشک کفته و یوحنا بن ماسویه کرم دانسته
افعال و خواص آن
مفتح و محلل و ملین و مسهل و چون بجوشانند قوت تفتیح آن قوی و اسهال آن ضعیف می کردد و بسبب تحلیل رطوبت آن و آب فشردۀ آن بدون طبخ بالعکس اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض سعوط عصارۀ آن با ایرسا و نطرون و عسل جهت درد سر کهنه و قطور عصارۀ آن با روغن زیتون و یا پنبه آلوده در کوش کذاشتن جهت درد کوش و جلای چرک آن و برک کبیر سفید آنکه مسمی بحبل المساکین است جهت درد سر و امراض سینه و رئه و تفتیح سدۀ کبد و آب آن جهت سرفۀ حادث از حبس طبیعت و قولنج عارض از خلط حار و مسهل صفرای سوخته و با خیار شنبر جهت ربو و ورم احشا و قرحۀ رئه بیعدیل و بدستور چون با روغن بادام بجوشانند و سه درم از کل آن جهت قرحۀ امعا و ضماد برک تازۀ آن جهت درد سپرز خصوص که با سرکه پخته باشند و کل قسم اخیر بی ثمر آن را آشامیدن و فرزجه نمودن مدر حیض و بخور آن بعد از طهر مانع حمل و حمول شاخه و برک آن با عسل مدر طمث و آب افشردۀ آن رافع بدبوی رحم اعضاء المفاصل و الاورام و القروح و الجروح و حرق النار طلای آب برک تازۀ سفید کبیر آنکه حبل المساکین نامند جهت اورام حارۀ مفاصل و منفجر کنندۀ دمامیل خصوصا با شیر آن و ضماد برک تازۀ مطبوخ آن در روغنها محلل اورام و مسکن اوجاع و رافع اعیا و غیر مطبوخ آن جهت جراحات عظیمه و سوختکی آتش و ضماد عصارۀ آن با موم روغن نیز جهت سوختکی آتش و بدستور ضماد برک قسم سیاه آن جهت قروح خبیثه و ضماد برک قسم بی ثمر مطبوخ آن جهت التیام جراحات خبیثه و سوختکی آتش الزینه عصارۀ قسم سیاه آن سیاه کنندۀ موی و آب قسم آخیر بی ثمر آن شدید الحرارت و حدت و سترندۀ موی و کشندۀ شپش السموم ضماد بیخ قسم بی ثمر آن با شراب جهت کزیدن رتیلا نافع و از قسم کبیر آنچه برک آن با خشونت و دراز مائل بسیاهی است مسمی نزد اهل مغرب بشحمیه و سراویل الطوال است
طبیعت آن
سرد و خشک
افعال و خواص آن
جهت درد سینه و سرفه و سپرز و قولنج و تپهای مزمنه و ربع و ربع رطل از آب آن با ده درم مغره قاطع نزف الدم همه اعضا الجروح و القروح ضماد تازۀ آن التیام دهندۀ جراحات و خشک آن مجفف و ناشف قروح و رافع قروح خبیثه
المضار اقسام لبلاب مضر عصب و سر و مثانه مصلح آن نبات و مانع حمل و قاطع حیض مقدار شربت از آب آن از یک اوقیه تا سی درم با نبات بی آنکه بجوشانند و لبلاب صغیر
طبیعت آن
قریب بکبیر و مرکب القوی
افعال و خواص آن
محلل و قابض و مسهل مرۀ صفرا بسبب لزوجتی که دارد و اسلم از سائر اقسام اعضا الصدر و غیرها رافع اقسام سرفه که با یبوست طبع باشد و قولنج حار و با خیارشنبر محلل ورم احشا و تفتیح سدد و اکثر تپها اعضاء المفاصل و الاورام محلل اورام مفاصل و غیرها مقدار شربت از آب آن تا نیم رطل با بیست درم نبات بدل آن آب برک خطمی و خبازی است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////
لبلاب . [ ل َ / ل ِ ] (اِ) عشقه . ۞ بقلة الباردة. گیاه پیچک . (منتهی الارب ). حلباب . قسوس . عصبه . پیچه . (دهار). حبل المساکین . مهربانک . (زمخشری ). داردوست . گیاهی است که بر درختان می پیچد و آن را عشق پیچان گویند. عشقه و آن گیاهی باشد که بر درخت پیچید و گاه باشد که درخت را خشک کند و عربان آن را حبل المساکین و بقله  بارده خوانند. (برهان ). ۞ میویزه . بعضی فارسیان او را مویزه و بوک نیز خوانند. (نزهة القلوب ). صاحب بحرالجواهر گوید: عشقه ، یسیل منه لبن اذا قطع، حارٌ یابس فی الاولی . یحلل اورام المفاصل و الاحشاء مع فلوس الخیار شنبر و عصیره مع دهن الورد یسکن وجع الاذن تقطیراً. (بحر الجواهر). رجوع به داردوست و لبلاب کبیر و لبلاب صغیر شود :
ز زیر قطره شکوفه چنان نماید راست
که از بلور نمایند صورت لبلاب .
مسعودسعد.


بس جهان دیده این درخت قدیم
که تو پیچان برو چو لبلابی .
سعدی .


- امثال :
اثقل من قدح اللبلاب علی قلب المریض . (مجمع الامثال میدانی ).
عُلیق و عُلیقی ، نوعی از لبلاب . (منتهی الارب ). صاحب اختیارات بدیعی گوید: قریوله ۞ خوانند و آن نوعی از قسوس است و معروف بود به عشقه و جلبوب نیز گویند و به شیرازی هرشه خوانند و نبات وی بر هر نبات که نزدیک وی بود پیچیده شود وحبل المساکین گویند و طبیعت آن معتدل بود در حرارت و یبوست و گویند گرم و خشک بود در اول و گویند سرد و تر بود و ملیّن و محلّل بود و اگر عصیر وی با روغن گل به پنبه در گوش چکانند که درد کند سودمند بود. ودرد سر کهن شده را نافع بود و سینه و شش را سود داردو ربو و سده  جگر را مفید بود و ورق آن با سرکه سپرز را سود دارد و آب وی مسهل سودا و صفرای سوخته بود.صاحب منهاج گوید شربتی از وی سی درم بود با نبات بی آنکه بجوشانند. غافتی گوید شربتی از وی نیم رطل کتاب (؟) بود چنانچه چهل وپنج درم بود با بیست درم نبات اگر بجوشانند قوت وی ضعیف شود و جهت سرفه که از حبس طبیعت بود و قولنج که سبب آن خلطی گرم بود و محلل ورمی بود که در مفاصل و احشا باشد چون با فلوس خیار چنبر مستعمل کنند قرحه  امعا را نافع بود و چون با روغن بادام بپزند. و گویند مضر بود به سپرز و مصلح وی نبات بود و لبن لبلاب بزرگ موی بسترد و شپش بکشد و صنف بد وی مسهل خون بود و بدل آن آب ورق خطمی و خبازی -انتهی . حکیم مومن در تحفه آرد: اسم جنس نباتاتی است که شاخهای او ممتد شده به مجاور آویزد و هر چه بزرگ باشد کبیر گویند و کوچک را صغیر و لبلاب کبیر سفید و سیاه می باشد سفید را گلش سفید و شبیه به شاخ حجامت و تخمش سپید و برگش مانند برگ لوبیا و در تنکابن ککو ۞ نامند و سیاه را گلش بنفش و دانه اش سیاه و لبلاب صغیر اقسام است سفید و زرد و سرخ و کبود میباشد و برگ همه ریزه و گل کوچک و تخم در غلاف سیاهی مایل به سرخی و قسمی از آن بی ثمر و ساق جمیع اقسام کبیر و صغیر شیردار است و مرکب القوی ونزد جالینوس در دوم سرد و خشک اند و نزد یوحنابن ماسویه گرم اند و مفتح و مسدد و ملین طبع و محلل و آب آن مسهل مرةالصفراء و چون بجوشانند تفتیح او غالب و اسهال آن کمتر و آب افشرده  آن بعکس است و برگ کبیر سفید او که مسمی به حبل المساکین است جهت جراحات عظیمه و سوختگی آتش و دردسر و امراض سینه و آب او جهت سرفه و قولنج حاد و با خیارچنبر جهت ورم مفاصل و احشا و قرحه  امعاء و ربو بی عدیل و سه درهم از گل او جهت قرحه  امعا و ضماد برگ تازه  او جهت درد سپرز و مطبوخ او در روغنها جهت تحلیل اورام و دردها و سعوط عصاره او با ایرسا و نطرون و عسل جهت دردسر کهنه و با روغن زیتون جهت درد گوش و چرک آن و با موم روغن جهت سوختگی آتش مفید است و قسم سیاه را عصاره اش سیاه کننده  موی و برگش جهت قروح خبیثه و گل قسم اخیر که بی ثمر است آشامیدن و فرزجه  آن مدرّ حیض و بخور او بعد از طهر مانع حمل و آب او شدید الحرارت و حدّت . سترنده  موی و کشنده  قمل و بیخ او با شراب جهت گزیدن رتیلا و برگ تازه  مطبوخ او جهت التیام جراحات خبیثه و سوختگی آتش مفید و از صنف کبیر آنچه برگش با خشونت و درازو مایل بسیاهی مسمی به شحیمة است سرد و خشک و جهت سرفه و قولنج و درد سینه و تبهای مزمنه و ربع و سپرز و رُبع رطل از آب او با دو درهم مغرة قاطع نزف الدم جمیع اعضا و خشک او رافع قروح خبیثه و تازه  او التیام دهنده  جراحات است و اقسام لبلاب مضر عصب و مثانه و مصلحش شکر و مانع حمل و قاطع حیض است و قدر شربت از آبش از یک وقیه تا سی درم و لبلاب صغیر با قوه  محلله و قابضه و مسهل مرةالصفرا و اسلم از سایر اقسام و رافع سرفه که با یبوست طبع باشد و قولنج حاد و محلل ورم مفاصل و با خیارشنبر جهت اورام احشا و تفتیح سدد و اکثر تبها نافع و قدر شربت از آب او تا نیم رطل بابیست درهم نبات -انتهی . ابوریحان بیرونی در صیدنه گوید: به رومی او را اریطوس گویند و به پارسی لوغ و اهل سیستان کوک گویند. شمر گوید عصبه به عربی نباتی را گویند که بر درختی که در جوار اوست پیچد و او را لبلاب نیز گویند و بسبب آنکه او دراز ببالد او را حبل المساکین نیز گویند. اورباسیوس گوید حبل المساکین نوعی است از او، نبات او بزرگ شود و بر درختان پیچیده شود به رومی او را قوسوس گویند. دوس گوید آن بر سه نوع بود رنگ یکنوع او سفید بود و میوه  او هم سفید است و نوع دوم سیاه است و میوه  او نیز سیاه بود و بعضی میوه  این زرد هم بود و نوع سیوم را میوه نبود و شاخهای او باریک بود و برگ او خرد باشد و سفید که به سرخی زند. ابوالخیر گوید او سه نوع است سیاه و سفید چنانکه ذکر رفت و نوع دیگر او را اکیوس گویند برگ او مضاعف بود و او را میوه ای نبود. لس گوید بدروقستوس ضمادی است که از خردل سازند و در وی قلیس به کار برند و قلیس را به لبلاب تفسیر کرده است و در کتاب مجسطی آورده که ستاره  ذنب الاسد که او را هلبه گویند به برگ نوعی از لبلاب تفسیر کرده است که او را بقسیس گویند مشابه است و این موید قول بولس است «ص اونی » گوید گرم و خشک است مسهل صفرا و بلغم بود و آماسها را بنشاند و سده  جگر بگشاید و او را پاک سازد و تنقیه  معده بکند آب او با روغن گل سوختگی آتش را سود دارد و چون با روغن گل قطره ای در گوش چکانند درد ساکن کند و چون با سرکه بپزند و بر ورم سپرز طلا کنند نافع بود واگر آب وی در بینی چکانند بوی بد را زایل کند و صداع کهنه را نیکو بود شیر وی شپش بکشد. (ترجمه  صیدنه ابوریحان ) ۞ ضریر انطاکی در تذکره گوید: علم علی کل ذی خیوط تتعلق بمایقاربها و ورق کورق اللوبیا و یسمی قسوس و قینالس و عاشق الشجر و حبل المساکین و بمصر یسمی العلیق و هو بحسب الزهر لونا و الثمر و عدمها و حجم الاوراق انواع . الاسود منه فرفیری الزهر و غیره کزهره فی اللون و یکون غالبه ابیض و منه احمر و ازرق و اصفر والبری لا ثمر له . والمستنبت له ثمار صغار بین اوراقه و ازهاره مبهجة و یسمی حسن ساعة و یطول جداوان قطع خرج منه ابیض و کله یتفرع و لاقوة له بل تسقط فی قلیل من الزمان یابس فی الاولی حارٌ فیها او فی الثانیة او هو بارد ینفع من قرحة المعاء عن تجربة و یدمل الجراح و یفجر الدمامیل خصوصاً باللبن و ینفع حرق النار بالشّمع و کذا ورقة ضماد او زیته اوجاع الاذن قطوراً و عصارته الصداع المزمن سعوطاً بالایرسا و العسل والنطرون و یسود خضابا وان طبخ فی ای دهن کان حلل الاوجاع مروخا والاعیاء و المفاصل و اما الشحیمة منه و هوالخشن المستطیل الورق فینفع من السعال و القولنج و مع المغرة من نزف الدم شربا و اوجاع الرئة و السدد و الحمیات و الطحال مطلقاً ولو بلا خل و یحلق الشعر و یقتل القمل طلاء و الاسود یشوّش الذهن و کله یمنع الحیض و الحمل و یضرالمثانة و یصلحه الصمغ و السکر و شربته ثلاثة لاماتحمله ثلاث اصابع(؟) لعدم انضباطه و شرب مائه من اثناعشر الی ثلاثین . (تذکره  ضریر انطاکی ).
///////////
لبلاب صغیر. [ ل َ لا ب ِ ص َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ شجره بارده . لبلاب احرش . الاطینی ۞ شحیمیة. شحیمه . سراویل الطول . رجوع به لبلاب شود.
//////////
لبلاب کبیر. [ ل َ لا ب ِ ک َ ] (ترکیب وصفی ، اِ مرکب ) ۞ قسوس . حبل المساکین . لبلاب بزرگ . رجوع به لبلاب شود: عصاره لبلاب بزرگ اندر بینی چکانند دماغ را پاک کند و مادتها که بگوش فرود می آید بازدارد. (ذخیره  خوارزمشاهی ).
////////////
&&&&&&
لبن
بفتح لام و با و نون لغت عربی است بفارسی شیر و بترکی سود و بهندی دودهه نامند
ماهیت آن
معروف است و آن مرکب از سه جزو است مائیت و دهنیت و جبنیت و بحسب غلبۀ هریک بر دیکری طبیعت آن در حرارت و برودت و رطوبت و یبوست و اعتدال مختلف می کردد و در خاصیت و افعال نیز و شیر هر حیوانی بانفراده جداجدا ان شاء اللّه تعالی مذکور می شود و بعد ازین امور مشترکه در اینجا بالاجمال بیان می یابد و هر حیوانی که مدت حمل و ولادت آن قریب بمدت حمل و ولادت انسان باشد انسب بتغذیه است از غیر آن پس شیر کاو که مدت حمل آن نیز نه ماه است انسب برای تغذیۀ اطفال و غیر ایشان از شیر حیوانات دیکر و مائل باعتدال است در امور و کیفیات مذکوره و بعد از ان شیر بز و کوسفند و آهو و شیر شتر بعد از انها و بعضی شیر بز را بهتر از شیر کاو دانسته و کفته اند اعدل و اغذیه آنست و شیر الاغ و اسپ و شتر و کورخر و خوک و غیرها برای تداوی اقوی اند از حیوانات مذکوره و آنها برای تغذیه و همچنین بحسب تعلیف و سن و فربهی و لاغری و رنک حیوان و سحنۀ آن از صلابت و رخاوت و فصل و بلد و غیرها مختلف می باشد چه هرکاه تعلیف بعلفهای تر و تازه و ایام ربیع و بارش باشد ارطب از علفهای خشک و ایام کرما و خشکی می باشد و بمسکرات و مخدرات مانند بنک و خشخاش و کاهو و امثال اینها نمایند شیر آن نیز مسکر و مخدر خواهد بود از ادویۀ ملینه ملین و از مسهله مسهل و همچنین از قابضه و مسخنه و مبروده و مرطبه و لطیفه و کثیفه و غلیظه و غیرها آثار آن نیز متبدل می کردد و شیر حیوان سفید زودتر منحدر می کردد از غیر آن
طبیعت اجزای ان
ماهیت آن
در دوم سرد و تر و دهنیت و دسومت آن در اول کرم و خشک و جبنیت آن در اول سرد و خشک و شیر تازۀ دوشیده کرم با حرارت لطیفه و سریع النفوذ و الانحدار بخلاف سرد آنکه در سرد شدن حرارت لطیفۀ آن بتحلیل می رود پس باید که چون خواهند بنوشند کرم نموده بنوشند تا موجب سرعت نفوذ آن کردد و از مطلق آن بدون قیدی مراد شیر کاو است و موافق ترین اغذیه است در مزاج اطفال بعد شیر زنان و در غیر اطفال در طبیعت و مزاج شخص که موافقت نماید و بعد از ان کوشت و تخم مرغ نیم برشت و هرچه جبنیت بران غالب باشد مسدد و ثقیل و هرچه مائیت بران غالب مدر و مفتح و خفیف و هرچه دهنیت و دسومت مسخن و مثقل و قبل از انقضای چهل یوم از ولادت آن در زمستان بسبب غلظت و قریب بولادت را بسبب غلبۀ مائیت نیز استعمال جائز نیست و در آخر فصل بهار تا اواسط تابستان استعمال آن اولی و بهترین البان شیر تازۀ دوشیدۀ حیوان جوان فربه صحیح المزاج معتدل القوام سفید خالی از طعم و رائحۀ غریب جید المرعی است المضار اکثار آن مورث تپها و تولید شپش و قروح و جرب و حکه و وضح و اورام ردیه و دمامیل و ماشرا و امثال اینها و مطلقا خواه قلیل و خواه کثیر جهت اصحاب اورام باطنیه مضر و جهت اعصاب و امراض عصبانیه خصوصا بلغمیه نیز هر روز پی هم خوردن آن مضر و بجهت دسومت سریع الاستحاله بدخانیت و صفرا و خلط غالب و فساد و در اماکن حاره و معدۀ ضعیفه باعث مضرت و موافق سوداوی مزاجان و یابس و معتادین با افیون و مقدار قلیل آن در اغذیه و کثیر آن در تلیین و اسهال اقوی و جمع آن با شئ حامض و مالح و با کوشت و بیضۀ مرغ و ماهی و ترب و پیاز و میوه های تازه و بقول و حبوب و امثال اینها و بالای آن نیز ما دام که انحدار نیافته باشد و بالای آن چیزی خوردن و خوابیدن همه مفسد آن و با وجود اخلاط فاسده در بدن و امتلا مهلک دانسته اند و بدستور با شیر حیوان اهلی کثیر الدسومت و ثقیل و وحشی قلیل الدسومت و خفیف
طبیعت آن
مطلقا مرکب القوی با غلبۀ حرارت و رطوبت و نیز کرم در اول و تر در دوم
افعال و خواص آن
مجموع شیر حیوانات جالی و دافع اخلاط سوخته و مقوی و مسمن و موافق اعضای تناسل و کفته اند موافق امزجۀ حارۀ یابسه هرکاه صفرا در معده نباشد و قطور آنها جهت رمد و اکثر امراض عین خواه بتنهائی و یا با شیافات و ادویۀ مناسبه و طلای اقسام آن موافق ورم مقعده و درد آن و قرحۀ مثانه و اورام عانه و رحم و حافظ رطوبات اصلیه و طول عمر و مسمن و محرک باه خصوص شیرجاموش با شکر السموم بادزهر سموم قتاله و شراب ارنب بحری و شوکران و بنک و ذراریح و ارنب بحری و ثافسیا و خربق و خانق الذئب و نمر و جمیع ادویۀ اکاله و معفنه و امثال اینها نافع است الزینه طلای آن جالی آثار قبیحه و آشامیدن آن نیکو کنندۀ رنک رخسار خصوصا با شکر و فربه کنندۀ بدن خصوصا شیربرنج و فرنی آن به تخصیص در امزجۀ حارۀ یابسه و طلای ماء الجبن جالی کلف و آثار جلد و آشامیدن آن نیز الاورام و البثور آشامیدن ماء الجبن باهلیله جهت جرب و حکه نافع و اطبای هند جمیع شیرها را خام خوردن محدث امراض مختلفه می دانند مکر شیر زنان و الاغ و بعضی شیر کاو تازه دوشیده که هنوز کرمی پستان در ان باقی باشد بسیار نافع و از قبیل آب حیات دانسته و غیر این دو سه شیر خصوص شیر بز را جوشانیده بهتر می دانند و طریق جوشانیدن آن آنست که بقدر ربع آن آب شیرین خالص داخل کنند و بآتش ملایم بجوشانند تا آب برود و شیر بماند پس بعد از سرد شدن بنوشند و نیز هر شیر را بعد از آنکه از دوشیدن آن دو ساعت کذشته باشد و بعضی چهار ساعت کفته اند خوردن آن را بد می دانند و همچنین شیر حیوان که تازۀ بچۀ آن مرده و یا ساقط شده باشد و بسیار لاغر و یا مریض و یا حامله و یا تازه زائیده و یا قریب بانقطاع را نیز زبون و مولد امراض کثیره و در اوائل حمیات نیز اما در اواخر نافع کفته اند و رافع قبض بطن و سوزش چشم و یبس دماغ و لاغری و ضعف بدن و پیری و آلات بول و اعضای تناسل را مفید و چون شیر را با هموزن آن و با زیاده آب بنوشند ادرار بسیار آورد و مجاری بول را صاف کند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
شیر. (اِ) مایعی سپید و شیرین که از پستان همه  حیوانات پستاندار ترشح می کند، و به تازی لبن گویند. (ناظم الاطباء) (از برهان ). به معنی شیر است که می خورند، و به این معنی به یای معروف است نه مجهول ، و این ترجمه  لبن است و استادان شعر این دو را با هم قافیه نمی کنند وفرق می گذارند ۞ . (آنندراج )(انجمن آرا). مایع سفید شیرینی که از پستان ماده  پستانداران ، تغذیه  بچگان را برآید. دَرّ. لبن . حلیب .از شیر جغرات (ماست ) و کشک (ترف ) و دوغ و پنیر و مسکه (کره ) و فله (آغوز) و رخبین (قره قوروت ) و لور و کفی و خامه و سرشیر و ماءالجبن (پنیرآب ) و روغن و شیربرنج و فرنی می سازند. (یادداشت مولف ). مایعی سفیدرنگ و با طعم شیرین مزه و غلظت خاص که از پستانهای نوع ماده  پستانداران پس از زایمان به منظور اولین دوره تغذیه  نوزاد ترشح می شود. مدت زمان ترشح شیر از پستان پستانداران ماده بسته به احتیاج و مدت لازم به جهت تغذیه  نوزادان آنهاست . شیر بهترین ماده  غذایی و سهلترین غذای نوزاد پستانداران است . شیر و متفرعاتش از غذاهای قوی و سالم انسان بشمار می رود. حیوانات وحشی فقط آن مقدار شیر می دهند که نوزاد آنها لازم دارد، لیکن حیوانات اهلی مانند گاو و گوسفند و شتر بواسطه اراده و تربیت انسان بیش از اندازه  مدتی که برای آنها ضروری است شیر می دهند. در شیر قطرات کوچک چربی بسیاری شناورند در صورتی که ترکیبات دیگرش (مانند مواد پروتیدی و گلوسیدی و املاح ) در آن بحال محلول موجودند. ترکیب شیر پستانداران مختلف با هم فرق میکند: درشیر گاو تقریباً 88% آب ، تقریباً 3% مواد ازته ، تقریباً 4/8% مواد گلوسیدی و بطور تقریب 3/2% مواد چربی است . ترکیبات شیر انسان عبارتست از 87% آب و 1/6% ماده  ازته و 6/8% مواد قندی و 3/5% چربی و 2% املاح مختلف . (فرهنگ فارسی معین ). دَرّ. درّة. رسل . (منتهی الارب ) (المنجد). سمالخی . طل ّ. عرق . عتیق . کساء. (منتهی الارب ). لبن . (منتهی الارب ) (دهار). مدرب . معس . (منتهی الارب ). وضح . (المنجد) (منتهی الارب ) :
تذرو تا که همی در خرند خایه نهد
گوزن تا همی از شیر پر کند پستان .
ابوشکور بلخی .
///////////
///////////