۱۳۹۶ مهر ۹, یکشنبه

مداخل مخزن الادویه عقیلی خراسانی (شصت و هفتم) 11

مر
بضم میم و تشدید را و بفتح میم نیز آمده لغت عربی است و برومی اعروعولیطوس و بسریانی مرادکبا و بیونانی سموتا و بهندی بول بضم باء موحده و سکون واو و لام نامند
ماهیت آن
صمغ و یا لبن درختی است که در بلاد مغرب و روم و جزیرۀ سقوطره می شود و بسیار بلند و رعنا و نرم و کرهدار و کرههای آن مانند بندهای نی و جوف آن مصمت یعنی میان آن پر می باشد و از ان نیزه می سازند مشهور بنیزۀ نی است و جمیع اجزای آن تلخ و نزد بعضی مران و مالیا یکی است و این قول اقرب بصواب است چه در افعال قریب بهم اند و نزد بعضی مران قرانیا است و این اصلی ندارد چه مران را برک شبیه ببرک توت است و برک قرانیا شبیه ببرک ترنج و از ان کوچکتر و درخت آن بسیار بلند نمی شود و ثمر قرانیا لذیذ و ثمر مران شبیه بدان و لیکن با عفوصت بسیار و غیر لذیذ و درخت آن خاردار شبیه بقرط و صمغ آن بچند نوع حاصل می کردد و آنچه از تنۀ درخت آن بتیغ زدن و فرش نمودن بوریائی و ظرفی در زیر آنکه در ان جمع کردد و انجماد یابد حاصل کردد بهترین انواع است و این قبل از انجماد سفید رنک و بعد از ان رنکین می باشد و این را مرصاف نامند و آنچه از تنۀ درخت آن مانند صمغ خودبخود تراوش کند و منجمد کردد و اخذ نمایند بعد از ان است در خوبی و این زرد رنک می باشد و مر البطارح نامند و آنچه پوست درخت آن را که در زیر آن صمغ آنست افشرده عصارۀ آن را خشک می نمایند و یا آنکه در آب جوش داده صاف نموده آب صافی آن را باز طبخ می دهند تا منعقد و منجمد کردد مسمی بمیعه سائله و مرحبشی است و این بدترین همه و سیاه رنک می باشد و مختار و بهترین همه مرصافی خالص از چوب و سنکریزه و سبک وزن و زودشکن و خوشبوی بسیار تلخ با بشاعت آنست که ظاهر آن مائل بسفیدی و سرخی و باطن آن از شکستن سفید و بعد از شستن سفید شبیه بناخن چیده باشد و آنچه باوصاف مذکوره نباشد زبون و غیر مستعمل و آن را مغشوش بصمغ عربی می نمایند و بجوشانیدن در آب مراصلی و بعضی یتوع سمی قاتل که آن را فاسیس نامند و در لون شبیه بدان است اما با حدت و کراهیت رائحه و زهومت است غش می نمایند
طبیعت آن
در آخر سوم کرم و در آخر دوم خشک و در آخر سوم نیز کفته اند و در دوم کرم و خشک دانسته اند
افعال و خواص آن
جالی و مجفف و قابض بیلذع و مفتح و منضج و مسهل و ملین و ملزق و محلل ریاح و اورام باردۀ بلغمیه و از جملۀ ادویۀ جلیله و عظیم النفع است و داخل تراکیب کبار کرده می شود و حافظ و مانع تعفن اخلاط است و لهذا حکمای سلف بر اجساد اموات برای تجفیف و نشف رطوبات و حفظ آنها از تعفن و فساد و تغیر با بعض ادویۀ مناسبه می مالیده اند و کفته اند آنچه از اقلیطا می آورند قوت تجفیف و انضاج و تلیین آن زیاده از غیر آنست اعضاء الراس سعوط مقدار یک دانک آن منقی دماغ و با آب مرزنجوش جهت منع نزلات و با آب نعناع جهت بدبوئی بینی و لیکن باید که کرم نموده باشند و نطول محلول آن در سرکه که غلیظ باشد بر سر جهت وجع صدغین و صداعی که سبب آن معلوم نباشد و با آب مرزنجوش بر منخرین با پر مرغی حابس نزلات مزمنه و ذرور آن مجفف قروح سر و اکثر قروح سائر اعضا و ضماد آن با زیرۀ کرمانی بروغن کاو سرشته جهت تجفیف و التیام قروح رطبۀ سر و بدستور ضماد آن با کندر جهت انواع قروح و بثور سر مجرب و سریع الاثر و کذاشتن فتیلۀ آلوده بدان و افیون و مامیثا و جند بیدستر مخلوط درهم در کوش جهت تنقیۀ چرک و ریم و تجفیف قروح و التیام آنها و تسکین اوجاع و تحلیل اورام و ریاح آن نافع و مضمضۀ محلول آن در آب شب محلول در خل عنصل و با سرکه ممزوج به آب مطبوخ در ان بیخ هلیون و قلیلی زنجار جهت رفع قروح متعفنۀ دهان و لثۀ دامیه با سرکۀ عنصل هر روز جهت قطع خون بن دندان و باعث نیکوئی نکهت یعنی خوشبوئی دهان و رفع بدبوی آن و بدستور نکاهداشتن آن در دهان و فرو بردن آن رافع خشونت حلق و تصفیۀ آواز و اکتحال و طلای آن جالی آثار غلیظه و بیاض و ظلمت بصر و خشونت اجفان و قطع چرک و پر کنندۀ قروح چشم بی لذع و حابس و محلل آب نازل در چشم در ابتدا اکر رقیق باشد و نیز اکتحال حل نمودۀ آن در آبی که در ان عروق زعفران و زردچوبه جوش داده باشند و یا در آب اسل یا فودنج نهری جهت حدت بصر و ابتدای نزول آب و شیخ الرئیس نوشته مغشوش یتوعی آن درین امر بهتر از غیر آنست با شیر زنان و یا سفیدۀ بیضه جهت رمد و بیاض رقیق و با آب شقایق النعمان و با فلفل جهت جلای بیاض و ضعف بصر و با عسل جهت سلاق و به آب حلبه و کلاب جهت قرحه و با آب مورد جهت دمعه و جرب و با عصیر عوسج و با شقایق النعمان و نیز جهت جلای بیاض بقوت و با کلاب جهت شعیره و با آب ترب جهت کمنه الدم تحت العین و بالجمله باید که هرکاه ارادۀ استعمال آن نمایند در امراض عین خصوصا رمد با شیر زنان و یا شیر الاغ و یا سفیدۀ بیضۀ مرغ بکار برند اعضاء الصدر آشامیدن آن با اشیای مناسبه جهت امراض سینه و سرفۀ مزمن رطوبی و ربو و عسر النفس و نفس الانتصاب و درد پهلو و سینه مفید اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن صافی خالص آن جهت استرخای معده و نشف رطوبات آن و تنقیۀ اعضای باطنی و تحلیل نفخ و ریاح و خون منجمد در رحم و تلیین بطن و اسهال ماء اصفر و بلغم و قروح امعا و سحج و مغص ریحی و بلغمی و ورم طحال و اخراج دیدان و حب القرع و جنین و ادرار بول و حیض موفوف شده و وجع کرده و مثانه و تلیین صلابت آن و تفتیح و انضمام فم آن خصوصا با آب سداب و یا افسنتین و یا آب ترمس و یا راسن جهت امراض رحم و امعای مذکوره و بدستور احتقان بدان با میاه مذکوره و با آب حلبه جهت صلابت رحم و با آب نعناع جهت بدبوئی دهن و بدستور جلوس در ان و حمول آن در قبل با شراب مسقط جنین بسرعت و در دبر با کندر و زعفران و افیون جهت زحیر رطوبی و حمول مسحق سرشتۀ آن با آب برک مورد جهت رفع بدبوئی رحم و چون با زیت فلسطین که زیت رکابی نامند حل نمایند و بر ابهام پای راست بمالند ما دام که آلوده باشد از جماع فتور نیابند و ضماد آن با ادویۀ مناسبه جهت فتق و با سرکه و آب چغندر جهت ادره و فتق و ورم طحال و آشامیدن نیم درم آن با بیضۀ نیم برشت حابس نزف الدم رحم الحمی آشامیدن مقدار یک باقلا با فلفل قبل از نافض حمیات بدو ساعت مانع نفض السموم آشامیدن با شراب جهت سموم بارده و طلای آن جهت نهش هوام الاورام و البثور طلای آن جهت تحلیل اورام بلغمیه و خنازیر خصوصا با آب ترب الجروح و القروح ضماد و طلای آن منقی و مدمل قروح متعفنه و رویانندۀ کوشت صالح بر استخوان و مجفف قروح و جروح و مانع تعفن آنها و با کوشت حیوان صدف جهت قطع کوشت مردۀ قروح و جروح اعصاب و غضاریف و رویانیدن کوشت بر استخوان عاری از کوشت شده و با سرکه جهت قوبا و با روغن کل جهت جرب متقرح و حکه و ذرور آن مجفف قروح و مانع تعفن خصوصا که اولا عضو را با آب بارتنک بشویند و بعد از ان بران بپاشند الزینه ضماد آن با شراب و لادن و روغن مورد مانع ریختن موی و حفظ آن از افتادن و تقویت و انبوهی آن و با آب ترب جهت بهق و کلف و خون منجمد تحت جلد و با سلیخه و پیاز عنصل و عسل جهت قلاع ثآلیل و کلف و طلای آن با شب یمانی جهت رفع بدبوئی زیر بغل و کش ران و با آب اترج جهت سعفه و جرب الات المفاصل آشامیدن و ضماد کردن آن جهت اوجاع مفاصل و عرق النسا و نقرس و ضماد آن با آب کشنیز و یا آب کرفس تازه و با زیت و سرکه جهت شدخ عضل و تحلیل ورم و تسکین درد آن و بتنهائی و یا با ادویۀ مناسبه جهت کسر عظام مؤثر المضار مضر محرورین و بوئیدن آن منوم و باعث سدر و صداع خصوص کسانی را که عادی بعروض صداع باشند و مضر مثانه مصلح آن عسل مقدار شربت آن از یک باقلا تا نیم درهم بدل آن صمغ بادام تلخ و نزد جالینوس قصب الذریره و قسط تلخ بوزن آن و نزد بعضی مومیائی و جند و فلفل هریک زینها بحسب مناسب و مراعات امراض و دخان آنکه مانند دخان کند و بعمل آورند و در سائر افعال مانند مرو الطف و قوت تجفیف آن زیاده است و برک آن مقوی معده و محلل ریاح و مدر فضلات و دافع سموم افعی و سائر هوام و ثمر آن مانع تخمه و کماد و یا ذرور سوختۀ آن رافع سوختکی آتش و طلای پوست سوختۀ آن با آب رافع جرب متقرح و سعوط سائر اجزای آن قاطع رعاف و فرزجۀ آن حابس حیض و ضماد سوختۀ آن با سوختۀ پرسیاوشان جهت دراز کردن موی و آشامیدن نشارۀ چوب آن بقدر دو درم کشنده و مالیا را نیز همین اثر است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
مر. [ م ُ / م ُرر ] (ع اِ) داروئی است تلخ همچون صبر که به شکستگی ها بمالند و ببندند، بگیرد و درست شود. (ترجمه  بلعمی تاریخ طبری ). آب منجمد درختی است مغربی شبیه به درخت مغیلان و خاردار و از زخم کردن درخت و گرفتن آب سایل آن حاصل می شود و در اول ترشح سفید است و بعد از خشکی رنگین می شود و بسیار تلخ است وبهترین او مایل به سرخی و تندبوی و سبک وزن و زودشکن صاف است که بعد از شکستن در او سفیدی شبیه به ناخن چیده باشد و این قسم را مر صاف نامند و آنچه در ساق درخت مانند صمغ منجمد گردد مسمی به مرالبطارخ است ؛ وآن زرد می باشد و در خوبی قایم مقام قسم اول است و آنچه از آب افشرده اجزای درخت خشک کنند مایل به سیاهی است و مسمی به مر حبشی است و آن زبون تر از قسم ثانی است و هر چه آب افشرده آن را بجوشانند و خشک کنند بسیار سیاه و تندبو و بدبو و قتال است ... و مدر حیض و مسقط جنین و کشنده  کرم شکم و.. رافع سیلان خون مفرط حیض ... و طلای او جهت حفظ جسد میت از تعفن و تعفن زخم ها بغایت موثر. (از تحفه  حکیم مومن ). صمغی است ازدرخت خارداری که در عربستان روید و شبیه دانه های کوچک سفید یا زردی است خوشبو و طعماً تلخ و از اجزای روغن مقدس می باشد. (قاموس کتاب مقدس ). نام صمغ سقزی که از درخت مر حاصل می شود و مر، درختچه ای است ۞ از تیره  سماقیان و از دسته  بورسراسه ها ۞ که برخی گونه های درختی نیز دارد، این گیاه متعلق به نواحی گرم کره  زمین است و بیشتر در حوالی بحر احمر و هندوستان و ماداگاسگار و سنگال می روید. از گونه های مختلف گیاه مذکور که به اسامی مر مکی و مر یهودی مشهورند صمغ سقزی به دست می آید که در طب مورد استفاده است . مور. عوجه . میر. درخت میر. مر صافی . مور آغاجی . || مُرِّ مکی ؛ گونه ای درخت که در افریقا بیشتر می روید و صمغ سقزی که از آن استخراج می شود به همین نام یا مقل مکی مشهور است و آن را مقل و درخت مقل و شجرةالمقل و درخت بذالیون مصری و درخت بذالیون مکی و بدلیون مکی و مر نیز گویند. (از فرهنگ فارسی معین ) :
مُرِّ مکی اگر چه دارد نام
نکنندش چو شکر اندر جام .
طیان .
نتواند که بوی گل را ازبوی میعه جدا کند و نه بوی صبر را از بوی مر. (باباافضل ، از فرهنگ فارسی معین ).
/////////////
57‌ـ ‌56 کهن ‌ترین اشاره به مُرّ مكّی در Nan čou ki   2895  نوشته سو پیائو (Sü Piao)  2896 آمده (كه پیش ازسده  پنجم میلادی نوشته شده، اما تنها گزیده‌هایی از آن در آثار بعد از آن در دست است). البته چنانچه بتوان به Hai yao pen ts‛ao كه این بخش در آن آمده اطمینان كرد. 3 در این كتاب از قول سو پیائو گفته شده كه ’’مرّ مكّی محصول سرزمین پو‌ـ ‌سه و ژد درخت كاج آن سرزمین است.  در شكل ظاهری به    2897 šen hian  (’’بخور مقدس‘‘) می ماند و رنگش سرخ سیاه فام است؛ با مزه ای تلخ و گرما‌زا."  لی شی‌ ـ‌ ‌چن در حاشیه می‌نویسد كه نمی‌داند محصولِی بنام šen hian چیست.  در Pei ši، مُرّ مكّی به سرزمین تسائو (Ts‛ao) (جغتا) واقع در شمال تسون ‌ـ ‌لین (Ts‛un-lin)(كه همان كی‌ـ‌پین Ki-pin در دوره هان است) نسبت داده شده، اما در متن مربوط به این موضوع در Sui šu نام این فرآورده نیامده است.  مرّ مكّی را از محصولات كی‌ـ‌پین نیز دانسته‌اند. 4 در Čen lei pen ts‛ao ذیل نام mu yao محصول كوان ‌ـ‌ چو (Kwan-čou)(كوان ‌ـ ‌تون/  Kwan-tun) تصویری خامدستانه از این درخت ارائه و گفته شده كه این گیاه در پو‌ـ ‌سه می‌روید و شبیه است به حسن‌لبه [benjoin] ( nan-si hian، ص     کتاب پیش رو ) كه در تکه هائی سیاهرنگ به اندازه‌های متفاوت  به فروش می‌رسد.
لی‌شی‌ـ‌چن5 در بحث از این موضوع تنها منابع دوره سونگ را می آورد . او از قول كو تسون‌ ـ شی (K‛ouv Tsun-ši) نویسنده   Pen ts‛ao yen i (1116 م) می گوید مُرّ مكّی از پو‌ـ‌ سه خیزد  و در تکه های سیاهرنگ به اندازه‌های متفاوت  كه به حسن‌لبه می ماند به چین آرند.  در متن این كتاب به ویراستاری لو سین ‌ـ ‌یوان (Lu Sin-yüan) ،1 این تكه نیست و تنها خواص دارویی آن آمده است.  2 سوسون (Su Sun) می‌گوید: ’’ امروزه درخت مُرّ مكّی در سرزمینهای دریای جنوبی (نان ‌ـ ‌هایی Nan-hai) و كوان ‌ـ‌ چو (Kwan-čou) می‌روید.  ریشه و تنه اش به Canarium (kan-lan) ماند، با  برگهائی سبز وگُشن. چند سالی باید بگذرد تا ژد آرد؛ ژد به درون خاك سرازیر می‌شود و در آنجا چون تکه های كوچك و بزرگ حسن‌لبه سخت می‌شود.  همه روزهای سال می‌توان این ماده را گرد‌آوری كرد."
در  Yu yan tsa tsu، 3 درآشفتگی شگفتی رخ داده و مورد (Myrtus communis) ذیل نام آرامی آن، asa (در عربی آس )، وصف شده، در‌حالی‌كه این بخش با این عبارت آغاز می‌شود:’’زیستگاه درخت مُرّ مكّی 2898 در پو‌ـ ‌سه است."4 امابرپایه استدلال هیرت شاید بتوان گفت در این مورد mu آوانگاشت مورد*،  mūrd فارسی میانه و امروزی باشد كه نه تنها در بندهشن  كه همه جا به معنای مورد است). 5 مرّ مكّی و مورد هیچ ربطی به یكدیگر ندارند و نه تنها از دو تیره متفاوت، كه از دو راسته اند؛ افزون بر اینكه از درخت مورد چون مُرّ مكّی ژد نیاید.  پس همچنان جای  چون و چرا  در اینکه چینی‌ها در دوره تانگ مرّ مكّی را می‌شناخته‌اند هست؛ در این صورت، مطلبی را كه از Nan čou ki آوردیم (مثل بسیاری از مطالب دیگر این كتاب) می‌بایست دچار ناهمزمانی تاریخی دانست.  چائو ژو‌ـ‌كوا (Čao Žu-kwa) درست می‌گوید كه مرّ مكّی از دریا بار بربرا در خاور افریقا و در منطقه کرانه ای حضرموت عربستان خیزد؛ وصفی هم كه از روش ژد گیری به دست داده کمابیش درست است. 6
لی‌شی ‌ـ‌ چن7 بر این باور است كه آوانگاشت  2899  یا   2900  نمایانگر واژه‌ای سنسكریت است که بی گمان نادرست است: مرّ مكّی از محصولات هند نبوده تنها از کرانه های  سومالی در افریقا و عربستان به آرند.  نویسه چینی اولی همبرابر  با *mut یا *mur كهن، و نویسه دوم با *mwat،  mwar، یا mar همبرابر  است.  اولی بی‌ چون و چرا  زاده تلاش برای بازسازی نام سامی‌ـ ‌ایرانی است‌ ــ mōr عبری، murā آرامی، murr عربی، مُرّ، mor  فارسی (    ،     ،  ، یونانی، myrrha لاتین)1
هنوز نمی‌توان به اطمینان گفت كه چینی‌ها صورت عربی را آوانگاری كرده‌اند یا صورت فارسی را: چنانچه آغاز کارگیری این آوانگاشت براستی به دیر‌هنگامی دوره سونگ باشد، احتمال اینكه الگوی اصلی واژه عربی بوده باشد افزایش خواهد یافت؛ اما اگر بتوان پیشینه آن را در دوره تانگ یا حتی پیش از آن یافت، حدس استوار تر این خواهد بود كه آوانگاشت بر پایه  صورت فارسی ساخته شده است.
تئوفراستوس2 می‌گوید آریا زمین را’’خار‘‘ی است  كه رویش ژد ی یابند که در ظاهر و بو مرّ مكّی را ماند و تابش آفتاب بر زمینش اندازد.  استرابو3 تأیید می‌كند در گدروسیا مواد خوشبو  به‌خصوص سنبل هندی و مرّ مكّی چنان  فراوان می رست كه سربازان اسكندر بهنگام اردوكشی آنها  را در پوشاندن خیمه و بستر خود کار می‌گرفتنند و از این راه  هوا عطر‌آگین و شادی بخش می شد.   به هر روی، گیاهشناسان امروزی نتوانستند این گیاهان را در گدروسیا یا هیچ‌یك از سرزمین های  دیگر ایران پیدا كنند،4 و بسا که مرّ مكّی ایرانیان باستان گونه‌ای دیگر از Balsamodendron (شاید B. pubescens یا B. mukul) بوده باشد.   به گفته گایگر5 Balsamodundron muku را در زبان بلوچی  bōd،  δ، یا bōz می‌نامند، و این واژه تنها به معنای ’’بو، عطر‘‘ است. این واژه از زاده های واژه اوستایی baoiδi است كه در زبان پهلوی به صورت  bōd،  bōī، در سغدی fraBōδan،  Bōsa، در فارسی جدید bōī، (در زبان آسی  bud، ’’بخور‘‘) هست . 6
این نكته را هم نباید از یاد برد كه در گزارشهای چینیان باستان از ایران ساسانی نامی از مرّ مكّی نیست.  با توجه كافی به شواهد گیاهشناختی،  چون و چرا  در اینكه مراد از پو‌ـ ‌سه در گزاره  های  Nan čou ki،  Yu yan tsa tsu،  K‘ai pao pen ts‛ao، و Čen lei pen ts‛ao ــ که گویند درخــــت مُرّ مَكّی در پو‌ـ ‌سه می‌روید ـ  پو ـ‌ سه ی ایران باشد بیشتر می‌شود.  درست است كه این درخت در مالایا نیز نمی‌روید، اما از آنجا كه بی گمان این محصول از راه  مالزی وارد چین می‌شد، ممكن است این فكر در چینی‌ها قوت گرفته باشد كه خاستگاه آن پو‌ـ ‌سه مالایا بوده است.

بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان (ساینو-ایرانیکا)

///////////
مرّمکی

اشاره

در کتب طب سنتی با نامهای «مرّ» و «مرّمکّی» و «مرّ حجازی» نامبرده شده است. به فرانسوی آن راMyrrhe و به انگلیسی‌Myrrh وBalsamodendron گویند. صمغ رزینی است معطّر که از درختچه‌ای از خانواده‌Burseraceae جنس‌Commiphora گرفته می‌شود. از این جنس گونه‌های مختلفی هستند که این صمغ از آنها گرفته می‌شود که نام علمی معروف‌ترین آنها عبارت است از:
1. گونه‌Commiphora myrrha (Nees) Engl . که مترادف آن‌Balsamodendron myrrha T .Ness . می‌باشد. این‌گونه بومی عربستان و ساحل افریقایی دریای سرخ است.
2. گونه‌Commiphora abissinica Engl . که در حبشه انتشار دارد.
3.Commiphora schimperi Engl ..
درختچه‌های فوق که مرّ تولید می‌کنند در کتب طب سنتی با نام «مرّان» آمده است.

مشخصات گیاه

گیاهی که از آن صمغ مرّ گرفته می‌شود درختچه‌ای است خاردار دارای شاخه‌های کوتاه. گلهای آن دو نوع نر و ماده. میوه آن گرد به شکل گلابی و کمی گوشتی است.
محل رویش این درختچه و گونه‌های مختلف آن مناطق گرمسیری جنوب عربستان،
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 184
حبشه و قسمت جنوبی دریای سرخ مقابل بندر عدن و سرانجام سواحل افریقایی دریای سرخ و سواحل سومالی در افریقا می‌باشد. چون این صمغ بیشتر از عربستان و حجاز به ایران وارد می‌شود غالبا در سفرهای حجّ در بازار مکه و حجاز برای فروش عرضه می‌گردد، در ایران آن را مرّ مکی یا مرّ حجازی نامند که البته با صمغ عربی متفاوت است و نباید با آن اشتباه شود.

مشخصات صمغ

مرّ مکی در فصل گرما مانند اغلب صمغها به مقدار کم خودبه‌خود از تنه و ساقه درخت ترشح می‌کند ولی برای اینکه به مقدار زیادتر گرفته شود، تنه درخت را شکاف می‌دهند و شیره درخت که ابتدا سفید و بعد از ماندن قرمز مایل به قهوه‌ای می‌شود خارج می‌شود. این نوع مرّ مکی را که نوع مرغوب و خالص است اصطلاحا «مرّ البطارح» می‌نامند. روش دیگر برای استخراج مرّ این است که پوست درخت را گرفته و با قطعات تنه یا ساقه در آب جوش می‌پزند و پس از پختن آن را صاف می‌نمایند و سپس آن را تبخیر می‌کنند و رسوبات منجمد باقیمانده پس از تبخیر تحت نام مرّ به بازار عرضه می‌شود. این نوع مرّ به علت اینکه با مواد دیگری از گیاه مخلوط می‌باشد نامرغوب و رنگ آن سیاه است و آن را نوعی میعه سائله نیز می‌گویند. نوع مرّ مکی مرغوب به شکل قطعه‌های اشکی بی‌نظم به بزرگی یک گیلاس یا یک گردو، وزین، قرمز قهوه‌ای، دارای بوی مطبوع و معطّر و شکننده است براحتی شکسته و خرد می‌شود مقطع آن درخشنده و برّاق و در مقطع آن خطوط سفیدی شبیه به اثر ناخن دیده می‌شود. طعم آن تلخ است و از صمغ رزینی و ماده لعابی و اسانس و املاح مختلف تشکیل شده است. این نوع مرّ مکّی مرغوب را به فرانسوی‌Myrrhe en larmes نامند. نوع دیگر را که کمی نامرغوب و ناخالص است‌Myrrhe en sorte گویند.

ترکیبات شیمیایی

از نظر ترکیبات شیمیایی در صمغ رزینی مرّ 10- 5/ 2 درصد اسانس شامل ترپن، 40- 30 درصد صمغ شامل آرابینوز، گالاکتوز، اسید متیل گلی کورونیک 274] و بقیه در
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 185
حدود 40- 30 درصد رزین است که در حدود 60 درصد رزین را الکلها، اسیدهای ترپنیک تشکیل می‌دهند و یک ماده تلخ و ... در آن یافت می‌شود. ماده صمغی مرّ در آب حل می‌شود ولی قسمت رزینی آن در الکل محلول است.

خواص- کاربرد

در هندوستان از صمغ رزینی مرّ در موارد سوء هاضمه و در بیماری کلروز[275] که در اثر کمی گلبول قرمز خون و کاهش ماده هموگلوبین در خون ایجاد می‌شود و علامت آن رنگ‌پریدگی و زردی رنگ پوست بخصوص در دختران جوان است، مصرف می‌شود. و به علاوه در مورد ناراحتی‌های رحم و بند آمدن عادت ماهیانه در دورانی که به‌طور طبیعی باید وجود داشته باشد، تجویز می‌گردد]G .I .M .P[ .
مرّ از نظر طبیعت طبق نظر حکمای طب سنتی خیلی گرم و خشک است، بنابراین خواص عمده آن خشک‌کننده رطوبتهای بدن و قابض است. در عین حال انسداد و گرفتگی‌های مجاری را باز می‌کند و دارویی منضج و یا به اصطلاح اعتدال‌دهنده است، یعنی در موارد یبوست مسهل است و در مورد اسهال قابض می‌باشد. بادهای داخل معده و ورمهای سرد بلغمی را تحلیل می‌برد و مانع تعفن اخلاط می‌شود به همین دلیل در روزگار قدیم در موقع مومیایی کردن اجساد رسم بوده است برای خشک کردن رطوبتها و ممانعت از تعفن، داخل اجساد را با مرّ مخلوط با سایر ادویه اندود می‌کرده‌اند. اگر نیم گرم آن خورده شود برای پاک کردن دماغ مفید است و اگر با آب مرزنجوش بخورند برای پیشگیری و ممانعت از زکام شدن بسیار مؤثر است.
اگر با دم‌کرده نعنا خورده شود برای رفع بدبویی بینی اثر مفید دارد. پاشیدن گرد آن روی زخمها برای خشک کردن زخمهای سرد مؤثر است. ضماد آن با کندر برای التیام اغلب زخمهای سر سریع الاثر است. اگر با سرکه و آب و دم‌کرده مارچوبه مخلوط نمایند و در دهان مضمضه کنند برای رفع تعفن زخمهای دهان مفید است. اگر با سرکه عنصل مخلوط کنند و مضمضه نمایند برای رفع و قطع خون بن دندان نافع است.
برای تهیه سرکه عنصل باید در حدود 500 گرم پیاز دشتی یا پیاز صحرایی 276] را
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 186
گرفته ورق‌ورق کرده در سرکه ریخته بجوشانند تا کاملا پخته و در آن حل شود، سپس آن را با فشار صاف نموده و مصرف نمایند.
اگر مرّ به‌طور خالص مصرف شود برای سستی معده، رفع رطوبات آن، تحلیل بادهای معده، تحلیل خون منجمد در رحم و تسهیل دفع زردآب و بلغم و همچنین برای زخمهای معده، دل‌پیچه، ورم طحال، درد کلیه و مثانه مفید است. استفاده از ضماد آنکه با سرکه رقیق و صمغ لاذن و روغن مورد درست شود، برای رشد و تقویت مو مفید است و موجب انبوهی آن شده و مانع ریختن مو می‌شود و اگر با آب ترب مخلوط شود برای بهق و کلف 277] و فروکش کردن خال صورت و تحلیل خون منجمد زیر پوست نافع است. مصرف مرّ به علت گرمی زیاد آن برای اشخاص گرم‌مزاج مضرّ است بخصوص مضرّ مثانه می‌باشد.
در گزارش دیگری آمده است که از مرّ مکی مانند عوارض محرک و مقوی در استعمال داخلی، استفاده می‌کنند، مخصوصا در مورد دردهای سر معده، ناراحتی‌های معده 278] و در کلروز که بیماری زردی در اثر کم‌خونی است، مفید می‌باشد. همچنین در رفع اخلاط سینه، رفع زکامهای مزمن، در مراحل اولیه بیماری سل، در بیماری کمی ویتامین‌C [279] مصرف داخلی آن در اغلب موارد شفابخش است. برای آنژینهای قانقرایایی، سیاه‌سرفه و قانقرایا نیز استعمال می‌شود.
مرّ از اجزاء ترکیب اغلب خمیر دندانهای اروپایی است و معتقدند که بر ضد باکتری‌های دهان مفید است. و مانع فساد و کرم‌خوردگی می‌شود. در برخی از فروشگاههای فرآورده‌های طبیعی در امریکا یک ترکیب تجارتی آن به نام‌Merfluan عرضه می‌گردد.
درختچه تولیدکننده مرّ را مرّان نامند. در مورد خواص قسمتهای مختلف درخت شامل عصاره برگ آن نیز خواصی ذکر شده است، از جمله معمول است اگر 5 گرم عصاره برگ آن را با سرکه رقیق بخورند برای سم افعی گزیده تریاق مؤثری است و با
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 187
آثار سوء سم مقابله می‌کند. البته اگر افعی از نوع افعی‌هایی که در محل رویش این گیاه زندگی می‌کنند باشد، اثر آن تجربه شده است.
در امریکا به عنوان مایع شست‌وشوی دهان یک قاشق مربّاخوری گرد مرّ مکی را با یک قاشق مربّاخوری اسید بوریک در 500 گرم آب جوش ریخته و نیم ساعت می‌گذارند خیس بخورد و صاف روی آن را برمی‌دارند و مصرف می‌کنند. برای تهیه دم‌کرده آن به عنوان پیشگیری از بیماری‌های قلبی یک قاشق مربّاخوری گرد مرّ را در یک پیمانه (220 گرم) آب جوش 10 دقیقه خیس می‌کنند و 2 پیمانه در روز می‌خورند. طعم مرّ تلخ و نامطبوع است. بنابراین بهتر است کمی عسل یا آب لیموترش یا شکر اضافه نمود. در مورد مصرف تنطور آن 4/ 1 قاشق مربّاخوری تنطور 3 بار در روز مصرف می‌شود. مرّ نباید به کودکان زیر دو سال داده شود و برای کودکان بزرگتر و اشخاص بزرگتر از 65 سال با دم‌کرده رقیق شروع و بتدریج تا حد مجاز افزایش داده شود. زنان باردار و مادران شیرده نیز باید از مصرف مرّ اجتناب کنند. مصرف زاید بر حد مجاز مرّ ملین خیلی قوی است و ممکن است موجب عرق کردن و آشفتگی و تهوع شود.
معارف گیاهی، ج‌6، ص: 188
//////////
مُرّ یا مِرّ (مرِّ مَکّی یا مرِّ حجازی) صمغ رزینِ معطّری است که از درختچه‌ای از خانواده Burseraceae گرفته می‌شود. سه گونه از درختچه‌های این خانواده، حاوی صمغ مِرّ هستند. در طب سنتی به درختچه‌هایی که مر از آنها تولید می‌شود «مرّان» گویند.[۱]
///////////
قس مر در عربی:
مر، مرة (بالإنجليزية: myrrh). مادة صمغية تفرزها أغصان أشجار من نوع Commiphora myrrha و Commiphora molmol. وهي عبارة عن خليط متجانس من مواد راتنجية وصموغ وزيت طيار تفرزها .
محتويات  [أظهر]
الوصف النباتي[عدل]
يبلغ معدّل ارتفاع شجرة المُرّ ثلاثة أمتار، لها أغصان شائكة. طريقة استخراج المر من السيقان هو تجريح ساق الشجرة فتخرج منه هذه العصارة المعروفة بالمر.
الإنتشار الجغرافي[عدل]
ينبت في اليمن ، عمان ، الصومال ، وشمال إفريقيا و جنوب غرب المملكة العربية السعودية.
أنواع المر[عدل]
أنواعه: مر حجازي ، مر بطارخ أفريقي. النوع الجيد هو الذي يبدو
شكله شفافا نظيفا ذا لون بني فاتح اما النوع الرديء فهو الذي تدخل
فيه ألوان بنية أو سوداء ويبدو كأن فيه رمال.
أصل التسمية[عدل]
جاءت كلمة "myrrh" الإنجليزية من جذر سامي مشترك يعني "مر," كما في الآرامية ܡܪܝܪܐ والعربية ّمر.[1]
إستعماله في الطب[عدل]
قال عنه ابن سينا:
« مفتح محلل للريح ، ويقع في الأدوية الكبار لكثرة منافعه، ويمنع التعفن حتى أنه يمسك الميت ويحفظه عن التغير والنتن.»
قال ابن البيطار:
«يخلط في الأدوية التي يشربها من به السعال القديم والربو القديم، ولا يحدث في قصبة الرئة خشونة كما تفعل أشياء أخرى ، وصار بعض الناس يخلطه مع أدوية تشرب لخشونة قصبة الرئة خاصة.»
قال الرازي:
«ينفع لأوجاع الكلى والمثانة ويذهب نفخ المعدة ، والمغص ، ووجع الأرحام ،والمفاصل ، وينفع من السموم ويخرج الديدان ، ويذهب ورم الطحال ، ويحلل الأورام.»
مشاريع شقيقة في كومنز صور وملفات عن: مر
المراجع[عدل]
المصادر[عدل]
^ Klein, Ernest, A Comprehensive تأصيل Dictionary of the لغة عبرية for Readers of English, The جامعة حيفا, Carta, Jerusalem, p.380
˅ ع ن ت
منتجات حرجية غير خشبية
حيوانات/ منتجات حيوانية        
فراء عسل حيوانات الصيد
Artocarpus heterophyllus fruits at tree.jpg
ثمار و
أشجار مثمرة    
ثمار توتية العنبيات  كاكاو جوز الهند دوريان غرسنية صمغية جاكفروت ثمار العرعر تمر هندي
النباتات المأكولة
والجذور        
Mushrooms كويز معروف ماتسوتاكي غوشنة  Fiddlehead ferns Mahuwa flowers ساغو سيكاد مستدير  ساسافراس روت بير جنسنغ
المكسرات والتوابل      
فلفل حلو أوراق الغار جوز الفوفل فلفل أسود جوز برازيلي قرفة كبش قرنفل جوز الإسطرقوليا جوزة الطيب حبوب الصنوبر فانيليا
الزيوت و الشمع
شمع الخارنوبا زبدة الكاكاو Eucalyptol Eucalyptus oil Mahuwa oil زيت النخيل palm kernel oil  زبدة الشيا زيت شجره الشاي
راتنجات        
راتنج بنزوين Birch-tar كافور Creosote لبان Gamboge مصطكى مر Pine tar Pitch Rosin تربنتين ورنيش
النسغ والصمغ واللثى
إلخ..   
شراب بتولا Chicle علك  صمغ عربي طبرخي Kino شراب الإسفندان Palm sugar لاقبي akpeteshie ogogoro  مطاط
أخرى  
لحاء القضبان بيرة  فلين سراخس محصول علف Gambier نباتات حزازية صباغ طبيعي حناء  خث قلاموساوية شيلاك Thatching Tendu leaves صفصاف
حول   
Dehesa (Spain) غابة farming بستنة الغابات produce  حصاد الفطر Naval stores الحراجة المستدامة استخلاص الراتنج Rubber tapping Wildcrafting
Category page التصنيف Commons page كومنز
‏/////////
قس مر در باسای اندونزی:
Mur (bahasa Inggrismyrrh /ˈmɜːr/; dari bahasa Arab مرmur) adalah suatu resin aromatik dari sejumlah pohon kecil berduri dari genus Commiphora.[1] Minyak mur digolongkan sebagai oleoresin. Resinmur merupakan gom alamiah. Telah digunakan di sepanjang sejarah sebagai parfum, kemenyan dan obat. Juga dapat dimakan dengan dicampur ke dalam anggur.[2]
//////////
قس در عبری:
מוֹר הוא בושם המופק משרף עץ המור (Commiphora Myrrha) אשר מקורו באתיופיה ותימן. לדעת הרמב"ם, המור מופק מן החי - מאיל המושק.
//////////////
قس مر در ترکی استانبولی:
Mür (Arapça: مر murr), özellikle Yakın Doğu'da ilaç yapımında ve parfümeride yararlanılan, kokulu, yapışkan bir reçine türü.[1] Başta Commiphora myrrha olmak üzere, çeşitli Commiphora türüne dahil ağaçlardan elde edilir.
//////////
Myrrh (/ˈmɜːr/; from Aramaic, but see § Etymology) is a natural gum or resin extracted from a number of small, thorny tree species of the genus Commiphora.[1] Myrrh resin has been used throughout history as a perfume, incense, and medicine. Myrrh mixed with wine can also be ingested.
&&&&&&&&
مرار
بضم میم و دو راء مهمله اول مشدده و دوم مخففه و در میان هر دو الف لغت عربی است
ماهیت آن
خاری است که در آخر بهار و اول تابستان می روید و در مصر معروف بمر پر است و اطبای آنجا بجای شکاعی مستعمل دارند و در فعل قریب بدان است و مردم دیار بکر آن را از رودویه نامند و برک آن شبیه ببرک چغندر و سیاه رنک و ملاصق زمین و در تابستان مانند درخت شعبها از یک بیخ از ان می روید و کل آن زرد و در آخر هنکام خشکی خاردار می شود و شبیه بشکاعی و در ان تخمی مانند تخم معصفر و بسیار تلخ می باشد و قوت آن تا چار سال باقی می ماند و ساق آن را پوست جدا کرده می خورند و تلخی آن کمتر از برک و تخم و پوست است و بعضی با کوشت پخته نیز می خورند منبت آن میان زراعت و زمین های نمناک و چون شتر از ان چرا نماید فربه کردد و چیزی بهتر از ان نیست در فربه نمودن شتر و لهذا آن را شوک الجمال نامند
طبیعت آن
در مرارت معتدل و خشک در سوم کفته اند
افعال و خواص آن
مفتح و ملطف العین ضماد آن جهت درد چشم اعضاء الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن برک آن و یا آب برک آن بقدر یک اوقیه مکرر جهت علل قصبۀ رئه و درد پهلوی مزمن و ضعف جکر و تفتیح سدد آن و ادرار بول و جرب و حکه و اطفای حدت و حرارت خون و تصفیۀ آن و جهت تپهای کهنه و با نان خواه و زجاج سوده جهت تفتیت سنک مثانه و عسر البول السموم آشامیدن سه دانۀ آن با شراب جهت سموم نافع المضار مصدع مصلح آن کثیرا مقدار شربت از جرم آن تا سه درهم و از آب آن تا یک اوقیه است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
مرار. [ م َ ] ۞ (اِ) نوعی از بادآورد و شکاعی باشد که به عربی شوکةالبیضاء خوانند و آن هم بوته  خاری است سفید که در خاصیت کار بادآورد می کند. (برهان قاطع). رجوع به مُرار شود. || (ع اِ) نوعی ریسمان . || ج ِ مِرَّة است . رجوع به مرة به معنی خلط و مرار اصفر و مرار اسود و نیز رجوع به مِرار شود. || ج ِ مریر. (ناظم الاطباء).
///////////////
مرار. [ م ُ ] ۞ (ع اِ) نوعی از درخت تلخ است و آن نیکوترین وافضل علفهاست ۞ و هرگاه شتر آن را بخورد لبهای او برگردد و دندان آشکار شود. (از منتهی الارب ) (از آنندراج ). درخت تلخ . شتوه . (السامی ). یکی از گونه های شنگ است . ۞ (فرهنگ فارسی معین ). اسم عربی خاری است که در اواخر بهار به هم می رسد و در مصر می روید و دریه نامند برگش مانند برگ چغندر و مایل به سیاهی ملاصق زمین ، و در تابستان مانند درخت شعبها از یک بیخ می روید و شبیه به شکاعی می شود و در آن تخمی مانند تخم کافشه و بسیار تلخ ، و قوتش تا چهار سال باقی است و ساق او را پوست بازکرده می خورند و منبتش میان زراعات و جای نمناک است و چون شتر را فربه می کند لذا شوک الجمال نیز نامند و در حرارت معتدل و در سیم خشک و نایب مناب عصی الراعی و شکاعی و مدر بول ، و آب او مفتح سدد و جهت ضعف جگر و علل قصبه ریه و تب های کهنه و جرب و حکه و درد پهلوی مزمن ... نافع است . (از تحفه  حکیم مومن ).
- آکل المرار ؛ جد امرءالقیس را گویند بدان جهت که چون شتر مرارخورده لبهائی برگشته داشت و دندان هائی نمایان . رجوع به منتهی الارب و اقرب الموارد شود.
- ثنیةالمرار ؛ جائی در حدیبیة که حضرت پیامبر اسلام در آنجا فرودآمد. (از ناظم الاطباء).
/////////////
//////////
قس قنطريون الجيري، مرار در عربی:
القنطريون الجيري أو المرار[2] واسمه العلمي (باللاتينية: Centaurea calcitrapa) نوع نباتي ينتمي إلى جنس القنطريون منالفصيلة النجمية.[3]
الموئل والانتشار[عدل]
المصادر[عدل]
1.      ^ تعدى إلى الأعلى ل:أ ب مذكور في : الأنواع النباتية، الإصدار الأول، المجلد 2 معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجيhttp://biodiversitylibrary.org/page/358938 — المؤلفكارولوس لينيوس — العنوان : Species Plantarum — المجلد: 2 الصفحة: 917
3.      ^ موقع لائحة النباتاتالقنطريون الجيري (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 15 أيلول 2014.
///////////
Centaurea calcitrapa
From Wikipedia, the free encyclopedia
Centaurea calcitrapa
C. calcitrapa1.jpg
Young plant
Kingdom:
(unranked):
(unranked):
(unranked):
Order:
Family:
Tribe:
Genus:
Species:
C. calcitrapa
Centaurea calcitrapa
L.
Centaurea calcitrapa is a species of flowering plant known by several common names, including red star-thistle[1] and purple starthistle. It is native to Europe but is rarely found there, it is known across the globe as an introduced species and often a noxious weed.[2][3] The species name calcitrapa comes from the word caltrop, a type of weapon covered in sharp spikes.[4][5]
In western CreteGreece a local variety called gourounaki (γουρουνάκι - little pig) has its leaves eaten boiled by the locals.[6] A south Italian variety of the species is also traditionally consumed by ethnic Albanians (Arbëreshë people) in the Vulture area (southern Italy). In the Arbëreshë communities in Lucania the young whorls of Centaurea calcitrapa are boiled and fried in mixtures with other weedy non cultivated greens. According to a research by A. Pieroni, V. Janiak, C. M. Dürr, S. Lüdeke, E. Trachsel and M. Heinrich (2002) in the Centre for Pharmacognosy and Phytotherapy (The School of Pharmacy, University of London) "the antioxidant activity of the young whorls of Centaurea calcitrapa, both in the DPPH and in the lipid peroxidation inhibition assays, are very interesting and the species should be investigated phytochemically and biochemically focusing on these properties". Extracts from Centaurea calcitrapa found to have significant xanthine oxidase (XO)-inhibiting activity and showed significant antioxidant activity too.[7]



1. Ch. 14, p. 4b.
2. چه بسا ویراستار آن نسخه گیاهنامه كه از آن نقل قول كرده‌ایم  لغزیده باشد؛ در نسخه‌های دیگر همین مطلب به ما چی (Ma Či)، یكی از نویسندگان K‛ai pao pen ts‛ao نسبت داده شده.
3. Ch. 18, p. 12.
4. Cf. Hirth, Journal Am. Or. Soc., Vol. XXX, p. 20 در نتیجه کژفهمی شگفت  مقاله Yu yan tsa tsu را در (Ch. 34, p. 10b) Pen ts‛ao kan mu ذیل نام mi hian      (gharu-wood) آورده، زیرا نویسنده  بنادرست گمان كرده كه hian      mu مترادف mi hian است.
*مورد. (اِ) درختی همیشه سبز و دارای برگی خوشبو و گلی سپید کوچک و خوشبو که به تازی آس گویند. (از ناظم الاطباء) (از جهانگیری ). رند. (منتهی الارب ). درختی است که برگ آن به غایت سبز باشد و به سبب سبزی آن را به زلف خوبان نسبت داده اند. و آن رادر عربی آس گویند. (انجمن آرا) (آنندراج ) (از برهان ) (از غیاث ). آس . (ذخیره ٔ خوارزمشاهی ). ریحان . (تذکره ٔ داود ضریر انطاکی ). اسم فارسی آس است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). درختچه ای است زیبا از رده ٔ دولپه ایهای جداگلبرگ که سردسته ٔ تیره خاصی به نام موردها می باشد و در جنگلهای بحرالروم و شمال ایران فراوان است و دراطراف شیراز و بلوچستان و یزد و اصفهان و رودبار منجیل نیز می روید و به عنوان درخت زینتی در باغها کاشته می شود. برگهایش صاف و شفاف و سبز و معطر است و در داروها به کار رود. در حدود 60 گونه از آن شناخته شده است . میوه ٔ خشک شده ٔ آن را آس دانه نامند و چوب آن را در منبت کاری و دیگر صنعتهای ظریف به کار می برند: زند. عمار. اسحار. قنطس . قنتس . مرسین . هدسی . فطس . عمر. قنطوس . میرسین . مورتلغت  . نامه دهخدا.
5 . واژه فارسی امروزی دیگر برای این گیاه anībā یا anītā است. در اوستایی متأخر نام muštemešta به كار می‌رفته است (Bartholomae, Altiran. Wört., col. 1189). باور ندارم كه واژه فارسی و murt ارمنی بر گرفته از       یونانی (شرادر در: Hehn, Kulturpflanzen, p. 238) یا      یونانی (Nöldeke, Persische Studien, II, p. 43) باشد.
6. Hirth, Chau Ju-kua, p. 197.
7. Pen ts‛ao kan mu, Ch. 34, p. 17.
1. Pliny, xii, 34-35; Leclerc, Traité des simples, Vol. III, p. 300; V. Loret, Flore pharaonique, p. 95.
به نظر می‌رسد *mwat آوانگاشت madu جاوه‌ای و بالی باشد (’’مرّ مكّی‘‘؛ manisanlebah مالایایی). در متنی اویغوری كه از سغدی یا سریانی برگردان  شده، واژه smurna یا zmuran (’’مرّ مكّی‘‘) هست  كه مرتبط با واژه یونانی دانسته شده است: F. W. K. Müller, Uigurica, pp. 5-7.
2. Hist. plant., IV, iv, 13.
3. XV, ii, 3.
4. C. Joret, Plantes dans l'antiquité, Vol. I, p. 48.
5. W. Geiger, Etymologie des Baluči, p. 46.
6. در مورد کارگیری بخور نزد مانویان، نك: Chavannes and Pelliot, Traité manichéen, pp. 302-303, 311.