مرو
بفتح میم و سکون را و واو لغت نبطی است و کویند فارسی است و نیز
بفارسی مرو رشک و بهندی کنوچه نامند
ماهیت آن
اسم جنس است و انواع می باشد و هریک بنامی مخصوص و بر ابرون و خزامی
و اقحوان و لسان الثور نیز اطلاق می نمایند و از مطلق آن مراد نوع خوشبوئی آنست که
مرماحوز باشد و اصناف مرو چهار است و نزد بعضی پنج یک نوع و امر مازاد نامند و دوم
را مرماحوز و سوم را مرماطوس و چهارم را مرماهوس و صنف پنجم را سرو دانسته اند و ظاهرا
ابرون باشد و از نوع مرو نباشد و نوعی از مرو که کم بو می باشد نسبت بمرماحوز آن را
شموسا نامند
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک و بحسب انواع آن مختلف می باشد چنانچه ذکر یافت
افعال و خواص آن
ملطف و محلل ریاح و نفخ و بلغم و مفشی ریاح و مفتح سدد هر جا که
باشد اعضاء الراس قطور آن با شیر زنان در کوش جهت تسکین وجع آن و در بینی جهت صداع
حاره و صداع بارده و بوئیدن نوع خوشبوی آن مصدع خصوصا بالای شراب اعضاء الغذاء و النفض
مقوی معده و امعا و رافع استسقا و ریاح جوف و مدر بول و عرق و محلل بلغم معده و مسکن
اوجاع آن و چون مستسقی مداومت بآشامیدن برک و تخم طولانی که آن شبیه بتخم کتان است
نماید و هر روز دو درم آن را با مثل آن شکر ناشتا بیاشامد تجفیف ما و اخراج آن ببول
و عرق نماید دایما و تخم آن را چون بریان نمایند و بیاشامند جهت سحج خصوصا که با روغن
بادام چرب نموده باشند و جهت ذوسنطاریا و بریان ناکردۀ آن مسهل بلغم و نیز بریان کردۀ
آن با تخم حماض رافع اسهال دموی و قرحۀ امعا و سحج الاورام و الدمامیل ضماد آن منضج
اورام صلبه و دمامیل و خراجات و محمد بن زکریا تخم آن را در دوم کرم و در اول تر دانسته
و کویند چون اندک اندک آب بران ریزند و بانکشت بمالند و لعاب آن را با اندکی روغن یاسمین
سه روز ناشتا بنوشند شرای سوداوی را بالکل زائل کرداند و مجرب است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
مرو. [ م َرْوْ ](اِ) نوعی از ریاحین و
آن را اقسام می باشد. (منتهی الارب ). اسم جنس است انواع ریاحین را و بطور مطلق «مرماحوز»
(مرماخوز) است ، یک دانه آن مروة باشد. نوعی
از ریاحین . (دهار) (از اقرب الموارد). گیاهی باشد خوشبو که آن را مروخوش نیز خوانند
و عربان ریحان الشیوخ و حبق الشیوخ خوانند. (از جهانگیری ) (از برهان ). خودروی وی
کم بود و هیئت برگ او آن است که دراز بود و اطراف او تیز باشد و نبات او درشت بود و
بوی او به بوی تیسوم مشابه بود و گل او کبود بود و آنچه مزروع بود گل او را کبودی از
دشتی کمتر باشد و او را مروماحور گویند، تخم این هر دو نوع از شهدانه خردتر بود و یک
جانب او پهن باشد. (از تذکره ضریر انطاکی
). اسم جنس است ریاحین را و انواع او هریک بنامی مخصوص ، و برابرون ۞ و خزامی و اقحوان و لسان الثور
نیز اطلاق میکنند، و از مطلق او مراد نوع خوشبوی او است که مرماحوز باشد. و اصناف مرو
چهار است و نزد بعضی پنج . (از مخزن الادویه ). کنیچه . (بحر الجواهر). جنسی از حی
العالم . (مفاتیح ). تب بر. توفیل .(منتهی الارب ). سپرم دشتی . اسم جنس است انواع
ریاحین را و چون مطلق گویند مراد مرماحوز است ، اعشی گوید: و آس و خیری ة و مرو و سوسن
ِ. (از اقرب الموارد).
- تخم مرو ؛ دانه مرو است . بزرالمرو، تخم کنیچه . (بحر الجواهر).
- سرخ مرو ؛ بقله یمانیه .
- سفید مرو؛ بقله یمانیه .
- مرو آزاد ؛ مرمازاد. (فهرست مخزن الادویه
).
- مرو اردشیران ؛ قسمی گل خوشبوی . (یادداشت
مرحوم دهخدا).
- مروالتلال ؛ مرماطوس . (فهرست مخزن الادویه
). و مرماطوس مرو بری است و قسمی از مرو سفید که مرماهوس خوانند. رجوع به فهرست مخزن
الادویه شود.
- مروالهرم ؛ مرماهوس . (فهرست مخزن الادویه
). و مرماهوس مرو سفید و مرو تلخ است .
- مرو بری ؛مرماطوس . (فهرست مخزن الادویه
).
- مرو تلخ ؛ مرماهوس . (فهرست مخزن الادویه
). مروالهرم . رجوع به مروالهرم و فهرست مخزن الادویه شود.
- مرو جبلی ؛ مرماخوز. (فهرست مخزن الادویه
).
- مروخوش ؛ مرو. رجوع به مروخوش در ردیف
خود شود.
- مرو خوشبو ؛ برسفانج . رجوع به برسفانج
شود.
- مرو سفید ؛ مرماموس . (فهرست مخزن الادویه
). زغبر. مروالهرم .مرو تلخ .
- مرو شیرین ؛ مرماحوز. (فهرست مخزن الادویه
).
- مرو عَریض ۞ ؛ خافور.
- مروماحوزی ؛ قسم شاهسپرم . رجوع به مروماحوزی در ردیف خود شود.
&&&&&&&&
مرهیطس
بفتح میم و سکون راء مهمله و کسر ها و سکون یاء مثناه تحتانیه و
ضم طاء و سین مهملتین
ماهیت آن
سنکی است سیاه مخطط و سبک و بعضی از ان لاجوردی رنک و چون بسایند
رائحه خمر از ان آید و از مغرب آورند
افعال و خواص آن
آشامیدن سه شعیرۀ آن جهت وجع الفواد مجرب دانسته اند و ضماد آن
جهت نمله مفید است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////////
مرطیس . [ م َ ] (اِ) سنگی باشد لاجوردی
رنگ چون سحق کنند بوی خمیر کند، بقدر سه نخود از وی درد دل را نافع باشد. (برهان
)(آنندراج ). یک نوع سنگ دوائی کبود. (ناظم الاطباء).
//////////////
&&&&&&&&
مری
بضم میم و کسر راء مشدده و یا لغت عربی است مشتق از معنی مراره
و کفته اند اصل آن ممری بدو میم بوده که برای تخفیف یک میم را حذف نموده اند و بکثرت
استعمال بیک میم قرار یافته و کفته اند اسم نبطی است و بسریانی اوریاموریا و برومی
کولوغورس و بفارسی آبکامه نامند
ماهیت آن
از ادویۀ قدیمه است و از اختراع اطبای کلدانیون و مادۀ آن فوذج
است و در حرف الفا مع الواو مذکور شد و بهترین آن آنست که آرد جو را با فودنج بری در
تابستان خمیر کرده کردها ساخته در تنور پزند پس باهم وزن آن فوذج و مثل آن نمک و ربع
آن رازیانه و بجهت مبرودین قدری تخم کرفس و دارچینی و قرنفل و امثال آن به آب خمیر
کرده بیست روز در آفتاب کرم بکذارند و هر روز برهم زنند و آب بران بپاشند تا سیاه و
متعفن کردد پس در آب حل کرده صافی آن را در شیشه کنند و چند روز در آفتاب کذارند و
هر روز برهم می زده باشند پس استعمال نمایند و انواع و اقسام دیکر می باشد و همه بتفصیل
در قرابادین کبیر مذکور شد
طبیعت آن
تا سوم کرم و خشک در اول کرم و در دوم خشک نیز کفته اند و ابن ماسویه
سمکی آن را از شعیری در کرمی و خشکی کمتر دانسته و نیست چنین
افعال و خواص آن
جالی اخلاط غلیظه و منقی بلغم و ملین بطن و ناشف رطوبات العین اکتحال
و یا قطور آن در چشم در اوائل جدری مانع بروز بثور آبله است در ان و اکر برآمده باشد
باعث ازالۀ آن و مجرب الفم غرغرۀ آن محلل ورم لهات و لوزتین و جاذب بلاغم از دماغ و
رافع نقصان ذایقه و باعث خوشبوئی آن اعضاء الغذاء و النفض مسخن معده و جکر و مجفف و
ناشف رطوبات معده و امعا و مسهل و هاضم طعام و مشهی و دافع تخمه و ضرر چربیها و ملطف
غذای غلیظ و ملین طبع و جهت قولنج و اخراج کرم معده و اخلاط بواسیری لزج و ادرار فضلات
و وجع ورک و عرق النسا و احتقان بدان جهت رفع قولنج و قروح امعا و سحج و وجع ورک و
عرق النسا الجروح و القروح نطول ان جهت قروح عفنۀ خبیثه و معمول از ماهی و لحوم شور
نیز جهت قروح خبیثه نافع الزینه خوش بو کنندۀ نکهت و آشامیدن آن چند روز پی هم با قدری
لک لاغر کنندۀ بدن و مجرب السموم جهت نهش کلب کلب نافع کفته اند المضار مضر سینه و
سرفه و بواسیر و صاحبان خارش و قوبا و جذام و امثال اینها مصلح آن لعابها و چربیها
و شیرینیها و رفتن بحمام است مکرر و بالفعل آبکامه مشهور میان عوام بجای مری فوذج یعنی
مادۀ آبکامه محلول در سرکه است که در آفتاب می کذارند تا برسد و استعمال می نمایند
و قوت مسهلۀ این ضعیف و مفتحه غالب و مضر امعا و در حقنها غیر مستعمل و در اصفهان بجای
سرکه در شیر حل می کنند و معروف بکومه است و در حرف الکاف مذکور شد
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
مری . [ م ُرْ ری ی / م ُرْ ی ی ] (ع اِ)
نان خورشی است مانند آبکامه . (منتهی الارب ). آبکامه . (دهار). آنچه قاتق نان کنند.
و گویی نسبت است به مُرّ. عامه مردم آن را
کامخ گویند و در نزد اطباء از داروهای قدیم بشمار می آید. بهترینش آن است که از آرد
جو ساخته باشند. (از اقرب الموارد). چیزی است که به فارسی آن را آبکامه و به هندی کانجی
نامند و آن آبی باشد که در آن غله مطبوخ انداخته
ترش کنند. (غیاث ) (آنندراج ). آبکامه را گویندو آن خورشی است مشهور خصوصاً در اصفهان
. (برهان ).
//////////////
کامخ . [ م َ ] ۞ (معرب ، اِ) آبکامه که از آن
نان خورش سازند. (منتهی الارب ) (آنندراج ). معرب کامه . (منتهی الارب ). ماخوذ از
کلمه فارسی و به معنی آن . (ناظم الاطباء).
آنچه با نان بعنوان نان خورش درآمیزند. معرب است . (از المعرب جوالیقی ص 298). نان
درآمیخته به سرکه ، معرب کامه فارسی . ج ،
کوامخ . و گویند نان خورشی است که آن را مَرّی نامند. و گویند مری از آن پست تر است
. و بعضی آن را به ترشی هائی اختصاص داده اند که برای تشهی غذا بکار میروند. (ازاقرب
الموارد). دیگ افزار و چاشنی غذا. (ناظم الاطباء). ریچالی است که با طعام خورند و آن
چنان باشد که اسپند تازه در شیر کنند تا بسته گردد ترش شود و این معرب کامه است .
(از فرهنگ سروری ). نان خورشی است که از شیر و پودنه و دیک افزارها کنند بچندین گونه
و تمام اصناف آن دیرگوار و ناسازگار باشد. (یادداشت مولف ) : و زیربای معقد ساخته بودند
همه بکار داشت واز کوامخ و رواصیر هیچ احتراز نکرد. (چهارمقاله ).
ز شهر نخشب چون رو به سونخ آوردم
نسیم جور وی آمد به من ز هرفرسخ
به ملح صدرتو پرداختم به قوت طبع
قصیده ای چو شکر در قوافی کامخ .
سوزنی .
و اهل الهند یجمعونه و یکبسونه بالملح
والماء و یعمل بالخل و یکون طعمه کطعم الزیتون سواء و هو اجل الکوامخ الماء کولة عندهم
. (ابن البیطار). کامخ الخردل حار حریف یجلو البلغم . (ابن البیطار). کامخ الخراة.
ردی المراس و یورث السدد. (جزء ثانی مفردات ابن البیطار ص 19). قدم علی اعرابی کامخ
فلم یستلذه و قال مم یصنع هذا قالوا من اللبن والحنظلة فقال کریمان ما ابحنا. (از کشکول
). و رجوع به آبکامه و مری و کلمه (بودج )
در بحر الجواهر شود و گاهی بپلیدی مردم کنایه کنند. قال فی الصحاح : قدم الی اعرابی
خبز و کامخ فلم یعرفه فقیل له هذا کامخ قال علمت انه کامخ ایکم کمخ به ، یرید سلح به
؛ یعنی کدام کس از شما ریده است این را. (منتهی الارب ). || کنایه ازپلیدی مردم .
(از آنندراج ) (ناظم الاطباء).
/////////////
آبکامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نان
خورشی و نوعی از گوارشن بوده است بطعم ترش ، وآن را از نان خشک گندم یا جو که در آب
خیسانده و مدتی برای تخمیر در آفتاب مینهاده اند حاصل کنند، و گاهی پودنه و تخم کرفس
و دارچینی و قرنفل و ابازیر دیگربر آن می افزایند. و یک قسم آن را از ماست و شیر و
تخم سپند و خمیر خشک و سرکه میکرده اند، و آبکامه را برای تجارت از شهری بشهری نیز
میبرده اند. مُری . کامه .کومه . و معرب آن کامَخ : و از وی [ از مرو] پنبه نیک و اشترغاز و فلاته و سرکه و آبکامه و جامه های
قزین و ملحم خیزد. (حدودالعالم ). گاوپای گفت خواجه را لذت آبکامه دامن گیر شده ، کنیزک
را گفت از همسایه آبکامه بخواه ، کنیزک بخانه
همسایه رفت و گفت خواجه من میفرماید
که این سُکره را آبکامه پر کن ، همسایه گفت نمانده است . (روضةالعقول ). و ترتیب سرای
توو لذت ریچار تو معلوم ، مگر خواجه من بنده تو از آبکامه
شما خورده است . (روضةالعقول ). آن کنیزک دیگر تای نان سپید باضافت کامه برد
و گفت هرگاه که آبکامه بایست باشد بی اعلام خاتون مرا بگوی تا به اسعاف رسانم ، کنیزک
با نان و کامه در خدمت خواجه رفت . (روضةالعقول ). || آش و یخنی ترش . || آش ترخانه
. آش بازرگان . || گوارشن . هاضوم .
//////////
آبکامه . [ م َ / م ِ ] (اِ مرکب ) نان
خورشی و نوعی از گوارشن بوده است بطعم ترش ، وآن را از نان خشک گندم یا جو که در آب
خیسانده و مدتی برای تخمیر در آفتاب مینهاده اند حاصل کنند، و گاهی پودنه و تخم کرفس
و دارچینی و قرنفل و ابازیر دیگربر آن می افزایند. و یک قسم آن را از ماست و شیر و
تخم سپند و خمیر خشک و سرکه میکرده اند، و آبکامه را برای تجارت از شهری بشهری نیز
میبرده اند. مُری . کامه .کومه . و معرب آن کامَخ : و از وی [ از مرو] پنبه نیک و اشترغاز و فلاته و سرکه و آبکامه و جامه های
قزین و ملحم خیزد. (حدودالعالم ). گاوپای گفت خواجه را لذت آبکامه دامن گیر شده ، کنیزک
را گفت از همسایه آبکامه بخواه ، کنیزک بخانه
همسایه رفت و گفت خواجه من میفرماید
که این سُکره را آبکامه پر کن ، همسایه گفت نمانده است . (روضةالعقول ). و ترتیب سرای
توو لذت ریچار تو معلوم ، مگر خواجه من بنده تو از آبکامه
شما خورده است . (روضةالعقول ). آن کنیزک دیگر تای نان سپید باضافت کامه برد
و گفت هرگاه که آبکامه بایست باشد بی اعلام خاتون مرا بگوی تا به اسعاف رسانم ، کنیزک
با نان و کامه در خدمت خواجه رفت . (روضةالعقول ). || آش و یخنی ترش . || آش ترخانه
. آش بازرگان . || گوارشن . هاضوم .
////////////
حاضوم . (ع اِ) حاطوم . گوارش . جوارش
. گوارِشن .
//////////
هاضوم . (ع اِ) گوارشن . حاطوم . گوارش
. (دهار). جوارشن . (نشوء اللغة العربیة). || داروی گوارش . آنچه طعام بگوارد. || شیر
بیشه . اسد. هاصر. || (ص ) صرف کننده مال
. (منتهی الارب ) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء).
////////////
داروی گوارش آنچه طعام بگوارد. نان خورشی
به طعم ترش وآن را از نان خشک گندم یا جو که در آب خیسانده ومدتی برای تخمیر در آفتاب
می نهاده اند حاصل کنند ، وگاهی پودنه
وتخم کرفس و دارچینی وقرنفل وابازیر دیگر بر آن می افزایند. ویک قسم آن را از ماست
وشیر وتخم سپند وخمیر خشک وسرکه می کرده اند.
&&&&&&&&
مزز
قسمی از نبیذ است که در مصر از جو و برنج می سازند و بفارسی بوزه
نامند و در بوزه مذکور شد و در قرابادین کبیر نیز ذکر یافت
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
بوزه . [ زَ / زِ ] (اِ) شرابی باشد که
از آرد برنج و ارزن و جو سازند و در ماوراءالنهر و هندوستان بسیار خورند. (برهان )
(آنندراج ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شراب برنج . (رشیدی ). اسم مرز است که بعربی فقاع
نامند. (فهرست مخزن الادویه ) :
چنان باشد سخن در جان جاهل
چو درریزی به خم بوزه ارزن .
ناصرخسرو.
ز نور عقل کل عقلم چنان تنگ آمد و خیره
کز آن معزول گشت افیون و بنگ و بوزه و
شیره .
مولوی (از آنندراج ).
////////////
11. کووالفسکی در فرهنگ مغولی خود واژۀ
مغولیِ بوزو bodso
را، که نوشابۀ الکلی ساخت شده از شیره یا آرد جو است، مرتبط با بوزه**،
boza فارسی دانسته که
نوشابهای است برگرفته از ارزن، برنج یا جو.
** بوزه. [ زَ/ زِ ] (اِ) شرابی باشد که
از آرد برنج و ارزن و جو سازند و در ماوراءالنهر و هندوستان بسیار خورند. (برهان )
(آنندراج ) (انجمن آرا) (آنندراج ). شراب برنج . (رشیدی ). اسم مرز است که بعربی فقاع
نامند. (فهرست مخزن الادویه ). فقاع. [ ف]
(معرب ، اِ) معرب فوگان. شرابی که از جو و مویز و جز آن گیرند. آبجو. مویز آب . بوزا.
بزا. بوزه . شراب خام که ازجو و مویز و جز آن سازند. (منتهی الارب ). فقاع از مشروب
های گازدار بوده و در کوزه سنگین نگهداری میشده
است . روی در کوزه را با پوستی می پوشانده و محکم میکرده اند و برای خنک ماندن در قلیه یخ میخوابانده اند وهنگام خوردن پوست در کوزه را
با میخی سوراخ میکرده و فقاع را با گاز آن از سوراخ پوست درمیکشیده اند. درمذاهب اهل
سنت ، این مشروب حرام نبوده و حتی در سالهایی که ماه رمضان به تابستان می افتاد روزه
را با آن میگشودند و سوزنی در قطعه ای به این امر و بطرز استعمال آن اشاره کرده است
.
رمضان آمد و هر روزه گشا را گه شام
به یکی دست نواله ست و دگر دست فقاع
آتشی را که همه روزه ، کند روزه بلند
شامگاهان به یکی لحظه کند پست فقاع
خوشتر است از لب معشوق بر روزه گشای
لب آن کوزه سنگین که در او هست فقاع .
در صورتی که این مشروب را از مویز سازند
کشمش را با دانه کوبند . لغت نامه دهخدا.
بهشناخت دو سویه ایران و چین باستان
(ساینو-ایرانیکا)
/////////////
قس بوظه در عربی:
بوظة مشروب بلدي أو شعبي مصري يــتم
تحضــيره بتخميــر الشــعير.[1] ولها تاريخ طويل في مصر.[2] وفي القرن الخامس عشر استخدم جمال الدين أبي المحاسن بن تغري بردي كلمة "بوظة" في كتابهالنجوم الزاهرة في ملوك مصر
والقاهرة[3] الذي فيه ذكر عن سمعة بائعي
البوظة.[4] وهناك بعض الباحثون يعتقدون
أن البوظة لها أصول فرعونية.[5] وهو يوجد في عدة بلاد أخرى
منها كازاخستان وتركياوقيرغيزستان وألبانيا وبلغاريا ومقدونيا والجبل الأسود والبوسنة والهرسك وأجزاء رومانيا وصربيا. وكلمة بوظة أصليًا من الكلمة
التركية «boza». ويُعتقد أن البوظة مفيدة كمدرّ البَول.[6] والبعض يعتقد بأن لها أثر
علاجي لمرضي الكلي والاملاح.[7] وهناك نوع حلال من مشروب البوظة
وهي بدون الكحول بسبب تحضيرها من غير مرحلة التخمير.[8]
1.
^ عبد الرحمن٬ محمود محمد (2000) إدمان الكحول والمشروبات
الكحولية. مجلة
أسيوط للدراسات البيئية . العدد التاسع عشر يوليو 2000م. ص 48.
2.
^ حكايات من اوراق قديمة:
169محل لبيع "البوظة" فى مصر زمان أغلبهم فى الاسكندرية الأهرام. 5 ديسمبر 2014.
4.
^ Lewicka,
Pauline B. (2004) “Alcohol and its
Consumption in Medieval Cairo: The Story of a Habit” .Studia
Arabistyczne i Islamistyczne. Vol. 12. page 63.
5.
^ Foda، Omar D.
(2015). "Grand Plans in Glass
Bottles: The Economic, Social, and Technological History of Beer in Egypt
1880-1970". PhD thesis, U. of Pennsylvania. ص 414.
8.
^ ضياء، رحمة (2014) بالصور.. عم "عبده"
بياع البوظة جوّز 5 بنات "بما لا يخالف شرع الله" المصري اليوم 08.01.2014
////////////
قس بوزا در آذری:
Türkiyədə əsasən darıdan hazırlanır bu içki, lakin digər
ölkələrdə əraziyə spesifik olan qarğıdalı, arpa, çovdar, yulaf, buğda, arnavut
darısı kimi bitkilərin unundan və bəzən düyü və çörək unu mayalandırılaraq
hazırlanır.
Boza Misir və Şimali Afrika sahilləri yolu ilə Aralıq dənizi
tacirləri vasitəsilə qərbə, Xəzər Dənizinin cənubundan şərqə, Asiyaya və Çinə, İrana,
Əfqanıstana, Qafqaza, Volqa hövzəsinə yayılmışdır. İbn Battuta adlı bir ərəb
səyyahı on dördüncü əsrin əvvəllərində yazdığı səyahətnaməsində türklərin
yaşadığı Deşt Qıpçaq ərazisindən bəhs edərkən, türklərin içdiyi bir şirənin
bozanın adını çəkmişdir: “Dadarkən bir turşməzəlik hiss etdiyimçün dərhal
içməyi dayandırdım. Yeməkdən sonra bunun nə olduğunu soruşdum, bildirdilər ki,
Duki (düğ=incə bulqur) dənələrindən hazırlanan bir içkidir. Onalr dikidən
hazırlanan bu içkiyə “buza” (boza) deyirdilər”.
Övliyə Çələbi on yeddinci əsrin ortalarında İstanbulda 300-dən
çox bozaçı dükanının fəliyyət göstərdiyini, bu dükanlarda 1100 bozaçının
işlədiyini yazırdı.
Osmanlı dövründə həddən artıq mayalandırılaraq içinə xaşxaş
əlavə olunan boza on doqquzuncu əsrdə istifadədən çıxmışdır.
///////////
قس در عبری:
בראגה (משקה)
בראגה (Bragă) או בוזה (Boza, Bozahane) הוא משקה מותסס שכיח בטורקיה, דרום מזרח רומניה, אלבניה, מרכז אסיה,בולגריה, מדינות יוגוסלביה לשעבר, אזורים רבים אחרים במזרח אירופה והבלקן ומדינות הים התיכון.
כוס בראגה
משקה הבוזה המקורי הוא משקה תוסס, עשוי לרוב מדגנים, בעיקר דוחן או שעורה ומקורו באסיה שם נהגו לשתות אותו בעיקר בחורף. הצרפתי ז'אן ת'בנו שביקר בארץ ישראל בשנת 1658 ציין כי טעמו של המשקה גרוע למדי אבל הוא זול. באמצע המאה השש-עשרה החלו להוסיף לבוזה גם אופיום, חכמי הדת העות'מאניים שבנוסף למלחמתם בהווי שהתפתח בבתי הקפה, הוסיפו כעת גם את שתיית המשקה ה"מועשר". הסולטאן סלים השני היה הראשון שהוציא צו כנגד מוכרי הבוזה וציווה על סגירת הבוזהח'אנה - החנויות לממכר הבוזה. כנראה שצווי הסולטאן לא יכלו להתמודד עם הדרישה למשקה התוסס. ההיסטוריון העות'מאני אבליה צ'לבי כתב כי באיסטנבול בלבד פעלו בתקופתו (מאה שבע-עשרה) שלוש מאות חנויות לממכר בוזה, עובדה שכנראה הניעה את הסולטאן מחמט הרביעי (1687-1648) להוציא צו דומה האוסר על שתיית המשקה. התנגדות השלטונות לשתיית המשקה התוסס המועשר באופיום מובנת לאור תיאורו של הנוסע ליאונרד ראוולף שביקר בארץ ישראל בשנת 1573 וכתב כי "משקה זה גורם לטורקים להיות עליזים ומרוממי רוח כמו שקורה לאנשים שלנו כאשר הם שותים בירה".
הבראגה הוא משקה עכור למראה, חמוץ מתוק, המכיל חומרים מאוד מזינים. הבראגה הוחדרה לארצות הרומניות על ידי הטורקים בתקופת האימפריה העות'מאנית. לפני התקופה המודרנית, הבראגה והלימונדה היו המשקאות המצננים העיקריים שנמכרו ברומניה. המשקאות הופקו על ידי מוכריהם בביתם ונמכרו ברחוב ישירות לקונים הצמאים.
הבראגה מופקת מהרתחת מים עם קמח של גרעיני הצמח Luzula pilosa במשך 3 שעות. הנוזל שנוצר, לאחר ההרתחה והקירור, ללא סינון, בראשיתו של תהליך תסיסה, הוא "הבלאגה הטריה" או "הבלאגה המתוקה". בהמשך תהליך התסיסה הבלאגה מחמיצה ומשנה את טעמה בהתאם. "הבלאגה החמוצה" מכילה כמויות קטנות מאוד של כוהל, בדרך כלל כ-1%. כדי לתת למשקה צבע מתאים נעשה שימוש בסוכר מושחם.
//////////
قس بو زا در ازبکی:
BOʻZA — tariq,
oqshoq, arpa, suli va bugʻdoy kabi donlardan tayyorlanadigan, kayf beradigan
ichimlik. Oʻrta Osiyo xalqlari juda qadim zamonlardan buyon B. tayyorlagan.
Maye, tarikdan quyidagi usudda B. tayyorlangan: tariq ivitilib, xaltaga
solinadi va issiq joyga (koʻpincha kepakka koʻmib) qoʻyiladi. Tariq dimlanib
yetilgach, maysalagach, oʻgʻirda yanchiladi, keyin xumga solib achitiladi va
dokadan oʻtkazilib boshqa idishga solinadi, tingach, ichishga tayyor boʻladi.
Toʻyimli va foydali chanqovbosar ichimlik hisoblanadi. Tarkibida 4—6% etil
spirta, oqsil, yogʻ, vitaminlar, mineral moddalar bor. Bolqon mamlakatlari,
Kavkaz, Turkmaniston, Qirgʻizistonda sanoat usulida ishlab chiqariladi va koʻp
isteʼmol qilinadi.
/////////
قس بوزا در تاتاریک
Буза́ — озак
кайнаткан сөт төсендәге баллы куе
эчемлек, ул десерт итеп бирелә һәм кунакларга карата зур хөрмәт билгесе булып санала.
////////////
قس در ترکی استانبولی:
Boza, darı irmiği, su ve şekerden üretilen bir kış içeceğidir. Bilinen en eski
Türk içeceklerinden biridir. Günümüzde eski Osmanlı coğrafyası
ile Orta Asya coğrafyasının bazı kısımlarında yapılıp tüketilir. Balkan coğrafyasından Türkiye, Kosova, Bulgaristan, Makedonya, Arnavutluk, Bosna-Hersek, Karadağ, Sırbistan, Romanya gibi ülkelerde ve
Asya'dan Kazakistan, Kırgızistan kesimlerinde tüketilen bir
içecektir.
Boza, genelde kış aylarında tüketilir. Bozanın mevsimi 15 Eylül – 15 Mayıs arasıdır. Uygun şartlarda
muhafaza edilirse bozanın içilebilecek kıvamını koruduğu süre 6 ya da 7 gündür.
///////////
Boza
From Wikipedia, the
free encyclopedia
A glass of
Bulgarian boza
Boza from Turkey
Boza, also bosa (from Turkish: boza[1][2]), is a popular fermented beverage in Kazakhstan, Turkey, Kyrgyzstan, Albania, Bulgaria, Macedonia, Montenegro, Bosnia and
Herzegovina, Azerbaijan and other parts of the
Caucasus, Uzbekistan and Romania, Serbia. It is a malt drink made from maize (corn) and wheat in Albania, fermented wheat in Turkey,
and wheat or millet in Bulgaria and Romania. In Egypt where it is known as
"būẓa" (بوظة) it is usually made from barley.[3][4] It has a thick consistency, a low
alcohol content (around 1%), and a slightly acidic sweet flavor.
Contents
[show]
This section needs
additional citations for verification. Please help improve this
article by adding citations
to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and removed. (January 2015) (Learn how and when to remove this
template message)
|
The etymon boza is also
known from the Bulgar drink buzá, 'a grey kvass-like drink',
borrowed from Turkish and perhaps the source of English booze, 'an
alcoholic beverage' via Romani (cf. also Chagatai, Ottoman Turkic, etc.; boza,
'drink made of camel's milk' and Chuvash pora, its r-Turkiccounterpart, which may ultimately be the
source of the Germanic beer-word). Quite remarkably, modern
Greek μπούζα (boúza), obviously a late loan, means
'water elder' – either it is a South Slavic loan although South Slavic forms
seem to reflect only *bьзь (*b’z’) – or it is directly
from Turkish with a meaning not attested there, having replaced the name for
the same plant as in Slavic earlier in history.[5]
This section needs
additional citations for verification. Please help improve this
article by adding citations
to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and removed. (January 2015) (Learn how and when to remove this
template message)
|
Fermented cereal flour (generally millet)
drinks have been produced by native Anatolians and Mesopotamianssince the 9th or 8th millennia BC,
and Xenophon mentioned in the 4th century BC how the locals preserved and cooled
the preparations in earthen pots that were buried.[6] There are references mentioning
boza-like "fermented (ground) millet drink" in Akkadian and Sumerian texts; the beverage is said to be
respectively arsikku and ar-zig.[7] In the 10th century that the drink
was called Boza and became common amongst Central Asian Turkic peoples[citation needed]. Later it spread to the Caucasus and the Balkans. It enjoyed its golden age under the Ottomans, and boza making became
one of the principal trades in towns and cities.
Until the 16th century, boza was drunk
freely everywhere, but the custom of making the so-called Tartar boza laced
with opium brought the wrath of the authorities down on the drink, and it was
prohibited by sultan Selim II (1566–1574). He describes a type of
non-alcoholic sweet boza of a milk white color usually made by
Albanians.
In the 17th century, Sultan Mehmed IV (1648–1687) prohibited alcoholic
drinks including boza, and closed down all the boza shops.
This prohibition would be reinforced and then loosened several times in the
history of the empire. The 17th century Turkish traveler Evliya Çelebi reports that boza was
widely drunk at this time, and that there were 300 boza shops
employing over a thousand people in Istanbul alone.
At this period boza was widely drunk by
the Janissaries in the army. It contained only a low level of alcohol, so as long as
it was not consumed in sufficient quantities to cause drunkenness, it was
tolerated as a warming and strengthening beverage for soldiers. As Evliya
Çelebi explained in the first volume ("Istanbul") of his Seyahatname (Travelogues),
"These boza makers are numerous in the army. To drink
sufficient boza to cause intoxication is sinful but, unlike
wine, in small quantities it is not condemned."[8] In the 19th century, the sweet and
non-alcoholic bozapreferred at the Ottoman palace became
increasingly popular, while the sour and alcoholic type of boza went out of
style. In 1876, brothers Haci Ibrahim and Haci Sadik established a boza shop in
the Istanbul district of Vefa, close to the then center of
entertainment, Direklerarası. This boza, with its thick consistency
and tart flavor, became famous throughout the city, and is the only boza shop
dating from that period still in business today. The firm is now run by Haci
Sadik and Haci Ibrahim's great-great-grandchildren.
Boza is produced in the Balkans and most of the Turkic regions, but not
always using millet. The flavour varies according to the cereal which is used. Measuring boza
samples made from maize, wheat, and rice flours, researchers determined an
average of 12.3% total sugar, 1.06% protein, and 0.07% fat.[9]
As boza spoils if not kept in a cool
place, boza fermenters in Turkey (traditionally) don't
sell boza in summer months and sell alternative beverages such
as grape juice or lemonade. However, it is now available in summer time due to
demand and availability of refrigeration. In Bulgaria, Albania and Macedonia,
however, boza is produced as refreshing beverage year-round.
·
Mevlut Karataş, the main character in Orhan Pamuk's 2014 novel A Strangeness in
My Mind (Kafamda Bir Tuhaflık), is a
boza vendor.[10]
Other beverages from around the world that
are traditionally low-alcohol and lacto-fermented include:
3. Jump up^ Goldschmidt, Arthur (1994) Historical dictionary of EgyptMetuchen, N.J. : Scarecrow Press. page 77. ISBN 9780810829497.
4. Jump up^ Alpion, Gëzim I. (2011) Encounters With Civilizations: From Alexander the Great to Mother Teresa New Brunswick, N. J.:Transaction Publishers. page 46. ISBN 9781412818315.
5. Jump up^ Hyllested, Adam. (2014). Word Exchange at the Gates of Europe: Five Millennia of Language Contact Archived 2015-04-02 at the Wayback Machine.. Københavns Universitet, Det Humanistiske Fakultet. University of
Copenhagen. pp.121.
6. Jump up^ LeBlanc, Jean Guy and Todorov,
Svetoslav Dimitrov (2011) "Bacteriocin producing lactic acid bacteria isolated from Boza, a
traditional fermented beverage from Balkan Peninsula – from isolation to
application" in Méndez-Vilas, A.
(Ed.) (2011). Science against microbial pathogens : communicating current
research and technological advances. Badajoz : Formatex Research Center.
pp. 1311-1320.
7. Jump up^ page 20 of Hungarian-Mesopotamian
dictionary by prof. Alfred Toth, Mikes international, 2007 http://www.federatio.org/mi_bibl/AlfredToth_Mesopotamian.pdf
8. Jump up^ Evliya Çelebi; Şinasi Tekin; Gönül
Alpay-Tekin; Fahir İz (1989). Evliya Çelebi seyahatnamesi. Harvard Üniversitesi Basımevi.
9. Jump up^ Zorba, Murat et al. (2003) "The use of starter cultures in the fermentation of boza, a
traditional Turkish beverage" Process
Biochemistry, Vol. 38. Table 7, page 1410. doi:10.1016/S0032-9592(03)00033-5
10.
Jump up^ Garner, Dwight (October 20,
2015). "Review: Orhan Pamuk’s ‘A Strangeness in My Mind’". The New York Times. Retrieved July 4,2016.
&&&&&&&&
مزمار الراعی
بکسر میم و سکون زای معجمه و فتح میم و الف و ضم راء مهمله و الف
و لام تعریف و فتح راء مهمله و الف و کسر عین مهمله و یا
ماهیت آن
نباتی است برک آن شبیه ببرک بارتنک و از ان باریکتر و منحنی بطرف
زمین و ساق آن باریک و بیکره و بقدر ذرعی و با رطوبت چسپنده و بر اطراف آن سری عمودی
شکل و بران کل باریک ما بین سفیدی و زردی و خوش بو و بیخ آن سیاه شبیه بخربق اسود و
بسیار خوش بو منبت آن اماکن رطبه و در جوزا بهم می رسد و تخم آن شبیه بتخم کل سرخ
طبیعت آن
در اول دوم کرم و خشک و بعضی کرم و تر دانسته اند
افعال و خواص آن
جالی و محلل اورام و رافع سموم
و مفتح سدد و مدر حیض و قابض بطن اعضاء الغذاء و النفض آشامیدن
آن بتنهائی و یا با وزن آن دوقو مسکن فواق و مغص و جهت قرحۀ امعا و شدخ عضل و اوجاع
رحم و آشامیدن طبیخ بیخ آن در آب جهت تفتیح سدۀ جکر و تفتیت حصاه کرده و مثانه و تنقیۀ
آن و درد رحم و آشامیدن نبات خشک آن حابس بطن و مدر حیض و ضماد آن محلل ورم صلب احشا
الاورام ضماد تازۀ آن محلل اورام بلغمیه و کدازندۀ اورام رخو الزینه غسول آن جهت دراز
کردن موی و طلای آن با زبیب الجبل و روغن زیتون مانع تولد قمل تا یک سال السموم آشامیدن
بیخ آن بقدر دو درم جهت آشامیدن سم ضفادع و ارنب بحری و ضرر افیون مقدار شربت آن تا
دو مثقال و در مطبوخ تا پنج درم در یک رطل آب که تا بنصف رسد با شرینی اکر ارادۀ لینت
باشد و بی شرینی اکر اراده حبس طبیعت باشد و از آب آن یک اوقیه مضر طحال مصلح آن باد
آورد بدل آن اشنان است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
مزمارالراعی . [ م ِ رُرْ را ] (ع اِ مرکب
) گیاهی ۞ از تیره آلیسماسه ۞ و از راسته تک لپه ای ها ۞ که گونه بسیار فراوان آن در کنار آبهای آرام میروید.(از
لاروس بزرگ ). مزمرالراعی . بر دو سلام . چوپان دو دوقو. قازایاغی . آذان العبد. آذان
الارنب . زمارقهرة الراعی . آذان العنز. حیدار. سنبل الملک . مساس . (از فرهنگ گیاهی
). نای چوپانان . (ناظم الاطباء). نباتی است که برگش شبیه به برگ بارتنگ و از آن بزرگتر
و منحنی بطرف زمین و ساقش باریک و بی گره و بی برگ و بقدر زرعی و با رطوبت چسبنده و
بر اطراف سر آن گلی مابین سفیدی و زردی و خوشبو. میخش باریک و سیاه شبیه به خریق اسود
و بسیار خوشبو. و منبتش اماکن رطبه و در جوزا میرسد. تخمش مانند گل سرخ در اول و دوم
گرم وخشک و نزد بعضی گرم و تر و محلل اورام و رافع سموم و مفتح سدد و مدر حیض و قابض
طبع و دو درهم از بیخ او جهت ضرر افیون و سم ضفادع و ارنب بری و پیچش و قرحه امعاء و طبیخ بیخ او جهت تفتیح سده جگر و سنگ گرده و درد رحم و شرب نبات او جهت اسهال
و ضماد او جهت اورام بارده احشاء بلغمی
...نافع است . (ازتحفه حکیم مومن).
////////////
بارهنگ آبی ( قاشق واش )
|
|
بارهنگ آبی یا قاشق واش : نام علمى : Alisma plantago - aquatica L این گیاه را مىتوان در حاشیه مردابها، نهرها، دریاچهها و باتلاقها و مکانهائى که عمق آب تا پنجاه سانتىمتر باشد مشاهده کرد. علاوه بر این بارهنگ آبى در لجنزارهاى خشک نیز دیده مىشود. وجود این گیاه در آبراهها مانعى براى حرکت آب خواهد بود. برگها و میوه این گیاه توسط حیوانات و پرندگان مورد استفاده قرار مىگیرد و از این دیدگاه بارهنگ آبى مىتواند در تأمین غذاى آنها نقش مؤثرى داشته باشد. اندامهاى رویشى: گیاهى پایا، علفی، ایستا، به ارتفاع ۴۰ تا ۱۵۰ سانتىمتر که توسط بذر و پیاز تکثیر مىیابد. ساقههاى گلدهنده آن داراى انشعابات متعدد، فاقد برگ و محکم هستند. برگها در قاعده گیاه، تخممرغى تا سرنیزهای، به طول ۱۰ تا ۲۵ سانتىمتر و پهناى ۷ تا ۱۰ سانتىمتر، داراى هفت رگبرگ برجسته و موازى که توسط تعداد زیادى رگبرگ عرضى به هم متصل شدهاند. دمبرگها بلند و طولى بیش از ۸۰ سانتىمتر داشته، یک طرف آن تخت مدور و در قاعده داراى بالهاى کوچکى است اندامهاى زایشى: گلآذین پانیکول، گلها نر ماده، سفیدرنگ و به قطر یک سانتىمتر هستند. هر گل داراى سه کاسبرگ سبز، آزاد، به طول دو میلىمتر، سه گلبرگ سفید یا کمى متمایل به صورتی، آزاد و به طول چهار میلىمتر، شش پرچم و تعداد زیادى برچه (حدود ۲۰ عدد) که بهصورت آزاد، جانبى و متراکم است. هر میوه داراى یک بذر به طول ۲ تا ۵/۲ میلىمتر است که این بذرها بلافاصله پس از قرار گرفتن در خاک مرطوب قادر به جوانهزنى هستند. گلهاى این گیاه در مرداد تا آبانماه و پس از یک دوره رشد رویشى سریع که در بهار صورت مىگیرد، ظاهر مىشوند که دوام زیادى ندارند و در مدت یک روز مىریزد. به صورت تک بوته در داخل مزرعه رشد می کند. چندساله و آبزی پهن برگ تک لپه ای . برگ ها قلبی شکل با انتهای نیزه ای . دمبگ طویل ومنشعب از ساقه . گلها متشکل از سه گلبرگ مجزا به رنگ بنفش روشن است تکثیر از طریق بذر بیشتر قبل از نشاکاری دیده می شود . برای مبارزه می توان از توفوردی و یا بنتازون (3 تا 5 لیتر در هکتار استفاده نمود) .مبارزه به وسیله علف کش های گروه سولفونیل اوره روی این علف هرز موثر است. |
////////////
قاشق واش ، قاشقک آبی ، قاشق شیطان
نام علمی : alisma plantago-aquatica
نام فارسی : قاشق واش ، قاشقک آبی ، قاشق شیطان
نام انگلیسی : water plantin
معرفی :
گیاه قاشق واش دارای برگ های قاشقی یا تخم مرغی شکل سبز رنگ زیبا و
گل های کوچک سفید است و درکناره آبگیرها ، مرداب ها ، شالیزارها و گه گاه در زمین
های مرطوب می روید. گفتنی است بیشتر گیاهان جنس آلیسما از گیاهان بن در آب یا
پایاب محسوب می شوند. اینها گیاهانی هستند که ریشه در آب دارند ولی بیشتر بخش های
آنها در خارج از آب رشد کرده و تبادلات گازی خود را در هوا انجام می دهند. در
نتیجه بهتر است از آنها برای تزئین حوضچه ها و یا استخرهای سرباز پرورش ماهی طلایی
یا ماهی کوی یا باغ های آبی و پالوداریوم ها استفاده نمود. در این میان گزارش شده
که گونه
alisma gramineum یا قاشق واش برگ باریک می تواند
مدت بیشتری را در زیر آب زنده بماند. به نظر می رسد که طی یک دوره زمستانی برای
رشد و گل دهی این گیاه ضروری باشد.
راهنمای پرورش :
بیشترین طول…………………………….90سانتی متر
نیاز نوری………………………………..متوسط – شدید
دما(سانتی گراد)………………………………15 تا 28
شیوه تکثیر ……………………….…………..دانه – پیاز
سرعت رشد……………………………………….متوسط
محل قرارگیری………………..……………………………-
گونه های سازگار :
این گیاه را می توان در کنار sagittaria
sagittifolia ، thypha ، sparganium و گونه های دیگر جنس alisma در محیط های گفته شده کشت نمود.
پراکنش در ایران :
از جنس آلیسما دست کم سه گونه با نام های alisma gramineum ، a.lanceolatum و
a.plantago-aquatica وجود دارد. نمونه های گیاه قاشق
واش را می توان در استان های گیلان ، مازندران ، آذربایجان ، زنجان ، فارس ،لرستان
، چهارمحال و بختیاری ، بلوچستان و .... یافت نمود. کرمی و همکاران (2001) گیاه
قاشق واش را از تالاب هشیلان کرمانشاه گزارش نموده اند. همچنین قاشق واش سرنیزه ای (a.lanceolatum)
از تالاب هامون سیستان هم به ثبت
رسیده است.
////////////
قس در ویکی فارسی:
////////////
قس
Bağayarpağıyabənzər süsənbər (lat. Alisma
plantago-aquatica)[1] - baqəvər cinsinə aid bitki növü.[2]
/////////
قس در ازبکی:
BULDURUQOʻT (Alisma plantago-aquatica
L.) — alismadoshlar yoki bulduruqdoshlarga mansub koʻp yillik begona oʻt.
Poyasi 40—150 sm, bargsiz, tik oʻsadi. Ildiz boʻgʻzi barglari tuxumsimon, uzun
bandli. Gullari oq yoki och pushti, sochoq roʻvak toʻpgulga toʻplangan. Mevasi
— ovalsimon urugʻ. Iyun — sentabrgacha gullaydi va mevalaydi. Urugʻidan hamda
ildizpoya kurtaklaridan koʻpayadi. Bir tupi 21 mingtagacha urugʻ beradi. Oʻsib
turgani mol va otlar uchun zaharli. Ildizpoyasidan kraxmal olish mumkin. Ildizi
va barglari quritilgan holda xalq tabobatida ishlatiladi.
B. siyrak chiqqan sholipoyada ayniqsa
kuchli rivojlanadi. Sugorish shoxobchalarida koʻp oʻsadi. Urugʻlikni tozalash,
gerbitsidlarni purkash yoʻli bilan yoʻqotiladi.
////////////
Alisma plantago-aquatica, also known as European water-plantain, common water-plantain or mad-dog
weed, is a perennial flowering plant widespread across most of Europe and Asia from Portugal and Morocco to Japan, Kamchatka and Vietnam. It is also regarded as native in northern
and central Africa as far south as Tanzania. It is reportedly naturalized in
southern Africa, Australia, New Zealand, Alaska, British Columbia, Washington State and Connecticut.[2][3][4] Some sources maintain that the
species is widespread across North America, but these reports appear to have
been based on misidentified specimens.[5] It is found on mud or in fresh
waters.
Contents
[show]
Alisma plantago-aquatica is a hairless plant that grows in shallow water, consists of a
fibrous root, several basal long stemmed leaves 15–30 cm long, and a
triangular stem up to 1 m tall. It has branched inflorescence bearing numerous small flowers, 1 cm across, with three round or
slightly jagged, white or pale purple petals. The flowers open in the
afternoon. There are 3 blunt green sepals, and 6 stamens per flower. The carpels often exist as a flat single whorl. It flowers from June until August.[6]
The word alisma is said to
be a word of Celtic origin meaning "water", a reference
to the habitat in which it grows. Early botanists named it after the Plantago because of the similarity of
their leaves.[7]
Narrow leaved water plantain Alisma lanceolatum differs only in that the leaf tips are acuminate and shape is narrow lanceolate.
According to Flora of the U.S.S.R. (1934,
translated 1968), “A powder prepared from dried roots is used in popular
medicine as a cure for rabies and crushed leaves are used against
mammary congestion; fresh leaves are employed in homeopathy. [...] Since this
species is often confounded or identified with others of the genus, the
reported data may also refer to [Alisma orientale or Alisma lanceolatum].”[8] Indeed, Alisma plantago-aquatica is
also known as mad-dog weed,[9] as if it could be used to cure
rabies. Do not confuse this with Scutellaria
lateriflora (mad-dog skullcap), which is
also sometimes called mad-dog weed.
Alisma orientale is sometimes treated as a variety of this species (Alisma plantago-aquatica var. orientale).[10][11] The rhizomes of A.
orientale have been used as a traditional
Chinese medicine, ze xie.[12] However, it may have serious
side effects or even toxic effects such as hepatotoxicity.[13]
In vitro and animal studies indicate that extracts of Alisma
plantago-aquatica or its isolated chemical constituents may have
biological activities including:
Chemical constituents of Rhizoma Alismatis—rhizomes of Alisma orientale (syn. Alisma plantago-aquatica var. orientale)
as a traditional Chinese medicine—include alisol A 24-acetate and alisol B 23-acetate.[18] The content of these two
compounds are significantly different in Rhizoma Alismatis of different areas.
1.
Jump up^ Lansdown, R.V. (2014). "Alisma plantago-aquatica". IUCN Red List of Threatened Species. Version 2014.1. International Union for Conservation of Nature. Retrieved 25 June 2014.
2.
Jump up^ "World Checklist of Selected Plant Families: Royal Botanic Gardens,
Kew". apps.kew.org.
Retrieved 2017-01-26.
4.
Jump up^ "Alisma plantago-aquatica in Flora of China @ efloras.org". www.efloras.org. Retrieved 2017-01-26.
5.
Jump up^ Björkquist, I. 1968. Studies in Alisma L.
II. Chromosome studies, crossing experiments and taxonomy. Opera Botanica 19:
1-138.
7.
Jump up^ Rose, Francis (2006). The
Wild Flower Key. Frederick Warne & Co. pp. 483–484. ISBN 978-0-7232-5175-0.
9.
Jump up^ "Historical Common Names of Great Plains Plants: Alisma
plantago-aquatica L.". Retrieved June 3, 2012.
10.
Jump up^ "Alisma plantago-aquatica var. orientale information from
NPGS/GRIN".
Retrieved June 3, 2012.
12.
Jump up^ "SCHEDULE 1 Chinese Herbal Medicines". Chinese Medicine Bill. Legislative
Council of the Hong Kong Special Administrative Region. Retrieved June 3, 2012. Rhizoma Alismatis (澤瀉) Tuber of Alisma orientalis (Sam.) Juzep.
13.
Jump up^ YUEN, M.-F.; TAM, S.; FUNG, J.;
WONG, D. K.-H.; WONG, B. C.-Y. & LAI, C.-L. (October 2006). "Traditional Chinese medicine causing hepatotoxicity in patients with
chronic hepatitis B infection: a 1-year prospective study". Alimentary Pharmacology & Therapeutics. 24(8): 1179–86. PMID 17014576. doi:10.1111/j.1365-2036.2006.03111.x. Retrieved June 3, 2012.
14.
Jump up^ Rau O., Wurglics M., Dingermann Th.,
Abdel-Tawab M., Schubert-Zsilavecz M, "Screening of herbal extracts for
activation of the human peroxisome proliferator-activated receptor." Pharmazie 2006 61:11 (952-956)
15.
Jump up^ Jeong C.S., Suh I.O., Hyun J.E., Lee
E.B. "Screening of hepatoprotective activity of medicinal plant extracts
on carbon tetrachloride-induced hepatotoxicity in rats", Natural
Product Sciences2003 9:2 (87-90)
16.
Jump up^ Kubo, Michinori; Mattsuda,
Hideaki; Tomohiro, Norimichi; Yoshikawa, Masayuki (May 1997). "Studies on Alismatis rhizoma. Anti-allergic Effects of Methanol
Extract and Six Terpene Components from Alismatis rhizoma (Dried Rhizome
of Alisma orientale)" (PDF). Biological and Pharmaceutical Bulletin. 20 (5):
511–6. PMID 9178931. doi:10.1248/bpb.20.511.
Retrieved June 3, 2012.
17.
Jump up^ Lee, JH; Kwon, OS; Jin, HG; Woo,
ER; Kim, YS; Kim, HP (2012). "The Rhizomes of Alisma orientale and Alisol
Derivatives Inhibit Allergic Response and Experimental Atopic
Dermatitis". Biological & Pharmaceutical Bulletin. 35 (9):
1581–7. PMID 22975512. doi:10.1248/bpb.b110689.
Media related to Alisma
plantago-aquatica at Wikimedia Commons Data related to Alisma
plantago-aquatica at Wikispecies
·
photo of herbarium specimen at Missouri Botanical Garden, collected in
Ethiopia (Abyssinia) in 1898
&&&&&&&&
مستعجله
بضم میم و سکون سین و فتح تاء مثناه فوقانیه و سکون عین مهمله و
فتح جیم و لام و ها در ماهیت آن اختلاف است نزد بعضی بوزیدان و نزد جمعی سورنجان و
انطاکی و دیکران کفته اند از فروع لعبت بربری و آن ریشها است درهم پیچیده و صلب مربع
شکل بنوعی که چون از هم باز کنند چوب آن مربع متساوی الاضلاع مشاهده کردد بهترین آن
شیرین صلب خوش جوهر آنست و آن را مستعجله از ان جهت نامند که در تقویت باه مستعجل و
سریع الاثر است
طبیعت آن
در دوم کرم و در اول تر و با رطوبت فضلیه
افعال و خواص آن
با صندل مقوی قوی و اعصاب و باه و مانع فساد اخلاط و مهیج باه بسرعت
و مستعجل و مصلب ذکر و آشامیدن آن قبل از سم مانع تاثیر آن مضر حلق مصلح آن عسل مقدار
شربت آن تا سه درهم بدل آن خمیر مایه است و زنان آن را در فربهی بدن مستعمل دارند و
با احسا و فالودها و نیز کوبیده بر شیر پاشیده و تا سه درهم آن را یک مرتبه می خورند
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
/////////////
مستعجلة. [ م ُ ت َ ج ِ ل َ ] (ع ص ) مونث
مستعجل . رجوع به مستعجل و استعجال شود. || (اِ) عروق البیض و آن گیاهی است که زنان
را فربه کند. (منتهی الارب ). نزد بعضی بوزیدان است ونزد جمعی سورنجان و انطاکی وبعضی
دیگر گویند که او فروع لعبه بربری و ریشه های
آن است با پیچیدگی و صلب ، و هندی او بهم پیچیده مربع به نوعی که چون باز کنند چوب
او مربع متساوی الاضلاع مشاهده می گردد و بهترین او خوش جوهر صلب شیرین است . (از مخزن
الادویه ). بهج .
///////////////
بوزیدان . (اِ) دارویی است که از مصر آورند
و بعربی مستعجل خوانند و بجهت فربهی استعمال کنند. اگر با شیر گوسفند یا آرد برنج ،
حلوا سازند و بخورند بدن را فربه کند. (برهان ) (آنندراج ). بیخی است سپید، درازتر
انگشتی . مبهی و محرک جماع و مسهل زردآب و تریاق سموم و بارد و مفتح سده ، جگر و سپرز
و مسقط جنین . (منتهی الارب ) ۞ . حجرالذئب ۞ . خرچکوک . شیرزا. فاوانیا. ابوزیدان
.عودالکهنیا. عودالصلیب . عبدالسلام . (یادداشت بخط مرحوم دهخدا). گیاهی است که از
آن دارویی بجهت فربهی سازند. مستعجل . مثلب . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به تحفه حکیم مومن و فهرست مخزن الادویه و دزی ج 1 شود.
//////////////
بوزیدان
بعربی مستعجل را خوانند صاحب جامع گوید
اطبا در مصر مستعجل بعوض بوزیدان کنند و این سهو است بوزیدان مستعجل است بتحقیق هم
او گوید از نقل ابن رضوان که بوزیدان بغیر از مصر هیچ جای دیگر نباشد و بهترین وی آنست
که سفید بود و ستبر و خطوط بسیار بر وی بود و تازه بود و طبیعت وی گرم و خشک است در
سیوم و در وی رطوبت فضلی است و ملطف بود و بقوت مانند بهمن بود مفاصل و نقرس را نافع
بود و باه را زیادت کند و زهرها را سود دارد و یک درم از وی مسهل ماء اصفر بود و نافع
بود جهت خلطهای سرد و عصب را پاک گرداند و منی را بیفزاید و زنان جهت فربهی استعمال
کنند و فربه کننده است چون با شیر یا آرد برنج حلوا سازند فربهی آورد و لون را نیکو
گرداند بغایت و در منافع درد مفاصل و نقرس مانند سورنجان است و اسحق گوید مضر است به
انثیین و مصلح آن خردل بود و شربتی از وی دو درم بود و بدل وی در وزن وی بهمن سفید
بود
______________________________
در مخزن الادویه مینویسد: بوزیدان بضم
با و سکون واو و کسر زا ... بعربی مستعجله نامند و آن بیخی است سفید به حجم و طول انگشتی
و زیاده بر آن و صلب بر ظاهران خطوط کشیده و با خشونت
اختیارات بدیعی، ص: 75
///////////
خرچکوک
خرچکوک . [ خ َ چ َ ] (اِ) دستنبو. شمامه
را گویند و بعضی گویند گیاهی است که خوردن آن شیر زنان افزاید و چون از چکوک که نام
گیاهی است بزرگتر است او را بدین نام خوانند و آنرا خروک نیز گویند و بعضی گفته چکوک
خرفه است . (از آنندراج ). گیاهی که خروک نیز گویند و زنان جهت زیاد شدن شیر خورند.
(از ناظم الاطباء). شیرزا. مستعجل . بوزیدان . (یادداشت بخط مولف ). رستنی باشد مانند
خربزه کوچکی بغایت خوش خط و خال و الوان و
خوشبوی و بعضی گویند گیاهی است که آنرا زنان بجهت زیاده شدن شیر خورند و آنرا خروک
خوانند. (از برهان قاطع). خرچلوک . رجوع به خرچلوک شود.
////////////
خرچلوک . [ خ َ چ َ ] (اِ) خروک است و
آن گیاهی باشد که زنان بجهت زیاده شدن شیر خورند. (از برهان قاطع) (از آنندراج ) (از
ناظم الاطباء).
/////////////
خروک . [ خ َ ] (اِ) گیاهی باشد که زنان
جهت زیاد شدن شیر خورند. (برهان قاطع) (از آنندراج ) (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ جهانگیری
).
/////////////
/////////
قس در ویکی پارسی:
پنیرباد خوابآور، گیلاس زمستانی، کاکنج
(نام علمی: Withania somnifera) نام یک گونه از تیره بادنجانیان است.
///////////
قس عبعب منوم در عربی:
العبعب[1] المنوم (باللاتينية: Withania somnifera) نوع نباتي ينتمي إلى
جنس العبعب من الفصيلة الباذنجانية.[2]
الموئل والانتشار[عدل]
موطن هذا النوع بلاد الشام ومصر والمغرب
العربي وقبرص وتركيا واليونان وصقلية وسردينيا وإسبانيا والبرتغال.[3]
مرادفات للاسم العلمي[عدل]
(باللاتينية: Physalis somnifera L.)
(باللاتينية: Hypnoticum somniferum
Rodati ex Boiss.)
(باللاتينية: Physalis alpini J.Jacq.)
(باللاتينية: Physalis arborescens Thunb.)
(باللاتينية: Physalis flexuosa L.)
(باللاتينية: Physalis scariosa Webb
& Berthel.)
(باللاتينية: Physaloides somnifera
Moench)
(باللاتينية: Withania kansuensis Kuang
& A. M. Lu)
(باللاتينية: Withania microphysalis
Suess.)
مصادر[عدل]
^ أحمد عيسى بك، 1931. معجم أسماء النبات.
وزارة المعارف العمومية. القاهرة. الطبعة الأولى. ص 190.
^ موقع لائحة النباتات. العبعب المنوم
(بالإنكليزية). تاريخ الولوج 8 شباط 2014.
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية
للنباتات .خريطة انتشار العبعب المنوم (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 8 شباط 2014.
/////////////
Withania somnifera
From Wikipedia, the
free encyclopedia
Withania somnifera
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
W. somnifera
|
·
Withania kansuensis Kuang &
A. M. Lu
·
Withania
microphysalis Suess.
|
Flower
Fruits
Withania somnifera, known commonly as ashwagandha,[2] Indian ginseng,[3]padalsingh (rajasthan), poison
gooseberry,[3] or winter cherry,[2] is a plant in the Solanaceae or nightshade family. Several
other species in the genus Withania are morphologically
similar.[4] It is used as a herb in Ayurvedic medicine.[4]
Contents
[show]
This species is a short, tender perennial shrub growing 35–75 cm (14–30 in)
tall. Tomentosebranches extend radially from a central stem. Leaves are dull green,
elliptic, usually up to 10–12 cm (4 to 5 in) long. The flowers are small,
green and bell-shaped. The ripe fruit is orange-red.
Withania somnifera is cultivated in many of the drier regions of India, such as Mandsaur District of Madhya Pradesh, Punjab, Sindh, Gujarat, Kerala and Rajasthan.[6] It is also found in Nepal, China[7]and Yemen.[8]
Withania somnifera is prone to several pests and diseases. Leaf spot disease caused
by Alternaria
alternata is the most prevalent disease, which
is most severe in the plains of Punjab, Haryana, and Himachal Pradesh.
Biodeterioration of its pharmaceutically active components during leaf spot
disease has been reported.[9] The Choanephora
cucurbitarum causes a stem and leaf rot
of Withania somnifera.[10] A treehopper feeds on the apical portions of
the stem, making them rough and woody in appearance and brown in colour. The
apical leaves are shed and the plant gradually dies.[11] The carmine red spider mite (Tetranychus urticae) is the most prevalent pest of the plant
in India.[12]
This section does
not cite any sources. Please help improve this
section by adding citations
to reliable sources.
Unsourced material may be challenged and removed. (December 2015) (Learn how and when to remove this
template message)
|
The main chemical constituents are alkaloids and steroidal lactones. These include tropine and cuscohygrine. The leaves contain the steroidal
lactones, withanolides,[4] notably withaferin A, which was the first to be isolated
from the plant.[citation needed]
Tropine is a derivative of tropane
containing a hydroxyl group at third carbon. It is also called 3-tropanol.
Benzatropine and etybenzatropine are derivatives of tropine. It is also a
building block of atropine, an anticholinergic drug prototypical of the
muscarinic antagonist class. Cuscohygrine is a pyrrolidine alkaloid found
in coca. It can also be extracted from plants of the family Solanaceae as well,
including Atropa belladonna (deadly nightshade), Datura
inoxia and Datura stramonium (jimson weed).
Cuscohygrine usually comes with other, more potent alkaloids like atropine or
cocaine.
Cuscohygrine (along with the related
metabolite hygrine) was first isolated by Carl Liebermann in 1889 as an
alkaloid accompanying cocaine in coca leaves (also known as Cusco-leaves).
Cuscohygrine is an oil that can be distilled without decomposition only in
vacuum. It is soluble in water. It also forms a crystalline trihydrate, which
melts at 40–41 °C. There are also the alkaloids ashwagandhine,
ashwaganidhine, and somniferine, all of which have been identified exclusively
in the ashwagandha plant itself.[citation needed]
The plant's long, brown, tuberous roots
have been used for centuries in traditional Indian medicine.[4][6][7] It has been mentioned in ancient
Indian medical texts. Ashwagandha is used in Indian herbal
medicine for a variety of uses. In Yemen, where it is known as ubab,[13] the dried leaves are ground to
a powder from which a paste is made and used for burns and wounds.[14]
1.
Jump up^ "Withania somnifera (L.) Dunal". Tropicos. Missouri Botanical Garden. Retrieved 25
Feb 2012.
2.
^ Jump up to:a b "Withania somnifera (L.) Dunal". Germplasm Resources Information Network - (GRIN) [Online Database].
Beltsville, Maryland: USDA, ARS, National Genetic Resources Program. National
Germplasm Resources Laboratory. Retrieved 2011-10-29.
3.
^ Jump up to:a b "Withania somnifera (L.) Dunal". PROTA (Plant Resources of Tropical Africa / Ressources végétales de
l’Afrique tropicale) [Online Database]. Wageningen, Netherlands: Gurib-Fakim A.
and Schmelzer G. H. Retrieved 2012-08-07.
5.
Jump up^ Stearn, W. T.
(1995). Botanical Latin: History, Grammar, Syntax, Terminology and
Vocabulary (4th ed.). Timber Press. ISBN 0-88192-321-4.
6.
^ Jump up to:a b c Mirjalili, M. H.; Moyano,
E.; Bonfill, M.; Cusido, R. M.; Palazón, J. (2009). "Steroidal Lactones
from Withania somnifera, an Ancient Plant for Novel
Medicine". Molecules. 14 (7): 2373–2393. PMID 19633611. doi:10.3390/molecules14072373.
7.
^ Jump up to:a b Pandit, S.; Chang, K.-W.;
Jeon, J.-G. (February 2013). "Effects of Withania somnifera on
the growth and virulence properties of Streptococcus
mutans and Streptococcus sobrinus at sub-MIC
levels". Anaerobe. 19: 1–8. doi:10.1016/j.anaerobe.2012.10.007.
8.
Jump up^ Hugh Scott & Kenneth Mason, Western
Arabia and the Red Sea, Naval Intelligence Division: London 1946, p.
597 ISBN 0-7103-1034-X.
9.
Jump up^ Pati, P. K.; Sharma, M.; Salar, R.
K.; Sharma, A.; Gupta, A. P.; Singh, B. (2009). "Studies on leaf spot disease of Withania somniferaand its impact
on secondary metabolites". Indian
Journal of Microbiology. 48 (4): 432–437. PMC 3476785 . PMID 23100743. doi:10.1007/s12088-008-0053-y.
10.
Jump up^ Saroj, A.; Kumar, A.; Qamar, N.;
Alam, M.; Singh, H. N.; Khaliq, A. (2012). "First report of wet rot of Withania somnifera caused
byChoanephora cucurbitarum in India". Plant Disease. 96 (2): 293. doi:10.1094/PDIS-09-11-0801.
11.
Jump up^ Sharma, A.; Pati, P. K.
(2011). "First report of Withania somnifera(L.) Dunal, as a New Host of
Cowbug (Oxyrachis tarandus, Fab.) In Plains of Punjab, Northern India" (pdf). World Applied Sciences Journal. 14 (9):
1344–1346. ISSN 1818-4952.
12.
Jump up^ Sharma, A.; Pati, P. K.
(2012). "First record of the carmine spider mite, Tetranychus urticae,
infesting Withania somnifera in India"(pdf). Journal of Insect Science. 12 (50): 1–4. ISSN 1536-2442. doi:10.1673/031.012.5001.
13.
Jump up^ Hugh Scott & Kenneth Mason
(1946). Western Arabia and the Red Sea. London: Naval Intelligence
Division. p. 597. ISBN 0-7103-1034-X.
14.
Jump up^ "Herbal Medicine in Yemen:
Traditional Knowledge and Practice, and Their Value for Today's
World". Ingrid Hehmeyer and Hanne Schönig. Islamic History and
Civilization. 96. Leiden: Brill. 2012. p. 200. ISBN 978-90-04-22150-5.
15.
Jump up^ Govindarajan R1, Vijayakumar M,
Pushpangadan P (June 2005). "Antioxidant approach to disease management
and the role of 'Rasayana' herbs of Ayurveda". J
Ethnopharmacol. 99: 165–78. PMID 15894123. doi:10.1016/j.jep.2005.02.035.
&&&&&&&&
مسحوقونیا
بفتح میم و سکون سین و ضم حاء مهمله و سکون واو و ضم قاف و سکون
واو و کسر نون و فتح یاء مثناه تحتانیه و الف و آن را مسحقونیا نیز نامند و بفارسی
کف آبکینه و بعربی ماء الزجاج
ماهیت آن
اطلاق آن را بر احجار مطبوخۀ مصنوعه از شیشه و سنک سرمه و اقلیمیا
و را سخت سائیده و تسقیه با آب آهک و قلعی نموده و صمغ بلاط اضافه کرده و جوشانیده
تا منعقد کردد و کف شیشه که در حین کداز بالای آن پیدا می کردد نیز می نمایند و آن
شبیه ببوره می باشد
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
حاد جالی العین اکتحال آن رافع بیاض و ظلمت بصر و ناخنه و سلاق
و شرناق و سنون آن جالی دندان الجروح و القروح و البثور طلا و ذرور آن بتنهائی و یا
با مراهم جالی و قاطع کوشت زائد فاسد زخمها و مجفف آنها و کشایندۀ بیلات و رافع آثار
جلد و طلای آن در حمام رافع خارش بدن المضار آشامیدن آن قتال بدل آن آبکینۀ سفید است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
//////////////
مسحقونیا:
مستحقونیا، مسحونیا، و مسحوقونیا نیز گویند
و آن زبد القواریر است به پارسی کف آبگینه گویند و ماء الزجاج گویند و آن آبی بود که
بر روی آبگینه مانند کف پیدا شود و بعضی گویند آب خمرهای سبز بود هنگام ساختن بعضی
گویند ریمه آبگینه بود بغایت حار و حاد بود سفیدی چشم را زایل کند و مجفف رطوبت بود.
(اختیارات ص 418).
یادگار
/////////////
زبدالقواریر. [ زَ ب َ دُل ْ ق َ ] (ع
اِ مرکب ) کف آبگینه و آنرا مسحقونیا، زبدالزجاج ۞ ، ماءالزجاج ، و ماء القواریر
نیز نام دهند، دارای رنگی سفید است و به آسانی می شکند و در دهان ذوب میشود. (از الجماهربیرونی
ص 222). در اختیارات بدیعی آمده : مسحقونیا ۞ است و مسحوقینا نیز گویند. و
بپارسی کف آبگینه گویند. و ماءالزجاج خوانند و آبی بود آن بر روی آبگینه مانند کف پیدا
گردد و بعضی گویند آن صخرهای سبز است هنگام ساختن و بعضی گویند چرک آبگینه است و آنچه
محقق است کف آبگینه است بغایت حار و حاد بود. سفیدی چشم زایل کند و مخفف رطوبت بود
و حکه و جرب را نافع بود چون در حمام بر اعضاء طلا کنند. و بدل آن آبگینه سفید است و قلیه گازران . (اختیارات بدیعی ). زبدالقواریر مسحقونیا
است . (فهرست مخزن الادویه ). کف آبگینه ، به هندی کاچ بون . (الفاظ الادویه ).