لوسیماخیوس
بضم لام و سکون واو و کسر سین مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و
فتح میم و الف و کسر خاء معجمه و ضم یاء مثناه تحتانیه و سکون واو و سین مهمله لغت
یونانی است بمعنی شبیه الذهب و نزد اهل اندلس قصب الذهبی و خویصه مصغر خوصه و لخوخ
الما و عود الریح نیز و بهندی جوراوراج ناکهه نیز نامند
ماهیت آن
نوعی از سراج القطرب است و آن نباتی است قریب بذرعی و بی ساق و
شاخهای آن باریک و کرهدار و بر هر کرهی برکها رسته شبیه ببرک بید و طعم آن با اندک
قبضی و کل آن سرخ مائل بزردی طلائی رنک منبت آن آبهای ایستاده و نی زارها و مستعمل
برک و عصارۀ آن
طبیعت آن
در آخر دوم سرد و خشک و انطاکی کرم و خشک در دوم دانسته
افعال و خواص آن
قاطع رعاف و نزف الدم همه اعضا و فرزجۀ برک آن قاطع سیلان حیض و
حقنۀ آن جهت قرحۀ امعا و ضماد آن جهت التیام جراحات و تحلیل اورام و با حنا جهت دراز
کردن موی و بخور آن کریزانندۀ هوام و در قتل موش مجرب دانسته اند مضر رئه مصلح آن عناب
مقدار شربت از آب آن نیم مثقال و از برک آن یک مثقال است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
لوسیماخیوس . (معرب ، اِ) ۞ یونانی و به معنی شبیه الذهب
است . و نوعی از سراج القطرب دانسته اند. شاخهای نباتش قریب به ذرعی و باریک و گره
دارو در هر گرهی برگها رسته شبیه به برگ بید و طعم او با قبض و بی ساق و گلش سرخ مایل
به زردی و منبتش آبهای ایستاده و نی زار. در آخر دوم سرد و خشک . و انطاکی گوید: در
دوم گرم و خشک . و مستعمل از او برگ و عصاره است . قاطع رعاف و نزف الدم جمیع اعضا
و فرزجه برگ او جهت سیلان حیض و حقنه او جهت قرحه
امعاء و ضمادش جهت التیام جراحات و تحلیل اورام و با حنا جهت درازکردن موی و
بخور او جهت گریزانیدن هوام موثر و در قتل موش مجرب دانسته اند. و مضر ریه و مصلحش
عناب و قدر شربت از آبش نیم مثقال و از برگش یک مثقال است .
//////////
حبق النهری . [ ح َ ب َ قُن ْ ن َ] (ع
اِ مرکب ) لوسیماخیوس . قضیب الذهبی . خویخة. خوخ الماء. عودالریح . خویصة. لخوخ الماء.
لوسیاخیوس . حبق النهر. صاحب تحفه گوید: حبق النهری ، لوسیماخیوس است . و در ذیل کلمه لوسیماخیوس آرد: لوسیماخیوس یونانی و به معنی شیبةالذهب
است و نوعی از سراج القطرب دانسته اند. شاخهای نباتش قریب به ذرعی و باریک و گره دار
و درهر گرهی برگها رسته شبیه برگ بید و طعم او باقبض ، وبی ساق و گلش سرخ مایل به زردی
و منبتش آبهای ایستاده و نی زارها. در آخر دوم سرد و خشک و انطاکی در دوم گرم و خشک
بیان نموده و مستعمل از او، برگ و عصارة است . قاطع رعاف و نزف الدم ، جمیع اعضا و
فرزجه برگ اوجهت سیلان حیض و حقنه او جهت قرحه
امعا و ضمادش جهت التیام جراحات و تحلیل اورام و با حنا جهت دراز کردن موی و
بخور او جهت گریزانیدن هوام موثر و در قتل موش مجرب دانسته اند و مضر ریه و مصلحش عناب
و قدر شربت از آبش نیم مثقال و از برگش یک مثقال است -انتهی . و صاحب مخزن الادویة
در فرهنگ اسامی لغات گوید: حبق النهری ، لوسیماخوس است و در ذیل لغت لوسیماخوس آرد:
لوسیماخوس ، بضم لام و سکون واو و کسر سین مهملة و سکون یاء مثناة تحتانیة و فتح میم
و الف و کسر خاء معجمة و ضم یاء مثناة تحتانیة و سکون واو و سین مهملة، لغت یونانی
است به معنی شیبةالذهب و نزد اهل اندلس قصب الذهبی و خویصة، مصغر خوصة و لخوخ الماء
و عودالریح نیز و به هندی جورا و راج ناکهه نیز نامند. ماهیت آن ، نوعی از سراج القطرب
است و نباتیست قریب به ذرعی و بی ساق و شاخهای آن باریک و گرهدار و بر هر گرهی برگها
رسته شبیه به برگ بید و طعم آن با اندک قبضی و گل آن سرخ مایل به زردی طلائی رنگ ،
منبت آن آبهای ایستاده و نی زارها و مستعمل ، برگ و عصاره آن است . طبیعت آن ، در آخر دوم سرد و خشک و انطاکی
گرم و خشک در دوم ، دانسته ... قاطع رعاف و نزف الدّم ، همه اعضا و فرزجه
برگ آن قاطع سیلان حیض و حقنه آن جهت
قرحه امعاء و ضماد آن التیام جراحات و تحلیل
اورام و با حنا جهت دراز کردن موی و بخور آن گریزاننده هوام و در قتل موش مجرب دانسته اند. مضر ریه ، مصلح
آن عناب ، مقدار شربت از آب آن نیم مثقال و از برگ آن یک مثقال است -انتهی . و داود
ضریر انطاکی در ذیل کلمه لوسیماخوس گوید: معناه
شیبةالذهب قضبان عقدة ینبت عند کل عقدة منها اوراق کالخلاف حار یابس فی الثانیة ینفع
من قرحةالمعاء و نفث الدّم شربا و یطول الشعر اذا غلف به مع الحناء و یحل الاورام طلاء
و یضر الرئة و یصلحه العناب وشربته مثقال -انتهی . و ابن البیطار در ذیل لغت لوسیماجیوس
چنین آرد: لوسیماجیوس ، یعرفه بعض شجاری الاندلس بالقصب الذهبی و بالخویخة تصغیر خوخة
و بخوخ الماء ایضا و بعودالریح ایضا. قال دیسقوریدوس : فی الرابعة هو نبات له قضبان
نحو من ذراع و اکثر دقاق شبیهة بقضبان التمنش ؟ من النبات معقده عند کل عقدة ورق نابت
شبیه بورق الخلاف قابض فی المذاق . و زهر احمر شبیه فی لونه بالذهب و ینبت بالاجام
و عند المیاه . قال جالینوس :فی السابعة الاغلب علی طعمه القبض و لهذا یدمل الجراحات
و یقطع الرعاف اذا تضمد به و هو مع هذا یقطع کل دم ینبعث حیث کان من نفس جرمه و عصارته
الا ان عصارته ابلغ فعلا منه و لذلک صار اذا شرب و احتقن به شفی قروح الامعاء و هو
دواء لمن ینفث الدم و للنزف . قال دیسقوریدوس : و عصارة ورقه موافقة بقبضها لنفث الدّم
من الصدر و قرحة الامعاء مشروبة کانت او محتقنا بها و اذااحتملته المراءة قطع سیلان
الرطوبات المزمنة دماً کان او غیره من الرحم و اذا اسد المنخران بهذا النبات قطع الرعاف
و اذا وضع علی الجراحات الحمها و قطع عنها نزف الدّم و اذ دخن به خرج له دخان حاد جدّاً
حتی انه یبلغ من حدّته ان یطرد الهوام و یقتل الفار.
/////////////
لیزیماکیای سکهای (نام علمی: Lysimachia
nummularia)
نام یک گونه از تیره پامچالیان است.
نگارخانه[ویرایش]
Lysimachia nummularia1.jpg
Lysimachia nummularia2.jpg
منابع[ویرایش]
مشارکتکنندگان ویکیپدیا. «Lysimachia
nummularia».
در دانشنامه ویکیپدیای انگلیسی ، بازبینیشده در ۲۶ ژانویه ۲۰۱۵.
/////////////
Lysimachia nummularia
From Wikipedia, the free encyclopedia
"Creeping
Jenny" redirects here. Convolvulus arvensis (Field Bindweed)
is also sometimes known by that name.
Lysimachia nummularia
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
L. nummularia
|
Lysimachia
nummularia (syn. Lysimachia zawadzkii Wiesner)
is a species of flowering plant in the family Primulaceae.
Its common
names include creeping
jenny, moneywort, herb twopence and twopenny
thot.[1]
Contents
[show]
It
is native to Europe, but has been introduced to North America, where it is
considered an invasive species in some areas. It aggressively spreads in
favorable conditions, such as low wet ground or near ponds, but is usually
easily removed by hand pulling.
The
Latin nummularia means "like a coin",[2] referring to the
shape and colour of the flowers; hence the common names, such as
"moneywort", which also references coins.
It
is a vigorous, prostrate, evergreen perennial growing to
5 cm (2 in) in height and spreading rapidly and indefinitely by
stem-rooting. It has rounded leaves, and cup-shaped yellow flowers 2 cm in
diameter, in summer. It is particularly associated with damp or even wet areas,
though in cultivation it will tolerate drier conditions.[3] It is cold hardy, surviving lows of −40 °F
(−40 °C).
It
is available for planting in temperate regions as a horticultural item, and is
usually offered as an accent plant, but must be used with care because it can
spread rapidly and crowd out other plants. It makes a nice groundcover where the range of
its growth can be limited. It is also suitable for a bog garden or as an aquatic
marginal plant.[3]
The
cultivar 'Aurea'[4] (golden creeping
Jenny) has yellow leaves, and is somewhat less aggressive than the species. It
has gained the Royal Horticultural Society's Award of Garden Merit.
Moneywort
is used in herbalism for healing wounds.[citation needed] The plant contains
a number of phenolic
acids.[5] In traditional Chinese Medicine, Lysimachia (whole
plant) is used to treat stone lin syndrome, which encompasses gall stones and urinary bladder
stones.[citation needed] Some practitioners
are using this herb to battle painful gout symptoms.[citation needed]
2.
Jump up^ Harrison,
Lorraine (2012). RHS Latin for gardeners. United Kingdom: Mitchell
Beazley. p. 224. ISBN 9781845337315.
3.
^ Jump up to:a b RHS A-Z
encyclopedia of garden plants. United Kingdom: Dorling Kindersley. 2008.
p. 1136. ISBN 1405332964.
5.
Jump up^ Luczak, S;
Swiatek, L; Daniewski, M (1989). "Phenolic acids in herbs Lysimachia
nummularia L. And L. Vulgaris L". Acta poloniae pharmaceutica. 46 (4):
381–5. PMID 2635807.
|
////////////
/////////
//////////
///////////
&&&&&&
لوعجیدیطوس
بضم لام و سکون واو و فتح عین مهمله و کسر جیم و سکون یاء مثناه
تحتانیه و کسر دال مهمله و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم طای مهمله و سکون واو و سین
مهمله
ماهیت آن
ابن تلمیذ و محمد بن احمد کفته اند کیاهی است برک آن شبیه ببرک
اسقولوقندریون و تخم آن مثلث شکل و بری و بستانی می باشد بری آن کرم تر از بستانی
افعال و خواص آن
آشامیدن برک خشک آن و ضماد پوست آن با سرکه جهت جرب مجرب و جمیع
اجزای آن جهت التیام زخمها مفید است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لوف
بضم لام و سکون واو و فا لغت عربی است و بفارسی فیل کوش و بفرنکی
کونکلوس و سربن طین نیز نامند بمعنی شبیه بمار
ماهیت آن
نباتی است و سه قسم می باشد قسم اول لوف الکبیر یعنی بزرک و آن
را لوف الارقط و لوف الحیه نامند جهت مشابهت ساق آن بمار ابلق و بیونانی در افیون و
در اقیطن نامند بمعنی لوف الحیه
ماهیت آن
ساق آن سطبر و شاخهای آن مانند عصا و رنک ظاهر آن مرقش یعنی مانند
مار ابلق و برک آن شبیه ببرک لبلاب کبیر و بنفش و با رنکهای مختلف و ثمر آن مانند خوشه
و در ابتدا سفید و بعد رسیدن زرد و بیخ آن مانند بلبوس و منبت آن مکانهای نمناک و سایه
دار
طبیعت آن
در آخر دوم کرم و خشک و با جوهر ارضی
افعال و خواص آن
ملطف و مخرج و مقطع اخلاط غلیظۀ لزجه و مفتح سدد و بغایت جالی اعضاء
العین قطور عصارۀ آن رافع بیاض عین حادث از قرحۀ الاذن قطور آب خوشۀ تازۀ آن با روغن
زیتون مدر بول و رافع عسر آن و دافع حصاه اعضاء الصدر و النفض آشامیدن لوف کبیر جهت
عسر نفس و نفس الانتصاب و ربو کهنه و با عسل و یا شراب محرک باه و با سرکه مسقط جنین
و حمول آن مخرج جنین و بوئیدن کل آن نیز مخرج جنین و آشامیدن سی عدد از دانۀ آن با
سرکه جهت اسقاط جنین و مشیمه بیعدیل محمد بن احمد کفته که چون بیخ لوف را خشک کرده
کوفته پیخته با آرد کندم و روغن کنجد و نمک خمیر نمایند و خمیر مایۀ نان نمایند و هر
روز هفت مثقال از ان نان را تناول نمایند در رفع بواسیر ظاهری و باطنی مجرب الزینه
ضماد بیخ آن با عسل جهت کلف و بهق و نمش و برص و با شراب جهت شقاق عارض از سرما مفید
الجروح و القروح ضماد آن بهترین ادویۀ سرطان و نواصیر الانف و تنقیۀ جراحات متعفنه
و زخمهای تازه است خصوصا برک و ثمر آن و از ان شیافات می سازند برای نواصیر و چون داخل
قروح حیوانات نمایند فاسد کرداند و ضماد پختۀ آن رافع شقاق مزمن و آثار قروح طرد الهوام
مالیدن آب ریشۀ آن بر بدن کریزانندۀ هوام است خصوصا افعی مضر جکر و مولد خلط غلیظ مصلح
آن صمغ عربی مقدار شربت آن یک درم بدل آن افسنتین قسم ثانی لوف را لوف الجعد و فیل
جوش و بیونانی ارب و لادن و ببربری الونی و اهل اندلس صیاره و بفرنکی اربسارم نامند
ماهیت آن
مانند لوف صغیر است و برک آن از برک قسم اول کوچکتر و با الوان
مختلفه و ساق آن بقدر شبری و بنفش و ثمر آن مانند قسم اول و بیخ آن نیز
طبیعت آن
در کرمی کمتر از قسم اول و در خشکی از ان زیاده
افعال و خواص آن
بیخ آن قوی ترین اجزای آن و مقطع قوی و جهت امراض سینه و تنقیۀ
آن و ضماد آن با سرکین کاو جهت نقرس و در سائر افعال مانند لوف کبیر است و چون بیخ
تازۀ آن را در روغن مغز زردآلو بجوشانند تا سوخته کردد تمریخ بدان جهت اسقاط دانۀ بواسیر
موثر و حمول آن بخرقۀ آلوده جهت بواسیر باطن و چون بیخ آن را پارچه پارچه نموده در
شراب یک شبانه روز بخیسانند پس هر مقدار که ممکن باشد در مقعده نکاهدارند جهت بواسیر
عجیب النفع و بخور بیخ آن نیز جهت بواسیر نافع است و قسم ثالث لوف را لوف الصغیر نامند
و بیونانی اربصارن و اهل مصر دوبره و دیسقوریدوس در ثالثه در اقیطون نامیده و بیونانی
فیل جوش نامند بمعنی اذن الفیل
ماهیت آن
دو صنف می باشد صنفی کوچکتر از دیکری صنف اول را برک و شاخ آن شبیه
بقسم کبیر و ثمر آن در طرف ساق آن شبیه بخوشه و در ابتدا سفید برنک خشخاش و بعد از
پخته شدن زرد زعفرانی و طعم آن با حدت که زبان را بکزد و بیخ آن مائل باستداره شبیه
به بیخ بلبوس و لوفا و پوست آن نازک منبت آن اماکن رطبه و جالینوس کفته برک و بیخ آن
شبیه بنوع دوم است و از ان تندتر و تلخ تر
طبیعت آن
از قسم اول کرم تر و خشک تر تا چهارم
افعال و خواص آن
محرق و لذاع و قویتر از سائر اقسام و الطف و با اندک قبضی اعضاء
الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن بیخ ترۀ آن جهت سرفه و ربو و عسر النفس و نفس الانتصاب
و نزله و وهن عضل و پخته و یا بریان آن جهت اسهال و اخراج و دفع رطوبات از سینه و منقی
اخلاط غلیظۀ لزجه و مفتح سدۀ کبد و طحال و کرده و خشک آن با عسل جهت ادرار بول و اخراج
جنین و در سائر افعال مانند کبیر و قطور آب آن با زیت در کوش زائل کنندۀ کوشت فاسد
زاید آن و در بینی جهت نواصیر آن و در چشم جهت رفع اثر قرحۀ آن الجروح و القروح طلای
آن خورندۀ کوشت فاسد و رویانندۀ کوشت صحیح و مجفف و مدمل جراحات و جهت سرطانات و اورام
جاسیۀ منخرین که آن را کثیر الارجل نامند و سائر قروح و جروح خبیثه و مانع قروح ساعیه
است از انتشار و سعی و داخل مراهم و شیافات و فرزجات کرده می شود و صنف دوم آن را برک
شبیه بصنف اول و از ان کوچکتر و بی آثار الوان مختلفه و ساق آن بقدر یک شبر و بشکل
دستۀ هاون و کل آن زعفرانی رنک و بیخ آن بشکل قسم اول و قویتر از سائر اجزای آن
طبیعت آن
کرمی و خشکی این کمتر از همه در آخر اول تا اول دوم
افعال و خواص آن
از ان ها ضعیف تر و جلا و تقطیع آن کمتر و جهت نفث اخلاط صدریۀ
خارج بنفث و آشامیدن چهار مثقال از بیخ آن جهت ادرار طمث در ساعت مفید و جالینوس کفته
برک آن را بانحای بسیار استعمال می نمایند و پخته نیز می خورند خشک نیز می نمایند و
پخته می خورند الجروح و القروح نیز مانند آنهاست و برای جروح و قروح خبیثه و غیر خبیثه
و ساعیه و غیر ساعیه و نواصیر و مطبوخ آن در روغن تخم زردآلو در منافع مانند آنست و
طلای بیخ آن با روغن بنفشه و یا روغن کل سرخ کرم کرده جهت منع و توقف زیادتی جذام و
انتشار آن و تاکل اطراف و مداومت مالیدن آن زائل کنندۀ آن و آشامیدن آن با روغن کهنه
جهت دمامیل نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
لوف . (ع اِ) پیلگوش . گیاهی است و در
مصر بسیار روید. چون لوف را با شراب آشامند محرک باه بود و اگر بیخ وی در بدن مالند
افعی نگزد و از خوردن لوف خلط غلیظ زاید. آذان الفیل . (بحر الجواهر). دوائی است که
آن را به فارسی پیل گوش و به عربی خبزالقرود گویند و آن دو نوع است : کبیر و صغیر.
کبیر را به عربی شجرةالتنّین خوانند و آن رستنی باشد که بیخ آن بهق و کلف را نافع است
و آن را اصل اللوف میگویند. (برهان ). خبزالقرود ۞ . صراخة. فیلگوش که گیاهی است
بیخش را که همچو پیاز دشتی باشد صراخة نامند، بدان جهت که در روزمهرجان آن را آوازی
باشد. گویند هرکه آوازش را بشنود در آن سال بمیرد. بوئیدن گل پژمرده آن مسقط جنین است و خوردن بیخ آن مدر و منعظ و مولد
منی و محرک باه و طلای بیخ سائیده آن با روغن
بهترین ادویه جذام است و جذام را بجای خود
موقوف دارد. (منتهی الارب ).
حکیم مومن در تحفه گوید: لغت عربی است
و به فارسی فیل گوش نامند و سه قسم می باشد، یکی بزرگ و لوف الحیه گویند، چه ساق او
مانندمار ابلق است و برگش شبیه به لبلاب کبیر و با رنگهای مختلف و شاخهای او مانند
عصا و ساق او سطبر و مرقش و ثمرش مانند خوشه و در ابتدا سفید می باشد و بعد از رسیدن
زرد می شود، و بیخش مانند بلبوس و منبتش اماکن نمناک سایه دار. در آخر دوم گرم و خشک
و مخرج اخلاط غلیظه لزجه و ملطف آن و مفتح
سدد و به غایت جالی و مدرّ بول و حصاة و بیخش جهت نفس الانتصاب و با عسل جهت عسر بول
و با شراب جهت تحریک باه و ضماد او بهترین ادویه
سرطان و نواصیر الانف و جهت تنقیه جراحات
متعفن و زخمهای تازه مفید خصوصاً برگ و ثمر او و عصاره لوف جهت رفع بیاض چشم که از قرحه به هم رسیده باشد
قوی الاثر و شیاف او جهت نواصیر و حمول او جهت اخراج جنین و پخته او جهت شقاق مزمن و رفع آثار و آب خوشه تازه او
با روغن زیتون مسکن درد گوش است . و بوئیدن گل او مسقط جنین و طلای آب ریشه او با روغن زیتون مسکن درد گوش است و طلای آب ریشه او بر بدن باعث منع نزدیکی هوام خصوصاً افعی . و
مضر جگر و مصلحش صمغ و شربتش یک درهم و بدلش افسنتین است . و شرب سی عدد دانه او با سرکه در اسقاط جنین و مشیمه بی عدیل . و محمدبن
احمد گوید که چون بیخ خشک لوف را با آرد گندم و روغن کنجد و نمک خمیر مایه نان کرده هر روز هفت مثقال تناول نمایند، در رفع
بواسیر ظاهری و باطنی مجرب است و قسم ثانی لوف را برگ کوچک و بی الوان مختلفه و ساقش
به قدر شبری و بنفش می باشد و ثمرش مانند قسم اول و او را لوف الجعد و فیل گوش نامند.
حرارت او کمتر از اول و از آن خشک تر است و بیخ او قوی ترین اجزا و با تقطیع قوی و
جهت سینه و تنقیه آن و ضماد او با سرگین گاو
جهت نقرس مفید و در سایر افعال مانند لوف الکبیر است . و چون بیخ تازه او را در روغن مغز زردآلو بجوشانند تا سوخته شود
ضمادش مسقط دانه بواسیر است . و قسم ثالث را
لوف الصغیر نامند و او بسیار کوچکتر از دو قسم کبیر اوست و برگ و گل او شبیه بان و
بیخش به قدرزیتونی و قوی الحرارت قریب به درجه
چهارم و محرق و لذاع و قوی تر از سایر اقسام و طلای او قاطع دانه بواسیر و ثآلیل و برنده گوشت فاسد و صحیح و طلای روغن زیتون که ثمر و بیخ
او را سائیده در آن جوشانیده باشند بهترین ادویه
جذام ، و با روغن بنفشه در رفع شوکه مجرب دانسته اند - انتهی .
ابوریحان در صیدنه آرد: رنگ نبات لوف سبز
بود و منبت او بیشتر کوهها باشد و نبات او بر روی زمین گسترده باشد و جعد بود و او
را در میانه خفجه ای باشد به سان نی و بر سر آن خفجه میوه بود و مشابه عنصل او را بیخی
باشد. ابوالخیر گوید: بیخ لوف افراشته بود یعنی راست و هموار بود همچنانکه شلغم را
بخورند او را نیز خورند و طعم او در بعض مواضع تیزتر باشد. رازی گوید: او را فیلگوش
گویند. کندی گوید: یکی از امرای روم حکایت کرد که در بلاد روم نانی سیاه به ما میدادند
و طعم او خوش نبود و بدین دو سبب خوردن او برخاطر گران می آمد و تدبیری می جستم که
تغییری در طعم او بشود، ناگاه در جزیره ای چشم من بر گیاهی افتاد که بیخ او به پیاز
مشابهت داشت و برگ او به برگ چغندر.آن را بگرفتم و با آرد به هم بسرشتم و نان پختم
. رنگ سیاه به سفیدی مبدل شد و کراهت طعم از او برفت و خوش طعم شد. و گفت : بعد از
مدتی به شام رسیدم . آن گیاه را دیدم که اهل شام او را به لوف تعریف میکردند و معتاد
اهل شام آن بود که او را تربیت کنند و در بعضی از مایعات بپرورند و قدری از آن در پیالها
کرده بر سفره حاضر کنند. و در کتاب خسایش (؟) آورده است که برگ لوف به برگ لپه (؟)
ماند به درازی و بر وی نقطه های سفید و سیاه بود و شاخهای نبات او مقدار دو گز ببالد
و بر وی نیز نقطه های مختلف بود و سطبری شاخ او به قدر انگشت بود و بر سر نبات او خوشه
ها باشد و رنگ میوه او در ابتدا سفید بود و
چون برسد زرد شود و چون به دهن رسد زبان را بسوزد و بیخ او مستدیر بود و بر روی پوستها
باشد و منبت او جایی باشد که آفتاب بر وی نتابد و در موضعی که هوای او سرد و تر باشد
و در شورستانها هم بود. او گوید: گرم و خشک است در دوم ، سده بگشاید و اخلاط غلیظ لزج
را پزد و در این قوة به حد اعتدال بود. طبع را بر دفع اخلاط غلیظ منعوته کند مثانه
و گرده را پاک کند و قوت باه بیفزاید و بواسیر رانافع بود. کلف و بهق و انواع امراض
جلد را سود دارد. (ترجمه صیدنه ابوریحان ).
صاحب اختیارات بدیعی گوید: به پارسی پیلگوش
خوانند و آن سه نوع است ، نوعی را به یونانی دارقیطی ۞ گویند و معنی آن لوف الحیة بود
و لوف السبط و آن لوف الکبیر است و یک نوع را به یونانی ارن ۞ خوانند و نیز بربری ارنی ۞ و به زبان اندلس صاره و لوف الصغیر
و آن را لوف الجعدا گویند و نوع سوم به یونانی الریصادن خوانندو آن ضرمس است و اهل
مصر آن را دویره خوانند و لوف الجعدا سخن بود از سبط و لوف السبط ارضیه در وی بیشتر
بود و بزرگتر از جعد بود و طبیعت آن گرم و خشک بود در آخر درجه اول و جعد در درجه دوم و مفتح سده بود و مقطع اخلاط غلیظ لزج ، مقطعی
معتدل و بیخ آن کلف و بهق و نمش زایل کند چون با عسل طلا کنند، و با شراب شفاق را نافع
بود و آنچه از سرما بود و ورق وی جراحت بد را نیکو بود و اگر از بیخ وی در بدن بمالد
افعی وی را نگزد و ثمر وی بچه بیندازد، چون مقداری حب از آن با سرکه ممزوج بیاشامند
و از خوردن وی خلطی غلیظ متولد شود.
ضریر انطاکی در تذکره آرد: یسمی الفیلجوش
و الکبر و الجعدة و هو ینبت و یستنبت و یبلغ نحو شبر و ثمره مستطیل محشو کاللیف و فیه
حدة و مرارة یسیرة و منه سبط و خشن وله ورق کاللباب حار یابس فی آخر الثانیة یخرج الاخلاط
الغلیظة اللزجة و یفتح السدد شرباً و یجلو الاَّثار کالبرص طلاء یطرد الهوام حتی الدلک
به و هو یضر الکبد و یصلحه الصمغ و شربته واحد و بدله الافسنتین .
//////////
قس لوف، اذان الفیل در عربی:
اللُوف[2] أو أذن الفيل (باللاتينية: Arum) جنس نباتي ينتمي للفصيلة
القلقاسية من أحاديات الفلقة، يشمل نحو 25 نوعاً، يتوطن في المغرب العربي والمشرق العربي
وأوروبا، وتنوعه الحيوي الأقصى في حوض البحر الأبيض المتوسط.
محتويات [أظهر]
الوصف النباتي[عدل]
النورة إغريضية محاطة بورقة متحورة تشبه
الشراع.
من أنواعه الواطنة في الوطن العربي[عدل]
لوف إيطالي أو البقوقة ، ايرني ، أقرني
(باللاتينية: Arum italicum) في المغرب العربي وجنوب أوروبا وحوض البحر الأسود
اللوف الجلدي (باللاتينية: Arum rupicola) في بلاد الشام وقبرص
وتركيا والقوقاز
لوف ديوسقوريدس (باللاتينية: Arum dioscoridis) في بلاد الشام وقبرص
وتركيا
اللوف الشاره للرطوبة (باللاتينية: Arum hygrophilum) في بلاد الشام
اللوف الطويل (باللاتينية: Arum elongatum) في بلاد الشام وروسيا
والبلقان
اللوف الفلسطيني (باللاتينية: Arum palaestina) في بلاد الشام
اللوف المنفرج (باللاتينية: Arum gratum) في بلاد الشام وتركيا
من أنواعه الأخرى[عدل]
اللوف الأبْقَع (باللاتينية: Arum maculatum) وموطنه غرب أوروبا
وشمالها
اللوف الأرجواني (باللاتينية: Arum
purpureospathum)
وموطنه جزيرة كريت
اللوف الشرقي (باللاتينية: Arum orientale) وموطنه شرق أوروبا
اللوف الكريتي (باللاتينية: Arum creticum) وموطنه جزيرة كريت
المعلومات الغذائية[عدل]
يحتوي كل 100غ من القلقاس النيء بحسب وزارة
الزراعة الأميركية على المواد الغذائية التالية:
سعرات الحرارية: 112
دهون: 0.2
دهون المشبعة: 0
كاربوهيدرات: 26.46
ألياف: 4.1
بروتينات: 1.50
كولسترول: 0
انظر أيضاً[عدل]
القلقاس
مصادر[عدل]
المعلومات الغذائية عن اللوف
^ مذكور في : الأنواع النباتية — معرف مكتبة تراث التنوع البيولوجي:
http://biodiversitylibrary.org/page/358985 — المؤلف: كارولوس لينيوس — العنوان : Species plantarum — الاصدارالأول — المجلد: 2 — الصفحة: 964
^ موقع أغروفوك. لوف. تاريخ الولوج 1 أيار
2013.
//////////
قس دانا ایاغی در آذری:
///////////
قس کاردی در کردی سورانی:
کاردی یان کاردوو یان گوڵ شەیپوورڕووەکێکی زستانەیە و لە سەرەتای بەھار دەردەکەوێت ، شێوەی
گەڵای سێگۆشەی نووک تیژە و لە سەری ڕم دەچێت ڕەنگی سەوزی بریقەدارە.
گوڵەکەی لە شێوەی نێرکە، دوای کرانەوی نێرکەکە بە ڕەنگی سووری تاریک و وەنەوشەیی
خۆی دەنوێنێ بۆنی ناخۆشە. لە جیھاندا ٢٠٠٠ جۆری ھەیە ، ئەوەی لە کوردستان
ھەیە سێ چوار جۆرن کە یێیان دەوترێ کاردی شاخی:
1.
کاردی دەستچین
2.
کاری ریشۆک
3.
کاردی ڕیخنی
کاردی کاردی یان گوڵ شەیپوور، خاز، گیایەکی
خۆڕسکە لە بنەماڵەی
"Araceae". ناویی
دووھەمیشی لەبەر ئەوە پێ دراوە کە لە شەیپوور دەچێ و گەڵاکانی لە ١٥ تا ٣٠
سانتیمیتر پانە و لە نێو دارستان و شوێنی نمدار و کوێستانیدا دەڕوێ. گەڵا و
ریشووەکەی بۆ دەرمان دەچێ و ھەر لە مێژە بۆ دەرمان و ساڕێش کردنی برینی چڵکن
بەکاری دێنن. لە ناوچەی کرماشان زۆر دەڕوێ و لەوێ پێی دەڵێن "خاز". ناوە
زانستیەکەی خۆی لە وشەی یۆنانی
"aron" (مارڕیشوو)
وەرگرتتووە و لە دەورانی
"Theofrastos" ناوی گیا بووە. ئەم بنەماڵە نزیکەی ٢٥ جۆری ھەیە کە دوو جۆریان لە
وڵاتی سویددا دەڕوێن کە یەکەمیان (A.
alpinum) و بۆ خۆیان پێی دەڵێن "munkhätta"
(کڵاوی راھیبە) و
دووھەمیش (A.
maculatum) کە ناویان ناوەتە "fläckig
munkhätta" (کڵاوی گوڵ گوڵی راھب)
دەدا. بە ئاڵمانی
Gefläckter Aronstab پێ
دەڵێن.
//////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
////////////
قس کوچالا! در تاجیکی:
Кучала (Arum),
ҷинси растаниҳои бисёрсолаи лӯндабехест мансуб
ба кучалаиҳо (Araceae). Баргаш калони думчааш дароз, аз буни поя нумӯ мекунад. Гулаш якҷинсаи бегулпӯщ (бе косабаргу гулбарг); меваашсершираи сурх, ба ғуҷуммева монанд аст.
/////////////
Arum
From Wikipedia, the free encyclopedia
Arum
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Subfamily:
|
|
Tribe:
|
Areae
|
Genus:
|
|
Range of the genus Arum.
|
|
·
Aron Adans.
·
Gymnomesium Schott
|
Arum is a genus of flowering plants in the family Araceae, native to Europe, northern
Africa, and western and central Asia, with the highest species diversity in the
Mediterranean region.[1][2]Frequently called
"arum lilies", they are not closely related to the true lilies Lilium. Plants in closely
related Zantedeschia are also called
"arum lilies".
They
are rhizomatous, herbaceous perennial plants growing to
20–60 cm tall, with sagittate (arrowhead-shaped) leaves 10–55 cm long.
The flowers are produced in
a spadix, surrounded by a
10–40-cm-long, coloured spathe, which may be white,
yellow, brown, or purple; some species are scented, others not. The fruit is a cluster of
bright orange or red berries.
All
parts of the plants, including the berries, are poisonous,[3] containing
significant amounts of calcium oxalate as raphides.
The
genus name is the Latinized form of the Greek name for these plants, aron.
Formerly
placed here:
|
2.
Jump up^ Govaerts, R. &
Frodin, D.G. (2002). World Checklist and Bibliography of Araceae (and
Acoraceae): 1-560. The Board of Trustees of the Royal Botanic Gardens, Kew.
3.
Jump up^ Nelson, L. et
al. (2007) Handbook of Poisonous and Injurious Plants. New York Botanical
Garden.
///////////
///////////
//////////
/////////////
////////////
///////////
&&&&&&
لؤلؤ
بضم دو لام و سکون دو واو که بهمزه خوانده می شود لغت عربی است
و بفارسی مروارید و بترکی اینچی و انجو و بهندی مکتا و موتی و بزرک مقدار آن را بعربی
درّ و آنچه در صدف یکتا باشد درّ مکنون و درّ یتیم نامند
ماهیت آن
چیزی است معروف که از جوف نوع صدفی برمی آید بزرک و کوچک آن از
تخم خشخاش ریزه تر و بزرک آن تا بقدر بیضۀ کنجشک و نادر تا بقدر بیضۀ کبوتر نیز و تا
بوزن سه مثقال کفته اند و بهترین آن سفید آب دار صاف براق مدور غلطان بحرینی و هرموزی
و عمانی آنست و هرموزی را بعضی بهتر از بحرینی کفته و بعد از آن صراحی شکل به اوصاف
مذکوره و سائر اشکال آبدار سفید براق آن از ان پست تر و زرد و سیاه بی آب و بسیار ریزۀ
آن زبون و در دریای جزیرۀ سیلان و جزائر دیکر مانند برازیل از ارض جدید عرض جنوبی که
تازه نصاری بدست آورده اند و غیر آن نیز بهم می رسد و در مرشدآباد و بنکاله در غدیر
مسمی بموتی جهیل و در شیب کنج قریب جهانکیر نکر و در دریای سلهت نیز بهم می رسد لیکن
بسیار ریزه زرد رنک ناصاف و احیانا دانهای بزرک بقدر نخودی نهایت چهار رتی مائل بسرخی
برمی آید و آن فی الحقیقت برزخی ما بین حیوان و نباتات و حجر است و حجریت بر همه غالب
مانند فادزهرات حیوانیه و صدف آن حیوانی است که در زیر دریا تکون می یابد و مانند نبات
ریشه دارد و سیاه رنک که در بین احجار و سنک ریزهای قعر دریا بند می نمایند و بتدریج
بزرک می شود و هنکام کرسنکی دهان یعنی دو صدفۀ خود را می کشاید و ماهیان ریزه و کرمها
و اشیای لعابی زیر دریا آنچه در جوف آن می آید غذای خود می سازد و همچنین و هرچند بزرک
تر می شود و ریشۀ آن قویتر و صدف آن بزرکتر و سفید و براق می کردد و مروارید در جوف
آن قریب بقلب آن تکون می یابد و کفته اند کمال تکون و نمای آن را حدی معین است که اکر
بعد از نهایت کمال غوص ننمایند و برنیآورند و در جوف آن بماند باز بتحلیل می رود و
در جاها که زمین قعر آن خاک صرف باشد مروارید خوب در انجا می شود و هرچند سنک لاخ تر
باشد بهتر می شود و آنچه مشهور است که مروارید آب باران نیسان است که در حین باریدن
صدف ها بالای آب می آیند و دهن کشاده قطرات باران را در جوف می کیرند و مروارید می
کردد اصلی ندارد بلکه آنچه بتحقیق پیوسته بنحوی است که بیان شد و بتفصیل در قرابادین
کبیر مذکور کشت
طبیعت آن
در آخر دوم سرد و خشک
افعال و خواص آن
مفرح و ملطف و مقوی اعضای باطنی و قوی و ارواح و در تفریح قویتر
از ذهب و غوص کننده در تمام اجزای بدن اعضاء الراس و الصدر و الغذاء آشامیدن سائیدۀ
آن حابس نفث الدم و نزف الدم و وسواس و جنون و بدبوی دهان و ربو و انواع خفقان و خوف
و حزن و فزع سوداوی و امراض قلب و ضعف معدۀ حار و کبد و کرده و مفتح سدد و مفتت حصاه
و دافع یرقان و حرقه البول و حابس اسهال دموی و مراری و خون بواسیر و حیض و سعوط به
آب محلول آن جهت صداع حادث از انتشار احداب عین در مرتبۀ اول و اکتحال آن جهت رمد و
سلاق و ظلمت بصر و بیاض و سبل و کمنه و قرحۀ آن مفید و محلول آن رافع بیاض چشم و مقوی
و حافظ صحت و سنون آن مقوی لثه و پاک کنندۀ چرک دندان و فرزجۀ آن در منع حمل مجرب دانسته
اند الزینه طلای غیر محلول آن جالی کلف و بهق و رافع آثار جذام و غیرها و محلول آن
رافع برص بقول ارسطو القروح و الجروح ذرور آن قاطع سیلان خون اعضای ظاهری و قروح و
التیام دهندۀ آنها السموم آشامیدن و طلا نمودن آن دافع سموم مشروبه و ملذوعه الخواص
تعلیق آن مقوی دل و در دهان نکاهداشتن آن جهت جذام و در رفع غم و ضعف دل موثر مضر مثانه
بقولی مصلح آن بسد مقدار شربت آن تا نیم مثقال بدل آن صدف سفید است و از چربی و بوی
بد و چرک و دود بدرنک و زبون می کردد و شستن آن در آب برنج مطبوخ که اندک کرم باشد
نه بسیار زیرا که بسیار کرم آن را فاسد می کرداند و مالیدن آرد برنج تر کرده بدان نیز
صاف کنندۀ آنست و خورانیدن درست آن بکبوتر و یا مرغ و بعد از اندک زمانی آن را ذبح
کردن و از شکم آن برآوردن نیز باعث تصفیۀ آنست و کفته اند در جوف آن کرم می باشد و
کرم دار آن زبون و علامت آن آنست که نسبت بمرواریدهای دیکر ملمس آن کرم می باشد و کفته
اند در دو طرف روز یعنی صبح و شام رنک آن متغیر می کردد و دستور احراق و حل و جوارش
و حب و خمیره و دهن و سفوف و اقراص و مفرح و معجون آن در قرابادین کبیر بتفصیل مذکور
شد و بالجمله طریق حل آن آنست که سائیده در شیشه کنند و بر ان آب اترج ریزند که آن
را خوب بپوشد و سر شیشه را بسته در ظرفی که در ان سرکه باشد معلق بیاویزند و آن ظرف
را در سرکین اسپ دفن کنند تا چهارده روز پس برآورند حل شده خواهد بود بعضی کفته اند
احتیاج بآویختن در ظرف سرکه نیست همین در سرکین دفن نمودن کافی است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
مروارید. [ م ُرْ ] (اِ) ۞ یک نوع ماده صلب و سخت و سپید و تابان که در درون بعضی صدفها
متشکل می گردد و یکی از گوهرها می باشد. (ناظم الاطباء). مروارید افخر سایر جواهر است
و بعضی برآنند که از جنس استخوان است و او بحسب آب و رنگ منقسم می شود به شاهوار و
شکر و تبنی و آسمان گون و رصاصی و سرخ آب و سیاه آب و شمعی و رخامی و جصی و خشکاب
. (جواهر نامه ). جسم جامد و کروی شکل و براق و نسبةً سختی که از انجماد ترشحات مخاط
بدن انواعی از نرم تنان دوکفه ای به نام صدف مروارید حول اجسام خارجی بوجود می آید.
(از قبیل یک ریزه شن یا نوزاد برخی کرمها و
نیز ماده ای خارجی که مزاحم بدن حیوان باشد). بطوری که اگر یک دانه مروارید را بشکنند
دروسط آن جسم خارجی مشاهده می شود. رنگ مرواریدها سفیدیا سیاه و یا زرد است و معمولاً
نوع سفید آن مرغوبتراست و آن را از سواحل نزدیک بحرین (خلیج فارس ) و سراندیب (سیلان
) به دست می آورند. مروارید سیاه بیشتر درخلیج مکزیک حاصل می شود و مروارید زرد مخصوص
سواحل استرالیا است . صدفهای مروارید در اعماق بین 20 تا چهل متر زندگی می کنند. مروارید
از احجار کریمه است و درجواهرسازی مصرف می شود این سنگ از زمانهای بسیار قدیم شناخته
شده است اما اصل آن مدتها مجهول بود بطوری که از کتب مختلف برمی آید مدتها آن را قطرات
اشک ملائکه و قطرات اشک ونوس (زهره ، ربةالنوع زیبائی ) میدانستند و بعضی هم آن را
اجتماعی از ذرات مادی فجر (به مناسبت تلالو خاصی که دارد) می پنداشتند. در فارسی معمولاً
تنها مروارید موجود در بدن صدف را در یتیم گویند و اعتقاد عامه که در ادب فارسی منعکس
شده است این است که دانه باران در درون صدف
که وسط دریا به سطح آب آمده و دهان باز کرده می چکد و مروارید درون صدف پرورش می یابد.
رنگ مروارید بر چند قسم است : رنگ سفید که کمی به سرخی مایل است ، رنگ سفید که به سرخی
بیش مایل باشد، رنگ سفید که با رنگ سبز مخلوط باشد و این قسم پست است . رنگ شیشه ای
، آسمانی رنگ و کبود، و به هریک از این انواع اسم مخصوصی داده اند. از اقسام مروارید
است : مدحرج (عیون ). نجم . خوش آب . زیتونی . خایه دیس . غلامی . بادریسکی (فلکی
). لوزی . جودانه (شعیری ). قلزمی . کمربست . خشک آب . شاهوار. خوشه . درا مروارید.
بره مروارید (فره ). دهرم مروارید (درة). گاهی (تِبنی ). یاسمین . شیربام (شیرفام
). گلی (وَردی ). شرابة. شبه . ورقا. کروش . خایه دائه . دهلکی . (یادداشت مرحوم دهخدا).
گوهر. گهر. جوهر. کسپرج . اناة. (منتهی الارب ). بحری . توامیة. تومة. ثعثع. ثعثعة.
(الجماهر بیرونی ). جمان . (منتهی الارب ). جمانة. خوضة. خریدة. (الجماهر).خضل . (منتهی
الارب ). درة. رضراض الجنة. (دهار). سبیة. (منتهی الارب ). سفانة. (الجماهر). سنیح
. (منتهی الارب ). صدفیة. لطیمیة. (الجماهر). لولو. (منتهی الارب ). لولوءة. مرجان
. (دهار). مرجانة. (الجماهر). مهو. (منتهی الارب ). نطفة. (الجماهر). وناة. (منتهی
الارب ).ونیة. (الجماهر). وهیة. (منتهی الارب ). هیجمانة. (الجماهر) : از وی [ هندوستان
] گوهرهای گوناگون خیزد چون مروارید و یاقوت و الماس و مرجان و دّر.(حدود العالم
). آن دو جام زرین مرصع به جواهر بود با پاره های مروارید. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص
217). امیر [ محمود ] وی را [ ارسلان خان را ] دستارهای قصب و شار باریک و مروارید
و دیبای رومی فرستادی . (تاریخ بیهقی ص 253). چندان جامه و طرایف زرینه و سیمینه و
غلام و کنیزک و مشک و کافور و مروارید...بود در این هدیه سوری که ... به تعجب ماندند. (تاریخ بیهقی ص
419). جامی زرین از هزار مثقال پر مروارید. (تاریخ بیهقی ص 296). سیصد هزار مروارید.
(تاریخ بیهقی ص 425).
از آن قبل را کردند هار مروارید
که درّ ضایع بودی اگر نبودی هار.
اسدی (از لغت نامه چ اقبال ص 159).
/////////////
مُروارید یا دُر، گوهری است معمولاً سفید
و درخشان که در اندرون برخی از نرمتنان دوکفهای مانند صدف مروارید به وجود میآید.
وقتی جسمی خارجی داخل صدف و پوسته او قرار
بگیرد جانور لایههایی مرکب از ماده آلی شاخی کونچیولین و بلورهای کلسیت یا آراگونیت
را به دور جسم خارجی ترشح میکند. این جسم خارجی می بایست حتماً پایه زیستی داشته باشد
و بر خلاف باور عمومی مروارید به دور شن و یا سنگ تولید نمی شود. از این لایههای هممرکز
رفته رفته مروارید شکل میگیرد. مروارید با جنس دیواره درون صدف یکسان است. شکل مروارید
اغلب نزدیک به کره است هرچند به شکلهای دیگر مانند گلابی و دکمه و حتی شکلهای نامنظم
هم دیده میشود. درشتی آن به درشتی دانه خشخاش تا تخم کبوتر است. رنگ مروارید اغلب
سفید است ولی ممکن است به رنگهای صورتی و زرد و سبز و آبی و قهوهای و سیاه نیز دیده
شود. در خلیج فارس و اقیانوس هند و استرالیا صید میشود. در قرن بیستم پرورش مروارید
نیز رایج شد. برای تهیه مروارید پرورشی (که گاه مروارید مصنوعی نیز نامیده میشود)
با سوراخ کردن پوسته صدف، یک قطعه مروارید بسیار کوچک را در درون صدف قرار میدهند
تا جانور لایههایی به دور آن ایجاد کند.
مروارید در ایران[ویرایش]
رضا طاهری در کتاب از مروارید تا نفت به
شرح کارنامۀ اقتصادی مروارید در خلیج فارس میپردازد و فروش بالای مروارید را بیانگر
اهمیت مروارید در زندگی ساحلنشینان خلیج فارس بر میشمارد. وی نقش مروارید در دوران
گذشته را همچون نفت برای مردم این منطقه میداند. تاریخ اولین صید مروارید مشخص نشده
ولی صید آن در دوره هخامنشیان رایج بوده است. در نوشتهها و ادبیات ایرانی هزارساله
اخیر شاعران و نویسندگان ایرانی بسیار به صید مروارید اشاره شدهاست. استخری در قرن
چهارم در کتاب مسالک الممالک بیان میکند که مرواریدها را از سواحل خلیج فارس به داخل
کشور میبردند و مروارید خلیج فارس بی همتا است. ابی عبدالله ادریسی در نزهه المشتاق
که در قرن ششم نوشتهشدهاست به شرح روش سنتی صید مروارید در خلیج فارس میپردازد:
«در این خلیج، همۀ مکانهای غواصی وجود دارد، سیصد مکان مورد توجه است که همه آنها
معروف و مشهورند.» و ابوعبدالله ادریسی در همان کتاب ذکر میکند: «غواصی در سرزمین
ایران نوعی صنعت است که آموخته میشود و در آموزش آن پول فراوانی خرج میگردد؛ و آن
به اینگونهاست که آنها خارج کردن نفس از گوش را تمرین میکنند و میآموزند تا جایی
که یک مرد در آغاز یادگیریاش دچار گوش درد میشود و از گوشهایش مادهای جاری میشده
و پس از آن معالجه کرده و آن را از درد و ملامت تبری میبخشند. گرانترین غواص کسی
است که بیش از همه در زیر آب بماند.»[۱] در حال حاضر تنها در جزیره لاوان به میزان
محدود صید مروارید انجام میگیرد؛ هرچند توسعه و احیای این صنعت تحت بررسی است.
////////////
قس لؤلؤ در عربی:
اللؤلؤ إفراز صلب كروي يتشكل داخل صدفة
بعض أنواع الرخويات والمحار وتصنف من الأحجار الكريمة. تفرز تلك المادة من خلايا الظهارية
(في الطية أو في فص أو فصان في الجدار المبطن للمحارة في الرخويات) وهو نسيج ستائري
بين الصدفة والجسم، ويفرز في طبقات متتابعة حول جسم مزعج عادة ما تكون طفيليات في حالة
اللآلئ الطبيعية يعلق في النسيج الناعم للمحار. اللؤلؤة تبنى من طبقات من الأرجونيت
أو الكالسيت (كربونات الكاليسوم المتبلورة) وتمسك الطبقات ببعضها البعض بمادة كونكيولين
(مادة عضوية قرنية قشرية صلبة) وتركيبها مشابه لتركيب عرق اللؤلؤ الذي يشكل الطبقة
الداخلية لصدفة المحار.
//////////
قس مِرواری در آذری:
Mirvari (Çin dilində:珍珠, zhēn zhū, çjen-çju) — dəniz ilbizlərinin qabından
çıxarılan ağ, parlaq və bərk, yumru və ya uzunsov cism. Qiymətli daş hesab
olunur və zərgərlikdə geniş istifadə edilir.
////////////
قس موتاریا در باسای اندونزی:
Mutiara adalah
suatu benda keras yang diproduksi di dalam jaringan lunak (khususnya mantel) dari moluska hidup. Sama seperti cangkang-nya, mutiara terdiri dari kalsium karbonat dalam bentuk kristal yang telah disimpan dalam lapisan-lapisan konsentris.
Mutiara yang ideal adalah yang berbentuk sempurna bulat dan halus, tetapi ada
juga berbagai macam bentuk lain. Mutiara alami berkualitas terbaik telah sangat
dihargai sebagai batu
permata dan objek keindahan selama berabad-abad,
dan oleh karena itu, kata "mutiara" telah menjadi metafora untuk
sesuatu yang sangat langka, baik, mengagumkan, dan berharga.
//////////////
قس در عبری با فیلترشکن!
/////////////
قس دُر در ازبکی:
Dur, inju (xitoy
tilidan) — 1) mollyuskalarning mantiya terisida sharsimon yoki notoʻgʻri shaklda paydo
boʻladigan mahsulot. D.ning tarkibi chigʻanoqlartarkibidan farq qilmaydi va asosan kalsitdan iborat. Juda oz miqdorda suv, organik va b. moddalar boʻladi. Eng yirik va
yuqori sifatli D.lar iliq suvli okeanlarda hamda chuchuk suv hdvzalarida yashaydigan Pteria va Margaritana deb
ataladigan ikki tavaqali mollyuskalarda topilgan.
D.ga har xil ranglari bilan jilolanib turadigan konsentrik
tuzilishdagi marvarid qatlamlari xos boʻladi. Tabiatda pushti rang yoki
sargʻish oq, baʼzan qora rangdagi, kaptar tuxumidek keladigan
D. eng qimmatbaho hisoblanadi. D. Bahrayn orollari, Qi-zil
dengiz, Yaponiya, Shrilanka, Avstraliya qirgʻoqlari yaqinida va b. joylarda yashovchi
mollyuskalardan olinadi. Rossiyaning Murmansk
viloyati, Uzok,
Sharq, Xitoy, Shim.
Amerika atroflaridagi dengizlarda ham D. bor. D.ning tabiiy zahiralari
ozayib ketganligi sababli 20-a. boshlaridan sunʼiy yoʻl bilan koʻpaytirilmoqda
(maxsus havzalar va oqib yuruvchi katta idishlarda koʻpaytiriladi. Buning uchun yosh chigʻanoqlarning mantiya
terisi sirtiga mayda sharsimon qum zarralarini joylashtirib, taxminan 10
yil davomida boqib yiriklashtiriladi). Bu usul hozir Yaponiya va Xitoyda keng qoʻllaniladi; 2) zeb-ziynat buyumi. D.ning yirik va mayda (marvarid) donalari taqinchoqlar (tillaqosh, isirgʻa, uzuk, toʻgʻnogʻich va b.)ni bezashda ishlatiladi. Shuningdek, saralab olingan
yirik D.lardan ipga tizib tayyorlangani (munchoq) boʻyinga taqiladi. D. qadimdan zargarlikda keng foydalanilgan, qimmatbaho metallar
(oltin, kumush va b.)dan tay-yorlangan buyumlarga qimmatbaho toshlar bilan birga qadalgan.
////////////
قس موتی در پنجابی:
موتی انگریزی میں(Pearl) پرل، عربی میں لولو، سنس کرت میں موکنکم، ہندی میں موکتا اور
فارسی میں مروارید کہلاتا ہے، اسے درِ دریا بھی کہا جاتا رہا ہے۔ موتی اپنی خوش
رنگی اور ملائمت کے باعث بہت مقبول ہے۔ خواتین میں اس کا استعمال بہت زیادہ ہے، یہ
بیش قیمت اور قدیمی جوہر ہے۔ ہندوستان میں موتیوں کا رواج سب سے پہلے پڑا تھا۔
ہندوؤں کی قدیم کتب میں اس کے پہننے اور اسے دیوتائوں کی نذر کرنے کے طریقے درج
ہیں۔ قدیم مصر میں انہیں بتوں کی نذر کیا جاتا تھا، ایرانی اور یونانی امراء کانوں
میں موتیوں کی بالیاں پہنا کرتے تھے۔
///////////
قس مرغلره در پشتو:
مرغلره یوه قیمته شی ده .مرغلره د صدف
نه راوکاگی.هغی ته دُر هم وایی.
////////////
قس موتی در یندی:
////////////
قس گوهر در تاجیکی:
Гавҳар (форсӣ: گوھر) марворид; санги қиматбаҳо.
////////////
قس اینچی در ترکی استانبولی:
İnci, istiridye gibi bazı kabuklu deniz hayvanlarının içinden
çıkarılan, genellikle süs eşyası olarak kullanılan küçük tane. Bunlar, küçük,
yuvarlak, yüksek değerli, sert, sedef rengindedirler. Hayvanın vücuduna bir kum tanesi, bir
parazit veya yapay olarak bir sedef parçası girince etrafında bunu kaplayan
sedefimsi bir madde oluşur.[kaynak
belirtilmeli] Böylece tabaka
üst üste gelerek küresel inci meydana gelir. Divan şiirinde incinin
oluşumu nisan yağmurlarının yağmasına bağlanmıştır. Rivayete göre, istiridye
kabuklarını açınca, yağmur tâneleri içeri alınır ve incinin ortaya çıkmasına
sebep olur.
/////////////
قس موتی در اردو:
موتی
آزاد دائرۃ المعارف، ویکیپیڈیا سے
ایک سفید چمکدار گول دانہ جو سیپی سے نکلتا
ہے بطور جواہر اور دواء مستعمل ہوتا ہے
موتی انگریزی میںPearl پرل، عربی میں لؤلؤ اور فارسی میں مروارید کہلاتا ہے، اسے درِ دریا بھی کہا جاتا رہا ہے بارش کا قطره جو سمندر پہ تیرتی سیپی کے منہ میں چلا جائے۔
روایت ہے کہ سمندر میں ایک قسم کا کیڑا ہوتا ہے جو اپنے رہنے کیلئے سیپی بناتا ہے اگر سیپی کے اندر ریت یا کسی اور چیز کا ذرہ داخل ہو جائے تو وہ اسے چبتھا ہے اس لئے یہ کیڑا اس پر اپنا لعاب دھن لگاتا رہتا ہے اور وہ ذرہ بڑا ہو کر موتی بن جاتا ہے۔
موتی انگریزی میںPearl پرل، عربی میں لؤلؤ اور فارسی میں مروارید کہلاتا ہے، اسے درِ دریا بھی کہا جاتا رہا ہے بارش کا قطره جو سمندر پہ تیرتی سیپی کے منہ میں چلا جائے۔
روایت ہے کہ سمندر میں ایک قسم کا کیڑا ہوتا ہے جو اپنے رہنے کیلئے سیپی بناتا ہے اگر سیپی کے اندر ریت یا کسی اور چیز کا ذرہ داخل ہو جائے تو وہ اسے چبتھا ہے اس لئے یہ کیڑا اس پر اپنا لعاب دھن لگاتا رہتا ہے اور وہ ذرہ بڑا ہو کر موتی بن جاتا ہے۔
///////////
Pearl
From Wikipedia, the free encyclopedia
Pearl
|
|
Various pearls
|
|
General
|
|
Category
|
|
05.AB
|
|
Identification
|
|
Color
|
|
Uneven
|
|
Mohs scalehardness
|
|
white
|
|
·
Common pearl: 1.52-1.66
|
|
0.156
|
|
Absent
|
|
None
|
|
·
White pearls: light blue to light yellow;
·
Yellow and golden pearls: yellow-green, greenish brown to dark brown;
|
A pearl is
a hard object produced within the soft tissue (specifically the mantle) of a living shelled mollusk or another animal, such as a conulariid. Just like the shell of a mollusk, a pearl
is composed of calcium carbonate (mainly aragonite or a mixture of aragonite and calcite)[3] in minute crystalline form, which has
been deposited in concentric layers. The ideal pearl is perfectly round and
smooth, but many other shapes, known as baroque pearls, can occur. The finest quality natural
pearls have been highly valued as gemstones and objects of beauty for many centuries. Because of
this, pearl has become a metaphor for something rare, fine, admirable
and valuable.
The
most valuable pearls occur spontaneously in the wild, but are extremely rare.
These wild pearls are referred to as natural pearls. Cultured or farmed pearls
from pearl oysters and freshwater
mussels make up the majority of those currently sold. Imitation pearls are also widely sold in inexpensive
jewelry, but the quality of their iridescence is usually very poor and is easily
distinguished from that of genuine pearls. Pearls have been harvested and
cultivated primarily for use in jewelry, but in the past were also used to adorn
clothing. They have also been crushed and used in cosmetics, medicines and
paint formulations.
Whether
wild or cultured, gem-quality pearls are almost always nacreous and iridescent, like the interior of the shell that
produces them. However, almost all species of shelled mollusks are capable of
producing pearls (technically "calcareous concretions") of lesser
shine or less spherical shape. Although these may also be legitimately referred
to as "pearls" by gemological labs and also under U.S. Federal
Trade Commission rules,[4] and are formed in the same way, most
of them have no value except as curiosities.
////////////
&&&&&&
لهولوقوغراقیس
بکسر لام و ضم ها و سکون واو و ضم لام و سکون واو و ضم قاف و سکون
واو و فتح غین معجمه و راء مهمله و الف و کسر قاف و سکون یاء مثناه تحتانیه و سین مهمله
ماهیت آن
شجر مصری است که کازران استعمال می نمایند در غسل ثیاب و در آب
زود نرم می کردد
طبیعت آن
سرد و خشک
افعال و خواص آن
مجفف بی لذع و قابض دماغ و مانع سیلان مواد آشامیدن آن جهت نفث
الدم و نزف الدم و اسهال و درد مثانه و ضماد آن جهت جراحات تازه و کهنه نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
///////////
شناسائی نشد!
&&&&&&
لیثانولس
بکسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و فتح ثاء مثلثه و الف و ضم
نون و سکون واو و ضم لام و سین مهمله
ماهیت آن
مالیقی کفته نباتی است و اصناف بسیار دارد و آنها را کندریات نامند
برای آنکه رائحۀ بیخ آنها شبیه بکندر است و از انواع کلوخ است و برک آن مستدیر و طعم
آن شبیه برازیانه و با اندک حدت و صنفی را اهل اندلس بر بطور و بعضی استر و بعضی عسالیج
نامند آن را جهت آنکه عسالیج در خامی و نازکی در ایام ربیع می خورند و با اندک تیزی
و لذت است و صنفی بی ساق و بی ثمر و صنفی با ساق و ثمر و بیخ آن همه در بو شبیه بکندر
و نوعی از ان که در ساحل دریا می شود کل آن سفید و ثمر آن مانند تمر رازیانه است و
جالینوس در سابعه کفته آن سه نوع است یکی بی ثمر و دو نوع دیکر با ثمر و در قوت همه
شبیه بهم
طبیعت آن
کرم و خشک
افعال و خواص آن
محلل و ملین و جالی العین عصارۀ نبات و بیخ آن با عسل جالی ظلمت
بصر حادث از رطوبت غلیظ و باعث حدت آن اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و النفض آشامیدن
نوعی را که بروفس و سمافیون نامند جهت یرقان و با سرکه جهت مغص و ادرار بول و حیض و
بدستور آشامیدن کل آن و آشامید آن با فلفل و شراب جهت اوجاع سینه و یرقان الاورام و
البثور ضماد آن محلل اورام حارۀ عارض در مقعده و بواسیر برآمده و اورام عسره النضج
و اورام بلغمیه و شدخ عضل و اطراف ان و با سرکه جالی بهق القروح و الجروح ضماد خشک
آن با عسل حابس خون جراحات و قروح و مجفف و مدمل انواع آنها و با آرد شیلم و سرکه جهت
شدخ عضل و اطراف آن السموم با سرکه جهت نهش هوام و با زیت مدر عرق است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
شناسائی نشد!
&&&&&&
لیف
بکسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و فا لغت عربی است
ماهیت آن
غشاوه و پرده است بافته شده از خیوط و تارهای خشبی که محیط بسر
نخل و مغز آن و اطراف طلع و ثمر نارجیل و مقل و فوفل و امثال اینها می باشد و بهترین
آن لیف نخل و نارجیل است و زبون ترین آن لیف مقل و از مطلق آن مراد لیف نخل است
طبیعت آن
در اول کرم و در دوم خشک
افعال و خواص آن
بسیار خشک و جالی اعضاء العین و الفم اکتحال خاکستر محرق آن جالی
و جالی بیاض رقیق و غلیظ آن با مداومت بران و سنون آن مستحکم کنندۀ لثه و دندان و پاک
کنندۀ چرک و سفید کنندۀ آن و فرش و لباس آن جهت استسقا و ترهل و سستی و اورام و طلای
خاکستر آن جهت برص و بهق و جرب و حکه و حزاز و آشامیدن آن جهت تفتیت و اخراج حصاه و
از مقل جهت تسکین بواسیر نافع است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لیف البحر
ماهیت آن
بیخی است شبیه بسعد و بزرکتر از ان و رنک ظاهر و باطن آن سیاه و
اغبر و برک آن شبیه ببرک سریش و خنثی و بیخ آن ریشهای باریک سیاه بهم دربافته پیچیدۀ
مدور شبیه بکوی کوچکی بقدر کردکان تا بقدر نارنجی و با خشونت که کویا پشمی است مدور
کرده شده و از دریای مغرب خیزد و موجه بساحل می اندازد
طبیعت آن
در دوم کرم و خشک
افعال و خواص آن
شدید الیبس و جالی اعضاء العین و الفم محرق آن بهترین ادویۀ چشم
و دهان است و اکتحال مغسول آن جهت ناخنه و بیاض چشم و سنون غیر مغسول آن جالی دندان
و مقوی لثه و ضماد و ذرور آن جهت قروح خبیثه و بدستور کوبیدۀ خشک آن
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
لیف البحر. [ فُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب
) رجوع به اُکرالبحر شود. بیخی است شبیه به سعد و بزرگتر از آن و ظاهر و باطن او سیاه
و برگش شبیه به برگ سریش و ریشهای او باریک و بهم پیچیده و مدور و سیاه و کوچک و به
قدر گردکان و بزرگ به قدر نارنج و با خشونت گویا پشمی است که مدور کرده اند و از بحر
مغرب خیزد و موج به ساحل می اندازد. در دوم گرم و خشک و به غایت جالی آثار و سوخته او بهترین ادویه قروح خبیثه و سنون او مقوی لثه و جالی دندان ومغسول
او جهت بیاض و ناخنه چشم مفید است . (تحفه حکیم مومن ). لیف البحر، اصل اسود اغلظ من السعد
له ورق کالاشراس یوجد فی البحر خصوصاً المغربی حار یابس فی الثانیة یجلو الاَّثار بقوه
. (تذکره ضریر انطاکی ).
//////////
اکرالبحر. [ اُ ک َ رُل ْ ب َ ](ع اِ مرکب
) ۞ لیف البحر. (یادداشت مولف )
(از تحفه حکیم مومن ). لیفه . (تذکره داود ضریر انطاکی ص 57). و رجوع به لیف البحر شود.
//////////////
قس بوزیدونیا در عربی:
بوزيدونيا هو نوع من النباتات البحرية
موجودة في البحر الأبيض المتوسط وحول الساحل الجنوبي لاسترالي و تستعمل كعازل حراري
جيد. هذا النوع من الاعشاب مهدد بالاندثار في كثير من المناطق.
//////////////
Posidonia
From Wikipedia, the free encyclopedia
Posidonia
|
|
Kingdom:
|
|
Clade :
|
|
Clade :
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
genus:
|
|
See text.
|
|
Posidonia distribution range
|
Posidonia is a genus of flowering
plants . It
contains nine species of marine plants [2] (" seagrass "), found in
the seas of the Mediterranean and around the
south coast of Australia .
The APG
system (1998)
and APG
II system (2003)
accept this genus as constituting the sole genus in the family Posidoniaceae ,
which it places in the order Alismatales , in the clade monocots . The
AP-Website [3] concludes that the three
families Cymodoceaceae , Posidoniaceae
and Ruppiaceae form a monophyletic
group. Earlier systems in the family Potamogetonaceae or in the family
Posidoniaceae but belonging to order Zosterales .
Contents
·
Posidonia oceanica ( L. ) Delile - This plant
is endemic to the Mediterranean Sea , where it forms
undersea meadows .
The
species described by Linnaeus , Posidonia
oceanica , is found in the Mediterranean; The rest are located
around the southern coast of Australia. Some species are endemic seagrasses of Western Australia , all of which are
diverse habitats. This arrangement was divided into two complexes: the Posidonia
australis and Posidonia ostenfeldii groups.[8] Some species
descriptions may only be regional characteristics, and may need further
revision. [4] [9]
In
2006 a large clonal
colony of P.
oceanica was discovered south of the island of Ibiza . At 8 km
across and possibly up to 100,000 years of age, it may be one of the largest and oldest clonal colonies on
Earth. [10]
1.
Jump up^ Angiosperm
Phylogeny Group (2009). "An update of the
Angiosperm Phylogeny Group for the classification and flowering plants: APG
III" (PDF) .Botanical Journal
of the Linnean Society . 161 (2):
105-121. doi : 10.1111 / j.1095-8339.2009.00996.x . Retrieved 2013-06-26 .
2.
Jump up^ Christenhusz,
MJM & Byng, JW (2016). "The number of known
seed species in the world and its annual increase" . Phytotaxa . Magnolia
Press. 261 (3): 201-217. Doi : 10.11646 /
phytotaxa.261.3.1 .
4.
^ Jump up to:a b Mike van Keulen. "The genus Posidonia König
( cons. ) (Posidoniaceae)." . Murdoch University .
5.
Cambridge, ML and Kuo, J.
(1979) Two new species of seagrass from Australia, Posidonia sinuosa and Posidonia
angustifolia (Posidoniaceae).Aquat. Bot. 6,
307-328 f. Keulen
6.
Jump up^ Kuo,
J. and Cambridge, ML (1984) A taxonomic study of the Posidonia
ostenfeldii complex (Posidoniaceae) with descriptions of a new
Australian seagrasses. Aquat. Bot. 20,
267-95. f. Keulen
7.
Jump up^ Den Hartog, C. (1970)
Seagrasses of the World. Verh. Kon. Ned. Akad.Wetens. AFD. Naturk. Ser. 2 59:
139 f. Keulen
8.
Kuo, J. and McComb, AJ
(1989) In: "Biology of Seagrasses: A Treatise on the Biology of Seagrasses
with Special Reference to the Australian Region." (Eds. AWD Larkum,
AJ McComb, SA Shepherd) (Aquatic Plant Studies 2) (Elsevier,
Amsteredam). p. 6-73 f. Keulen
9.
Jump up^ Campey, ML; Waycott
M .; Kendrick GA (January 2000). "Re-evaluating
species boundaries among members of the Posidonia ostenfeldii species complex
(Posidoniaceae) - morphological and genetic variation" . Aquatic
Botany . 66 (1): 41-56 (16). doi : 10.1016 / S0304-3770 (99)
00015-7 .[ dead link ]
·
" Posidonia KDKoenig nom.
Cons. " . Australian Plant Name Index (APNI), IBIS
database . Center for Plant Biodiversity Research,
Australian Government.
&&&&&&
لیفیه
بکسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و کسر فا و سکون یاء مثناه تحتانیه
و ها لغت عربی است
ماهیت آن
کیاهی است سرخ رنک خاردار ثمر آن بشکلی خیار کوچکی و خاردار و دو
نوع می باشد یکی مسهل قوی و دافع حمیات و دوم قتال و غیر قتال آن نائب مناب قثاء الحمار
است در افعال و در غور و نواح مصر کثیر الوجود مقدار شربت آن ربع درم و زیاده از یک
درم آن کشنده است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
&&&&&&
لیمو
بکسر لام و سکون یاء مثناه تحتانیه و ضم میم و واو
ماهیت آن
معروف و انواع است از ترش و شیرین و میخوش و هریک نیز اصناف است
بهترین همه لیموی رقیق آب و از مطلق آن این نوع مراد و درخت آن از درخت نارنج کوچکتر
و شاخهای آن اندک درهم و برک آن کوچکتر از برک نارنج و ثمر آن بقدر بیضۀ مرغ و بسیار
بزرک آن تا بقدر بیضۀ تازی و مدور اندک طولانی و بهترین آن بزرک بالیدۀ شاداب آنست
که پوست آن نازک باشد و بهترین اجزای آن آب رسیدۀ آن و پوست آن نیز در تقویت قریب بپوست
نارنج است و از ان ضعیف تر
طبیعت آن
در دوم سرد و در اول خشک و تر نیز کفته اند
افعال و خواص آن
ملطف و جالی و قاطع اخلاط لزجۀ غلیظه اعضاء الراس و الصدر و الغذاء
جهت درد سر حار و دوار حادث از ابخرۀ اخلاط غلیظه و تسکین خمار و اورام حارۀ حلق و
خفقاق سوداوی و غلیان خون و صفرا و التهاب معده و قئ صفراوی و غثیان و تقلب طعام و
برکشتن آن و جهت جذب مواد حارۀ جکر و معده و تقویت معده و جکر حار الحمی جهت تپهای
صفراویه و دمویه و عفونت خون و غب خالص و غیر خالص نافع المضار مضر عصب و صاحب سرفه
و بارد المزاج و اکثار آن در خلای معده مضعف امعا و مورث مغص مصلح آن شکر و عسل و چون
لیمو را ببرند و کرم کرده طرف بریدۀ آن را بر پیشانی صدغین مکرر بمالند صداع حار را
تسکین دهد الاورام و البثور جهت بثور و شری و حصف و بتنهائی جالی بشره و زائل کنندۀ
اوساخ السموم دافع سموم هوام و ادویۀ قتاله و در اکثر امور قائم مقام سرکه و آب اترج
و از جهت امراض صفراویه بهترین از ان و از شراب آن دوائی نیست و شراب آن در اول سرد
و در رطوبت و یبوست معتدل و عسل آن مائل بخشکی و انطاکی سادۀ شکری آن را در دوم سرد
و در اول تر دانسته و مرکب آن بحسب ترکیب
طبیعت آن
نیز مختلف و بهترین سادۀ آن آنست که از آب لیموی تازه بکمال رسیدۀ
بالیدۀ شاداب با شکر سفید و یا قند سفید مکرر و با عسل جید صافی مرتب نموده باشند و
صادق الحموضت و از ساختن آن یک سال زیاده نکذشته و معتدل القوام و نسوخته باشد و اکر
شکر سفید صافی را در قدحی کنند و بران آب لیمو بفشارند آن مقدار که آن را تر کرداند
و یک شبانه روز بکذارند پس صاف نموده قدری آب لیمو که مذاق آن را ترش و نیکو کرداند
داخل نموده بقوام آورند بهتر است
افعال و خواص آن
جهت امراض مذکوره نافع اعضاء الراس و الصدر و الغذاء و غیرها از
برای قلاع دهان و بستکی زبان و تصفیۀ آواز و سینه و جهت سرفۀ کرم و خفقان حار و قمع
صفرا و دفع غلیان خون و حمیات صفراویه و مرکبه و دائره به تخصیص و قطع و قلع اخلاط
محترقه و سوداویه و غلیظۀ لزجه و ابخرۀ اخلاط سوداویه جهت آنکه قاطع و جالی اخلاط آن
است و قاطع هر خلط و مادۀ غلیظ و لزج و چون پیش از دوای مسهل بیاشامند مهیا می کرداند
بدن را از برای قبول دوای مسهل و بعد از ان غسل می دهد بدن را از آنچه در ان مانده
از بقیۀ دوای مسهل و کسی که همیشه آن را بیاشامد حفظ می نماید صحت او را و از برای
جمیع امراض اطفال نافع و در رفع مضرت سموم و حمیات دائره قائم مقام تریاق فاروق است
خصوص منعنع آن و بالجمله نفع بسیار دارد و در قرابادین کبیر بتفصیل و اقسام از سفرجلی
و ترنجبینی و شیر خشتی و مرکب آن و قرص آن و مربا و مخلل آن ذکر یافت و چون جواهر را
به آب لیمو بسایند و بخیسانند مدت چهل یوم و در بین آب لیمو را تبدیل می نموده باشند
حل کرداند و دستور حل آن مانند لؤلؤ است در آب اترج و مذکور شد و تخم آن در دوم کرم
و در آخر اول خشک و در تفریح و با تریاقیت و دفع سموم مانند حب اترج است و مستعمل مقشر
آن یک درم تا دو درم با آب کرم یا با شراب و خائیدن آن رافع بیحسی دندان عارض از ترشی
آن و چون لیمو را بتمامه خشک نمایند و با وزن آن شکر بسایند و بخورند جهت منع صعود
ابخره و تفتیح سدد بیعدیل و نمک پروردۀ آن مقوی معده و باعث خوشبوئی دهان و آروغ و
برک آن در تفریح ضعیف تر از برک اترج و طلای سائیدۀ آن با اندک قرنفل و دارچینی رافع
صداع و بی دارچینی نیز و لیموی شیرین در منافع بسیار ضعیف تر از ترش اما مضر عصب نیست
و آنچه پیوند نموده باشند درخت آن را با ترنج و یا نارنج و لیمو مشهور بمرکب نیز در
افعال ضعیف تر از ان است
مخزن الادویه عقیلی خراسانی
////////////
لیمو. (اِ) قسمی از مرکبات و آن دو گونه
بود: ترش و شیرین ۞ . لیموی شیرین ، خاص ایران است
و آن به درشتی نارنج و پرتقال است با پوست زرد روشن و صاف و بی دندانه . لیموی ترش
، قسمی از مرکبات و ترشابه هاست که در ولایت ساحلی بحر خزر و فارس و عمان روید و آنچه
در فارس روید کوچکتر اما باعطرتر ازآن گیلان و مازندران باشد و هر درختی پنج تا شش
هزار دانه از آن بار آرد و آن به انواع باشد؛ لیموی آب که در نهایت لطافت و خوشبوئی
و شادابی است با پوستی سخت و نازک از شیراز آرند و لیموی عمانی و جز آن . آب لیموی
ترش ، دافع سموم و مقوی قلب است . لیمو ترش سواحل خزر، اندکی درشت تر از لیموی ترش
فارس و با پوستی ستبر و نوکی کشیده است . صاحب انجمن آرا گوید: چون اصل آن از عربستان
خاصه از مدینه به ایران آمده ، آن را پارسیان مدنی گویند. (انجمن آرا). لیمون . و رجوع
به لیمون شود. صاحب اختیارات بدیعی آرد: صاحب منهاج گوید: مانند اترج بود و فعل وی
در دماغ قوی بود. پوست وی و ورق وی گرم وخشک بود. در اول و حماض وی مانند حماض اترج
است و در منفعت و قوت بلکه اقوی بود و نشاید که با پوست آب از وی بگیرند، لیکن مقشر
باید کرد، بعد از آن آب از وی بگیرند تا عصاره ٔ قشر وی با وی نیامیزد که برودت
وی را بشکند. حکیم مؤمن در تحفه آرد: در جمیع خواص مانند ترنج و پوست زرد او در دوم
گرم و خشک و مقوی معده و دل و قابض و محرک کیفیت اخلاط ردیه و پادزهر سموم مشروبه و
ملذوعه و در سایر افعال قایم مقام پوست ترنج است و آنچه مابین پوست زرد و ترشی است
. در افعال مانند گوشت ترنج و ترشی او در دوم سرد و خشک و مقوی معده . حار و لطیف و
بسیار جالی و قاطع اخلاط غلیظه و لزجه و ملطف آن و جالی بهق سیاه و کلف و قوبا و مسکن
غلیان خون و صفرا و التهاب معده و جهت تبهای حاره ٔ دموی و صفراوی و عفونت خون و
بثور و شرا و حصف و دمل و ورم حلق و لهاة و کرب و غم و قی صفراوی و غثیان و تقلب طعام
و بد گذشتن اطعمه ٔ چرب و جذب مواد حاره جگر و معده
و جهت درد سر و دوار و سدد که از بخار اخلاط غلیظ باشد و خفقان سوداوی و غب خالص و
غیرخالص وخمار و سموم هوا و ادویه ٔ قتاله مفید و در اکثر امور قایم مقام سرکه و جهت مریض بهتر
از آن است و مضر عصب و صاحب سرفه و باردالمزاج و اکثار او در خلای معده و مضعف امعاء
و مورث پیچش . و مصلحش شکر و عسل است وچون جواهر را به آب لیمو بخیسانند حل شود و ضماد
ودع (؟) محلول به آب لیمو با نوشادر در اندک زمانی دافع بهق و آثار جلد است . و تخم
او در دوم گرم و در آخراول خشک و در رفع سموم مانند دانه ٔ ترنج و تفریح اوبه غایت عظیم
و قدر شربتش یک درهم تا دو درهم است با آب گرم و با شراب و باید مقشر از پوست باشد
و خائیدن دانه ٔ او رافع بی حسی دندان است که
از ترشی او بهم رسیده باشد و لیموی به نمک پرورده مقوی معده و باعث خوشبویی آروغ است
و لیموی شیرین در منافع بسیار ضعیفتر است ، اما مضر عصب نیست و به دستور آنچه پیوند
به درخت نارنج و ترنج کرده باشند قریب الفعل اند به او. وهمچنین است آنچه معروف است
به مرکب و چون لیمو را بتمامه خشک کرده با وزن او شکر بسایند جهت منع صعود بخارات و
تفتیح سدد بیعدیل و برگ لیمو در تفریح ضعیف تر از برگ ترنج است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ) :
کز خاک دو تخم می پدید آید
این خوش خرما آن ترش لیمو.
ناصرخسرو.
////////////
قس لیمون در عربی به نقل از المنجد:
لیمون . (معرب ، اِ) معرب لیمو، ثمری معروف
. لیمو. و فیه بادزهریة تقاوم بها السموم کلها کثیرةالمنافع. (منتهی الارب ). ضریر
انطاکی آرد: الاصلی منه هو المستدیر الصغیر المصفرعند استوائه الرقیق القشر و غیره
مرکب ، اما علی الاترج و هو الاستیوب المعروف بمصر بالحماض الشعیری او علی النارنج
و هو الموسوم بالمراکبی و اجوده الاصلی المستدیر المشتمل علی خطوط ممایلی اصله تنتهی
الی نقطة و هو مرکب القوی فقشره حار یابس فی الثالثة و بزره فی الثانیة او الاولی و
حماضه بارد فی الثانیة بجملته یطفی ٔ اللهیب و الصداع و العطش و القی ٔ و الغثیان و فساد الغذاء و ما
یحدث من الحارین و یقاوم السموم کلها خصوصاً بعد التنقیة و یفتح الشاهیة و یعدل الخلط
و یکسر سورةالتخم و فسادالاغذیة اکلاً و قشره اشد مقاومة للسموم و بزره اعظم حتی قیل
انه یبلغ رتبة الاترج و القول بانه یقطع النسل شیاع عامی و کل ماخف قشره وکان نقیاً
من الاغشیة حل المغص و الریاح حتی الایلاوس و ان جفف بجملته و سحق مع وزنه من السکر.
و استعمل ازال البخار و الدوخة و فتح السدد و فی بزره تفریح عظیم و حماضه یجلو الکلف
و البهق و النمش و الحکة خصوصاً بالقلی و الشیرج و ان جمع ورقه و زهره و قشره فی معجون
عادل الیاقوت فی تفریحه و هو خیر من الخل للمرضی و ماؤه یحل الجواهر اذا جعلت فیه و
ان حل فیه الودع و اضیف الیه النوشادر جلاالبهق و حیاو اذا اخذ مملو حاقوی المعدة و
ازال ما فیها من الوخم و هو یهیج السعال و یضعف العصب و القوی و یضر المبرودین . و
یصلحه العسل و او السکر و شربة بزره الی ثلاثة و قشره اربعة و مائة و ثمانیة عشر و
من خواصه : ازالة الزکام شماً و ان الصغیر منه اذا دلکت به الانثیان فی الحمام قبل
البلوغ منعالشیب . (تذکره ٔ ضریر انطاکی ص 293).
- لیمون بوصفیر ؛ نام نارنج است در تداول عامه ٔ عرب کنونی . (المنجد).
/////////////
لیمو ترش یا به اختصار لیمو، میوه درخت
لیمو و از مرکبات است. اگرچه بخصوص در آشپزی از پوست و گوشت لیمو استفاده میشود، لیموها
را بیشتر به علت آب آنها پرورش میدهند. لیموها حاوی مقدار زیادی اسید سیتریک هستند
که موجب طعم ترش آنها میگردد.[۱] در واقع لیموترش درختچهای است که بلندی آن به چهارمتر
میرسد و کشت آن فقط در مناطق گرمسیر امکان دارد (آب و هوا مدیترانهای). شاخههایش
بلند و برگهایش پهن و سبز مات و بیضوی است. دمبرگها واضح و اندکی بالدارند. گلهایش
از درون سفید و از بیرون ارغوانی است. بهغایت معطرند. گل آوری آن عملاً مداوم است
(لیموترش تنها درختی است که تقریباً همیشه میوه و گل و برگ دارد). میوه اش سته بیضوی
شکلی است که در اواخر پاییز و اوایل زمستان آبدارتر میباشد.[۲]
MeyerLemon.jpg
محتویات [نمایش]
مصارف دارویی[ویرایش]
این گیاه در طب سنتی در درمان روماتیسم،
نقرس، نفخ، یرقان، چاقی، سرماخوردگی، التهاب، آفتاب سوختگی، مالاریا و خونریزی بینی
استفاده می شود. همچنین به صورت موضعی در رفع التهاب مخاط دهان و زبان، آفت و شکننده
شدن ناخن ها مؤثر است. همچنین اسانس لیمو که در این فرآورده مورد استفاده قرار گرفته
است از پوست آن استخراج می شود و دارای خاصیت آنتی باکتریال، آنتی سپتیک و کاهش دهنده
فشار خون است. از لیموترش در طب سنتی هند برای درمان سوزش سر دل استفاده می شود. به
دلیل وجود مواد مؤثر لیمونن و سیترال [۳] در لیموترش، قطره خوراکی که از روغن این گیاه
به دست می آید سبب کاهش فشار خون و بهبود افسردگی می شود. ترکیبات ترپنی موجود در اسانس
لیموترش از جمله لیمونن سبب کاهش فشار خون می شوند. لیمونن و متابولیتهای آن خاصیت
گشاد کنندگی عروق داشته و از این طریق نیز سبب کاهش فشار خون می شوند. تغییرات اکسیداتیو
"LDL" توسط رادیکال
های آزاد رویداد مهم اولیه در پاتوژنز آترواسکلروز است. اسانس لیموترش با داشتن ترکیباتی
مانند سیترال، لیمونن و لینالول فعالیت آنتی اکسیدانی داشته و از این رو با جلوگیری
از اکسیداسیون "LDL"
از تشکیل پلاک در دیواره عروق و در نتیجه از بروز بیماری های قلبی عروقی و فشار خون
جلوگیری می نماید.[۴] [۵] [۶] [۷] [۳] [۸] مطالعات انجام شده با استفاده از آنتاگونیستها
و آگونیستهای گیرندههای مختلفی مانند گیرنده های بنزودیازپینی، سروتونینی، آدرنالینی
و دوپامینی و نیز با استفاده از تست های رفتاری نشان داده است که تأثیر ضد افسردگی
اسانس لیمو اساساً به مسیر سروتونرژیکی خصوصاً گیرنده "5-HT1A" مربوط می شود.
علاوه بر این آنالیز میزان نوروترنسمیترها در نواحی مختلف مغزی نشان داده است که اسانس
لیمو احتمالاً از طریق تغییر سیستم های دوپامینرژیک و سروتونرژیکی فعالیت ضد افسردگی
خود را اعمال می کند.[۹] [۱۰]
لیموترش میوه ارزشمندی است که اکثر متخصصین
تغذیه به مصرف فراوان آن اشاره دارند:
۱) در واقع هضم غذا را آسان میکند.
۲) به خاطر سهولت هضم چاشنیها و گوشتهای
چرب توصیه میشود که چند قطره لیموترش در آنها بچکانند.
۳) در موارد ناراحتیهای دستگاه گوارشی
مفید است. مثلاً درصورت ورم روده یا درد کبد آب لیمو همراه یک لیوان آب معدنی میتواند
تسکین دهنده باشد.
۴) نوشیدن آب چهار لیموترش با افزودن آب
و اندکی شکر بر درمان چاقی مؤثر است.
۵) لیموترش را میتوان برای درمان نسبی
رماتیسم و نقرس مصرف نمود، چونکه اسیدسیتریک برای اسیداوریک حلال بسیار خوبی است.
۶) استفاده از خاصیت ادرارآوری آن فقط
در اینگونه دردها توصیه میشود و به این نحو دردهای کلیه و مثانه را درمان مینماید.
۷) آب لیمو یک ترشی است که برخلاف سرکه
ضعف نمیآورد بلکه نیروبخش بوده، عضلات معده و رودهها را تقویت مینماید.
۸) آب لیمو داروی ضد خون دماغ است، تمام
سمهای خون را میسوزاند.
۹) چربی و پیه را از بین میبرد.
۱۰) اشتها آور است.
۱۱) اسهال عادی و خونی را معالجه میکند.
۱۲) از طاس شدن سر جلوگیری کرده باعث تقویت
موهای سر میشود.
۱۳) بزاق دهان را زیاد میکند چون بزاق
دارای اثر ضدعفونی کنندهاست و میکربهای دهان را از بین میبرد.
۱۴) آب لیمو از عوامل خنککننده در تابستان
است که میتواند عطش و حرارت بدن را رفع کند.
۱۵) موجب راحتی اعصاب میشود.
۱۶) باعث زیاد شدن نور چشم شده و آب مروارید
را از چشم میبرد.
۱۷) آب لیمو میتواند جانشین دود و مشروب
نزد معتادین گردد.
۱۸) عمل تنفس را آسان میسازد.
۱۹) لیمو التیام بخش زخمهاست.
۲۰) باد مفاصل را درمان کرده و مداومت
در خوردن آن تصلب شرائین را معالجه میسازد.
۲۱) زهر حشرات مانند زنبور، عقرب، مار
افعی با آب لیمو معالجه میشود.
۲۲) آب لیمو ضد تیفوس، ضد سرخک، ضد آبله
مرغان و مخملک است.
۲۳) صفرابر است.[۱۱][۱۲]
۲۴) مصرف روزی نصف استکان از عصارهٔ سیر و لیمو ترش، تأثیر بسیار
زیادی در رفع گرفتگی رگها خواهد داشت.[۱۳]
۲۵) ترکیب آب لیموترش تازه به همراه آب
ولرم و عسل، شربت مناسبی برای تقویت سیستم ایمنی بدن و پیشگیری از سرماخوردگی است.[۱۴]
از تجارب پیشینیان[ویرایش]
برای تمیز کردن ظروف مسی، اشیاء نقرهای،
مرمرسفید و صندلیهای حصیری، لیموترشی را دونیم کنید و روی شیء بمالید. سپس بشویید و
آب بکشید.[۱۵]
تولید کشورها[ویرایش]
هند با تولید حدود ۱۶ ٪ در صدر کل تولید جهان، بزرگترین
تولید کننده لیموترش در جهان است. پس از آن بهترتیب مکزیک (۱۴٫۵ درصد)، آرژانتین (~ ۱۰ ٪)، برزیل (۸ درصد) و اسپانیا با
(۷ ٪) تولید میباشد.
۱۰ کشور اول تولیدکننده لیموترش در سال
۲۰۰۷
کشور تولید
(تن)
هند ۲٬۰۶۰٬۰۰۰F
مکزیک ۱٬۸۸۰٬۰۰۰F
آرژانتین ۱٬۲۶۰٬۰۰۰F
برزیل ۱٬۰۶۰٬۰۰۰F
اسپانیا ۸۸۰٬۰۰۰F
چین ۷۴۵٬۱۰۰F
ایالات متحده آمریکا ۷۲۲٬۰۰۰
ترکیه ۷۰۶٬۶۵۲
ایران ۶۱۵٬۰۰۰F
ایتالیا ۵۴۶٬۵۸۴
جهان ۱۳٬۰۳۲٬۳۸۸F
No symbol = official
figure, F = FAO estimate, A = Aggregate (may include official, semi-official or
estimates);
منبع: Food And Agricultural
Organization of United Nations: Economic And Social Department: The Statistical
Division
|
موارد مصرف در زیبایی[ویرایش]
اگر هر روز صبح به کمک تکهای پنبه آب
لیمو به پوست بمالید برای روشن کردن رنگ و تقویت و آرامش آن عموماً مؤثر است. هم چنین
برای سفت شدن ناخن و نرم شدن دست میتوان آن را به کار برد. پوست لیمو اگر به دندان
مالیده شود، رنگش را سفیدتر خواهد کرد.[۱۶] هر چند روز یکبار چند لیموترش (یا لیموترش
سبز) را در دست خود کمکم فشار دهید تا نرم شود. سپس بسته به اندازه لیمو به دو یا
چهار قسمت تقسیم کنید و به زیر بغل هایتان بمالید و پس از گذشت دستکم ۱۰ دقیقه بوها
رفع میشوند و سپس میتوانید دوش بگیرید. این کار برای بوهای بین پا (قسمت شرمگاه)،
همچنین قسمتی از پا که در کفش میکنیم و سفید کردن پوست این بخشهای بدن کاربردی بی
نظیر دارد. لازم است ذکر شود که آبِ لیمو هر چه بیشتر بر روی پوست بماند اثر موثرتری
برای زدودن سیاهی این مناطق به همراه دارد. همچنین میتوان آب لیمو را شبها به پوست
این بخشهای بدن مالید و صبح روز بعد دوش گرفت.
روشهای استعمال[ویرایش]
لازم است ذکر شود که این روشهای استعمال
حتماً به درمان کامل نمیانجامد ولی درمان نسبی را به دنبال خواهند داشت.
استعمال داخلی[ویرایش]
*دم کرده: چند برش حلقوی لیموی ترش را
با پوست آن در آب جوش دم کنید. برای درمان ورم روده و درد کبد چندین فنجان از این جوشانده
را در روز بنوشید.
*لیموناد: آب لیمو ترشی را در نیم لیوان
آب بریزید، یا لیمو ترش تازهای را حلقوی برید و خوب در آب بخیسانید؛ و به هنگام تب
و تهوع بنوشید.
*ضد کرم: میوه درسته را له کنید. در آبی
که به آن عسل افزودهاید دو ساعت بخیسانید. صاف کنید و قبل از خواب بنوشید.
*شربت: مخلوطی از ۴۰ ٪ آب لیمو ترش و ۶۰ ٪ شکر فراهم کنید. این شربت میتواند
در مداوای اسکوربوت مؤثر باشد.
*داروی ورم کبد: سه لیمو ترش رسیده را
از طول قاچ کنید. پیش از خواب روی قاچها آب جوش بریزید. صبح فردای آن شب ناشتا بخورید.
استعمال خارجی[ویرایش]
*غرغره: یک لیوان آب ولرم را در آب لیموی
تازه بریزید. برای بهبودی بیماری آنژین غرغره کنید.
*لیمو ترش ساده: روی زخمهای عادی و عفونی
کمپرس لیمو ترش ساده یا همراه آب بگذارید. برای برطرف کردن عرق یا سرمازدگی با آب لیمو
ترش دست و پا را ماساژ بدهید. در مقابل گزش حشرات یک برش لیمو ترش را روی پوست بمالید.
برای بهبودی میگرن چند برش لیمو ترش را در پارچهای پیچیده روی شقیقهها بکشید.
در صورت ابتلاء به زکام یا خون دماغ پنبهای را به آب لیموی خالص
یا همراه اندکی آب آغشته کنید و در سوراخ بینی فرو برید.[۱۶]
///////////
/////////
قس لیمون در عربی:
محتويات
[أظهر]
شجرة الليمون في العادة تكون صغيرة، أعلى طول يمكن أن تصل إليه
هو ستة أمتار تقريباً.
الثمرة بيضوية الشكل، صفراء اللون،
مذاقها حامض. وعصير الليمون شائع الاستخدام في الطبخ، بالإضافة إلى أن الليمون
يستخدم لإضافة النكهة إلى بعض المشروبات مثل مشروب الليمون (الليمونادة) أو بعض
المشروبات الغازية.
///////////
قس لیمون در آذری:
Limon çox faydalı
bitkidir. Azərbaycanın subtropik rayonlarında (Lənkəran, Astara və s.) son
illərdə müvəffəqiyyətlə becərilir və onun əkin sahələri ildən-ilə
genişləndirilir.
//////////////
لیمون (اینگیلیسجه: Lemon، (فارسجا:لیموترش)، (تورکجه:Limon)، (عربجه: ليمون)،
(آنادوْلو تۆرکجهسیجه:Limon)، (فرانسهجه:Zitrone)، (آلمانجا:Zitrone)) بیر نؤع بیتکی.
قایناقلار[دَییشدیر]
اینگیلیسجه ویکیپدیاسینین ایشلدنلری طرفیندن یارانمیش«Lemon»، مقالهسیندن گؤتورولوبدور.
(۲۷ جولای ۲۰۱۷ تاریخینده یوْخلانیلیبدیر).
////////////
قس لیمو در کوردی:
لیمۆ شوێنی سەرەکیی باکووری ھیندستانە لە ئاسیا. لە سەدەی ١ی زایینیدا گەیشتۆتە باشووری ئیتالیا لە ئەورووپا.
/////////////
قس لیمون در دیوهی (مالدیوی):
ގޮމަށިނުވަތަ (އިނގިރޭސި ބަހުން: lemon) ލުނބޯ ޢާއިލާގެ އެއްޗެކެވެ. މިހުންނަނީ
ލުނބޮޔަށްވުރެ ދިގުބުރަކަށެވެ. ގޮމަށިގަހަކީ ލުނބޮގަހަށްވުރެވާކޮށް ހެދޭއެއްޗެކެވެ.
ލުނބޯޔަށްވުރެ ގޮމަށިއަޅާލެއް ގިނައެވެ. ތޮށީގައި ހިތިވަސްގަދައެވެ. ގޮމަށީގެ ވަރަށް
ގިނަ ވައްތަރުތައް ހުރެއެވެ.
ގޮމަށި އާންމުކޮށް ބޭނުންކުރަނީ ޖޫސް ހެދުމަށެވެ. ނަމަވެސް ބައެއް ކަހަލަ ކާތަކެތި
ހެދުމުގައި ވެސް ބޭނުންކ ުރެއެވެ. ގޮމަށީގެ ޕީއެޗް ހުންނަނީ 2-3 ހިސާބުގައެވެ. ގޮމަށީގައި
އެކުލެވޭ އެންމެ މުހިއްމު މާއްދާ އަކީ ވިޓަމިން ސީ އެވެ.
//////////
قس نینگ ماینگ در چینی گان:
檸檬
檸檬
檸檬係一隻混種樹。佢嗰名子係英文lemon翻過來嗰。佢嗰果實多汁可以用來煮到喫或做飲料。檸檬有5%係檸檬酸,讓佢喫嗰時間好酸同到pH值位到2同3之間。檸檬又平又酸,故係敎學上用到做化學實驗。
//////////
قس لیمبو در گجراتی:
લીંબુ એ દુનિયાના લગભગ દરેક ભાગમાં મળી આવતું એક અતિ સામાન્ય ફળ છે. તે સાઇટ્રિક ઍસિડ થી ભરેલું હોવાથી સ્વાદમાં ખાટું હોય છે. દુનિયાભરમાં વિવિધ વાનગીઓમાં ખટાશ પુરી પાડવા લીંબુનો રસ નાખવામાં આવે છે. આ ઉપરાંત શરબત બનાવવા માટે પણ લીંબુનો રસ બહોળા પ્રમાણમાં વાપરવામાં આવે છે. ભારતીય ઉપખંડમાં અને તેમાં પણ ખાસ કરીને ગુજરાત રાજ્યમાં લીંબુનો ઉપયોગ અથાણાં બનાવવા માટે કરવામાં આવે છે.
લીંબુને हिन्दीમાં लिँबुन તેમ જ Englishમાં Lemon (લેમન) કહેવાય છે.
///////////
قس نِن مونگ در چینی
Nên-mûng (檸檬)
chhai Thòi-vân yu
ôn tso Lê-móng,he pûn ngin-vì ngièn-sán Â-chû ke sòng-liu̍k séu-khiâu-muk,
khì kó-sṳ̍t he
vòng-set thó-yèn-chhong.
//////////////
قس لایمون در کره ای:
과즙, 껍질, 과육 모두 요리에 자주 사용되는데, 과즙은 특히 고기류와 생선류의 염기성인 비린내를 제거하고 맛을 살리기 위해 사용하는 경우가 많다. 또한 레모네이드 등의 음료수를 만드는 데도 레몬을 쓰고, 소주에 레몬즙을 섞어 맛을 좋게 만들기도 한다.
//////////////
قس نیموو، نیمبو در هندی:
नीबू (Citrus limon, Linn.) छोटा पेड़ अथवा सघन झाड़ीदार पौधा है। इसकी
शाखाएँ काँटेदार, पत्तियाँ छोटी, डंठल पतला तथा
पत्तीदार होता है। फूल की कली छोटी और मामूली रंगीन या बिल्कुल सफेद होती है।
प्रारूपिक (टिपिकल) नीबू गोल या अंडाकार होता है। छिलका पतला होता है, जो गूदे से भली भाँति चिपका रहता है। पकने पर यह पीले रंग का या हरापन लिए हुए
होता है। गूदा पांडुर हरा, अम्लीय तथा सुगंधित होता है। कोष रसयुक्त, सुंदर एवं चमकदार होते हैं।
नीबू अधिकांशत:
उष्णदेशीय भागों में पाया जाता है। इसका आदिस्थान संभवत: भारत ही है। यह हिमालय की उष्ण घाटियों
में जंगली रूप में उगता हुआ पाया जाता है तथा मैदानों में समुद्रतट से 4,000 फुट
की ऊँचाई तक पैदा होता है। इसकी कई किस्में होती हैं, जो प्राय: प्रकंद के काम में आती हैं, उदाहरणार्थ
फ्लोरिडा रफ़, करना या खट्टा नीबू, जंबीरी आदि। कागजी नीबू, कागजी कलाँ, गलगल तथा लाइम सिलहट ही अधिकतर घरेलू उपयोग
में आते हैं। इनमें कागजी नीबू सबसे अधिक लोकप्रिय है। इसके उत्पादन के स्थान
मद्रास, बंबई, बंगाल, पंजाब, मध्य प्रदेश, महाराष्ट्र
हैदराबाद, दिल्ली, पटियाला, उत्तर प्रदेश, मैसूर तथा बड़ौदा हैं।
नीबू की
उपयोगिता जीवन में बहुत अधिक है। इसका प्रयोग अधिकतर भोज्य पदार्थों में किया जाता
है। इससे विभिन्न प्रकार के पदार्थ, जैसे तेल, पेक्टिन, सिट्रिक अम्ल, रस, स्क्वाश तथा सार (essence) आदि तैयार किए जाते हैं।
////////////////
قس کیترون در ارمنی:
Կիտրոն,Լոլոկ (առօրյա օգտագործվում է
նաև՝ լիմոն) (լատ.՝ Citrus limon), սատապազգիների ընտանիքի ցիտրուս ցեղի մշտադալար
մերձարևադարձային բույս։
///////////
قس در عبری با فیلترشکن!
/////////////
قس لمون در باسای جاوی:
Lémon ya iku
salah sawiji jinising jeruk. Ana sawetara jinis lémon antarané Eureka, Lisbon lan Meyer. Wit lémon bisa tuwuh nganti 6 mèter. Lémon tuwuh ing
laladan iklim tropis lan sub-tropis sarta ora
tahan hawa adhem. Suhu ideal kanggo lémon supaya bisa thukul kanthi apik ya iku
anata 15-30 °C (60-85 °F). Lémon bisa tinemu ing Spanyol, Portugal, Argentina, Brasil, Amérika
Sarékat lan nagara-nagara liyané ing
saubengé Segara
Tengah. Lémon minangka tuwuhan kang dipigunakaké
kanggo masak, nanging bisa uga kanggo kaperluan saliyané masak-memasak. Wohé,
mligi dipurih duduh (jus)é, nanging daging woh, kulité uga uga migunani
kanggo masaklan bumbu. Jus lémon udakara nagndhut 5% asam, kang mènèhi rasa kecut, lan pH watara 2 nganti 3. Bab iki kang nyebabaké jus lémon
minangka zat asam kang
murah kanggo èksperimèn sajeroning
ngèmu sains.
////////////
قس نِمبو در پنجابی:
نمبو اک مدرے ناپ دے رکھ تے اوہدے فروٹ دا ناں اے۔ ایہ ایشیا دا واسی اے۔ ایہدے فروٹ دا گPدا تے رس کھان پین وچ ورتیا جاندا اے۔
ایہ اک مدرے ناپ دا بوٹا اے۔ ایہدے پتے گوڑے ہرے ہوندے نیں۔ گرمیاں وچ نکے تے چٹے رنگ دے پھل لگدے نیں جیہڑے اگے چل کے نمبو بندے نیں۔
ایہ فروٹ گول ہوندا اے تے ایہدا رس کھان پین تے ہور کماں وچ ساری دنیا وچ ورتیا جاندا اے۔ ایہدا گودا تے چھلڑ وی ورتے جاندے نیں۔ ایہدے وچ 5% توں 6% سٹرک ایسڈ ہندا اے جس باہجوں ایہدا سواد کھٹا ہندا اے۔ ایہدا اولڑا سواد ای ایہنوں کھان پین وچ اک لوڑی دی شے بناندا اے۔
نمبو دا اصل دیس پک نال نہیں پتہ پر ایہ سوچ اے جے ایہ برما، ہندستان تے چین دی رلدی ولگن تے ایہ پہلے ہوندا سی۔ انسان ایہنوں پچھلے 2 ہزار وریاں توں ورت ریا اے۔
/////////////
قس لیمون در سندی:
ليمونانساني صحت لاءِ هڪ بهترين تحفو آهي. ليمون قدرت جي طرفان ڏنل هڪ انمول تحفو آهي. ميون ۽ ڀاڄين ۾ ليميجي هڪ الڳ ئي حيثيت آهي. ليمي جو نالو ذهن ۾ اچڻ سان زبان تي هڪ عجيب کٽاڻ جو احساس ٿئي ٿو ۽ ليمي جي خوشبو به فرحت ڏيندڙ آهي. ليمون وٽامن سي جو وڏو خزانو آهي، ان کاسواء هن ۾ وٽامن بي، ڪيلشيم، پوٽيشيم، فاسفورس جو به وڏو مقدار موجود آهي.
//////////
قس لیمون در تاتاری:
Лимо́н (лат. Citrus limon) — Цитрус агачлары төркеменең
гибридлы төре. Бу агачның җимеше дә лимон дип
атала.
Лимонның туган җирен галимнәр якынча Һималай тавының
итәгендә дип фаразлыйлар. Анда әле дә лимон агачының кыргый төрләре очрый. Бу
җимеш Европа һәм Азияне бик озак
вакыт гизеп йөрәгеннән соң, ХVII гасырда Русиягә килеп җитә.
Аның агачын Мәскәүгә Һолландиядән алып кайтып
утырталар. Тора-бара алпавыт утарларында да лимон үстерү модага керә.
////////////////
قس لیمون در ترکی استانبولی:
Limon (Citrus × limon);
yıl boyunca büyümeyi sürdüren, kışın yapraklarını dökmeyen küçük bir ağaç türü
ve bu ağacın meyvesidir.
Limonun anavatanı
kesin olarak bilinmemektedir. Ilıman iklime sahip bütün memleketlerde kültür
şekilleri yetiştirilen yaprak dökmeyen, uçucu yağ taşıyan bu küçük ağaçların meyveleri
Türkiye'de çok sevilir. Ege ve Akdeniz gibi bölgelerde neredeyse her evin
bahçesinde bir limon ağacı bulunur. Meyve öncelikle suyu için kullanılır, eti
ve kabuğu aşçılık ve fırında pişirmede kullanılır. Limon
suyu yaklaşık % 5 asittir. pH değeri 2 ile 3 arasındadır. Kolaylıkla elde
edilebilen asit bilimsel eğitim deneylerinde kullanılır.
//////////
قس لیمون در اردو:
لیموں اصل میں ایک پھل ہے مگر اسے عموماً سبزیوں کی فہرست میں شامل
کیا جاتا ہے۔ اس میں حیاتین جیم کی بہت زیادہ مقدار ہوتی ہے۔ اسے سلاد پر چھڑکا
جاتا ہے اور اچار بھی بنایا جاتا ہے۔ بعض کھانوں میں اس کا چھلکا بھی ڈالا جاتا
ہے۔ اس کا آبائی وطن معلوم نہیں مگر ایک اندازا کے مطابق سب سے پہلے چین، ہندوستان اور برما میں پیدا ہوا۔
///////////////////
قس لیمون در اویغوری:
لىمون
روسچە؛گرېكچە
بوتانىكا
سۇزاپ ئائىلىسىدىكى دائىم يېشىل تۇرىدىغان كىچىك دەرەى. مېۋە گۆشىنىڭ تەمى ناھايىتى ئاچچىق - چۈچۈك بولۇپ ئىچىملىك ياساشقا بولىدۇ. مېۋە شۆپۈكى سېرىق. ئۇنىڭدىن لىمون يېغى ئاجرىتىپ ئېلىشقا بولىدۇ.
شۇ خىل ئۆسۈملۈكنىڭ مېۋىسى.
/////////////
Lemon
From Wikipedia, the free encyclopedia
Lemon
|
|
A fruiting lemon tree. A blossom is also visible.
|
|
Kingdom:
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
(unranked):
|
|
Order:
|
|
Family:
|
|
Genus:
|
|
Species:
|
C. limon
|
The lemon, Citrus
limon (L.) Osbeck, is a species of small evergreen tree in the flowering plantfamily Rutaceae, native to Asia.
The
tree's ellipsoidal yellow fruit is used for
culinary and non-culinary purposes throughout the world, primarily for
its juice, which has both culinary
and cleaning uses.[2] The pulp and rind (zest) are also used in
cooking and baking. The juice of the lemon is about 5% to 6% citric acid, with a pHof around 2.2, giving it
a sour taste. The distinctive sour taste of lemon juice makes it a key
ingredient in drinks and foods such as lemonade and lemon meringue pie.
Contents
[show]
History
Lemon external surface and cross-section
The
origin of the lemon is unknown, though lemons are thought to have first grown
in Assam (a region in northeast India), northern Burma or China.[2] A study of the
genetic origin of the lemon reported it to be hybrid between bitter orange (sour orange)
and citron.[3][4]
Lemons
entered Europe near southern Italy no later than the
second century AD, during the time of Ancient Rome.[2] However, they were
not widely cultivated. They were later introduced to Persia and then to Iraq and Egypt around 700 AD.[2] The lemon was first
recorded in literature in a 10th-century Arabic treatise on
farming, and was also used as an ornamental plant in early Islamic gardens.[2] It was distributed
widely throughout the Arab world and the Mediterranean region between 1000 and
1150.[2]
The
first substantial cultivation of lemons in Europe began in Genoa in the middle of
the 15th century. The lemon was later introduced to the Americas in 1493 when Christopher Columbusbrought lemon seeds
to Hispaniola on his voyages.
Spanish conquest throughout the New World helped spread lemon seeds. It was
mainly used as an ornamental plant and for medicine.[2] In the 19th
century, lemons were increasingly planted in Florida and California.[2]
In
1747, James Lind's experiments on seamen
suffering from scurvy involved adding
lemon juice to their diets, though vitamin C was not yet known.[2][5]
The
origin of the word "lemon" may be Middle Eastern.[2] The word draws from
the Old French limon, then Italian limone, from the
Arabic laymūn or līmūn, and from the Persian līmūn, a
generic term for citrus fruit, which is a
cognate of Sanskrit (nimbū, “lime”).[6]