لحوم[1763]
گوییم که گوشتها همه گرم و نرم است و غذاش بسیار است، و خون
بسیار انگیزد، و بعضی بهتر است که بعضی اما گوشت چهارپایان بهترین همه گوشت خوک است
از آنکه او معتدل است بگرمی و نرمی و غذاش غذای بسیار است، و خونی که از او خیزد بهتر
است از آن خون که از دگر گوشتها خیزد، و او تن آدمی را بهتر سازد و ملازم[1764] و موافقتر
دارد، و جالینوس اندر کتابش گفته است که گوشت مردم بیاوردند، و بگوشت خوک بیامیختند،
نه بخامی از یکدگر بازشناختندشان، و نه بپختهیی[1765] و نه ببوی و هیچ فرق ندانستند
بطعم و بوی و رنگ میان هر دو، پس دلیل بود که او مانندهی گوشت مردم بود بطبع، و امّا
گوشت بچهی خوک رطوبت انگیزد، و گوشت بره حرارت و رطوبت بیش دارد، و گوشت گوسپند ماده
خونی بد انگیزد، و نیز گوشت بز پیر، از آنکه هر دو را حرارت و رطوبت کمتر بود، و میل
هر دو بخشکی است دیر گوارد و اما گوشت بزه[1766] آن خون که از او خیزد نیک بود، از
قبل آنکه اندر مزاج وی حرارت و رطوبت کمتر است که اندر گوشت بره، پس او معتدلتر بود،
و اندر غلیظی و لطیفی میانهتر بود، و اما گوشت بز ماده، و آن کل[1767] آن خون که از
ایشان خیزد غلیظ بود و بد، و میلش بسودا باشد و گوشت گاو را غذاش بسیار است، و غلیظ
و دیرگوار است، و سوداانگیز خاصه که سالش تمام
شده بود[1768]، و گر کسی را طبع سودایی بود از وی بسیار بخورد
بیماریهای سودایی انگیزد، و آنکه بسیار رود[1769]، و رنجگی فراوان برد او را موافق
بود، اما گوشت گوساله را غذاش غذای معتدل است، و خونی که از او خیزد محمود است، از
قبل آنکه مزاج گاو خشک است، و مزاج هر جانور خرد که بسال اندک بود ترّ باشد، پس گوشت
گوساله از قبل آنکه طبع اصلیش خشک است و طبع خردگی[1770] ترّ معتدل گردد میان ترّی
و خشکی، پس غذاش محمود بود، و هر جانوری که طبع اوی و مزاجش خشکی دارد، گوشت اندکسال
به از آن بزرگ[1771] از این جهت گوشت گوسپند تن مردم را به که گوشت بره از قبل آنکه
مزاج اصلیش[1772] رطوبتی است، و چون بره باشد رطوبتش زیادت بود از قبل خردگی، و چون
بزرگ شود رطوبت وی کمتر باشد از قبل بزرگی، و خشکی پیری بر او مستفرس[1773] گردد و
با نرمی مزاج اصلیش پس آنگه موافق گردد، اکنون گوشت گوساله و گوشت گوسپند حولی[1774]
موافق بود، کسی را که ریاضتش معتدل بود، و کسی را که اندر میان برنایی و آخر برنایی
بود، از قبل آنکه غذای وی سخت غلیظ نیست، چنانکه گوشت گاوان و هرچه را خایه کنده باشد
گوشت وی زودگوارتر، و غذاش نیکتر بود و هرچه فربهتر فربهی تن بیشتر کند، و طبیعت نرمتر
کند، لیکن معده را سست گرداند، و چون سست شده بود[1775] دیر گوارد و آنکه نزار[1776]
تر بود طبیعت خشک بکند لیکن زود گوارد، و لذیذ نباشد، و فاضلتر گوشتها آن بود که معتدل
بود میان فربهی و نزاری، و بهتر گوشت آنکس را بود که جوان باشد و رنجش نه بسیار رسد و تنش متخلخل[1777] بود، گوشت گوسپند او را بهتر، گوشت گوسپند
رسیده یا گاو نا رسیده نابالغ و گوشت بز خصی[1778]، و اما کسی را که رنج کم رسد او
را گوشت گوساله خردک، و گوشت بزیچه بهتر بود، و اما گوشت وحش همه بد است، خون سودایی
انگیزد، و کمزیانتر از ایشان گوشت آهوست، پس گوشت خرگوش اما گوشت گاو کوهی و گوشت
گور[1779]، و گوشت گشن[1780] میش سخت بد است، و از این بتر گوشت اشتر است، و گوشت خر
خانگی[1781] که از این بتر نبود، و کسی را سازد که از رنجگی و دویدن هیچ نیاساید که
این غذا ایشان برتابند، و گوشت خارپشت جذام و سل را و تشنج[1782] را، و درد کلی را
سود کند، چون خشک کنند و بخورند، مثانه را زیان کند، و اصلاحش انگبین بود و شربتی از
او پنج درمسنگ باشد، و گوشت گربه گرم و نرم است دل را تیز کند و باد بواسیر ببرد، و
بهترین اندامها از گوشت میان عضل[1783] بود که او زودگوارتر از آن عصب که بدو پیوسته
باشد، و رطوبت اندر او کمتر بود، و اما گوشت سر غلیظ است، و رطوبت اندر او فراوان است،
لیکن اندر مغز و منی بیفزاید و دیر گوارد، و منش گردا آرد، و معده را بد بود، و کسی
که او خواهد که قی کند باید که مغز را با زیت[1784] بخورد، و اما مغز استخوان خوش طعامتر از مغز سر، و چون بسیار خوری آن نیز منش گردا آرد،
و مغز سر و آن استخوان با صعتر و نمک و انگیان باید خورد، اما زبان معتدل است، و غذاش
نیز معتدل است، و گوش و لب همه عصبی است و گوشتش کم است و پیه را غذا کم است زود گوارد،
و از قبل لزوجت زود گوارد و خونی که از او خیزد نیک است، و چشم مرکّب است از بسیار
جوهرها و طبقههای رطوبت و عضل و چربی و حرارت اندک و معده را زیان کند از چربی، و
او را نیز با صعتر و انگیان و نمک باید خورد، و جمله سر غلیظ است، غذاش بسیار است،
نباید خوردن الا بروزگار سرد، که اندر روزگار گرم زیان دارد و نیز تب آرد و قولنج،
لیکن قوتی قوی دارد، و اندر منی و خون بیفزاید و اما خایه و پستان بگوشت سست باشند
هر دو مانندهی غدد[1785]، و مزاجشان بسردی و ترّی نزدیکتر، و گوشت پستان شیرینتر
است و ترّتر و غذاش بیشتر، و هرچه اندر تن ترّتر بود بلغم بیشتر انگیزد، اما خایه ناخوشتر
است از پستان و دیرگوارتر، و خونی که از او خیزد بتر است از آن خون که از پستان خیزد،
و آنکه از جانوری پیر بود دیرگوارتر از آنکه از جانوری جوان، و برحسب گوشت حیوان است
ببدی و نیکی و بهترین خایهها خایهی خروس فربه بود، و آن نیز با نمک و صعتر و انگیان
باید خوردن، و اما گوشت دل گرم است و سخت دیرگوار است، و غذای بسیار ندارد، الا که
با فلفل و زیره و صعتر بخورند، و از پس وی زنجبیل مربّا بخورند، پس چون چنین بخورده
باشند[1786] و بگوار شده بود[1787] غذای محمود انگیزد، اما شش زودگوار است غذاش کم
است، و خونی که از او خیزد بلغمی بود و اندک، و جگر گرم و نرم است و خوشطعم است و
دیرگوار لیکن چون بگوارد غذا بسیار دهد، و خونی که از او خیزد محمود بود، و بطعم خوش تر جگری که در جهان است جگر سیقا[1788] بود آن بط[1789]
بزرگ که بتازی او را اوز[1790] خوانند، و فربه باید، و هرکه جگر خورد باید که بسیار
نخورد، و چون بخورده باشدش[1791] باید که از پس آن گوارشی بخورد، و از پس جگر سیقا
جگر خوک خوش تر است، و جگر هرچه مسمّن[1792] ببوده باشد خوش تر بود و از پس جگر خوک
جگر ماکیان[1793] مسمن بهست، و اما سپرز را آن خون که از او خیزد سودایی و بد است،
لیکن سپرز خوک را بدی کمتر است، و از هر جانور فربه نیکتر از نزار، و سپرز چون خورند
باید که نیک پخته بود تا کم زیان کند، اما کلی غذای بد دارد که کیفیت بول اندر اوست،
و خونی غلیظ انگیزد، و دیر گوارد نیز و یوحنّا[1794] گوید که کلیه سرد است و خشک، و
غذاش بد بود و از همه جانوران کلیهی بزه بهتر است، و رودگانی و شکنبه و معده اینهمه
عصبی است، و سخت و دیرگوار و خونی که از او خیزد بد است و میلش بسردی است، لیکن که
با سرکه و انگبین و زعفران بپزند زودتر گوارد، و خونی که از آن خیزد معتدل بود، و سدد
بگشاید و یرقان را نیک بود، و صفرا بشکند و اما پایها فضول دارد لیکن کم و او زودگوارتر
است، و راطا گفت از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود، لیکن
غذاش اندک است، و خونی که از او خیزد سردتر و سبکتر است از آنکه از گوشت خیزد، لیکن
با او لزوجت است، و چون با سرکه و انگیان بپزند لزوجتش برود و دنبه گرم است، و معده
را بد است، تخمه[1795] آرد، و صفرا انگیزد و پیه سردتر است که گوشت، و بمعده اندر آویزد، و سر
معده سست گرداند، و طبیعت نرم کند، و اما جالینوس گفت که گوشت فربه و پیه هر دو گرم
و نرم است، لیکن اندر پیه گرمی و نرمی کمتر است، و فربه ترّتر است و پیه خشکتر و میلش
بخشکی بیش، و دلیل بر این آنست که چون هر دو بگدازی[1796] پیه زودتر بفسرد که چربوی
گوشت، و هر دو بلغم انگیزند و معده سست کنند، و گوشت فربه زود بصفرا گردد و غذای هر
دو اندک است، و آن خون که از هر دو خیزد نه نیک است، و آن را نیز اختلاف است برحسب
آن جانور که از او بود و برحسب آن چیز که از او کنند و برحسب تازگی و کهنی بر آن جمله
که پیه گاو خشکتر است و گرمتر، و پیه خوک را گرمی کمتر است و رطوبت بیشتر، و پیه نمک
برکرده گرمتر و خشکتر است، و هرچه تازهتر رطوبت اندر او بیشتر، و مر پیه را چون با
گوشت خورند غذاش بهتر بود مردم را بهتر سازد که تنها خورد، و باید که ضرر گوشت فربه
و وخامتش بزنجبیل مربّا، و راسن[1797] اندر سرکه نهاده، و کبر بسرکه، و لیموی نمک برکرده
بازدارند، و بشیر آب[1798] صرف و گوشت فربه آروغ دخانی آرد، و پیه خاییده چون بر ناخنی
نهی که منعقف[1799] شده بود، مدام بر او همی نهی راست و نیکو بازکندش، اما گوشت سرخ
نزار خونی خشک انگیزد، و غذای او بیش است که آن فربه، و فربه خون رطوبتی انگیزد، او
را غذا کمتر از گوشت مجزّع[1800] است و مجزع خون معتدل انگیزد، و گردن سبک است خلطی
نیک انگیزد اما گوشت نمکسو[1801] گرمی و خشکی بیش دارد، و گوشت او مردم را بهتر که
خوردی[1802] اوی، و هرچه کهن شده بود[1803] از وی فساد خیزد و خون
غلیظ، و اما مغز پشت که آن را نخاع[1804] خوانند غلیظتر است غذای او که غذای مغز سر
و چون بگواریده بود[1805] غذای بسیار انگیزد، و یوحنّا گوید که او منش گردا نیارد چنانکه
دگر مغزها و امّا مغز استخوان لذّت بیش دارد و چربشلحوم[1763] گوییم که گوشتها همه گرم و نرم است و غذاش بسیار است، و خون
بسیار انگیزد، و بعضی بهتر است که بعضی اما گوشت چهارپایان بهترین همه گوشت خوک است
از آنکه او معتدل است بگرمی و نرمی و غذاش غذای بسیار است، و خونی که از او خیزد بهتر
است از آن خون که از دگر گوشتها خیزد، و او تن آدمی را بهتر سازد و ملازم[1764] و موافقتر
دارد، و جالینوس اندر کتابش گفته است که گوشت مردم بیاوردند، و بگوشت خوک بیامیختند،
نه بخامی از یکدگر بازشناختندشان، و نه بپختهیی[1765] و نه ببوی و هیچ فرق ندانستند
بطعم و بوی و رنگ میان هر دو، پس دلیل بود که او مانندهی گوشت مردم بود بطبع، و امّا
گوشت بچهی خوک رطوبت انگیزد، و گوشت بره حرارت و رطوبت بیش دارد، و گوشت گوسپند ماده
خونی بد انگیزد، و نیز گوشت بز پیر، از آنکه هر دو را حرارت و رطوبت کمتر بود، و میل
هر دو بخشکی است دیر گوارد و اما گوشت بزه[1766] آن خون که از او خیزد نیک بود، از
قبل آنکه اندر مزاج وی حرارت و رطوبت کمتر است که اندر گوشت بره، پس او معتدلتر بود،
و اندر غلیظی و لطیفی میانهتر بود، و اما گوشت بز ماده، و آن کل[1767] آن خون که از
ایشان خیزد غلیظ بود و بد، و میلش بسودا باشد و گوشت گاو را غذاش بسیار است، و غلیظ
و دیرگوار است، و سوداانگیز خاصه که سالش تمام شده بود[1768]، و گر کسی را طبع سودایی بود از وی بسیار بخورد
بیماریهای سودایی انگیزد، و آنکه بسیار رود[1769]، و رنجگی فراوان برد او را موافق
بود، اما گوشت گوساله را غذاش غذای معتدل است، و خونی که از او خیزد محمود است، از
قبل آنکه مزاج گاو خشک است، و مزاج هر جانور خرد که بسال اندک بود ترّ باشد، پس گوشت
گوساله از قبل آنکه طبع اصلیش خشک است و طبع خردگی[1770] ترّ معتدل گردد میان ترّی
و خشکی، پس غذاش محمود بود، و هر جانوری که طبع اوی و مزاجش خشکی دارد، گوشت اندکسال
به از آن بزرگ[1771] از این جهت گوشت گوسپند تن مردم را به که گوشت بره از قبل آنکه
مزاج اصلیش[1772] رطوبتی است، و چون بره باشد رطوبتش زیادت بود از قبل خردگی، و چون
بزرگ شود رطوبت وی کمتر باشد از قبل بزرگی، و خشکی پیری بر او مستفرس[1773] گردد و
با نرمی مزاج اصلیش پس آنگه موافق گردد، اکنون گوشت گوساله و گوشت گوسپند حولی[1774]
موافق بود، کسی را که ریاضتش معتدل بود، و کسی را که اندر میان برنایی و آخر برنایی
بود، از قبل آنکه غذای وی سخت غلیظ نیست، چنانکه گوشت گاوان و هرچه را خایه کنده باشد
گوشت وی زودگوارتر، و غذاش نیکتر بود و هرچه فربهتر فربهی تن بیشتر کند، و طبیعت نرمتر
کند، لیکن معده را سست گرداند، و چون سست شده بود[1775] دیر گوارد و آنکه نزار[1776]
تر بود طبیعت خشک بکند لیکن زود گوارد، و لذیذ نباشد، و فاضلتر گوشتها آن بود که معتدل
بود میان فربهی و نزاری، و بهتر گوشت آنکس را بود که جوان باشد و رنجش نه بسیار رسد، و تنش متخلخل[1777] بود، گوشت گوسپند او را بهتر، گوشت گوسپند
رسیده یا گاو نا رسیده نابالغ و گوشت بز خصی[1778]، و اما کسی را که رنج کم رسد او
را گوشت گوساله خردک، و گوشت بزیچه بهتر بود، و اما گوشت وحش همه بد است، خون سودایی
انگیزد، و کمزیانتر از ایشان گوشت آهوست، پس گوشت خرگوش اما گوشت گاو کوهی و گوشت
گور[1779]، و گوشت گشن[1780] میش سخت بد است، و از این بتر گوشت اشتر است، و گوشت خر
خانگی[1781] که از این بتر نبود، و کسی را سازد که از رنجگی و دویدن هیچ نیاساید که
این غذا ایشان برتابند، و گوشت خارپشت جذام و سل را و تشنج[1782] را، و درد کلی را
سود کند، چون خشک کنند و بخورند، مثانه را زیان کند، و اصلاحش انگبین بود و شربتی از
او پنج درمسنگ باشد، و گوشت گربه گرم و نرم است دل را تیز کند و باد بواسیر ببرد، و
بهترین اندامها از گوشت میان عضل[1783] بود که او زودگوارتر از آن عصب که بدو پیوسته
باشد، و رطوبت اندر او کمتر بود، و اما گوشت سر غلیظ است، و رطوبت اندر او فراوان است،
لیکن اندر مغز و منی بیفزاید و دیر گوارد، و منش گردا آرد، و معده را بد بود، و کسی
که او خواهد که قی کند باید که مغز را با زیت[1784] بخورد، و اما مغز استخوان خوشطعامتر از مغز سر، و چون بسیار خوری آن نیز منش گردا آرد،
و مغز سر و آن استخوان با صعتر و نمک و انگیان باید خورد، اما زبان معتدل است، و غذاش
نیز معتدل است، و گوش و لب همه عصبی است و گوشتش کم است و پیه را غذا کم است زود گوارد،
و از قبل لزوجت زود گوارد و خونی که از او خیزد نیک است، و چشم مرکّب است از بسیار
جوهرها و طبقههای رطوبت و عضل و چربی و حرارت اندک و معده را زیان کند از چربی، و
او را نیز با صعتر و انگیان و نمک باید خورد، و جمله سر غلیظ است، غذاش بسیار است،
نباید خوردن الا بروزگار سرد، که اندر روزگار گرم زیان دارد و نیز تب آرد و قولنج،
لیکن قوتی قوی دارد، و اندر منی و خون بیفزاید و اما خایه و پستان بگوشت سست باشند
هر دو مانندهی غدد[1785]، و مزاجشان بسردی و ترّی نزدیکتر، و گوشت پستان شیرینتر
است و ترّتر و غذاش بیشتر، و هرچه اندر تن ترّتر بود بلغم بیشتر انگیزد، اما خایه ناخوشتر
است از پستان و دیرگوارتر، و خونی که از او خیزد بتر است از آن خون که از پستان خیزد،
و آنکه از جانوری پیر بود دیرگوارتر از آنکه از جانوری جوان، و برحسب گوشت حیوان است
ببدی و نیکی و بهترین خایهها خایهی خروس فربه بود، و آن نیز با نمک و صعتر و انگیان
باید خوردن، و اما گوشت دل گرم است و سخت دیرگوار است، و غذای بسیار ندارد، الا که
با فلفل و زیره و صعتر بخورند، و از پس وی زنجبیل مربّا بخورند، پس چون چنین بخورده
باشند[1786] و بگوار شده بود[1787] غذای محمود انگیزد، اما شش زودگوار است غذاش کم
است، و خونی که از او خیزد بلغمی بود و اندک، و جگر گرم و نرم است و خوشطعم است و
دیرگوار لیکن چون بگوارد غذا بسیار دهد، و خونی که از او خیزد محمود بود، و بطعم خوش تر جگری که در جهان است جگر سیقا[1788] بود آن بط[1789]
بزرگ که بتازی او را اوز[1790] خوانند، و فربه باید، و هرکه جگر خورد باید که بسیار
نخورد، و چون بخورده باشدش[1791] باید که از پس آن گوارشی بخورد، و از پس جگر سیقا
جگر خوک خوش تر است، و جگر هرچه مسمّن[1792] ببوده باشد خوش تر بود و از پس جگر خوک
جگر ماکیان[1793] مسمن بهست، و اما سپرز را آن خون که از او خیزد سودایی و بد است،
لیکن سپرز خوک را بدی کمتر است، و از هر جانور فربه نیکتر از نزار، و سپرز چون خورند
باید که نیک پخته بود تا کم زیان کند، اما کلی غذای بد دارد که کیفیت بول اندر اوست،
و خونی غلیظ انگیزد، و دیر گوارد نیز و یوحنّا[1794] گوید که کلیه سرد است و خشک، و
غذاش بد بود و از همه جانوران کلیهی بزه بهتر است، و رودگانی و شکنبه و معده اینهمه
عصبی است، و سخت و دیرگوار و خونی که از او خیزد بد است و میلش بسردی است، لیکن که
با سرکه و انگبین و زعفران بپزند زودتر گوارد، و خونی که از آن خیزد معتدل بود، و سدد
بگشاید و یرقان را نیک بود، و صفرا بشکند و اما پایها فضول دارد لیکن کم و او زودگوارتر
است، و راطا گفت از قبل آن زودگوار است که او را حرکت بیش از دگر اندامها بود، لیکن
غذاش اندک است، و خونی که از او خیزد سردتر و سبکتر است از آنکه از گوشت خیزد، لیکن
با او لزوجت است، و چون با سرکه و انگیان بپزند لزوجتش برود و دنبه گرم است، و معده
را بد است، تخمه[1795] آرد، و صفرا انگیزد و پیه سردتر است که گوشت، و بمعده اندر آویزد، و سر
معده سست گرداند، و طبیعت نرم کند، و اما جالینوس گفت که گوشت فربه و پیه هر دو گرم
و نرم است، لیکن اندر پیه گرمی و نرمی کمتر است، و فربه ترّتر است و پیه خشکتر و میلش
بخشکی بیش، و دلیل بر این آنست که چون هر دو بگدازی[1796] پیه زودتر بفسرد که چربوی
گوشت، و هر دو بلغم انگیزند و معده سست کنند، و گوشت فربه زود بصفرا گردد و غذای هر
دو اندک است، و آن خون که از هر دو خیزد نه نیک است، و آن را نیز اختلاف است برحسب
آن جانور که از او بود و برحسب آن چیز که از او کنند و برحسب تازگی و کهنی بر آن جمله
که پیه گاو خشکتر است و گرمتر، و پیه خوک را گرمی کمتر است و رطوبت بیشتر، و پیه نمک
برکرده گرمتر و خشکتر است، و هرچه تازهتر رطوبت اندر او بیشتر، و مر پیه را چون با
گوشت خورند غذاش بهتر بود مردم را بهتر سازد که تنها خورد، و باید که ضرر گوشت فربه
و وخامتش بزنجبیل مربّا، و راسن[1797] اندر سرکه نهاده، و کبر بسرکه، و لیموی نمک برکرده
بازدارند، و بشیر آب[1798] صرف و گوشت فربه آروغ دخانی آرد، و پیه خاییده چون بر ناخنی
نهی که منعقف[1799] شده بود، مدام بر او همی نهی راست و نیکو بازکندش، اما گوشت سرخ
نزار خونی خشک انگیزد، و غذای او بیش است که آن فربه، و فربه خون رطوبتی انگیزد، او
را غذا کمتر از گوشت مجزّع[1800] است و مجزع خون معتدل انگیزد، و گردن سبک است خلطی
نیک انگیزد اما گوشت نمکسو[1801] گرمی و خشکی بیش دارد، و گوشت او مردم را بهتر که
خوردی[1802]
اوی، و هرچه کهن شده بود[1803] از وی فساد خیزد و خون
غلیظ، و اما مغز پشت که آن را نخاع[1804] خوانند غلیظتر است غذای او که غذای مغز سر
و چون بگواریده بود[1805] غذای بسیار انگیزد، و یوحنّا گوید که او منش گردا نیارد چنانکه
دگر مغزها و امّا مغز استخوان لذّت بیش دارد و چربش[1806] و ترّی، و چون بگوارید غذا بسیار دهد،
و لیکن معده را زیان دارد و شهوت ببرد باید که با نمک و صعتر خورند، و محمّد بن زکریا
گوید که او باعتدال نزدیک است، و بگرمی میل دارد، و شهوت طعام ببرد، و اما غضروف[1807]
که از جانوری رسیده بود پنداری که خود بگوار نشود و چون از جانوری برنا بود و بیک جای
بخایند نیکنیک اندکی بگوارد، و غذای اندک بدهد، و اما پوست خونی سرد انگیزد و سدد،
و اندر او لزوجت است، و بهترین پوستها پوست شیرخواره بود، و امّا گوشت مرغان همچنین
مخالف است، و غذاشان لطیف است، و فاضلتر گوشتی از گوشت مرغان، و بهتر و زودگوارتر
از گوشت ماکیان است و آن کبوتربچّه و درّاج و طیهوج[1808] و کبک، و جالینوس گفت که
گوشت ماکیان چون بسپیدبا[1809] کنند مزاج را معتدل گرداند، و تیزی بنشاند، خاصّه آن
ماکیان که هنوز خایه نکرده باشد[1810]، و خونی که از او خیزد خونی نیک بود، و اندر
منی بیفزاید، و گوشت آن ماکیان که خایه کرده بود[1811] باد انگیزد و لیکن دگر فضیلتهاش
راست آید، و اندر جمله گوشت، ماکیان کیموسی نیک انگیزد، و گوشت بچهاش جوژه[1812] زودگوارتر
است، و خونی که از او خیزد میان لطیف و غلیظ است و کسی را که مزاجش تبه شده بود[1813]
از او بسپید با همیخورد مزاجش باز جای آرد، و معتدل گرداند، و آتش معده بنشاند، و
جوژهی نرّ که ببانگ خواهد آمد از همه مرغان گوشت او به است، و نیز خونی خیزد از او
محمود، و زود گوارد، و کسی را که رنج و تعب نبود آن شاید، و با همه طبعی بسازد، و همهکس
را موافق باشد و جوژهی نرّ گرم است و لطیف بتیزی شکم نرم کند، و گوشت ماکیان و فروج[1814]
اندر منی بیفزاید، و مغز و دل قوی گرداند اما درّاج سبکتر است از گوشتهای مرغان، لیکن
شکم ببندد و گرم و خشک است اندر منی زیادت کند، و دل تیز گرداند و در مغز بیفزاید،
ما سرّ جو گوید که گوشت فروج گرم است و سبک، با صفرا میل دارد و لیکن زیان نکند، طبیعت
نرم گرداند، و حرارت معده بنشاند، و اما طیهوج و کبک شکم ببندد، و غذایی میانه دارد،
و کبک غلیظتر و خشکتر از طیهوج، امّا گوشت گنجشک و اسپرو[1815] سخت است و دیر گوارد،
و خونی که از او خیزد گرم و خشک بود، و گوشت گنجشک گرم است و خشک، و باه انگیزد، و
همچنین گوشت بچّهی کبوتر حرارتی قوی دارد، و خونی تیز خیزد از او چنانکه زود اندر
تب افکند از تفتگی[1816]، و اسپرو قوّت خشکی بیش دارد و گنجشک قوّت گرمی، و کسی که
مزاجش سرد بود به گنجشک منفعت یابد، و از گوشت گنجشک مسمّن پرهیز باید کرد که خونی
بد انگیزد، و گوشت نزار وی شکم ببندد، و مغز گنجشک خاصیّتی عظیم دارد در باه افزودن،
و هرچه جوانتر بهتر، و اما گوشت بچّهی کبوتر فضول بسیار دارد، و سخت گرم و ترّ بود
بیماریهای دموی آرد، و آنکه مخلف[1817] شده باشد از او بهتر، و فضول اندر او کمتر، و کسی که خواهد که مزاج او گرم شود بدان
درمان باید کردنش، و گوشت شفافین[1818] گرم است و خشک و قوی، و از او جز مخلف و بچّه
نباید خوردن، امّا بط و سیقا[1819] گرم و نرم است، و غذایی که از ایشان خیزد بد است،
و فضول اندر ایشان بیش است، زود اندر تب افکند، و گوشت مخلف وی بهتر از آن خرد و بزرگش،
و اما گوشت حباری[1820] که جرز[1821] خوانندش گرم است، و رطوبت بسیار دارد، و هرچه
خرد و مخلف بود از او بهتر که مسمّن، و امّا گوشت قنبره[1822] غذایی محمود دارد، و
قولنج را سود کند چون سپید با کنند بزیت و شبت، و دارصینی، و گوشت خروس کهن چون بسپیدبا
کنند بزیت و نخود و بسبایج[1823] درشت کوفته قولنج را منفعت عظیم دهد، و گوشت فاخته
و ورشان[1824] غذایی بد دهد، و سودا انگیزد، و گوشت کلنگ سخت است و عسر[1825] و دیرگوار،
و همچنین گوشت طاوس، و اینچنین گوشت را دو سه روز باید هشتن و بیاویختن و سنگی گران
از پای اوی اندر بستن تا گوشت وی سست شود، و هرچه گوشت وی سخت بود چنین باید کرد از
مرغ و چهارپای تا آن سختی اوی سست شود، و امّا اندامهای مرغ زودگوارتر و کمغذاتر بال
است، و بتر بالی از
بالهای مرغان آن مسمّن باشد از خردگان[1826]، و همچنان گردن،
و آن را که سال بسیار بود هیچ خیری اندر بال و گردن ایشان نیست که سخت دیر بگوار شود
امّا قوانص[1827] همه غلیظ است، و دیرگوار و سخت، و لیکن چون بگوار شده بود[1828] غذا
بسیار دهد، و از پس اوی آن کرک[1829] مسمن و اما مغزهای مرغان به از مغزهای چهارپایان
و همچنان اندام مرغان بتفاوت، و گوشت مرغ آبی و بیشگی[1830] فضول بسیار دارد، و هرچه
را از گوشت بوی ناخوش آید بتر است و چهار پای و مرغ را همچنین بر حدش آن سال[1831]
و غذا خلاف است، و گوشت چهار پای و مرغ هرچه خانگی باشد ترّتر بود، و آنکه در بیابان
و کوه چرد خشکتر باشد، و فحلان[1832] ایشان گرمتر باشند که خردگان و خصیان[1833]،
و همه بجمله گرم است و نرم و فاضلتر برنا بود، که اندر خرد لزوجت و رطوبت بسیار تر
باشد، و اندر پیر خشکی بیشتر بود، و گوشت پرستو[1834] چشم را تیز بکند، و هرچه اندر
شکم مرغان بود همه گرم است و امّا بط و سیقا سخت گرم و نرم است، و غذاش بد است فضول
بسیار دارد، و زود اندر تبها افکند، و از ایشان نیز مخلف به بود، و پیه او لطیف است،
دردی که اندر عمق تن بود بکشد، و اندر خشکی و گرمی و نرمی و ترّی معتدل است و امّا
خایهی بهترین آن ماکیان است تازه، و از پس او خایهی درّاج[1835]، و آنگه خایه کبک
تازه که کهن بد بود، امّا خایهی بط و اشتر مرغ و آنچه بایشان ماند
غلیظ، و دیرگوارند و بهترین جنس از خایه آنست که اندر آب بپزند و تمام بنپزند چنانکه
ببندد بل نیم برشت بگذارند که از آن بهتر نبود و آنکه بسته شده بود[1836] سخت، خلطی
غلیظ انگیزد، و اندر جگر سدد آرد، و اندر کلی و مثانه سنگ آورد، و تخمه و قولنج آرد،
و آنکه از نیمپخته کمتر بود درشتی گلو و سینه را نیک بود و تبش معده بنشاند، و گر
بجای آن آب که او را اندر وی[1837] بپزند سرکه باشد علّت دوسنطاریا[1838] را منفعت
دهد و ریش رودگانی را، و طبیعت ببندد، و سپیدهی خایه تنگ اندر داروی چشم بکار برند،
درد بنشاند و تبش چشم نیز بنشاند و همه ریشهای بد را منفعت کند، و اندر آن داروها نیز
بیامیزند که خون بازگیرد آن خون که از غشای دماغ همیآید یا از شریان، و اندر آن داروها
که تجفیف جراحتها کند بیتبش چنانکه توتیای مغسول، و گر پارهیی[1839] پشم بسپیدهی
خایه ترّ کنند، و بر جایی نهند که آتش بسوخت نگذارد که آماس گیرد و نهلد که تبش کند،
و گر کسی براه همیرود روی بدو بمالد خورشید نسوزاندش، و گر پیشانی بدو بمالند نزله
از چشم منع کند، و او سرد است و غلیظ، دیر گوارد، و چون از او بسیار خورند سنگ اندر
کلی افکند، و بهق و برص آرد، و نیز درشتی گلو را و سعال را نیک باشد، و خون را که از
بر بر افتد و شوصه[1840] را و ریشی را که اندر کلی و مثانه بود، و خفهیی[1841] را
که از گرمی و خشکی باشد، و گر زردهی خایه با روغن گل اندر چشم کنند درد و تبش وی بنشاند،
و آماس مقعده را نیک بود همچنین، و چون فتیلهیی اندر او نهند نقرس را نیز نیک بود،
و آماس پستان را که چیزی بر اوی افتاده بود، و گر همچنین خایه را بسرکه بپزند شکم ببندد، و خایه تمامبسته از معده
زود برود، و آنچه بر تابه با روغن بپزند از آن بتر غذا نیست، و منفعت بازدارد و مضرّت
آرد، و مزاج خایه باعتدال نزدیک است، و سپیدهاش میل بسردی دارد، و ضررش از سردی داران
پلپل و زیره بازدارد، و دارصینی و زنجبیل مربّا، و کرفس و سذاب و شراب صرف و پشک[1842]
بز گرم است و خشک اندر درجهی دوم و آماس سپرز ببرد چون بسایند و بسرکه بسرشند و بر
او طلا کنند، و گاز هوام را نیک بود، و بر شکم خداوند استسقا چون طلا کنند منفعت یابد،
و چون بانگبین بسرشند آماس سپرز ببرد، و چون بسرکه بسرشند و بر داء الثعلب[1843] طلا
کنند سود کند، و گر با کافور بیامیزند، ریش مذاکیر[1844] را منفعت دهد، و پشک گوسفند
بقوت هم بدو ماند، و لیکن آن بز بهتر است، و پشک ضب[1845] سپیدهی چشم را نیک باشد
و سپوسه و نمش و کلف را، و جلایی کند نیک، و گرم و خشک است اندر درجهی دوم.