[1] - داذی،
دادی (اِ) طیفی . انثیلی . دانه ای است مانند
صونک و ازو درازتر. (نزهةالقلوب ) نام دانه و حبی است بسیار تلخ به اندام جو، لیکن
از جو باریکتر و درازتر و آن را جو جادو نیز گویند. بواسیر را بغایت نافع است . (برهان
). بیرونی در صیدنه آرد: دادی ، او را بهندی بانکی گویند. «ای » گوید آن نوعی است از
انواع حبوب چون در شراب کنند قوت شراب زیاد شود. «بی » گوید دانه ای است که بجو شبیه
بود و از جو درازتر بود و باریکتر و رنگ او تیره بود و طعم او تلخ . و عمانی گوید منبت
او در بلاد شحر است که عنبر را باو نسبت کنند و خشکی گوید سبب انتفاع باو آن بود که
طایفه ٔ تجار در اوایل ایام دولت عباسیان در بلاد سند بر سرچشمه ای نزول کردند که درخت
دادی در آن وادی بود بجهت استراحت از برگ او سایه بان ساخته برگ آن درخت در آن چشمه
افتاد چون آب را شرب کردند قوه ٔ سکر و اهتزاز در ایشان پدیدآمد و کیفیت شراب در او
ملاحظه نمودند. برگ او را جمع کردند و در نبید و شراب میکردند و میخوردند تا آنکه حکما
بقوت ذهن خواص او را معلوم کردند «ص اونی » [ گوید ] گرمست در اول خشک است در دوم قابض
است ، جروح مقعد را نافع بود چون علیل را در آن بنشانند و بواسیر را نافع بود چون دو
درم بکوبند و در روغن زیت اندازند و در آنجا طلا کنند. (ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان
).
صاحب اختیارات بدیعی آرد: حبی است مانند
جو باریکتر و درازتر و بطعم تلخ بود و طبیعت وی گرم است در دوم و گویند سرد است و یوحنا
گوید گرم است در اول و خشک در دوم و بهترین وی سرخ بود کوهی خوشبوی تازه و وی قابض
بود و نبیذ خرمایی را از ترش نگاه دارد و ملین صلابات بود و شکم ببندد و درد معده را
نافع بود بغایت و استرخاء آن چون در طبیخ وی نشینند اگر دو درم از وی بکوبند و بزیت
چرب کنند و سفوف سازند، بواسیر را بغایت نافع بود و دفع زهرها بکند. اگر در طبیخ وی
نشینند مقعد و رحم که بیرون آید باز بجای خود رود وصحت یابد و اگر بعسل بسرشند و لعق
کنند کرمهای بزرگ و کوچک بکشد و بسیار خوردن وی کشنده بود و مداوا بقی و اسهال و شیر
تازه و چیزهای چرب کنند. صاحب تقویم گوید: سده آورد و بواسیر و دارو و مصلح وی خمیر
بنفشه بود با هلیله ٔ بقند پرورده و بدل وی در تحلیل صلابات چهار دانگ وزن آن بادام
و نیم وزن آن ابهل بود، الا مگر در آبستنی نشاید ابهل مستعمل کنند که ابهل بچه در شکم
بکشد. (اختیارات بدیعی ). ابن البیطار در مفردات آرد: (دادی ) ابن سینا هوحب مثل الشعیر
اطول و ادق ادکن اللون مرالطعم . و قال ماسرجویه انه بارد و الصحیح انه الی الحرارة
یابس فی الثانیة قابض یعقل و بمافیه من القبض یجفف و یخفض نبیذالتمر من الحموضة و فیه
تلیین جید للصلابات و هو نافع جدا لاوجاع المقعدة ولاسترخائها جلوسا فی طبیخه فاذلت
ِ منه وزن درهمین بزیت و استف نفع البواسیر و هو نافع من السموم . المجوس :اجوده ما
کان احمر حدیثاً طیب الرائحة و مزاجه بارد یابس الا ان فیه مرارة توجب بعض الحرارة
و فیه قبض و اذا شرب منه وزن درهمین مع السکر نفع من البواسیر و کذا اذا طبخ و جلس
فی مائه جففها و ان کانت المقعدة والرحم بارزة فانه یقبضها و یردها. و اذا عجن بالعسل
و لعق قتل الدود و الحیات التی فی الجوف غیره و یقطعالبزاق و یحس من شربه بحرارة و
احمرار فی الوجنتین وسدر من غدیوم شربه . الکندی : فی کتاب السمائم یعرض لشاربه الدوار
و الهذیان و تقطیع الامعاء و بدله فی تحلیل الصلابات ثلثا وزنه لوز و نصف وزنه ابهل
الا فی الحبالی لایستعمل الابهل . (مفردات ابن البیطار). حکیم مؤمن در تحفه دازی بزاء
معجمه ضبط کرده است و اصح مینماید. رجوع به دازی شود.
////////////
طیفی . [ فا ] (معرب ، اِ) دادی . انثیلی
. صاحب اختیارات بدیعی و ابن البیطار این لفظرا با قاف و یاء ضبط کرده اند، و ظاهراً
اگر هم کتابت آن با یاء درست باشد یاء آن در تلفظ به الف تبدیل میشود زیرا در فرانسه
نیز این نام را طیفا تلفظ کنند. گفته اند حب بَلسان است و گفته اند نباتیست برگ آن
شبیه ببرگ سعد و ساق آن املس و گل آن سفید پیچیده مانند موی و منبت آن نیزارهاو آبهای
ایستاده است . (فهرست مخزن الادویه ). طیقی .
////////
دازی . (اِ) به لغت فارسی قسمی از هیوفاریقون
است . دانه ای است مانند جو، درازتر و باریکتر از آن طعمش تلخ و رنگ آن تیره است .
از جبال فارس خیزد و گرم و خشک است و قوتش تا چهارسال باقی ماند. مسکن و ملین صلابات
است . جهت درد مقعد و استرخاء آن و بواسیر و اسهال و رفع سموم تفتیح سدد و تحلیل ریاح
و درد رحم و لعوق آن با عسل جهت دفع کرم معده و سیلان آب دهان مفید است . نشستن در
طبیخ آن جهت خروج مقعد، و با روغن زیتون جهت بواسیر نافع و مورث سدد و دوار و اکثار
آن کشنده و مصلحش انیسون و قدر شربتش تا دو درهم و بدلش نصف آن بادام و دو ثلث آن ابهل
است . (از تحفه حکیم مؤمن چ سنگی بخط نسخ ص 104).
///////////
دادی. حبی است مانند جو باریکتر و درازتر و به
طعم تلخ بود و طبیعت وی گرم و خشک است در دوم و گویند سرد است و یوحنا گوید گرم است
در اول و خشک است در دویم بهترین وی سرخرنگ بود و خوشبوی و تازه و وی قابض بود نبید
خرمایی را از ترشی نگاه دارد و ملین صلابات بود و شکم ببندد و درد معده را نافع بود
و استرخای آن چون در طبیخ وی نشینند و اگر دو درم از وی بکوبند و بزیت چرب کنند و سغوف
سازند بواسیر را بغایت نافع بود و دفع زهرها بکند و اگر در طبیخ وی نشینند مقعد و رحم
که بیرون آمده باشد باز بجای خود رود و اگر بعسل بسرشند و لعق کنند کرمهای بزرگ و کوچک
بکشد و بسیار خوردن وی کشنده بود و مداوای به قی و اسهال و شیر تازه و چیزهای چرب بود
و صاحب تقویم گوید سده آورد و بواسیر و دوار و مصلح وی خمیر بنفشه بود یا هلیله بقند
و بدل وی در تحلیل صلابات چهار دانگ وزن آن بادام و نیم وزن آن ابهل بود مگر در آبستنی
که نشاید ابهل مستعمل کنند
اختیارات بدیعی، ص: 160
______________________________
صاحب مخزن الادویه تحت عنوان دادی مینویسد:
بلغت فارسی جوجادو نامند و آن قسمی از هیوفاریقون است و مراد از مطلق آن دادی فارسی
است.
///////////
جوجادو. [ ج َ / جُو ] (اِ مرکب ) حبه ایست
شبیه به جو لیکن باریکتر و درازتر میباشد و طعم آن تلخ است و طبیعت آن گرم و خشک است
در اول و سیم . (برهان ) (آنندراج ).