[1] زبدالبحر. [ زَ ب َ دُل ْ ب َ ] (ع اِ مرکب ) کف دریا. (منتهی الارب
) (ناظم الاطباء) (آنندراج ) (مهذب الاسماء). جسمی است مستطیل ، بیضی ، سست دارای سوراخهایی
ریز که بر سطح آب دریاها یافت میشود و در معالجه ٔ بیماریها به کار میرود. زبدالبحر
را لسان البحر نیز میگویند، زیرا شبیه به زبان است . (قاموس بنقل بستانی دردائرة المعارف
). در ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی آمده : کفک دریا را به رومی اقرابونیا گویند و اقرون
نیز گویندو به سریانی کفرادیما و به هندویی سمندربین گویند واو پوست نوعی است از حیوان
دریائی و معدن او بحر عدن و نهایت به اندازه ٔ دستی باشد و در تن او یک استخوان بیش
نبود و آن استخوان در پشت او باشد و زبدالبحرآن استخوان باشد. و طریق تحصیل او چنان
است که چون او را بگیرند آن استخوان از او جدا کنند، تا چون او بمیرد و آب دریا بر
سواحل اندازد آن استخوان از وی جدا شود و باقی جرم او چنان نماید که گویا زبدهاست برهمدیگر
پیچیده و مداد اهل جزایر و سواحل دریای عدن زهره ٔ این حیوان بود و هر چه بدو نویسند
در غایة براقت و سیاهی بود. دیسقوریدس و جالینوس گویند که پنج نوع است یکی آن است که
جرم او درشت باشد و از وی کرب بمشام برسد بر مثال آنکه پوست حیوانی کنده شده باشد و
شکل او به اسفنج مشابه بود. و نوع دوم بمقدار از این درازتر بود و جرم او سبک بود و
در میان او چیزی تنگ باشد به لون ارغوانی و جرم او نرم باشد. دیسقوریدس گوید: نوع سوم
آن است که از جمله ٔ انواع لطیف تر است و این نوع بکرم ماند بصورت ، و لون او فرفیری
بود ونوع چهارم آن است که جرم او سبک بود و بصدف مشابه بود که جرم او را پاکیزه نکرده
باشند و جالینوس گوید.نوع پنجم از او آن است که پشت او هموار باشد و جوف او درشت بود
و در طعم او تیزی و سوزش بهم آمیخته بودو این نوع از جمله انواع او تیزتر باشد و دیسقوریدس
آنرا بقیسور تشبیه کرده است و او را بوی نباشد یونس او را خزف السیفا گوید و یوحنا
در علاج داءالثعلب گفته انواع او پنج است و نیکوترین انواع وی آن است که او را ملسیون
گویند و او چنان است که جرم او به پشم مشابه بود «ص اونی » ارجانی گوید: جمله انواع
آن گرم و خشک اند، جراحات را بزداید و جرب و بهق را سود داردو چون او را بسوزند و با
شراب بیامیزند منافع او بیش بود. (ترجمه ٔ صیدنه ) .
بپارسی کف دریا خوانند و آن پنج نوع است
یکنوع بشکل اسفنجه ٔ فربه بود و سبک تر و بوی وی مانند بوی ماهی بود و در ساحل دریا
بسیار باشد. نوع دویم بشکل ناخنه ٔ چشم بود و یا اسفنجه و بسیار تجویف بود و بوی وی
مانند بوی طحلب بحری بود. سیم بشکل کرم بود وی را ملسیون خوانند و به شیرازی کرم ایوب
خوانند. نوع چهارم بصوف چرکین ماند بسیار تجویف ،سبک ، مؤلف گوید آن اسفنج است و گفته
شد. نوع پنجم مانند قطر مانند کلاه دیو بود وی را هیچ بوی نبود و باطن وی خشن بود مانند
قیسور و ظاهراً ملس . بهترین آن دردی بود که بزردی مایل بود و طبیعت آن گرم و خشک بود
در سیم و گویند تر بود، داء الثعلب را نافع بود، چون بسوزانند با شراب سرخ رنگ که قوام
آن رقیق بود بر داءالثعلب طلا کنند موی برویاند و خنازیر و جرب و قوبا و بهق و هر علتی
که در جلد پیدا شود جهة آن نافعبود. چون با موم و روغن گل استعمال کنند بشره را صافی
گرداند و کلف سیاه و اثر که در روی و همه اعضاء پیدا شود زایل گرداند. و نوع سیم که
گفته شد عسرالبول و سنگ گرده و رمل که در مثانه بود و درد گرده و استسقاء و درد سر
را نافع بود و حیض براند و باقی انواع آن منفعتهای دیگر که گفته شود در ایشان باشد
و جلاء دندان بدهد و موی بر داءالثعلب برویاند و چون با نمک یا شراب طلا کنند انواع
زبدالبحر موی بسترند و برویاند و یکنوع هست که سپید بود و طبیعت وی گرم و تیز بود و
خشک بود در دویم و جلاء چشم بدهد و با ادویه که مناسب بود سپیدی که در چشم بود زایل
گرداند البته قلعآن بکند و مقدار مستعمل از زبد البحر از دانگی تا دو دانگ بود. مضر
بود به سر، مصلح وی کتیرا بود و گویند مضر بود بحواس و سر و مصلح وی روغن کدو بود و
بدل وی بوزن وی حجرالقیسور بود و اگر خواهند که وی را بسوزانند در دیک گلی ناپخته نهند
و در سر وی ظرفی نهند و شکاف وی بگیرند و در تون میان آتش نهند پس چون پخته گردد بیرون
آورند و بردارند از دیک و بوقت حاجت استعمال کنند و اگر خواهند که غسل آن کنند مانند
اقلیمو مغسول کنند. (اختیارات بدیعی ). بستانی آرد:
اکنون عامه آن را به نام لسان البحر میشناسند
و آنرا برای درمان کردن زخمها مرهمی سودمند میدانند. و عجیب است که عرب هیچگاه در پی
شناختن طرز تکون این جسم زبان شکل در ساحل دریاها برنیامده و آنرا نشناخته اند. اما
اکنون مسلم است که جسمی غضروفی و عضو اساسی پیکر یک حیوان دریایی است به نام سبیدج
. حیوان مذکور پس از آنکه در دریا میمیرد و گوشت بدن او متلاشی میگرددو غضروف بدون
گوشت آن بر سطح آب قرار میگیرد و پس از چندی با امواج به ساحل پرتاب شده و در اثر حرارت
خورشید خشک میگردد و بصورت (زبدالبحر) درمی آید. (از دائرة المعارف بستانی ). و رجوع
به تذکره ٔ ضریر انطاکی ، مفردات ابن بیطار، لکلرک ، مخزن الادویه و بحر الجواهر و
برهان قاطع: سیبا و نیز رجوع به آذارافیون سیبیا در این لغت نامه شود.
///////////////
زبد البحر. به پارسی کف دریا و هندوی سمندر بهین گویند.
گرم و خشک است در دویم، و گویند در سیوم. چون بسوزند و به حریر گذرانیده، به آب صاف
ضماد کنند، داء الثعلب را نفع دهد و موی برویاند و خنازیر و جرب و قوبا و بهق و هر
علّت که در سطح ظاهر جلد باشد، دفع کند. چون به موم و روغن گل طلا سازند، بشره را صاف
کند و برص و کلف را ببرد؛ و کف دریا را چنین سوزند که در دیگ گل ناپخته نهند و سرش
را به گل محکم کنند و زیر آتش کنند تا پخته گردد، پس بیرون آرند؛ و مقدار مستعمل آن
دانگی تا دو دانگ است. مضرّ است به سر و حواس، و مصلحش کتیرا و گویند روغن کدو بود،
و بدلش حجر الفطور[129] و مغسول آن مانند اقلیمیای مغسول است.
ریاض الدویه
//////////
زبد البحر. بپارسی کف دریا خوانند و آن پنج نوع است
یک نوع بشکل اسفنجه فربه بود و ستبر و بوی وی مانند ماهی و در ساحل دریا بسیار بود
و نوع دوم بشکل ناخنه چشم بود یا اسفنجه و بسیار تجویف بود و بوی وی مانند بوی طلحب
بحری بود و نوع سوم بشکل کرم بود وی را میسنون و بشیرازی کرم ایوب خوانند نوع چهارم
بصوف چرکن ماند بسیار تجویف و سبک مولف گوید آن اسفنج است و گفته شد نوع و پنجم بشکل
مانند فطر بود وی را بوی نبود و باطن وی خشن بود مانند قیشور و ظاهر المس و بهترین
آن وردی بود که که بزردی زند و طبیعت آن گرم و خشک بود در سیم و گویند تر بود داء الثعلب
را نافع بود چون بسوزانند و با شراب سرخرنگ که قوام آن رقیق بود بر داء الثعلب طلا
کنند موی برویاند و خنازیر و جرب و قوبا و بهق و هر علتی که در پوست پیدا شود سودمند
بود و چون با موم و روغن گل استعمال کنند بشره را صافی کند و کلف سیاه و اثری که در
روی همه اعضا پیدا شود زایل کند و نوع سوم که گفته شد عسر البول و سنگ گرده و مثانه
و رمد که در مثانه بود و درد گرده و استسقا و درد سپرز را نافع بود و حیض براند و باقی
انواع آن منفعتهای دیگر که گفته شد در ایشان باشد و جلای دندان بدهد و موی بر داء الثعلب
برویاند چون با نمک یا شراب طلا کنند و انواع زبد البحر موی بسترد و برویاند و یک نوع
هست که سفید بود و طبیعت وی گرم بود و تیز و خشک در دوم جلای چشم بدهد و با ادویه که
مناسب بود سفیدی که در چشم بود زایل کند البته و مقدار مستعمل از زبد البحر دانکی یا
دو دانک بود مضر بود به سپرز و مصلح آن کثیرا بود و گویند مضر بود به سرو مصلح وی روغن
کدو و بدل آن بوزن آن حجر القیشور بود و اگر خواهند که وی را بسوزند در دیگ گلی ناپخته
نهند و سر وی برنهند و شکاف آن بگیرند و در میان آتش نهند پس چون پخته گردد بیرون آورند
و بوقت حاجت استعمال کنند و اگر خواهند که غسل آن کنند مانند اقلیمیا مغسول
کنند
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: زبد البحر
را بفارسی کف دریا و بهندی سمندر پهین نامند و گفتهاند آن جسمی است مرکب از اجزای
لطیفه ارضیه و اجزای هوائیه مجتمعه با رطوبت دریا...
اختیارات بدیعی
//////////
کف دریا بخش مستحکم
از ساختار درونی بدن جانداران عضو راسته سپیداجان از راسته سرپایان است. کف دریا معمولاً
از سپیداج معمولی بهدست میآید*.
* سِپیداج (که ده پا و به اشتباه ماهی مرکب نیز نامیده شده) جانوری نرمتن
و دریازی است از راستهٔ سپیداجان (Sepiida)
و ردهٔ سرپایان.
بررسیهای تازه نشان میدهد که سپیداجها
از جملهٔ باهوشترین گونههای بیمهرگان هستند.[۶] سپیداجها شبرو هستند و شبها به
شکار خرچنگها و میگوها میپردازند. سپیداجها معمولاً ۸ بازو دارند که دو شاخک گیرهای
دراز در میان آنها قرار گرفتهاست. این شاخکها تنها به هنگام گرفتن شکار قابل دیدن
است.
جنین سپیداج حتی پیش از به دنیا آمدن قادر
به مشاهده دنیای پیرامون خود است. سپیداجهایی که در دوره جنینی خود در پیرامون خود
بیشتر خرچنگ دیدهباشند در دوران بلوغ بیشتر به شکار خرچنگ میپردازند.[۷]
تغییر رنگ و الگوی بدن[ویرایش]
رنگیزههای ویژهای در بدن سپیداجها باعث
میشود بتوانند رنگ بدن خود را تغییر داده و با محیط پیرامون همرنگ بشوند. رنگ آنها
به هنگام جفتگیری به سرعت چندین بار عوض میشود و زمانی که عصبانی شوند به رنگ سفید
در میآیند. عمر سپیداج حدود یک تا دوسال است.[۸]
بررسیها نشان داده که سپیداجهای نر در
بسیاری از موارد زمانی که به یک سپیداج ماده نزدیک میشوند نیمهای از بدن خود که رو
به او است را با الگوها و رنگهای جذاب نرینه برای ماده میپوشانند و در همین حال بر
روی نیمه دیگر بدن خود رنگها و الگوهایی مادینه را به نمایش درمیآورند. با این کار،
یک نر رقیب که به این دو نزدیک شود گمراه شده و فکر میکند که دو ماده در کنار هم حضور
دارند و به این طریق مزاحم جفتگیری آن دو نمیشود.[۹]
///////////
به عربی:
لِسَانُ البَحر (شائعة في سواحل الشام وذكرها
إبن البيطار في الجامع لمفردات الأدوية والأغذية) أو زَبَدُ البَحر (المغرب عن لكلير)
[1] هو عظم أي حبارٍ من جنس سيبيا، وهي عبارة عن صدفة كلسية داخلية تمتلئ فراغاتها
بغاز وبتغيير كمية الغاز يستطيع الحبار أن يتحكم بالطفو والغوص.
///////////
به ترکی استانبولی:
Mürekkep balığı kemiği, Sepiidae familyası üyelerinin tamamında bulunan
sert, kırılgan bir iç yapı.
Kullanım
Sepia officinalis
Kaplumbağa ve Mürekkep balığı taşı
Geçmişte, mürekkep balığı kemikleri parlatma tozu eldesinde
kullanılırdı. Toz, diş macunlarına eklenir ve antiasit veya emici madde olarak
kullanılırdı. Günümüzde, mürekkep balığı kemiği; kafes kuşları, çinçillalar,
pavuryalar, sürüngenler, ve salyangozlar için kalsiyum açısından zengin bir
besin maddesi olarak kullanılmaktadır.
//////////////
Cuttlebone, also known as cuttlefish bone, is a hard, brittle internal
structure (an internal shell) found in all members of the family Sepiidae, commonly
known as cuttlefish, a family within the cephalopods.
Cuttlebone is composed primarily of aragonite. It is a chambered,
gas-filled shell used for buoyancy control; its siphuncle is highly modified
and is on the ventral side of the shell.[2] The microscopic structure of
cuttlebone consists of narrow layers connected by numerous upright pillars.
Depending on the species, cuttlebones implode at a depth of 200 to 600
metres (660 to 1,970 ft). Because of this limitation, most species of
cuttlefish live on the seafloor in shallow water, usually on the continental
shelf.[3]
The largest cuttlebone belongs to Sepia apama, the giant Australian
cuttlefish, which lives between the surface and a maximum depth of 100 metres.
Contents [show]
Human uses[edit]
In the past, cuttlebones were ground up to make polishing powder, which
was used by goldsmiths.[4] The powder was also added to toothpaste,[5] and was
used as an antacid for medicinal purposes[4] or as an absorbent. They were also
used as an artistic carving medium during in the 19th[6][7] and 20th
centuries.[8][9][10][11][12]
Today, cuttlebones are commonly used as calcium-rich dietary supplements
for caged birds, chinchillas, hermit crabs, reptiles, and snails. It is not for
human consumption. [13]
Jewelry making[edit]
Because cuttlebone is able to withstand high temperatures and is easily
carved, it serves as mold-making material for small metal casting for the
creation of jewelry and small sculptural objects.
Jewelers prepare cuttlebone for use as a mold by cutting it in half and
rubbing the two sides together until they fit flush against one another. Then
the casting can be done by carving a design into the cuttlebone, adding the
necessary sprue, melting the metal in a separate pouring crucible, and pouring
the molten metal into the mold through the sprue. Finally, the sprue is sawed
off and the finished piece is polished.[14]
Internal structure[edit]
3D visualisation
of a Sepia cuttlebone by industrial micro-computed tomography
3D view of part
of a cuttlebone at low resolution.
Overview of a part at high resolution, about 5 µm/voxel.
Higher magnification.
Detailed view at very high magnification. Wall thickness of the vertical
structures is about 10 µm.
Flight through the corresponding tomographic image stacks
File:Flight through image stack of µCT-data of a cuttlebone, lateral
view.ogg
Flight through the corresonding µCT image stack, section direction about
30°, lateral view.
File:Flight through image stack of µCT-data of a cuttlebone, top view.ogg
Flight through the corresonding µCT image stack, section direction about
30°, top view.
File:Aligned flight through image stack of µCT-data of a cuttlebone,
lateral view.ogg
Flight through the aligned image stack, lateral view.
File:Aligned flight through image stack of µCT-data of a cuttlebone, top
view.ogg
Flight through the aligned image stack, top view.
File:Aligned flight through image stack of µCT-data of a cuttlebone, top
view, magnified.ogg
Flight through the aligned image stack, top view, magnified section.
See also[edit]
Wikimedia
Commons has media related to Cuttlebone.
Gladius (cephalopod)
Belemnoidea
Argonaut (animal)
Nautilus
Mollusc shell
References[edit]
Jump up ^ Fuchs, D., T. Engeser & H. Keupp (2007). Gladius shape
variation in coleoid cephalopod Trachyteuthis from the Upper Jurassic
Nusplingen and Solnhofen Plattenkalks. PDF Acta Palaeontologica Polonica 52(3):
575–589.
Jump up ^ Rexfort, A.; Mutterlose, J. (2006). "Stable isotope
records from Sepia officinalis—a key to understanding the ecology of
belemnites?". Earth and Planetary Science Letters 247 (3–4): 212–212.
Bibcode:2006E&PSL.247..212R. doi:10.1016/j.epsl.2006.04.025.
Jump up ^ Norman, M.D. 2000. Cephalopods: A World Guide. ConchBooks.
^ Jump up to: a b
"Uses for cuttlebone. The time when it was used as a medicine (1912) - on
Newspapers.com". Newspapers.com. Retrieved 2016-01-21.
Jump up ^ "Do You Know THIS?". The World's News. 1950-07-08.
p. 26. Retrieved 2016-01-21.
Jump up ^ "WESLEYAN ANNIVERSARY.". Portland Guardian and
Normanby General Advertiser. 1872-10-17. p. 2. Retrieved 2016-01-21.
Jump up ^ "CARNIVAL AT NORWOOD.". Evening Journal. 1898-10-24.
p. 3. Retrieved 2016-01-21.
Jump up ^ "Eleanor Barbour's Pages FOR COUNTRY WOMEN".
Chronicle. 1942-07-16. p. 26. Retrieved 2016-01-21.
Jump up ^ "Note Book Cuttlefish". The Register News-Pictorial.
1930-05-17. pp. 3 S. Retrieved 2016-01-21.
Jump up ^ "INTERESTING HOBBIES Models from Cuttle-fish". The
Age. 1950-06-30. pp. 5 S. Retrieved 2016-01-21.
Jump up ^ "BACK TO SEMAPHORE CELEBRATIONS.". Port Adelaide
News. 1929-12-13. p. 3. Retrieved 2016-01-21.
Jump up ^ "OUT Among The PEOPLE". The Advertiser. 1943-05-12.
p. 6. Retrieved 2016-01-21.
Jump up ^ Norman, M.D. & A. Reid 2000. A Guide to Squid, Cuttlefish
and Octopuses of Australasia. CSIRO Publishing.
Jump up ^ Casting Silver with Cuttlefish
Neige, P. 2003. Combining disparity with diversity to study the
biogeographic pattern of Sepiidae. PDF Berliner Paläobiologische Abhandlungen
3: 189–197.
Cuttlebone of Sepia officinalis (left to right: ventral, dorsal, and
lateral views)