۱۳۹۴ بهمن ۳۰, جمعه

ذنب الخیل، دم اسب، علف هفت بند، «ذنب الفرس» .Equisetum arvense L، به یونانی «قباواریس»، به رومی هوقسطیداس

[1] - ذنب الخیل . [ ذَ ن َبُل ْ خ َ ] (ع اِ مرکب ) اَمسوخ . کنیاث . در ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان آمده است : ابوحنیفه گوید: او را لحیةالتیس گویند و در زمین عرب بسیار باشد و عصاره ٔ او درمعدن او منجمد نشود تا او را در زمین دیگر نقل نکنند و در کتاب حشایش آورده که ذنب الخیل کرفس کوهی را گویند و جبرئیل گوید: به سریانی او را لحیةالتیس گویند و اوریباسیوس گویند: او را لحیةالعنز هم نامند و در منقول خود، مخلص گوید، او را به سریانی طویورا و به یونانی فیاوادیس گویند و چنین گویند که منبت او خندقها باشد و شاخهای او را میان تهی بود. رنگ او به سرخی مایل باشد و جرم او صلب بود و نبات او را گره ها باشد و پیوندها و قدری درشتی باشد در او و بر هر پیوندی برگی بود و آن برگها به برگ نبات اذخر شبیه بود ولون او سیاه بود. و ارّجانی گوید: ذنب الخیل سرد است در اوّل و خشک است در دوّم و در اطلاق شکم نیک بود ودرد دهن را منفعت کند و دمش خون را تسکین دهد و آماس گرم را سود دارد و ریش امعا را نیکو بود و فتق را مفید است و قروح را پاک کند و گوشت برویاند. دیسقوریدوس گوید: ذنب الفرس نباتی است که عصاره ٔ او خون بینی را قطع کند - انتهی . و ابن البیطار در مفردات آورده است : دیسقوریدوس فی الرابعة اقودش هو نبات ینبت فی مواضع فیها ماء و فی الخنادق و له قضبان مجوفة لونها الی الحمرة فیها خشونة و هی صلبة معقدة و العقد داخل بعضها فی بعض و عند العقدة ورق شبیه بورق الاذخر دقاق متکاثفة و هذا النبات یستنبت بما قرب من الشجر و یعلو علی الشجر ثم یتدلی منه اطراف کثیرة شبیهة باذناب الخیل و له اصل خشبی صلب . جالینوس فی السادسة: هذانبات قوته قابضة مرّ و لذلک صار یجفف غایةالتجفیف من غیر لذع فهو بهذا السبب یدمل الجراحات العظیمة اذاوضع علیها کالضماد و لو کان العصب فی تلک الجراحات قد انقطع فینفع من الفتق الذی تنحدر فیه الامعاء و من نفث الدم و من النزف العارض للنساء و خاصة ما کان من النزف احمر و من قروح الامعاء و سائر أنواع استطلاق البطن اذا شرب بالماء و قد تحدّث عنه قوم انه ادمل فی وقت من الاوقات به جراحة وقعت بالمثانه و الامعاء الدقاق و عصارته تنفع من الرعاف و من العلل التی تستطلق فیها البطن اذا شرب بشراب مع شی ٔ من الادویةالقابضة فان کان هناک حمی فبالماء. دیسقوریدوس : و هذا النبات قابض و لذلک صارت عصارته تقطع الرعاف جیدة و اذا شرب بشراب نفع من قرحةالامعاء و قد یدر البول و ورقه اذا دق ناعما و ضمدت به الجراحات یدملها و الحمها و أصل هذا البنات و النبات ایضاً ینفعان من السعال و من عسرالنفس الذی یحتاج معه الی الانتصاب و من شدخ أوساط العضل و قد یقال ان ورقه اذا شرب بالماء ألحم قطع الامعاء و قطع المثانة و الکلی و اضمر قیلة الامعاء و قد یکون صنف آخر من اقودش و هو ذنب الخیل له أطراف اقصر من أطراف الصنف الاخر و اشدّ بیاضا و الین و اذا دق ناعما و خلط بالخل و ضمدت به الجراحات الخبیثة أبرأها. مجهول : ذنب الخیل ینفع من اورام المعدة و الکبد و من الأستسقاء. (ابن البیطار). و داود ضریر انطاکی در تذکره گوید: ذنب الخیل او الفرس ، اصل ُ خشبی صلب یقوم عنه فروع کثیرة عقدة متداخلة العقد. تحف العقدة منها اوراق کثیرة دقاق وعلی النبت هدب کالشعر و قد تتشبث بما حولها. و لم نر لها زهراً و لا ثمراً. و قیل ان لها زهراً بین بیاض و زرقة و تکثر بالشام و تدرک بتموز و تبقی قوتها مدّة طویلة. و هی باردة فی الثانیة، یابسة فی الثالثة.جل نفعها الألحام و الأدمال و قطع النزف مطلقا شربامن داخل و ضماداً من خارج و ذروراً. و تحل مع ذلک عسرالنفس و السعال الدموی و امراض الصدر و الکبد، خصوصاً الأستسقاء و تحل القیلة معاینة و ربّما الحمت الفتق اذا کوثر شربها و قال قوم انّها بدل دهن الصبر و هی تولد السوداء و تفضی الی الجذام و یصلحها السکر ودهن اللوز و شربتها درهم و بدلها مثلها رامک - انتهی . و صاحب تحفه گوید: ذنب الخیل بیخ نباتی است ، با صلابت و [ آنرا ] نوعی از لحیةالتیس دانسته اند. منبت اوکنار آبها و شاخهای او بسیار و مجوّف و مایل به سرخی و با خشونت و پرگره و گرهها با هم متصل و پربرگ و باریک شبیه به برگ اذخر و از گرهها روئیده و در اطرافش [ ریشه ها ] شبیه به دم اسب و بر اشجار مجاور متشبث میگردد و بی گل و ثمر و بعضی گویند گلش ما بین سفیدی و کبودی است و قوتش مدتها باقی میماند در اوّل و دوّم سرد و در آخر آن خشگ و قابض و بی لذع و قاطع نزف الدّم و نفث الدّم و جهت قرحه ٔ امعا و جراحت مثانه و سرفه و عسر نفس حاره و اقسام اسهال حار و استسقا و ورم حار جگر و امراض سینه و کثرت شرب او جهت التحام فتق و التیام روده ٔ مقطوع مؤثر و ضماد او جهت التیام جراحات عظیمه و عصب مقطوع و قیله ٔ امعا و ورم مقعد و اورام حاره ٔ اعضا و سعوط آب او جهت رفع رعاف نافع و قدر شربتش یک درهم و مولد سودا و مصلحش شکر و روغن بادام است و بدلش انجبار است . و صاحب اختیارات آرد:ذنب الخیل نباتی است که در خندقها و گوها روید و قضبان وی مجوف بود و به سرخی مایل بود و صلب بود و پرگره و بنزدیک گره ورق بود مانند ورق اذخر باریکتر و اطراف وی بسیار بود، در اول خشک بود در دویم و گویند سرد و خشک بود در دویم و قابض بود خصوص عصاره ٔ وی و مجفف بود بغیر لذع و قطع خون رفتن بکند و جراحتهای عظیم چون بر وی ضماد کنند به اصلاح آورد اگرچه عصب بود و فتق را نافع بود و قرحه ٔ امعاء و مجموع انواع شکم رفتن چون به آب بیاشامند نافع بود و عصاره ٔ وی رعاف را نافع بود و بیخ وی و حشیش وی سرفه و عسرالنفس را نافع بود و آن نوعی از لحیةالتیس است و بسیار مستعمل کردن مرخی اعصاب بود. مصلح وی خمیر (؟) بنفشه بود.
////////////
ذنب الخیل‌نباتی است که در خندقها و کوهها روید و قضبان وی مجوف بود و بسرخی مایل بود و صلب بود و پرگره و به نزدیک گره ورق بود مانند ورق اذخر باریکتر اطراف وی بسیار بود مانند ذنب الخیل و بیخ وی صلب بود و طبیعت وی سرد بود در اول و خشک بود در دوم و گویند سرد و خشک بود در دوم قابض بود خصوصا عصاره وی و مجفف بود غیر لذع قطع خون رفتن بکند از جراحتهای عظیم چون بروی ضماد کنند باصلاح آورد و اگرچه عصب بود و فتق را نافع بود در قرحه امعا و مجموع انواع شکم رفتن ضماد کنند چون به آب بیاشامند سودمند بود و عصاره وی رعاف را نافع بود و ورم معده و جگر و استسقا را بغایت سودمند بود و وی نوعی از لحیة التیس است و زیاد استعمال کردن مرخی اعصاب بود و مصلح وی خمیر بنفشه بود
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد ذنب الخیل را در شام ذنب الفرس** نامند بجهت آنکه برگ آن باریک و شبیه به دم اسب است و بر اشجار مجاور خود می‌پیچد و تا بالای درخت می‌رود و از آن آویخته می‌شود شبیه به دم اسب و نوع دیگر آن سفیدتر و ابو حنیفه گفته لحیة التیس است و در کتاب حشایش آورده که آن را کرفس کوهی* نامند
اختیارات بدیعی
* کرفس کوهی(Kelussia odoratissima Mozaff
این گیاه با دارا بودن ترکیباتی چون فلاونوئید دارای اثرات ضدالتهابی، ضد ویروس، ضد دیابت، ضد سرطان و ضد سم بوده که بطور عمده در بذر، ساقه و گل آذین گیاه تجمع می‌یابند. همچنین فتالیدها گروه دیگری از ترکیبات موثر این گیاه ‌هستند که آن را بصورت مکمل غذایی و عامل پیشگیری کننده شیمیایی از سرطان و زخم معده و محافظ کبد مطرح می‌کنند. جوامع محلی و بومی نیز از بذور و ریشه گیاهی به صورت جوشانده برای درمان سرماخوردگی و سرفه‌های شدید و از اندامهای گیاه برای رفع دل درد، درمان رماتیسم و تصفیه خون استفاده می‌کنند. از جوشانده ی بذر این گیاه برای درمان سرماخوردگی استفاده می‌شود. صمغ کرفس برای کاهش چربی خون،فشار خون بالا، ناراحتی‌های قلبی، دیسک کمر و کمر درد مفید است. از ریشه، ساقه و برگ این گیاه برای دل درد، درد رماتیسم و صاف کردن خون استفاده می‌شود(گوگونانی و همکاران، 1386). گیاه به صورت مکمل غذایی مورد استفاده قرار می‌گیرد. به عنوان عامل پیشگیری کننده از سرطان معده و زخم معده می‌باشد. گیاه می‌تواند دارای اثرات آرام بخشی شبیه بنزودیاسپین‌ها باشد. در ناراحتی‌های کبدی مورد استفاده قرار می‌گیرد. این گیاه بر روی هلیکوباکتر بیلوریو بر روی آنزیم گلوتاتیون ترانس فراز اثر دارد. این احتمال وجود دارد که بتوان از این گیاه به عنوان دارویی موثر در درمان بیماری هایی مانند اضطراب، بیماری‌های گوارشی و روماتیسم استفاده کرد. علاوه بر این به عنوان مقوی معده، اشتها آور و تامین کننده ویتامین‌ها استفاده می‌شود (دادخواه تهرانی، 1378). دیسقوریدوس در مورد ریشه یا میوه (بذر) کرفس جبلی یا کوهی بیان داشته است که اگر با شراب آشامیده شود خون قاعدگی و ادرار را روان خواهد ساخت. جالینوس در مقاله هشتم می گوید که سودمندترین اندام کرفس کوهی دانه آن می باشد و سایر اندام های گیاه خاصیتی مشابه دارند لیکن اثر آنها ضعیف تر است. وی در همان مقاله درباره سمرنیون می گوید که قوی تر از کرفس بستانی(زراعی) و لیکن ضعیف تر از نوع جبلی(کوهی) می باشد و از این رو خون قاعدگی و ادرار را روان می سازد و خاصیت گرم کننده و خشک کننده آن در درجه سوم قرار دارد. او در کتاب الغذاء درباره کرفس بستانی، جبلی، سمرنیون و نیز سمون که همان کرفس الماء (آبی) می باشد بیان داشته است همه ی این انواع خاصیت روان کننده ادرار دارند، لیکن کرفس جبلی یا کوهی خاصیت معتدلی دارا نمی باشد(رازی، 1384).
حنین در کتاب التریاق ویژگی دانه کرفس جبلی (کوهی) را اسهال کردن شکم در موارد قولنج عنوان کرده است. به گفته اریباسیوس دانه کرفس جبلی گرم و تلخ است. از این رو خون قاعدگی را تحریک می نماید و ادرار زیادی را روان می سازد و بادها را تحلیل می برد و خاصیت گرم کننده و خشک کننده قوی دارد. مسیح تمام انواع کرفس را برای معده سودمند دانست و فرمود که برای مبتلایان به صرع ضرر دارد (رازی، 1384). گیاه کرفس کوهی به عنوان یک گیاه دارویی در طب سنتی دارای اثرات ضددرد، ضد التهاب، آرام بخش و ضدسرفه شناخته شده است (ایروانی و جابرالانصار، 1384)، از نظر فارماکولوژی اثرات ضد درد و التهاب (سلطانی، 1378) و ضد تشنجی (مهرزاد، 1380) این گیاه ثابت شده است. فلاونوئیدها بخش مهمی از ترکیبات این گیاه‌هستند که دارای اثرات ضدالتهابی، ضد ویروسی، ضد دیابت، ضد سرطان (ایروانی و جابرالانصار، 1384)، کاهش بیماری های قلبی – عروقی و مغزی – عروقی (Heim، 2002) می‌باشند. فتالیدها گروه دیگری از ترکیبات موثره این گیاه به عنوان یک عامل پیشگیری کننده از زخم و سرطان معده مطرح شود. از اندام‌های تر این گیاه برای تهیه ترشیجات و نیز طبخ غذاها استفاده می‌شود و به صورت خشک شده نیز به عنوان چاشنی مصرف می‌گردند (ایروانی و جابرالانصار، 1384).
بطور خلاصه خواص دارویی تائید شده کرفس کوهی شامل: ضد سرفه، ضد درد و التهاب، ضد فشار خون و روماتیسم، پیشگیری کننده از سرطان و زخم معده می باشد.
نوشته "باران"
/////////////
شنگ(ذنب الخیل) (Tragopogon porrifolius)
ذنب الخیل(شنگ): در شام مشهور به ذنب‌الفرس است؛ دو نوع می‌باشد یک نوع نباتی است که در قرب آب‌ها و خندق‌ها بسیار می‌روید و شاخه‌های آن مجوّف و بسیار و مایل به سرخی و با خشونت و پرگره و گره‌های آن به هم متصل و برگ آن باریک شبیه به دم اسب و برگ اذخر و بر اشجار مجاور خود می‌پیچد و تا بالای درخت می‌رود و از آن آویخته می‌شود شبیه به دم اسب و بیخ آن خشبی صلب و بی‌گل و بی‌ثمر می‌باشد و قوت آن مدت‌ها باقی می‌ماند و نوع دیگر آنکه اطراف آن کوتاه‌تر از نوع اول و از آن سفیدتر است.
طبیعت آن در اول دوم سرد و در آخر آن خشک است.
افعال و خواص آن: قابض و بی لذع[1] و قاطع نزف الدم[2] و نفث الدم[3] زنان و جهت سرفه مزمن و امراض سینه و عسر النفس[4] حار و استسقا و ورم حار جگر و اقسام اسهالات حاره هنگامی که تب نباشد و قرحه امعا و جراحت مثانه و کثرت شرب آن جهت التحام[5] فتق و التیام روده مقطوع موثر شرباً و حقنتاً و ضماد آن جهت التیام جراحات عظیمه و عصب مقطوع و قیله امعا[6] و ورم مقعده و اورام حاره اعضا و سعوط عصاره آن جهت رفع رعاف[7] نافع است.

[1]بدون سوزانیدن
[2]روانی خون از بدن
[3]خونی که ظاهر شود از دهان
[4]تنگی نفس
[5]به یکدیگر پیوسته شدن جراحت
[6]فرود آمدن روده به کیسه خایه
[7]رفتن و روان شدن خون از بینی
----------------
شنگ چمنی(لحیه التیس)
Tragopogon pratensis
لحیه التیس(شنگ چمنی): به فارسی اسلنج و به اصفهانی شنگ نامند؛ دو صنف است نر و ماده. نر آن درخت کوچک و کثیرالغصان(پر شاخه) و خشن و کوتاه و برگ مدور و صلب و مزغب و گل شبیه به گلنار و منبت آن سنگستان‌ها و صنف ماده آن را برگ شبیه به برگ گندنا و پائین آن عریض‌تر از بالای آن و گل سفید و نزدیک بیخ آن نوعی از طراثیث می‌روید سرخ یاقوتی رنگ و آن بهترین انواع آن است.
طبیعت آن در آخر دوم سرد و در سوم خشک است.
افعال و خواص آن: قابض و قاطع نزف الدم و اسهال مراری[1] و دموی و قرحه[2] ریه و بیخ آن در قبض اقوی و عصاره آن در قبض مانند تخم گل سرخ و مقوی معده و مانع انصباب مواد بدان و قرحه ریه و امعا و عصاره آن از آن اقوی و آشامیدن عصاره آن با شراب جهت نزف الدم رحم و در سایر افعال قوی تر از اقاقیا. بیخ آن جالی[3] چرک گوش و خشک کننده قروح آن. آشامیدن برگ و گل و بیخ آن با ماءالشعیر جهت قرحه ریه و عصاره آن جهت نفث الدم و نزف الدم اعضای باطنی و جهت تقویت معده و حبس بطن[4] و قرحه امعا. ذرور برگ و گل آن جهت اندمال[5] و التیام جراحات کهنه و رفع تعفن آنها و ضماد آن جهت التیام عصب مقطوع. ضماد گل آن محلل اورام ناشی از سوختگی آتش و گل آن با موم روغن جهت سوختگی آتش نافع است.

[1]اسهال صفراوی
[2]زخم
[3]پاک کننده
[4]اثر کردن بیماری در باطن کسی
[5]بهبود یافتن
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
////////
شنگ و شنگ چمنی از دهخدا:
شنگ . [ ش ِ ] (اِ) غله ای است از باقلی کوچکتر. (از ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ). نوعی از غله باشد و آن از باقلی کوچکتر و از عدس بزرگتر است و دانه های آن در غلاف طولانی دراز متکون شود و آن غلاف را با دانه شنگ خوانند. (برهان ). || قسمی از خیار که در شیراز کلونده خوانند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ). || قسمی سبزی بهاره ٔ خوردنی صحرائی که با سرکه خورند و هم در آشها کنند. (یادداشت مؤلف ). گیاهی است که با سرکه خورند. (ناظم الاطباء) (از فرهنگ نظام ). گیاهی لاغ یعنی ساقه و برگهای آن مانند تره است و به روی زمین گسترده شود، طعمی شیرین دارد و نوعی از آن را که لاغهامجعد است شنگ شتری اصطلاح کنند. شنگ گیاهی است از تیره ٔ مرکبان که علفی و دارای برگهای متناوب است . میوه اش فندقه و گلهایش بصورت کاپیتول در انتهای ساقه قرار دارد. شنگ دارای گونه های مختلف است که همه در آب و هواهای معتدل آسیا (از جمله ایران ) و اروپا و افریقا می رویند. چون شنگ یکی از سبزیهای خوردنی است و در اغذیه مصرف می شود در بعضی نقاط آن را می کارند. سنسفیل . سلسفیل . اسپلنج . اسفلنج . (فرهنگ فارسی معین ).
- شنگ چمنی ؛ گونه ای شنگ که دارای برگهای باریکتر از شنگ معمولی است . لحیةالتیس . ذنب الخیل . (فرهنگ فارسی معین ). ریش بز. آلاله شنگ . و رجوع به لحیةالتیس شود.
** ذنب الفرس:
دم اسب از جمله گیاهان دارویی است که از قدیم در اروپا و چین بکار می‌رفته‌است. در فارسی به آن «دم اسبی»، «دم اسب» و «علف هفت بند» نیز می‌گویند. درکتب طب سنتی با نامهای «ذنب الخیل» و «ذنب الفرس» از آن نامبرده شده‌است. به فرانسوی آن را Prele des Queue do cheval ، Queue do renard ، champs ، Bottle brush Equisetum می‌نامند. گیاهی است از تیره Equisetaceae نام علمی آن Equisetum arvense L. می‌باشد.

دم اسب چون دارای مقدار زیادی سیلیس می‌باشد بنام سیلیس Silica نیز معروف است.

دم اسب دو نوع ساقه هوایی دارد. ساقه‌ای که برنگ قرمز است و در اوائل بهار ظاهر می‌شود و دیگری ساقه نازک که برنگ سبز بوده و بعد از آن رشد می‌کند و مصرف طبی دارد.

مشخصات به طور کلی گیاهان جنس دم اسب از گیاهان بی گل و نهانزادان آونددار چند ساله هستند. همه آنها دارای برگهای کوچک رشد نکرده می‌باشند به طوری که ساقه هوایی آنها ظاهراً بدون برگ است ولی وقتی خوب دقت شود در گروه‌ها و بندهای متعددی که ساقه دارد برگهای رشد نکرده‌ای به صورت فلسهای کوچک سیلیسی و لخت دیده می‌شود. دم اسب دو نوع ساقه هوایی دارد، ساقه‌های بارور که در اوایل بهار ظاهر می‌شوند و رنگ آنها قرمز بدون سبزینه و دیگری ساقه‌های نازا که پس از آن ظاهر می‌شوند و رنگ آن سبز و کمی قطورتر است.

ساقه بارور که قرمز است از قشر سیلیسی پوشیده شده که به آن سختی خاصی می‌دهد و از آن برای صیقلی کردنه فلزات و چوب و پاک کردن ظرفهای فلزی مانند بروس فلزی استفاده می‌شود و از ساقه‌های نازا که پس از آن ظاهر می‌شود و رنگ آن سبز و کمی قطورتر است در طب گیاهی استفاده می‌شود. گیاه دم اسب دارای ساقه زیرزمینی بسیار دراز، افقی و بندبند است و در هر بند تورمی غده‌ای شکل دیده می‌شود و ریشکهای آن که بر ساقه زیرزمینی اتصال دارند در خاک فرو رفته‌اند. دم اسب از علفهای هرز لجوج و مبرم است که معمولاً در نقاط مرطوب در جوی‌ها و باتلاقها می‌روید. بلندی آن ۶۰-۵۰ سانتی متر است و در طب سنتی از ساقه‌های نازای گیاه که سبزرنگ و قطورتر است به عنوان دارو استفاده می‌شود. این گیاه در اروپا و آسیا انتشار دارد. در فرانسه و برخی کشورهای اروپایی از داروهای مورد توجه‌است. در هند در ارتفاعات هیمالیا و در ایران در مناطق شمال ایران، در گرگان، بندرگز، و پیربازار رشت و در آذربایجان، تبریز و رنجناب به طور خودرو دیده می‌شود.

ترکیبات شیمیایی
در گیاه دم اسب وجود روغن چرب، سیلیسیک اسید، لینولئیک اسید، اکیستونین، اکیستیک اسید و اکیستین تأیید شده‌است]چیو[. بعلاوه در گیاه یک ماده تلخ و مقدار کمی اکسالیک اسید، مالیک اسید، نوعی ساپونین و... وجود دارد. در گیاه تازه ۱۵-۳ درصد و در خاکستر گیاه تا ۷۰ درصد سیلیس یافت می‌شود.
خواص – کاربرد
در آلمان از این گیاه بعنوان مدّر و بند آورنده خون استفاده می‌شود. در موارد استسقا، سنگ کلیه و ناراحتی‌های کلیوی تجویز می‌شود. خاکستر گیاه برای رفع اسیدی معده و سوء هاضمه استفاده می‌شود. ] G.I.M.P [. در مناطق خاور دور و در چین معتقدند که گیاه دم اسب برای بند آوردن خونریزی مفید است]چیو و روا[. معرّق و مدّر است] کاریونه و کیمورا[. ضد درد و مسکن و بادشکن است. ] استوارت[. و برای معالجه روماتیسم، سوزاک و ناراحتی‌های مجاری ادرار مصرف می‌شود ] چونگ یائو تو نونگ یائوچی[. از جوشانده آن برای رفع حالت تب در معده و کبد می‌خورند]هو[. و آنتی منوراجیک است یعنی برای قطع ترشحات مفرط زاید بر حد اعتدال عادت ماهیانه مفید است. گیاه دم اسب از نظر طبیعت طبق رأی حکمای طب سنتی ایران کمی سرد و خشک است و معتقدند که گیاه قابض و بند آورنده خونریزی از اعضای مختلفه بدن است و در بند اوردن خونروی از رحم نافع است. برای سفه مزمن در بیماری‌های سینه و تنگی نفس (گرم و استسقا و ورم گرم کبد و اقسام اسهالهای گرم در مواردی که تب نباشد و برای زخم روده و جراحت مثانه نافع و مفید است. اگر مدتی خورده شود و یا تنقیه شود برای گوشت آوردن فتق و التیام روده قطع شده مفید است. ضماد آن برای التیام جراحتهای سخت، عصب قطع شده، ورم مقعد، ورمهای گرم و گرد آن برای بند آوردن خونریزی مفید است.
[یونانی «قباواریس» گویند. (صیدنه ص 311). نباتی است که به رومی هوقسطیداس خوانند و به پارسی اسلیخ و به عربی اذناب الخیل و به اصفهانی شنک. (اختیارات ص 395). لحیه التیس لغت عربی است در ماهیت آن اختلاف است مالقی و بغدادی و انطاکی و غیر اینها گفته اند نباتی است مجعد و بر روی زمین مفروش و از زمین بلند نمی شود. (مخزن ص 785).  یادگار، در دانش پزشکی و داروسازی، متن، ص: 338]
///////////////
به عربی:

كنباث الحقول أو ذنب الخيل الحقلي (الاسم العلمي:Equisetum arvense) هو نوع من السراخس يتبع جنس الكنباث من فصيلة الكنباثية [1][2]. يسمى في بعض الأحيان بذنب الجردان, ذنب الثعلب أو ذنب الحصان, نبات عشبي من الفصيلة الكنباثية.

الصفات المورفولوجية 'لكنبات الحقول

نبات الكنباث.
الصفات[عدل]
هذه النبتة المعمرة قد تصل إلى ارتفاع ما بين 20 إلى 50 سم تمثل نوعين من الجذوع: الجذوع الخصبة والجذوع العقيمة. في كلتا الحالتين، يتم تحول الأوراق إلى حلقات الواقعة في شكل عقد من السيقان والفروع ليترك الشفاه الموجودة على صورة أكمام قصيرة ومعقدة. في هذه الفصيلة، يضم الغلاف من 6الى 12 سنا, بلون قاتم(انظر الصورة المقابلة).
الجهاز النباتي[عدل]
الجذوع العقيمة، والخضراء، تتشكل انطلاقا منأبريل حتى مايو من أصل جذمورتحت أرضي والذي يتكاثر بسرعة. براعمه تكون نحيلة تتوسطها فجوة صغيرة. تضم في عقدها تفرعات من الأغصان الورقية الرقيقة، ذات مقطع عرضي مربع الزوايا في شكل أربع نجوم مدببة.
المسالك التناسلية[عدل]
الجذوع الخصبة ليست متفرعة ولا تحمل تفرعات الأغصان الورقية الرقيقة. بل تحمل بالمقابل أذنا مسلكية مستطيلة الشكل متكونة من اكياس بوغية لاقطة مرتبة في تفرعات متطاردة، والتي تنتج جراثيم خضراء.
المكونات[عدل]
يحتوي على مقادير كبيرة من حمض السيليسليك والسليسان والسيليكا.
الفوائد[عدل]
يجدد النسيج الضام. قاطع للنزيف ولائمة للجروح وهو مُخثر ممتاز. له مفعول قابض للجهاز بولي. يعالج التهاب المسالك البولية (المثانةوالكلى والجهاز البولي). مفيد لالتهاب المفاصل وهشاشة العظام. تساقط وضعف الشعر. التهاب وتضخم البروستات. يساعد في تنقية الدم. يساعد في علاج الأكزما وتهيج الجلد. يعالج احتباس السوائل. يعادل المعادن فيالجسم.
انظر أيضاً[عدل]
الكنباث
قائمة أنواع الكنباث
مراجع[عدل]
^ موقع زيبكودزو (بالإنكليزية) Zipcodezoo كنباث الحقول تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
^ موقع لائحة النباتات (بالإنكليزية) The Plant List كنباث الحقول تاريخ الولوج 21 أبريل 2013
////////////
به ترکی آذری:
Tarla qatırquyruğu (lat. Equisetum arvense)— qatırquyruğu cinsinə aid bitki növü.
به ترکی استانبولی:
Tarla atkuyruğu (Equisetum arvense), atkuyruğugiller (Equisetaceae) familyasından, Kuzey yarımkürenin arktik ve ılıman bölgelerinde yetişen çok yıllık bitki türüdür.

Çiçek açmazlar, sporla ürerler. Mart, Nisan aylarında 15–25 cm boylarında sürgünleri gelişir. Sürgünler Nisandan sonra yeşil rengini alırlar. Gövde içi boş olan bitkinin, 6-15 arası boğumda ince, çam ağacına benzer yaprakları çıkar. Derine kadar inen yumru kökleri bulunur. Yayılıcı bir tür olduğundan kontrolsüz olarak tarlalara dikilmemelidir. Su kenarları, nemli alanlar ile kumlu, balçıklı topraklarda yetişir.
Yüksek sayıda (108 çift) kromozom içeren diploid bitkidir.
به باشقیری:
Ҡырҡбыуын үләне, баҫыу ҡырҡбыуыны, шыршы (ҡарағай) үләне, шылан (урыҫ. Хвощ полево́й йәки, Хвощ обыкнове́нный, лат. Equisétum arvénse) — шыршы үләндәре ғаиләһенән күп йыллыҡ ағыулы үлән үҫемлек, бейеклеге 20-60 см. Һеркә таратып ишәйә.
/////////////
Equisetum arvense, the field horsetail or common horsetail is a herbaceous perennial plant, native throughout the arctic and temperate regions of the northern hemisphere. It has separate sterile non-reproductive and fertile spore-bearing stems, growing from a perennial underground rhizomatous stem system. The fertile stems are produced in early spring and are non-photosynthetic, while the green sterile stems start to grow after the fertile stems have wilted, and persist through the summer until the first autumn frosts.[2][3] It is commonly confused with mare's tail, Hippuris vulgaris.[4]

Description[edit]
The sterile stems are 10–90 cm tall and 3–5 mm diameter, with jointed segments around 2–5 cm long with whorls of side shoots at the segment joints; the side shoots have a diameter of about 1 mm. Some stems can have as many as 20 segments. The fertile stems are succulent-textured, off-white, 10–25 cm tall and 3–5 mm diameter, with 4–8 whorls of brown scale leaves, and an apical brown spore cone 10–40 mm long and 4–9 mm broad.[2]

It has a very high diploid number of 216 (108 pairs of chromosomes).[2]

The specific name arvense is derived from the Latin arvensis, meaning "from the meadow, field or grassland."

Uses[edit]

Drawing of a fertile stem of E. arvense, 10 cm as drawn. At the top is the strobilus, that consists of the axis (inside) and 15-20 horizontal circles of about 20 sporangiophores. Lower down the stem, two sheaths of merged microphyls. The stem has lengthwise many strong ridges.
The plant contains several substances which can be used medicinally. It is rich in the minerals silicon (10%), potassium, and calcium.[citation needed] The buds are eaten as a vegetable in Japan and Korea in spring time. All other Equisetum species are toxic.


Fertile shoots, in late April.
In polluted conditions[citation needed], it may synthesize nicotine.[5] Externally it was traditionally used for chilblains and wounds.[6] It was also once used to polish pewter and wood (gaining the name pewterwort) and to strengthen fingernails. It is also an abrasive. It was used by hurdy-gurdy players to dress the wheels of their instruments by removing resin build up.[7]

Equisetum is used in biodynamic farming (preparation BD 508) in particular to reduce the effects of excessive water around plants (such as fungal growth). The high silica content of the plant reduces the impact of moisture.[8]

E. arvense herb has been used in traditional Austrian medicine internally as tea, or externally as baths or compresses, for treatment of disorders of the skin, locomotor system, kidneys and urinary tract, rheumatism and gout.

Invasive species[edit]

Dense growth in moist soil.
Equisetum arvense was introduced into New Zealand in the 1920s and was first identified as an invasive species there by Ella Orr Campbell in 1949.[9] It is listed on the National Pest Plant Accord preventing its sale, spread and cultivation.[10]

References[edit]
Jump up ^ Tropicos
^ Jump up to: a b c Hyde, H. A., Wade, A. E., & Harrison, S. G. (1978). Welsh Ferns. National Museum of Wales ISBN 0-7200-0210-9.
Jump up ^ Flora of North America: Equisetum arvense
Jump up ^ Dao-Lan, Xu; Jian-Guo, Cao; Quan-Xi, Wang; Xi-Ling, Dai (November 2015). "Cloning and Characterization of DEAD-box RNA Helicases Gene from the Fern Equisetum arvense". Plant Diversity And Resources 36 (6): 715–722 doi=10.7677/ynzwyj201414036.
Jump up ^ Bebbington, A. "Toxicity of Equisetum to Horses". Retrieved 1 December 2010.
Jump up ^ Howard, Michael. Traditional Folk Remedies (Century, 1987); p.159-160
Jump up ^ La Vielleuse Habile, Jean-Francois Bouin, 1761, page 19.
Jump up ^ Kearny, Peter. "Bio Dynamic Prep 508". Bio Dynamic Prep 208. City Food Growers. Retrieved June 2011.
Jump up ^ Clemens, J (2003). "In Memory of Ella O. Campbell, DNZM, FRIH" (PDF). Royal New Zealand Institute of Horticulture 6 (1): 2. Retrieved 14 March 2015.
Jump up ^ Howell, Clayson (May 2008). Consolidated list of environmental weeds in New Zealand (PDF). DRDS292. Wellington: Department of Conservation. ISBN 978-0-478-14413-0. Retrieved 2009-05-06.
 
Photosynthetic summer foliage
Scientific classification
Kingdom:           Plantae
Division: Pteridophytes
Class:     Equisetopsida
Order:   Equisetales
Family:   Equisetaceae
Genus:   Equisetum
Species: E. arvense
Binomial name
Equisetum arvense
L.
Synonyms[1]
Allosites arvense Brogn.
Equisetum arvense fo. arcticum (Rupr.) M. Broun
Equisetum arvense fo. boreale (Bong.) Klinge
Equisetum arvense fo. campestre (Schultz) Klinge
Equisetum arvense fo. ramulosum (Rupr.) Klinge ex Scoggan
Equisetum arvense subsp. boreale (Bong.) Á. Löve
Equisetum arvense subsp. ramulosum (Rupr.) W.F. Rapp
Equisetum arvense var. arcticum Rupr.
Equisetum arvense var. campestre (Schultz) Rupr.
Equisetum arvense var. ramulosum Rupr.
Equisetum boreale Bong.
Equisetum calderi B. Boivin
Equisetum campestre Schultz
Equisetum saxicola Suksd.