۱۳۹۴ اسفند ۴, سه‌شنبه

زجاج، شیشه و آبگینه و کاچ یا گیاه کاشی اصفهانی و بقیه ماجرا

[1] - زجاج . [ زَ / زُ / زِ ] (ع اِ) آبگینه ، زجاجة یکی . (آنندراج ) (از منتهی الارب ). آبگینه که بهندی آنرا کاج گویند. (غیاث اللغات ). آبگینه و شیشه . (ناظم الاطباء). آبگینه است و هر سه حرکت در «ز» جایز است جز آنکه با کسر کمتر آید. (از تاج العروس ). گویند: لایقاس الصخور بالزجاج و الا الخرصان بالزجاج ؛ یعنی سنگ و آبگینه ، و کعب و پیکان را با هم نتوان سنجید. (از اساس البلاغة). جسمی است سخت و شکننده و شفاف که از سنگ و قلیا ساخته میشود و در تداول عامه قزاز نام دارد. (ازمحیط المحیط). آبگینه . (نصاب ). آبگینه و آبگینه ها. (کنزاللغة). آبگینه ، واحده زجاجة. (از مهذب الاسماء).در تداول عامه ٔ مصر آنرا قزاز نامند. (از قاموس عصری ، عربی - انگلیسی ). بیرونی آرد: زجاج را به رومی بالت و بهندی کاج گویند. رازی گوید: طریق سوختن آبگینه آن است که او را گرم کنند در آتش و در آب بخار اندازند تا اجزای آن از هم جدا شود. گویند، در جوار کاشان (قاسان ) روستاییست از مضافات آن که بنام قهروت معروف است و در آن موضع گیاهیست که نبات آن در روی زمین گسترده شود، و از آن در آن موضع آبگینه ٔ خام سازند و این آبگینه در غایت صفوت و لطافت بود و از نبات اوطائفه ای بنزدیک من آوردند و چنان گفتند که او را درانواع معالجات بکار برند. (از ترجمه ٔ صیدنه ٔ بیرونی ). و در الجماهر آرد: پارسیان آغاز ساختن شیشه را درایام فریدون میدانند و آنرا به رومی ایوی لوسیس و بسریانی زغزوغتا گویند و زجاج گویا معرب اخیر است . زجاج را از سنگ معروف شیشه یا از رمل و قلیا میسازند و آنقدر در آتش مینهند تا شفاف و سخت شود. بگمان من ، در دانه های سنگریزه گوهرهایی است و از میان آنها تنها همین گوهر بلوری و شفاف است که با کمک قلیا و پس از مدتی طولانی بحال ذوب ماندن، از دیگر گوهرها و اجزای سنگریزه جدا میگردد و شکل میگیرد. کف آبگینه را مسحقونیا و زبد الزجاج (کف آبگینه )، ماءالقواریر و ماءالزجاج نامند. دیسقوریدوس گوید: در فلسطین گیاهیست بنام حشیشة الزجاج که چون آنرا تر کنند و بر آبگینه مالند پلیدی و چرک آن ببرد. حمزه گوید: در قریه ٔ قهرود کاشان گیاهیست که بر زمین میگسترد، و سپس متحجر وشفاف و مانند آبگینه سفید میشود اما شکل آن مانند گیاهان است . حمزه گوید: من خود قطعه هایی از آن نوع زجاج دیده ام . بستانی آرد: زجاج را پیشینیان از کهن ترین زمان شناخته بودند اما زمان و مکان و چگونگی اکتشاف آن تاکنون بدقت معلوم نشده است . برخی بر آن شده اند که آبگینه را عبریان قدیم بکار می برده اند، بدلیل این که در سفر ایوب از تورات (ترجمه ٔ عربی ) سخن درباره ٔ حکمت چنین آمده : «لایعادلها الذهب و لا الزجاج ». (سفر ایوب 28:17). اما این استدلال خالی از اشکال نیست ، زیرا لفظ زجاج را نخستین کسی که تورات را از عبری به عربی برگردانده (کشیش ایرونیموس ) بکار برده و معلوم نیست که مترجم مزبور لفظ زجاج را بجای چه کلمه ای گذارده و کلمه ٔ اصلی به چه معنی بوده . شاید کلمه ٔ اصلی تنها بر یک گوهر درخشان دلالت داشته نه خصوص آبگینه . مؤید این سخن آن است که دیگر مترجمان تورات بجای زجاج ، الماس ، سنگ یمنی یا بلور و مانند آن بکار برده اند. بلینوس فینیقیان را مخترع آبگینه دانسته است . کهن ترین شیشه ٔ شفاف که تاکنون بدست آمده ظرفی است زردرنگ که صورت شیر و نام و القاب پادشاه آشور (سرحون )، برآن عمیقاً حفر شده است . این ظرف متعلق به 719 ق .م . و اکنون در موزه ٔ انگلستان محفوظ است . (از دائرةالمعارف بستانی)
//////////////
آبگینه . [ ن َ / ن ِ ] (اِ مرکب ) جسمی جامد غیر حاجب ماوراء که از ذوب سنگ آتش زنه (چخماق ) با قلیا (ملح القلی ) سازند. شیشه . زجاج . زُجاجه . اَسر : بازرگانان مصر آنجا [ سودان ] روند و نمک و آبگینه و ارزیز برند و بهمسنگ زر فروشند. (حدودالعالم ).... || برخی از چیزهای شفاف یا درخشنده مانند الماس و بلور و تیغ و آسمان نیز مجازاً آبگینه گفته اند.
////////////
زجاج . [ زَ ] (ع اِ) قطرب* در مثلثات** زجاج را به معنی دانه  میخک آورده است . (تاج العروس ). میخک . (از اقرب الموارد) (از المعجم الوسیط) (از البستان ).
* قطرب . [ ق ُ رُ ] (اِخ ) لقب محمدبن مستنیر، شاگرد سیبویه . (اقرب الموارد) (منتهی الارب ). او را قطرب خوانند زیرا بامدادان بر سیبویه وارد میگردید و هرگاه که سیبویه در خانه را میگشود وی را پشت در مشاهده میکرد و ازاینرو به وی گفت : ما انت الا قطرب لیل . (منتهی الارب ). محمدبن مستنیربن احمد بصری نحوی لغوی ، مکنی به ابوعلی ،از مشاهیر دانشمندان ادب و نحو و لغت است . وی از ادبای مجلس ابودلف عجلی و معلم فرزندان وی بوده است . ادب را از سیبویه و دیگر علمای بصره فراگرفت . او راست : 1- الاصوات و الاضداد و اعراب القرآن و الرد علی الملحدین و العلل فی النحو و غریب الحدیث در شش جلد. 2-الفرق و القوافی و المثلثات و مجازات القرآن و معانی القرآن و النوادر در شش جلد. این اشعار از اوست :
ان کنت لست معی فالذکر منک معی
یراک قلبی اذاما غبت عن بصری
و العین تبصر من تهوی و تفقده
و باطن القلب لایخلو من النظر.
وی به سال 206 هَ . ق . در بغداد درگذشت . (تاریخ بغداد) (ابن خلکان ) (روضات ) (ریحانة الادب ). قطرب معلم فرزندان ابودلف قاسم بن عیسی بود و پس از وی فرزندش حسین بن قطرب به معلمی آنان برگزیده شد. (معجم المطبوعات از الفهرست ). او راست : 1- الارجوزة القطربیة، و این منظومه ای است در شصت واندی بیت مشتمل بر الفاظی که معانی آنها به اختلاف حرکات آنها مختلف میشود و چنین آغاز میگردد: یا مولعاًبالغضب و الهجر و التجنب . 2- المثلث در لغت ، این کتاب به کوشش استاد دیلمار در مربورگ به سال 1857 م . به چاپ رسیده و ارجوزة با شرح آن از بعض ادباء در الجزایر به سال 1325 هَ . ق . طبع شده است . 3- هذا ما قال قطرب فی کتاب ما خالف فیه الانسان البهیمیة الوحوش و صفاتها، این کتاب به کوشش استاد جابر با کتاب اسماءالوحوش اصمعی در وین به سال 1888 م . چاپ شده . (معجم المطبوعات ).
** المثلثات یا مثلث قطرب(لغة - عربی) از: ابوعلی عبدالله (محمد) بن مستنیر بصری ملقب به قطرب (متوفی 206)کتاب مثلثات منظومه ای است متجاوز از شصت بیت، و در آن لغاتی را که به هر سه حرکت تلفظ می شود و معانی آن با اختلاف حرکات مختلف می گردد جمع شده است.
/////////
زجاج‌بفارسی آبگینه را گویند طبیعت آن گرم است در اول و خشک است در دوم موی برویاند چون با روغن زنبق طلا کنند و در وی قبضی و لطافتی بود سفیدی چشم زایل کند و روشنایی چشم بیفزاید چون بسوزانند در عمل اقوی بود و آنچه سوخته بود سحق کرده سنگ گرده بریزاند چون با شراب بیاشامند و اگر غیر محرق مستعمل کنند باید که بغایت سحق کنند و استعمال کنند و صفت سوختن وی آنست که در کوره آهنگران کنند و بدمند تا نزدیک گداختن بیرون آورند و در آب قلی اندازند و بعد از آن سحق کنند و مستعمل کنند و گویند سوختن وی چنان بود که سحق کنند و بر روی صفحه از آهن کنند که سر آن گشاده بود و آتش فحم در زیر وی کنند مقدار سه ساعت و دایم تحریک آن کنند و بعد از آن سحق کنند بغایت و مستعمل کنند.
اختیارات بدیعی
////////////
شیشه بر سر کشیدن غواص ؛ آن است که غواص وقت غوطه زدن در دریا برای حفظ صورت و پاس دم از تندی و تلخی آب شور چیزی از شیشه ساخته بر سر می کشد وبعد از آن غوطه می زند. (آنندراج ) :
چون تنک ظرفان کجا من می ز ساغر می کشم
همچو غواص گهرجو شیشه بر سر می کشم .
/////////////
زجاج‌
: به پارسی آبگینه گویند. گرم است در اوّل و خشک است در دویم.
چون بسوزند و کوفته و بیخته، در چشم کشند، بیاض ببرد؛ و طریق سوختنش این است که اوّل بکوبند و ببیزند و در کفچه آهنین کرده، بر بالای انگشت افروخته گذارند و زمان زمان کفچه را حرکت دهند تا متغیّر گردد، پس بیرون آرند و بکار برند.
ریاض الادویه
////////

زبدالقواريرکف آبگینه و آنرا مسحقونیا، زبدالزجاج ، ماءالزجاج ، و ماء القواریر نیز نام دهند، دارای رنگی سفید است و به آسانی می شکند و در دهان ذوب میشود. (از الجماهربیرونی ص 222). در اختیارات بدیعی آمده : مسحقونیا است و مسحوقینا نیز گویند. و بپارسی کف آبگینه گویند. و ماءالزجاج خوانند و آبی بود آن بر روی آبگینه مانند کف پیدا گردد و بعضی گویند آن صخرهای سبز است هنگام ساختن و بعضی گویند چرک آبگینه است و آنچه محقق است کف آبگینه است بغایت حار و حاد بود. سفیدی چشم زایل کند و مخفف رطوبت بود و حکه و جرب را نافع بود چون در حمام بر اعضاء طلا کنند. وبدل آن آبگینه سفید است و قلیه گازران . (اختیارات بدیعی ). زبدالقواریر مسحقونیا است . (فهرست مخزن الادویه ). کف آبگینه ، به هندی کاچ بون . (الفاظ الادویه ).