۱۳۹۴ اسفند ۱, شنبه

راسن، زنجبیل شامی، پیلغوش، بیخ راسن، طیون یونانی، به یونانی هیلانیون/قیعالا/النیون

[1] - راسن . [ س َ ] (اِ) درختی است که آن را پیلگوش گویند و آن دوایی است نافع گزندگی جانوران . (آنندراج ) (انجمن آرا). نباتی است حقیر که بوی آن چون بوی سیر باشد . (صحاح الفرس ). گیاه دوایی است که بوی ناخوش دارد. (غیاث اللغات ). پیاز خودرست . (دهار). تاتران و سوسن کوهی . (بحر الجواهر). بیخ گیاهی است . (نزهة القلوب ). حزنبل .(تذکره ٔ انطاکی ). جناح رومی و شامی . (از تذکره ٔ انطاکی ). قسط. (از تذکره ٔ انطاکی ). اتیون ، راسن است . (مخزن الادویه ). انیون ، راسن . (صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی )(مخزن الادویه ). جناح ، مطلق راسن است . (اختیارات بدیعی ). زنجبیل شامی و زنجبیل بلدی راسن است . (اختیارات بدیعی ). سفا، راسن یعنی خارگیاه . (بحر الجواهر). سوسن کوهی . (مهذب الاسماء). قسط شامی ، راسن است . (اختیارات بدیعی ). قنس . راسن . (منتهی الارب ) (آنندراج ). کلموج . (اختیارات بدیعی ). آندز، بترکی بیخ راسن . (اختیارات بدیعی ). نوعی از پیلگوش و آن را زنجبیل شامی هم گویند. بیخ آن خشبی خوشبوی تند طعم یاقوتی رنگ مایل بسبزی و ساق آن منشعب و برگش عریض و دراز شبیه ببرگ فلوس و گل آن مایل بکبودی و حب آن مانند قرطم و بیخ آن مستعمل است . مفرح یاقوت تریاقیست مقوی قلب و فم معده و هاضمه و باه و مثانه و رافع مالیخولیای مراقی مفتح سده ٔ جگر و سپرز و محلل ریاح و نفخ و مسکن اوجاع بارده ٔ کبد و مفاصل و ظهر و نقرس و عرق النساء و جز آن از امراض بارده ٔ لعوق ، یک درم آن با عسل جهت سرفه و ربو و عسرالنفس و تنقیه ٔ سینه از بلغم و رطوبت و فطور آن در گوش جهت انداختن کرم آن مجرب . (منتهی الارب ). نام درخت پیلگوش است و آن دارویی باشد نافع جمیع آبله ها و دردها خصوصاًدردهایی که از رطوبت و سردی بود و گزندگی جانوران را سود دارد و آن را قسط شامی و زنجبیل شامی نیز گویند بیخ آن را اصل الراسن و تخم آن را حب الراسن خوانند و بعضی گویند نباتی است که بوی آن به بوی سیر می ماند و بعضی دیگر گویند علفی است که آن را ترکان قچی گویند و با ماست خورند. (از برهان ). صاحب اختیارات بدیعی افزاید: راسن را زنجیل شامی خوانند و اهل اندلس جناح خوانند کلموج نیز خوانند و آن بر دو نوع است یکنوع بستانی و آن فیلجوش است ، و یک نوع دیگر بری و جبلی بود که نه بر شکل فیلجوش بود و بیخ آن را بترکی اندز خوانند. و بهترین آن سبز و تازه بود و نافع بود جهت ورمهای سرد و عرق النساء و درد مفاصل که از رطوبت بود چون با روغن بپزند و بدان طلا کنند. شیخ الرئیس گوید: نافع بود جهت المها و دردها که از سردی بود و مفرح دل بود و مقوی آن . و ابن ماسویه گوید: مقوی مثانه بود. دیسقوریدوس گوید: لعوق وی سرفه و عسرالنفس را نافع بود و ماسر جویه گوید: اگر زن در شیب خود دود کند ترک حیض کند و اگر بکوبند و با عسل بسرشند و یک مثقال بیاشامند مسخن اعضای متألم بود که سبب آن از سردی بود. و گویند: مصطکی و حماما و گویند: خمیر بنفشه . و بدل وی ایرسا بود. (از اختیارات بدیعی ). و در ترجمه ٔ صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی چنین آمده است : برومی قیعالا و به سریانی ریستا گویند. رازی گوید: که بیخ راسن بزرگ بود و لون اوسیاه و بوی او خوش بود و تیز، و هریک از بیخ او را زایده ها باشد و در خادسی آورده که او را به فارسی عکرش گویند و عکرش نوعی است از شوره که بنبات ثبل مشابهت دارد و منبت او در زمین شورستان بود و گوسفند را با او الفت تمام بود و چون بخورد فربه شود و بسگزی او را نیو گویند. و قراطس گوید: شاخهای او قریب بیک گز بود و نبات او بر روی زمین گسترده بود و ساق او نایستد وبرگ او ببرگ عدس ماند و منبت او بر تل ها باشد نزدیک دریای مصر. (صیدنه ٔ ابوریحان بیرونی ورق 46). در مخزن الادویه آمده است : آن را زنجبیل شامی و به یونانی انیون و به لغت اندلس جناح و کلموح نیز نامند... در تابستان بیخ آن را می آورند و بیخ آن مستعمل است ... و بعضی گویند بیخ سوسن کوهی است . و آن دو نوع است : یکی بستانی و آن فیلجوش است و دوم بری و برگ آن شبیه ببرگ فیلجوش و بیخ آن را بترکی اَندز گویند. (ازمخزن الادویة ص 285). در خرده اوستا چنین آمده است : درطب قدیم دوای معروفی بوده از برای معده ، برگ درخت آن پهن تعریف شده و بهمین مناسبت پیلگوش نامیده شده است و برخی نوشته اند: که بوی آن بوی سیر ماند. دستور هوشنگ جاماسب آن را یک قسم کاج شمرده است . و آن عبارت از نیم درخت پستی است با برگهای باریک بشکل سوزن و دانه های ریز سرخرنگ بار میدهد. چوبش سخت و سرخگون است . لبان را که صمغ معروف و بخور خوشبوییست از جنس چنین درختهایی استخراج میکنند. تیغه ٔ چندی ببدنه ٔ درخت زده از آن شیره یی آید که در هوا منجمد گشته باسم لبان بخور آتشدان زرتشتیان و مجمر عیسویان است . (خرده اوستا ص 142)
//////////
پیلگوش . (اِ مرکب ) پیلغوش . پیغلوش . سوسن منقش . فیلگوش . آذان الفیل . (منتهی الارب ). نوعی سوسن که آن را آسمانگون گویند و بر کنار آن نقطه های سیاه بود مانند خالی که بر روی خوبان باشد و رخنه های کوچک دارد. رجوع به پیلغوش شود.
////////////
- زنجبیل شامی ؛ زنجبیل الشام که زنجبیل بستانی هم نامیده میشود. راسن . زنجبیل البلدی . (از دزی ج 1 ص 605). راسن .(منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد). راسن باشد و آن نوعی از فیلگوش است و بعضی بیخ راسن را گفته اند. مربای آن جمیع المهای سرد را نافع است . (برهان ) (آنندراج ). زنجبیل شامی و زنجبیل بلدی راسن است . (تحفه ٔ حکیم مؤمن ). گیاهی است زیبا و پایا از تیره ٔ مرکبان که ارتفاعش بین 1/75 تا 2 متر میرسد و غالباً در چمنزارها و نواحی مرطوب بحالت خودرو می روید. ریشه اش ضخیم و گوشتدار و ساقه اش راست و استوانه ای شکل با شاخه های متعدد است قطعات خشک شده ٔ ریشه ٔ آن و مربای وی در طب مستعمل است . (فرهنگ فارسی معین ). رجوع به اختیارات بدیعی و ترجمه ٔ داود ضریر انطاکی شود.
///////////
راسن‌وی را زنجبیل شامی خوانند و بلغت اهل آندلس جناح خوانند و کلموخ نیز گویند و آن دو نوع است یک نوع بستانی بود و آن فیلجوش است و گفته شود و یک نوع دیگر جبلی بود و آن نه بشکل فیلجوش بود و بیخ آن را به ترکی اندر خوانند و طبیعت آن گرم و خشک است در دوم و گویند در سیم و در وی رطوبتی فضلی بود بهترین آن بود که سبز و تازه بود ورمهای سرد و عرق النسا و درد مفاصل که از رطوبت بود چون با روغن پزند و بدان طلا کنند نافع بود و اگر لعوقات کنند جهت دفع اخلاط غلیظ لزج که در سینه و شش بود اثری تمام بدهد و چون طبیخ وی بیاشامند بول و حیض براند و اگر بیخ وی مربا کنند با شراب بغایت معده را نیکو بود و مربا چنان کنند که اول خشک کنند اندکی و بپزند و بعد از آن در آب سرد خویسانند و پس در شراب نهند و شیخ الرئیس گوید نافع بود جهت همه الم‌ها و دردها که از سردی بود و مفرح دل و مقوی آن بود و غافقی گوید
اختیارات بدیعی، ص: 185
مقطع اخلاط و بلغم بود و باه برانگیزد و اخلاط مفاصل که از رطوبت بود را نافع بود و ابن ماسویه گوید گزندگی جانوران را نافع بود و تقطیع البول که از سردی بود نیکو بود و مقوی مثانه بود و دیسقوریدوس گوید گزندگی جانوران را نافع بود خاصه مصری آن بمقدار دو درم سرفه و عسر البول را سود دهد وقتی که با عسل بود و چون با شراب بپزند و ضماد کنند عرق النسا را سودمند بود و ماسرجویه گوید اگر زن در شیب خود دود کند ترک حیض کند و اگر بکوبند و با عسل بسرشند و یک مثقال بیاشامند مسخن اعضای متالم بود که سبب آن از سردی بود و منصوری گوید سدّه جگر و سپرز بگشاید و بسیار خوردن وی خون را تباه کند و منی کم گرداند و شیخ الرئیس گوید مصدع بود و لیکن درد شقیقه بلغمی ساکن کند خاصه نطول کردن و مصلح وی سرکه بود و گویند مصطلی و خاما بود و گویند خمیر بنفشه بود و بدل وی ایرسا بود
______________________________
صاحب مخزن الادویه می‌نویسد: راسن آن را زنجبیل شامی و بیونانی انیون و بلغت اندلس جناح و کلموح نیز نامند و آن بیخ نباتیست خشبی و خوش‌بو و تند طعم یا قوتی رنگ مایل به سبزی و ساق آن متشعب برگ آن عریض و دراز شبیه برگ قلوس و درازتر و خشن‌تر از آن ... و گل آن مائل بکبودی و حب آن شبیه به قرطم ...
اختیارات بدیعی
////////////////
ه لغت رومی «راسن» را «قیعالا» گویند و به سریانی «ریسنا» گویند و بیخ راسن بزرگ باشد و لون او سیاه باشد و بوی او خوش بود و به تازی «عکرش» گویند و «عکرش» نوعی است از «شوره» که به نبات «ثیل» ماند و تفاوت میان او و نبات «ثیل» آن است که نبات «ثیل» باریکتر باشد و ساقه های او بزرگتر بود از شاخ نبات ثیل و به لغت سجزی او را «نیو» گویند و جالینوس گوید او را هیلانیون گویند و محمد زکریا «الانیون» گوید. (صیدنه ص 538).
////////////
راسن:

به لغت رومی «راسن» را «قیعالا» گویند و به سریانی «ریسنا» گویند و بیخ راسن بزرگ باشد و لون او سیاه باشد و بوی او خوش بود و به تازی «عکرش» گویند و «عکرش» نوعی است از «شوره» که به نبات «ثیل» ماند و تفاوت میان او و نبات «ثیل» آن است که نبات «ثیل» باریکتر باشد و ساقه‌های او بزرگتر بود از شاخ نبات ثیل و به لغت سجزی او را «نیو» گویند و جالینوس گوید او را هیلانیون گویند و محمد زکریا «الانیون» گوید. (صیدنه ص 315). وی را زنجبیل شامی خوانند و به لغت اهل اندلس جناح خوانند و کلموخ نیز گویند و آن دو نوع است یک نوع بستانی بود و آن فیلجوش است و یک نوع دیگر جبلی بود و آن را به ترکی اندر خوانند. (اختیارات ص 184).
//////
زنجبیل شامی( راسن)


راسن
Inula helenium
سوسن کوهی و آن را زنجبیل شامی گویند؛ بیخ نباتی است خشبی خوش‌بو و تند طعم یاقوتی رنگ مایل به سبزی و ساق آن منشعب برگ آن عریض و دراز شبیه به برگ قلومس و درازتر و خشن‌تر از آن و انبوه و و از ساق آن روئیده بر روی یکدیگر و گل آن مایل به کبودی و حب آن شبیه به قرطم با اندک پهنی و طعم آن اندک تند و منبت آن کوهستان و مواضع سنگلاخ و در تابستان بیخ آن را بر می‌آورند و بیخ آن مستعمل است و قوت آن تا دو سال باقی می‌ماند. بهترین آن مایل به سبزی تازۀ کرم ناخورده عفص آن است و از ادویه مجهولت‌الماهیت است.
طبیعت آن در اول سوم گرم و خشک و با رطوبت فضلیه و در دوم نیز گرم و خشک گفته‌اند.
خواص: شادی بخش و دارای نیروی پادزهری کافی است. مقوی  قلب و فم المعده و تقویت دستگاه هضم و مثانه و دافع مالیخولیای ابتدائی عصبی و ترس و حزن بیش از حد است. خاصیت باز کنندگی گرفتگی های کبد و طحال و حل کنندگی نفخ و بادهای عضلانی و مسکن دردهای سرد کبد و مفاصل و پشت و سیاتیک و نقرس و امثالهم می باشد. در ترکیب با داروهای مناسب دیگر جهت دردهای شقیقه و امراض سردتر و ورم و سرفه و آسم و تنگی نفس و پاک کردن سینه بلغمی و تر سودمند و سموم حشرات و سایر زهرهای سرد را پادزهری قوی است. برای گرم مزاجان سردرد آور و مضر و زیاده روی در آن باعث فساد خون و قاطع نسل و مصلح آن سرکه و رب ترش است
مخزن الادویه، تألیف مرحوم سید محمد حسین عقیلی علوی خراسانی شیرازی
/////////////

الطيون اليوناني[1] أو الرَاسَن[2] (باللاتينية: Inula helenium) نوع نباتي ينتمي إلى جنس الطيون من الفصيلة النجمية.
الموئل والانتشار[عدل]
موطن هذا النوع تركيا والقوقاز والبلقان واليونان وإيطاليا.[3]
الوصف النباتي[عدل]
هو نبات عشبي معمر يصل طوله إلى مترين ذو ساق سميكة وصلبة. قد يصل ارتفاعه إلى ثلاثة أمتار. أوراقه مسننة ذهبية تشبه الأقحوان. الأزهار صفراء إلى برتقالية في الخارج وسوداء في الوسط. جذر النبات سميك.
يؤخذ منه جذر الراسن.
مصادر[عدل]
^ الموسوعة العربية. المركبة (الفصيلة). تاريخ الولوج 16 شباط 2011.
^ المعجم الكبير، الجزء التاسع حرف الراء، الطبعة الأولى ١٤٣٣هـ، ٢٠١٢ م، ص
^ قاعدة البيانات الأوروبية-المتوسطية للنباتات.خريطة انتشار الطيون اليوناني (بالإنكليزية). تاريخ الولوج 11 كانون الثاني 2012.
////////////
به ترکی آذری:
Uca andız (lat. Inula helenium) — andız cinsinə aid bitki növü.
/////////////
Elecampane (/ˌɛlɪkæmˈpeɪn/[3]), Inula helenium, also called horse-heal or marchalan (in Welsh), is a widespread species of plants in the sunflower family. It is native to Europe and Asia from Spain to Xinjiang Province in western China, and naturalized in parts of North America.[4][5][6][7][8]

Other common names include elfdock; aunée (French); helenio, enula campana (Spanish); Echter Alant (German); and enula campana (Italian).[4]
Description[edit]
Elecampane is a rather rigid herb, the stem of which attains a height of from 90–150 cm (35–59 in). The leaves are large and toothed, the lower ones stalked, the rest embracing the stem; blades egg-shaped, elliptical, or lance-shaped, as big as 30 cm (12 in) long and 12 cm (4.7 in) wide. Leaves are green on the upper side with light, scattered hairs, but whitish on the underside because of a thick layer of wool. The flower heads up to 5 cm (2 inches) broad, each head containing 50-100 yellow ray flowers and 100-250 yellow disc flowers. The root is thick, branching and mucilaginous, and has a warm, bitter taste and a camphoraceous odor with sweet floral (similar to violet) undertones.[6][8[

Folklore
The plant's specific name, helenium, derives from Helen of Troy; elecampane is said to have sprung up from where her tears fell. It was sacred to the ancient Celts, and once had the name "elfwort".[9[

Uses
In France and Switzerland it is used in the manufacture of absinthe.

The root was employed by the ancients, mentioned in Pliny, Natural History 19.29 both as a medicine and as a condiment, and in England it was formerly in great repute as an aromatic tonic and stimulant of the secretory organs.[citation needed] It is mentioned in an 1817 New-England almanack as a cure for hydrophobia when the root is bruised and used with a strong decoction of milk.[10] It is used in herbal medicine as an expectorant and for water retention.[11]

Chemical constituents
Besides the storage polysaccharide inulin (C6H12O6[C6H10O5]n), a polymer of fructose, the root contains helenin (C15H20O2), a stearoptene, which may be prepared in white acicular crystals, insoluble in water, but freely soluble in alcohol. When freed from the accompanying inula-camphor by repeated crystallization from alcohol, helenin melts at 110 °C.

References[edit]
Jump up ^ illustration from Franz Eugen Köhler, Köhler's Medizinal-Pflanzen, 1897
Jump up ^ The Plant List, Inula helenium L.
Jump up ^ Oxford English Dictionary (3rd ed.). Oxford University Press. September 2005.
^ Jump up to: a b B.-E. van Wyk and M. Wink. (2004). Medicinal Plants of the World, p. 181, Singapore: Times Editions.
Jump up ^ Altervista Flora Italiana, Inula helenium L. includes photos and European distribution map
^ Jump up to: a b Flora of North America, Inula helenium Linnaeus, 1753.
Jump up ^ Biota of North America Program 2014 county distribution map
^ Jump up to: a b Flora of China, Inula helenium Linnaeus, 1753. 土木香 tu mu xiang
Jump up ^ Howard, Michael (1987). Traditional Folk Remedies. Century. p. 135. ISBN 0-7126-1731-0.
Jump up ^ Daboll, N. (1816). The New-England almanack, for the year of our Lord Christ, 1817: Fitted to the meridian of N. London. New London: Samuel Green.
Jump up ^ Bartram, T. (1998). Bartram’s Encyclopedia of Herbal Medicine. London: Robinson Publishing Ltd. ISBN 978-1854875860.
Public Domain This article incorporates text from a publication now in the public domain: Chisholm, Hugh, ed. (1911). Encyclopædia Britannica (11th ed.). Cambridge University Press.

 Chisholm, Hugh, ed. (1911). "Elecampane". Encyclopædia Britannica (11th ed.). Cambridge University Press.

1897 illustration
Scientific classification
Kingdom:           Plantae
(unranked):        Angiosperms
(unranked):        Eudicots
(unranked):        Asterids
Order:   Asterales
Family:   Asteraceae
Tribe:    Inuleae
Genus:   Inula
Species: I. helenium
Binomial name
Inula helenium
L.
Synonyms
Aster helenium (L.) Scop.
Aster officinalis All.
Corvisartia helenium (L.) Mérat
Helenium grandiflorum Gilib.

Inula orgyalis Boiss.