حندقوق . [ ح / ح د ]
(ع ا) حندقوقی ̍.
حندقوقی ̍.
نباتی است که آنرا ذرق گویند. (منتهی الارب ). این کلمه نبطی معرب است و بعربی ذُرق
گویند. (اقرب الموارد). و بفارسی اسپست دشتی است . (منتهی الارب ). اندقوقو است و آن
دوایی است بوستانی و صحرائی ، بوستانی آنرا بیونانی طریفلن و صحرائی آنرا بوطوس اعریوس
گویندو آن نوعی از سپست باشد و بفارسی دیو اسپست خوانند.(آنندراج ) (برهان ). || مرد
دراز مضطرب و احمق . (منتهی الارب ) (ناظم الاطباء) (اقرب الموارد).
///////////////
ذرق . [ ذُ ر ] (ع ا) حندقوقا. حندقوقی
. حباقی . سپست دشتی . آسپست دشتی . حندقوق . حندقوقی بری . حندقوقای بستانی (؟) دیوسپست . دیوآسپست . عرقضان . عرقصا. عرقصان . عریقصاء. عریقصان . عریقصانة
و در ترجمه صیدنه ابوریحان آمده است : ذُرق ، ابوحنیفه گوید، نباتی
است که به هیئت به گندناء کوهی مشابهت دارد بر سر نبات او وعائی بود که تخم اودر آنجا
بود و دانه او گردفام بود و در وقت تری اورا
بخورند و چون خشک شود بیش نخورند و بیخ او بشکل پیاز بود و رنگ او سیاه بود و چون پوست
سیاه از او جدا کنند از میان او بشبه پیاز سفید چیزی بیرون آید وشیرینی در طعم او بود
و آب در او بسیار بود و آدمیان پیاز او را بخورند و لیث گوید ذرق نباتی است که به سپست
ماند و در شهر او را حندقوقا گویند. و ابن البیطار گوید: ذرق هو الحندقوقی . قال ابوحنیفه
قال ابوزیاد من العشب الذرق و یسمی العرقصان و فیه شبه من القت یطول فی السماء و ینبت
کما ینبت القت و هو ینبت فی القیعان و منافع المیاه و قد رایته بالعراق و یبیعه الانباط
و یسمونه الحندقوقی و قد ذکرته فی الحاء.
////////////
بزر الخندوقی
بپارسی تخم اندوقوقی گویند و دیواسپست گویند
و حباقا و ذرق نیز گویند بهترین وی آنست که فربه و بری بود و طبیعت وی گرم و خشک است
معده را پاک کند مقدار نیم درم نافع بود گزندگی جانوران را چون با سکنجبین بیاشامند
و در ادویه باهی مهیج باه بود و تخم و گیاه وی نیز اما جرب آورد و مصلح وی کثیرا بود
و بدل وی شیلم
______________________________
صاحب مخزن الادویه مینویسد: حندوقی اسم
نبطی است و آن از جنس یونجه است بری را بعربی حباقا و بیونانی لوطوس اغریوس و بفارسی
دیواسپست و بشیرازی اندقوقو و به لاتینی لوطس سکرار و بهندی بسکهپره و کدهپره نیز
نامند و بستانی را بعربی ذرق و بیونانی لوطوس و بلغتی طریفلن و به لاتینی طریفلم اوراتم
و بکسطیلان طربول رماکه و در اصفهان شبدر و در مازندران شروبت گویند و سفید و سرخ میباشد
و سفید آن قویتر و اکثر مستعمل است
به لاتینESIFOLIUM PRATENS فرانسهEREFLE
DES PRES انگلیسیTRIFOIL CLOVER
/////////////
اسپست ، علفی است که بترکی یونجه خوانند
و معرّب آن فصفصه است و تخم آنرا بذرالرطبه گویند. (برهان ). اسفست . سپست . (جهانگیری
). قضْب . قضبه. قت . یُنجه : ذُرق ؛ گیاهی است که آن را حندقوق گویند و بفارسی اسپست
دشتی است . خلیط؛ گل و لای آمیخته به کاه یا به اسپست . اذراق ؛ اسپست رویانیدن زمین
. قُصاره؛ آنچه برآید از اسپست به اول کوفتن ، قصْری ̍
و قُصْری ̍ و قصر و قصره بهمین معنی . مقْضبه؛ اسپست زار. (منتهی الارب).
نخوردی یک شکم اسپست هرگز
چراگاهت بود صحرای پرخار.
بسحاق اطعمه .
آقای پورداود نوشته اند: یونجه (اسپست
( گیاهی که امروزه بلغت ترکی یونجه خوانده میشود، در فارسی اسپست یا سپست نام دارد
و بگواهی یک سند کتبی بیش از سه هزار سال است که چنین خوانده شده است . اسپست یا سپست
)اسفست ) در فرهنگها بفتح پ و بسا بکسر و ضم همزه و پ هم یاد گردیده است . این واژه
بسیار کهنسال اگر در اوستا و سنگ نبشتهای هخامنشیان بجای مانده بود، بایستی اسپواستی باشد. این کلمه مرکب لفظاً یعنی "اسب خورد". چنانکه پیداست
نخستین جزء آن همان اسب است و دومین جزء آن از مصدر اد مطابق ادو
لاتینی ، اسن آلمانی و ایت انگلیسی است . (چنانکه رد اوستایی ریشه آراستن و راست است ). از بنیاد همین مصدر، کلمه مرکب کرکس در فارسی بجای مانده که در اوستا کهرکاسه آمده و آن مرکب است از کهرک(کرک ، مرغ ) و آسه (خورنده )، لفظاً یعنی مرغخوار و این نام همان پرنده
معروف لاشخوار است . در پهلوی ، زبان رایج
روزگار ساسانیان ، این گیاه نیز اسپست خوانده
شده ، در کارنامک ارتخشیر پاپکان آمده : "چون اردشیر از پیکار اژدها (کرم ) روی
برتافته بسرای بورزآذر پناه برد، آنان اسبش
را به آخور بستند و پیشش جو و کاه و اسپست ریختند...". این کلمه از زبان پهلوی
، به هیئت اسپستا یا پسپستا داخل زبان سریانی شده و از سریانی بزبان عربی آمده
فصفصه (ج ، فصافص ) گفتند. ایننام معرب الفصفصه بدستیاری عربها به اسپانیها رسیده الفلفه گفتند و با اسپانیولیها به امریکا رفته و امروزه
در آنجا اسپست را الفلفه خوانند، نه مثل انگلیسی زبانان اروپا که این گیاه را امروزه
لوسرن نامند. همچنین در زبان اسپانیولی این
گیاه میلگه خوانده میشود و این کلمه تحریف
شده مدیکه لاتین میباشد که بزودی یاد خواهیم کرد. این رستنی
در فرانسه لوزرن خوانده میشود و همین کلمه
امروزه در زبان آلمانی رایج است . لغت لوسرن یا لوزرن در زبانهای انگلیسی و فرانسه و آلمانی در سده هیجدهم م . بوجود آمده و معلوم نیست از کجاست و منسوب
به کدام سرزمین و به چه چیز پیوستگی دارد. اسپست در سده شانزدهم م . از اسپانیا داخل فرانسه شده است .لغت
لوسرن یا لوزرن از لغات سرزمین پروانس (از
بلاد فرانسه ) میباشد. لوزرنو نام ناحیه لوزرن در
سویس و نام محلی کوچک در ایتالیا (در ناحیه پیمن ) ارتباطی با نام این گیاه در زبانهای کنونی
انگلیسی و غیره ندارند. پیش از اینکه لغت لوسرن یا لوزرن در این زبانها رایج گردد،
این گیاه به لغات گوناگون دیگر در اروپا خوانده میشده که ذکر آنها در اینجا از موضوع
ما خارج است . همین اندازه که از نام این گیاه در زبانهای کنونی مغرب زمین یاد کردیم
بخوبی میرساند که اسپست در این سرزمینها یک نام اصلی و قدیمی ندارد و هر اسمی که در
این قرون اخیر به آن داده شده همه گویای عهد نسبه نو است ، گذشته از کلمه لوسرن در
انگلستان غالباً این گیاه پورپل مدیک خوانده
می شود، نامی که هنوز در یکی از زبانهای کنونی اروپا یادآور سرزمین دیرین این گیاه
است . پورپل بمعنی ارغوان است . این گیاه بمناسبت
رنگ گل ارغوانی آن که سرخ آمیخته به رنگ بنفش است چنین نامیده گردیده و بسرزمین ماد بازخوانده شده است . اما لغت یونجه که در این چند
سده اخیر در زبان فارسی راه یافته ، در ترکی جغتائی یونوچکه و در ترکی عثمانی یوندزه خوانده شده و لفظاً بمعنی تره و علف سبز است . در
این زبانها هم این لغت قدیم نیست . برخی نوشته اند کلمه ترکی یونجه از یونت که بمعنی اسب است ترکیب یافته است . یونت در ترکی
جغتائی و عثمانی بمعنی اسب و مادیان و ینت ئیل که نام هفتمین سال از سالهای ترکی است
بمعنی سال اسب میباشد. از این وجه اشتقاق ترکی چیزی ندانستم . اسپستی (اسپستو ) در جزء لغات آشور و بابل یاد شده و قدمت
آن در آن سرزمین به هفتصد سال پیش از میلاد مسیح میرسد. اسپستی در فهرست گیاهان باغ
مردوک بالادین کلدانی که در ماه نیسان (آوریل
) از سال 721 ق . م . به پادشاهی رسیده برشمرده شده است .
شک نیست که این گیاه با همان نام بومی از
ایران به سرزمین بابل درآمده ، چنانکه اسب ، چهارپائی که این گیاه بنام آن خوانده شده
از ایران به آن دیار درآمد. چون در جای دیگر از پرورش اسبهای زیبا و تیزتک در ایران
سخن داشتیم و گفتیم که بدستیاری مردمان این مرز و بوم این چارپا به جاهای دیگررسیده
. [رجوع به اسب در همین لغت نامه شود]، در این مقال فقط یادآور میشویم که قومی از ساکنین
ایران غربی که در تاریخ آنان را کسیت)کششو) نامند، به بابل زمین دست یافته از سال
1760تا 1180 ق . م . در آنجا پادشاهی راندند، بدستیاری اینان است که اسب در بابل شناخته
شده . بنابراین هیچ جای شگفت نیست که اسپست
خوراک برگزیده و دل پسند اسب هم از ایران ببابل رسیده باشد و خود هیئت کلمه اسپستی و وجه اشتقاق روشن و آشکار آن جای هیچ تردید
باقی نمیگذارد. همچنین در روزگار داریوش بزرگ هخامنشی )521 - 485 ق . م .) اسپست از
ایران بیونان رفت و چون تا آن روزگار چنین گیاهی در آنجا شناخته و دیده نشده بود، ناگزیر
آن را بنام سرزمین اصلی آن مدیکه بوتانه خوانده
اند، چنانکه پس از آن در لاتین مدیکاگو ساتیوا
نامیده شده یعنی گیاه مادی (ایرانی ). در اینجا باید یادآور شویم که فقط نام
این گیاه را در یونانی و لاتینی دلیل ایرانی بودن آن نگرفته اند، با این دلیل لغوی
دلایل علمی و تاریخی هم در دست دارند. در گیاه شناسی باز به این گونه نامهای فریبنده
برمیخوریم ، از آنهاست نام هلو (شفتا) که در لاتین اموگدالوس پرسیکا نام دارد یعنی بادام ایرانی و از جزء اخیر آن که
پرسیکا باشد در زبانهای کنونی اروپا این میوه بازخوانده میشود و جز اینها و زردآلو در لاتین پرونوس ارمنیکا نامیده گردیده یعنی آلوی ارمنی ، اما این دو میوه
از گیاهان بومی چین است و از آنجا به ایران آورده شده و پس از آن بدستیاری ایرانیان
و ارمنیها به رومیها رسیده ، این است که آنها را بنام ایران و ارمنستان بازخوانده اند.
از اینکه اسپست را یونانیان در روزگار داریوش هخامنشی گیاه مادی خوانده اند برای این
است که در پایان سده هشتم پیش از میلاد در
بخش غربی ایران یک پادشاهی بوجود آمد و رفته رفته سراسر ایران زمین و خاکهای همسایه
را فراگرفت . یونانیان سراسر کشورهای ایران را به اعتبار این دولت ، مدس )مادا ( خواندند و صد سال پس از برچیده شدن پادشاهی
خاندان مادیها در سال 558 ق . م . بدست کورش هخامنشی باز سراسر ایران را همچنان ماد
خواندند چنانکه جنگ معروف خشیارشا چهارمین شاهنشاه هخامنشیان با یونانیان در سال
480 ق . م . در تاریخ جنگ مادی خوانده میشود. رفته رفته نام ماد بنام پارس یعنی بنام
سرزمینی که هخامنشیان از آنجا بودند تبدیل یافت و هنوز نزد اروپائیان سراسر ایران زمین
به اعتبار دولت پارسیان هخامنشی پارس خوانده میشود. بنابراین مدیکه بوتانه یعنی گیاه ایرانی . کهن ترین جایی که در نوشته های
یونانیان اسپست بنام مدیکه یاد شده در قطعه شعری است که از شاعر نامور یونانی اریستوفانس بجای مانده . این گوینده در حدود سال 450 ق . م
. تولد یافت و در سال 386 ق . م . درگذشت . در نوشته های فیلسوف یونانی ارسطاطالیس
)384 - 322 ق . م .) چندین باراز مدیکه (اسپست ) یاد شده است . پزشک یونانی دیسکوریدس که در نخستین سده میلادی میزیسته ، همان کسی که در طب قدیم ایرانی
و عربی بنام دیسقوریدوس یا دیسقوردیوس بسا از او نام برده شده ، در جزء گیاهان و داروها،
مدیکه را تعریف کرده ، ازعلوفه چارپایان بشمار
آورده است . استرابو جغرافیانویس یونانی در
نخستین سده میلادی در سخن از سرزمین ماد، از
گیاه منسوب به آن که یونانیان مدیکه خوانند، یاد کرده گوید: این گیاه در ماد فزون و
فراوان میروید. پلینیوس دانشمند رومی که در سال 79 م . در هنگام آتشفشانی کوه وزو جان سپرد در کتاب خود نسبه بتفصیل از اسپست که در لاتین ، مدیکاگو ساتیوا خوانده میشود و اینک در گیاه شناسی بهمین نام معروف
است ، یاد کرده است . از آن جمله مینویسد: "اسپست در یونان از گیاهان بیگانه بشمار
است . در روزگار داریوش در هنگام جنگ وی با یونان ، به آن سرزمین درآمد. گیاه سودمندی
است و باید آنرا از رستنیهای درجه نخست شمرد.
یک تخم افشانی (کشت ) آن سی سال پایا میماند". انفیلوخس درباره اسپست و سی تی سوس کتابی نوشته است که در آن گوید: "... پیش از
آنکه گل بدهد باید آنرا درو کرد. در سال شش بار میتوان آن را برید، نباید گذاشت که
تخم بدهد. محصولی که تا سه سال از این گیاه درو شود از بهترین علوفه بشمار است
...". در طی این شرح پلینیوس از شخم و شیار کردن اسپستزار و هموار کردن خاک و
پرداختن زمین از سنگ و کلوخ و آبیاری کردن و کوت دادن آن سخن میدارد. از اینکه پلینیوس
میگوید انفیلوخس درباره این گیاه و سی تی سوس کتابی پرداخته ، بخوبی میرساند که تا به چه اندازه
اسپست در قدیم اهمیت داشته است . هرچند نمیدانیم انفیلوخس کی میزیسته اما نظر بزمان
خود پلینیوس ، باید پیش از میلاد مسیح زیسته باشد. این دانشمند را از آتن دانسته اند.
اسپست در حدود نیمه دومین سده پیش از میلاد
مسیح داخل ایتالیا گردید و در حدود همین زمان از ایران شرقی که امروزه ترکستان روسیه
خوانده میشود، به چین برده شد و در آنجا بنام موسو رفته رفته سرزمینهای پهناور فغفور (بغپور) را فراگرفت
. نام ایرانی این گیاه در سفر از فرغانه به چین به اندازه ای فرسوده شده وتغییر هیئت
داده که امروزه نمیتوان نام محلی آن را بازشناخت .
تاریخ مسافرت اسپست به چین به اختصار چنین
است : امپراطور چین ووتی )140 - 87 ق . م
.( از خاندان هان)معروف به هان غربی ) همزمان اردوان دوم )127 - 124 ق . م .) و پسرش
مهرداد دوم اشکانی )124 - 87 ق . م .) میباشد. در هنگام فرمانروایی طولانی وی اقتدار
چین از هر سوی روی به فزونی گذاشت و از شکوه و جلال برخوردار گردید بویژه در آن دوران
ادب و هنر آن سرزمین رونق یافت . امپراطور ووتی برای اینکه از طرف غربی کشورهای پهناور
چین از هجوم و دستبرد طوایف بیابان نورد آسیای مرکزی آسوده باشد، سفیری موسوم به سردار
چانگ کی ین به آن سامان فرستاد تا با یوئه
چیها که آریائی نژاد بودند و سرزمینهای شمالی
بلخ وسغد را در دست داشتند و بضد هیونگ نو)هونها - هیتالها) پیمان دوستی ببندد. مسافرت
چانگ کی ین در این بخش از آسیای مرکزی سیزده سال طول کشید و چندین بار گرفتار هونها
شده و رهایی یافت . از سرزمینهای همسایه غربی
چین اطلاعات و ارمغانهای گرانبهایی به دیار خود آورد. اسپست و رز از ره آوردهای اوست
از فرغانه . این دو گیاه را در سال 126 ق
. م . تقدیم ووتی کرده و بفرمان این امپراطور
در باغهای سینگان فو کشت گردید و پس از چندی
از باغهای کاخ پایتخت به اسپستزارها و موزارها راه یافت و رفته رفته سراسر بخشهای پایتخت
چین شمالی را فراگرفت و به اندازه ای در آنجا خوب پرورش یافت که بعدها تخم آن به امریکا
برده شد و بهترین جنس این گیاه بشمار درآمد.
در چین اسبهای زیبا و خوش سروسینه و باریک
پای ایران را به اسبهای خرداندام مغولی برتری میدادند و آنها را از نژاد اسب آسمانی میخواندند. از برای اینکه این اسبها در چین همچنان
زیبا و چالاک پرورش شوند و پایا مانند سردار چانگ کی ین با کاروان اسبهای ایرانی خوراک
دل پسند آنها رانیز از ایران زمین به چین برد. شک نیست که با خود این گیاهان نامهای
آنها نیز به چین رفت اما چنانکه گفتیم در آن لغات محلی فرغانه تحریفی روی داده است
. گفتیم اسپست در چین موسو خوانده میشود و انگور هم که تاآن روز در چین دیده و شناخته
نشده بود در زبان چینی پوتائو نامیده میشود،
نامی که یادآور بادک پهلوی و باده فارسی است و خود سردار چانگ کی ین میگوید که چگونه
در فرغانه از انگور باده (شراب ) میساختند. آنچه در نوشته های قدیم چینی ثابت است اینست
که موسو (اسپست ) و پوتائو (انگور) هر دو بدستیاری چانگ کی ین به چین رفته
و ثابت است که این هر دو کلمه از لغات بیگانه زبان چینی است و ثابت است در زمان چانگ کی ین که
یک سال را در بلخ گذرانده ، زبان آن سامان یکی از لهجات ایرانی بوده و خود او هم میگوید:
هرچند در این سامان از فرغانه گرفته تا بسوی انسی
)(پارتیا سرزمین پارتها) و بالاتر طرف
غربی زبانهای گوناگون دارند، اما این لهجه ها به اندازه ای بهم نزدیک هستند که مردمان
این مرز و بومها بخوبی زبان همدیگر را درمی یابند. در روزگاران گذشته اسبهای ایران
شهرت جهانی داشتند و چون مایه زندگی و علوفه
مطبوع آنها که بنام آنها اسپست خوانده شده
گیاهی است با ریشه بسیار بلند و کمترنیازمند
آب ، از رستنیهائی است که با نهاد سرزمین بلند و خشک ایران سازگار است . تا این کشور
اسب خیز و مردمانش سواران دلیر بودند، فرسنگها کشتزارهای ایران از این گیاه سبز و خرم
بود. خبری که طبری در تاریخ خود از گزیت یا مالیات برخی از محصول در روزگار خسرو انوشیروان
یاد کرده بخوبی اهمیت و ارزش کشت اسپست را در روزگار ساسانیان میرساند: "از برای
هر یک جریب زمین که گندم یا جو کاشته میشد یک درهم گزیت نهادند، از برای یک موزار هشت
درهم ، از برای یک جریب اسفست هفت درهم ، از برای هر چهار درخت خرمای ایرانی یک درهم
،از برای هر شش درخت خرمای معمولی یک درهم ، از برای شش درخت زیتون یک درهم".
چنانکه دیده میشود اسپست پس از انگور گرانبهاترین
محصول و جو که خوراک اسب هم میباشد با گندم یکسان بوده است . گفتیم فصفصه (ج ، فصافص
) معرب اسپست است و لفظ عربی آن "رطبه" و خشک آن "قت" میباشد.
در بسیاری از کتب ادویه ایرانی و عرب از این
گیاه یاد شده و تخم آن را قابض دانسته اند و از برای خود گیاه خواص گوناگون ذکر کرده
اند و در اینجا یاد کردن برخی از این نوشته ها تا به اندازه ای که با خود لغت پیوستگی
دارد بیفایده نیست . در کتاب الابنیه عن حقایق الادویه تالیف ابومنصور موفق الدین هروی
که در سده پنجم نوشته شده آمده : "رطبه را اسپست گویند بپارسی ...". ابن
درید که در سده سوم هجری میزیسته در جمهرهاللغه
گوید: "و الفصافص ؛ فارسیه معربه اسفست و هی الرطبه". در شرح فارسی صیدنه
ابوریحان بیرونی یاد شده : "رطبه سبست
راگویند چون سبز باشد و جمع او رطاب گویند. و اهل مصرقضب گویند و طائفه ای از اهل لغت
"قت" اسپست تر را گویند و خشک را نیز گویند و اصمعی گوید فصافص جمع فصفصه
است و بلغت فارسی او را سبست گویند...". در مفردات ادویه ابن بیطار که در سال 646 ه . ق . درگذشت درجائی آمده
: "(فصفصه ) ابوحنیفه هو رطب القت و یسمی الرطبه مادامت رطبه فاذا جفت فهی القت
ّ و هی کلمه فارسیهالاصل ثم عربت و هی بالفارسیه اسفست ..." و در جای دیگر همان
کتاب آمده : "رطبه هی الفصفصه و یقال لیابسها القت ّ". در جواهراللغه که
در سال 924 ه . ق . نوشته شده تالیف محمدبن یوسف الطبیب الهروی یاد شده : "الرطبه؛
اسبست". و در جای دیگر همان کتاب آمده : "و القت الیابس من الاسفست
...". در شرح اسماءالعقار تالیف ابی عمران موسی بن عبداﷲ الاسرائیلی القرطبی فیلسوف
وطبیب سده ششم هجری آمده : "قت ؛ هو الذی یقال له السفسف و الفصفصه و هو الذی
یسمی علف الدواب و هو القضب ، و مادام اخضر یسمی رطبه و اسمه بعجمیه اندلس یربه وموله
معناه عشبهالبغله". و باز در تحت کلمه قرط گوید: "قرط؛ هذا النبات المشهور بمصر الذی
تعتلفه الدواب و یسمی الشبذر و یسمون اسمه البرسیم". نامی که در اسماءالعقار به
زبان اندلس یعنی اسپانیا به اسپست داده شده بسیار قابل توجه است : "یربا دومولا" اسپانیولی در فرانسه "ارب دمول" یعنی علف استر. و دیگر اینکه قرط که از جنس اسپست
است "شبذر" و همچنین "برسیم" خوانده شده . شبدر همان نامی است
که امروزه در فارسی بیک جنس از اسپست داده میشود و در لاتین "تری فلیوم" خوانده میشود مطابق نامی که در افغانستان (کابل
) به آن داده "سه برگه" گویند. (یونجه "اسپست" بقلم پورداود در
مجله یغما سال دوم شماره 12). لغت نامه دهخدا.
////////
شبدرها متعلق به جنس تریفولیوم (Trifolium) جزء مهمترین گیاهان علوفهای
خانواده لگومینوز (Leguminous)
در مناطق معتدل و مرطوب است که از نظر علوفهای و مرتعی دارای ارزش بسیار زیادی است
و در تغذیه دامها نقش بسزایی دارند. شبدرها گیاهی سه برگچهای اند و به همین خاطر
اسم علمی آنها از دو کلمه لاتین "Tria"
به معنی سه و "Folia"
به معنی سه بر گچهای گرفته شدهاست. تعداد گونههای شبدر در دنیا حدود ۳۰۰ گونه ذکر
شده که از این تعداد ۲۵ گونه از نظر کشاورزی مهم است که از این تعداد فقط ۹ گونه آنها
از جمله شبدر زیر زمینی به صورت تجارتی کشت میشوند. بیشترین پراکنش شبدرها در منطقه
مدیترانه است، به طوری که در منطقه اورآسیا ۱۶۰-۱۵۰ گونه، آمریکا ۶۵-۶۰ گونه و در آفریقا
۳۰-۲۵ گونه گزارش شدهاست. بر اساس تحقیقات بانک ژن گیاهی و ذخایر توراثی موسسه تحقیقات
اصلاح و تهیه نهال و بذر تعداد گونههای تاکنون شناخته شده شبدر در ایران حدود ۵۴ گونهاست
که از این تعداد دو گونه شبدر ایرانی (Trifolium resupinatum)
و شبدر برسیم (Trifolium alexandrium)
به صورت وسیع کشت میشوند.
محتویات
خصوصیات کلی شبدرها
تمام شبدرها در آب و هوای خنک بهترین عملکرد
را دارند. در بین شبدرها شبدر سفید از همه مقاوم تر است. میزان قند در شبدرها بیش از
یونجهاست و سطح برگ بیشتری نسبت به یونجه دارند اما مقاومت شبدرها به شوری کمتر از
یونجهاست و نیاز آبی شبدرها نیز کمتر از یونجهاست. البته باید توجه داشت که شبدرها
به لحاظ کمیت تولید در سطح پایین تری از یونجه قرار دارند و میزان مواد غذایی قابل
هضم یونجه از شبدرها بیشتر است. گیاهان علوفهای تیره بقولات از نظر عمق ریشه به شکل
زیر هستند: ریشه شبدر سفید<ریشه شبدر قرمز <ریشه شبدر برسیم <ریشه یونجه
<ریشه اسپرس.
به صورت کلی تفاوت شبدرها با یونجه این
است که:
برگ یونجه بیضی شکل ولی برگ شبدر گلابی
شکل است.
رنگ برگها در شبدر سبز و شفاف و در یونجه
سبز تیرهاست.
خصوصیات بذر شبدرها
شبدرها به دلیل پوسته سخت دارای خواب میباشند
که خواب و سختی پوسته در شبدرها به ترتیب زیر است: شبدر قرمز <شبدر السایک <شبدر
لادینو <شبدر سفید.
تحقیقات انجام گرفته نشان میدهد مهمترین
عامل ایجاد بذرهای با پوسته سخت در شبدرها خشکی و کمی رطوبت نسبی هوا در زمان رسیدگی
است. خواب بذر بسیاری از شبدرها را به وسیله سرما دادن میتوان شکست. بذر هیچ یک از
شبدرها در زمان جوانه زنی به نور نیاز ندارند. به عبارت بهتر بذر هیچ یک از شبدرها
فیتوبلاست نیستند. به لحاظ اندازه بذر نیز شبدرها به شکل زیر هستند: شبدر سفید<شبدر
ایرانی <شبدر السایک <شبدر قرمز <شبدر شیرین<شبدر لاکی <شبدر مصری
(برسیم). به صورت کلی در مورد گیاهان علوفهای تیره لگومینوز از نظر اندازه بذر میتوان
گفت: شبدر سفید<شبدر ایرانی <شبدر السایک <شبدر قرمز <شبدر شیرین<شبدر
لاکی <شبدر مصری (برسیم)<یونجه<اسپرس <ماشک گل خوشهای <ماشک معمو لی.
همان طور که ملاحظه میشود بزرگترین بذرها
در بین گیاهان علوفهای تیره بقولات مربوط به اسپرس و ماشکها میباشد. باید توجه داشت
هرچه اندازه بذر بزرگتر باشد معمولاً زودتر جوانه میزنند وگیاهچه بزرگتری تولید می
کنند. البته پوسته سخت بذر را نیز باید در نظر گرفت (مسلم است بذرهای دارای پوسته سخت
دیرتر جوانه میزنند) موضوع ذکر شده در بالا به شرطی صحیح است که پوسته سخت بذرها صفر
در نظر گرفته شود. در واقع هم میزان بذرهای سخت در بعضی از شبدرها مانند شبدر برسیم
و شبدر لاکی بسیار پایین است. بذر بعضی از شبدرها مانند شبدر پنجه کلاغی(Lotus cornicaltus) بسیار به کندی جوانه میزند
و گیاهچه بسیار ضعیفی تولید میکند، به طوری که ایجاد یک مزرعه کامل از این شبدر ممکن
است تا دو سال به طو ل انجامد.
خصوصیات تغذیهای شبدرها
شبدر محصول علوفهای مهمی است. به همین
دلیل است که به طور گستردهای در کشت علوفهای و مراتع استفاده میشود. شبدرها به عنوان
علوفه سبز، علوفه خوراکی، و چمن پوششی استفاده میشوند. ۱۰۰ کیلوگرم از شاخ و برگ شبدر
علوفه شامل ۸/۱۹ واحد و ۷/۲ کیلوگرم پروتئین قابل هضم است. شبدر اسیدهای آمینه ضروری
بیشتری تر (سیستئین، تریپتوفان و لوسین) نسبت به دانه ذرت، و دانه جو و گندم هستند.
در شبدرها فسفر به ندرت از ۴۴/۱ گرم در هر کیلو ماده خشک پایین تر است و از این نظر
نسبت به یونجه برتر هستند و دامهایی که از شبدر تغذیه میکنند، کمتر دچار کمبود فسفر
میشوند. گونه شبدرهای حقیقی با Genus Trifolium
همگی علفی و دارای برگهای سه تایی هستند. گلها کوچک بسیاری دارند که
روی یک دمگل کوتاه پرگل واقع شدهاست. گلبرگ پهن خارجی تنها اندکی بزرگتر از سایر گلبرگ
هاست. شبدرهای حقیقی میتوانند یکساله، دوساله و یا چند ساله باشند.
مواد ضد تغذیهای در شبدرها::شبدرها دارای
مواد ی هستند که از ارزش غذایی آنها میکاهد مثلاً شبدر قرمز دارای مادهای به نام
فورموننتین است که نوعی شبه استروژن گیاهی است و میتواند سبب سقط جنین در گوسفندان
شود همین طور شبدر سفید دارای هیدرو سیاندرید (HCN)
که برای دامها میتواند بسیار مضر باشد و مصرف زیاد آن فعالیت غده تیروئید را افزایش
میدهد، شبدر پنجه کلاغی نیز دارای مقداری هیدروسیاندرید است اما مقدار آن به حدی نیست
که برای دامها ا سمیت بسیار بالا ایجاد کند. شبدر شیرین دارای یک ماده ضد تغذیه به
نام کومارین است برای دامها مضر است و سبب انعقاد خون در دامها میشود و بسیار خطرناک
است. همین طور مصرف زیاد شبدر ایرانی میتواند سبب افزایش برخی از اختلالات مربوط به
دام مانند: enterotoxaemia
(کلیه کاغذی)، photosensitisation ادرار سنگ (سنگ شبدر) در گوسفندان شود.
نفخ در اثر مصرف شبدرها: مصرف علوفه تازه
شبدرها مانند بسیاری از بقولات دیگر به دلیل پروتئین زیادی که دارند در دامها تولید
نفخ میکند در اثر مصرف شبدر سفید، شبدر قرمز، شبدر شیرین و شبدر ایرانی در دامها
نفخ ایجاد میشود اما مصرف شبدر پنجه کلاغی و شبدر برسیم (مصری) در دامها هیچ گونه
نفخی ایجاد نمیکند، دلیل این موضوع وجود تاننها قابل اتصال به پروتئینها در این
دو شبدر است که با رسوب پروتئین در شکمبه کمک میکند و مانع ایجاد نفخ میشود. در بین
شبدرها خطرناک ترین آنها به لحاظ نفخ زایی شبدر سفید لادینو میباشد.
خواص داروئی
مواد (به اصطلاح ضد تغذیه) موجود در شبدر
میتوانند برای انسان خواص دارویی داشته باشند و مفید باشند مثلاً کومارین موجود در
شبدر شیرین و گیاه Ferula badrakema میتواند سبب توقف رشد سلولهای سرطانی مثانه شود. همینطور فورمونتین موجود
در شبدر قرمز از ارزش دارویی خاصی برخوردار است، آزمایش انجام گرفته در سال ۲۰۱۰ نشان
دادهاست که فورموننتین میتواند از رشد سلولهای سرطان سینه در زنان جلوگیری کند،
اما مصرف آن سبب مشکلات جنسی در مردان میشود.
/////////////
خواص دارویی شبدر قرمز
مجموعه: داروهای گیاهی و طب سنتی
خواص دارویی شبدر قرمز
تركیبات شیمیایی:
گل شبدر دارای مواد شیمیایی مانند تریفولین،ایزوتریفولین
و اسانس روغنی می باشد. این گیاه دریای املاح معدنی مانند سلیس، آهن، فسفر، گوگرد،
پتاسیم، منیزیم، منگنز، روی،مس، سرب، نیكل و كوبالت می باشد.
خواص داروئی:
شبدر قرمز از نظر طب قدیم ایران سرد و تر
است.
1)مهمترین خاصیت شبدر قرمز ضد سرطان بودن
آن است.
2) تمیز كننده خون و بدن است
3)سرفه را برطرف می كند
4)دردهای عضلانی را برطرف می كند
5)تورم پوستی را از بین می برد
6)شبدر تازه بعنوان مسهل بكار می رود
7)درمان كننده آسم است
8)برای درمان آب آوردگی بدن مفید است
9)دل پیچه را برطرف می كند
10)برای درمان آرتروز، رماتسیم باید برگ
شبدر را در روغن زیتون جوشانیده و روی قسمت های دردناك بمالید.
11)برای طول عمر و جلوگیری از بیماریهای
قلبی شبدر قرمز بخورید.
12)تشنج را علاج می كند
13)برای التیام زخم ها، ضماد شبدر قرمز
را روی زخم ها بگذارید
14)برای از بین بردن خارش شبدر را له كرده
وروی پوست بمالید
طرز استفاده:
دم كرده: مقدار 30 گرم گیاه خشك را در یك لیتر آبجوش
ریخته و به مدت 5 دقیقه دم كنید . مقدار مصرف آن یك فنجان سه بار در روز است.
جوشانده شبدر:
مقدر 50 گرم سرشاخه های گلدار شبدر قرمز
را در مقداری شیر یا آب ریخته و بگذارید مدتی بجوشد و پس از سردشدن بصورت ضمادروی پوست
و یا قسمتهای دردناك بدن بگذارید.
مضرات:
مقدار مصرف زیاد شبدر خطرناك است زیرا دارای
اسید سیانیدریك می باشد ولی استفاده متعادل از آن هیچگونه خطری نداشته و بسیار مفید
است.
/////////
النفل (باللاتينية: Trifolium)
جنس نباتي ينتمي إلى الفصيلة البقولية ويشمل حوالي 300 نوع من النباتات يستخدم معظمها
كمحاصيل علفية.
يعتير النفل من أهم المحاصيل المثبتة للنيتروجين
عن طريق البكتيريا المستجذرة. والتثبيت التعايشي للنيتروجين هو إحدى ميزات الفصيلة
البقولية، وهذا يساهم في زيادة خصوبة التربة.
محتويات
الوصف النباتي
يكون شكل ورقة النفل مميزًا، حيث يحمل النبات
أورقًا مركبة تتكون من ثلاث وريقات.
أنواع النفل
من أنواعه الواطنة في الوطن العربي
النفل الأجوف (باللاتينية: Trifolium bullatum)
في بلاد الشام
النفل الأرجواني (باللاتينية: Trifolium purpureum)
في الشام
النفل الإسطنبولي (باللاتينية: Trifolium constantinopolitanum)
في الشام
نفل البرسيم (باللاتينية: Trifolium alexandrinum)
في الشام ومنها انتشر إلى مصر وأماكن أخرى
النفل البري (باللاتينية: Trifolium arvense)
في الشام ومصر والمغرب العربي وكل أوروبا
نفل بواسييه (باللاتينية: Trifolium boissieri)
في الشام
نفل بوتشوني (باللاتينية: Trifolium bocconei)
في الشام
النفل البيروتي (باللاتينية: Trifolium berytheum)
في الشام
النفل الحاد (باللاتينية: Trifolium argutum)
في الشام
النفل الحارق (باللاتينية: Trifolium squarrosum)
في الشام والمغرب العربي وشمال حوض المتوسط
النفل الحبي (باللاتينية: Trifolium pilulare)
في الشام وقبرص وتركيا واليونان
النفل الحرجي (باللاتينية: Trifolium sylvaticum)
في الشام والمغرب العربي وشمال حوض المتوسط
النفل الحرشفي (باللاتينية: Trifolium scabrum)
في الشام ومصر والمغرب العربي ومعظم مناطق أوروبا والقوقاز
النفل الحقلي (باللاتينية: Trifolium campestre)
في الشام والمغرب العربي وكل مناطق أوروبا والقوقاز
النفل الخشن (باللاتينية: Trifolium squamosum)
في الشام وتركيا
النفل خشن الحواف (باللاتينية: Trifolium lappaceum)
في الشام والمغرب العربي وشمال حوض المتوسط وشرق أوروبا والقوقاز
النفل الداسيوري (باللاتينية: Trifolium dasyurum)
في الشام ومصر وقبرص وتركيا واليونان
النفل الذهبي (باللاتينية: Trifolium aureum)
في الشام وتركيا والقوقاز وأوروبا
النفل الرغوي (باللاتينية: Trifolium spumosum)
في الشام والمغرب العربي وقبرص وتركيا وشمال حوض المتوسط وبعض مناطق أوروبا
النفل الزاحف أو النفل الأبيض (باللاتينية:
Trifolium repens)
في الشام والمغرب العربي وأوروبا
النفل السلموني (باللاتينية: Trifolium salmoneum)
في الشام
النفل الشرليري (باللاتينية: Trifolium cherleri)
في الشام والمغرب العربي وحوض المتوسط
النفل صغير الأسدية (باللاتينية: Trifolium micranthum)
في الشام والمغرب العربي وحوض المتوسط
النفل صوفي الكرات (باللاتينية: Trifolium eriosphaerum)
في الشام
النفل رفيع الأوراق (باللاتينية: Trifolium angustifolium)
في الشام
النفل الزغبي (باللاتينية: Trifolium hirtum)
في الشام والمغرب العربي وقبرص وتركيا وشمال حوض المتوسط
النفل العنتابي (باللاتينية: Trifolium aintabense)
في الشام
النفل الغدي (باللاتينية: Trifolium glanduliferum)
في الشام وتركيا واليونان
النفل الفافيلوفي (باللاتينية: Trifolium vavilovii)
في الشام وتركيا
النفل الفراولي (باللاتينية: Trifolium fragiferum)
في الشام ومصر والمغرب العربي وتركيا والقوقاز وكل مناطق أوروبا
النفل الفلسطيني (باللاتينية: Trifolium palaestinum)
في الشام
النفل قليل الأزهار (باللاتينية: Trifolium pauciflorum)
في الشام وتركيا واليونان
النفل القنفذي (باللاتينية: Trifolium echinatum)
في الشام
النفل القنفذي الكرملي (باللاتينية: Trifolium echinatum var. carmeli)
في الشام وتركيا
النفل القوقازي (باللاتينية: Trifolium caucasicum)
في الشام
النفل الكبريتي (باللاتينية: Trifolium ochroleucon)
في الشام والمغرب العربي ومعظم مناطق أوروبا
النفل كبير الأزهار (باللاتينية: Trifolium grandiflorum)
في الشام وتركيا والقوقاز وشمال حوض المتوسط
النفل الكلوسي (باللاتينية: Trifolium clusii)
في الشام
النفل اللبدي (باللاتينية: Trifolium tomentosum)
في الشام ومصر والمغرب العربي وحوض المتوسط والقوقاز
النفل الليغوري (باللاتينية: Trifolium ligusticum)
في الشام والمغرب العربي وتركيا وجنوب غرب أوروبا
النفل المتكئ (باللاتينية: Trifolium resupinatum)
في الشام ومصر والمغرب العربي وتركيا والقوقاز ومعظم مناطق أوروبا
النفل المحمر (باللاتينية: Trifolium incarnatum)
النفل المختنق (باللاتينية: Trifolium suffocatum)
في الشام والمغرب العربي وحوض المتوسط والقوقاز
النفل مدبب الأزهار (باللاتينية: Trifolium acutiflorum)
في المغرب العربي
النفل المدرع (باللاتينية: Trifolium clypeatum)
في الشام وقبرص وتركيا
نفل المروج أو النفل الأحمر (باللاتينية:
Trifolium pratense)
في الشام والمغرب العربي والقوقاز وأوروبا
النفل المسود (باللاتينية: Trifolium nigrescens)
في الشام ومصر والمغرب العربي وحوض المتوسط
النفل المطمور (باللاتينية: Trifolium subterraneum)
في الشام والمغرب العربي وتركيا والقوقاز ومعظم مناطق أوروبا
النفل المعنقد (باللاتينية: Trifolium glomeratum)
في الشام والمغرب العربي وتركيا والقوقاز وشمال حوض المتوسط
النفل ملون الأسدية (باللاتينية: Trifolium dichroanthum)
في الشام
النفل النجمي (باللاتينية: Trifolium stellatum)
في الشام والمغرب العربي وشمال حوض المتوسط وروسيا
نفل هاوسنخت (باللاتينية: Trifolium haussknechtii)
في الشام وتركيا
النفل الهوائي (باللاتينية: Trifolium physodes)
في الشام والمغرب العربي ومعظم مناطق حوض المتوسط
النفل الواطي (باللاتينية: Trifolium plebeium)
في الشام وتركيا
من أنواعه الأخرى[عدل]
النفل السويدي (باللاتينية: Trifolium hybridum)
في شمال أوروبا وانتشر في أماكن أخرى
////////
به کردی:
شەوەر یان شەوەرگ (بە ئینگلیزی: Clover،
بە لاتین: Trifolium)
جۆرە ڕووەکێکە کە بە تفاقێکی گرنگی ئاژەڵان لە قەڵەم دەدرێت و جۆری زۆری ھەیە. ئەم
ڕوەکە لە تیرەی پەپوولەییەکانە (Papilionaceae یان Fabaceae).
ناوە لاتینەکەی (Trifolium)
بە واتای سێ پەلکە. لە زمانی کوردیشدا وشەی سێپەڕە بوونی ھەیە کە جۆرێک شەوەری خۆڕسکە.
ئەو گیایەی کە لە زۆربەی ناوچەکانی کوردەواریدا شەوەری پێ دەوترێت بە لاتین Trifolium pratenseی پێ دەوترێت.
////////
به کردی
شەوەر یان شەوەرگ (بە ئینگلیزی: Clover،
بە لاتین: Trifolium)
جۆرە ڕووەکێکە کە بە تفاقێکی گرنگی ئاژەڵان لە قەڵەم دەدرێت و جۆری زۆری ھەیە. ئەم
ڕوەکە لە تیرەی پەپوولەییەکانە (Papilionaceae یان Fabaceae).
ناوە لاتینەکەی (Trifolium)
بە واتای سێ پەلکە. لە زمانی کوردیشدا وشەی سێپەڕە بوونی ھەیە کە جۆرێک شەوەری خۆڕسکە.
ئەو گیایەی کە لە زۆربەی ناوچەکانی کوردەواریدا شەوەری پێ دەوترێت بە لاتین Trifolium pratenseی پێ دەوترێت.
///////////
به عبری:
תִּלְתָּן (שם מדעי:
Trifolium) הוא סוג של עשב במשפחת הקטניות שבו נכללים כ-300 מינים שונים. התלתן
הוא סוג של צמח בעל קוסמופוליטיות; הוא נפוץ ביותר בחצי הכדור הצפוני, אך מינים רבים
נמצאים גם באמריקה הדרומית ובאפריקה, בייחוד באזורים גבוהים בהרים הטרופיים.
התלתן עשוי להיות
צמח חד-שנתי, דו-שנתי או רב-שנתי. עליו מורכבים משלושה עלעלים, ומכאן מקור שמו. הפרח
ערוך בשיבולים או בקרקפות צפופות, שבהן כל פרח ניכר בבירור. לפרחים גביע בן 5 שיניים
ירוקות ו-5 עלי כותרת בצבעים שונים, וכמו בשאר הפרחים בתת-משפחת הפרפרניים, יש בפרח
גם 10 אבקנים ועמוד עלי אחד.
בדומה לקטניות אחרות,
גם לצמחי התלתן יש על השורשים פקעיות זעירות, ובהן חיידקים קושרי חנקן. חיידקים סימביוטיים
אלו מסוגלים לקשור חנקן מהאוויר ולהפוך אותו לתרכובות חנקניות מסיסות במים וזמינות
לצמחים. לכן, נהוג לעתים לזרוע תלתן בשדות ואחר כך לחרוש אותם. זהו "דישון ירוק",
המעשיר את הקרקע במלחי חנקן ובחומר אורגני.
///////////
Yonca (lat. Trifolium)–
paxlakimilər fəsiləsinə aid bitki cinsi.
Yonca cinsinin nümayəndələri çoxillik
ot bitkisidir. Boyu 50-80 sm-dir. Dərin bir kök sistemi vardır. Əlverişli şəraitdə
bitkinin kökü torpaqda 8-10 metrə qədər dərinliyə uzana bilir. Paxlalı yem
bitkilərindən səpin yoncasının (Medicaqo sativa L.) 80-ə qədər yabanı və mədəni
sort və formaları, üçyarpaq yoncanın (Trifolium pratense L.) 6 yabanı forması
vardır. Yem bitkiləri içərisində ən çok bəsləyicilik dəğəri olan yoncada 10 qədər
vitamin var.
//////////
Clover or trefoil are common
names for plants of the genus Trifolium (Latin, tres "three" + folium
"leaf"), consisting of about 300 species of plants in the leguminous
pea family Fabaceae. The genus has a cosmopolitan distribution; the highest
diversity is found in the temperate Northern Hemisphere, but many species also
occur in South America and Africa, including at high altitudes on mountains in
the tropics. They are small annual, biennial, or short-lived perennial
herbaceous plants. The leaves are trifoliate (rarely quatrefoiled, cinquefoil,
or septfoil), with stipules adnate to the leaf-stalk, and heads or dense spikes
of small red, purple, white, or yellow flowers; the small, few-seeded pods are
enclosed in the calyx. Other closely related genera often called clovers
include Melilotus (sweet clover) and Medicago (alfalfa or 'cavalry clover').
Cultivation
Several species of clover are
extensively cultivated as fodder plants. The most widely cultivated clovers are
white clover Trifolium repens and crimson clover Trifolium pratense. Clover,
either sown alone or in mixture with ryegrass, has for a long time formed a
staple crop for silaging, for several reasons: it grows freely, shooting up
again after repeated mowings; it produces an abundant crop; it is palatable to
and nutritious for livestock; it fixes nitrogen, reducing the need for
synthetic fertilizers; it grows in a great range of soils and climates; and it
is appropriate for either pasturage or green composting.
In many areas, particularly on
acidic soil, clover is short-lived because of a combination of insect pests,
diseases and nutrient balance; this is known as "clover sickness".
When crop rotations are managed so that clover does not recur at intervals
shorter than eight years, it grows with much of its pristine vigor.
Clover sickness in more recent times
may also be linked to pollinator decline; clovers are most efficiently
pollinated by bumblebees, which have declined as a result of agricultural
intensification.[3] Honeybees can also pollinate clover, and beekeepers are
often in heavy demand from farmers with clover pastures. Farmers reap the
benefits of increased reseeding that occurs with increased bee activity, which
means that future clover yields remain abundant. Beekeepers benefit from the
clover bloom, as clover is one of the main nectar sources for honeybees.
Colorful flowers of clovers,
beside Zarivar Lake Iran
Trifolium repens, white or
Dutch clover, is a perennial abundant in meadows and good pastures. The flowers
are white or pinkish, becoming brown and deflexed as the corolla fades. Trifolium
hybridum, alsike or Swedish clover, is a perennial which was introduced early
in the 19th century and has now become naturalized in Britain. The flowers are
white or rosy, and resemble those of the last species. Trifolium medium, meadow
or zigzag clover, a perennial with straggling flexuous stems and rose-purple
flowers, has potential for interbreeding with T. pratense to produce perennial
crop plants.
Other species are: Trifolium
arvense, hare's-foot trefoil; found in fields and dry pastures, a soft hairy
plant with minute white or pale pink flowers and feathery sepals; Trifolium
fragiferum, strawberry clover, with globose, rose-purple heads and swollen
calyxes; Trifolium campestre, hop trefoil, on dry pastures and roadsides, the
heads of pale yellow flowers suggesting miniature hops; and the somewhat
similar Trifolium dubium, common in pastures and roadsides, with smaller heads
and small yellow flowers turning dark brown.
Symbolism
Shamrock, the traditional Irish
symbol, which according to legend was coined by Saint Patrick for the Holy
Trinity, is commonly associated with clover, though sometimes with Oxalis
species, which are also trifoliate.
Clovers occasionally have four
leaflets, instead of the usual three. These four-leaf clovers, like other
rarities, are considered lucky. Clovers can also have five, six, or more
leaflets, but these are rarer. The record for most leaflets is 56, set on 10
May 2009.[5] This beat the "21-leaf clover",[6] a record set in June
2008 by the same man, who had also held the prior Guinness World Record of 18.
A common idiom is "to be
(or to live) in clover", meaning to live a carefree life of ease, comfort,
or prosperity. This originally referred to the fact that clover is fattening to
cattle.
The cloverleaf interchange is
named for the resemblance to the leaflets of a (four-leaf) clover when viewed
from the air.
Four-leaf white clover
(Trifolium repens)
Five-leaf red clover (Trifolium
pretense)
Selected species
The genus Trifolium currently has
245 recognized species:
Trifolium acaule A. Rich.
Trifolium affine C. Presl
Trifolium africanum Ser.
Trifolium aintabense Boiss.
& Hausskn.
Trifolium albopurpureum Torr.
& A. Gray – rancheria clover
Trifolium alexandrinum L. –
Egyptian clover, berseem clover
Trifolium alpestre L.
Trifolium alpinum L. – alpine
clover
Trifolium amabile Kunth
Trifolium ambiguum M. Bieb.
Trifolium amoenum Greene –
showy Indian clover
Trifolium andersonii A. Gray –
Anderson's clover or fiveleaf clover
Trifolium andinum Nutt. –
Intermountain clover
Trifolium andricum Lassen
Trifolium angulatum Waldst.
& Kit.
Trifolium angustifolium L.
Trifolium apertum Bobrov
Trifolium argutum Banks &
Sol.
Trifolium arvense L. –
hare's-foot clover
Trifolium attenuatum Greene
Trifolium aureum Pollich –
large hop trefoil
Trifolium baccarinii Chiov.
Trifolium badium Schreb.
Trifolium barbeyi Gibelli &
Belli
Trifolium barbigerum Torr. –
bearded clover
Trifolium barnebyi (Isely) Dorn
& Lichvar
Trifolium batmanicum Katzn.
Trifolium beckwithii W. H.
Brewer ex S. Watson – Beckwith's clover
Trifolium bejariense Moric.
Trifolium berytheum Boiss.
& Blanche
Trifolium bifidum A. Gray –
notchleaf clover
Trifolium bilineatum Fresen.
Trifolium billardierei Spreng.
Trifolium bivonae Guss.
Trifolium blancheanum Boiss.
Trifolium bocconei Savi
Trifolium boissieri Guss. ex
Soy.-Will. & Godr.
Trifolium bolanderi A. Gray
Trifolium brandegeei S. Watson
Trifolium breweri S. Watson –
forest clover
Trifolium brutium Ten.
Trifolium buckwestiorum Isely –
Santa Cruz clover
Trifolium bullatum Boiss. &
Hausskn.
Trifolium burchellianum Ser.
Trifolium calcaricum J. L.
Collins & Wieboldt
Trifolium calocephalum Fresen.
Trifolium campestre Schreb. –
hop trefoil
Trifolium canescens Willd.
Trifolium carolinianum Michx.
Trifolium caucasicum Tausch
Trifolium caudatum Boiss.
Trifolium cernuum Brot.
Trifolium cheranganiense J. B.
Gillett
Trifolium cherleri L.
Trifolium chilaloense Thulin
Trifolium chilense Hook. &
Arn.
Trifolium chlorotrichum Boiss.
& Balansa
Trifolium ciliolatum Benth. –
foothill clover
Trifolium cinctum DC.
Trifolium clusii Godr. &
Gren.
Trifolium clypeatum L.
Trifolium congestum Guss.
Trifolium constantinopolitanum
Ser.
Trifolium cryptopodium Steud.
ex A. Rich.
Trifolium cyathiferum Lindl. –
cup clover
Trifolium dalmaticum Vis.
Trifolium dasyphyllum Torr.
& A. Gray
Trifolium dasyurum C. Presl
Trifolium davisii M. Hossain
Trifolium decorum Chiov.
Trifolium depauperatum Desv. –
cowbag clover, balloon sack clover, or poverty clover
Trifolium dichotomum Hook.
& Arn.
Trifolium dichroanthoides Rech.
f.
Trifolium dichroanthum Boiss.
Trifolium diffusum Ehrh.
Trifolium dolopium Heldr. &
Hausskn. ex Gibelli & Belli
Trifolium douglasii House
Trifolium dubium Sibth. –
lesser hop trefoil
Trifolium echinatum M. Bieb.
Trifolium elgonense J. B.
Gillett
Trifolium eriocephalum Nutt. –
woollyhead clover
Trifolium eriosphaerum Boiss.
Trifolium erubescens Fenzl
Trifolium euxinum Zohary
Trifolium eximium Stephan ex
Ser.
Trifolium fragiferum L. –
strawberry clover
Trifolium friscanum (S.L. Welsh)
S.L. Welsh
Trifolium fucatum Lindl. – bull
clover or sour clover
Trifolium gemellum Pourr. ex
Willd.
Trifolium gillettianum
Jacq.-Fél.
Trifolium glanduliferum Boiss.
Trifolium globosum L.
Trifolium glomeratum L. –
clustered clover or bush clover
Trifolium gordejevii (Kom.) Z.
Wei
Trifolium gracilentum Torr.
& A. Gray – pinpoint clover
Trifolium grandiflorum Schreb.
Trifolium gymnocarpon Nutt. –
hollyleaf clover
Trifolium haussknechtii Boiss.
Trifolium haydenii Porter
Trifolium heldreichianum
(Gibelli & Belli) Hausskn.
Trifolium hirtum All. – rose
clover
Trifolium howellii S. Watson –
canyon clover or Howell's clover
Trifolium hybridum L. – Alsike
clover
Trifolium incarnatum L. –
crimson clover
Trifolium israeliticum Zohary
& Katzn.
Trifolium isthmocarpum Brot.
Trifolium jokerstii Vincent
& Rand. Morgan
Trifolium juliani Batt.
Trifolium kingii S. Watson
Trifolium lanceolatum (J. B.
Gillett) J. B. Gillett
Trifolium lappaceum L.
Trifolium latifolium (Hook.)
Greene
Trifolium latinum Sebast.
Trifolium leibergii A. Nelson
& J. F. Macbr. – Leiberg's clover
Trifolium lemmonii S. Watson –
Lemmon's clover
Trifolium leucanthum M. Bieb.
Trifolium ligusticum Balb. ex
Loisel.
Trifolium longidentatum Nábelek
Trifolium longipes Nutt. –
longstalk clover
Trifolium lucanicum Gasp. ex
Guss.
Trifolium lugardii Bullock
Trifolium lupinaster L.
Trifolium macilentum Greene
Trifolium macraei Hook. &
Arn. – Chilean clover, double-head clover, or MacRae's clover
Trifolium macrocephalum (Pursh)
Poir. – largehead clover
Trifolium masaiense J. B.
Gillett
Trifolium mattirolianum Chiov.
Trifolium mazanderanicum Rech.
f.
Trifolium medium L. – zigzag
clover
Trifolium meduseum Blanche ex
Boiss.
Trifolium meironense Zohary
& Lerner
Trifolium michelianum Savi.
Trifolium micranthum Viv.
Trifolium microcephalum Pursh –
smallhead clover
Trifolium microdon Hook. &
Arn. – thimble clover
Trifolium miegeanum Maire
Trifolium monanthum A. Gray –
mountain carpet clover
Trifolium montanum L.
Trifolium mucronatum Willd. ex
Spreng.
Trifolium multinerve A. Rich.
Trifolium mutabile Port.
Trifolium nanum Torr.
Trifolium neurophyllum Greene
Trifolium nigrescens Viv.
Trifolium noricum Wulfen
Trifolium obscurum Savi
Trifolium obtusiflorum Hook.
& Arn. – clammy clover
Trifolium ochroleucum Huds.
Trifolium oliganthum Steud. –
fewflower clover
Trifolium ornithopodioides L.
Trifolium owyheense Gilkey
Trifolium pachycalyx Zohary
Trifolium palaestinum Boiss.
Trifolium pallescens Schreb.
Trifolium pallidum Waldst.
& Kit.
Trifolium pannonicum Jacq. –
Hungarian clover
Trifolium parnassi Boiss. &
Spruner
Trifolium parryi A. Gray
Trifolium patens Schreb.
Trifolium patulum Tausch
Trifolium pauciflorum d'Urv.
Trifolium petitianum A. Rich.
Trifolium philistaeum Zohary
Trifolium phitosianum N.
Böhling et al.
Trifolium phleoides Pourr. ex
Willd.
Trifolium physanthum Hook.
& Arn.
Trifolium physodes Steven ex M.
Bieb.
Trifolium pichisermollii J. B.
Gillett
Trifolium pignantii Brongn.
& Bory
Trifolium pilczii Adamović
Trifolium pilulare Boiss.
Trifolium pinetorum Greene
Trifolium plebeium Boiss.
Trifolium plumosum Douglas
Trifolium polymorphum Poir.
Trifolium polyodon Greene
Trifolium polyphyllum C. A. Mey.
Trifolium polystachyum Fresen.
Trifolium praetermissum Greuter
et al.
Trifolium pratense L. – red
clover
Trifolium prophetarum M. Hossain
Trifolium pseudostriatum Baker
f.
Trifolium purpureum Loisel.
Trifolium purseglovei J. B.
Gillett
Trifolium quartinianum A. Rich.
Trifolium radicosum Boiss.
& Hohen.
Trifolium reflexum L. – buffalo
clover
Trifolium repens L. – shamrock
(white clover)
Trifolium resupinatum L. –
Persian clover, shaftal
Trifolium retusum L.
Trifolium riograndense Burkart
Trifolium roussaeanum Boiss.
Trifolium rubens L.
Trifolium rueppellianum Fresen.
Trifolium salmoneum Mouterde
Trifolium saxatile All.
Trifolium scabrum L.
Trifolium schimperi A. Rich.
Trifolium scutatum Boiss.
Trifolium sebastianii Savi
Trifolium semipilosum Fresen.
Trifolium setiferum Boiss.
Trifolium simense Fresen.
Trifolium sintenisii Freyn
Trifolium siskiyouense J. M.
Gillett
Trifolium somalense Taub.
Trifolium spadiceum L.
Trifolium spananthum Thulin
Trifolium spumosum L.
Trifolium squamosum (or
maritimum) L. – sea clover
Trifolium squarrosum L.
Trifolium stellatum L.
Trifolium steudneri Schweinf.
Trifolium stipulaceum Thunb.
Trifolium stoloniferum Muhl. ex
A. Eaton – running buffalo clover
Trifolium stolzii Harms
Trifolium striatum L. – knotted
clover
Trifolium strictum L.
Trifolium subterraneum L. –
subterranean clover
Trifolium suffocatum L.
Trifolium sylvaticum Gérard ex
Loisel.
Trifolium tembense Fresen.
Trifolium thalii Vill.
Trifolium thompsonii C. V.
Morton – Thompson's clover
Trifolium tomentosum L.
Trifolium triaristatum Bertero
ex Colla
Trifolium trichocalyx A. Heller
– Monterey clover
Trifolium trichocephalum M.
Bieb.
Trifolium trichopterum Pančić
Trifolium tumens Steven ex M.
Bieb.
Trifolium ukingense Harms
Trifolium uniflorum L.
Trifolium usambarense Taub.
Trifolium variegatum Nutt. –
whitetip clover
Trifolium vavilovii Eig
Trifolium velebiticum Degen
Trifolium velenovskyi Vandas
Trifolium vernum Phil.
Trifolium vesiculosum Savi
Trifolium vestitum D. Heller
& Zohary
Trifolium virginicum Small
Trifolium wentzelianum Harms
Trifolium wettsteinii Dörfl.
& Hayek
Trifolium wigginsii J. M.
Gillett
Trifolium willdenovii Spreng. −
tomcat clover
Trifolium wormskioldii Lehm. –
cow clover
Trifolium sp. (clover)
Scientific classification
Kingdom: Plantae
(unranked): Angiosperms
(unranked): Eudicots
(unranked): Rosids
Order: Fabales
Family: Fabaceae
Subfamily: Faboideae
Tribe: Trifolieae
Genus: Trifolium
L.
Subgenera and Sections
subg. Chronosemium
subg. Trifolium
sect. Glycyrrhizum
sect. Involucrarium
sect. Lupinaster
sect. Paramesus
sect. Trichocephalum
sect. Trifoliastrum
sect. Trifolium
sect. Vesicastrum
Synonyms
Amoria C. Presl
Bobrovia A. P. Khokhr.
Chrysaspis Desv.
Lupinaster Fabr.
Ursia Vassilcz.
Xerosphaera Soják